مهاجران آل ابوطالب

مشخصات كتاب

شماره کتابشناسی ملی : م 74-4249

عنوان و نام پديدآور : مهاجران آل ابوطالب/ ابواسماعیل ابراهیم بن ناصربن طباطبا؛ ترجمه محمدرضا عطائی. به انضمام کشف الارتباب (در مقدمه لباب الانساب بیهقی)/ مرعشی نجفی/ ترجمه محمدرضا عطائی

مشخصات نشر : مشهد: آستان قدس رضوی. بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1372.

مشخصات ظاهری : ص 686

عنوان قراردادی : [منتقله الطالبیه. (فارسی)]

عنوان دیگر : منتقله الطالبیه (فارسی)

عنوان دیگر : لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب

عنوان دیگر : کشف الارتباب

موضوع : آل ابوطالب

موضوع : سادات -- نسبنامه

رده بندی دیویی : 297/98

رده بندی کنگره : BP53/7/الف 17م 9

سرشناسه : ابن طباطبا علوی اصفهانی، ابراهیم بن ناصر، - ق 479

شناسه افزوده : بیهقی، علی بن زید، - 565ق. لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب

شناسه افزوده : مرعشی، شهاب الدین، 1369 - 1276. کشف الارتباب

شناسه افزوده : عطائی، محمدرضا، مترجم

شناسه افزوده : آستان قدس رضوی. بنیاد پژوهشهای اسلامی

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

منتقلة الطالبية

فهرست مطالب

بخش اوّل مقدّمه ناشر 71- 18

مقدّمه مصحح 74- 72

مقدّمه مؤلف 524- 57

متن كتاب 524- 75

استدراك 526- 525

بخش دوّم: كشف الارتياب

پيشگفتار مترجم 529

مقدّمه مؤلّف 530

قرن اوّل (شروع متن) 687- 533

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 7

مقدّمه ناشر

... سخن از مهاجرت و آوارگى طالبيان است. گروهى كه از سلاله پاك نبوّت و دوره امامت و شجره مباركه علوى بودند.

آنان كه به ستم غاصبان خلافت و سلاطين جور و سردمداران كفر و الحاد و نفاق مجبور به ترك زادگاهشان شدند و آواره كوهها، بيابانها، سرزمينهاى دور و نزديك گشتند. گناه آنها پيروى از حقانيّت آل رسول (ص)، معصيتشان سردر چنبر كفر نسپردن و تن ندادن به آمال و خواسته هاى ضد خدايى زورمداران اموى و عبّاسى بود و مهمترين جنايتشان اين كه از خاندان وحى و از اعقاب پاكان و سروران و سرافرازان كائنات بودند، هر كدام به سلسله اى مى پيوستند كه با يك يا چند واسطه به شاخه اى از شاخسار هماره سبز علوى متّصل بودند. فاطميان، علويان، باقريان، حسينيان، و ... همه و همه يعنى «آل كوثر» اگر هيچ مزاحمتى هم براى حكومتهاى اموى و عباسى ايجاد نمى كردند باز وجودشان به علّت انتساب به خاندان رسالت و امامت از ديد خلفاى جور غير قابل تحمّل بود.

در واقع ائمه كفر مى خواستند بر خلاف وعده حق تبارك و تعالى كه با نزول آيات مباركه «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ» رسول مكرّم اسلام را به ازدياد و بقاى نسل آن گرامى بشارت داده بود، نسل آن حضرت را از روى زمين بردارند و كلمه «ابتر» را در حق آن گرامى معمول دارند و در اين راه از هيچ ستمى

مهاجران آل

ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 8

درباره فرزندان فاطمه (ع) و على (ع) فروگذار نكردند. ستم هم حد و مرزى دارد ولى تاريخ گواه است كه نسبت به فرزندان خاندان طهارت خلفاى غاصب و ملحد از هيچ وسيله اى براى آزار و انهدام آنان كوتاهى نكردند.

زندانها، سياهچالها مملو از زنان و مردان علوى بود كه شب و روزشان را تشخيص نمى دادند و از ضربات تازيانه بدنهايشان درهم شكسته بود. و يا از شدت ظلم حاكمان مجبور به فرار و مهاجرت و پنهان زيستن شدند. اينك بر هيچ سرزمينى از سرزمينهاى اسلامى پا نمى گذارى الّا آن كه غريبى شهيدى، آواره اى، از خاندان رسول اللّه (ص) را در خاك خويش پنهان نداشته باشد.

آنان به گفته دعبل خزاعى «ستارگان پراكنده در زمينند» كه هر يك در گوشه اى جان به غربت سپردند و تن بلا كشيده را يا گلگون از خون يا مسموم از زهر به خاك تيره تسليم كرده اند چه بسيارند ازين مظلومان هميشه تاريخ، اين سحورى خوانان بيدارى انسان كه در غبار ايام، از ستم جباران در توطئه سكوت حكومتها، نه نامشان را ما اكنون مى دانيم و نه از مزارشان در اين گسترده خاموش نشانى داريم. چه بسيارند جانهاى پاكى كه دليرانه با عقيده و جهاد، زندگيشان را تا مرگ به پايان بردند و براى بقاى دين الهى با اندامى لاله زاران خون از گلبوسه دهها زخم به خاك تيره مدفون شدند و با دلى پر از غم و جانى سرشار از رنج در غربت و سكوت و گمنامى جان باختند كه هيچ قلمى شرح حالشان را نتوانست بنويسد و هيچ زبانى حكايت زندگيشان را نتوانست بازگويد و

راز حيات آنان همچنان در پرده ابهام و فراموشى باقى ماند و روزگار دون پرور حجاب سكوت بر جلال و جمال حياتشان كشيد.

بر هيچ خاكى نخواهى گذشت جز آن كه يكى از آنان را كه پاره هاى تن رسول خدا بودند بر غربت و غم در خويش ننهفته باشد، و بر هيچ راهى نمى گذرى جز آن كه هنوز آثار هجرت و فرار و تنهايى و مظلوميت آنان را در دل خويش عيان نداشته باشد. يك جا سنگى بر گورى، جاى ديگر بنايى مخروبه، ديگر جا درختى سايه گستر بر مزارى، آن سوى ترتل خاكى كه روزى كلبه مهاجرى طالبى بوده است كه آن را بر سرش خراب كرده اند و آن سوى تر

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 9

معبدى، مسجدى يا نامى يا خاطره اى يا افسانه اى بازمانده از زبان نياكان، مغشوش و وهم آور كه عطر شهادت را در خويش به وديعت دارد و تو را به جستجو و بررسى دوباره تاريخ مى خواند و واضح تر از اينها، در هر گوشه زيارتگاهى، صندوقى، ضريحى، پارچه سبزى، گنبدى، سقفى، خبر از جاودانگى شهيدى، دلاورى، عالمى، فقيهى، مبلغى، آواره اى از خاندان طهارت مى دهد كه در همه بلاد اسلامى پراكنده است اين همه كه از شمار بيرون است يادگار از ستم روزگارانى كه بر آل اللّه رفته است؛ نشان از اعصارى دارد كه جهان در محو و انهدام آل كوثر مصمّم بوده است و تمامى اين نمادهاى باقيمانده خوشه اى از مزرعه هماره سبز سيادت است كه سردمداران كفر پايمالشان كرده اند.

اكنون خاكشان را مى بويى، بر درخت تناور برآمده از مزارشان دخيل مى بندى، دستى برنجين يا پنج انگشتى كه رو به سوى آسمان

دارد در فراز صندوق پوشيده از پارچه اى سبز تو را به سوى ارزشهاى آسمانى كه از سطح خاك برخاسته است دعوت مى كند؛ چونان سمبلى از درخت، از زندگى، از حيات، چشمان تو را به سوى خويش مى كشد و تو را با خويش به ستم آبادى پرواز مى دهد كه در آن انتساب به خاندان وحى گناهى نابخشودنى بود. بايد در كنار اين مزارهاى خاموش كه صدها فرياد پنهان در خويش دارد بنشينى و به مرور دوباره تاريخ، به گذشته ها بازگردى و همگام شوى با ارواحى كه نورانيتشان هنوز فروزنده شبهاى تاريك آدميان است.

آن درخت، آن سنگ نوشته شكسته و لميده در هرم آفتاب، آن ضريح چوبين در آن دهكده خاموش ترك شده از بى آبى، آن گنبد گچى فرو ريخته متروك، آن پارچه سبز گره خورده بر آن چنار كهنسال، با تو گفتگوها دارد.

بايد از زبان اين آثار بازمانده رد پاى طالبيان را در غبار ايّام پيگيرى كنى و همراهشان شوى. آنها با خروششان، با شهادتشان با غربتشان، با مزارشان، با سكوتشان و حتى گاه با نگاهشان حكومتهاى جابر را رسواى ابدى ساخته اند.

اين فرزندان عقيده و جهاد، فرزندان خون و عشق و حقّانيت فرزندان غربت و غم و زنجير و آوارگى، با حيات و مماتشان پرده از چهره پليد و هولناك

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 10

دولتهاى فاسد اموى و عباسى بركشيده و چهره نفاقشان را آشكار كرده اند.

اين آثار بازمانده به تو خواهند گفت: صاحبان ما را قتل عام كرده اند.

اينها گاه در زندانهاى عباسيان، در محوطه اى كه صدها نفر از زنان و مردان علوى مكانى براى ايستادن نمى يافتند و سقفى نداشت تا در گرماى عربستان

سرپناهى از سوزندگى خورشيد باشد، از تشنگى و گرسنگى و بى جايى و آفتاب زدگى گروه گروه مرده اند، يا ده تن ده تن بر سر چاهى در بن سياهچالى گردنشان را زده اند و سرهاى بريده و تن هاى خون پالايشان را به چاهها سرنگون كرده اند و گاهى در زير ضربات تازيانه ها و زنجيرها جان سپرده اند و زمانى در آوارگى در بيغوله اى از گرسنگى جان داده اند و روزى هم مثل خشت در جرز ديوارهاى قصر خلفاى عباسى زنده بگورشان كرده اند. و آنانى كه نه زندان رفته اند و نه شهيد شده اند و نه تازيانه خورده اند و نه در غربت جان داده اند، بيگانگانى در وطن بودند، چنان زندگى را بر آنان سخت گرفتند. چنان در محاصره بودند. آنقدر گرسنگى و فقر كشيدند كه گاهى چند زن علويه يك جامه براى اداى نماز داشتند كه به نوبت از آن استفاده مى كردند و به علت عريانى، محكوم به بيرون نيامدن از خانه بودند.

عيسى بن زيد بن على بن الحسين (ع) يكى از فراريان از حكومت عباسى بود. برادرزاده اش مى گويد بعد از مدّتها التماس پدرم را راضى كردم تا نشانى عمويم را كه در خفا مى زيست و حكومت عباسى را به هراس افكنده بود به من بگويد. بعد از اصرار فراوان پدرم گفت: عمويت در يكى از محلات پست كوفه در لباس سقّايان و آبكشها زندگى مى كند. اگر به كوفه بروى و در ابتداى فلان كوچه بايستى، در ساعت معيّنى مردى را خواهى ديد كه صورتى نورانى، محاسنى سپيد، چشمى پر از اشك و لبى پر از ذكر دارد و با شتر آبكشى مى گذرد. او عموى توست ولى مبادا طورى رفتار كنى كه

توجه مردم را جلب كنى و او را بترسانى مبادا رفتارت طورى باشد كه ماموران عباسى به هويّت او پى ببرند. با پذيرفتن همه اين تعهدات به آدرسى كه پدرم داده بود رفتم و همان طور كه پدر شرح داده بود عمويم آمد. خودم را به او شناساندم و هر دو بعد از گريستن در آغوش هم به گوشه اى رفتيم و او داستان بيست و چند سال

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 11

فرارش را برايم بازگفت، در ضمن صحبتهايش گفت كه با نامى مستعار به صورت سقّايان با زنى ازدواج كردم و خداوند به ما دخترى عنايت فرمود، دختر بزرگ شد و بسنّ ازدواج رسيد و در جوانى فوت كرد، دلم از فوتش نمى سوزد دلم ازين مى سوزد كه من در تمام مدت زندگانى او نتوانستم به او بگويم تو از فرزندان پيامبرى و سيّده اى و باز در ضمن حرفهايش برايم گفت: چه بسيار شبها و روزها كه از گرسنگى به جان مى آمدم و ناچار به محلّى كه زباله هاى شهر را مى ريزند مى رفتم و باقى مانده سبزيها و ميوه هاى پوسيده و ... را كه مردم دور ريخته بودند جمع مى كردم و براى خوردن به خانه مى بردم.

اينها نمونه هاى كوچكى است از ظلم دامنگيرى كه فرزندان خاندان عصمت در طول اعصار در همه ابعاد زندگى از دولتهاى فاسد كشيده اند، ظلمى كه با همه گستردگى به علّت همان توطئه سكوت كه به دستور جنايتكاران اموى و عبّاسى صورت مى گرفت به گوش ما نرسيده است و تاريخ نويسان نيز كه نان دربار را مى خوردند هرگز قلم مطهرشان! را آلوده به اين مسائل غير مهم نكردند! و شما در

كتابهاى تاريخى كه صدها ورق از آن به شرح جزئيات دربار، تعداد معشوقه ها، اشعار مطربان سروده هاى فواحش، ميزان وكيل ساتگين شراب، داستانهاى فكاهى دلقكان، اسرافها، جشنها، قمارها، اختصاص دارد حتى يك خط در اين زمينه ها، از ستمى كه بر آل رسول اللّه رفته است نمى يابيد. گاهى چنان ذليل اند كه شهادت امام معصوم، حضرت على بن موسى (ع) را در طوس به علّت افراط در خوردن انگور مى نويسند و از آن همه جريانات زندگى ساز كه از حركت حضرت تا مرو و تا هنگام شهادت در تاريخ اسلامى روى داده است و نظام مستبد عبّاسى با همه خونخوارى و رذالتش نتوانسته است پنهانش كند جز در چند سطر نام نمى برند، با اين گونه تاريخ نويسانى كه ما داشته ايم چگونه مى توان از وسعت ستمى كه بر گمنامان خاندان على (ع) رفته است نشانى يافت يا سطورى كه به حقيقت رقم زده شده باشد در كتابهايشان ديد؟ حال بنگر، كه چقدر دامنه اين ستم خانمانسوز در حق اين خاندان كه گاه هيچ جرمى جز انتساب به ائمه (ع) نداشتند گسترده بوده است كه با اين همه سانسور و سكوت و ناديده

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 12

انگاشتن ها، با آن كه قلم دوستان را شكسته و زبان حق گويان را بريده بودند بازهم اين مقدار از ظلم آن بى صفتان ملحد به ما رسيده است.

بارى، چنين شد كه طالبيان مجبور به هجرت، فرار، ناشناس ماندن، ترك ديار و آوارگى، شدند. در اين گريزها هم آسوده نبودند، دشمن در هر كجا از خاك امپراطورى اموى و عباسى آنان را مى يافت سر به نيست مى كرد و ما اكنون در گوشه

و كنار ممالك تكه پاره شده اسلامى، از اسپانيا تا بخارا و از خزر تا عمق خاك آفريقا، جاى جاى نظاره گر قبرى، معبدى، سنگى، درختى، نوشته اى، ضريحى، گنبدى از آنان هستيم كه برايمان به يادگار مانده است در اين مهاجرتها و آوارگيهاى طولانى گاهى گروهى از سادات توانستند با استفاده از ضعف دولت مركزى خود را از يوغ استبداد خلفا نجات بخشند و تشكيل حكومتى دهند. حكومت زيديه در يمن، فاطميون در مصر، سادات بنى الحسن (ع) در طبرستان نمونه هايى از تلاش آن گروه از طالبيانى است كه به مطالبه عدالت اجتماعى عليه ستم شوريده اند، هر چند از ديد شيعيان دوازده امامى آنها به حق عمل نكرده اند و صراط مستقيم را نپيموده اند و اين سخن حق است، لكن اين نكته را هم بايد در نظر داشت كه ستم بيش از حد حاكمان و بعد زمان و مكان از خاندان امامت سبب دگرگونى انديشه ها و اعتقادها شد و هر چه زمان گذشت حركت معنوى اين گروه از طالبيان به صورت يك تز حكومتى جلوه كرد كه در رأس آن مقابله با حكومتهاى غاصب بود كه زمامدارانش از نسل (على) نبودند. هر چند بنيان گذاران اين قيامها و حق خواهى ها مانند زيد بن على (ع) و يحيى بن زيد به فرموده امام صادق (ع) اگر حكومت را مى گرفتند آن را به صاحبانش (مقصود ائمه معصومين (ع) مى باشد) مى سپردند اين حركتهاى صحيح اوّليه، بعدها، مخصوصا بعد از غيبت كبراى حضرت بقية اللّه (ع) مخدوش شد و به بيراهه افتاد و گاه در اصول پنج گانه اعتقادى لنگ ماند، مثل فاطميون مصر كه شش امامى بودند و تا امامت امام صادق

(ع) همگام شيعه اثنى عشرى اند و از آن به بعد به امامت اسماعيل فرزند ديگر آن گرامى معتقد شدند كه به اسماعيليه هم شهرت يافته اند يا سادات طبرستان كه زيدى مذهب بودند و تا بروز دولت صفوى نيز

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 13

بر اين عقيده ماندگار بودند و بعدها همگام صفويّه شدند و دست از عقايد زيدى برداشتند.

بايد در نظر داشت كه مهاجرت طالبيان هميشه به اجبار نبوده است، گاه شرايط سياسى زمانه هم آنها را وادار به هجرت مى كرد. حركت اجبارى امام على بن موسى (ع) به دستور مأمون از مدينه به مرو و آن شايعات مسرت بخش براى سادات و شيطنتهاى سياسى مأمون و خوش باورى سادات به وعده هاى حكومتيان و حركتهاى ظاهرا دوستانه خليفه و مشتبه شدن حقيقت بر سادات آنان را به سوى ايران كشيد؛ و لازم به ذكر اين حقيقت نيست كه چگونه هر كدامشان به دستور مأمون و ديگر خلفاى بعد از او يا مفقود الاثر شدند يا شهيد و يا مسموم گرديدند و از آن گروه عظيم علوى و فاطمى بجز تعداد بسيار اندكى به وطنشان بازنگشتند. اكثر قبور متبركه اى كه در گوشه و كنار ايران اسلامى داريم و مردم همه را به نام امامزاده مى خوانند از نتايج مهاجرت سادات به خاطر حركت امام على بن موسى (ع) به ايران است كه نمونه هاى بارز آن قبر حضرت فاطمه معصومه (ع) در قم و حضرات احمد و محمد بن موسى بن جعفر معروف به شاهچراغ در شيراز و نواده امام باقر (ع) در مشهد اردهال كاشان و ابراهيم بن موسى بن جعفر معروف به «شاه ابراهيم» در

قم مى باشد.

پژوهشگران بزرگ و عالمان متعهّد در زمينه مهاجرت يا سلسله نسب يا قيام و تشكيل حكومتهاى منطقه اى توسط طالبيان كتابها نوشتند و در اين كه به چه كسانى طالبى مى گويند بحثها كردند و نتيجه ها گرفتند گروهى گفتند طالبيان، ساداتى هستند كه از اعقاب امير المؤمنين (ع) باشند، چه از طريق سبطين و چه از سوى «محمد حنفيه» يا «عباس سقاد» يا «عمر الاحراف».

گروه ديگر گفتند كه طالبيان به نسل امام على (ع) و برادران آن حضرت جعفر و عقيل مجموعا گفته مى شود يعنى فرزندان ابو طالب (ع)، زيرا بازماندگان اين بزرگواران تنها كسانى بودند كه خلافت را از آن خودشان مى دانستند. در هر دو صورت اين بحث، سلسله امامان معصوم در رأس طالبيان قرار مى گيرد و همه اعقاب اين شجره مباركه را هم شامل مى شود، امّا دقيق تر اين است كه طالبيان به معناى خاص آن به آن گروه از سادات اطلاق مى شود كه در صدد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 14

نابودى حكومت اموى و عباسى بودند و قصد تشكيل حكومتى با زمامدارى سادات همراه با عدالت اجتماعى داشتند؛ حال چه دوازده امامى، يا شش امامى يا زيدى؛ و به معناى عام كلمه به همه ساداتى اطلاق مى شود كه به دلايل مختلف هجرت كرده يا شهيد شده يا در بند خلفا افتاده اند، چه آنان كه در صدر قيام بودند و چه آنانى كه فقط به جرم سيادت صدمه خوردند مانند مهاجرانى كه به علت حركت امام هشتم (ع) به ايران، تن به هجرت دادند در حالى كه هيچ قصد قيام و گرفتن حكومت را نداشتند و عليه استبداد مأمونى هم قيام مسلحانه نكردند؛

و به گروه ديگرى هم از سادات اطلاق مى شود، گروهى كه فشار زندگى و اوضاع نابسامان مالى و اجتماعى سبب مهاجرتشان به گوشه و كنار سرزمين اسلامى گرديد كه اين دسته كم هم نيستند.

مهاجرت طالبيان به اقصى نقاط مختلف سرزمين هاى اسلامى با همه ناراحتيهايش نتايج خيرى هم با خود داشت. نخستين نتيجه اين هجرتها، بيدارى مسلمانان دور از دستگاه خلافت نسبت به عملكرد دولتهاى فاسد اموى و عباسى بود. هر چه مهاجرت طالبيان زيادتر مى شد هشيارى و همبستگى و نيز محبّت امّت نسبت به خاندان وحى زيادتر مى گرديد و سرزمينهاى دور كه خلافت اموى و عباسى را به صلاح ديده بودند به حقيقت حكومتهاى فاسد و ستمى كه بر آل على (ع) رفته بود واقف شدند و اين آگاهى زمينه ساز نهضتها و رويدادهاى آينده سازى براى جهان اسلام گرديد. در واقع مهاجرت طالبيان اگر مجموعه حركتى آنان را يك مدار فرض كنيم- نقطه عطفى در تاريخ اسلام به وجود آورد؛ و اگر جدا جدا بررسى كنيم بايد بگوييم نقاط عطفى پديد آورد كه سبب دگرگون ساختن منطقه هايى و واژگونى دولتهايى گرديد كه نظام اموى و عباسى را در درازمدت درهم پيچيد و قدرتهاى نوظهورى را بر اريكه حكومتى نشاند.

نتيجه دوّم اين مهاجرتها ادامه يافتن نسل سادات و باقى ماندن فرزندان شجره طيبه نبوت بود. با پراكنده شدن اين مظلومان هميشه تاريخ، دشمن از دسترسى به همه آنان عاجز ماند و همچنين گروهى از آنان كه در معارضه با

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 15

حكومتهاى جور نام آور شده بودند و از طرف رژيم اموى و عباسى محكوم به مرگ بودند در اين سفرهاى پراكنده

در اقصى نقاط سرزمينهاى اسلامى از ديد حكومتها مخفى ماندند و بالمآل هدف و آرمان و نسل آنها استمرار يافت و با ازدياد نسل و پرورش نيروهاى تازه نفس و جوان عقيده و ايمانشان موروثى شد، و اگر از چند گروه انگشت شمارشان كه متأسفانه به آرمان حقيقى طالبيان كه حكومت شيعه اثنى عشرى بر جامعه اسلامى بود بگذريم بقيه آنان كه خون سيادت در رگهايشان جريان داشت بر پخش و نشر و تعليم و تعلّم صراط اهل بيت عصمت و طهارت پا برجا ماندند و اين امانت الهى از طريق تداوم نسل سادات كه وعده حق تعالى به حضرت ختمى مرتبت بود پشت به پشت، نسل به نسل و سينه به سينه به آيندگان تحويل داده شد.

مع الاسف در كنار اين نتايج آينده ساز، هجرت و گمنامى و آوارگى طالبيان بعضى مسائل جنبى را هم در پى داشت؛ مواردى كه سبب گرفتاريهايى براى آيندگان گرديد و دشمن از آن سود برد. وقتى كار طالبيان در بعضى مناطق بالا گرفت و حتى تا رياست بر آن منطقه ها رسيد و به مرور ايام فشار رژيمهاى غاصب كمتر شد و بعد از سرنگونى رژيمهاى اوّليه سادات كم و بيش نفس راحتى كشيدند، گروهى ازين مهاجرتها سود بردند و خود را از اعقاب ائمه دين يا ديگر وابستگان به امير المؤمنين (ع) معرفى كردند و بعضى از سلسله هاى سادات بر عكس بى نام و نشان ماندند. بعدها وقتى علماى ما به احاديث ائمه (ع) رجوع كردند و در صحّت و سقم آن گاهى به شك افتادند ضرورت شناخت راويان حديث در كنار اين علم احساس شد؛ و اينها همه

با جوّ مخدوشى كه خلفاى اموى و عبّاسى براى خراب كردن احاديث ساخته بودند دست بدست هم داد و علماى حديث را مجبور ساخت تا گويندگان حديث و راويان پيشين را به درستى بشناسند و از زمان و مكان و درستى قول و ديندارى و اداى امانت آنان با خبر شوند. لاجرم علم انساب شكل گرفت و در كنار آن شاخه اى هم به انساب طالبيان به معناى خاص آن اختصاص داده شد كه به مرور زمان اين شاخه خود يك حوزه تخصصى براى دانش پژوهان اين علم گرديد. اين كار شايسته غير از دريافت صحت و سقم

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 16

حديث منفعتى ديگر هم داشت و آن مشخص شدن سلسله هاى سيادت طالبيان بود تا براى نسلهاى آتى مكتوب باقى بماند و در ضمن دست فرصت طلبها را در اين زمينه كوتاه سازد.

علم انساب هر چند با گسترش حديث شكل گرفت و اهميت ويژه خود را در علوم اسلامى بازيافت، لكن دانشى نبود كه قبلا وجود نداشته باشد، عقيل برادر گرامى امير المؤمنين (ع) نسّابه عرب بود كه داستان خواستگارى مادر گرامى عباس بن على، (ع) به صلاح ديد عقيل از سوى على (ع) مشهور خاص و عام است. حتى در جاهليت نيز افرادى بودند كه به خصائص همه قبايل و نژادهاى مختلف عرب آشنا بودند و در صورت لزوم جوابگوى معضلات مربوط به اين علم مى شدند، سابقه طولانى اين علم همراه با ضرورت نقد و بررسى صلاحيت راويان حديث سبب شد تا گروهى به منظور بررسى احاديث و عدّه اى براى شناسايى انساب طالبيان به تاليف و نشر كتابهايى در اين

زمينه بپردازند وسعيشان اين بود كه تا آنجا كه مقدور است غبار فراموشى ايام را از نام و نشان و طرز زندگانى اين فرزندان پراكنده فاطمه (ع) و على (ع) بزدايند و نام و نشان و عقيده و ايمان و عمل آنها را الگويى براى آيندگان قرار دهند و نيز راه پر فراز و نشيب منتقدان روايات را هموار كرده در ضمن به اداى حقى كه آنان بر امت شيعى دارند پرداخته باشند. كتاب مقاتل الطالبيين ابو الفرج اصفهانى- لباب الانساب بيهقى- المجدى فى انساب الطالبيين ابن صوفى- به همين جهت شكل گرفت و براى ما ماندگار شد.

كتابى كه در پيش روى شماست، منتقلة الطالبية نوشته ابو اسماعيل بن طباطبا از جمله آثارى ازين رهگذر است كه چون شناخت بيشترى در زمينه جغرافياى انسانى و مذهبى سرزمينهاى اسلامى را جاى جاى در خويش دارد مورد توجّه بيشتر علماى انساب و دانش پژوهان قرار گرفته است و جزو مأخذ موجود در اين زمينه به شمار مى رود.

نخستين چاپ اين كتاب در سال 1388 هجرى قمرى در نجف اشرف به همّت علامه سيد مهدى خرسان- منتشر شد كه حواشى و تعليقات جناب ايشان را هم به همراه داشت و انصافا كتاب را از هر شرح ديگرى بى نياز

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 17

كرده است.

اينك ترجمه فارسى آن با ذكر حواشى و ملحقات در پيش روى شماست، بنياد پژوهشهاى آستان قدس رضوى با ترجمه اين اثر نفيس اميدوارست گامى در راه اعتلاى اسلام راستين برداشته و سهم ناچيزى از حقّ بزرگى كه آن «ستارگان پراكنده در زمين» بر ما دارند ادا كرده و توانسته باشد با تقديم

آن گوشه اى از خدمات و حقوق فرزندان خاندان وحى را در معرض قضاوت فارسى زبانها در حال و آينده قرار دهد.

... من اللّه توفيق

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 18

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

مقدّمه مصحح

اشاره

سپاس خداى را كه پروردگار جهانيان است، و درود خدا بر بهترين خلق خدا، محمّد و خاندان پاك او باد!

داستان كتاب المنتقلة

پيش روى من كتابى است كه در عالم پهناور چاپ و نشر، هنوز، روشنايى و نور را نديده است، براى من لذّت بخش است كه داستان خودم را با اين كتاب براى خوانندگان نقل كنم، و اين كه چگونه به دست من رسيده است، و هم اين كه پس از گذشت نه قرن از تأليف اين كتاب چگونه به دست خوانندگان مى رسد، در حالى كه بعضى از اين قرون محل بروز حوادث و مصايبى بوده كه خشك و تر را سوزانده، و قربانيان آن در نتيجه جهل و بى اطّلاعى، از امثال اين كتاب، به هزارها مى رسد، كه ما جز نامى از آنها را نشنيده ايم و آنچه هرگز نام آنها به گوش ما نرسيده است، خيلى بيشتر از اينهاست!

شگفت آور است كه اين كتاب به علّت نادانى بى هدفان، در زواياى گمنامى- از بين نظاير و امثال خود- مدفون مانده و هيچ كس براى استفاده عموم به طبع و نشر آن اقدام نكرده است، و به دليل نا اميدى از دستيابى به

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 19

اين كتاب، نزديك بود كه در زمره آثارى در آيد كه تنها اسمى از آنها باقى است. اين كتاب كه در گوشه و كنار كتابخانه هاى عمومى پيوسته جستجو مى شد و بسيارى از محققان كه به شناخت انساب طالبيان علاقه داشتند در پى آن بودند، همانند ديگر كتابهايى بود كه درباره اصول نسب نوشته شده و از بين رفته است و اگر بعضى از فهرستهاى مربوطه، نشانه اى بر وجود

نسخه اى از اين كتاب در ايران را يادآورى نكرده بودند، ممكن بود كه ما از دسترسى به آن و اطلاع از جا و مكان آن نااميد شويم. و خدا خواسته بود كه يك نسخه از آن به نجف برسد. و هرگاه اراده خداوند به كارى تعلّق بگيرد، خود وسايل آن را فراهم مى آورد.

اين بود كه طبق عادت معمول، عصر روزى از روزهاى سال 1382 ه، به كتابخانه حيدرى بزرگترين و قديمترين كتابخانه هاى نجف اشرف، رفتم، مدير كتابخانه برادرم، استاد شيخ محمد كاظم كتبى خدايش تندرست بدارد!- از من استقبال كرد و خوش آمد گفت. و اين عادت هميشگى وى با كسانى بود كه به ديدارش مى رفتند و در چهره او آثار شادى ديدم، كه باعث خوشحالى من شد. پس رو به من كرد و به عنوان خبرى خوش، در حالى كه به محتواى ظرف مقابلش اشاره مى كرد، گفت:

«اين كتاب منتقلة الطالبييّن است»، و آن محتوا را به من داد. پس ديدم اوراقى است عكس بردارى شده، مشتمل بر سه كتاب: نخست بخشى از كتاب الادعياء. دوّم، كتاب سرّ السّلسلة العلويّة از ابو نصر بخارى. و سوّم، كتاب منتقلة الطالبيين كه وحدت موضوع باعث شده بود آن سه كتاب به صورت يك مجموعه در آيد و در يك مجلّد گردآورى شود و عكسبردار هم نخواسته بود ميان اين مجموعه تفرقه ايجاد كند، و از همه به صورت مجموع عكس گرفته بود.

در حالى كه از اين ارمغان خوشحال بودم، از وى راجع به مركزى كه اين كتاب را به دست آورده پرسيدم، فرمود: «من، دوست صميمى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 20

خويش، علامه بزرگوار،

شيخ محمد، فرزند آية اللّه شيخ عبد الحسين رشتى را به زحمت انداختم تا درخواست كند از روى نسخه موجود در كتابخانه سپهسالار ايران نسخه اى از اين كتاب تهيّه شود كه معظّم له- با عرض تشكر از ايشان- پاسخ مثبت داد و به دوستش، ثقة الاسلام، استاد حاج آقا عبداللّه آل آقا مدير كتابخانه نامبرده نوشت و از او تصويرى از كتاب را درخواست كرد، و با عرض تشكر از ايشان، او هم لطف كرد و عكسى گرفت و فرستاد كه همين نسخه مرحمتى علامه رشتى است و من مايلم، به منظور نفع عمومى آن را به طبع برسانم.»

من از ايشان و از تمام كسانى كه در تهيه اين نسخه سهمى داشته اند، هم از كار ارزشمندشان و هم از توجّهى كه به چاپ كتاب پس از تصحيح و تحقيق مبذول داشته اند، تشكر مى كنم. ايشان نظر مرا درباره موارد تحقيق و تعليق لازم در كتاب جويا شد، و من از او مهلتى خواستم تا كتاب را تورّقى كنم، زيرا اين كتاب نظير كتابهاى رجالى نيست كه من مى شناسم و بعضى از آنها منتشر شده اند، و خوانندگان با آنها آشنايند. اين بود كه اين نسخه كتاب را برداشتم و با خود بردم و يك شب در كتابخانه خودم نگهداشتم و مورد مطالعه قرار دادم، با سبك زيباى مؤلّف آن آشنا شدم.

براستى سبك جديد و روش نوى بود كه تا آن روز نظير آن را از كتابهايى كه در اين رشته نوشته شده، نديده بودم. همچنين، متوجه شدم كه كتاب براى تفسير بعضى از اصطلاحات مخصوص، معرّفى يك فرد معين، تعيين يك شهر و ساير نكاتى كه لازم

به نظر مى رسيد، نكاتى كه پيش از دادن كتاب به چاپخانه بايد بررسى شود، به تعليقات فراوانى نياز دارد، البته زيباييها و ويرايشهاى چاپى از جمله وظايف استادى است كه اقدام به نشر كتاب مى كند نيز از اهميّت خاصى برخوردارند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 21

روز دوم، كتاب را برداشتم و راهى كتابخانه عامره شدم و به برادرم آقاى كتبى سلام دادم، از من پرسيد كه كتاب را چگونه ديدى؟ در پاسخ گفتم كه اين كتاب، در نوع خود اثرى ارزشمند و دوره اى از دوره هاى علم رجال است، همان طورى كه من تصوّر مى كردم، آن دوره گم بوده است و اگر تمام اين دوره ها به طور منظّم تكميل شود، روشنى بخش قسمتهاى مختلفى از تاريخ گذشته ما خواهد بود. اين كتاب به تنهايى امانت بزرگى است كه بايد چاپ و منتشر شود تا اهل تحقيق از زوايا و كناره هاى تاريخ اطّلاع يابند شكى نيست كه اطلاع بر اين مطالب باعث تغيير برخى از مفاهيم غلط، نسبت به دودمانى مى شود كه در اصالت نسب و طهارت مولد و پاكى خانواده از ريشه دارترين دودمانهاست تا آنجا كه هر كس دوست دارد كه از آن سلسله مى بود، امّا آنها دوست ندارند كه از دودمان ديگرى مى بودند. و اين خود نهايت، بزرگى و افتخار آنهاست.

ليكن، با تأسّف فراوان، برخى از محدّثان همراه با كاروان افرادى متعصّب از پيشينيان بى راهه رفته و به اين شجره و شاخسار ارزشمندش به ديده كينه، دشمنى، بدبينى و عداوت مى نگرند و بى حساب ناسزا گفته، و به دروغ بهتان و ناروا به ايشان نسبت مى دهند! تمام اينها براى آن است كه انتقامجويى حاكمان

را با اين عمل رسواى خود نيكو جلوه دهند و كارهاى زشت آنها را پوشيده دارند، غافل از اين كه به دنبال امروز فردايى هم هست و در آن روز تبهكاران مؤاخذه مى شوند و نيز دنباله روان راهى شناخته مى شوند كه پيشينيان گشوده اند.

اين قبيل افراد نمى دانند و يا خود را به نادانى زده اند كه تاريخ متعلق به همه انسانهاست و بايد با قلمى پاك و زبانى راستگو ثبت شود، به نحوى كه جايى براى سوء استفاده مخالفان در ادوار مختلف باقى نماند، و عاطفه و وجدان حكم بر نادرستى آن نكند. كار تاريخ تنها بحث و بررسى بوده و فقط ثبت و ضبط است. و به هر حال گروه حاكم صاحب اختيار تاريخ

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 22

نيستند، و گروه انتقام كش حق ندارند بر آن صدمه اى وارد كنند.

به هر حال، از آن جا كه شير بچه گان ابوطالب (ع) قهرمانان روايات زيادى از صفحات تاريخ در زمانها و دورانهاى مختلف اند روزگار، فروتنى و تواضع آنان را آزمود و افراد ايشان را پراكنده ساخت! در صورتى كه اين كار جز بر صلابت و استوارى آنان نيفزود.

امّا آنچه لازم است پيش از نشر اين كتاب با ژرف نگرى مورد توجّه قرار گيرد، تحقيق درباره نصوص، و شرح پاره اى از اصطلاحات مخصوص علم رجال است، و من بر اين مطلب تأكيد مى كنم، زيرا بسيارى از اهل دانش و فرهنگ در سطح بالا، اين اصطلاحات مخصوص را نمى دانند، تا چه رسد به توده خوانندگان! البته در اين مورد، ايرادى بر آنان نيست، به دليل اين كه ايشان از اصول و اصطلاحات اين رشته بدورند.

و نيز بهتر است

[قبلا] اشخاص و شهرهاى مربوط به اين كتاب معرّفى شوند، اين كار، براى خواننده، فهم مطالب كتاب را آسان مى كند، و كمكى به وقت اوست، تا مجبور نشود كه به هنگام بحث از يك شخصيّت، شهر و يا اصطلاح خاص به مصادر مختلف مراجعه كند.

اين بود كه برادرم آقاى كتبى- خدايش تندرست دارد- از من خواست تا عهده دار اين كار شوم، و زحمت اين مسؤوليّت سنگين را بر دوش بگيرم، و عذر و بهانه آوردن من بى نتيجه بود و آن جلسه ما پايان نگرفت، مگر اين كه كتاب را زير بغل گرفتم و به كتابخانه ام آوردم، تا حسابى براى آن باز كنم و با همه كارهاى ديگرى كه داشتم، وقتى را هم به آن اختصاص دهم و با اين كه من در زحمت بودم، با همه درگيرى، احساس آرامشى در خود، مى كردم؛ به خاطر اين كه آن كتابى را كه مدّتها مى خواستم ببينم، به دستم رسيده بود. و از همان شب مقدمات كتابى را فراهم آوردم كه پس از چهار سال از تاريخ شروع به كار، نخستين دستنوشتهايم را به چاپخانه حيدرى دادم، و همين طور در تلاش مداوم در ارتباط با اين كتاب و تصحيح آن-

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 23

در طول مدت دو سال ديگر- بودم تا پايان گرفت، و سال سوم را شروع كرديم و در حالى كه خدا را به خاطر تسهيل و توفيقى كه داد، سپاسگذاريم به تكميل كردن دستوشتها و تسليم آخرين قسمت آن به چاپخانه پرداختيم و اينك اميدواريم كار چاپ آن بزودى به پايان رسد و پس از آن زحمت جانكاه، در طول هفت سال

رنج، سالى فرا مى رسد كه خوانندگان در آن سال بهره مى گيرند و به نويسندگان به طور قطع غنيمتى گوارا مى رسد، كه خداوند بر آنان مبارك گرداند! و اجر و پاداش ما و برادرانى كه با ما در فراهم آوردن نسخه آن و چاپ و نشر آن همكارى كردند، افزون گرداند كه خداوند، صاحب هر خير و بزرگترين پاداش دهنده است!

كار من در مورد اين كتاب

كار من درباره اين كتاب شامل پنج مرحله بوده است:

1- رونويسى كتاب: چون نسخه اصلى كه قصد داشتم آن را بررسى كنم، نسخه اى بود عكس بردارى شده (فتوستات) و انجام هيچ نوع تعليق و يا تحقيق روى چنين نسخه اى به دليل كمى حاشيه ها، و پاك شدن برخى كلمات امكان پذير نبود، از همان روزهاى اوّل شروع به استنساخ كردم اين كار در سال 1383 به پايان رسيد. و از ترس اين كه مبادا اشتباهى در نوشتن رخ داده باشد، آن دستنوشت را با نسخه عكس بردارى شده مقابله كردم، و اين مقابله در سال 1384 پايان گرفت. آن وقت بود كه يك نسخه خطيّى در اختيار داشتم، كه مى توانست همان اصلى باشد كه روى آن بتوان تعليق و تحقيق را نوشت.

2- بررسى متن: در ابتدا، همان روش معمول در قديم و جديد، به تصحيح عبارات پرداختم، يعنى نسخه اصل را كه از روى همان نسخه عكس بردارى شده استنساخ شده بود با نسخه هاى خطّى ديگر، مقابله كردم.

يك نسخه دستنوشت كه با قلم معمولى از روى نسخه موجود در كتابخانه

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 24

حاج حسين آقا ملك در تهران نوشته شده بود به دستم رسيد، كه از نظر تاريخى قديمتر از

نسخه كتابخانه سپهسالار بود كه عكس آن را من در اختيار داشتم. دستنوشت خودم را با اين نسخه مقابله كردم، و هر جا كه دو متن با هم اختلاف داشتند، هر كدام كه درست تر به نظر مى رسيد، در متن مى نوشتم، و به ديگرى- اگر اهميت زيادى داشت- در حاشيه اشاره مى كردم.

البتّه نخواستم كه در حاشيه ها به همه موارد اختلاف به طور گسترده اشاره كنم، زيرا ممكن بود با درگير كردن نظر خواننده به اعداد و ارقام متن و حاشيه، او را به زحمت اندازم از طرفى به نظر من با توجه بر اين كه تمام اين اختلافات از سهو قلم و دخل و تصرّف نسخه برادران نشأت گرفته است، اين كار سود زيادى عايد خواننده نمى كرد. وانگهى در همه خوانندگان اين علاقه را نمى ديدم كه دو نسخه را با هم مقابله كنند وقت لازم براى تحمل چنين زحمتى را داشته باشند، همان طورى كه تصور نمى كردم تمام خوانندگان كاملا نظير هم باشند و يا براى آنها مراجعه به اين اختلافات گسترده چندان خوش آيند باشد، و چه بسا كه باعث تشويش خاطر آنها شده و در نتيجه ضرر آن بيش از فايده اش باشد!

در مرحله بعدى، راهى را پيش گرفتم، كه با اصول فنّى مورد اعتماد و معمول مغاير است- بطورى كه اشاره خواهيم كرد- پيمودن اين راه پر رنجتر از راه اوّل بود، و چه بسا تحقيق درباره نسب يك شخصيّت، شبها و روزها مرا رنج مى داد، و كوشش فراوان كرده، و مشكلات مقابله متن بر اساس آن مآخذ را تحمل مى كردم و در جايى كه تفاوت زياد و مهمّى داشت سعى مى كردم تا آن اختلافاتى

كه بين متن و آن مآخذ وجود دارد، در حاشيه ثبت كنم!

امّا وقتى كه به اين طريق از رسيدن به عبارت صحيح نااميد مى شدم، آن عبارت را كه در دو نسخه همسان بود، در متن مى نوشتم و به وجود عبارت

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 25

ديگر در حاشيه اشاره مى كردم، و در مورد قبول اين مسؤوليت قبلا از خوانندگان معذرت مى خواستم.

3- ترتيب كتاب: امّا غير از تحقيق در متن، آنچه درباره اين كتاب انجام داده ام- سپاس خداى را كه توفيق از جانب اوست- اين است كه كتاب را به صورتى تنظيم كرده ام كه براى خواننده فهميدن و استفاده از آن آسان باشد، زيرا كتاب هر چند فصل بندى شده بود، لكن گاهى مطالب يك باب چنان درهم و به يكديگر پيوسته بود كه امكان داشت خواننده نتواند آنها را از يكديگر تميز دهد و نفهمد كجا سخن از يك شهر تمام مى شود، و كجا از شهر دوم شروع مى شود، بنا بر اين در اين راه تا حدّ توان كوشش و تلاش كردم.

4- تعليق بر كتاب: اما تعليق بر كتاب، همان خلاصه اى است كه در شرح حال اشخاص و نيز معرّفى شهرها آورده ام. اما معرفى اشخاص، از همان آغاز كار به نظرم رسيد، كه بهتر است به صورت شرح حال مناسبى باشد كه موقعيّت آن شخص را مشخّص و به درك و فهم خواننده كمك كند تا آن را به عنوان يك متن اصلى- علاوه بر آنچه در حاشيه آمده- براى ترسيم و شناخت آن شخصيّت قرار دهد و چون اين روش در اثر تفاوت ارزش و موقعيّت و آثار شخصيّتها فرق مى كرد،

و چه بسا به شخصيّت والاى ناشناخته اى بر مى خوردم كه سخن گفتن درباره او به صفحات بيشترى نياز داشت و شخصيّت ديگرى كه با هدفهاى صحيح و درستى كه در نظر داشته قيام كرده است لكن از ذكر شرح حال او چشم پوشى شده و شخصيت او در پرده ابهام مانده است، كه در اين صورت لازم بود به قدر امكان و توان از چهره او، پرده ابهام برطرف شود، و شخصيت سوّمى كه يك شخصيّت علمى بوده و انديشه اسلامى را از معلومات خود تغذيه و از آثارش بهره مند كرده است، و چهارمى و پنجمى و همين طور، لذا معرّفى ما از اين شخصيتها به طور اختصار و يا به تفصيل گفتن، فرق مى كرد، تا آنجا كه اين امر موجب

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 26

شد تا ما از ذكر آن در حاشيه صرف نظر كنيم، و انديشه گردآورى اين شرح حالها را در كتاب مخصوصى به نام (معجم اعلام منتقلة الطّالبيين)- پس از اين كه قسمتى از راه را به روش اوّل پيموده بوديم- در سر بپروريم و اين انصراف ما را واداشت تا به حاشيه ها- تا صفحه چهل از نوشته هايمان- به منظور استدلال از شرح حالهاى موجود در آن و ضميمه كردن آنها به معجم نامبرده، و پس از كار استدلال، همسان كردن اعداد و ارقام متن و حاشيه، مراجعه كنيم و هم باعث شد كه دوباره زحمت تغيير و بازنويسى بعضى صفحات را قبول كنيم، و اين كار، همان طور كه متخصصان و اهل فنّ در رشته تحقيق كتب مى دانند، كار پر زحمتى است!

در مواردى بدانچه در بعضى از

كتب رجال برخورد داشتم، در حاشيه اشاره كردم، بويژه در كتب خطّى به دليل كميابى نسخه و ساده نبودن اطّلاع ساير خوانندگان از محتواى آنها، و در نوشتن آنها به خاطر ارتباطش با متن فايده زيادى مى ديدم، مانند توجّه بر اين كه تنها اين مؤلّف است كه مطلب را نوشته و يا كسى را كه بايد نام مى برد، نام نبرده، از قلم افتاده است و يا در بعضى كتابهاى چاپى اشتباه شده است و نظاير اينها، همه را به خاطر استفاده خواننده، در جاى خود نوشتم.

امّا در مورد معرّفى شهرها، زحمت زيادى را براى شناخت آنها متحمّل شدم زيرا آثار بيشتر آنها دگرگون شده و در نتيجه موقعيّت آنها قابل شناخت نبوده است و يا آثارشان بكلّى از بين رفته و به جاى خرابه ها شهر ديگرى با نام جديدى غير از نام اوّليه بنا شده است! و يا اين كه نويسنده كتاب درباره نام صحيح آن شهر تحقيق درستى نكرده و تنها مطابق ظنّ خود چيزى نوشته بوده همان طورى كه درباره: حراب و سماك كه دو لقبند، نه دو نام، عمل شده است و نسبت بدانها نسبت به لقب است نه به شهر و مكان! در صورتى كه تحقيق درباره اين مطلب زحمت زيادى براى ما داشت تا وقتى كه نظر ايشان، بر ما روشن شد و اين تعريف را نيز ما در چهار چوب مخصوصى قرار

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 27

داديم تا خواننده موقع ضرورت به آن مراجعه كند. و نخواستم آن نوع مطالب را در پيشاپيش كتاب به ترتيب ورود نام شهرها- به دليل تنگى حاشيه ها كه مبادا احيانا جا

نگيرد- به طور جداگانه بياورم، از اين رو در آخر كتاب به صورت ملحقات، آوردم.

5- جبران و تكميل كار مؤلّف كتاب: و اين مطلبى است كه باعث ميل و علاقه زياد من به كامل كردن عنوانى بود كه مؤلف (ره) شروع كرده امّا در اطراف آن بررسى كامل- حتّى درباره عصر خودش- به عمل نياورده است و در نتيجه بسيارى از طالبييّن را حتى بزرگان و ساداتشان را كه همه بزرگ و آقايند، يعنى كسانى را كه مى بايست مطابق شرطى كه در آغاز كتاب كرده، نام مى برد، از قلم انداخته است، و چقدر اشتياق و علاقه داشتم تا مستدركى مفصل نسبت به تمام كتاب فراهم آورم! و عمل من بمنزله متممى بر آن كتاب باشد و حتّى شامل طالبييّن بعد از عصر مؤلف يعنى قرن پنجم هجرى نيز بشود، و ليكن كم بودن منابع و تنگى وقت، و گستردگى موضوع، همه اينها باعث شد كه من كوشش و تلاشم را به جبران آنچه مؤلّف (ره) از ذكر آن غفلت ورزيده بود محدود كنم، در صورتى كه او مى بايست هم گذشتگان، و هم معاصران خود را نام مى برد.

اين بود كه من نام گروهى از طالبييّن را جمع آورى و مطابق اصل كتاب المنتقلة مرتب كردم، و آن را مستدرك المنتقلة ناميدم، و در اين كار مدّعى نيستم كه نام تمام كسانى را كه از قلم مؤلّف افتاده است، آورده ام، امّا اين نخستين هدف من بوده است و اميدوارم كه اين كار پايه و اساس اثرى كاملتر و بحثى جامعتر در آينده شود، و در آن مورد تلاش بيشترى شده و رشد زيادترى يافته و به آخرين مرحله

از موفقيّت- به خواست خدا- برسد.

نسخه هاى كتاب منتقلة

1- نسخه خطى كتابخانه حاج حسين آقاى ملك در تهران، كه به خط

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 28

محمود فرزند صدر الدّين بن سيفال داروغه، در روز دوشنبه ماه ربيع الثانى سال 904 نگارش آن پايان يافته است، و اين نسخه از آمل شروع و به يمامه (از صفحه 170 تا صفحه 202) ختم مى شود. چون اين نسخه ضميمه كتاب سرّ السّلسلة العلويّه ابو نصر بخارى بوده است، از روى آن نسخه هاى ديگرى تهيه كرده اند، از آن جمله است:

الف- نسخه كتابخانه مجلس شورا در تهران، به شماره 1125 كه از آن نسخه اى عكسبردارى شده است.

ب- نسخه كتابخانه دانشگاه تهران به شماره 22 كه نسخه اى است عكسبردارى شده، اهدايى دكتر على اصغر حكمت به كتابخانه دانشگاه.

ج- نسخه كتابخانه عمومى امير المؤمنين در نجف اشرف، كه با قلم نى، و با استفاده از ورق (كاربن) نوشته شده و پر از غلط و افتادگى است.

نويسنده اش عرب زبان نبوده و به گمان من از عوام بوده است، امّا من به مقدار ممكن از آن استفاده كردم، همان طورى كه موقع مقابله بسيارى از غلطها را تصحيح كردم.

2- نسخه خطى كتابخانه مدرسه سپهسالار در تهران در يك مجموعه، به ضميمه دو كتاب ديگر به نام:

الف- كتاب الأدعياء و النّسب الباطله (من تعليقاتى بر آن نوشته ام كه مشكلات كتاب را توضيح مى دهد).

ب- كتاب سرّ السلسلة ابو نصر بخارى، كه اوّل هر دو كتاب افتادگى دارد و كتاب اوّل از آخرش نيز، ناقص است و مجموع نواقص بر صد و ده صفحه بالغ مى شود: اوّلى از صفحه 2 تا 8 و دوّمى از صفحه 8

تا 32 و سومى از صفحه 33 تا 110 مى باشد و اندازه نسخه عكسبردارى شده:

13* 20، 21 سطر است.

خطوط همه اين مجموعه نظير هم است و چون كتاب اوّل، در آخر افتادگى دارد يقين نداريم، بلكه احتمال مى دهيم كه نويسنده اش همان

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 29

نويسنده دوّمى باشد، به دليل يك سنخ بودن خط. نويسنده دوّمى، به طورى كه در آخر كتاب آمده، شخصى به نام ابوالقاسم شريف بوده است اين شخص تاريخ نوشتن آن را نيز مشخّص نكرده، بهمين دليل ما نتوانستيم از سال كتابت آن اطلاع پيدا كنيم، امّا كتاب سوم، يعنى منتقلة الطّالبييّن به خطّ مردى عجم زبان بوده و اين عجم بودن وى باعث دستكارى زيادى در عبارات شده است.

اعتضاد السّلطنه، وزير علوم و صنايع، مالكيت خود را در سال 1280 ه بر پشت جلد آن مجموعه، نوشته و مهر كرده است.

بعلاوه در پشت جلد صورت وقفنامه اين مجموعه به كتابخانه مدرسه ناصريّه سپهسالار، آمده است كه مربوط به سال 1337 مى باشد. و از تطبيق دو نسخه، براى من روشن شد كه اين هر دو به يك اصل مربوطند كه آن نسخه اصل اشتباهاتى داشته، البتّه در صورتى كه به نسخه مؤلف خوشبين باشيم كه بى غلط بوده است! و شايد هم نسخه ديگرى داراى اشتباه بوده است- اين هم بعيد نيست- و تمام اشتباهات از اين نسخه به ديگر نسخه ها انتقال يافته و اشتباههاى ديگرى به دليل عرب نبودن نويسندگان نيز در نسخه هاى فرعى بر آنها افزوده شده است.

اهميّت علم نسب شناسى

اهميّت دادن به علم نسب شناسى منحصر به عصر خاص و يا گروه خاص و يا شهر خاصى

نيست، بلكه مولود نياز انسان در دوره هاى مختلف است، در واقع نياز بشر او را وادار به برقرارى انس و ارتباط مى كرده و از طرفى مسأله تنازع بقا فضاى داغى به وجود مى آورده كه در آن انسان به پشتيبانى و نيرو نياز پيدا مى كرده، و بستگان و فاميلش او را ارجمند و عزيز مى داشته اند. از اين رو بشر به خويشاوندى و پيوندهاى نسبى اهميّت داده، و آنها را حفظ و نگهدارى كرده است. همچنين بستگان و خويشان اصلى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 30

وى نيز به او مهر ورزيده، او را در آغوش محبّت گرفته، در مقابل تجاوز بيگانگان حمايت كرده و از شر ستمگران حفظ مى كرده اند. قرآن كريم شرح حال دو تن از فرستادگان خداى متعال را نقل كرده كه يكى از آنها به دليل نداشتن خويشاوندان، از ناتوانى خود خبر داده و گفته است: «اى كاش مرا بر منع شما توانى بود، يا آن كه چون قدرت ندارم از شرّ شما به ركن محكمى (اقتدار خدا) پناه خواهم برد» و در مورد دوّمى خبر مى دهد كه دفاع اقوام و خويشانش پشتوانه او شدند تا آنجا كه دشمنان او ترسيدند و به او گفتند: «اگر ملاحظه طايفه تو نبود، تو را سنگسار مى كرديم» .

و آنچه از شرح حال فرقه هاى قديم و اخبار پيشينيان به دست مى آيد آن است كه اهميّت دادن به اصل و نسب تنها از ويژگيهاى عرب نيست، بلكه امّتهاى ديگر نيز نسب خود را حفظ كرده اند و نظر به عنايتى كه به نوزادان و مواليد خود داشته اند و نيز به خاطر بقاى عزّت و مجد خويش فرزندان خود

را بر آن داشته اند كه اصل و نسب خويش را حفظ و حراست كنند.

امير شكيب ارسلان نقل كرده است: «ملت بزرگ چين بيش از همه ملّتها در حفظ نسبها مى كوشند، تا آنجا كه نام پدران و نياكان خود را بر بدن خويش مى نويسند، به اين ترتيب يك نفر، بستگان اصلى خود را تا هزار سال و بيشتر مى شناسد. و همچنين فرانسويها در قرون وسطى و قرون اخير توجه خاصى به فاميل داشته اند، و اداره هاى ويژه اى كار ثبت و ضبط و ارتباط اوّل و آخر آنها را با يكديگر بر عهده دارند».

ابن طقطقى در كتاب مخطوط خود تحت عنوان نسب اصيلى درباره رجال قرن هفتم مى نويسد: «و اما اهل كتاب از يهود و نصارى تا حدّى انساب خود را ضبط كرده اند. شنيدم كه نصاراى بغداد شجره نامه اى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 31

داشته اند كه مشتمل بر خانواده ها و فاميلهاى نصرانى بوده است، و اين امتها هر چند كه به انساب خود تا حدّى توجّه كرده، و در حدّ ممكن مفاخر خود را ضبط كرده اند، با اين همه به درجه ملّت عرب كه اين فنّ در ميان آنها رواج كامل داشته و همگانى است، نمى رسند.»

اسلام از همان ابتدا، بر حفظ نسبها و صله ارحام تأكيد ورزيد، و بسيارى از احكام خود را بر آن مبتنى كرد؛ تا يك فرد مسلمان در حدّ نياز شرعى خود به حفظ آن اهميّت دهد. اسلام شناخت خويشان پيامبر (ص) يعنى افراد هاشمى قرشى را لازم شمرده است، زيرا شناخت اينان در درستى ايمان دخيل است، همان طورى كه ابن حزم در صفحه 2 الجمهرة و قلقشندى در مقدمه النّهايه

و ديگران نيز به اين موضوع اشاره كرده اند.

همان طورى كه اسلام در مورد امامت، نسب را معتبر دانسته و قرشى بودن را لازم مى شمارد و اين خود يكى از شرايط درستى امامت در نزد توده مسلمانان است- جز اندكى كه مخالفت آنها قابل توجّه نمى باشد- همان طورى كه شافعى و ماوردى در احكام السّلطانيه ص 4 و ابن فراء حنبلى در احكام السلطانيّه ص 4 و ابن حزم در الجمهرة ص 2 و قلقشندى در مقدمه النّهايه و ديگران نيز بر اين عقيده اند.

همچنين اسلام، شناختن خويشاوندان پيامبر (ص) را به خاطر ضرورت دوستى آنها لازم دانسته و مطابق نصّ قرآن مجيد واجب شمرده شده، و آن را مزد تبليغ رسالت قرار داده و فرموده است: «امّت را بگو كه من مزد رسالت نمى خواهم جز محبّت به خويشاوندان» .

اسلام احكام ديگرى را نيز درباره شناخت نسب ايشان مترتّب كرده است مانند حرام بودن صدقه بر ايشان، و وجوب دادن خمس به آنها، و اين علاوه بر آن چيزهايى است كه در ساير ابواب فقه آمده مانند نكاح،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 32

ميراث، آزاد كردن برده و ديات و وقف كه به شناخت نسب ايشان مربوط مى شود. در بسيارى از كتابهاى فقهى اسلام، يك محقق احكام مخصوصى را مى يابد كه پاره اى از آنها به هاشميون و يا بويژه فاطميون مربوط مى شود [كه دليلى است بر اهميّت اصل و نسب .

به عنوان مثال خاطر نشان مى سازم كه قاضى عثمان بن اسعد بن منجا، حنبلى در كتاب الوقف خود، بابى را اختصاص به وقف بر اشراف، آورده است (به صفحه 20 چاپ دانشگاه فرانسه سال 1949 م مراجعه

كنيد)، همچنين يادآورى مى كنم كه سيوطى در كتاب العجاجة الزّرنبيّه، وقف «بركة الحبش» را متذكّر شده و گفته است كه نيمى از آن متعلق به اشراف از فرزندان حسن و حسين عليهما السّلام، و نيمى هم متعلق به ساير طالبيّون از ديگر فرزندان على (ع) و دو برادرش جعفر و عقيل مى باشد.

حتى بخشى از موقوفات، مخصوص بعضى از اولاد علويّون است، همان كارى كه پادشاه نيكوكار [!] طلايع بن رزيك، كرده است. او ناحيه بلقيس را وقف كرده و محصولش را وقف اشراف كرده است كه هفت قيراط از آن را به سادات بنى حسن اهل مدينه منّوره و يك قيراط از آن را به فرزندان سيد معصوم در نجف اختصاص داده است . چنان كه در الخطط مقريزى و تحفة الازهار خطى، به موقوفات ديگرى اشاره دارد كه ويژه اشراف است.

پس اگر شناخت انساب نبود، مسلمانان دانسته يا ندانسته گرفتار حرام مى شدند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 33

تصوّر مى كنم به همين مقدارى كه يادآور شديم، براى قانع كردن خواننده نسبت به اهميّت نسب شناسى و لزوم شناخت انساب در حدّ نياز، بويژه شناخت سلسله نسب نبوى، كفايت مى كند، زيرا براى افراد سادات اين سلسله امتيازات ويژه اى است كه اسلام ايشان را به آن امتيازات آراسته و از ايشان پاسدارى كرده است به حدّى كه هر كسى دوست مى دارد كاش يكى از آنان مى شد، امّا آنان به خاطر شرافت زياد و مقام والايى كه دارند نمى خواهند منسوب به هيچ فرد ديگرى باشند.

امتيازى كه خداوند به خاطر بزرگداشت پيامبرش، به هاشميون، اختصاص داد عبارت است از بركنار داشتن ايشان از صدقاتى كه به منزله

چركهاى اموالى است كه در دست مردم است! و در قرآن مجيد براى ايشان سهمى را در كنار سهم خود و سهم پيامبرش قرار داده است، و اين خود بزرگداشتى از جانب خدا نسبت به آنهاست كه هيچ مخالف و معاندى هر قدر هم كه در منع از حق و مقام ايشان سرسخت باشد نمى تواند آن را انكار كند، همان طورى كه خداوند در قرآن مجيد دوستى ايشان را بر تمام مسلمين واجب دانسته، و پيامبر گرامى اسلام (ص) آنان را مشمول عنايت خاص خود قرار داده و با اين سخن جاودانه خود آنها را ستوده است: «هر سبب و نسبى روز قيامت گسسته است جز سبب و نسب من» ، .

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 34

مشايخ بزرگ ما در كتابهاى خود، بعضى از چيزهايى را كه نسبت به هاشميون رعايت آن واجب است بيان كرده اند. شيخ ابو جعفر صدوق رئيس محدّثان (متوفى به سال 388) در كتاب اعتقادات الاماميّه بخشى از حقوق ايشان را يادآورى كرده است و نيز شيخ بزرگوار آية اللّه علامه حلّى (متوفاى سال 721) در اواخر كتاب القواعد، وصيّت خود به فرزندش فخر المحققيّن را نقل كرده و در آن وصيّتنامه، وى را به رعايت حق سادات و رابطه ايشان امر كرده و در آن جا بخشى از حقوق سادات و سخنان پيامبر (ص) را درباره فضيلت ايشان يادآورى كرده است.

بنا بر اين دلايل و نظاير اينها؛ هر علوى، هر طالبى و حتى هر هاشمى حق دارد كه در رفعت مقام سر بر آسمان سايد و به مجد و شرف خود سرفراز باشد.

و هر چند كه خود ساختگان

افتخار به استخوانهاى پوسيده نياكان را عيب مى دانند امّا شايسته نيست كه آنها در برابر افتخار يك فرد علوى به پدران و يك طالبى به خويشاوندانش، فخر كنند، بلكه بايد در برابر عظمت و اعتراف به بزرگيشان سر تسليم فرود آورند، چرا چنين نباشد در حالى كه آنان مفتخرند به كسانى كه هر با شرافتى پيش مقامشان سر فرود آورده، و هر سركش متكبّرى، در خط اطاعت ايشان سر نهاده است، و هر گردنفرازى در مقابل فضل و كمال ايشان خاضع است؟!

اگر نه پس چرا آن شخص بر سخن امير المؤمنين (ع) خرده مى گيرد وقتى كه آن بزرگوار در نامه اى به معاويه، افتخارات خود را چنين بر مى شمرد: «... كه ما تربيت يافته پروردگارمان هستيم، و مردم پس از آن تربيت يافتگان ما هستند شرف و بزرگى ديرين ما نسبت به خويشاوندان تو منع نكرد ما را از اين كه شما را با خود بياميزيم و از (شما) زن گرفتيم و زن داديم، چنان كه نظاير ما انجام مى دهند، در حالى كه شما در آن پايه نبوديد و از كجا چنين شايستگى را داريد؟ در حالى كه پيامبر (ص) از ماست، و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 35

تكذيب كننده او (ابو جهل) از شماست! و اسد اللّه (حضرت حمزه) از ما، و اسدالا حلاف (ابو سفيان يا عتبه و يا اسد بن عبد العزّى) از شما است، دو سرور جوانان اهل بهشت (امام حسن و امام حسين (ع)) از ما، و كودكان اهل دوزخ از شما، و بهترين زنان جهانيان از ما، و حمّالة الحطب (زن ابو لهب) از شماست، چه بسيارى از

خوبيها كه به سود ما و بديها كه به زيان شماست! پس اسلام ما آن است كه همه شنيده اند، و زمان جاهليّت (بزرگى) ما غير قابل انكار است، و كتاب خدا براى ما فراهم كرده است آنچه را كه از ما پراكنده شده است و همان است سخن پروردگار: «بعضى از خويشان پيامبر بر بعضى ديگر سزاوارترند در كتاب (يا حكم) خدا»

و يا چرا حسود از خطاب امام حسن مجتبى (ع) به معاويه مى نالد، وقتى كه در مجلس معاويه عمرو بن عاص به آن حضرت گوشه اى زد، فرزند پيامبر از پاسخ به ابن عاص ننگش آمد و پس از سخن وى رو به معاويه كرد و فرمود:

اى معاويه! آيا عبد سهم را وادار مى كنى تا مرا دشنام دهد؟ در حالى كه جمعى شاهد و ناظر ما هستند هرگاه قريش، انجمنها بپا كنند؛ از قصد تو بدرستى آگاه خواهند شد تو از روى نادانى به خاطر كينه ديرينه و مستمرّى كه دارى قصد دشنام و سرزنش ما را كردى تو نه پدرى همچون پدر من دارى تا بدان وسيله بر كسى كه مى خواهى فخر كنى و يا مكر نمايى، فخر فروشى كنى و نه اى پسر هند! جدّى چون جدّ من رسول خدا دارى- اگر اجداد ما را نام ببرند- و نه مادرى از قريش چون مادر من- وقتى كه شخصيّت و حسب قديم ريشه يابى شود- پس چون منى را- اى پسر هند!- نمى توانى مسخره كنى،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 36

و نه بردگان با همچون منى مى توانند برابرى كنند! پس آرام باش! كارى نكن تا امورى را بازگو كنيم كه از

ترس و هراس آنها كودك نوزاد پير گردد!

آيا كسى مى تواند افتخار سيد الشهدا (ع) در روز عاشورا را تكذيب كند، آنگاه كه شخصى فريب دنيا خورده را و كسى را كه بهره و نصيب خود را به دنياى پست فروخته بود، در برابر خود ديد، گران آمد و دست از زندگى شست و مصمّم بر مرگ ايستاد و گفت:

من پسر على بزرگوار، از خاندان هاشمم اين افتخار- اگر بخواهم فخر كنم- مرا بس است و جدّم رسول خدا گرامى ترين انسانهاست و ما چراغ فروزان خداييم كه روى زمين را روشن مى سازد.

و يا مى شود كه فرياد امام زين العابدين (ع) را كم اهميّت شمرد؟

در حالى كه مقابل همه مردم شام به صفات برجسته خود مباهات مى كند، در صورتى كه به عنوان اسير او را با اهل بيتش نزد يزيد آورده اند.

اى مردم، شش خصلت به ما داده شده و به هفت فضيلت ما را برترى داده اند؛ به ما، علم، حلم، بخشندگى، شجاعت و محبت در دلهاى مؤمنان را داده اند و ما را برترى داده اند زيرا كه پيامبر برگزيده، حضرت محمد (ص)، از ماست، و صدّيق [على (ع)]، طيّار [جعفر] شير خدا و رسول خدا [حمزه ، دو نواده پيامبر [حسنين (ع)] و مهدى اين امّت از ماست.

هركس كه مرا مى شناسد، مى شناسد! و هركس نمى شناسد، حسب و نسبم را به اطلاع او مى رسانم:

اى مردم! منم فرزند مكه و منى، منم فرزند زمزم و صفا، منم پسر كسى كه ركن را با گوشه هاى عبايش حمل كرد، منم پسر بهترين كسى كه عبا و رداء بر تن داشت، منم پسر بهترين مردمى كه كفش بپا داشته و يا نداشته اند، من

پسر بهترين كسى هستم كه طواف و سعى بين صفا و مروه

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 37

كرد، منم فرزند بهترين كسى كه حج به جا آورد و تلبيه گفت، منم پسر آن كسى كه بر براق سوار و به آسمان برده شد، منم پسر آن كه از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سير داده شد، منم پسر آن كسى كه جبرئيل او را تا سدرة المنتهى رساند، منم فرزند آن كسى كه نزديك شد و به حد قاب قوسين و يا نزديكتر رسيد منم پسر آن كه با فرشتگان آسمان نماز گذارد، منم پسر كسى كه خداوند بزرگ آنچه را كه مى خواست بر او وحى كند، وحى كرد. منم پسر محمد مصطفى (ص) منم فرزند على مرتضى منم پسر كسى كه واداشت مردم را تا بگويند: لا إله الا اللّه (هيچ معبودى جز خداى يكتا نيست)، منم پسر آن كسى كه در حضور رسول خدا با دو شمشير و دو نيزه جنگيد، و دو بار مهاجرت كرد، و دو بار بيعت كرد، و در بدر و حنين پيكار كرد، و به يك چشم بر هم زدن به خدا كافر نشد.

تا آخر خطبه كه همواره امام سجّاد، من، من مى فرمود، تا آنجا كه صداى شيون مردم بلند شد، و يزيد ترسيد كه آشوبى بپا شود، پس به مؤذنش دستور داد تا سخن امام (ع) را با اذان قطع كند.

و يا چه چيز اين سخن شاعر خاندان پيامبر، شريف حمانى زيدى، را مى تواند ردّ كند:

ما به وسيله نسب خود به آسمان رسيديم و اگر آسمان مانع نبود هر آينه از آسمان مى گذشتيم بنا

بر اين همين قدر در بزرگى و شرافت ما بس كه ما با امتحان خوبى كه داديم، بلا را برطرف كرديم مدح و ثنا بر پدران ما خوش و گواراست و ياد على خود، مدح و ثنا را خوب و گوارا مى سازد هرگاه مردم، توجّه كنند، ما پادشاهانيم و همه مردم غلامان و كنيزانند

و يا سخن ديگر او را:

هرگاه گروهى از قريش بر ما با تكبّر و بزرگمنشى و بلند كردن انگشتان، مفاخره كنند و چون با ما در ستيزند، به سود ما

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 38

و زيان ايشان- مطابق خواست ما- صداى صومعه ها حكم كنند تو ما را خاموش مى بينى در حالى كه فرياد بلند هر انجمنى به فضيلت ما گواه است زيرا كه رسول خدا- احمد (ص)- جدّ ماست و ما كه همچون ستارگان درخشانيم فرزندان اوييم

سخن شريف رضى موسوى نيز نارساتر از آن نيست:

ما به وسيله پيامبر و فاطمه، جايگاههاى بلند- جاى ايستادن و نشستن- بالاتر از شما را گرفتيم و به وسيله دو نواده احمد (ص)، و وصىّ او سرفرازتر از همه مردم، از اهل تهامه و نجد، شديم و ما خانه خدا، كه نهايت افتخار شما بوده است زادگاه دختر قاسم بن محمد- را در اختيار گرفتيم جدّ من پيامبر، و جد بعدى من جانشين پيامبر است بالاتر از مقام دو نياى من على و احمد مقامى نيست و پس از پيامبر (ص) به ديگران افتخار ندارد آن دستى كه روز بيعت روى همه دستها بود.

تمام اين بزرگان تاجهاى افتخار، اركان فضيلت و معادن بخشش و فصاحت و شجاعت، و سرچشمه علم، حلم و بزرگوارى اند.

مردم والاهمتى و بزرگ منشى و عزّت نفس را از ايشان آموخته اند كه ايشان زيبايى شرافت نسب را با نهايت افتخار بر حسب و شخصيّت يكجا جمع كرده اند! و از ديگران با ملكات نفسانى پسنديده و خصلتهاى نيك خود، ممتازند. پس آنان تنها به نسب، هر چند كه والاست، متكى نيستند. و نه آن كه پشتوانه آنها تنها حسب است، هر چند كه حسب آنها نيز عظيم است.

بلكه فرزندان پيامبر، به اهميّت شرف، و بلندى مقام خود واقفند، از

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 39

اين رو براى حفظ و پاسدارى نسب خود مى كوشند كه مبادا آن را وسيله اى براى دست آوردن منافع مادّى قرار داده، و يا آن را وسيله تجاوز بر ديگران سازند.

از داستانهاى شگفتى كه در اين زمينه نقل شده، داستانى است از شريف عبد اللّه بن حسين بن عبد اللّه ابيض او كه شاعرى برجسته بود روزى نزد سيف الدّوله حمدانى رفت، به اطلاع او رساندند كه بعضى از مردم به سيف الدّوله گفته اند كه وى مرد شريفى است و لازم است سيف الدوله به خاطر شرف، سابقه و نسبش به او عطا و بخششى كند! فرزند پيامبر و سلاله بزرگى و عظمت با همه تنگدستيش آن را بر خود نپسنديد و خود را بالاتر از آن ديد كه شرافت و نسب خود را به صورت كالايى در آورد، كه سلاطين، بدان وسيله تجارت كنند، پس اشعارى سرود و براى سيف الدّوله خواند:

گروهى گفتند كه به خاطر سابقه فاميلى به او عطا كن آنان دروغ گفتند بلكه به دليل فضيلتم عطا كن هرگز، بزرگى و عظمت من، ممكن نيست كه

در خور آن باشد تا با دينار و درهم خريدارى كنند پس من فرزند درك و فهم خود هستم، پس به خاطر آنكه فرزند مجد خود هستم، و هم به خاطر شعرم نه به خاطر استخوانهاى نياكانم- پذيراى عطا و بخشش مى باشم.

هرگاه بخواهيم از تاريخ اين دودمان سخن گوييم، و از جريان حال آنان در دورانهاى اوليه اسلام آگاه شويم، با تاريخى درخشان و پر از بزرگى و بزرگواريها روبرو خواهيم شد، كه فرمانروا و فرمانبرشان در برابر حق و فداكارى- همان طورى كه روش والاى اسلام است- همسانند.

و اگر بعضى اعمال ناروا در افرادى انگشت شمار، مشاهده شد كه توجيه صحيحى براى آن اعمال پيدا نشده، اين اعمال از بعضى از ايشان همانند رويدادى است كه بندرت اتفاق افتد و نبايد درباره همه سادات بر

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 40

آن اساس قضاوت كرد.

و پس از همه اين حرفها، آيا اين سخن تندروى و دور از حقيقت نيست كه گفته شود موضوع خويشاوندى و رعايت آن و افتخار بدان، حتى افتخار به خويشاوندى پيامبر، از چيزهايى است كه اسلام با آن مبارزه كرده است؟ و شاهدى هم بر آن مطلب از قرآن كريم آورده شود، مثل قول خداى تعالى: «گراميترين شما در نزد خدا پرهيزگارترين شماست» و آيه ديگر: «آن روز (قيامت) هيچ نسبى ميان مردم كارساز نيست و از نسب كسى نمى پرسند» و نظاير اينها، حال آن كه تمام اينها تفسيرهايى دارند كه با گفته ما منافاتى ندارد، و هركس طالب باشد، مى تواند، مطلب را در جاى خودش مطالعه كند.

و به خاطر مقام والاى دينى، و نزديكى ايشان به پيامبر (ص) است

كه آن امتيازات ويژه براى ايشان مقرر شده، آن طورى كه بوده و هستند مردمانى كه در مقام آنها طمع بسته اند، از اين رو به شرح حال ايشان با ضبط نسبهايشان عنايتى كرده و از ترس ورود افراد ديگر، آن انساب را مرتّب كرده اند، و علت ديگرى نيز براى تدوين انساب ايشان وجود دارد كه همان پراكندگى ايشان در اطراف دنياست، به دلايلى كه اين جا گنجايش نقل آن نيست. اين بود كه افراد هوشمند، ترسيدند كه نسلهاى بعدى به خاطر ناآگاهى به اصول نسبها از بين بروند و تباه شوند، از اين رو اصول انساب را براى ايشان حفظ كردند تا فرزندانشان نيز به آنها ملحق شوند. و اين تنها مسأله مهمّ هاشميون نبود، بلكه تمام شخصيتهاى امّت و ديگر كسانى كه در اين رشته برازندگى داشتند، راه ايشان را رفتند، بنا بر اين انساب طالبيّون و هاشميّون، سرمايه مهم فكريى شد كه تاريخ اسلام و عرب را بيش از هر چشمه سارى آبيارى، و بيشترين كاستيها را ترميم كرد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 41

علماى نسب شناس در كيفيّت تدوين و نوشتن مطالب به گونه هاى مختلف عمل كرده اند و آنان، اصول، قواعد و شروطى دارند، همچنان كه اصطلاحات مخصوص به خود نيز دارند كه بيشتر محققّان امروز، به سبب دورى از اصول اين فنّ از آن اصطلاحات ناآگاهند.

و من در اين زمينه شواهدى دارم كه به ذكر يكى از آنها بسنده مى كنم.

كتاب اتّعاظ الحنفاى مورّخ مشهور، مقريزى را مى خواندم، ديدم اختلاف نظر نسب شناسان را درباره فاطميّون كه در مصر به حكومت رسيدند نوشته و قول شيخ شرف عبيدلى را نيز در

آن مورد نقل كرده و مى گويد: «و پسران عبيد اللّه در مغرب، مقطوع النسبند» و در اين جا دكتر شيال در حاشيه كتاب اين توضيح را داده است: «در اصل متن پس از كلمه «القطع» دو كلمه «فى صح» وجود دارد كه شايد اشاره بر اين باشد كه حرف جر قبل از لفظ «نسب» [يعنى: فى درست است، و با اين عبارت واضح مى شود كه آنچه بايد معنى را كامل و واضح كند باعث نقص معنا شده است!»

ملاحظه مى فرماييد كه چگونه بر اين دكتر محقق آن اصطلاح [فى صح پنهان مانده، و براى تأويل و توجيه آن به مطلبى كه بسيار دور از حقيقت است، پرداخته است، زيرا عبارت «فى صح» اصطلاح ويژه اى براى نسب شناسان است و در جاى مخصوص اصطلاحات نسبى در آخر همين مقدمه، ان شاء اللّه، خواهد آمد.

عين همين عبارت در چنين موردى به صورت نقل قول در العمدة از ابى عبد اللّه بن طباطبا يكى از بزرگان اين فنّ، رسيده است كه مى گويد: «و ايشان- فرزندان عبيد اللّه- از انساب «قطع فى صح» است».

البته عذر دكتر شيال در اين مورد پذيرفته است، به دليل دورى ايشان از فن نسب و زبان اين رشته، هر چند كه ايشان را در مراجعه به كتابهاى نسب نمى شود معذور دانست زيرا كه آن كتب عهده دار بيان اين اصطلاحاتند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 42

دانشمندان نسب براى اين فن، دو نوع كتاب مشجر و مبسوط، نوشته اند، و اينها دو نوع نوشته، مى باشند كه انساب مطابق آنها در هر كتابى آمده است. البتّه نوع مشجّر را بر نوع مبسوط برترى و امتياز داده اند، و

اينك بعضى از آن امتيازات را نقل مى كنيم:

ابن طقطقى در مقدمه النّسب الاهلى مى گويد:

امّا مشجّر:

من نمى دانم چه كسى بنيانگذار آن بوده است و ليكن از دودمان بزرگ خالص بوده است.

اين مطلب را از آن جهت گفتم كه نمى دانم چه كسى آن را وضع و ابداع كرده است. و از استاد خود جمال الدين دستجرانى وزير، نقل كرده است كه وى وارد شهر ساوى شد، و به گنجينه كتاب آن جا رفت و در آن جا ميان جزوه هاى قديمى كه تعداد آنها زياد و غير قابل وصف بود كتابى را ديد كه شافعى به هارون الرشيد اهدا كرده بود؛ در اوّلين ورق آن چنين نوشته بود: «به تو اهدا مى كنم اى فرزند سيد بطحاء، شجره اى كه اصلش ثابت و شاخسارش در آسمان است و من در نزد شما درباره ناتوانان از حجّاج در مقابل تندبادها و ريزش عرقها شفاعت مى كنم. و اين را محمد بن ادريس نوشته است».

پس اگر شافعى روش مشجّر را ابداع كرده باشد از هوش و ذكاوت او و از مقام فضل او به دور نيست. و قدر و منزلت ابداع كننده اين روش نزد خدا محفوظ است زيرا ابداع خوبى است! و از ابر رحمت خدا سيراب باد آن كه اين روش را به وجود آورده است، چه نوآورى ظريفى است! مطالب دور از اذهان مربوط به طالبيون را نزديك و ابهامات تاريخ زندگى آنها را روشن ساخته است كار بى سابقه اى انجام داده، و آغاز و انجامش را خوب

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 43

برگزار كرده و فضل و بزرگى را به حدّ اعلا رسانده است.

و سبك كارى

كه او انجام داده چنين است: در مورد حرف (باء) از كلمه (ابن) پس از اين كه به چندين (ن) در وقتى كه اولاد زياد داشته نياز بوده است، به يك (ن) اكتفا كرده و همه (باء) ها را در آنها حذف كرده است، و اگر چنين نكرده بود، هر (باء) به (ن) نياز داشت، و اين باعث چندين مدّ ناهنجار در انظار شده و همچنين طول عبارات بى فايده و ملال آور مى شد و اين روش مشجّر، درست مثل علم سياق در حساب مى ماند كه دانشمندان آن رشته نيز دورها را بدان وسيله نزديك كرده اند، كه اگر آن روش نبود هر آينه باعث دشوارى شده و دشوارش دشوارتر مى شد، امّا علم سياق عجمى و عربى دارد: واضع عجمى آن ابو على بن سيناى بخارى است آن هنگام كه سرپرست وزارت شد، و واضع عربى آن نيز كاتب عبد الملك بن مروان، همان كسى است كه دفتر مالياتى را از زبان رومى به عربى برگرداند. و اين راهگشايان و بنيانگذاران تنها به توضيح معانى به وسيله ابداع خود يعنى: اين عوامل تقريبى، رمزهاى شگفت آميز و اشارات ظريف، بسنده كرده اند.

و چه نام خوبى در تسميه به مشجّر، انتخاب كرده اند، شما وقتى كه يك سلسله را ملاحظه مى كنيد گويى درختى است روى پايه هاى استوار، و شاخ و برگش چون شاخ و برگ درخت و تنه، ميوه، ريشه و ساقه اش مانند تنه، ميوه، ريشه و ساقه درخت است. و اين روش شجره سازى صنعت مستقلى است كه برخى در آن مهارت داشته و گروهى نيز از آن رو برتافته اند.

از جمله ماهران اين فن، شريف قثم بن طلحه زيدى نسب شناس است

كه مردى فاضل بوده و خط زيبا مى نوشته است، او گويد: روش مبسوط را به صورت مشجر، و مشجّر را به صورت مبسوط در آوردم. و اين نهايت قدرت و تسلّط و كاردانى وى در اين رشته است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 44

و از جمله ماهران رشته مشجّر عبد الحميد اول فرزند عبد اللّه بن اسامه، نسب شناس كوفى است او خطى زيباتر از خط رخساره داشته و شجره اى بهتر از درختان كه مشتمل بر انواع ميوه ها باشد به وجود آورده است.

از ديگر كاردانان اين رشته، ابن عبد السّميع خطيب است. او، نسب شناسى است كه كتاب الحاوى را براى نسبهاى مردم به صورت مشجّر در چند جلد، كه محتواى نيمى از آن بالغ بر ده جلد مى شود، فراهم كرده است و من به خط وى نامه اى را خواندم كه به يكى از خلفا نوشته و مى گويد: «اين بنده از شجره ها و نسبها و اخبار، مطالبى جمع آورى كرده ام كه يك شتر راهوار از حمل آن عاجز است».

و قاعده اين كتاب در مشجّر آن است كه باء (ابن) متصل به نون است هر طورى كه مى خواهد وضع آن در شش جهت باشد، و چه بسا كه در چند جلد يك روش در خط ادامه يافته و اتصال باء به نون، درست نبوده، و اختلاف حالات آن نيز زيانى نداشته است و تركيب چند نوع خط نيز روا نيست.

اما روش مبسوط، در اين روش كتابهاى مفصّل و فراوانى نوشته شده است.

و از جمله كسانى كه در اين رشته كتاب نوشته اند؛ ابو عبيده قاسم بن سلام، و يحيى بن حسن بن جعفر- حجّت عبيدلى- نسب

شناس صاحب كتاب مبسوط نسب الطّالبيّين مى باشند.

كتابهاى مبسوط بيشتر از كتابهاى مشجّر است، و روش مبسوط آن است كه در آن از بالاترين نيا و پدر بزرگ شروع مى كنند و پس از آن فرزندان از نسل وى را نام مى برند، و آنگاه اولاد يكى از همين فرزندان را اگر فرزندى داشته باشد- مى آوردند، وقتى كه تمام شد، به فرزندان برادرش مى پردازند، و بعد از او به فرزندان يكى ديگر از برادران، همين كه برادران تمام شدند نوبت به فرزندان فرزندان نخستين برادر مى رسد و بعد به فرزندان فرزندان برادران ديگر و همين طور تا به آن جايى مى رسد كه

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 45

مى خواهند آن را به پايان رسانند. و در اين ميان، اخبار، اشعار، اشارات، تعريف و توصيفها، القاب و فاميلها و سيماى ظاهرى آنها را مى آورند.

فرق بين مشجّر و مبسوط:

تفاوتهاى ظاهر و روشن بين اين دو نوع فراوان است. و امّا تفاوت نامحسوسى كه دارند آن است كه در مشجر، كار از نسل پايين شروع مى شود، سپس پدرى پس از پدرى تا به بالاترين نسل مى رسد. وليكن در مبسوط كار از بالاترين نسل شروع مى شود، پسر بعد از پسر و به پايين ترين نسل مى رسد.

خلاصه مطلب آن كه در مشجّر پسر بر پدر مقدّم، و در مبسوط، پدر بر پسر مقدّم آورده شده است ، و در اصطلاح به كتابهاى مشجّر، بحر الانساب نيز مى گويند و آن اصطلاح شايعى است كه هر كتاب مشجّرى را در علم نسب، به آن نام مى خوانند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 46

اصطلاحات نسب شناسان

اشاره

نسب شناسان در كتابهاى خود اصطلاحات ويژه اى را به كار مى برند كه در كاربرد آنها نويسندگان كتابهاى مشجّر و مبسوط مشتركند، و بيشتر خوانندگان به دليل دورى از عرف خاص نسب شناسان، معانى آنها را نمى دانند. از اين رو، من مصلحت ديدم كه بعضى از آن اصطلاحات را توضيح دهم تا خواننده به هنگام خواندن آنها در اين كتاب از معانى آنها آگاه باشد و آن اصطلاحات عبارتند از:

1- صحيح النّسب:

نسبتى است كه نزد نسب شناسان به روشنى ثابت شده و در منابع نسب شناسى مورد قبول بوده و بزرگان نسب شناس و يا ساير دانشمندان مشهور به تقوا و پرهيزگارى و امانت، بر آن تصريح كرده اند، در نتيجه مورد قبول همه است.

2- مقبول النّسب:

نسبتى است، كه نزد بعضى از نسب شناسان ثابت شده، و بعضى ديگر آن را نپذيرفته اند، امّا صاحب آن دليل شرعى اقامه كرده و از جهت داشتن دليل پذيرفته شده است، وليكن در حدّ صحيح النّسب معتبر نيست.

3- مشهور النّسب:

كسى است كه به سيادت مشهور است امّا كسى نسب او را نمى داند و هيچ راهى هم براى شناخت او وجود ندارد.

4- مردود النّسب:

كسى است كه خود مدّعى آن نسبت شده امّا هيچ كس از آن افرادى كه به قولشان اعتمادى باشد او را نشناخته اند و نادرستى ادعاى او در بين مردم شايع است.

5- فى صح:

نسب شناسان در تفسير اين اصطلاح نظرات مختلفى دارند: بعضى در تفسير آن گفته اند كه اشاره اى است بر اين كه پيش از آن، امكان اثبات داشته است، امّا ثابت نشده است بنا بر اين بايد اثبات شود، و اين مطلب را از بزرگان نسب شناس و اساتيد فنّ مانند شيخ ابو الحسن از بزرگان نسب شناس و اساتيد فنّ مانند شيخ ابو الحسن عمرى، و شيخ

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 47

شرف عبيدلى، و شيخ ابو عبد اللّه بن طباطبا- خدا همه ايشان را بيامرزد- نقل كرده اند و آنها در چندين جاى كتاب خود اين رمز را نوشته اند.

و بعضى گفته اند كه اصطلاح: (فى صح) كنايه از نوميدى محض و عدم ثبوت است، در حالى كه استدلال كرده اند بر اين كه كلمه (فى) حرف و كلمه (صح) فعل است و اين حرف پيش از فعل نمى آيد. و اين مطلب را از نسب شناس، ابو المظفّر محمد شاعر بن اشرف افطسى نقل كرده اند. امّا نسب شناسان پس از وى آن را مردود دانسته اند و گفته اند كه چنين سخن محال و نادرست است و اعتقاد به آن خطاست، زيرا آن كه ثبوتش ممكن باشد قابل رد نيست و نمى شود گفت كه آن دليل بر عدم ثبوت است.

و بعضى در تفسير آن گفته اند كه اين اصطلاح گوشه زدن و افشاگرى مرموزى است و دلالت دارد بر اين كه نسبى كه اين اصطلاح را در پى

دارد؛ يا عاريه آورده شده، و يا متوقّف مانده و يا الحاقى و يا اين كه مورد اشكال است. و در تمام اين موارد عمل نسبت تا اثبات نشده، متوقف مى ماند و بايد تصحيح شود و بدون اقامه دليل شرعى به درستى نسبت حكم نمى توان كرد. و اين عقيده نسب شناس ابو الحسن بيهقى در اللّباب است.

و بعضى گفته اند كه اين اصطلاح درباره كسى به كار برده مى شود كه در نسبتش عيبى بوده، و ارتباطش به شهادت شهود وابسته است و در مبسوطات و مشجّرات چيزى كه دلالت بر آن كند وجود نداشته باشد، و در نتيجه نسبت دهنده با عبارت: هو عندى (فى صح) اشاره كند. صاحب اين نظريّه به قول شريف بن افطسى نسب شناس استناد كرده است.

6- فى نسب القطع:

كسى است كه پيوند نسبش قطع شده است، هر چند كه قبلا مشهور بوده است، به طورى كه در يك ناحيه دور افتاده بوده و خبرى از او در دست نيست و نسب شناسان اثرى از او در دست ندارند، و تحقيق حالات وى دشوار است. نسب شناس افطسى گمان برده است كه اين اصطلاح كنايه از نادرستى نسب است در صورتى كه اين نظر مخالف با

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 48

اجماع نسب شناسان است.

7- ينظر حاله:

اين اصطلاح در مورد كسى است كه نسب شناسان در مورد ارتباط وى با سلسله نسب ترديد دارند.

8- فيه نظر:

اين اصطلاح درباره كسى است كه نسب شناسان در پيوند نسب او اتّفاق نظر ندارند.

9- اعلمه فلان النّسابة:

كسى است كه نسب شناس در اثبات نسب وى ناتوان مانده و بدرستى پيوند آن يقين ندارد، از اين رو علامتى روى نام وى گذاشته است و مقصود از علامت آن است كه نسب شناسان روى بعضى اسمها رمزهايى مى نويسند كه هر كدام معناى خاصّى دارد و آن رمزها عبارتند از:

(الف) مورد سؤال است، يا ما از آن مى پرسيم: رمزى است كه روى نام نوشته مى شود و به معنى دودلى و ترديد است يعنى طورى است كه صورت رضايتبخشى را نمى رساند.

(ب) ب (... ن، ب) .. ن؛ رمزى است كه در اتصال نام به نام افراد ما قبل خود ترديد دارد و شك يا عدم ثبوت را مى رساند و گاهى هم به رنگ قرمز نوشته مى شود. و چه بسا كه نسب شناسان در مشجّر ساختن خط رابط بين باء (ب) و بين نون (ن) نقطه گذارى كرده و به صورت خط متصل نمى نويسند، به اين دليل كه اتّصال ضرر دارد.

(ج) غ. ص: رمزى است كه به اسم افزوده مى شود و نشانه اى بر مذمّت صاحبش بوده و آن اعمّ از مذمّت در نسبت و يا در افعال است و واژه «غمز» بيشتر از واژه طعن بر مذمّت و تحقير دلالت دارد.

به اين ترتيب هرگاه خواننده در كتاب نسب شناسى چيزى را ببيند كه فلان نسب شناس اعلام كرده و يا علامتى روى آن ديده شود، قطعا به يكى از اين رمزها اشاره دارد.

10- مطعون:

رمزى است كه نسب شناسان نسب كسى را مورد ايراد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 49

و نقد قرار داده اند. پس هرگاه درباره كسى اختلاف نظر داشته باشند. خط ارتباط آن در

مشجّر، قطع نمى كند، بلكه آنچه از ايراد و نقد و امثال آن را كه درباره وى گفته اند، نقل مى كند و نظر آن نسب شناس را تأييد مى كند كه در آن مورد رجحان دارد. امّا هرگاه اختلاف نظر نداشته باشند، خط اتصال در مشجّر قطع مى شود، و اين قطع شدن هم درجاتى دارد، و دانشمندان نسب شناس، بيان كاملى در تصوير آنچه بايد در هر مرتبه اى نوشته شود، دارند و كتابهاى نسب شناسى مفصّل، آنها را متعرضّند.

11- يحقق:

درباره كسى اين رمز را مى نويسند كه در اتّصال آن ترديد وجود دارد.

12- معقب:

رمز كسى است كه ارتباط فرزندانش با وى صحيح و كامل است. و مهمتر از آن دلالتى است بر آن كه انحصار را در آن فرزند مى رساند با اين عبارت: «العقب من فلان» و يا به اين عبارت «عقبه من فلان» به خلاف اين كه مى گويند: «اعقب من فلان» كه انحصار در مورد را نمى رساند بلكه ممكن است كه فرزند ديگرى باشد از همان پدر، و گاهى هم كلمه: اولد، را به جاى: اعقب، كه هم معنى هستند به كار مى برند.

13- مذيل:

رمز كسى است، كه فرزند زياد دارد و سلسله اولادش طولانى است.

14- منقرض:

رمز كسى است كه فرزند داشته، امّا كسى بعد از وى نمانده و منقرض شده اند، و نسبش قطع شده است. و گاهى با علامت (ق ض) نوشته مى شود.

15- درج:

رمز كسى است كه فرزند نداشته است، و گاهى مخفّف مى كنند، و مى نويسند (رج)، حسن قطان مى گويد: معنى آن رمز، آن است كه كسى پيش از رسيدن به حدّ مردان در كودكى مرده باشد، و اين قول نزد متأخران مشهور است.

16- وحده:

رمز براى كسى است كه تنها فرزند پدرش بوده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 50

17- ميناث:

رمز كسى است كه جز چند دختر فرزند ديگرى نداشته و يا جز آنها نام فرزند ديگرى را نبرده اند، و گاهى با رمز (ث) مى نويسند.

18- قعدد، يا قعيد:

آن رمز براى كسى است كه نزديكترين فاميل وى تا بزرگرترين جدّش، با كمترين واسطه به هم مى رسند.

19- الحفيد:

عبارت از فرزند فرزند [نوه است، اعم از اين كه از اولاد ذكور و يا اناث باشد، همان طور كه شامل تمام نوه هاى پسر و دختر است.

20- عريق:

كسى است كه از نسل علويون باشد، و هر چه در بين پدرانش علوى بيشتر باشد، ريشه دارتر خواهد بود.

21- مقل:

رمز كسى است كه نسل اندكى دارد.

22- مكثر:

كسى است كه نسل زيادى دارد.

23- ناقلة:

خواننده، در اين كتاب به اين اصطلاح زياد برخورد مى كند مثلا در شام، فلانى از ناقله حجاز است، و يا در بخارا فلانى از ناقله همدان است، و امثال اينها، مقصود آن است، كه شخص مورد نظرى كه شرح حالش گفته مى شود، از مردم شهر دوم بوده است، سپس به شهر اول نقل مكان كرده است، به طور مثال: ما اگر در كتاب مى خوانيم، ابو الحسن محمد بن ابو اسماعيل على، حسنى از ناقله همدان در بخارا است ... يعنى:

اين شخص در همدان بوده است و از آن جا به بخارا نقل مكان كرده است، بنا بر اين از جمله ناقله همدان است.

24- النّازله:

مقصود از اين علامت، چنان كه در مثال قبل گفتيم آن است كه شخص مورد نظر مقيم همدان بوده، اما به بخارا منتقل شده است، و از اهل همدان نيست و تفاوت اين دو رمز روشن است، گويا اين واژه (نازلة) از قول اعراب گرفته شده است كه درباره انتقال يافتگان از قبايلى كه از ميان گروهى به گروه ديگر منتقل مى شوند، به كار رفته و در مقايسه با آن فرود آمدگان را استعمال كرده اند؛ قبيله هايى كه بر گروهى وارد شده

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 51

سپس از ميان آنها كوچ مى كنند.

واژه ها و رمزهاى ديگرى نيز وجود دارد كه دانشمندان نسب شناس آنها را در كتابهاى خود، براى اثبات نسبها و ستايش از آنها، به كار مى برند و حكايت از نوعى تعريف و تزكيه مى كند مانند عبارت: اعقب، له العقب، فيه البقية، له ذيل، له ذريّة، و له اعقاب و اولاد، كه اينها، براى كسانى كه داراى نسب روشنى

هستند، بالاترين مرتبه در تزكيه، مى باشند. و حد متوسط در تزكيه عبارات: له عدد، له ذيل جم، و عقبه جم غفير، و پايين ترين حد تزكيه عبارات: نسب صحيح، صريح لا شك فيه، لا ريب فيه، و لا غبار عليه، مى باشد، و از آن رو اينها پايين ترين مراتب شمرده شده اند، كه در نسب بايد تصريح به صحّت و گواهى به درستى آن بشود.

همان طورى كه الفاظ ديگرى دارند كه حكايت از مدح و نكوهش نسبها داشته، و به منزله جرح و تعديل نزد راويان حديث مى باشد، مانند جملات: يتعاطى مذهب الاحداث، ممتّع بكذا، هو لغير رشدة، فيه حديث، فيه نظر، هو ذواثر، هو مخلط، هودعى، هو لصيق، هو زنيم، مغموز، لقيط، مناط، مرجى و نظاير اينها.

نسب شناسان در كنار اين اصطلاحات اصطلاح ويژه اى در تقسيم طبقات نسب دارند خوب است كه تعدادى از آن اصطلاحات را براى خواننده توضيح دهيم: نسب شناسان طبقات نسب را به شش طبقه تقسيم مى كنند كه عبارتند از: شعب- كه بالاترين طبقه است- سپس قبيله، بعد از آن عمارة، و پس از آن بطن، سپس فخذ، و پس از همه، فصيلة، و براى درستى اين تقسيم بندى به پاره اى از آيات قرآن مجيد و بعضى از احاديث نبوى، و شواهدى از اشعار عربى استناد كرده اند كه ما با ذكر آن دلايل سخن را به درازا نمى كشانيم، و اين طبقات را شاعر، محمد بن عبد الرحمن غرناطى در اشعار خود جمع و تفسير كرده است:

شعب، سپس قبيله و عمارة، بطن، فخذ، و به دنبال آن،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 52

فصيله است شعب تمام قبيله را شامل است و پس

از آن قبيله كه جامع عماره (ايل كوچك) است و بطن كه همه ايلهاى كوچك را شامل است پس بدان، و فخذ كه جامع بطنهاى زيادى است و فخذ، شامل فصيله (فاميل كوچك) هاست، آنها را فراگير كه به ترتيب در پى يكديگر آمده اند، [به عنوان مثال:] پس خزيمه يك شعب، و كنانه يك قبيله است و فاميلهاى كوچك از آنها پراكنده اند اى جوان! قريش از قبيله كنانه را عماره، و قصى را بطن مى گويند، كه به دنبال عماره آمده و اينان دشمنان يكديگر بوده اند!

اينك هاشم فخذ، و عباس سرچشمه فصيله است، و طبقه هفتم وجود ندارد .

مؤلّف و كتابش المنتقلة

مؤلّف كتاب از يك خانواده علوى مشهور، منتسب به جدّ بزرگش طباطباست و اين طباطبا، همان ابراهيم بن اسماعيل ديباج، فرزند ابراهيم غمر بن حسن مثنّى پسر امام حسن (ع) نواده پيامبر (ص) فرزند امام امير المؤمنين (ع) است.

و نسب تمام طباطباييها، از جمله مؤلّف اين كتاب به اين طباطبا مى رسد. مؤلّف كتاب: ابو اسماعيل ابراهيم بن ناصر بن ابراهيم بن عبد اللّه بن حسن بن ابى الحسين على شاعر، ملقّب به شهاب، پسر ابو الحسن محمد شاعر اصفهانى صاحب تأليفات سودمند فرزند ابو عبد اللّه، احمد بن ابى جعفر محمد كوفى پسر ابى عبد اللّه احمد رئيس فرزند ابراهيم طباطباى نامبرده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 53

خوب است كه ما درباره تاريخ اين نسب، به روش نويسنده اين كتاب المنتقلة بحث كنيم تا با اجداد مؤلف كه از اصفهان منتقل شده اند آشنا شويم و آنان دو دسته: حجازى و عراقى هستند به ترتيب ذيل:

1- امام امير المؤمنين (ع) از انتقال يافتگان مدينه به

كوفه.

2- امام ابو محمد حسن زكى (ع) از كسانى كه در كوفه بوده و بعد به مدينه رفته است.

3- حسن مثنّى، ساكن مدينه.

4- ابراهيم غمر، در مدينه بوده است، و در محل دفنش اختلاف است: بعضى گفته اند در زمان منصور، وقتى كه خاندان امام حسن (ع) را به هاشميّه منتقل كردند، ابراهيم در بين آنها بود و پيش از رسيدن به كوفه، در نزديكى آن شهر از دنيا رفته است، ابن خداع نسب شناسى بر اين عقيده است، و ديگران نيز به قول او اعتماد كرده اند، و بر اساس همين قول است كه احتمال داده اند- همان طورى كه در عمده و كتب ديگر آمده است:- صاحب آرامگاه و ضريح در بيابان كوفه هموست كه قبرش زيارتگاه مى باشد.

بعضى گفته اند، در محل هاشميه در زندان، با اعضاى خانواده اش از دنيا رفت و او نخستين كسى بود از افراد خانواده كه بدرود زندگى گفت.

و بعضى نيز گفته اند كه در بغداد از دنيا رفته است، اين قول را از محمد بن سلام جمحى نقل كرده اند به طورى كه خطيب بغدادى در تاريخ خود (- ج 6 ص 54-) بيان كرده است.

قول وسط [در زندان هاشميه با ديگر خانواده فوت كرده است اين قول درست و صحيح است زيرا از طرف توده مورّخان و نسب شناسان تأييد شده است، خطيب مى گويد: صحيح آن است كه وفات وى در هاشميه ميان زندان بوده است. آنگاه از يحيى بن جعفر، يكى از بزرگان علم نسب، نقل مى كند كه گفته است؛ ابراهيم در سال 145 در هاشميه موقعى كه در زندان

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 54

ابو جعفر (منصور) بود،

در سن شصت و هفت سالگى از دنيا رفته است و او نخستين كسى است از فرزندان امام حسن (ع) كه در زندان از دنيا رفته و ماه وفاتش ربيع الاول بوده است.

5- اسماعيل ديباج، او نيز از جمله كسانى است كه منصور او را با آل حسن (ع) منتقل كرد، و به همراه ايشان در زندان از دنيا رفت، همان طورى كه در مقاتل الطّالبيّين (ص 199) آمده است. بنا بر اين آنچه را كه يكى از طباطباييها در كتاب خود، هديه آل عبا ص 20 نقل كرده است، معنا ندارد، او گفته است: اين اسماعيل به ايران پناهنده شد، و در اصفهان به شهادت رسيد، و قبرش در محله گل بهار متّصل به مسجد بزرگى است كه در سمت غربى آن آرامگاه شعياى پيامبر است.

و عجيب است پافشارى اين مرد بر خطاى خود؛ از سلاطين آل مظفر نقل مى كند كه عقيده ايشان درباره صاحب اين قبر آن بوده است كه وى اسماعيل بن زيد بن حسن (ع) است، چنان كه همين مطلب را با خط برجسته در كتيبه حرم نوشته اند، و اضافه مى كند كه آنها اشتباه كرده اند، و بدون اين كه يك برهان تاريخى اقامه كند، بر آن مطلب پافشارى مى كند و ليكن پس از چهار صفحه از عقيده خود عدول كرده و يادآور شده است كه اين اسماعيل از شهداى فخ است! و قبرش همان جا است، و اشتباهات اين كتاب آن قدر زياد است كه آن را از درجه اعتبار انداخته است.

همان طورى كه مطالب كتاب الكواكب السّياره ابن زيّات متوفّى سال 814 ه كه در صفحه 47- 48 آمده است،

نادرست و بى معنى است:

(آنگاه از پايين تپه- تل منامه- به سمت قبله حركت مى كنى، طرف چپ از سمت شرقى دو قبر قديمى خواهى ديد، به طورى كه گفته اند يكى از آنها قبر سيد شريف اسماعيل ديباج فرزند ابراهيم غمر بن حسن «مثنّى پسر امام حسن نواده پيامبر (ص) فرزند على بن ابيطالب- رضى اللّه عنه- است، و دوّمى ...) و شايد، نسبت دادن اين مطلب به گوينده نامعيّنى (قيل)

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 55

براى اثبات نادرستى و بى اعتبارى اين قول كافى باشد.

6- ابراهيم طباطبا، ابوالفرج اصفهانى در كتاب مقاتل خود (ص 446 و 456) نقل كرده است كه وى در حادثه فخ حضور داشته و نام او را جزء كشتگان فخّ نياورده اند همان طور كه من بر كسى اطّلاع نيافتم كه پس از آن حادثه از وى نام برده باشد. آرى در كتاب الكواكب السيّارة ص 59 به نقل از ابوبكر خطيب آمده است كه ابراهيم در زمان خلافت هارون الرشيد وقتى كه وارد بغداد شد، خليفه مطّلع شد، و دنبال وى فرستاد و او گمان برد كه كسى نزد خليفه از او سخن چينى كرده است، اما وقتى كه وارد شد، هارون الرشيد از جا حركت كرد و او را پهلوى خود نشاند، و به او گفت:

ابو اسحق! چه باعث شده كه شما به بغداد بياييد؟ گفت: صاحب طبا- يعنى: صاحب قبا- به من ظلم كرده است. (وى بجاى قاف، طا به كار مى برده است).

من از خطيب چنين مطلبى را در تاريخ بغداد، در مواردى كه گمان مى رفت، نديدم، بلكه اصلا شرح حال وى در آن جا نيامده است و شايد در

جايى كه احتمال نمى رود، نقل كرده باشد.

ابن زيّات، در كواكب السيّاره ص 59 مى گويد: «در مشهد طباطبا واقع در مصر، قبرى وجود دارد كه روى آن نوشته شده است: ابراهيم طباطبا و نسب وى را نيز آورده است- و مى گويد: علماى نسب شناس در درستى اين نسب اختلاف نظر ندارند، جز اين كه طباطبا در مصر از دنيا نرفته است، و از رفتن وى بدان جا سابقه اى در دست نيست».

كتابهاى نسب شناسى و ديگر كتابها چيزى در مورد محل وفات و يا جاى دفن وى نگفته اند، آرى در مقدمه رجال سيد بحر العلوم (ج 1 ص 16 پاورقى شماره 1) آمده است كه محمد بن احمد بن ابراهيم طباطبا كنار جدّش ابراهيم طباطبا در جميلان اصفهان دفن شده است. و اين ادّعايى است كه دليل مى خواهد بعلاوه دو نفر نويسنده اى كه حاشيه بر اين مقدمه

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 56

نوشته اند، در شرح حال ابراهيم طباطبا چنين چيزى را ننوشته اند. پس اگر اين مطلب در نزد آنها به ثبوت نرسيده چگونه آن را ذكر كرده اند و اگر ثابت شده پس چرا در شرح حال خود ابراهيم طباطبا- كه مناسبتر بوده است- ذكر نكرده اند، و مصدرى را كه نام برده اند يعنى كتاب عمده ص 162، جز نام احمد چيزى ندارد و ننوشته اند كه وى در جميلان اصفهان كنار جدش طباطبا دفن شده است؟ و در چنين موردى ابهام و ايهامى آشكارا وجود دارد، بنا بر اين بر ايشان لازم بود كه براى اين ادّعاى خود مأخذى ذكر كنند تا از صورت ابهام خارج شود و مطلب را به گونه يك مطلب قطعى رها

نكنند، علاوه بر آن كه اين عقيده را، مطلبى كه در همين كتاب آن جا كه شرح حال محمد بن احمد بن ابراهيم طباطبا، نقل خواهد شد، رد مى كند، (توجّه كنيد).

7- احمد بن ابراهيم طباطبا- ابو عبد اللّه رئيس- نسب شناسان و ديگران، وطن و محل دفن او را نام نبرده اند، در مقدمه رجال سيد بحر العلوم (ج 1 ص 16 پاورقى شماره 2) آمده است كه وى مقيم اصفهان بوده است.

اين قول نيز مانند ديگر اقوال حاشيه نويسان پيش از وى، قولى است بدون سند تاريخى زيرا آنچه از شرح حال محمد فرزند احمد- كه در ذيل خواهد آمد- بر مى آيد آن است كه وى در كوفه بوده است. و بعيد است كه پدرش در شهر ديگر بوده باشد و مؤلف چيزى نگويد در صورتى كه وى از نواده هاى اوست، آن هم در اين كتاب كه براى شرح چنين مطالبى فراهم شده است.

8- محمد بن احمد بن ابراهيم طباطبا: يعنى: ابو جعفر محمد اكبر، محل دفنش را ننوشته اند، وليكن به صفت كوفى، توصيف شده است. مؤلف ما در اين كتابش، المنتقله ص 266 بصراحت مى گويد: او اهل كوفه بوده است. و ممكن است به دليل اين كه مؤلف رفتن او را از كوفه مطرح نكرده است، معتقد شويم كه در همان جا وفات يافته است، بلكه بصراحت

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 57

گفته است كه فرزند وى احمد- كه در آينده شرح حالش خواهد آمد- همان كسى است كه از كوفه به اصفهان انتقال يافته است. و بنا بر اين قول دو نويسنده حاشيه، در مقدمه (ج 1 ص 16 حاشيه

شماره 1) كه وى در كنار جدش ابراهيم طباطبا در جميلان اصفهان دفن شده است، بى معنى است. و چنين قولى نياز به دليل دارد، و قبلا بيان كرديم كه حواله كردن محل دفن آنها- احمد و جدّش طباطبا در جميلان!- به كتاب عمده ص 162 نوعى ايهام است، زيرا آنچه در آن كتاب آمده تنها نام شخص، و فرزندان اوست، و هيچ نامى از اصفهان نيامده است. (به آن جا مراجعه شود)

9- ابو عبد اللّه احمد بن محمد بن ابراهيم طباطبا، مؤلف اين كتاب المنتقلة در ص 20 از اين شخص نام برده و گفته است وى از كوفه به اصفهان منتقل شده است و نامش ابو عبد اللّه احمد بن محمّد ... بوده است و در ص 266 در ذيل شرح حال پدرش ابو جعفر محمد، كه در چند سطر بالا شرح حالش گذشت، مى گويد: وى در كوفه بوده و اضافه مى كند كه همين شخص به اصفهان منتقل شده است.

به اين ترتيب، نخستين كس از فرزندان طباطبا كه به اصفهان انتقال يافته است همين احمد نام خواهد بود. و هنگامى كه اين مطلب براى ما روشن شد ديگر نيازى به بررسى بقيه افراد اين دودمان نداريم تا مطابق روش منتقله بازگو كنيم، زيرا تمام آنها حتّى مؤلّف اين كتاب در اصفهان بودند.

و شايد در توصيف ابو الحسن محمد فرزند طباطبا شاعر- پسر همين احمد نام- به اصفهانى بودن در كتابهاى شرح احوال، چنين دليلى باشد كه او نخستين كسى است از اين خاندان كه به اين صفت متصف شده است: چون او در اصفهان به دنيا آمده است، همان طور كه منابع و

مصادر به صراحت اين مطلب را ذكر كرده اند. و در همان اصفهان، در سال (322 ه) از دنيا رفته است. اما پدرش، هر چند كه ساكن اصفهان بوده، و در آن جا از دنيا رفته

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 58

است، اصفهانى معرفى نشده است براى اين كه در كوفه به دنيا آمده و در همان جا بزرگ شده است.

امّا مؤلف اين كتاب- ابو اسماعيل- كسى است كه ما درباره او نمى توانيم صحبت كنيم، مگر در حدى كه از خواندن اين كتاب المنتقلة استفاده كرده ايم، زيرا كتابهاى رجال به رغم اين كه وى مؤلفى است كه كتابخانه اسلامى را با نتايج انديشه خود تغذيه كرده است، از نام بردن وى غفلت كرده اند، و حتى كتابهاى نسب شناسى نيز جهات مختلف شخصيّت او را براى ما به طور كامل روشن نكرده اند، آرى، در اين كتابها مطالب مختصرى هر چند نارسا رسيده است، جز اين كه شخصيت وى، در ارزيابى مقام والاى علمى او، نزد امثال خود- از اقطاب فن- بى نياز كننده است، نسب شناس و مورّخ، ابو الحسن بيهقى در لباب الانساب از او به سيد پرهيزگار، و در جاى ديگر به سيد امام تعبير كرده است و ابن طقطقى در النّسب الاصيلى به سيد علامه نسب شناس، توصيف كرده و ابن عنبه در العمدة با عبارت: سيد عالم نسب شناس، او را معرفى كرده است، و عميدى در مشجّر خود، نظير همين صفات را براى او آورده است.

به اين ترتيب اين بزرگان، مؤلف كتاب را به عنوان: تقى، سيّد، عالم، نسّابه و امام توصيف كرده اند كه خود، دليل بر مقام والا و

ارجمند او در بين امثال و اقران است.

آشنايى ما با شرح حال وى از روى مطالعه اين كتاب چندان سودمند و دقيق نخواهد بود، زيرا مطالب كتاب محدود است و ما نمى توانيم با اين مطالعه تمام جهات شخصيّت او را بشناسيم امّا اين مطالعه، شناخت اساتيد او را در اين رشته علمى و همچنين بزرگانى را كه از ديگر شهرها در پيرامون او گرد آمده بودند، و شهرهايى كه او به آن جا سفر كرده و راه و روشى را كه داشته است، تمام اينها را براى ما آسان مى كند.

اما ولادت و دوران زندگى و تحصيلاتش و نيز وفات و شرح حال

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 59

فرزندانش (اگر فرزندانى داشته) ما درباره اينها به دليل نبودن منابع مشخص در اين باره نمى توانيم بحث زيادى داشته باشيم.

اما اساتيد وى در علم نسب شناسى، ما از شناخت تمام آنها عاجزيم، وليكن ما كسانى را كه خود او در اين كتاب، به صراحت نام مى برد كه از آنها چيزى آموخته بازگو مى كنيم و آنها عبارتند از:

1- سيد بزرگوار، المرشد باللّه، زين الشّرف يحيى بن حسين بن اسماعيل بن زيد بن حسن بن جعفر بن حسن بن محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى كه يكى از رهبران زيديّه است، مردم در سال 446 در ديلم با وى بيعت كردند، و عالم، شاعر و محدث بوده است و او خود، مطالب را از ابن غيلان و ابو بكر بن بريده، و ابن عبد الرحيم كاتب در اصفهان آموخته است، مؤلّف به آموختن از او تصريح كرده است، و مطالب زيادى را از او نقل كرده،

و بعضى از انسابى را كه ترديد در صحت آن داشته- چنان كه در صفحه 27 كتاب آمده- بر او عرضه كرده است و در آن جا براى استادش دعا كرده است، كه خداوند او را تأييد كند!

2- سيد بزرگوار، نسب شناس، المستعين باللّه، ابو الحسن، على بن ابى طالب احمد بن قاسم بن احمد بن جعفر بن احمد امين بن عبيد اللّه بن محمد بن عبد الرحمن شجرى، يكى از رهبران زيديّه كه در آمل و طبرستان نقابت سادات را به عهده داشته است و بعد، مردم به عنوان امامت ديلم با وى بيعت كردند و در سال 472 از دنيا رفت، مؤلّف در اصفهان با او ملاقات كرده است. موقعى كه المستعين باللّه در سال 463 به اصفهان آمد اطلاع داد كه جز او و برادرش محمد، كسى از فرزندان جعفر بن احمد امين باقى نمانده است، آنگاه مؤلّف بازماندگان وى را نام برده است. به صفحات 39 و 209 مراجعه كنيد.

3- سيّد ابو محمد حسن بن زيد بن حسن هروى، كه مؤلّف اين كتاب، كتاب المجدى متعلّق به شيخ ابو الحسن عمرى را نزد او فرا گرفته است و به

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 60

صراحت اين مطلب را در شرح واردين موصل و نصيبين و هرات بيان كرده است.

4- شريف نسب شناس شيخ شرف، ابو حرب احمد بن محمد بن محسن بن على حدوثة بن محمد اصغر بن حمزة ملحن تفليسى فرزند على دينورى، پسر حسن بن حسن افطس. مؤلّف در صفحه 24 كتاب، آن جا كه يادآور شده است، نسب حمزة بن محمد بن حسين بن على

بن حسين بن محمد ديباج، پسر امام جعفر صادق (ع)، را بر او عرضه كرده است، به صراحت، پيوستن به او، و استفاده از وى را در اصفهان بيان داشته است، وليكن متأسّفانه تاريخ پيوستن به او را ذكر نكرده است.

به نظر من، ابو حرب محمد بن محسن، پدر مؤلف كه در اين جا احمد ذكر شده در كتاب؛ عمده و مشجّر كشاف، محمد، آمده است، او در بغداد مى زيسته، و از آن جا به شهرهاى ايران مسافرت كرده و درباره تعدادى از شهرها يادداشتهايى فراهم كرده است و در سال چهارصد و هشتاد و اندى، در غزنه از دنيا رفته است. حال ببينيم كه مقصود مؤلّف همان است يا نه؟ و بعيد مى نمايد كه نام استادش احمد، و نام ايشان محمّد باشد. و اگر بگوييم كه وى فرزند اين محمد نام است كه در كتاب عمدة و مشجر كشّاف آمده است، شايد زمان او با زمان مؤلّف هماهنگ نباشد، جز اين كه تلمّذ وى از او با فرض بودنش به همراه پدر، از نوع تلمّذ بزرگسالان از خردسالان بوده است! (دقّت كن).

امّا بجز اساتيدى كه شرح حالشان گذشت، از جمله بزرگانى كه با وى ملاقات كرده اند، و او خود تاريخ ملاقات را نوشته است، عبارتند از:

1- سيد عالم، ابو عبد اللّه محمد بن عبد المطلب بن حسين بن احمد بن ابراهيم بن محمد بن حمزة بن عبيد اللّه بن حسين اصغر.

در صفحه 45 اين كتاب مى گويد كه او را در سال 458 در اصفهان ديده و او از مردم اخسيكت مى باشد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 61

2- دو بزرگوار: قاسم و اميركا،

فرزندان مرتضى بن محمد بن عبد اللّه حجازى پسر يحيى بن عبد اللّه عالم فرزند حسين بن قاسم رسى بن ابراهيم طباطباست.

مؤلّف در صفحه 153 كتاب منتقله مى گويد كه در سال 459 آنها را در رى ديده است و اضافه مى كند، كه قاسم بن مرتضى دوست من است خداوند توان او را پايدار دارد.

3- شريف ابو عبد اللّه حسين بن على بن حسين بن محمد بن على جعفرى كه مؤلف او را چنان كه در صفحه 345 كتاب آمده در ماه شعبان سال 461 در اصفهان ملاقات كرده است.

4- شريف ابوالعلاء حسين، معروف به شرف بن على بن طاهر بن على بن محمد بن على بن ابراهيم بن محمد اكبر بن موسى كاظم (ع).

مؤلّف در صفحه 23 يادآور است كه وى در سال 471 وارد اصفهان شده است و اين بالاترين تاريخى است كه در كتاب منتقله ذكر شده است.

و از روى اين تاريخها مى شود ادّعا كرد كه مؤلّف، كتاب منتقله خود را در قرن پنجم نوشته است و ممكن است تأليف كتاب در آن فاصله بوده، و از دهه هشتم اين قرن تجاوز نكرده باشد.

اما شرح زندگى مؤلف؛ بى ترديد، وى تا اواخر دهه هشتم از قرن پنجم آن جا كه گواهى وى به خط خودش در طومارى با خطوط گروهى از بزرگان علوى و ديگران آمده كه به درستى متن طومار گواهى مى دهند، زنده بوده است و در اين طومار، عهدنامه منسوب به امير المؤمنين (ع) آمده كه به موبدان و قبايل آنان مرحمت كرده است و مرحوم خاتم المحدّثين شيخ نورى در كتاب كلمه طيّبه خود، صورت عهدنامه مذكور را نقل كرده است.

وى اين طومار را در سال تأليف كتاب نامبرده خويش، در شهر سامرا ديده و تصديق گروهى از اشراف و ديگران، و گواهى ايشان را به درستى اين

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 62

عهدنامه، مشاهده كرده است و مؤلف خود نيز از آن جمله است، و ما نام ايشان را چنان كه در صفحه 38- 39 كلمه طيّبه چاپ هند آمده جهت اطلاع خوانندگان مى آوريم:

1- رضا بن ابى الحسن بن على بن طاهر حسينى.

2- ابراهيم بن ناصر بن طباطبا نسب شناس كه به خط خود نوشته: «در اصفهان، ماه ذى قعده سال چهار صد و هفتاد و نه» (مؤلف اين كتاب).

3- محمد بن ... بن حسين بن على بن طاهر بن على بن محمد بن حسين بن قاسم بن محمد بن قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب صلوات اللّه عليهما.

4- حسين بن على بن حسين حسينى.

5- عباد بن على بن حمزة بن طباطبا.

6- احمد بن اسماعيل بن حسين حسينى يزدى.

7- عباد بن حسين بن احمد بن طباطبا.

8- على بن ناصر بن حسين بن طباطبا.

9- ابو على بن محمد بن حيدر حسن حسينى.

10- حيدر بن حمزة بن حسين علوى حسينى.

11- هاشم بن محمد بن احمد بن طباطبا.

12- محمد بن هاشم بن محمد بن طباطبا.

13- ابو المناقب بن ابو العباس بن طباطبا.

14- سيد بختيار بن ابو طاهر بن بختيار حسينى.

15- على بن محمد بن سعد بن احمد بن محمد بن احمد بن ... حمزة بن محمد بن طاهر، سال چهار صد و هفتاد و نه.

16- حمزة بن ناصر بن ابى طاهر طباطبا حسين؟،

17- اسماعيل بن احمد بن طباطبا،

در ذيقعده سال 479.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 63

18- احمد و عرمر- اين طور ضبط شده است- فرزند ابو الحسن بن سراهنگ.

19- مرتضى بن حسن علوى.

20- على بن ابى طباطبا.

21- فضل بن ابو الفتوح بن ابوالفضل علوى.

22- حسن بن ابى الفتوح بن ابو الفضل عريضى.

23- ابو طالب؟ بن علقمى.

24- حسين بن بختيار بن ابو طاهر حسينى.

بنا بر اين، مى توانيم بگوييم كه زندگى مؤلّف تا اواخر سال (479 ه) ادامه داشته است، امّا بيش از اين تاريخ اطمينان نمى توان يافت، بخصوص وقتى كه ملاحظه مى كنيم كه وى نام يكى از بزرگان مشهور طالبيّين يعنى شريف مرتضى را كه در سال 480 فوت كرده، نام نبرده است كسى كه صاحب دو كنيه است، محمد بن محمد بن زيد بن على بن موسى بن جعفر بن حسين بن على بن حسن مكفوف بن حسن افطس، زيرا مؤلّف، جدّ بزرگتر اين شريف- يعنى ابو القاسم جعفر بن حسين كه در بروجرد مدفون است- را نام برده، اما اين شريف را كه در سمرقند مى زيسته و در آن جا به سال (480 ه) به ستم كشته شده، نام نبرده است در صورتى كه اين شريف مقام والايى از علم و شرف و مرتبت داشته است، و او از كسانى نيست كه نامش فراموش شده باشد، اگر مؤلّف در سال 480 زنده بود به طور قطع شرح حال او را مى نوشت.

و اين احتمال كه مؤلف در آغاز دهه هشتم، يعنى سال 471، چنان كه در آخرين تاريخ وارد در كتاب آمده است، از تأليف كتاب خود المنتقله فارغ شده، و پس از آن كسى را كه تازه شهرت

يافته به كتابش نيفزوده باشد بعيد است، زيرا موضوعى مانند موضوع اين كتاب را نمى توان تمام شده و پايان يافته تلقّى كرد، در حالى كه هجرت طالبيّين، گسسته نشده، و خبر افرادى كه از وى دور بوده اند همواره به او مى رسيده است،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 64

بنا بر اين بعيد است كه يكباره او كتاب خود را به پايان رسانده باشد، هر چند كه خوانندگان در آخر كتاب، پايان آن را احساس كنند، با اين همه هيچ مانعى براى افزودن نام هر كسى كه نزد وى صاحب مقام بوده وجود نداشته است.

اما شهرهايى كه مؤلّف به آن جا رفته است؛ در كتاب وى جز رى به نام شهرى برنخورده ام، كه او رفته باشد، زيرا او در صفحه 153 همين كتاب بصراحت گفته كه وى دو شريف قاسم و اميركا پسران مرتضى را در سال 459 ه در شهر رى ملاقات كرده است، و طبيعى است كه قدم وى به قم و آبه و ديگر شهرهايى كه مسافر اصفهان به رى از آن جا عبور مى كند، رسيده است امّا ما در كتاب او، عبارتى را كه ورود وى را به شهرى جز رى را بيانگر باشد نخوانديم.

اما مذهبى را كه مؤلّف بدان معتقد بوده است؛ ما شكى در شيعه بودن او نداريم اما تمام گفتگوى ما در اين است كه بدانيم آيا او شيعه امامى بوده و يا زيدى مذهب. زيرا زيديه در آن زمان رياست بيشتر شهرهاى ايران شيعه مذهب را بر عهده داشتند و از جمله نشانه هاى زيدى بودن وى آن است كه در صفحه 57 كتاب خود، آن جا كه

از اولاد جعفر بن امام هادى (ع) ياد كرده،- اين مطلب را در بغداد نوشته- مى نويسد. اماميّه او را به كذّاب ملقّب ساخته اند و اين تعبير وى مى رساند كه او خود از غير اماميّه بوده است.

از حمله قراين ستايش فراوان وى از اساتيد خود و ديگر افراد، از رهبران زيديّه مانند زين الشّرف كيا است، كه از وى به امام مرشد باللّه تعبير كرده است و آن لقبى است كه زيديّه را بدان ملقّب مى كنند، چون از رهبران ايشان بوده است، و همچنين از استاد ديگرش به امام مستعين باللّه تعبير كرده كه او نيز از رهبران زيديّه است.

و همچنين توصيفى كه از پدر استادش- كيا- نموده، آن جا كه از وى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 65

به عنوان الموّفق باللّه، شمس الشّرف ياد كرده كه او نيز از رهبران زيديّه است كه مردم در ديلم با عنوان پيشوايى با وى بيعت كردند. مؤيّد اين ادّعاست به صفحه 156 مراجعه كنيد. و از جمله تعريف او از محمد بن زيد، داعى حسنى به امامت، در طبرستان. به صفحه 197 كتاب مراجعه كنيد.

و از آن جمله توصيف مؤلّف از قاسم رسى بن ابراهيم طباطبا به عنوان امام به صفحه 149 و صفحه 188 و صفحه 208 و صفحه 292 و جز اينها مراجعه كنيد.

و از جمله توصيف مكرّر و فراوان وى از زيد بن على بن حسين، شهيدى كه در كنار شهر كوفه به دار آويخته شد، به عنوان امام به صفحات:

14، 26، 48، 115، 162، 163 و 273 و جز اينها مراجعه كنيد.

و شما آگاهيد كه همه اينان از امامان زيديّه و

از كسانى هستند كه بسيارى معتقد به پيروى و اطاعت از آنانند و ايشان جز از پيشوايان خويش بندرت از ديگران تعبير به امام مى كنند. بنا بر اين بسنده كردن مؤلّف در كتاب خود به وصف اين بزرگان به عنوان امامت و تهى بودن كتابش از تعظيم ديگران از جمله ائمه طاهرين (ع) و حتّى خوددارى از نام بردن هيچ فردى از آنان به عنوان اين كه در شهر خود ساكن بوده و بعد به جاى ديگر منتقل شده اند، و غفلت از نام بردن محلّ شهادت و آرامگاههايشان كه از ايشان شرف گرفته- جز آن جا كه از كوفه نام برده و از امير المؤمنين (ع) سخن به ميان آورده است كه خود از مواردى است كه باعث تعجّب ما شده است- تمام اين موارد دليل بر زيدى بودن اوست و اگر اين اعتقاد وى از روى دليل و برهان بود هيچ ايرادى بر وى نبود!

و پس از اين مطالب، نيازى به بحث و مناقشه در مورد مطلبى كه آقاى اعلمى در كتاب دائرة المعارف خود (ج 2 ص 380) نوشته است كه او امامى مذهب نيكويى است، نمى بينم!

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 66

امّا آثار علمى مؤلّف:

اشاره

نسب شناسان در علم نسب شناسى دو كتاب از او نام برده اند به شرح زير:

1- ديوان الانساب و مجمع الاسماء و الالقاب.

ابن فندق بيهقى در كتاب لباب الأنساب (نسخه عكس بردارى شده در كتابخانه عمومى امير المؤمنين (ع)) در فصل نشانه هاى نسب شناسان نقل كرده است:

«طب، نشانه سيّد امام ابو اسماعيل ابراهيم بن ناصر است» و به دنبال نسب وى مى نويسد: «مصنّف كتاب ديوان الانساب و مجمع الاسماء و الألقاب، كه به زمان ما نزديك است ...»

و اين كتاب را كسى غير از ابن فندق نام نبرده است و او تنها كسى است كه نقل كرده است.

2- منتقلة الطّالبية،

يعنى همين كتاب. اشكالى ندارد كه اشاره اى داشته باشيم به تلفّظ صحيح در خواندن اين نام، پيش از آن كه درباره روش اين كتاب از نظر فنّى و علمى بحث و بررسى كنيم، بنا بر اين مى گوييم:

مؤلّف در مقدمه كتابش، در مورد انگيزه اى كه او را وادار به نوشتن اين كتاب كرده است، مى گويد:

«كتابى نوشتم، با نام و عنوان كتاب منتقلة الطالبيه و در آن- المنتقله- اسماء شهرها و ساير جاهايى را كه قبايل طالبيّون از شرق و غرب بدان جا رفته و ساكن شدند، نام برده ام ...»

بنا بر اين بيان، وجه درست، در خواندن نام كتاب به فتح لام (منتقلة الطّالبيّة) است، و مقصود شهرهايى است كه طالبيّون از شهر ديگر بدان جا منتقل شده اند، زيرا كتاب بر اين اساس و به ترتيب شهرها تنظيم يافته است.

امّا قراءت به كسر لام (منتقلة الطّالبية) هر چند در مواردى كه مقصود جمعيّتها، و قبيله هايى از طالبيّين باشد كه از جايى به جايى منتقل شده اند، درست است امّا به نظر من مقصود مؤلّف آن نيست.

به هر حال، مشكلى وجود ندارد كه كتاب جامع هر دو مورد باشد و به

مهاجران آل

ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 67

اين ترتيب خواندن نام كتاب با هر دو نوع تلفظ درست باشد.

اكنون راجع به روش كتاب از نظر فنى و علمى بحث مى كنيم:

1- از ديدگاه فنى: اين كتاب در نوع خود بين كتابهاى نسب شناسى از لحاظ ترتيب، روش و باب بندى، مقام اوّل را دارد، تا آن جا كه مؤلف كتاب- ابو عذره- پيشگام اين فن به حساب مى آمد، زيرا كه پيش از وى كسى از نسب شناسان از چنين روشى در كتب پيشين استفاده نكرده است.

بلكه روش هميشگى آنان در ضبط نسبها تا آن روز روش مشجّر و مبسوط بوده است كه قبلا تعريف آنها گذشت.

امّا تفنّن و تصنيف در كتاب بر حسب شهرهايى كه طالبيّون وارد شده اند، پيش از مؤلف ما، ابو اسماعيل، در شرق و غرب كسى چنين سابقه اى را ندارد. و آنچه از المستنصر باللّه فرمانرواى اموى متوفى 366- از مغرب- نقل كرده اند كه وى كتابى در انساب طالبيّين و علويّين كه به مغرب رفته اند نوشته بوده است، مقرى تلمسانى در النفخ الطيب ج 4 ص 60 نقل كرده است، و كتاب ديگرى مثل كتاب قبلى نوشته هر چند كه از نظر مادّه با او اختلاف دارد به نام الدّر السّنى فيمن بفاس من اهل النسّب الحسنى.

و يا آنچه را كه از عبد السلام بن طيّب فاسى نقل كرده اند كه او كتابى دارد به نام الاشراق فى الشّرفاء الواردين من العراق، روش تمام اينها با روش اين كتاب متفاوت است و از حيث احاطه و گسترش شباهتى ندارد، و بحق بايد بگوييم كه اين كتاب در نوع خود از اين لحاظ بى نظير است.

خواننده ملاحظه

مى فرمايد كه مؤلّف برخى نواقص در تعبيرات خود دارد، مانند آن كه لهجه فارسى بروشنى در زبانش پيداست و اين خود، مشكلى در جهت فنّى است كه البّته بسيار اندك و جز در مقدّمه وجود ندارد و ما اصلاح آن را به خاطر حفظ صورت كتاب كه مؤلّف در زمان خود، به

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 68

وجود آورده، روا نداشتيم بخصوص عذر ما پذيرفته است، وقتى كه ما فهميديم تولّد و رشد مؤلّف در شهر عريق در فارس بوده، و علوم و فرهنگ را در آن جا از اساتيدى قرا گرفته كه همگى از فرزندان همان آب و خاكند، بلكه واردين بدان جا نيز چنانند كه جامعه بر زبان و فرهنگشان اثر مى گذارد.

بنا بر اين، انتظار خواننده از چنين فردى چيست و سبك نويسندگى او اگر بخواهد به زبانى غير از زبان خود بنويسد چگونه مى تواند باشد؟

در حالى كه جامعه محيط او و عصرى كه در آن زندگى مى كرده، بيشترين اثر را در تغيير لهجه و زبان داشته است.

2- جنبه علمى كتاب: اين كتاب بطور كلّى، آكنده از تحقيقات در انساب است كه خود دليل بر مهارت مؤلّف در اين فنّ و احاطه وى به موضوع انساب است و خوب است كه خواننده را به پاره اى از مواردى كه از تحقيقات مؤلّف حاصل مى شود راهنمايى كنم:

در ص (اصفهان) در نسب زيد، والامقام.

و در ص (اصفهان) در نسب ابو الهيجاء.

و در ص (اصفهان) درباره اولاد معاوية بن عبد اللّه بن جعفر طيّار.

و در ص (اصفهان) درباره نسب اولاد حسن مكدى.

و در ص (اصفهان) درباره منتسبين به علىّ عريضى.

و در ص (بغداد) در

مورد تكذيب ادّعاى صاحب زنج.

و در ص (بصره) درباره ناصر علوى روم.

و در ص (جرمغان) درباره نسب مدّعى به زيد بن حسن از اولاد نفس زكيّه.

و در ص (رى) در مورد نسب هارونيّون.

و در ص (رى) در نسل سيد عبد العظيم حسنى.

و در ص (رى) در تكذيب مدّعى نسب على بن موسى، موسوى.

و موارد ديگر كه گفتن همه آنها باعث طول كلام مى شود، و با وجود

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 69

مهارت مؤلف در فنّ نسب شناسى، ما پاره اى از ملاحظاتى را كه جاى عذرى در آن نيست و تصور اين كه سهو القلم باشد و هيچ جاى بهانه اى نمى باشد، ضبط كرده ايم، و در حاشيه كتاب بدانها اشاره كرده ايم، كه مى توان به آنها مراجعه كرد.

امّا ارزش علمى كتاب؛ از جمله اصول فن و مأخذ نسب شناسان به شمار مى آيد، و متأخران به مؤلف كتاب اعتماد ورزيده و خواننده در مشجّر كشّاف عميدى و كتابهاى ديگر علم انساب به موارد نقل از آن، برخورد مى كند.

بلكه اهل اين فن در خواندن و روايت درست مثل ساير صاحبان فنون، آن را دست به دست مى گردانند، و موقعيت اين كتاب نيز مانند ساير مراجع مورد اطمينان نسب شناسى است. و در اين جا صورت روايت برخى از كتب نسب شناسى و غير نسب شناسى را عرضه مى كنيم كه نسب شناس مسلّط در فن خويش يعنى: سيد ابوالفتوح، جلال الدّين حسن بن سيد محى الدّين و علاء الدّين عبد القادر بن جمال الدين جعفر بن شهاب الدّين احمد، داوودى موسوى، حسينى حسنى، به خط خود، در پايان روايت نوشته است: «امّا بعد: من در كودكى، سال 960، هفت

كتاب مفصّل را زير نظر پدرم و مايه بركتم و به اذن و اجازه وى خواندم، و ادبيات را از او آموختم، و علم ادب را زير نظر او از نوشته هاى جدّم محمد سمرقندى همدانى فرزند محمود بن محمد موسوى حسينى، فرا گرفتم.

سپس مرا در روستايى از روستاهاى بولوى، كوچك حميدى باقى گذاشت و خود به زيارت آستانه مقدّس على (ع) رفت، و در تاريخ (65 ه) مرحوم پدرم به شهر قونيه قرمانى انتقال يافت، و من كتابهاى: المجدى، المشجّر و المنتقله را به اذن و اجازه و روايت او خواندم و به همراه آنها مسند علىّ الرضا (ع) را در حديث، و ذخيرة العقبى از محبّ الدّين طبرى و منهاج البلاغه رضىّ را خواندم و بعد به قصبه اى از قصبات اطراف آن جا به

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 70

همراه سرورم شهرى، انتقال يافتم، و در آن جا الشامى و عمدة الطّالب فى مناقب ابى طالب را خواندم و او اصطلاحات نقابت را به من آموخت، و آن مرحوم فرمود: من ناچيز، محى الدّين على، مشهور به عبد القادر، علم نسب را نزد خليفه ابو جعفر بن ابراهيم موسوى آموختم كه او نزد پدر و مايه بركتم جمال الدّين جعفر نسب شناس خوانده بود، و مبسوط خود را در سال 911 با اذن و اجازه وى با نظرات او هماهنگ كرده بود و خود نزد پدر و مايه بركت خويش، شهاب الدّين احمد بن محمد بن على بن حسن مهنّا داوودى موسوى، به اجازه و روايت از وى، قراءت كرده، و تأليف خود عمدة الطالب فى مناقب ابى طالب؟ را در

تاريخ 860 به نظر او رسانده بود و او (شهاب الدين) از قول نقيب، تاج الدّين، محمّد بن معية الحسنى، و او نيز از استادش سيد علم الدّين مرتضى بن سيد جلال الدّين عبد الحميد موسوى، و او نيز از پدرش و از جدّش سيد جلال الدين عبد الحميد تقى حسينى، نسب شناس، به نقل از قول ابن كلثون عباسى نسب شناس، و او از جعفر بن هاشم عمرى نسب شناس، فرا گرفته بوده است».

ابو الفتوح نسب شناس آن را در آخر نسخه كتاب عمدة الطّالب به تاريخ سال 990 ثبت كرده است، و در كتابخانه داماد ابراهيم (سليمانيّه) در استانبول تركيه به شماره 385 موجود است.

و همواره اين كتاب يك مرجع مورد اطمينان بوده، كه هر كس به نسخه اى از آن دسترسى داشت، بدان مراجعه مى كرد، و دست كم من با بحث و كنجكاوى فراوان، به كسى از متأخران برنخورده ام كه چيزى از او نقل كرده باشد، جز شيخ محمد باقر كجورى كه در كتاب خود، جنة النّعيم، به فارسى، فصل كاملى از او نقل كرده است و آن فصل متضمّن شرح حال واردين به رى مى باشد، و علاوه بر آن، آنچه در ساير بابها از واردين به رى يافته است و آنچه را كه وى نقل كرده است در جهت جلوگيرى از برخى نواقص موجود در نسخه اصل، ما را كمك كرد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 71

و مرحوم حجّت، شيخ على كاشف الغطاء را ديدم كه عينا در كتاب الحصون المنيعة ج 5 ص 583 و ص 589- 590 (خطّى) آن را نقل كرده است.

به احتمال قوى، وى از جنّة

النّعيم، نقل كرده، زيرا او درباره دست يافتن به نسخه اى از منتقله، چيزى نگفته است! و در نقل آن يك فصل كامل- مطابق نقلى كه در جنّة النعيم آمده- مطالبى است كه نشان مى دهد از اين كتاب گرفته است.

و در پايان از خداوند جلّ اسمه- درخواست داريم كه اين خدمت به بزرگان از اهل بيت (ع) را كه تنها به خاطر ذات بخشنده او انجام گرفته است از ما بپذيرد كه سپاس تنها خداى راست كه پروردگار جهانيان است.

محمّد مهدى سيد حسن موسوى خرسان نجف اشرف/ 25 جمادى الاولى سال 1388 ه

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 72

مقدّمه مؤلف

سپاس خدايى را كه با مخلوق به وسيله حجّتهاى خود سخن گفته، و ايشان را به روشنترين راه، هدايت كرده است و به جانب ايشان پيامبرى را با دينى فرستاده كه او را براى جهانيان حجّت قرار داده، و آن دين را به عنوان راه راست براى جهانيان روشن ساخته است. آن پيامبر، محمّد مصطفى (ص) است كه برازنده نبوّت است و بار و برش جوانمردى است.

درود خدا بر او و خاندانش كه كشتى نجات و پيروزى مى باشند و به وسيله دوستيشان، اميد رستگارى در آن روزى مى رود كه گويند؛ هنگام، هنگامه فرار كردن نيست! كسانى كه قرآن به برترى ايشان گويا بوده و پيامبر، دستور به بزرگداشت ايشان را داده است، بزرگان اسلام، و دروازه هاى ورود به بهشتند.

بارى چون ديدم پسر عموهايم، بزرگان طالبى- خداوند گذشتگان آنان را بيامرزد و عمر، بازماندگان را طولانى كند!- در شهرها پراكنده و در كرانه هاى زمين و بخشهاى مختلف آن، متفرّق شده اند، كسانى را كه اندك اندك وارد

اصفهان مى شدند و مدّعى بودند كه از طالبيّون هستند، من از نسب هر كدام جداگانه مى پرسيدم و او پاسخ درستى مطابق آنچه در كتابهاى انساب و شجره نامه ها آمده بود، به من مى داد و به اين هم قناعت

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 73

نمى كردم تا اين كه شهر زادگاه و محلّ رشد خود را مى گفت سپس به كتابهاى انساب مراجعه مى كردم، و شهرى را كه او گفته بود، سراغ مى گرفتم و مى دانستم آن شهرى كه وى بدان جا نسبت دارد، آيا وى خود تنها در آن جا بوده، و بعضى از فرزندانش به شهرهاى ديگر منتقل شده اند؟ و آيا اصلا فرزندى دارد، يا نه؟ به اين ترتيب كتابى فراهم كردم و نام آن را منتقلة الطالبيّه نهادم، و در اين كتاب نام شهرها و ساير جاهايى را كه در مشرق و مغرب، قبايل طالبيّون آن جا واقع شده و آنها ساكن آن جا شده اند، نام بردم، و آن را مطابق حروف الفبا منظم كردم، تا براى كسانى كه مى خواهند، شهرى را پيدا كنند، آسان باشد، و محتاج به ورق زدن تمام كتاب نباشد. و من اين كتاب را به روشى كه گفتم از آن رو تنظيم كردم تا هر كس كه- به طور مثال- وارد اصفهان و جاهاى ديگر مى شود، و وانمود مى كند كه طالبى است، ما نام او، و نام شهرش را در نظر مى گيريم، و به اين كتاب مراجعه مى كنيم و نسبت وى را از روى آن، مورد بررسى و تحقيق قرار مى دهيم.

به طور مثال: اگر كسى از طالبيّون گذرش به اصفهان بيفتد، و بگويد: شهر من اندلس است، ما اين

شهر و نام آن كسى را كه به اين شهر انتساب دارد در باب الف مى جوييم، تا اگر نسبت وى به آن شهر درست باشد، شرح آن را با توضيح كافى در كتاب يافته، و درست و نادرستى سخن او را از روى آن مى سنجيم، و اگر اين كسى كه به تازگى از اصفهان به اندلس وارد شده است و نام او كه منتسب به اصفهان است در رديف افراد مقيم اندلس در اين كتاب موجود نباشد، سؤال مى شود، انتقال تو، يا پدر و يا جدّت به اندلس از كدام شهر بوده است؟ آنگاه آن شهرى كه به نام پدران و نياكانش كه مقيم آن جا بودند، موسوم است، آن جا را مى جوييم، اگر آن جا يافت شد، پس وى در ادّعاى خود صادق است، و اگر نه او دروغگو و كاذب است. وانگهى اين روش را ترجيح دادم كه اگر تصحيح نسبت

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 74

يك فرد بيگانه اى را كه مدعى است از طالبيّون است و تو در كتابهاى انساب خوانده اى كه فلانى در عراق، و فلانى در شام، و فلانى در خراسان است، و در مورد شهرى كه به دنيا آمده و بزرگ شده، چيزى نگفته است، و چون قضيّه مبهم بوده است، شام را به باب شين، و عراق را به باب عين، و خراسان را به باب خاء ملحق ساخته ام، تا اين كه اگر تازه واردى وارد شد، و گفت من از فلان شهر از ناحيه شام هستم، و نام آن شهر در اين كتاب نيامده بود، نام آن قبيله اى را كه اين شخص در شام

به آن منسوب است و در باب شين نوشته شده است، صورت نسبش روشن گردد كه درست است و يا نادرست، و هر چه از اين قبيل بوده است ما بر همين روال برگذار كرده ايم، و در اين كتاب، صورت اسامى كسانى را كه از طالبيّون به شهرهاى نامبرده در اين كتاب، آمده اند، و فرزندى نداشته و يا تمام پسرانشان از بين رفته، و هر كه از ديگر فرزندانشان تا اين زمان مانده همه را شرح داده ام، و شمار آنها و همچنين كسانى كه نسبتشان مورد ايراد است و يا احوالشان درست است، و همين طور كسانى كه به دروغ انتساب يافته، و معلوم شده كه آن دروغگو است و هيچ ارتباط نسبى ندارد، همه را يادآور شده ام.

خداوند متعال ما را بدانچه دوست مى دارد و مى پسندد موفّق بدارد، و از تيره دلى و هواى نفس ما را بركنار دارد، كه اوست صاحب بخشش و نعمت، و درود و سلام وى بر محمد و خاندان او باد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 75

[بخش اول اسامى شهرها و اماكن به ترتيب حروف تهجى

باب الف

اشاره

اسامى شهرها و اماكنى كه در اين كتاب با حرف الف شروع مى شوند و طالبيّون بدان جا منتقل شده اند، به شرح زير است:

اندلس، اقلام، انسلام، آثا، اسوان، طرابلس، اثال، اردن احجار الزّيت، اقساس، انطاكيه، آمد، ارمنستان، آذربايجان، ابهر، اردبيل، ابلّه، اهواز، ارجان، ايذه، اصطخر، اصفهان، اران، آبه، ايلاق، آمل، استاق افزون، استراباد، آيج، ابته، افرنجه، اسروشنه، اخسيكت.

اندلس:

از سرزمينهاى غرب ذكر اسامى كسانى كه وارد اندلس شده اند از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع)، و بعد، اولاد حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع)، و پس از آنها فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

ابو عبد اللّه ، ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع)، مادرش عاتكه دختر عبد الملك بن حرث بن خالد بن عاص بن هشام بن مغيرة بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 76

عبد اللّه بن عمر بن مخزوم بن يقظة بن مرة بن كعب بن لوى بن غالب. فرزندش ادريس بن ادريس و مادرش ام ولد، بنام فاطمه است.

ذكر اسامى واردين به اندلس از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) و بعد، از اولاد محمد باقر بن على بن حسين (ع) از آن جمله فرزندان على عريضى پسر امام جعفر صادق فرزند امام باقر (ع):

از واردين به اندلس، ابو عبد اللّه محمد بن على بن حسين بن عيسى رومى فرزند محمد ازرق بن عيسى اكبر پسر محمد اكبر فرزند على عريضى بن جعفر صادق (ع) است.

اقلام:

از سرزمينهاى غرب

ذكر اسامى كسانى كه (از جاهاى ديگر بلاد اسلامى) از جمله اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع)، و از آن جمله از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن وارد (اقلام) شده اند:

1- حسين بن عيسى بن احمد بن محمد بن قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع).

2- اولاد احمد بن عيسى بن احمد جنّون

بن محمد بن قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع).

انسلام:

از سرزمينهاى مغرب

ذكر اسامى واردين إنسلام، از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) و از آن جمله از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

اولاد ابراهيم بن عيسى بن احمد بن قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 77

بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع).

آثا:

از سرزمينهاى مغرب

اسوان:

از نواحى مغرب

ذكر اسامى كسانى كه از فرزندان حسن بن على بن ابى طالب، از جمله از فرزندان ابراهيم بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب:

احمد بغا صغير فرزند محمد بن عبد اللّه بن ابراهيم طباطبا بن اسماعيل ديباج اكبر بن ابراهيم غمر، پسر حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) كه در اسوان كشته شده است، و او را احمد بن طولون در سال 255 به قتل رساند، و سر او را به نزد معتمد برد. وى فرزندى نداشته است (و بعضى گفته اند: طالوط كشنده اوست) .

اطرابلس (با الف):

از شهرهاى مغرب

طرابلس:

از شهرهاى شام .

اثال:

از سرزمينهاى مغرب .

اردن:

از سرزمينهاى شام، از جمله نواحى طبريه است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 78

احجار الزّيت:

از نواحى مدينه

ذكر اسامى كسانى كه از فرزندان حسن بن على بن ابى طالب (ع) از جمله فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب، مى باشد و در احجار الزيت، به قتل رسيده اند:

از كسانى كه در احجار الزّيت كشته شده اند يكى، ابو القاسم محمد، نفس زكيّه، قرشى خالص، پسر عبد اللّه بن حسن بن حسن است كه مادرش هند دختر ابو عبيدة بن عبد اللّه بن زمعة بن اسود بن مطّلب بن اسد بن عبد العزّى بن قصى بن كلاب بن مرة مى باشد بازمانده دودمان وى، تنها يك مرد به نام عبد اللّه اشتر است كه مادرش سلمه دختر محمد بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) است.

اقساس:

از نواحى انطاكيه

در انطاكيه گروهى هستند منسوب به طاهر بن محمّد نفس زكيّه، فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن، كه معروف به بنى الضايع، (الصائغ، خ ل) بن عمر، مى باشند، و آنها در ادّعاى خود دروغ مى گويند- و به گفته ابو عبد اللّه بن طباطباى نسب شناس - هيچ بهره اى از اين نسب ندارند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 79

آمد، ارمنستان، آذربايجان

اسامى واردين بر آذربايجان، از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) و پس از آن از فرزندان زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

از واردين به آذربايجان، از اولاد على بن حسين بن على، آن كه در ميان قوم خود، مقام والايى داشته پسر محمد بطحانى فرزند قاسم بن حسن بن زيد بن حسن است.

ذكر اسامى واردين بر آذربايجان، از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) از جمله بعضى از فرزندان موسى كاظم بن جعفر صادق بن محمد باقر بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع):

على بن موسى بن اسماعيل بن موسى كاظم بن جعفر صادق بن محمد باقر بن على بن حسين بن على بن ابى اطالب (ع).

ذكر اسامى برخى از اولاد جعفر طيار بن ابى طالب (ع) كه وارد آذربايجان شده اند، از جمله آنها از فرزندان اسحق عريضى، پسر عبد اللّه جواد فرزند جعفر طيّار بن ابى طالب (ع):

از واردين به آذربايجان، حسين بن محمد بن عبد اللّه بن قاسم بن اسحاق اطرف، فرزند عبد اللّه جواد، پسر جعفر طيار بن ابى طالب (ع) است.

ابهر

اسامى كسانى كه وارد ابهر شده اند از اولاد زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع)، از آن جمله از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) مى باشند:

1- از منتقلين قم كه وارد ابهر شده اند؛ ابو هاشم، حسين بن محمد ششديو پسر حسين بن عيسى بن محمد بطحانى فرزند قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) است كه در همان جا از دار دنيا رفته

است، و فرزندان او عبارتند از: ابو طالب عبد اللّه در قم، عباس در ارجان، و محمد سراهنگ در رى، و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 80

حسين سراهنگ كه ابتدا به رى و بعد به ابهر رفته است.

2- از واردين به ابهر: محمد مهدى فرزند احمد بن محمد ششديو، فرزند حسين بن عيسى بن محمد بطحانى پسر قاسم بن حسن بن زيد است.

ذكر واردين به ابهر، از اولاد على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

1- از واردين به ابهر، ابو على محمد بن عبد اللّه بن احمد بن عبد اللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) است (مادرش فاطمه دختر زيد بن عيسى بن زيد بن حسين بن زيد شهيد، فرزند على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) مى باشد).

فرزندان او، ابو زيد عيسى و ابو الحسين زيد، و ابو الحسن على، و ابو على حسن مى باشند.

2- از واردين به ابهر، اسماعيل بن (كذا)، ابو محمد جعفر بن اسماعيل بن (!) ابو على حسن بن ابو على، محمد بن عبد اللّه بن احمد بن عبد اللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) مى باشد.

3- و نيز از منتقلين به ابهر، محمد بن احمد بن عبد اللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابيطالب (ع) و فرزندش ابو على عبد اللّه ساطوره مى باشند.

ذكر اسامى واردين به ابهر، از اولاد حسين بن على بن ابيطالب (ع) كه از آن جمله برخى از فرزندان موسى بن جعفر بن محمد

باقر بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع):

از واردين به ابهر، از اولاد ابو جعفر محمد بن ابراهيم ثانى فرزند موسى ثانى پسر ابراهيم اوّل فرزند موسى اوّل كاظم بن جعفر صادق (ع) است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 81

اردبيل

ذكر اسامى كسانى كه وارد اردبيل شده اند از فرزندان حسن بن على بن ابى طالب (ع) و پس از آن، از اولاد زيد بن حسن بن على، از آن جمله از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

از واردين به اردبيل، ابو عبد اللّه محمد بن ابى على، احمد بن محمد ششديو پسر حسين بن محمد بطحانى فرزند قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على است، كه مادرش شوله دختر احمد عنبرى، و فرزندش ابو الحسين اميركا بوده است و مادر ابو الحسين، خديجه دختر احمد بن محمد بن احمد سكيّن سرماوردى زيدى مى باشد. و مادر ابو على حسين (فرزند ديگر وى) ام الخير دختر احمد بن فضل افطسى است. و فرزند ديگرش، ابو حرب طاهر است.

از ابو العباس نقل شده است كه احمد بن على رويانى پسر محمد ششديو معروف به مانكديم ششديو سراهنگ به خوار، و مارند به زنجان، و اميركا به قزوين، و داعى و مانكديم نيز به قزوين، منتقل شدند.

ابله

ذكر اسامى كسانى كه از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) و از آن جمله از فرزندان موسى بن جعفر بن محمد باقر (ع) وارد ابله شده اند:

از جمله واردين به ابله است برخى از اولاد حسين بن عبيد اللّه بن موسى بن ابراهيم بن موسى بن جعفر صادق (ع)، و نيز بعضى از اولاد حسن بن عبيد اللّه بن موسى بن ابراهيم بن موسى بن جعفر صادق (ع).

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 82

اهواز

ذكر اسامى واردين به اهواز از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع):

1- از جمله ابو الحسين على بن ابى عبد اللّه الحسين بن محمد مرتضى بن يحيى الهادى پسر قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطبا پسر اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع).

2- عبد اللّه بن احمد، النّاصر لدين اللّه فرزند يحى الهادى پسر حسين بن قاسم رسى است و عبد اللّه فرزندى داشته است كه از يمن به اهواز منتقل شده است، مطابق نقل ابن ابى جعفر: عبد اللّه بن ناصر، ميناث بوده است.

3- ابو جعفر اسحق بن حسين، المنتجب لدين اللّه، پسر احمد ناصر لدين اللّه فرزند يحى الهادى فرزند حسين بن قاسم رسى پسر ابراهيم طباطبا كه در اهواز از دار دنيا رفته است.

4- از واردين به اهواز: يحى بن على بن قاسم بن محمد بن قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطبا، ملقّب به سيّار- و بعضى گفته اند: سنان- است كه فرزندى بنام هبة اللّه داشته است.

5- از جمله واردين به اهواز، اولاد احمد بن ابراهيم بن سليمان بن قاسم رسى پسر ابراهيم طباطباست.

6- از واردين به اهواز،

فرزندان على ستره احول پسر قاسم بن احمد بن سليمان بن قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطبا پسر اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) مى باشد.

7- از اولاد ابو عبد اللّه محمد بن على بن حسين بن على بن معية بن حسن بن حسن (التج) فرزند اسماعيل ديباج پسر ابراهيم غمر بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب، نام برخى از جمله واردين به اهواز آمده است.

ذكر اسامى واردين به اهواز از اولاد جعفر بن حسن بن حسن بن على بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 83

ابى طالب (ع)، كه از آن جمله از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن مى باشند: مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى ؛ ص83

از منتقلان به اهواز: ابو عبد اللّه حسين نقيب- ملقّب به إسقنى ماء- پسر ابو على عبد اللّه بن على باغر، پسر عبد اللّه امير فرزند عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن است. فرزند وى ابو الحسن على نقيب ارجان، و فرزند ديگرش:

ابو الحسين محمد، و باز فرزندان آن دو، در شيراز (سيراف خ ل): عبد اللّه عبيد اللّه، محمد و محمد در جوا مى باشند.

2- از جمله منتقلان به اهواز: برخى از اولاد ابو عبد اللّه حسين بن قاسم بن ابى جعفر محمد ادرع، فرزند عبيد اللّه امير بن عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) است.

3- ابو الحسين احمد، معروف به اميركا، پسر محمد كش كشه فرزند على احول بن ابى عبد اللّه، محمد بن عبيد اللّه

امير، پسر عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع)، و فرزندانش: ابو الحسين محمد ملقب به مبارك و ابو عبد اللّه محمد ملقب به ميمون است.

4- از جمله واردين به اهواز، ابو العباس، محمد بن على احول فرزند ابو (عبد اللّه محمد بن) عبيد اللّه امير بن عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) است كه فرزندش، ابو طالب محمد است. و بعضى گفته اند نام وى احمد، و او كبود رنگ و اعرج بوده است.

ذكر اسامى واردين به اهواز بعضى از اولاد زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع)، از آن جمله نام بعضى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

1- از منتقلان به اهواز: ابو الحسين على بن حسين بن هارون اقطع فرزند حسين بن محمد بن هارون بن محمد بطحانى پسر قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 84

على بن ابى طالب است كه فرزندان او: طاهر، زيد، هارون، ابو القاسم حمزه و ابو القاسم يحيى، به همدان انتقال يافته اند.

استاد بزرگ و بزرگوارم، سرور و پيشواى نسب شناس، المرشد باللّه، زين الدّين شرف، يحيى بن ابى الغنائم گويد: بعضى گفته اند: نام وى، حسين بن على است.

2- از واردين به اهواز، ابو الفوارس، على بن ابو منصور محمد بن جعفر بن محمد است.

3- و از آن جمله است: ابو على حسين بن، قاسم بن حمزة بن احمد بن عبيد اللّه، پسر محمد بن عبد الرّحمن شجرى فرزند

قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع).

ذكر اسامى واردين به اهواز، از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) از آن جمله از فرزندان اسماعيل بن جعفر:

از منتقلان به اهواز است؛ حسن بن حسين بن حسن (بن ابو الحسن حسين) بن على بن محمد بن على بن اسماعيل بن جعفر صادق (ع).

ذكر اسامى واردين به اهواز، كه از آن جمله اولاد على عريضى فرزند امام جعفر صادق (ع) است.

از واردين به اهواز، زيد بن عيسى بن حسين بن عيسى رومى فرزند محمد ازرق بن عيسى الاكبر نقيب فرزند محمد اكبر پسر على عريضى فرزند جعفر صادق (ع) است. فرزند وى به نام محمد مى باشد.

ذكر اسامى واردين به اهواز، كه از جمله، فرزندان زيد شهيد، پسر على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع)، و از آن جمله بعضى فرزندان حسين بن زيد شهيد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) مى باشد:

1- برخى از فرزندان ابو محمد حسن بن على بن عيسى بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد.

2- از جمله منتقلان به اهواز كه در آن جا نقابت (سادات) را داشته است؛ ابو محمد حسن بن حمزة بن حسن بن محمد اعلم بن عيسى بن يحيى بن حسين بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 85

زيد است، و فرزند وى ابو البركات على نيز نقيب آن جا بوده است.

3- از واردان به اهواز و نقيب در آن جا، احمد بن على كتيلة بن يحيى بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد، پسر على (بن حسين بن على) بن ابى طالب (ع) است،

كه دو فرزند به نامهاى ابو الحسين محمد، و حمزه داشته است.

4- از منتقلان: سخطة بن حسين بن يحيى بن يحيى بن حسين بن زيد، است و فرزندان وى: بازماندگانش ابو المرجا، ابو الهيجاء، و ابو منصور، مى باشند.

5- از جمله واردين به اهواز، محمد قرو بن احمد بن عباس بن يحيى بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد است كه فرزندانش: جعفر، زيد، ملكه، ام حسين، ام سلمه، و فاطمه مى باشند.

ذكر اسامى واردين به اهواز، كه نام برخى از اولاد عيسى بن زيد شهيد امام نيز آمده است:

1- از واردين به اهواز، عيسى بن حسين بن على عراقى، فرزند حسين بن محمد بن حسين بن عيسى بن زيد، امام شهيد است، و بعضى گفته اند: نام وى محمد و لقبش: حبّة رطب بن ميمون است.

2- از جمله واردين به اهواز، على بن حسين بن على عراقى، پسر حسين بن محمد بن حسين بن عيسى بن زيد است.

3- اولاد عيسى بن حسين بن احمد بن زيد بن عيسى بن زيد شهيد.

ذكر اسامى كسانى كه از اولاد محمد بن زيد- امام شهيد- وارد اهواز شده اند:

از واردين به اهواز، على مفلوج مرتعش فرزند حسين بن ابى الحسين محمد اكبر پسر احمد سكيّن، فرزند جعفر بن محمد بن زيد شهيد است، فرزندانش عبارتند از: ابو عبد اللّه محمد، حسن، حسين اكبر، حسين اصغر، حمزه، على عرابى،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 86

عثمان بن حاتم بن منتاب، و امّ حسين، است.

ذكر اسامى واردين به اهواز از اولاد حسين اصغر بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع)، از آن جمله بعضى از فرزندان عبد اللّه بن حسين

اصغر بن على بن حسين بن على بن ابى طالب:

1- از منتقلان به اهوازاند، برخى از فرزندان على بن احمد زاهد بن جعفر بن محمد عقيقى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن حسين اصغر.

ذكر اسامى واردين به اهواز از اولاد على بن حسين اصغر فرزند على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع):

اولاد زيد اطروش فرزند عبد اللّه بن على بن حسين بن على بن احمد حقينه پسر على بن حسين اصغر فرزند على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع).

ذكر اسامى واردين به اهواز از اولاد حسن افطس بن على بن على زين العابدين، از جمله، بعضى از فرزندان حسن مكفوف بن حسن افطس بن على زين العابدين (ع):

1- از منتقلان به اهواز، حسن بن ابى على حمزة بن محمد بن حمزة بن حسن مكفوف بن حسن افطس است، فرزند وى به نام محمد مى باشد.

2- از واردين به اهواز، حسن بن ابى قاسم، حمزة بن محمد بن حمزة بن حسن مكفوف بن حسن افطس فرزند على بن على زين العابدين است.

ذكر اسامى كسانى كه از اولاد محمد بن حنفيّه وارد اهواز شده اند، از آن جمله است بعضى از فرزندان جعفر بن محمد- حنفيّه- بن على بن ابى طالب (ع):

از واردين به اهواز، ابو الورع يحيى بن حسين اصغر فرزند زيد بن جعفر ثالث پسر عبد اللّه رأس المذرى فرزند جعفر ثانى بن عبد اللّه بن جعفر اوّل پسر محمد حنفيّه است، تنها فرزند وى به نام احمد است.

ذكر اسامى كسانى كه از اولاد عمر اطرف وارد اهواز شده اند:

1- از منتقلان به اهواز، بعضى از اولاد ابو الحسن على بن يحيى بن محمد

بن عيسى بن احمد بن عيسى مبارك فرزند عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 87

2- از جمله واردين به اهواز بعضى از اولاد محمد اصغر فرزند جعفر مولتانى پسر محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف، مى باشند.

ذكر اسامى كسانى كه از اولاد عبيد اللّه بن محمد بن عمر اطرف وارد اهواز شده اند:

از جمله واردين به اهواز، على بن محمد بن جعفر بن ابراهيم بن على طبيب فرزند عبيد اللّه بن محمد بن عمر اطرف است.

ذكر اسامى واردين به اهواز از فرزندان جعفر طيّار بن ابى طالب، از جمله بعضى از فرزندان على زينبى پسر عبد اللّه جواد فرزند جعفر طيّار مى باشد:

از منتقلان به اهواز برخى از اولاد حسين بن احمد بن حسين بن على بن داوود بن ابى الكرام، عبد اللّه بن محمّد بن على زينبى فرزند عبد اللّه جواد پسر جعفر طيّار بن ابى طالب است.

ذكر اسامى كسانى كه از اسحق عريضى پسر عبد اللّه جواد، وارد اهواز شده اند:

1- از منتقلان به اهواز، على بن عبد الرحمن بن جعفر بن عبد اللّه بن قاسم بن اسحاق عريضى پسر عبد اللّه جواد فرزند جعفر طيّار است.

2- از جمله، بعضى از فرزندان على بن جعفر بن عبد اللّه بن قاسم بن اسحاق عريضى پسر عبد اللّه جواد، فرزند جعفر طيّار است.

ارجان

اسامى واردين به ارجان از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع)، و بعضى از فرزندان حسن بن حسن، از جمله بعضى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن:

از منتقلان به ارجان، نقيب آن جا، ابو الحسن على

بن حسين- ملقّب به إسقنى ماء- پسر عبيد اللّه بن على باغر بن عبيد اللّه امير، فرزند عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) است. فرزندانش: ابو مختار

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 88

حسين، و ابو محمد حسن مى باشند.

ذكر اسامى واردين به ارجان از اولاد زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع)، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب:

از واردين به ارجان، عباس بن حسين بن محمد ششديو پسر حسين بن عيسى بن محمد بطحانى فرزند قاسم بن حسن بن زيد بن حسن است، فرزند وى سراهنگ محمد مى باشد.

ذكر اسامى واردين به ارجان از اولاد حسين بن على بن ابى طالب، از آن جمله از فرزندان موسى كاظم پسر جعفر صادق (ع):

1- از واردين به ارجان، ابو جعفر محمد فرزند ابراهيم ثانى (پسر موسى ابو سجة) بن ابراهيم مرتضى اوّل فرزند موسى كاظم بن جعفر صادق بن محمد باقر بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) است، فرزند وى به نام حسن، مى باشد.

2- از جمله منتقلان به ارجان، حسين بن زيد النّار، بن موسى الكاظم بن جعفر الصّادق بن محمد باقر بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) است، و فرزندان وى؛ زيد و ابو جعفر منقوش مى باشد.

سيد نسب شناس، المرشد باللّه، زين الشّرف، ابو الحسين يحيى بن حسين حسنى مى گويد: وى فرزند پسر نداشته، و دختر داشته است، و گروهى به دروغ خود را به او نسبت داده اند.

و از سيّد نسب شناس، ابو الغنائم عبد

اللّه بن حسن حسينى دمشقى، نقل كرده اند كه گفت: در يكى از كتب نسب شناسان يافتم كه وى (حسين بن زيد) را فرزندى به نام زيد بوده، و همين زيد، نيز فرزندانى به نام محمد و جعفر داشته است، و در ذيل آن نوشته شرح حال آن دو تن را نقل كرده است.

و سيد نسب شناس، ابو الحسن محمد بن محمد حسينى معروف به ابن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 89

ابى جعفر عبيدلى نقل كرده است: كسى- به عنوان نقابت ابو احمد موسوى- وارد بغداد شد، و وانمود كرد كه وى جعفر پسر زيد بن ابى جعفر محمد منقوش است و او را ابو احمد تعيين كرده است ، او اولاد و برادرى در رى، قزوين و بند ينجين، داشته است.

ذكر اسامى كسانى كه از اولاد اسحاق مؤتمن پسر امام جعفر صادق (ع) وارد ارجان شده اند:

از آن جمله على بن محمد صوفى بن حسين بن اسحق مؤتمن بن جعفر صادق بن محمّد باقر بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) است.

ذكر اسامى واردين به ارجان از اولاد زيد شهيد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب (ع)، از جمله، بعضى از فرزندان حسين بن زيد شهيد:

از جمله منتقلان به ارجان، ابو هاشم حسين بن محمد بن قاسم بن حسين بن زيد عسگرى بن على بن الحسين بن زيد شهيد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب (ع) است. از ابن ابى جعفر عبيدلى نسب شناس نقل كرده اند كه گفت: پدرش پس از اعتراف به سيادت، آن را انكار كرد. امّا وى به حرف پدرش اعتنايى

نكرد، او داراى بازماندگانى در ارجان از نسل پسرش زيد بن ابو هاشم و محمد بن ابو هاشم، و سكينة بوده است.

ذكر اسامى واردين به ارجان از اولاد حسن افطس فرزند على بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع)، و از آن جمله برخى از فرزندان حسين بن حسن افطس بن على بن على بن حسين بن ابى طالب (ع):

از جمله واردين به ارجان، برخى از اولاد ابو الفضل محمد اكبر بن حسن بن حسين بن حسن افطس بن على بن على (ع) مى باشند.

از ابن ابو جعفر نسّابه نقل كرده اند كه فرزندان شخص نامبرده در ارجان و قم هستند، و نسبت وى درست است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 90

ايذه

شريف نسب شناس ابو عبد اللّه حسين بن طباطبا، مى گويد:

در ايذه گروهى هستند، معروف به بنى الخصاص، و خصاص، همان فرزند احمد است. او مى گويد: كه وى پسر حسن بن زيد بن عبد اللّه بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) است. و براى ايشان اخبارى است كه طول و شرح آنها به جاى ديگرى موكول مى شود، و هم اكنون، آنان در ايذه، اهواز و حنيد هستند. سيّد، المرشد باللّه، امام كياى بزرگ زين الشّرف- رحمة اللّه عليه- گويد:

بنى الخصاص گروهى هستند مدعى سيادت كه مورد ترديد است. اما ابن احمد فرزند حسن بن زيد بن عبد اللّه بن حسن امير بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) است كه شرح حال وى را در كتاب المباحث آورده است، مى گويد: او را خصاص گفتند، از آن رو كه وى نسب خود را

مخفى داشت، و تنها به صورت رازى به فرزندانش مى گفت، و پس از مردن او، فرزندانش آن را اظهار كردند.

ابن دينورى، مى گويد: على بن احمد،- به دروغ ادّعا كرده، و در سيادت او ترديد است. بخارى اين مطلب- پسر محمد بن حسن- را ذكر كرده، و ديگران ذكر نكرده اند .

اصطخر:

از سرزمين فارس

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 91

اصفهان

ذكر اسامى كسانى كه از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع)، و پس از آن از اولاد حسن بن حسن، از جمله، برخى از اولاد عبد اللّه بن حسن بن حسن، وارد اصفهان شده اند:

از منتقلان به نيشابور كه بعدا وارد اصفهان شده اند: سيد رضى ابوالفضل على بن محمد بن عبد اللّه بن محمد بن على بن عبد اللّه بن حسن اعور بن محمد كابلى ابن عبد اللّه اشتر بن محمد نفس زكيّة بن عبد اللّه بن حسن بن حسن است، و فرزندان وى آن جا اقامت گرفته و ساكن آن جا شدند؛ و ابو محمد حسن و ابو عبد اللّه حسين كه دو قلو بودند و مادرشان امّ ولد كه ترك نژاد بود به نام تموز، و فاطمه معروف به حليله، و زهراء معروف به كريمه و مباركه معروف به دولتى و آمنه معروف به ستكا، مادرشان سكينه دختر ابو يعلى على بن محمد بن عيسى حسينى، و خديجه معروف به عسكا، مادرش، ام كلثوم دختر اميركا پسر عبد اللّه بن حسين علوى، و همين طور، ساره كه نام اصليش آسيه بود، و معروف به ست المعالى، و مادرش به نام توز امّ ولد، در نيشابور بودند.

شرح حال كسانى كه از گرگان وارد اصفهان شده اند:

از منتقلان گرگان، ابو على حسن بن حسن بن حسين بن محمد بن عبد اللّه بن محمد بن على بن عبد اللّه بن حسن اعور بن محمد كابلى پسر عبد اللّه اشتر بن محمد نفس زكيّه بن عبد اللّه بن حسن بن حسن است، و تنها بازمانده اش به

نام فاطمه است كه مادرش اهل اصفهان مى باشد.

شرح حال كسانى از اولاد ابراهيم بن حسن بن حسن كه وارد اصفهان شده اند:

از آن جمله، بعضى فرزندان ابراهيم طباطبا پسر اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن است:

1- از منتقلان مصر به اصفهان: ابو محمد عبد اللّه بن احمد بن محمد بن احمد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 92

ابن محمد بن اسماعيل بن قاسم رسى پسر ابراهيم طباطبا ابن اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن است كه مدّتى نيز در آن جا ساكن شد.

2- از واردين به اصفهان، ابو عبد اللّه احمد و نسب النّسب، كه مادرش به نام تهافر ، دختر ابو يعلى محسن بن طاهر بن على بن ابو الحسين شاعر، محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابراهيم طباطباست.

3- از جمله منتقلان به اصفهان، على بن زيد بن اسود بن ابراهيم بن محمّد بن قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطباست كه بعدها منتقل به شيراز شد و در آن جا به اصفهانى معروف نبود، و به گمان مى رود كه فرزندى از او باقى نماند.

4- از كسانى كه از كوفه به اصفهان منتقل شده اند: ابو عبد اللّه احمد بن ابى جعفر محمد اكبر بن ابو عبد اللّه، احمد بن ابى اسحاق، ابراهيم طباطبا ابن اسماعيل ديباج اكبر است، مادرش به نام مطلّبيه مى باشد، فرزند او ابو الحسن شاعر محمد، و مادرش امّ ولد است، و از وى دو فرزند پسر بجا ماند كه عبارتند از:

ابو الحسين على، و ابو محمد حسن مادر آنها به نام، ام ابيها دختر حسين بن قاسم بن اسيد از قبيله بنى احجم خزاعى است.

شرح اسامى واردين به

اصفهان از اولاد جعفر بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع)، از آن جمله بعضى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن على (ع):

1- از جمله منتقلان رى، به اصفهان، ابو الحسن محمد بن احمد بن ابراهيم وردى ابن ابو عبد اللّه محمد بن عبيد اللّه امير بن عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن است كه مادرش از اهل رى بوده، و تنها بازمانده پسريش به نام: ابو جعفر احمد (و دخترى، بنام ستگا) است. مادر آنها ميمونه دختر محمد بن جعفر بن يحيى بن متوج- يعنى محمد بن قاسم عالم، پسر موسى بن ابراهيم بن اسماعيل بن جعفر بن ابراهيم بن محمد بن على زينى پسر عبد اللّه جواد فرزند جعفر طيّار- است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 93

2- از منتقلان رى به اصفهان، حسن عزيزى صيرفى صوفى پسر مانكديم بن ابو القاسم عبد اللّه معروف به اميركا، باطيه فرزند ابو الحسن على بن ابى على حسين بن ابى عبد اللّه محمد بن عبيد اللّه امير فرزند عبد اللّه بن حسن، پسر جعفر بن حسن بن حسن است و مادرش به نام جوهره دختر حسن بن على واعظ پسر حسن بن جعفر بن محمد سليقى فرزند عبد اللّه بن محمد بن حسن بن حسين اصغر مى باشد، بازمانده وى مانكديم و مادرش رازيه به نام سجاد (سحادر خ أ) دختر احمد است.

3- از منتقلان به اصفهان، ابراهيم بن محمد بطحانى بن قاسم بن حسن بن زيد بن حسن سبط، و به همراه وى فرزندش، حسن مى باشد، و اين هر دو،

در اصفهان از دنيا رفتند، و در محلّه اى به نام جيلان، در آستانه مسجد سعيد بن جبير دفن شدند، و ديگر كسى را نمى شناسيم كه به اصفهان منتسب باشد.

ذكر اسامى كسانى از اولاد عبد الرّحمن شجرى فرزند قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) وارد اصفهان شدند:

1- از كسانى كه مقيم قزوين بوده و بعد به اصفهان منتقل شده اند:

ابو العباس احمد بن على بن احمد اميركا پسر حسن بن على بن زيد بن على بن عبد الرّحمن شجرى ابن قاسم بن حسن بن زيد بن حسن است كه بعدها به مصر رفت و در آن جا از دنيا رفت، و از بازماندگان وى در اصفهان، ابو الفتوح زيد، و مدينى است كه مادر اين بانو از مردم اصفهان بوده است.

2- از منتقلان راوند به اصفهان: ابو محمد حسن پسر ابو يعلى حمزة بن محمد بن طاهر بن احمد كركوره فرزند محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى پسر قاسم بن حسن بن زيد است، و بازماندگان وى در اصفهان و راوند، ابو يعلى حمزه و چند دخترند.

3- و نيز از جمله منتقلان راوند، به اصفهان: محمد، موسى و مهدى، پسران

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 94

ابو طالب محسن بن محمد بن حمزة پسر محمد بن طاهر بن احمد كركوره فرزند محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى پسر قاسم بن حسن بن زيد بن حسن مى باشند.

4- و نيز از جمله منتقلان از راوند به اصفهان: ابو منصور احمد بن طاهر بن احمد بن محمد بن طاهر بن احمد كركوره فرزند محمد بن جعفر بن عبد الرحمان

شجرى فرزند قاسم بن الحسن بن زيد بن الحسن مى باشد كه بازماندگان وى هميره، محمّد، مرتضى ستية و شرف هستند.

ذكر اسامى كسانى از اولاد حسين بن على بن ابى طالب، از جمله از فرزندان محمد باقر (ع) كه وارد اصفهان شده اند:

1- از واردين به اصفهان، ابو جعفر محمد بن حسن بن على بن طاهر بن حسين بن على بن موسى بن ابراهيم مرتضى پسر موسى كاظم (ع) است و او ... بازمانده او پسرى به نام ابو عبد اللّه الحسين ... مادرش علويه، و فرزند ديگر، به نام ابو الصادق حسن، مادرش همدانيه، و پسر ديگر، ابو الفتوح شرفشاه مادرش حسينيّه و دخترى به نام فاطمه، كه مادرش غوريّه مى باشد.

2- از منتقلان سيرجان به اصفهان، ابو العلاء حسين، معروف به شرف بن على بن طاهر بن على بن محمد بن على بن ابراهيم بن محمد اكبر فرزند موسى كاظم (ع) است كه در سال چهارصد و هفتاد و يك وارد اصفهان شد، بازمانده ابو على، سمتّ الشرف و فخر النّساء مى باشند كه مادرشان ميمونه دختر عبد المطّلب بن احمد بن على بن محمد بن على بن ابراهيم بن محمد اكبر فرزند موسى كاظم (ع) است.

ذكر اسامى واردين به اصفهان از اولاد على عريضى پسر امام جعفر صادق (ع)، از آن جمله برخى از فرزندان محمد اكبر بن على عريضى پسر امام جعفر صادق (ع):

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 95

1- از منتقلان نيشابور به اصفهان: ابو طالب حسين بن محمد بن جعفر بن حسن كوفى پسر عيسى رومى فرزند محمد ازرق بن عيسى اكبر نقيب فرزند على عريضى فرزند جعفر صادق (ع) است،

كه در همان جا در ماه صفر سال چهار صد و پنجاه و هشت وفات يافت، بازمانده اش در اصفهان و نيشابور، ابو الحسن محمد، در اصفهان بوده كه بعد به نيشابور منتقل شده، مادرش، امّ ولد مى باشد، و بازمانده ديگرش به نام ملك بانوست كه با ابو اسماعيل طاهر پسر ابو هاشم محمد بن محسن ابو يعلى فرزند طاهر بن على بن ابى الحسين (نسخه أ: حسن) محمد شاعر پسر احمد بن محمد بن احمد بن ابراهيم طباطبا ازدواج كرد، مادر وى و وستانك در نيشابور، داور بانو دختر مرداويج ديلمى بوده است.

2- از منتقلان به اصفهان: ابو الحسن محمد بن عيسى اكبر نقيب پسر محمد اكبر فرزند على عريضى پسر امام جعفر صادق (ع) است، بازمانده او، ابو الحسين عيسى احول كه به رومى نيز معروف است، و محمد، حسن و ابو طالب محسن، و حسين و ابو هاشم جعفر نقيب در اصفهان، على و عبد المطلب،- و بعضى گفته اند:- حمزه، مى باشند.

ذكر اسامى واردين به اصفهان از اولاد احمد شعرانى پسر على عريضى:

از منتقلان يزد به اصفهان، ابو الطّيب زيد بن حسن بن احمد بن عبيد اللّه بن محمد بن على بن عبيد اللّه بن احمد شعرانى پسر على عريضى فرزند جعفر صادق (ع) است، بازمانده او به نام بنتى كه مادرش دختر مانك بن بنتى است، و بعدها از اصفهان به رامهرمز انتقال يافت و در آن جا از دنيا رفت، بازمانده اش در اصفهان ماند.

ذكر اسامى واردين به اصفهان از اولاد محمد ديباج فرزند امام جعفر صادق (ع):

1- از منتقلان قم به اصفهان؛ ابو الحسن على است- كه به هميره قمى

مهاجران آل

ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 96

معروف بوده- فرزند احمد بن محمد بن على بن محمد بن عبد اللّه بن حسين بن على خارصى پسر محمد ديباج فرزند جعفر صادق (ع). بازماندگان او، ابو العباس احمد اعقب و نيز عزيزى درج، ابو الغيث درج و على درج كه مادرشان به نام ستاو، دختر ابو القاسم بن حسن بن محمد بن على بن محمد بن عبد اللّه بن حسين بن على خارصى پسر محمد ديباج فرزند جعفر صادق (ع) بوده است.

2- از انتقال يافتگان به اصفهان؛ حمزة بن محمد بن حسين بن على بن حسين بن محمد ديباج پسر جعفر صادق (ع) است، بازمانده او به نام حيدر، معروف به هميره كرخى است. و همين حيدر، فرزندى به نام حمزه صوفى داشته است، و درباره اينان شك و ترديد وجود داشت، و بعدها كه به نسب شناس بزرگوار شيخ شرف ابو حرب احمد بن محمد بن محسن حسينى مطلب را گفتم، فرمود: حسين بن محمد مأمون پسر جعفر صادق او بزرگترين فرزند پدرش بود كه در طبرستان از دنيا رفت و او فرزندانى داشته است كه از آنان كسى باقى نماند جز على بن حسين كه فرزندى به نام حسين بن على داشته، و حسين نيز فرزندى به نام محمد بن حسين داشته است. پس اگر تولد حمزة بن محمد بن حسين درست باشد و همچنين ولادت حيدر بن حمزه هم صحيح باشد، و ولادت حمزه صوفى از حيدر صحت داشته باشد سلسله اين نسب درست است و شكى در آن نخواهد بود، و اگر غير از اين به ثبوت رسيد، پس بايد به آن اعتماد

كرد كه دليل و حجّت شرعى گواه خواهد بود و خداى تعالى به حال ايشان داناتر است.

ذكر اسامى واردين به اصفهان از اولاد اسحق مؤتمن پسر جعفر صادق (ع):

1- از منتقلان رقّه به اصفهان مردى بود كه مى گفت: من ابو منصور، زيد بن عقيل بن احمد بن محمد بن طاهر بن محمد بن حسين بن اسحاق مؤتمن پسر جعفر صادق (ع) هستم؛ معروف به دره دانه كه در صحّت نسبش ترديد بوده است، از او پرسيدم كه محمد بن طاهر بن محمد بن حسين چند فرزند داشته است؟ گفت:

احمد و يحيى: گفتم: اولاد احمد بن محمد بن طاهر بن محمد بن حسين بن اسحاق مؤتمن چند نفر بودند؟ گفت: ابو عقيل، محمّد و طاهر اصغر كه مادرشان امّ ولد به

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 97

نام يرسل بود.

نسب شناس بزرگ، دمشقى، ابو الغنائم عبد اللّه بن حسن حسينى مى گويد:

بازماندگان از محمد بن طاهر بن محمد بن حسين بن اسحاق: احمد و على بودند كه مادرشان از اهل رقه بود، و جعفر در بغداد، و طاهر كه مادرش ولد و همچنين ام جعفر معروف به بلبل بودند. ديگر از يحيى نامى نبرده است.

و نيز از نسب شناس بزرگوار ابو الغنايم نقل شده است: بازماندگان احمد بن محمد بن طاهر بن محمد بن حسين، در رقه؛ محسن، كه مادرش عام بود به نام بلبل، و طاهر كه مادرش عام و از اهل رقه بود، ديگر عقيل و محمد را نام نبرده است، خداوند داناتر به احوال آنهاست.

2- از جمله منتقلان رى به اصفهان، داعى بن حمزة بن محمد بن ابى جعفر، محمد بن احمد بن

حمزة بن محمد بن اسحق مؤتمن پسر جعفر صادق (ع) است بازمانده او فرزندى به نام هادى است كه تنها يك دختر داشته است و بعضى گفته اند: فرزندان ديگرش به نامهاى بهمدان و على معروف به مانكديم هستند كه مادرشان ستكا دختر ابو الحسن محمد بن احمد بن ابراهيم وردى پسر ابو عبد اللّه محمد بن عبيد اللّه امير بن عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن على بن ابو طالب (ع) است.

ذكر اسامى واردين به اصفهان از اولاد زيد شهيد پسر على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) از آن جمله از فرزندان عيسى بن زيد شهيد:

از منتقلان طبرستان به اصفهان؛ داعى بن بن با حرب پسر حسين بن على علوش حربى فرزند ابو على محمد قاضى مدينه، فرزند ابو طاهر احمد حربى فرزند حسين بن عيسى بن زيد شهيد امام [!] است، بازمانده او پسرى به نام على، و از او ابو جعفر محمد يعنى عفيف صوفى معروف به محمد سلامى است.

ذكر اسامى واردين به اصفهان از اولاد حسين اصغر بن على بن حسين بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 98

على بن ابى طالب (ع) از جمله بعضى از فرزندان حسن بن حسين اصغر:

1- از جمله منتقلان رى به اصفهان، ابو القاسم على بن زيد بن حسن بن جعفر بن محمد سليق بن عبد اللّه بن محمد بن حسن بن حسين اصغر است، كه وى نقيب اصفهان بوده، و در سال چهارصد و هيجده در آن جا از دنيا رفته، و فرزندى نداشته است.

2- از منتقلان به اصفهان، ابو القاسم محمد بن احمد بن

جعفر بن محمد سليق فرزند عبد اللّه بن محمد بن حسن بن حسين اصغر است، و به نقل ابن ابى جعفر، وى در اصفهان فرزندى نداشته است.

ذكر اسامى واردين به اصفهان از اولاد حسن افطس بن على بن على زين العابدين (ع) از آن جمله، بعضى از فرزندان عمر بن حسن افطس:

از واردين به اصفهان، ابو عبد اللّه حسين بن على بن عمر بن حسن افطس، فرزند على بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) است، كه در همان جا از دنيا رفت، مادرش به نام امّ ولد است، و بازماندگان وى! ابو على محمد، ابو طالب محسن، ابو محمد حسن، و ابو الحسن على ملقّب به رطله مى باشند.

به خط امام بزرگوار نسب شناس المستعين باللّه ديدم كه نوشته بود: على بن ابى طالب احمد بن قاسم بن احمد بن جعفر بن احمد بن عبد اللّه بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى فرزند قاسم بن حسن بن زيد خداوند سايه او را مستدام دارد.

امّا لقب به رطله، مال ابو الحسن على است كه وى به حسين بن على بن عمر بن على بن على منسوب است، در حالى كه از جمعى از نسب شناسان، نقل شده است كه اين نسبت صحيح نيست، خداوند داناتر است.

ذكر اسامى كسانى كه از اولاد على بن حسن افطس فرزند على بن على بن حسين بن على بن ابى طالب وارد اصفهان شده اند:

از منتقلان آيه به اصفهان، زيد معروف به آبىّ پسر احمد بن محمد بن حسن بن على فرزند محمد بن على بن على بن حسن بن على بن على بن حسين بن على بن ابى

طالب (ع) است، و در صحّت نسبش جاى ترديد است، و اين نسب را

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 99

به شريف بزرگوار، نسب شناس، زين الشّرف، يحيى بن حسين- خداوند بر قدرت او بيفزايد!- عرضه كردم، و ايشان فرمودند: اين نسب نادرست است، و امّا درباره زيد، واقعيّت آن است كه بايد نسبت و فرزندى او را براى احمد، قطعى بدانيم، و اگر ترديدى در آن باشد، معلوم خواهد شد، و جريان حال او تصحيح خواهد شد، زيرا كه احمد فقط دو فرزند پسر داشته، و آن دو به نامهاى حسن و حسين بوده اند، و مادرشان به نام عزّ الاشعريّه، از اهل قم، معروف به بنت ابى سهل، بوده است، و او از همين زن دخترى نيز به نام ام حبيب داشته كه فوت كرده است و دختر ديگرى به نام فاطمه داشته است كه مادرش خديجه دختر تاجرى عامى بوده، و امّا اين زيد را من نمى شناسم، و نسبش درست نيست، و اين مطلب خطاست و ثابت نشده است.

ذكر اسامى واردين به اصفهان از اولاد حسين بن حسن افطس فرزند على بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع):

از واردين به اصفهان، حسن بن ابراهيم، پسر حسن بن حسين بن حسن افطس ابن على بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع)، بازماندگان وى، سه پسر به نامهاى: حسن، حسين و احمد مى باشند، و جز اينها كسى ديگر در اصفهان منتسب به وى شناخته نشده است.

ذكر اسامى كسانى از اولاد عباس بن على بن ابى طالب (ع)، از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن حسن بن عبيد

اللّه بن عباس بن على بن ابى طالب كه وارد اصفهان شده اند:

از منتقلان رى به اصفهان، ابو عقيل محمد بن على بن محمد بن حسن بن اسماعيل پسر عبد اللّه بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس بن على بن ابى طالب (ع) مى باشد. بازماندگانش؛ مرتضى، شهر بستى، و ابو القاسم مجتبى است.

ذكر اسامى كسانى كه از اولاد جعفر طيّار فرزند ابو طالب وارد اصفهان شده اند:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 100

از منتقلان گيلان به اصفهان؛ ابو الهيجا، طاهر، ملقّب به كياكى، فرزند محمد است.

«قال» : وى نسب خود را به جعفر بن يحيى بن محمد فأفاء پسر عبد اللّه بن محمد بن حمزة بن اسحق اشرف فرزند على زينبى پسر عبد اللّه جواد فرزند جعفر طيّار مى رساند.

نسب شناس بزرگوار، ابو الغنائم دمشقى مى گويد: بازمانده اى كه منتسب به جعفر بن محمد بن يحيى بن محمد بن عبد اللّه بن محمد بن حمزة بن اسحاق اشرف مى باشد فرزندى است به نام جعفر، كه مادرش عامى و اهل مصر بوده و در سال سى صد و ده وفات كرده است.

(مؤلف مى گويد:) همه نسب شناسان، در اين انتساب به جعفر بن يحيى بن محمد بن عبد اللّه، فقط از جعفر بن جعفر نام برده اند، امام بزرگوار نسب شناس المرشد باللّه زين الشرف ابو الحسين يحيى بن حسين مى گويد: نسب شناس بزرگوار مانكديم بن ششديو، يعنى، همان ابو العباس احمد بن على پسر محمد ششديو فرزند حسين بن عيسى بن محمد بطحانى پسر قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على (ع)، از قول شريف ابو القاسم جعفرى گرگانى نسب شناس، يعنى على

بن احمد بن حسين بن احمد بن حسن بن زيد بن عبد اللّه بن قاسم بن اسحاق عريضى براى ايشان اين نسب را جعفر بن يحيى بن مفرج، يعنى محمد بن قاسم عالم پسر موسى بن ابراهيم بن اسماعيل بن جعفر بن ابراهيم بن محمد بن على زينبى فرزند عبد اللّه جواد بن جعفر طيّار اثبات كرده، و او به حال فاميل و خويشان خود با

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 101

بينش و آگاهى، كوشش و شناختى كه داشته، مطّلعتر است و خداوند به حقيقت داناتر است، اين بود، آنچه كه من فهميدم و نقل كردم، و يقين پيدا كردم و نوشتم، و جز خدا كسى داناى به غيب نيست، به عقيده من ابو الهيجاء كياكى همان طاهر بن محمد بن جعفر بن يحيى بن مفرّج است، و اين مفرّج همان محمد بن قاسم عالم بن موسى بن ابراهيم بن اسماعيل بن جعفر بن ابراهيم بن محمد بن على زينبى پسر عبد اللّه جواد فرزند جعفر طيّار است، و بنا به روايت ابو القاسم جعفرى گرگانى نسب شناس بازمانده وى، ابو الحسن محمد ملقب به اشرف است كه در اصفهان به وزارت رسيد و مادرش دختر ابو الحسن على بن جعفر بن يحيى بن مفرّج يعنى: محمد بن قاسم عالم فرزند موسى بن ابراهيم بن اسماعيل بن جعفر بن ابراهيم بن محمّد بن على زينبى مى باشد.

ذكر اسامى واردين به اصفهان از اولاد معاوية بن عبد اللّه بن جعفر طيّار:

از منتقلان به اصفهان، حسن بن على بن محمد بن احمد بن على بن حسن بن امير بن حسين قاضى فرزند محمد بن صالح بن

معاوية بن عبد اللّه جواد پسر جعفر طيار است، بازماندگان وى به نامهاى: ابو الحسن محمد، ابو طاهر حمزه، ابو على احمد ميناث وام على مى باشند.

ابو الحسين محمد بن قاسم تميمى نسب شناس مى گويد: در عصر ما جز يك زن از اولاد معاويه باقى نمانده است، كه در يكى از روستاهاى قم ساكن است و معروف به بنت خراسانى است.

شبل بن قيس نسب شناس و غلام قبيله باهله مى گويد: و ابو الحسن احمد بن عمران بن موسى اشنانى، بازماندگانى در كرمان دارد.

نسب شناس بزرگوار ابو الحسن محمد بن ابى جعفر محمد بن على بن حسن بن على فرزند على بن ابراهيم بن على بن عبيد اللّه اعرج پسر حسين اصغر فرزند على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع)، مى گويد: معاوية بن عبد اللّه فرزندانش منقرض شده اند.

نسب شناس بزرگوار ابو عبد اللّه حسين بن محمد بن قاسم بن على بن محمد بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 102

احمد بن ابراهيم طباطبا پسر اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) مى گويد: ابن ابى جعفر عبيدلى گفته است: فرزندان معاويه منقرض شده اند، و او در گفتار خود شتابزدگى به خرج داده و بدون آگاهى به حال ايشان قضاوت كرده است، بلكه بازماندگان از فرزندان وى در «باب» و «اصفهان» موجودند، و من با صوفيان جوانى برازنده از اهل اصفهان را ديدم، و از نسبش پرسيدم، در پاسخ گفت كه وى از فرزندان محمد بن صالح بن معاوية بن عبد اللّه بن جعفر طيّار است، و ممكن نشد همان وقت از گذشتگان و بازماندگان قبيله اش بپرسم، و اگر

خدا بخواهد درباره ايشان خواهم پرسيد و از شرح حال آنها جويا خواهم شد تا آنچه در مورد ايشان مى نويسم روشن و واضح باشد. اين مطالب همگى سخنان ابو عبد اللّه بن طباطبا بود.

(مؤلف گويد:) از جمله فرزندان وى در اصفهان، شريف عفيف صوفى ابو الطيّب محسن بن محسن بن ابى الحسن، محمد بن حسن بن على بن محمد بن احمد بن على بن حسن امير پسر قاضى بن محمد بن صالح بن معاوية بن عبد اللّه جواد فرزند جعفر طيّار است؛ اين همان كسى است كه ابو عبد اللّه بن طباطبا نسب شناس او را در بغداد ديده است.

در اصفهان گروهى را نام مى برند كه منسوب به حسن بن حسن بن على بن ابى طالب عليهم السلام اند، و ايشان فرزندان حسن مكدى هستند؛ از آن جمله هادى بن حسن مكدى فرزند محمد بن يحيى بن حسين. اين نسب مورد شك و ترديد است!

محمد بن قاسم رسى پسر ابراهيم طباطبا پسر اسماعيل بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) مى گويد: اين نسب درست نيست و هيچ اصلى ندارد و مربوط مى شود به آن كسى كه ساخته و مدّعى آن شده، و به خاطر ايجاد اختلال در پيرامون آن نسب آن را بافته است! و از همين قبيل است نام بردن وى از

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 103

شخصى به نام اسماعيل فرزند حسن كه آن نيز دروغ محض است، زيرا حسن بن حسن از اولاد ذكور سيزده پسر داشته به نامهاى: حسن، على، عمر، قاسم، عبد اللّه و باز: حسن ، ابراهيم، محمد، جعفر، داوود، زيد، عبد الرحمن و ادريس.

و بازماندگان از ايشان نيز پنج پسر به نامهاى: عبد اللّه، حسن مثلّث، ابراهيم غمر، جعفر و داوود بوده اند، و منقرض شدگان از آن سيزده تن: زيد، عبد الرّحمن، و ادريس مى باشند، و از جمله آنها كسانى كه از دنيا رفته اند، پنج تن، به نامهاى:

حسن، على، عمر، قاسم و محمد هستند، و از اسماعيل فرزند حسن بن حسن نامى برده نشده است، و پس از آن، براى محمد بن قاسم رسى، فرزندى به نام حسين، ذكر كرده و جدّا مدّعى وجود او شده است، و اين محمد از اولاد ذكور سه فرزند به نامهاى: ابو محمد قاسم، كه در مدينه رياست داشته و فرزندانى از او به جا مانده، و ابو اسماعيل، ابراهيم كه از شخصيتها بود و داراى فرزند، و ابو محمد عبد اللّه بزرگ و عالم اهل مدينه و فرزندانى به جا گذاشت، پس كجاست در اين ميان فرزندى به نام حسين؟!

از منتقلان به اصفهان گروهى منتسب به على عريضى فرزند جعفر صادق (ع) معروف به جوبال مى باشند دويست تن از آنان با لقب ماتك بن محمد بن على بن احمد بن على بن عيسى بن حسين بن محمد بن على عريضى پسر جعفر بن محمد باقر (ع) ياد مى شوند كه اين نسبت باطل و ادّعاى دروغى است و اين گروه هم اكنون بيهوده چنين ادّعايى را دارند و فاسقند، و السلام.

و امّا حسين بن محمد بن على عريضى فرزندى به نام ابو الحسن محمد داشته كه مادرش ام ولد معروف به اغصان است كه او را به نام ام حسين صدا مى زدند، و او پس از خود عبد اللّه را از امّ

ولد و همچنين عبيد الله را از خود به جا گذاشت كه اين عبيد اللّه شبيه امير المؤمنين (ع) بوده است، و وى نيز بازماندگانى داشته است.

و احمد كه مادرش زنى به نام اغصان بود، نيز فرزندانى به نام؛ مقبل و حمزه- قبلا

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 104

مرده بودند- داشته است، مى گويند او تنها يك پسر داشته كه فرزندانى خدا به او داده بود و امروز كسى از آنها نمانده و على نيز اولادش منقرض گشته، و عبيد اللّه، و عبد اللّه متوفى و حسن متوفّى كه مادرش به نام اغصان بوده، و حسن، جعفر و على كه در گذشته بودند، و حسنه و فاطمه، اينها همگى فرزندان حسين بن محمد بن على عريضى هستند، و از جمله آنها فرزندى به نام عيسى نبوده است .

آران:

از نواحى كاشان.

ذكر اسامى واردين به آران از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع)، از جمله بعضى از فرزندان عبد اللّه باهر بن علىّ بن حسين بن علىّ بن ابى طالب (ع):

از جمله واردين به آران يكى از اولاد حمزة بن احمد بن محمد بن اسماعيل بن محمد ارقط، پسر عبد اللّه باهر بن على زين العابدين (ع) است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 105

آبه:

از نواحى قم

ذكر اسامى واردين به آبه، از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان محمد باقر و پس از آن فرزندان موسى كاظم بن جعفر صادق (ع):

1- از منتقلان كوفه به آبه، ابو الحسين محمد بن حسين خرقه پسر ابراهيم ثانى پسر موسى ثانى فرزند ابراهيم اول پسر موسى كاظم (ع) است، بازماندگان وى، على، ابراهيم و ابو عبد اللّه حسين (در كتاب قم. حسن به جاى حسين) مى باشند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 106

2- از منتقلان به آبه، ابو عبد اللّه اسحق بن ابراهيم ثانى بن موسى ثانى بن ابراهيم اول مرتضى بن موسى كاظم بن جعفر صادق (ع) است كه فرزندانش به نامهاى ابو احمد موسى اعقب، ابو على احمد اعقب و حسن اعقب مى باشند.

ذكر اسامى واردين به آبه از اولاد عبد اللّه باهر فرزند على، زين العابدين:

از جمله منتقلان قم به آبه، ابو عبد اللّه، حسين بن محمد بن حسين بن على بن حمزة بن احمد بن محمد بن اسماعيل بن محمد ارقسط بن عبد اللّه باهر بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) است و بازماندگان وى اميركا و

ديگرانند.

ذكر اسامى واردين آبه از اولاد زيد شهيد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) و از آن جمله برخى از فرزندان حسين بن زيد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع):

از واردين به آبه، برخى از فرزندان ابو جعفر محمد بن قاسم بن محمد بن عمر بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد امام [!] است.

ذكر اسامى واردين به آبه از اولاد على بن على زين العابدين (ع) و از جمله برخى از فرزندان حسن افطس بن على بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع):

1- از منتقلان به آبه، ابو الحسن على بن محمد خزرى بن على بن على بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 107

حسن افطس بن على بن على زين العابدين است، فرزندانش: ابو محمد حسن، احمد و ابو جعفر محمّد و حسين متوفّى و ميمونه و فاطمه و ام حسين اند.

2- از منتقلان به آبه، ابراهيم بن محمد خرزى بن على بن على بن حسن افطس بن على بن على زين العابدين است.

استاق افزون:

از روستاهاى رى

ذكر اسامى واردين به استاق افزون از اولاد محمد بن حنفيّه:

از منتقلان قم: احمد زاهد بن محمد عويد بن على بن عبد اللّه بن جعفر اصغر بن عبد اللّه بن جعفر بن محمد بن حنفيه است. بازماندگان وى در رى، قم و قزوين عبارتند از: ابو الحسن على در قم، ابو عبد اللّه حسين فقيه در قزوين و ابو زيد محمد در رى. و در المشجّره نام دو تن ديگر به اسامى زيد و حسن آمده است.

آمل:

از نواحى طبرستان

ذكر اسامى واردين به آمل از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع)، سپس از اولاد حسن بن حسن و پس از آن از فرزندان ابراهيم غمر بن حسن بن حسن:

از جمله يكى از فرزندان قاسم بن حسن بن موسى بن قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطبا پسر اسماعيل بن ابراهيم غمر بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع).

اما از اولاد وى كسى در آن جا شناخته نشده است.

ذكر اسامى واردين به آمل از اولاد جعفر بن حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن.

از جمله منتقلان به آمل يحيى واعظ زاهد پسر حسن بن ابى عبد اللّه محمد بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 108

عبيد اللّه امير بن عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن است. فرزندان وى:

ابو على حسينى، على و حسن كوچك كه به گمان من اسمش حسين بوده است و احمد و ابو زيد و ابو زايد نيز از فرزندان اوست.

ذكر اسامى واردين به آمل از اولاد حسن بن

حسن از جمله فرزندان سليمان بن داوود بن حسن بن حسن:

حسن بن خليفه فرزند ابراهيم بن حسن بن محمد بن سليمان بن داوود بن حسن بن حسن، و بازمانده او ابو الحسن على كرشى است.

ابن طباطبا مى گويد: كوسج و ابو عبد اللّه محمد قاضى از جمله بازماندگان حسن مى باشند، و بعضى مى گويند؛ بازماندگان وى به نامهاى: ابو الحسن و ابراهيم ابو القاسم و ابو عبد اللّه محمد، معروف به خليفه مى باشد. و سيّد نسب شناس المرشد باللّه زين الدين مى گويد: به نظر من اسم پسر خليفه، حسين است .

ذكر اسامى واردين به آمل از اولاد زيد بن حسن على بن ابى طالب (ع)، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

1- از جمله واردين به آمل، جعفر بن عبد الرّحمن بن قاسم بن محمد بطحانى بن قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) است و بازمانده او به نام عبد اللّه مى باشد.

2- از منتقلان به آمل، ابو الحسين احمد بن جعفر بن احمد بن محمد بن عبد الرّحمن بن حسن بن محمد بطحانى پسر قاسم بن حسن بن زيد بن حسن (ع)

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 109

است، كه مادرش ام حسين دختر ابراهيم بن حسن بن سليمان بن داوود بن حسن بن حسن بن على است و بازماندگان وى، رضا، ابو على مهدى، ابو الحسين على، ابو محمد حسن، زيد و طلعه ، ملكه و سيده كه مادرشان، ام عبد اللّه دختر بدر بن طارق بن فراس است و مباركه كه مادرش دختر ابى عبد اللّه

مرقان بن على بن حسن بن حسن بن محمد بن احمد بن جعفر بن عبد الرحمن شجرى است.

3- از واردين به آمل، نقيب نسب شناس ابو على داوود بن احمد بن على بن عيسى بن محمد بطحانى بن قاسم بن حسن بن زيد بن حسن است كه مادرش ماجده، دختر عبد اللّه بن بشر قرشى مى باشد، و نسل وى از امام نسب شناس، مستعين باللّه ابو الحسن على بن ابى طالب آملى منقرض شد.

بازماندگانش؛ ابو عبد اللّه حسين و ابو القاسم احمد- كه كسى از او باز نماند- مادر آن دو برادر، مباركه دختر على بن عباس بن احمد بن محمد بن جعفر بن عبد الرحمن شجرى است.

4- از منتقلان به آمل، ابو حرب حسن فقيه بن ابو الحسين على خليفه پسر احمد بن داوود بن على نقيب فرزند عيسى بن محمد بطحانى بن قاسم بن حسن بن زيد است.

5- از واردين به آمل، على، معروف به مهدى بن قاسم بن حسين بن عيسى بن محمد بطحانى بن قاسم ابن حسن بن زيد است كه مادرش دختر على بن جعفر حسينى و بازمانده اش ابو طالب على است. از شريف نسب شناس ابو الغنائم عبد اللّه بن حسن حسينى دمشقى، و ازكيا، امام مرشد باللّه نقل كرده اند كه نام ابو طالب، زيد و مادرش به نام حسنيه دختر على تاجر است.

ذكر اسامى واردين به آمل از اولاد عبد الرحمن شجرى پسر قاسم بن حسن بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 110

زيد از جمله برخى از فرزندان على بن عبد الرحمن شجرى:

1- از جمله واردين به آمل، ابو القاسم، حسين بن محمد بن ابراهيم

بن على بن عبد الرّحمن شجرى است.

2- از جمله، منتقلان به آمل، بعضى از اولاد اسماعيل بن ابراهيم بن اسماعيل بن محمد وزير بن ابراهيم بن على بن عبد الرّحمن شجرى است.

3- از آن جمله، ابوالفضل يحيى بن حسن داعى صغير پسر قاسم بن حسن بن على بن عبد الرحمن شجرى مى باشد كه مادرش فاطمه دختر ابو الحسن احمد بن ناصر للحق- حسن بن على بن عمر اشرف بن على بن حسين بن على (ع) است.

بازماندگان او، ابو محمد حسن و ابو على اسماعيل مى باشند كه از ابو على كسى باقى نماند، مادر ايشان و ابو حسين احمد، امّ ولد بوده است. و ابو الحسن على كه قبل از فوت پدر، از دنيا رفت، و ابو عبد اللّه محمد كه فرزندى نداشته است و ام حسين، فاطمه، ميمونه، ملكه، مباركه كبرا و مباركه صغرا كه مادرشان ريكويه دختر حسين بن فيروزان است.

شرح اسامى واردين به آمل از اولاد محمد بن عبد الرّحمن شجرى:

1- از جمله منتقلان سامرا (سرمن راى) به آمل، ابو جعفر احمد امين پسر عبيد اللّه بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى است. بازماندگانش: حمزه، محمد و زيد مى باشند، بعضى گفته اند: احمد، اسماعيل، زينب، ام قاسم، آمنه، امّ على، ابراهيم، عبيد اللّه، قاسم و جعفر است، و از جمله اولاد وى، سيد اجلّ، امام نسب شناس، المستعين باللّه، ابو الحسن، على بن ابى طالب، احمد بن قاسم بن احمد بن جعفر بن احمد امين است او به اصفهان آمده بود، من در سال 463 او را در

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 111

اصفهان ملاقات كردم، و به من گفت: كسى از

اولاد جعفر بن احمد امين- جز من و برادرم محمد- باقى نمانده است. و فرزندان سيّد امام مستعين باللّه، على بن ابى طالب عبارتند از: ابو طالب حسن، و ابو عبد اللّه محمد ملقّب به مهدى- اين دو را به همراه پدرشان در اصفهان ديدم- و ابو على اسماعيل كه قبل از پدرش فوت كرده بود، و جلو به ، سعيده- اين دو نيز قبلا فوت كرده بودند- و ميمونه و مباركه، ملكه، خديجه- مادرشان ام البنين فاطمه دختر امير اسماعيل بن جعفر بن ابى جعفر، الثّائر فى اللّه محمد بن حسين بن على عمر اشرف است.

2- از ناقلان ديلم به آمل، ابو محمد، حسين بن حسن بن زيد بن صالح بن محمد اعلم بن عبيد اللّه بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى پسر قاسم بن حسن بن زيد الرّاضى باللّه- است كه فرزندانش به فلان زيدى معروفند، وى، به بلاد ديلم رفت و دوازده سال مقيم آن جا بود، سپس به آمل مراجعت كرد، و در آن جا اقامت گزيد و در همان جا از دنيا رفت، و آرامگاه وى همان جاست، و تنها فرزندش، على، بوده است.

3- از جمله منتقلان به آمل، ابو الحسن زيد بن اسماعيل بن محمد بن حسن بن محمّد بن حسن بن عبيد اللّه بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى پسر قاسم بن حسن بن زيد است، و بازماندگانش: ابو هاشم اسماعيل و ابو على عبيد اللّه و ابو طالب حسين مى باشند.

ذكر اسامى واردين به آمل از اولاد جعفر بن عبد الرّحمن شجرى:

1- از جمله واردين به آمل، برخى از اولاد عبد اللّه بن على بن حمزه طويل بن

احمد كركوره پسر محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى است.

2- و از آن جمله برخى از فرزندان عباس بن احمد كركوره پسر محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى مى باشد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 112

3- و از جمله منتقلان به آمل محمد بن ابى الحسين محمّد است كه بعضى گفته اند: كنيه وى ابو الحسن قرع بن حسين بن محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى مى باشد.

ذكر اسامى واردين به آمل از اولاد اسماعيل جالب الحجارة بن حسن بن زيد بن على بن ابى طالب (ع)- كه جلو مسجد جامع به قتل رسيد-:

از جمله، داعى الى الحق، يعنى داعى كبير، پادشاه طبرستان، ابو محمد حسن بن زيد بن محمد بن اسماعيل جالب الحجارة بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) است كه چند دختر داشته و پسر نداشته است.

ذكر اسامى واردين به آمل از اولاد اسحاق بن حسن بن زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان هارون بن اسحاق بن حسن بن زيد بن حسن:

از آن جمله است احمد خطيبى پسر حسن بن جعفر بن هارون بن اسحاق بن حسن بن زيد بن حسن، بازمانده وى ابو عبد اللّه محمد عزيزى مى باشد.

ذكر اسامى واردين به آمل از اولاد حسين بن على ابى طالب (ع)، از جمله برخى از فرزندان محمد باقر بن على بن حسين (ع):

على بن قاسم بن محمد بن قاسم بن حمزة بن موسى الكاظم از آن جمله است.

ذكر اسامى واردين به آمل از اولاد زيد شهيد بن على بن حسين (ع) از جمله بعضى از فرزندان محمد بن زيد شهيد بن على بن

حسين (ع):

تنها منتقل به آمل از آنان احمد بن على بن احمد سكّين بن جعفر بن محمد بن زيد شهيد است.

ذكر اسامى واردين به آمل از اولاد حسين اصغر بن على بن حسين، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسين بن على بن حسين:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 113

ابو على عبد اللّه بن جعفر حجة اللّه بن عبيد اللّه اعرج بن حسين اصغر است كه بازماندگانش على اعقب و جعفر مى باشند.

ذكر اسامى واردين به آمل از اولاد على بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) از جمله، برخى از فرزندان حسن افطس پسر على بن على بن حسين (ع):

1- از كسانى كه از مصر به آمل انتقال يافته اند، على بن محمد سكران است، او را از آن جهت سكران گفتند كه نماز و عبادت زياد داشته است، وى پسر عبد اللّه بن حسين بن حسن افطس بن على بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) است، و اولادى از وى شناخته نشد .

2- از منتقلان به آمل و قاضى آنجا، محمد بن على بن عبد اللّه ابيض پسر عباس بن عبد اللّه بن حسن افطس است، او بازماندگانى در ناحيه آمل داشته است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 114

استراباد:

از نواحى طبرستان-

ذكر اسامى كسانى كه وارد طبرستان شدند، از اولاد حسن بن على، و بعد از آن، برخى فرزندان حسن بن حسن، از آن جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

از جمله منتقلان از گرگان به ايالت استراباد، ابو جعفر محمد بن على بن عبد اللّه بن حسن اعور

پسر محمد كابلى فرزند عبد اللّه اشتر پسر محمد نفس زكيّه فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن است، بازماندگان او ابوالفضل عبد اللّه و حسن مى باشند.

كيا امام مرشد باللّه از بخارى نقل مى كند: او فرزندانى به نامهاى على، حسين و ناصر داشته، و از قول ابو الغنايم اضافه مى كند: ملكه، فاطمه، سيده، صفيه، خديجه و نعمتى كه مادرشان تميمه بوده، و زينب كه مادرش امّ ولد زنى از اهل تركيه بود.

ذكر اسامى واردين به استراباد از اولاد جعفر بن حسن بن حسن، و سپس برخى از فرزندان محمد بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن:

از منتقلان رى به استراباد، ابو القاسم عيسى بن حسن بن على بن محمد بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن است كه مادرش فاطمه دختر عبد اللّه بن محمد بن عبد اللّه بن داوود بن حسن بن حسن است كه تنها بازمانده اش پسرى به نام زيد مى باشد.

ذكر اسامى واردين به استراباد از اولاد زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان حسن بن زيد، و سپس برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد:

1- از منتقلان به استراباد: داعى خجل بن قاسم بن على اكبر مكارى پسر محمد ششديو فرزند حسين بن عيسى بن محمد بطحانى پسر قاسم بن حسن بن زيد است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 115

2- از منتقلان به استراباد، اسماعيل بن عبد اللّه بن اسماعيل بن محمد بن ابراهيم بن على بن عبد الرّحمن شجرى پسر قاسم بن حسن بن زيد است و بازمانده او ابو عبد اللّه محمد مى باشد.

ذكر اسامى كسانى از اولاد حسين

بن على بن ابى طالب (ع) كه وارد استراباد شده اند، از آن جمله برخى از فرزندان حسين اصغر پسر على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع):

از واردين به استراباد، ابو حرب حسن بن حسين بن حمزة بن احمد عتيقى فرزند عيسى بن على بن حسين اصغر، و اين حسن ابو حرب همان حسين بن حسين فرزند حمزه است .

ايج:

از روستاهاى بلخ ذكر اسامى كسانى از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) و پس از آن از اولاد زيد بن حسن، و از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد كه وارد ايج شده اند.

از واردان به ايج، ابو الحسن محمد بن زيد بن ابى الفضل محمد بن حسن بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى پسر قاسم بن حسن بن زيد است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 116

أبسنه:

از نواحى بلخ

ذكر اسامى واردين به أبسنه از اولاد عمر اطرف پسر على بن ابى طالب (ع)، از جمله بعضى از فرزندان عبيد اللّه بن محمّد بن عمر اطرف.

برخى از اولاد عيسى بن جعفر مولتانى پسر محمد بن عبد اللّه بن محمد عمر اطرف، از آن جمله اند.

افرنجه ...
اسروشنه:

از نواحى فرغانه

ذكر اسامى واردين به اسروشنه از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع)، از

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 117

جمله بعضى از فرزندان امام محمد باقر (ع)، پس از آن برخى از اولاد على عريضى پسر جعفر بن محمد باقر (ع):

از وارد شدگان به اسروشنه، على بن قاسم بن احمد بن عيسى رومى پسر محمد ازرق بن عيسى اكبر پسر محمد اكبر بن على عريضى پسر جعفر صادق (ع) است، بازماندگان او داعى، محمد، حسن، اميركا، ابو القاسم، حسين، عزيزى و احمد مى باشند.

اخسيكت:

از نواحى ترك

ذكر اسامى واردين به اخسيكت، از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان حسين اصغر بن على بن حسين، و پس از آن بعضى از فرزندان عبيد اللّه اعرج:

از واردين به اخسيكت، احمد بن ابراهيم بن محمد بن حمزة بن عبيد اللّه اعرج بن حسين اصغر فرزند على بن حسين است كه بازمانده وى پسرى به نام على، مى باشد.

ابو الحسين محمد بن قاسم تميمى نسب شناس مى گويد: ابراهيم بن محمد بن حمزه فرزندى نداشته است، در حالى كه اين اشتباه واضحى است و او داراى فرزند بوده است.

شريف نسب شناس ابو الحسين محمد بن محمد حسينى معروف به ابن ابى جعفر مى گويد: محمد بن حمزة بن عبد اللّه بن حسين اصغر فرزند داشته و از جمله فرزندان او ابراهيم بن محمد است كه پس از او در بخارا مى زيسته، و من خود از فرزندان او در اصفهان سال (458) سيد عالم ابو عبد اللّه محمد بن عبد المطّلب فرزند حسين بن احمد بن ابراهيم بن محمد بن

حمزة بن عبيد اللّه بن حسين اصغر را ديدم، اين همان است كه از اخسيكت منتقل شده بود.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 118

ايلاق:

از نواحى ترك

ذكر اسامى واردين به ايلاق از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) و بعد از آن برخى از اولاد زيد بن حسن از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن فرزند زيد:

از جمله منتقلان به ايلاق، برخى از اولاد حسين بن محمد اعلم پسر عبد اللّه بن محمد بن عبد الرحمن شجرى پسر قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 119

باب باء

اشاره

اينك اسامى شهرها و جاهايى كه با حرف باء شروع مى شود و طالبيان بدان جا منتقل شده اند:

بربر، بحيره، بصره، بلبيس، بيانه، برباط، بعلبك، بيت المقدّس، بجه، بطايح، بطه، بطحان، بشرى، برس، باخمرى، بحرين، بغداد، بطيحه، باسيان، بندنيجين، بردعه، براهان، بروجرد، برسنين، برقان، بازدشت، برسم، بادنك، بورش روز، بشت، بست، بسطام، بلخ، بخارا، بتوش، بابرين.

بصره:

از نواحى مغرب

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) از جمله، برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن، سپس برخى از فرزندان ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن (ع).

از جمله واردين به بصره، برخى از اولاد احمد بن عيسى بن احمد بن محمد بن قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن مى باشند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 120

بلبيس:

از نواحى مغرب

ذكر اسامى واردين به بلبيس از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) و پس از آن برخى از اولاد حسن بن حسن (ع) از جمله بعضى از فرزندان يحيى بن عبد اللّه بن حسن بن حسن (ع):

يكى از فرزندان داوود بن عبد اللّه به بلبيس منتقل شده است معروف به ابو بشر بن داوود بن محمد بن عبد اللّه بن محمد اثبتى زاهد، پسر يحيى صاحب ديلم فرزند عبد اللّه شيخ الطالبيّه، پسر حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع).

برباط:

از شهرهاى مغرب

ذكر واردين به برباط از فرزندان حسن بن على بن ابى طالب (ع)، و سپس برخى از اولاد حسن بن حسن، از جمله بعضى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن از واردين به برباط است، برخى از فرزندان قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع).

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 121

بيانه:

از نواحى مغرب

ذكر واردين بيانه از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع)، و سپس برخى از اولاد حسن بن حسن، از جمله بعضى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن (ع).

برخى از اولاد قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن از جمله وارد شدگان به بيانه اند.

بعلبك:

از نواحى شام

ذكر اسامى واردين به بعلبك از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از اولاد محمد باقر (ع)، و پس از آن بعضى از اولاد على عريضى فرزند جعفر بن محمد باقر (ع).

از جمله واردين به بعلبك، اسماعيل بن عبد اللّه بن عيسى اكبر نقيب پسر محمد اكبر بن على عريضى پسر امام جعفر صادق (ع) است، بازماندگانش به نامهاى محمد، على و حسين مى باشند.

بيت المقدّس:

از اراضى شام

ذكر اسامى واردين به بيت المقدّس از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان زيد شهيد، امام (!)، و برخى از اولاد على بن حسين بن زيد شهيد امام (!)

1- از واردين به بيت المقدس، ابو الحسين على بن محمد بن محمد بن احمد بن محمد بن زيد بن على اصغر پسر حسين بن زيد شهيد، امام (!) مى باشد.

2- از جمله واردين به بيت المقدّس، ابو الحسين على بن محمد بن محمد بن احمد بن محمد بن زيد بن على اصغر فرزند حسين بن زيد شهيد، امام (!) است كه در بيت المقدس و در رمله شغل قضاوت داشت.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 122

بجه:

از نواحى شام

بطايح:

از نواحى حجاز

شرح اسامى كسانى كه از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) وارد بطايح شده اند، از جمله برخى از فرزندان حسن بن حسن، و پس از آن، بعضى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

از واردين به بطايح كه در همان جا نيز كشته شد، يحيى بن عباس بن محمد بن يحيى بن عبد اللّه بن موسى جون پسر عبد اللّه بن حسن بن حسن است، تنها بازمانده وى دخترى به نام دمعة است.

بطحة:

به نظر من؛ از نواحى حجاز باشد

بطحان، نام دشتى است متعلّق به محمد بن عمر بن حزام انصارى.

ذكر اسامى كسانى كه به بطحان وارد شده اند از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع)، و سپس برخى از اولاد زيد بن حسن از جمله بعضى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن:

از جمله واردين به بطحان، محمد بن قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) است كه مادرش امامه دختر صلت بن عمرو بن ربيعة بن عبد ياليل بن اسلم بن مالك مى باشد، بازماندگان وى: قاسم اعقب و عيسى اعقب و ابراهيم اعقب و احمد كه از كنيز ام ولد بود و موسى اعقب، هارون اعقب و فاطمه اعقب كه مادر ايشان نيز امّ ولد بوده است.

بشرى:

روستايى در باديه

ذكر اسامى واردين به بشرى از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) و برخى از فرزندان حسن بن حسن، از جمله بعضى از اولاد عبد اللّه بن حسن بن حسن.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 123

1- از واردين به بشرى، ابراهيم بن يحيى بن محمد بن عبد اللّه بن محمد بن يحيى بن عبد اللّه بن حسن بن حسن، بازمانده او تنها فرزندى به نام نعمه است كه خود فرزندانى داشته است.

2- از جمله واردين به بشرى حسين بن يحيى بن محمد بن عبد اللّه بن محمد بن يحيى بن عبد اللّه بن حسن بن حسن است.

استاد من، كيا، امام المرشد باللّه از قول ابو الغنائم نقل كرده است كه نسل پسرى فرزندان يحيى بن محمد بن عبد اللّه منقرض شده است.

برس:

از اطراف كوفه

ذكر اسامى واردين به برس از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) و سپس از فرزندان زيد بن حسن، از جمله بعضى از اولاد قاسم بن حسن بن زيد: از واردين به برس، حسن بن ابى جعفر محمد بن حسن بن عبد الرحمن بن قاسم بن محمد بطحانى پسر قاسم بن حسن بن زيد بن حسن است، بازماندگان وى: ابو طاهر عبد الرّحمن است كه خود فرزندانى داشته و مادرش فاطمه دختر محمد بن عبد اللّه بن هاشمى است و ابو الحسن محمد، و حمزه كه فرزندانى داشته اند، و آمنه و فاطمه كه مادر اين سه تن، زنى به نام قطام، دختر عبد اللّه اسدى است.

باخمرى:

نام محلى در ناحيه كوفه

ذكر اسامى واردين به باخمرى از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) و پس از آن برخى از فرزندان حسن بن حسن، از جمله بعضى فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

ابو اسحاق ابراهيم بن عبد اللّه بن حسن بن حسن در باخمرى كشته شد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 124

مادرش، هند، دختر ابو عبيدة بن عبد اللّه زمعة بن اسود بن مطّلب بن اسد بن عبد العزى قصى است، بازماندگانش: حسن- كه خود اولادى داشته و مادرش، امامة دختر عصمة بن عبد اللّه بن حنظله است- و على- كه مادرش ام ولد مى باشد.

بحرين

ذكر اسامى واردين به بحرين از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) و پس از آن، برخى از فرزندان حسن بن حسن، و از جمله بعضى فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن (ع):

از واردين به بحرين، يوسف بن احمد بن يوسف بن ابراهيم بن موسى جون بن عبد اللّه بن حسن بن حسن است، و فرزندان پس از وى ابراهيم، اسماعيل و محمد مى باشند. و از شريف نسب شناس، ابن ابو جعفر حسينى نقل شده است كه اين محمد بن يوسف همان كسى است كه در بغداد به اين نام خوانده شد و او از نسب خود تبرى كرد، وى معروف به قرقسانى است. [قاصدى را از بغداد نزد ابراهيم بن يوسف بن احمد بن يوسف بن ابراهيم بن موسى جون فرستادند] تا او و فرزندانش، را كه در يمامه بودند، احضار كند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 125

مردم يمامه از علويان درباره اين نسب پرسيدند، و

كسى او را نشناخت و هيچ كس بازمانده اى از آنها نام نبرد، اين سرآغاز آزمون خداى تعالى است.

بحيره:

از نواحى مغرب

بغداد:

مدينة السلام

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع)، و پس از آن، برخى از اولاد عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- از واردين به بغداد، محمد اكبر بن حسن اعور پسر محمد كابلى فرزند عبد اللّه اشتر پسر محمد نفس زكيّه فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن، كه در سال دويست و هفتاد و يك از دنيا رفته و فرزندى از او باقى نمانده است، مادر وى زينب دختر عمر بن على بن عمر اشرف است.

2- از جمله منتقلان به بغداد، على بن حسن بن محمد اصغر نقيب پسر حسن اعور فرزند محمد كابلى، پسر عبد اللّه اشتر فرزند محمد نفس زكيّه پسر عبد اللّه بن حسن بن حسن است كه وى بدون فرزند از دنيا رفت، مادرش، دختر شبيه علوى است.

3- از منتقلان اهواز به بغداد، ابو البركات است، كه بعضى گفته اند: وى همان ابو براز على بن عبد اللّه بن محمد بن احمد بن محمد اصغر نقيب پسر حسن اعور فرزند محمد كابلى پسر عبد اللّه اشتر فرزند محمد نفس زكيّه پسر عبد اللّه بن حسن بن حسن مى باشد و داراى چند دختر بوده است.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد موسى جون پسر عبد اللّه بن حسن بن حسن:

از جمله واردين به بغداد عبد الرّحمن بن عبد اللّه بن داوود بن سليمان بن عبد اللّه بن موسى جون پسر عبد اللّه بن حسن بن حسن است كه از منتقلان حجاز مى باشد، و در آن جا فرزندانى داشته است.

ذكر اسامى واردين به بغداد از فرزندان يحيى بن عبد

اللّه بن حسن بن حسن:

از جمله واردين به بغداد، ابو يعلى جعفر بن ميمون بن حسن بن على بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 126

عبد اللّه بن ابراهيم بن عبد اللّه بن محمد بن يحيى بن عبد اللّه بن حسن بن حسن است كه پسرى نيز در آن جا داشته است.

ذكر اسامى واردين به بغداد، از اولاد ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن:

از جمله، حسن بن يحيى بن قاسم بن ابراهيم بن محمد بن قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن است كه بازمانده او فرزندش ابو اسحاق ابراهيم با گروهى از علويان شام وارد بغداد شد، و در آن جا ماند.

ذكر اسامى واردين بغداد از اولاد ابراهيم بن حسن بن حسن، و پس از آن، برخى از فرزندان اسماعيل بن ابراهيم:

1- ابو الحسن اسماعيل بن احمد ناصر لدين اللّه، فرزند يحيى هادى بن حسين بن قاسم رسى بن ابراهيم طباطبا.

2- از جمله منتقلان كوفه به بغداد، ابو الحسن محمد بن احمد بن موسى بن سليمان بن قاسم رسى پسر ابراهيم طباطباست كه مادرش آمنه دختر ابو الفضل محمد بن على باغر فرزند عبيد اللّه امير پسر حسن بن جعفر بن حسن بن حسن، بوده و فرزندانش به نامهاى: ابو منصور محمد، ابو الهيجاء محمد، ابو طالب محمد بوده اند كه از ميان رفته اند.

3- از منتقلان به بغداد، ابو اسماعيل ابراهيم اكبر پسر احمد بن ابراهيم طباطبا فرزند اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن است كه نابينا بوده و دروازه ابو اسماعيل، در بغداد، منسوب به او است، و در بغداد و به قول بعضى

در قصر ابن هيبره از دنيا رفته است، مادرش فاطمه دختر زيد بن عيسى بن زيد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) است. فرزندان وى به نامهاى قاسم، ابو على احمد اكبر و ابو عبد اللّه احمد اصغر، محمد عالم، حسين ابو القاسم مى باشند. و استاد من كيا، نسب شناس، از شريف ابو الغنايم، نقل مى كند: ابو عبد اللّه احمد اكبر كه بازماندگانى در بغداد، كوفه و جبل دارد- و ابو على احمد اصغر.

4- از منتقلان موصل به بغداد: ابو الحسن محمد نقيب بغداد، پسر ابو محمد قاسم بن ابو الحسن على بن ابى جعفر محمد بن ابى عبد اللّه، احمد بن ابراهيم

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 127

ابو اسحاق طباطبا پسر ابو ابراهيم، اسماعيل ديباج اكبر پسر ابو اسماعيل، ابراهيم غمر، فرزند حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع)، بازماندگان وى محمد، نسب شناس عالم، كه داراى كتابها و تصنيفهايى است، و ابو البركات محمد و ابو المكارم محمد- فرزند ذكور نداشته است- مى باشد.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد جعفر بن حسن بن حسن، و پس از آن برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن جعفر:

1- از واردين به بغداد، ابو الحسين حمزة بن ابى طالب محمد بن عبيد اللّه بن على باغر پسر عبيد اللّه امير فرزند عبيد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن است، تنها بازمانده وى ابو على عبيد اللّه اعرج مى باشد.

2- از واردين به بغداد، عبيد اللّه بن حسين قثم پسر محمد ابو عبد اللّه بن عبيد اللّه امير فرزند عبد اللّه بن حسن بن جعفر

بن حسن بن حسن است كه هيچ فرزندى از او باقى نمانده است.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

1- از واردين به بغدادند برخى از اولاد ابو جعفر احمد بن عبيد اللّه بن محمد بن حسين جمال بن ابو الفضل محمد بن جعفر كوچك فرزند حسن بن جعفر بن حسن بن حسن.

2- از جمله واردين به بغداد، ابو احمد محمد بن جعفر بن ابى الفضل محمد بن جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن است.

3- از واردين به بغداد كه در آن جا نقيب هم بوده، ملقب به ابو قيراط، محمد بن جعفر محدث بن ابو الحسن محمد بن جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن مى باشد فرزندانش به نامهاى ابو القاسم عبد اللّه ازرق، و ابو العباس احمد داراى فرزندانى نيز بوده اند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 128

ذكر اسامى واردين به بغداد، از اولاد داوود بن حسن بن حسن، و پس از آن از تيره سليمان بن داوود بن حسن بن حسن:

از واردان به بغداد، محمد شريج ، فرزند سليمان بن على شريج پسر داوود بن سليمان بن داوود بن حسن بن حسن است و فرزندانش ...

از واردين به بغداد، حسين بن ابراهيم بن ابى الحسين حيدرة، كه نامش على بن ابراهيم بن قاسم بن ابراهيم عجير پسر حسن بن محمد بن سليمان بن داوود بن حسن بن حسن مى باشد.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) و از جمله برخى از فرزندان قاسم

بن حسن بن زيد، و پس از آن، بعضى از اولاد محمد بطحانى:

1- از واردين به بغداد ابو عبد اللّه محمد بن ابى الحسين على بن ابى عبد اللّه محمد اصغر بن احمد بن ابراهيم بن محمد بن قاسم بن محمد بطحانى بن قاسم بن حسن بن زيد بن حسن است.

استاد من كيا سيّد مرشد باللّه مى گويد: من او را در دروازه سلوقى در همسايگى خود ديدم، و خداوند در سى و چند سالگى پسرى به او داد به نام حسين.

2- از واردين به بغداد ابو الفوارس على بن ابراهيم بن احمد بن ابراهيم بن محمد بن قاسم بن محمد بطحانى فرزند قاسم بن حسن بن زيد بن حسن است.

3- از جمله واردين به بغداد ابو محمد حسن بن على بن ابراهيم بن محمد بن قاسم بن محمد بن قاسم بن حسن بن زيد بن حسن است كه بازماندگان وى عبارتند از على كه فرزندى نداشته و ابو اسماعيل قاسم و دو دختر كه فرزندانى داشته اند.

4- از منتقلان به بغداد ابو القاسم على شعرانى پسر عبد اللّه اطروش بن عبد اللّه بن جعفر بن عبد الرحمن بن قاسم بن محمد بطحانى فرزند قاسم بن حسن بن زيد بن حسن است، فرزندان وى به نامهاى ابو محمد عبد اللّه، ابو منصور محمد و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 129

ابراهيم كه اولاد ذكور نداشته و محسن كه مرده است.

5- از واردين به بغداد ابوالقاسم جندى ديلمى محمد بن عبد الرّحمن محدّث ابن محمد بن عبد الرّحمن بن قاسم بن محمد بطحانى فرزند قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع)

مى باشد، بازماندگانش: به نامهاى: على- كه به ديلم انتقال يافت - و ناصر و داعى كه دوقلو بودند.

6- وارد به بغداد از اولاد ابو عبد اللّه جعفر بن محمد بن ابراهيم بن محمد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 130

بطحانى پسر قاسم بن حسن بن زيد بن حسن مى باشد.

7- از واردين به بغداد، برخى از اولاد حسن بن على بن حسين بن على شديد، پسر محمد بطحانى فرزند قاسم بن حسن بن زيد بن حسن است.

ذكر اسامى واردين بغداد، از اولاد عبد الرحمن شجرى پسر قاسم بن حسن بن زيد بن حسن، از جمله برخى از اولاد على بن عبد الرحمن شجرى:

1- از واردين به بغداد و نقيب آنجا، ابو عبد اللّه محمد بن حسن داعى اصغر بن قاسم بن حسن بن على بن عبد الرحمن شجرى فرزند قاسم بن حسن بن زيد بن حسن است بازماندگانش: ابو الحسن على، احمد، ابو محمد زيد- و بعضى گفته اند: كه وى مكنّى به ابو الحسين بوده است-

2- از جمله واردين به بغداد، ابو الحسن على بن ابراهيم بن اسماعيل بن محمد وزير ابن ابراهيم بن على بن عبد الرّحمن شجرى پسر قاسم بن حسن بن زيد بن حسن است كه فرزندانى داشته و اولاد ذكور وى منقرض گشته اند.

3- از واردين به بغداد، حسين و زيد پسران حسن بن على بن زيد بن على بن عبد الرّحمن شجرى پسر قاسم بن زيد بن حسن مى باشند.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

از جمله واردين به بغدادند برخى از اولاد قاسم سبيعى (بن حسين بن قاسم)

فرزند احمد بن عبد اللّه بن على بن حسن امير، پسر زيد بن حسن بن على بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 131

ابى طالب (ع) است.

ذكر اسامى واردين بغداد، از اولاد اسماعيل بن حسن بن زيد بن حسن؛ و بعد از آن، برخى از فرزندان محمد بن اسماعيل جالب الحجارة پسر حسن بن زيد:

از جمله واردين به بغدادند برخى از اولاد ابو عبد اللّه محمد معروف به رضا و بعضى گفته اند: نام وى احمد بن زيد بن محمد ملك بن زيد بن محمد بن اسماعيل جالب الحجارة پسر حسن بن زيد بن حسن، مى باشد.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) سپس برخى از اولاد محمد باقر (ع)، از جمله بعضى از فرزندان موسى كاظم (ع):

1- از واردين به بغداد، ابو الحسن موسى كاظم (ع) است.

2- از جمله واردين به بغداد، ابو جعفر محمد بن على رضا پسر موسى كاظم (ع) است كه مادرش امّ ولد مى باشد، بازماندگان وى دو پسر بوده اند به نامهاى: ابو الحسن على (ع) كه اولادى داشته، و مادرش ام ولد است، و موسى كه وى نيز فرزندانى داشته و مادرش امّ ولد مى باشد، و دختران آن بزرگوار، عبارتند از:

فاطمه- كه مادرش امّ ولد بوده- حليمه و بريهه- مادر اين دو نيز امّ ولد است- و خديجه- نيز مادرش امّ ولد بوده- و در كتاب مشجره از پسر ديگرى به نام يحيى، ياد شده است.

3- از واردين به بغداد، برخى از اولاد ابو عبد اللّه جعفر ترسى ملقبّ به حرّاق است كه شيعيان اماميه او را جعفر كذاب مى نامند، پسر على (ع)

صاحب عسكر فرزند محمد بن على الرّضا فرزند موسى كاظم (ع) مى باشد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 132

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد ابراهيم مرتضى پسر موسى كاظم (ع):

از واردين به بغداد، ابو جعفر محمد اعرج بن موسى بن ابراهيم مرتضى فرزند موسى كاظم (ع) است، تنها بازمانده وى مردى به نام موسى اصغر مى باشد، كه خود فرزندانى داشته است.

ذكر اسامى واردين به بغداد (از اولاد) محمد بن موسى الكاظم (ع):

از واردين به بغداد، يحيى بن احمد بن ابراهيم بن محمد بن موسى كاظم (ع) است.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد على عريضى پسر جعفر صادق (ع):

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 133

1- از جمله واردين به بغداد، حسين، ابو جعفر محمد، ابو القاسم حمزه، و سحى على بن حسين بن عيسى اكبر بن محمد اكبر بن على عريضى بن جعفر صادق (ع) است.

كيا سيد مرشد باللّه- خدايش بيامرزد!- مى گويد: از حسين بن على كسى نماند، او پسرى به نام مهدى بن حسين داشته است .

2- (از منتقلان قم به بغداد، ابو على شعرانى پسر حسين جذوعى فرزند احمد بن حسين بن احمد شعرانى پسر على عريضى فرزند امام جعفر صادق (ع) است.)

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد محمد ديباج فرزند امام جعفر صادق (ع):

1- از جمله واردين به بغداد، از اولاد ابو طالب محسن بن حمزة بن محمد بن على بن حسين بن على خارص بن محمد ديباج فرزند امام جعفر صادق (ع) است .

نسب شناس بزرگ شيخ شرف مى گويد: ابو حرب محمد بن محسن حسينى در

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 134

بغداد بازمانده اى

نداشته است .

2- از واردين به بغدادند، برخى از اولاد ابو الحسن محمد بن ابى جعفر محمد اعرج جامعى معروف به برادر بصرى پسر حسن بن على خارص بن محمد ديباج بن جعفر صادق (ع).

از نسب شناس بزرگ، كيازين الشّرف نقل كرده اند: جامعى معروف به بصرى همان اعرج ابو جعفر محمد بن على بن حسن بن على خارص مى باشد.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد اسحاق مؤتمن بن امام جعفر صادق (ع) از جمله برخى از فرزندان حسين بن اسحاق مؤتمن بن جعفر صادق (ع):

1- از واردين به بغداد، جعفر بن محمد بن طاهر بن محمد بن حسين بن اسحاق مؤتمن است كه تنها بازمانده اش ابو جعفر- به نظر من، نام وى محمد بوده- مادرش موسويه مى باشد.

2- از منتقلان به بغداد ابو الحسن على بن يحيى بن على بن محمد بن طاهر بن محمد بن حسين بن اسحاق مؤتمن است كه مادرش علويه است، و فرزندانى نيز داشته است.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد عبد اللّه باهر فرزند على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع)، از جمله برخى از فرزندان محمد بن اسماعيل بن محمد ارقسط بن عبد اللّه:

از واردين به بغداد ابو الحسن احمد بن على بن ابى جعفر محمد بن احمد بن محمد بن اسماعيل بن محمد بن عبد اللّه باهر، مى باشد كه نقيب نقيبان بغداد در ايام معزّ الدولة بوده است.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد عمر اشرف بن على زين العابدين از جمله برخى از فرزندان على اكبر فرزند عمر اشرف:

1- از واردين به بغداد ابو على محمد بن على شاعر بن حسن ناصر اطروش بن

مهاجران

آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 135

على بن حسن بن على اكبر فرزند عمر اشرف است.

و از شريف نسب شناس ابن ابى جعفر نقل كرده اند: كه از اين محمد شاعر اولاد ذكورى باقى نماند .

2- از جمله واردين به بغداد كه در آن جا نقيب هم بوده است، ابو محمد حسن بن احمد بن حسن صاحب ديلم فرزند على بن حسن بن على بن عمر اشرف مى باشد، تنها بازمانده وى، ابو الحسين احمد است.

3- از واردين به بغداد ابو جعفر محمد بن حسن بن احمد نقيب پسر على بن محمد بن عمر بن على بن عمر اشرف است- به نقل ابو عبد اللّه بن طباطبا نسب شناس-

از جمله واردين به بغداد، ابو الحسين على بن عبد اللّه بن احمد نقيب پسر على بن محمد بن عمر بن على بن عمر اشرف مى باشد.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد زيد شهيد فرزند على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع)، از جمله بعضى از فرزندان حسين بن زيد:

1- از جمله واردين به بغداد برخى از اولاد محمد بن عبيد اللّه بن على بن عيسى بن يحيى بن حسين بن زيد مى باشند.

2- باقيمانده اولاد حسن بن عبيد اللّه بن على بن عيسى بن يحيى بن حسين بن زيد كه وارد بغداد شده اند.

3- از واردين به بغداد ابو العباس احمد بن يحيى بن احمد بن على بن عيسى بن يحيى بن حسين بن زيد است.

4- از واردين به بغداد كه در آن جا نقيب هم بوده است، ابو طالب حمزة بن محمد اصغر بن حسين اكبر بن محمد اكبر بن حسن فقيه بن يحيى بن حسين

بن زيد مى باشد، كه بازماندگان وى عبارتند از يحيى، سلمى، خديجه، آمنه و فاطمه.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 136

5- از واردين به بغداد ابو عبد اللّه احمد بن زيد بن حسين بن احمد بن محمد بن حسن بن يحيى بن حسين بن زيد است، بازمانده وى پسرى به نام محمد مى باشد.

6- از جمله واردين به بغدادند برخى از اولاد على اطروش بن محمد بن على بن حسين بن على كتيله پسر يحيى بن يحيى بن حسين بن زيد.

7- از واردين به بغداد، على خطيب بن محمد بن زيد بن على كتيله پسر يحيى بن يحيى بن حسين بن زيد است، بازماندگان وى عبد القادر، فاطمه، و زينب مى باشند. بنا به نقل ابن ابى جعفر از وى فرزندى باقى نماند.

8- از واردين به بغداد است اسماعيل بن محمد بن اسماعيل بن محمد شبيه فرزند زيد بن على اصغر پسر حسين بن زيد، بازماندگان وى دو پسر به نامهاى حسين و احمد مى باشند .

9- از جمله واردين به بغداد على جمال بن محمد بن اسماعيل بن محمد شبيه، بن زيد بن على اصغر بن حسين بن زيد است كه در آن جا فرزندانى داشته است.

10- از واردين به بغداد كه نقيب آن جا نيز بوده است، على احول اكبر پسر حسين بن زيد عسكرى بن على بن حسين بن زيد شهيد است، بازماندگان وى؛ ابو عبد اللّه حسين نقيب، محمد، فاطمه و خديجه مى باشند.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد عيسى بن زيد شهيد:

از واردين على مكفل فرزند محمد بن احمد مختفى بن عيسى بن زيد مى باشد، بازماندگانش دو مرد به نامهاى ابو الحسين

يحيى كه خود فرزندانى داشته است، و عبيد اللّه ضرير، نيز كه فرزندانى داشته است و نيز از واردين زيد، حسن، احمد، سكينه، زينب، فاطمه، ام سلمه مى باشند. و اما على بن محمد بن احمد مختفى، آن كسى كه صاحب زنج ورزنينى نسب خود را به او نسبت داده، ادّعاى نادرستى است. مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى ؛ ص136

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 137

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد محمد بن زيد شهيد:

باقيمانده از فرزندان ابو عبد اللّه محمد بن على بن حسين بن زيد زاهد ابن على حمانى شاعر فرزند محمد خطيب بن جعفر بن محمد بن زيد شهيد، نيز از جمله واردين به بغداد مى باشند.

1- از واردين به بغداد (عيار هتاك، ابو الحسن احمد بن ابى جعفر محمد بن على شاعر بن محمد خطيب فرزند جعفر بن محمد بن زيد شهيد است كه تنها بازمانده وى عبد اللّه است كه در شام مى باشد.)

2- از جمله واردين به بغداد، حمزة بن على بن محسن بن محمد اكبر بن احمد سكين بن جعفر بن محمد بن زيد شهيد است، بازماندگانش: محسن، على، آمنه، خديجه، فاطمه و رقيه مى باشند، و از شريف نسب شناس نقل كرده اند: حمزة بن على بن محسن، در بغداد بازمانده اى نداشته است.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد حسين اصغر بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع)، از جمله، برخى از فرزندان عبيد اللّه اعرج بن حسين:

1- كسى كه در بغداد اقامت داشته، و معروف به صاحب صندوق بوده است، وى ابو جعفر محمد بن على بن حسين بن على بن ابراهيم

بن على بن عبيد اللّه اعرج بن حسين اصغر مى باشد. بازمانده وى ابو الحسن محمد- يعنى شريف نسب شناس معروف به ابن ابى جعفر- است، از ابو عبد اللّه بن طباطبا نسب شناس نقل كرده اند كه وى بازمانده اى نداشته و دودمانش منقرض شده است.

2- از ساكنان كوفه كه به بغداد منتقل شده اند ابو العباس احمد بن على بن ابراهيم بن محمد جوانى بن حسن بن محمد بن عبيد اللّه اعرج بن حسين اصغر

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 138

مى باشد بازماندگان وى عبارتند از: ابو القاسم على كه كسى پس از وى نماند.

ابراهيم و حسن كه بازماندگانى داشته اند، محمد- چنان كه در مشجره آمده است- و ابو طالب.

3- از جمله واردين به بغداد، ابو الحسين يحيى بن عبد اللّه بن يحيى، نسب شناس، ابن حسن بن جعفر حجة اللّه بن عبيد اللّه اعرج بن حسين اصغر مى باشد. شريف نسب شناس مى گويد: ابو عبد اللّه بن طباطبا- خدايش بيامرزد- در بغداد، بازماندگانى و اولادى داشته كه در سال چهار صد و چهل و هشت، منقرض شدند و كسى غير از يك دختر از آنها باقى نماند.

4- از واردين به بغداد، ابو محمد زيدانى فرزند محمّد بن يحيى، نسب شناس پسر حسن بن جعفر حجة اللّه بن عبيد اللّه اعرج بن حسين اصغر است، و در كتاب نسب از جدش نقل كرده كه در بغداد بازمانده اى نداشته و دخترانى داشته است كه منقرض شده اند.

5- از جمله واردين به بغداد، ابو الحسين يحيى ملقب به ميمون بن محمد بن يحيى نسّابه، پسر حسن بن جعفر، حجة اللّه بن عبيد اللّه اعرج پسر حسين اصغر است، و تنها

بازمانده اش، به نام محمد و يا احمد مى باشد.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد عبد اللّه بن حسين اصغر:

1- از واردين به بغداد حسن صوفى بن طاهر بن على رئيس بن محمد عقيقى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن حسين اصغر مى باشد، بازماندگان وى دو پسر به نامهاى: ابو عبد اللّه حسين و طاهر مى باشند.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد على بن حسين اصغر:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 139

1- از جمله واردين به بغداد، جعفر بن ابى الحسن محمّد مضيرة بن جعفر بن عيسى بن على بن حسين اصغر است كه تنها بازمانده ابو العباس محمد بود.

2- از واردين به بغدادند برخى از فرزندان عبيد اللّه سدرة بن حسن بن عبيد اللّه بن حسين على بن احمد حقينة بن على بن حسين اصغر.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد حسن بن حسين اصغر:

از جمله واردين به بغداد برخى از اولاد ابوالفضل عباس بن احمد نقيب بن حسين بن على مرعش بن عبيد اللّه بن محمد بن حسن بن حسين اصغر مى باشند.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد حسن افطس بن على بن على زين العابدين (ع) و از جمله برخى از فرزندان على بن حسن افطس:

از واردين به بغداد، ابو محمد حسن بن احمد بن على بن محمد خزرى بن على بن على بن حسن افطس است كه در آن جا بازماندگانى نيز داشته است.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد حسن مكفوف بن حسن افطس:

1- از واردين به بغداد، ابو الفضل عبيد اللّه بن احمد بن جعفر بن حسين شاعر بن على بن حسن مكفوف بن حسن افطس مى باشد.

2- از

جمله واردين به بغداد، ابو الطّيب حسين بن موسى بن جعفر بن حسين ترنج شاعر بن على بن حسن مكفوف فرزند حسن افطس است. و از ابن ابى جعفر حسينى نسب شناس نقل كرده اند كه وى در بغداد فرزندانى داشته است، و به گمان من هيچ كس از آنها باقى نمانده است.

3- از واردين به بغداد برخى از اولاد على بن موسى بن جعفر بن حسين ترنج شاعر بن على بن حسن مكفوف بن حسن افطس است، و از ابن ابى جعفر حسينى نسب شناس- خدايش بيامرزد- نقل كرده اند كه وى در بغداد فرزندانى داشته است معروف به بنى الخرقاء از اهل فساد و ولگردى، از جمله بقاياى ايشان در شام ديده شده اند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 140

4- از واردين به بغداد، طاهر بن احمد بن حسين ترنج بن على بن حسن مكفوف بن حسن افطس است.

5- از واردين به بغداد، ابو الحسن محمد معروف به نقيب بن عباس شاعر بن حسين (ترنج بن على بن حسن) مكفوف بن حسن افطس مى باشد، و از قول نسب شناسى نقل كرده اند كه نام وى ميناث بوده است.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد حسين بن حسن افطس:

از واردين به بغداد، على حدوثه پسر ابى جعفر محمد تفليسى بن على دينورى ابن حسن بن حسين بن حسن افطس است كه تنها بازمانده او پسرى به نام حسن مى باشد.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد محمد بن حنفيه و بعد از آن برخى از فرزندان جعفر اصغر بن محمد حنفيه:

1- از واردين به بغداد ابو الحسن احمد بن قاسم بن محمد عويد بن على بن عبد

اللّه رأس المدرى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن جعفر بن محمد بن حنفيّه است كه نقيب آن جا نيز بوده است، بازمانده اش ابو محمد حسن بوده و مرتضى على را به جانشينى خود براى نقابت تعيين كرد.

2- از جمله واردين به بغداد، على مدّبر بن محمد عويد بن على بن عبد اللّه رأس المدرى پسر جعفر بن عبد اللّه بن جعفر بن محمد بن حنفيّه است، و بعضى گفته اند: كه تنها بازمانده وى در بغداد، پسرى به نام محمد بوده كه او نيز اولادى داشته است.

3- از واردين به بغداد، ابو طاهر احمد بن حسين بن محمد بن على بن اسحاق بن عبد اللّه رأس المدرى بن جعفر بن عبد اللّه بن جعفر بن محمد بن حنفيه است، كه چندين فرزند داشته و بجز چند دختر كسى از او باقى نماند.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد عباس بن على بن ابى طالب (ع) و نيز برخى از فرزندان عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 141

1- از منتقلان جحفه به بغداد، طاهر بن ابراهيم بن طاهر بن محمد لحيانى بن عبد اللّه بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس است كه بازماندگان وى عبارتند از: ابو الفضل جعفر و حسين كه از وى اولادى نمانده است.

2- از جمله واردين به بغدادند برخى از اولاد على مكى بن حسين بن عباس بن محمد بن حسن بن عبد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد ابراهيم بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس:

از جمله ابراهيم جردقه

پسر حسن اصغر بن عبيد اللّه بن عباس كه مادرش ام ولد بوده و فرزندانش به نامهاى على، محمد و حسن مى باشند، از نسب شناس محمد بن ابراهيم بن عبد اللّه بن عمر اسدى معروف به ابن دينار، و از بخارى نسب شناس، نقل كرده اند كه از حسن بن ابراهيم فرزندى باقى نماند، و تنها فرزندش جعفر نيز قبل از پدر وفات كرد.

ذكر واردين به بغداد از اولاد عباس بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس:

1- از جمله واردين به بغداد ابو الحسن ملقّب به شقشق زراد بن حسن بن على بن محمد اكبر ابن احمد بن عبد اللّه بن عباس بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس است، بازماندگان وى عبارتند از: ابو على حسين امير ملقّب به سبيع، ابو الحسين على، و ابو عبد اللّه حسن كه پيش از پدر از دنيا رفت.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 142

2- از جمله واردين به بغدادند برخى از اولاد حسين بن عبد اللّه بن حسين بن حمزة بن عبد اللّه بن عباس بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس.

3- از واردين به بغدادند برخى از اولاد عبد اللّه بن حسين بن احمد شاعر بن عباس بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد عمر اطرف بن على بن ابى طالب (ع) و پس از آن برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمد بن عمر:

1- از آن جمله اند باقيمانده اولاد احمد بن محمد بن عبد اللّه بن احمد بن عيسى بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

2- برخى از اولاد ابو الحسن على بن يحيى بن محمد بن

عيسى المبارك بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

3- از واردين به بغدادند برخى از اولاد عبد اللّه بن محمد بن حمزة بن احمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف. مطابق روايتى كه از ابن ابى جعفر حسينى نسب شناس رسيده است.

4- از جمله واردين به بغداد كه نقيب آن جا نيز بوده است، ابو الحسن على بن ابى جعفر احمد بن ابى يعقوب، اسحاق بن جعفر مولتانى بن محمد بن عبد اللّه بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 143

محمد بن عمر اطرف مى باشد.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد عمر بن محمد بن عمر اطرف:

از آن جمله، ديگر فرزندان على بن محمد بن حسين بن يحيى بن يحيى بن محمد سطلين بن اسماعيل بن عمر بن محمد بن عمر اطرف.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد جعفر طيّار از جمله برخى از فرزندان على زينبى بن عبد اللّه جواد:

1- از واردين به بغداد محمد بن صالح بن يعقوب بن ابراهيم بن عبد اللّه بن داوود بن محمد بن جعفر بن ابراهيم رئيس بن محمد بن على زينبى فرزند عبد اللّه جواد بن جعفر طيّار است.

2- از جمله واردين به بغداد، على بن داوود بن جعفر بن عبد اللّه نطيق بن جعفر بن ابراهيم بن محمد بن جعفر بن ابراهيم رئيس بن محمد بن على زينبى بن عبد اللّه جواد بن جعفر طيّار است.

3- ابو الصارم محمد بن قاسم بن عبد الرّحمن بن عبيد اللّه بن محمد بن عبد اللّه بن عيسى خليصى، فرزند جعفر بن ابراهيم رئيس بن محمد بن على زينبى فرزند عبد اللّه جواد بن جعفر

طيار در بغداد بوده است.

4- از واردين به بغداد، عباس بن ابراهيم سوم پسر جعفر سوم فرزند ابراهيم

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 144

دوم (پسر جعفر سيّد) ، فرزند ابراهيم اول، رئيس بن محمد بن على زينبى ابن عبد اللّه جواد بن جعفر طيّار است، و تنها بازمانده وى ابو الحسين مى باشد .

5- از جمله واردين به بغداد، جعفر مستجاب الدّعوة بن ابراهيم بن محمد بن عيسى بن محمد بن على زينبى فرزند عبد اللّه جواد بن جعفر طيّار است، و بازماندگان وى: ابو احمد حمزة . ابو الفضل عباس ابو القاسم حسين و ابو اسحاق محمد مى باشند.

6- از واردين به بغداد است احمد بن ابراهيم بن محمد مطبقى فرزند عيسى بن محمد بن على زينبى پسر عبد اللّه جواد بن جعفر طيّار، بازماندگان وى عبارتند از قاسم، احمد و محمد.

7- از جمله واردان به بغداد، حمزة بن محمد بن عباس بن محمد مطبقى بن عيسى بن محمد بن على زينبى پسر عبد اللّه جواد بن جعفر طيّار است، فرزندان وى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 145

عبارتند از: ابو العباس محمد و احمد.

8- از واردين به بغداد حمزة بن قاسم بن حمزة بن احمد بن محمد مطبقى فرزند عيسى بن محمد بن على زينبى پسر عبد اللّه جواد بن جعفر طيّار است، فرزندان وى به نامهاى: حسين، عيسى، محسن و احمد مى باشند.

9- از واردين به بغداد حمزة بن محمد بن قاسم بن حسين بن محمد بن عبد اللّه بن جعفر بن اسحاق اشرف فرزند على زينبى فرزند عبد اللّه جواد بن جعفر طيّار است.

10- از واردين به بغداد، از

اولاد ابو عبد اللّه محمد حملات بن عبد اللّه بن حسن بن زيد بن حسن صدرى بن محمد ابن حمزة بن اسحاق اشرف بن على زينبى پسر عبد اللّه جواد بن جعفر طيار مى باشد كه از وى چند دختر باقى مانده است.

ذكر واردين به بغداد از اولاد اسحاق عريضى پسر عبد اللّه جواد بن جعفر طيار:

1- از واردين به بغداد، احمد بن يحيى بن احمد بن يحيى بن محمد بن عبد اللّه بن قاسم بن اسحاق عريضى پسر عبد اللّه جواد بن جعفر طيار است، از ابو عبد اللّه بن طباطباى نسب شناس نقل كرده اند كه وى در بغداد فرزندانى داشته است.

كيا سيد نسابه، مرشد باللّه، از ابو حرب محمد بن محسن حسينى نسب شناسى نقل كرده است كه احمد بن يحيى بن احمد، همان يحيى بن محمد بن يوسف بن محمد بن يوسف بن جعفر بن ابراهيم بن محمد بن على زينبى پسر عبد اللّه جواد است.

2- از جمله واردين به بغداد، اولاد احمد بن محمد بن احمد بن حسن بن زيد بن عبد اللّه بن قاسم بن اسحاق عريضى فرزند عبد اللّه جواد مى باشند.

3- از واردين به بغداد، ابو على محمد بن احمد بن حسين بن احمد بن حمزة بن قاسم بن اسحاق عريضى پسر عبد اللّه جواد است، بازماندگان وى حسين و ديگرانند.

ذكر اسامى واردين به بغداد از اولاد اسماعيل بن عبد اللّه جواد بن جعفر طيار:

1- از واردين به بغداد، عبد اللّه بن حسين بن عبد اللّه بن اسماعيل بن عبد اللّه

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 146

جواد است فرزندان او به نامهاى: ابو طالب محمد، ابو العوام

احمد و اسماعيل مى باشند.

بصره:

از شهرهاى عراق

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) و سپس برخى از اولاد حسن بن حسن، از جمله بعضى از اولاد عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- از واردين به بصره، ابو السّرايا حسين- بعضى گفته اند: نام او حسن است- ابن محمد بن احمد بن محمد نقيب بن حسن اعور بن محمد كابلى پسر عبد اللّه اشتر بن محمد نفس زكية فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن بن [اميه كذا] است، بازماندگانش به نامهاى محمّد و فاطمه مى باشند.

2- از واردين به بصره، ابو القاسم على بن حسين بن على بن حسين بن حسن اعور بن محمد كابلى فرزند عبد اللّه اشتر بن محمد نفس زكيّة بن عبد اللّه بن حسن بن حسن است كه بدون فرزند از دنيا رفت.

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد ابراهيم غمر بن حسن بن حسن، از جمله برخى از اولاد اسماعيل ديباج اكبر، پسر ابراهيم غمر:

1- ابو القاسم محمد بن حسن بن احمد، ناصر لدين اللّه پسر يحيى هادى فرزند حسين بن قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطبا پسر اسماعيل ديباج اكبر فرزند ابراهيم

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 147

غمر بن حسن بن حسن، كه در بصره از دنيا رفت.

2- از واردين به بصره حسن بن جعفر بن قاسم بن محمد بن قاسم رسى پسر ابراهيم طباطباست، بازماندگان وى به نامهاى: ابو الحسن محمد و ابو العباس حسين مى باشند.

3- از واردين به بصره عبد اللّه بن جعفر بن عبد اللّه بن محمد بن قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطباست؛ بازماندگانش به نامهاى رضا و

على مى باشند.

4- از واردين به بصره، ابو الحسن موهوب بن ابو الليل عبد اللّه بن احمد بن ابراهيم بن سليمان بن قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطباست كه از پا اعرج و دلّال خريد و فروش منزل بود .

سيد نسب شناس، زين الشّرف، ابو الحسن، از قول شبل بن تكين نسب شناس نقل مى كند كه ابراهيم مكنّى به ابو الليل پسر احمد بن ابراهيم بن سليمان بن قاسم رسى، فرزند ابراهيم طباطبا مى باشد.

ابن دينورى حسينى نسب شناس مى گويد همان درست است، و بصريّون مى گويند: عبد اللّه همان ابو الليل پسر احمد است و ابراهيم برادر او مى باشد، اين چنين يافتم به خط كيا، امام مرشد باللّه، زين الشّرف،- خدايش بيامرزد-.

5- از جمله واردين به بصره، محمد بن ابراهيم بن سليمان بن قاسم رسى پسر ابراهيم طباطباست؛ بازماندگانش به نامهاى احمد و ابراهيم مى باشند كه ابراهيم فرزندى نداشته است.

6- از جمله واردين به بصره از اولاد ابو طالب، احمد است و بعضى گفته اند نام وى محمد بن قاسم بن سليمان بن قاسم رسى پسر ابراهيم طباطباست.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 148

7- از واردين به بصره، عشرة بن مسلم بن عبد اللّه بن احمد بن محمد بن احمد بن محمّد بن حسن بن حسن بن اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن مى باشد.

8- از واردين به بصره كه رياست آن جا را نيز داشته، ابو طالب احمد بن محمد بن على بن حسين بن على بن حسن بن حسن بن اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن است.

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد جعفر بن حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد

اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن:

1- از واردين به بصره ابو الحسن محمد بن ابو على عبيد اللّه بن على باغر بن عبيد اللّه امير بن عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن است، بازماندگانش عبارتند از: ابو عبد اللّه حسين نقيب احول بن شعله- منسوب به مادرش شعله- و محمد ابو سلمان- فرزندى از او نماند- و ابو على عبد اللّه، ابو طالب محمد، و على- فرزندى از او نماند، و ابوالقاسم محسن. در كتاب مشجّر غير از اينها، دو تن ديگر به نامهاى جعفر و حسين نيز آمده است.

2- از جمله واردين به بصره اند برخى از اولاد ابو زيد محمد بن احمد بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 149

عبيد اللّه بن على باغر بن عبيد اللّه بن عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن.

3- از جمله منتقلان كوفه به بغداد، ابو جعفر محمد ازرق بن ابو هاشم محمد بن عبيد اللّه على باقر بن عبيد اللّه امير بن عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن است، فرزندانش ابو حسن محمد، ابو الغنائم محمد، ابو الفضل محمد، ابو العشائر محمد، ابو هاشم محمّد- كه فرزندى از او باقى نماند-، ابو طالب محمد، ابو الحسين و ابوالفضل مى باشند.

4- از واردين به بصره اند برخى از اولاد ابى على عبيد اللّه بن ابى الفضل محمد بن على باغر بن عبيد اللّه امير بن عبيد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن، كه به اينان فرزندان حسنى مى گفتند .

5- از واردين به بصره، ابو محمد حسن بن ابى هاشم، محمد بن

على باغر بن عبيد اللّه امير بن عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن است كه از قم به آن جا منتقل شد و نقيب بصره شد، و در آن جا فرزندانى داشته است.

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن:

از واردين به بصره، ابو محمد حسن دقّاق بن ابو عبد اللّه جعفر محدّث فرزند ابو الحسن محمد بن جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن است، تنها فرزندش به نام ابو الحسن على بوده است.

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد زيد بن حسن بن على بن ابى طالب، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد، و پس از او برخى از اولاد محمد بطحانى:

1- از واردين به بصره حسن بن قاسم بن محمد بطحانى بن قاسم بن حسن بن زيد بن حسن است، از ابو نصر سهل بن عبد اللّه بخارى نسب شناس نقل كرده اند:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 150

مادر وى به نام زينب دختر عبد الرّحمن شجرى است، و از ابو الحسن احمد عقيقى فرزند على بن حسين اصغر، نقل شده است كه مادر وى امّ ولد بوده و بازماندگان او ابو عبد اللّه حسين و ابو جعفر محمداند كه هر دو فرزندانى داشته اند و مادر هر دوى آنها ام ولد بوده است.

2- محمّد ابو جعفر بن ابى على حسن بن محمد رود راورى بن حسن بصره پسر قاسم بن محمد بطحانى فرزند قاسم بن حسن بن زيد كه در بصره سمت نقابت داشته است. اين مطلب را از روى نوشته استادم كيا

مرشد باللّه ابو الحسين يحيى نقل كردم.

3- ابو العباس احمد بن قاسم بن محمد بطحانى بن قاسم بن حسن بن زيد بن حسن كه در بصره از دنيا رفت. ابو نصر سهل بن عبد اللّه بن داوود بخارى نسب شناس گويد: به نظر من كه دودمان وى منقرض شد، و شريف نسب شناس، ابو عبد اللّه بن طباطبا مى گويد: و امّا احمد بن قاسم بن محمّد بطحانى را ابن ابى جعفر در زمره كسانى دانسته كه صاحب فرزند بوده اند، و بازماندگانى پس از وى نام برده است، و از جمله بازماندگان او طاهر نامى است كه صاحب الزّنج او را به قتل رساند، اما طاهر بن احمد بن قاسم بن محمد بطحانى را على بن ابراهيم محدّث نسب شناس نام برده و مى نويسد: او بازماندگانى داشته است، از آن جمله: قاسم بن طاهر، محمد بن طاهر، ابراهيم بن طاهر، و زيد بن طاهر.

4- ابو الفضل ناصر بن اسماعيل بن حمزة بن داعى نقل مى كند كه وى از اولاد قاسم بن طاهر است، و علوى نيز بدان گواهى داده و ثابت كرده و مى گويد كه نسب وى در نزد من، همين طور است، و داستان طولانيى دارد، كه شرح آن در اين كتاب به درازا مى كشد. اما به نظر من: ابو الفضل ناصر معروف به رومى و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 151

علوى الرّوم مى باشد، و تا آن جا كه من ديده ام او نسبى نداشته و در مصر از دنيا رفته است و اولادش منقرض گشته اند، و او از طرف سلطان طغرل بيگ به عنوان قاصد به دربار روم رفته است.

5- از واردين به

بصره، زيد و ابوالقاسم حمزه پسران على بن حسين بن هارون اقطع بن حسين بن محمد بن هارون بن محمد بطحانى بن قاسم بن حسن بن زيد مى باشند.

(ابو عيسى على بن حسين بن محمد بن هارون بن محمد بطحانى فرزند قاسم بن زيد در بصره از دار دنيا رفت) وى معروف به ابن عزيزه بوده است، زيرا فرزندان بنى عزيزه به مادرشان رقيه دختر احمد بن عبد العزيز منسوب بوده اند.

6- از جمله واردين به بصره اند برخى از اولاد ابو القاسم حمزه اكبر پسر محمد بن ابراهيم بن محمد بطحانى فرزند قاسم بن حسن بن زيد. اين قول بغداديها است. امّا بصريها مى گويند: نام وى حسن، و مقيم مدينه بوده است و در سال 321 به بصره منتقل شد، و در آن جا به ابن صباح معروف گشت، بازماندگانش عبارتند از: حسين اعرج و على.

7- از جمله واردين به بصره اند برخى از اولاد ابو الحسن على طنجيرا پسر محمد بن ابراهيم بن محمد بطحانى فرزند قاسم بن حسن بن زيد.

از منتقلان به بصره اند برخى از اولاد ابوالقاسم احمد كركوره پسر محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى پسر قاسم بن حسن بن زيد.

8- از واردين به بصره اند برخى از فرزندان محمد بن زيد كوفار فرزند

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 152

يحيى بن حسين بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى پسر قاسم بن حسن بن زيد.

9- از جمله منتقلان به بصره، احمد اكمل پسر ابوالقاسم حسين ازرق فرزند بزة ملقب به ابن عنبه پسر ابو محمد على بن حسين بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى فرزند قاسم بن حسن بن زيد است، اين قول ابن

طباطباست، اما ابن دينورى مى گويد: در اين نسب اختلاف زيادى وجود دارد، و او فرزندانى نيز در بصره داشته است .

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) و بعد از آن برخى از فرزندان محمد باقر، از آن جمله برخى از اولاد موسى كاظم (ع)

1- از جمله واردين به بصره ابو طالب محمد كيال بن موسى بن حسين خرفة ابن ابراهيم ثانى بن موسى ثانى بن ابراهيم اوّل مرتضى فرزند موسى كاظم (ع) است، بازماندگان وى دو پسر به نامهاى حسين معروف به حشى و موسى مى باشند.

2- از منتقلان به بصره اند برخى از اولاد احمد بن محسن بن موسى بن محمد اعرج پسر موسى بن ابراهيم مرتضى بن موسى كاظم (ع).

3- از جمله منتقلان به بصره اند، برخى از اولاد حسين بن عبيد اللّه بن موسى بن ابراهيم مرتضى بن موسى كاظم (ع).

4- از واردين به بصره، ابو الحسن محمد مفلوج فرزند على بن محمد بن على بن اسحاق بن موسى كاظم (ع) است.

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد على عريضى فرزند جعفر صادق (ع):

1- از جمله واردين به بصره است على بن عيسى بن حسين بن عيسى رومى بن محمّد ازرق بن عيسى اكبر بن محمد اكبر بن على عريضى فرزند جعفر صادق (ع) كه تنها بازمانده وى به نام حسين است.

2- از منتقلان رى به بصره است ابو جعفر محمد بن على بن محمد بن احمد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 153

نفاط فرزند عيسى اكبر بن محمد اكبر بن على عريضى پسر جعفر صادق (ع).

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد زيد شهيد فرزند

على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان حسين بن زيد شهيد فرزند على بن حسين (ع):

1- از واردين به بصره اند برخى از اولاد ابو محمد حسن بن على بن عيسى بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد.

2- از واردين به بصره اند بعضى از اولاد ابو حسين زيد بن على بن عيسى بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد.

3- از منتقلان به بصره ابو على حسن بن احمد بن محمد اعلم بن عيسى بن يحيى فرزند حسين بن زيد شهيد است. از ابو عمر و عثمان بن حاتم بن منتاب تغلبى نسب شناس نقل كرده اند: فرزندان وى به نامهاى: احمد، حسنان، زيد، حمزه، محمد اكبر، محمد اوسط، محمد اصغر، و نيز احمد، جعفر، حسين، مبارك، حسن، فاطمه، ام كلثوم، سكينه و خديجه مى باشد.

4- از واردين به بصره، ابو الغنايم محمد بن حسن بن على بن ابى جعفر، محمد سخطه فرزند حسين بن يحيى بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد است.

5- از جمله منتقلان به بصره، برخى از اولاد محمد بن محمد بن احمد بن محمد شبيه فرزند زيد بن على اصغر بن حسين بن زيد شهيد مى باشند.

6- از منتقلان به بصره، ابو محمد حسين بن محمد شبيه فرزند زيد بن على اصغر بن حسين بن زيد شهيد است، بازماندگان او به نامهاى: احمد ، محمد،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 154

حسين، زيد، ام محمّد، زينب و اسماء مى باشند.

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد عيسى بن زيد شهيد:

1- از واردان به بصره ابو الحسين احمد بن على عراقى بن حسين بن على بن محمد بن عيسى

بن زيد شهيد است، بازماندگان وى به نامهاى: جعفر ملقّب به كتله و عبد العظيم معروف به ميمون، و ابو جعفر محمد مى باشند.

2- از منتقلان به بصره، ابو عبد اللّه قاسم بن عبد اللّه بن محمد بن على عراقى فرزند حسين بن على بن محمد بن عيسى بن زيد است.

3- از جمله واردين به بصره كه نقيب آن جا هم بوده، ابو القاسم على بن يحيى بن احمد بن زيد بن حسين بن عيسى بن زيد شهيد است؛ بازماندگانش حسن و حسين در همان جا به قتل رسيدند.

4- از واردين به بصره كه متوكّل او را در همان جا به قتل رساند، احمد مختفى فرزند عيسى بن زيد مى باشد كه مادرش عاتكه دختر فضل بن عبد الرّحمن بن عباس بن ربيعة بن حرث بن عبد المطّلب است، بازماندگانش عبارتند از: محمد اكبر- بلا عقب بوده-، محمد اصغر- بازماندگانى داشته است، مادر وى ام ولد، اما مادر محمد اكبر خديجه دختر على بن عمر اشرف بوده است -، على- مادرش ام ولد بوده، و فرزندانى داشته است-، عيسى- بلا عقب بوده و مادرش ام ولد بوده است-، عاتكه، عمره و امّ الحسين- مادرش امّ ولد است-.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 155

ذكر اسامى واردين به بصره از فرزندان محمد بن زيد شهيد:

1- از جمله واردين به بصره است برخى از اولاد على بن احمد سكين سرمارود فرزند جعفر بن محمد بن زيد شهيد.

2- از واردين به بصره برخى از اولاد على مرتعش پسر حسين بن ابى الحسين محمد اكبر فرزند احمد سكين بن جعفر بن محمد بن زيد شهيد مى باشند.

ذكر اسامى واردين به بصره

از اولاد حسين اصغر بن على زين العابدين از جمله، برخى از اولاد عبد اللّه بن حسين اصغر:

1- از واردين به بصره، ابو جعفر محمد بن على نحاس بن طاهر بن على رئيس بن محمد عقيقى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن حسين اصغر است.

2- از منتقلان مكه به بصره كه در همان جا از دنيا رفت، ابو الحسين محمد بن حسن بن احمد بن على بن محمد بن على بن اسماعيل بن جعفر بن عبد اللّه بن حسين اصغر مى باشد تنها بازمانده وى ابو المعالى است.

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد على بن حسين اصغر:

1- از جمله واردين به بصره اند برخى از اولاد حسين دندانى فرزند محمد كرش بن جعفر بن عيسى بن على بن حسين اصغر.

2- از واردين به بصره برخى از اولاد مرندى مى باشند، بعضى گفته اند: نام وى حسين بن على بن محمد بن جعفر بن محمد مضيرة بن جعفر بن عيسى بن على بن حسين اصغر است.

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد حسن بن حسين اصغر:

از جمله واردين به بصره اند برخى از اولاد ابى الفضل عباس بن احمد نقيب بن حسين بن على مرتعش فرزند عبد اللّه بن محمد بن حسن بن حسين اصغر.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 156

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد حسن افطس بن على بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع):

1- از واردين به بصره، ابو طاهر محمد دقاق بن محمد بن قاسم بن محمد بن قاسم شعره، فرزند حسن مكفوف بن حسن افطس است، و بازمانده او به نام ابو القاسم على مى باشد.

2- از واردين به بصره

ابو الطيّب محمد معروف به ابن احمد بن على بن حسين، تزلخ شاعر فرزند على بن حسن مكفوف فرزند حسن افطس مى باشد.

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد محمد بن حنفيّه، از جمله برخى از اولاد جعفر بن محمد بن حنفيّه:

1- از واردين به بصره اند برخى از اولاد قاسم بن جعفر اصغر بن عبد اللّه بن جعفر بن محمد بن حنفيّه.

2- از واردين به بصره حسن بن على بن جعفر محدّث ثالث بن عبد اللّه رأس المذرى بن جعفر دوّم فرزند عبد اللّه بن جعفر اوّل فرزند محمد حنفيّه مى باشد.

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد عباس بن على بن ابى طالب (ع) از آن جمله برخى از اولاد عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه اول فرزند عباس:

(از واردين به بصره اند: برخى از اولاد على مكى فرزند حسين بن عباس بن محمد بن حسن ثانى فرزند عبيد اللّه ثانى فرزند حسن اول فرزند عبيد اللّه اوّل فرزند عباس)

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد عباس بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس:

از واردين به بصره، ابو الحسن على ملقّب به مريّخ فرزند عبد اللّه حمانى ابن عباس بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس است؛ بازماندگان وى عبارتند از:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 157

ابو الحسن محمد و ديگران در (صح) ، و ابو طالب عباس، احمد و حسين كه كسى از اولاد او نمانده است.

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد عمر اطرف فرزند على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از اولاد عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

1- از جمله واردين به بصره، ابو الغنائم محمد بن

على بن محمد بن محمد بن احمد بن على بن محمد بن يحيى صوفى بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف است، كه بازماندگان وى ابو الحسن على و ديگران بودند.

2- از واردين به بصره برخى از اولاد ابو القاسم على بن ابى طاهر احمد بن جعفر بن محمد بن يحيى صوفى فرزند عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف مى باشند.

3- (از جمله واردين به بصره، برخى از اولاد ابى الحسن زيد بن احمد بن جعفر بن محمد بن يحيى بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف مى باشند. از ابن ابى جعفر حسينى در (صح) چنين نقل شده است.

4- از واردين به بصره اند برخى از اولاد جعفر بن احمد بن عيسى بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد جعفر بن محمد بن عمر اطرف)

از جمله واردين به بصره فرزندان ابو الطّيب جعفر بن عبداللّه بن محمد ابله، فرزند جعفر بن محمد بن عمر اطرف مى باشند.

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد عمر بن محمد بن عمر اطرف:

از جمله واردين به بصره است، ابو الحسن محمد بن على بن محمد بن على بن ابراهيم بن عمر بن محمد بن عمر اطرف؛ بازماندگان وى به نامهاى: حسين، محسن، حسن و احمد بوده اند.

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد ابى عبد اللّه جعفر طيّار فرزند ابو طالب از

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 158

جمله برخى از فرزندان على زينبى پسر عبد اللّه جواد بن جعفر طيار:

1- از واردين به بصره ميمون عابد زاهد بن صالح بن عبيد اللّه بن محمد بن عبد اللّه فرزند عيسى خليصى فرزند

جعفر بن ابراهيم زينبى فرزند محمد بن على بن عبد اللّه جواد بن جعفر طيّار است.

2- از واردين به بصره ابو على احمد بن حسن بن ابى طالب محمد بن قاسم بن حمزة بن احمد محمد مطبقى فرزند عيسى بن محمد بن على زينبى پسر عبد اللّه جواد است

3- از جمله منتقلان كوفه به بصره، ابو محمد قاسم افطس بن حسين بن محمد عمشليق مى باشد.

4- از واردين به بصره جعفر بن حسن بن حمزة بن حسن صدرى پسر محمد بن حمزة بن اسحاق اشرف فرزند على زينبى پسر عبد اللّه جواد است.

ذكر اسامى واردين به بصره از اولاد اسحاق اطرف عريضى پسر عبد اللّه جواد:

از جمله واردين به بصره از اولاد على «بن جعفر» بن عبد اللّه بن قاسم بن اسحاق اطرف عريضى پسر عبد اللّه جواد است.

بطيحه

ذكر اسامى واردين به بطيحه از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) سپس برخى از فرزندان حسين بن حسن، از جمله برخى از اولاد عبد اللّه بن حسن بن حسن:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 159

1- از واردين به بطيحه كه در آن جا نقابت داشته، ابو الفتح محمد بن محمد اكبر بن عبد اللّه بن ادريس بن موسى بن عبد اللّه بن موسى جون فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن است.

2- از واردين به بطيحه كه در همان جا از دنيا رفته حسن بن حسن بن ابراهيم بن سليمان بن ابراهيم بن يحيى بن عبد اللّه بن موسى جون فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن است كه فرزندى از او باقى نمانده است.

ذكر اسامى واردين به بطيحه از اولاد

عمر اطرف بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

از واردين به بطيحه و نقيب آن جا على بن محمد بن جعفر بن ابراهيم بن على طبيب فرزند عبيد اللّه بن محمد بن عمر اطرف است.

ذكر اسامى واردين به بطيحه از اولاد جعفر طيار، از جمله برخى از فرزندان اسحاق اطرف عريضى پسر عبد اللّه جواد.

2- از واردين به بطيحه و نقيب آن جا، ابو على عيسى بن يحيى بن قاسم بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 160

عيسى بن ابراهيم بن محمد بن جعفر بن قاسم بن اسحق اطرف عريضى پسر عبد اللّه جواد است.

باسيان

ذكر اسامى واردين به باسيان از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) و سپس برخى از فرزندان على بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع):

از جمله واردين به باسيان، ابو جعفر محمد اصغر فرزند حسن بن حسين بن حسن افطس بن على بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) است، بازماندگان او عبارتند از: ابو العباس احمد، حسين و على.

در كتاب معقبين تأليف ابن ابى جعفر خواندم كه نسبت آنان غير ثابت است و در مشجره: حسن و على مى باشند.

بند نيجين:

از نواحى عراق

ذكر اسامى واردين به بند نيجين از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) و سپس برخى از اولاد محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب، از جمله بعضى از اولاد موسى كاظم (ع):

از واردين به بند نيجين برخى از اولاد حسين بن زيد بن موسى كاظم (ع) مى باشند- به نقل از ابو عبد اللّه بن طباطبا .

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 161

بردعه

ذكر اسامى واردين به بردعه از اولاد حسن بن على بن على بن حسين بن على بن ابى طالب، از جمله برخى از فرزندان عمر بن حسن افطس پسر على بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع):

از واردين به بردعه ابو القاسم احمد بن على بن عمر بن حسن افطس بن على بن على است كه مادرش ام ولد بوده است، در كتاب معقّبين تأليف ابن ابى جعفر حسينى نسب شناس خواندم كه اين احمد بن على در بردعه- فى صح- فرزندانى داشته است .

ذكر اسامى واردين به بردعه از اولاد عباس بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان حمزة بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس بن على بن ابى طالب (ع):

از واردين به بردعه برخى از اولاد قاسم بن حمزة بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس بن على بن ابى طالب (ع) مى باشند.

بروجرد

ذكر اسامى واردين به بروجرد از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) و بعد از آن، اولاد حسن افطس، از جمله برخى از فرزندان حسن بن حسن مكفوف:

1- از واردين به بروجرد كه در همان جا از دنيا رفته است ابو الحسن محمد بن حمزه فرزند حسن مكفوف بن حسن افطس است كه بازماندگان وى به نامهاى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 162

حمزه و فاطمه بوده اند.

2- از جمله واردين به بروجرد، ابوالقاسم جعفر بن حسين بن على بن حسن مكفوف بن حسن افطس است؛ بازماندگان وى عبارتند از: ابو الحسين موسى، و ابو عبيد اللّه و ابو العباس احمد و محمد، على و قاسم. به نقل از

ابو جعفر حسينى نسب شناس و ديگران در (ليل) و در (صح) .

ذكر اسامى واردين به بروجرد از اولاد عباس بن على بن ابى طالب (ع)، از جمله بعضى از فرزندان فضل بن محمد بن حسين بن عبيد اللّه بن عباس بن على بن ابى طالب (ع):

از واردين به بروجرد ابو محمد عبد اللّه بن فضل بن محمد بن فضل بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس است كه مادرش امّ ولد از اهل روم بود، و فرزندان وى به نامهاى: يحيى، موسى على و جعفر بودند.

برسنين:

از روستاهاى رى

ذكر اسامى واردين به برسنين از فرزندان حسين بن على بن ابى طالب (ع) سپس برخى از اولاد محمد باقر (ع)، از جمله بعضى از فرزندان على عريضى پسر جعفر صادق (ع):

از منتقلان قم به برسنين از فرزندان حسين بن على بن ابى طالب (ع) سپس برخى از اولاد محمد باقر (ع)، از جمله بعضى از فرزندان على عريضى پسر جعفر صادق (ع):

از منتقلان قم به برسنين، ابو القاسم حسين بن على بن محمد بن احمد بن عيسى اكبر فرزند محمد اكبر بن على عريضى است، بازماندگان وى: ابو الفضل على معروف به اميركا و عزيزى است.

برقان، بازدشت و برسم:

از نواحى طبرستان و بادنك نزديكى طبرستان و بروش رود .

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 163

بست:

از نواحى سجستان

ذكر اسامى واردين به بست از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) و پس از آن، بعضى از فرزندان حسين اصغر پسر على بن حسين (ع) از جمله برخى از اولاد عبيد اللّه اعرج فرزند حسين اصغر:

از جمله منتقلان مدينه به بست كه در آن جا از دنيا رفت ابو محمد حسن بن طاهر بن ابو جعفر محمد معروف به مسلم امين فرزند عبيد اللّه بن طاهر بن يحيى بن حسن بن جعفر بن عبيد اللّه اعرج بن حسين اصغر است.

ذكر اسامى واردين به بست از اولاد عمر اطرف، از جمله برخى از اولاد عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

1- از جمله واردين به بست، برخى از اولاد هارون بن جعفر مولتانى فرزند محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف مى باشند.

2- يكى از واردين به بست، يعقوب بن جعفر مولتانى بن محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف است.

بسطام بشت:

از نواحى نيشابور

بلخ

ذكر اسامى واردين به بلخ از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) و پس از آن برخى از فرزندان حسن بن حسن:

1- از جمله واردين به بلخ ابو الحسن على بن قاسم بن عبد اللّه بن حسن اعور بن محمد كابلى بن عبد اللّه اشتر فرزند محمد نفس زكيّه فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن است، و در آن جا بازماندگانى داشته است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 164

2- يكى از واردين به بلخ، ابو الفرج محمد بن هارون فرزند هارون بن محمد بن عيسى بن ادريس بن ادريس اصغر فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن است.

ذكر اسامى واردين به بلخ از اولاد جعفر بن حسن بن حسن:

از جمله واردين به بلخ حمزة بن حسن سراب بن ابو عبد اللّه محمد بن عبيد اللّه امير بن عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن است، كه تنها فرزندش دخترى به نام ام على بوده است.

ذكر اسامى واردين به بلخ از اولاد زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع): از آن جمله، برخى از اولاد قاسم بن حسن بن زيد بن حسن، سپس بعضى از فرزندان محمد بطحانى:

1- يكى از منتقلان به بلخ، ابو تراب محمد بن عيسى بن محمد بطحانى فرزند قاسم بن حسن بن زيد بن حسن است، كه مادرش ام ولد بوده، و فرزندانش به نامهاى: احمد، على، ابو الحسن، ابو على عيسى، ابو الحسين قاسم، و زيد، و ام على ولده، آمنه و فاطمه بوده اند.

2- از جمله ساكنان مدينه كه به بلخ منتقل شدند ابو الحسين على بن

حمزة بن محمد بن هارون بن محمد بطحانى بن قاسم بن حسن بن زيد بن حسن است كه مادرش ام على دختر ابو تراب محمد بن عيسى بن محمد بن قاسم بن حسن بن زيد بوده، و فرزندانش به نامهاى: حسين، حمزه، حسن و ابو العباس بوده اند.

ذكر اسامى واردين به بلخ از اولاد اسماعيل جالب الحجاره فرزند حسن بن زيد، از جمله برخى از فرزندان محمد بن اسماعيل جالب الحجاره فرزند حسن بن زيد:

از جمله واردين به بلخ: مهدى و احمد رضا پسران زيد بن محمد ملك فرزند

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 165

زيد بن محمد بن اسماعيل مى باشند.

ذكر اسامى واردين به بلخ از فرزندان عبد الرّحمن شجرى پسر قاسم بن حسن بن زيد:

از جمله واردين به بلخ، برخى از فرزندان محمد بن على خذوه بن حمزة الطّويل شعرانى فرزند احمد كركوره پسر محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى فرزند قاسم بن حسن بن زيد مى باشند. فرزندان وى به نامهاى محمد- كه فرزندانى داشته- و احمد، ابو جعفر و اميرك بوده اند كه دو نفر اخير، بازماندگانى در خراسان داشته اند.

ذكر اسامى واردين به بلخ از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) و سپس برخى از فرزندان محمد باقر، از جمله بعضى از اولاد موسى كاظم:

1- از جمله واردين به بلخ، اسماعيل بن محمد بن احمد بن هارون بن موسى كاظم است كه بازماندگان وى به نامهاى محمد، على، هارون و طاهر بودند.

2- يكى از واردين به بلخ على بن حمزة بن حمزة بن موسى كاظم مى باشد، و تنها فرزند وى به نام حمزه بوده است.

3- از واردين به بلخ، ابو الحسن

محمد بن عبد اللّه بن محمد بن اسحاق بن موسى كاظم (ع) است.

ذكر اسامى واردين به بلخ از اولاد عمر اشرف بن على بن زين العابدين (ع):

از جمله واردين به بلخ اند برخى از اولاد ابو الحسن محمد بن على شاعر فرزند حسن صاحب ديلم بن على بن حسن بن على اكبر فرزند عمر اشرف.

ذكر اسامى واردين به بلخ از اولاد حسين اصغر بن على بن حسين، از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه اعرج بن حسين اصغر:

1- از واردين به بلخ، عبيد اللّه بن حسن بن محمد جوانى فرزند حسن بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 166

محمد بن عبيد اللّه اعرج فرزند حسين اصغر است.

2- از واردين به بلخ على بن حسن بن حسين بن حمزة بن عبيد اللّه اعرج است.

3- از واردين به بلخ است ابو القاسم (على بن حسن بن حسين بن جعفر حجّت بن عبيد اللّه اعرج) بازماندگان وى عبارتند از: عباس محمد، ابو احمد عبد اللّه، و ابو على عبيد اللّه.

ذكر اسامى واردين به بلخ از منسوبين حسين بن محمد سليق فرزند عبد اللّه بن محمد بن حسن بن حسين اصغر:

شريف نسب شناس ابن ابى جعفر عبيدلى مى گويد: گروهى در هرات و بلخ هستند كه خود را به حسين بن محمد سليق منتسب مى كنند، و آنها ادّعاى بيهوده اى دارند .

ذكر اسامى واردين به بلخ از اولاد حسن افطس بن على بن على، از جمله برخى از فرزندان حسن مكفوف بن حسن افطس:

از جمله واردين به بلخ، ابو القاسم على بن محمد دقّاق فرزند محمد بن قاسم بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 167

محمد بن قاسم

شعره، پسر حسن مكفوف است.

ذكر اسامى واردين به بلخ از اولاد عمر اطرف، از جمله، برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

1- از واردين به بلخ اند برخى از اولاد ابوالقاسم صالح بن محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

2- از جمله واردين به بلخ اند برخى از فرزندان عبّاس بن جعفر مولتانى فرزند محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

3- از واردين به بلخ اند بعضى از اولاد موسى بن جعفر مولتانى فرزند محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

4- از واردين به بلخ اند، بعضى از اولاد عون بن جعفر مولتانى بن محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

5- از جمله واردين به بلخ اند برخى از اولاد صالح بن جعفر مولتانى فرزند محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف .

ذكر اسامى واردين به بلخ از اولاد عبيد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 168

1- از جمله واردين به بلخ، على بن محمد بن عبيد اللّه بن على طبيب پسر عبيد اللّه بن محمد بن عمر اطرف است.

2- از جمله واردين برخى به بلخ از اولاد عمر بن محمد بن عمر اطرف مى باشند.

3- از جمله كسانى كه به بلخ وارد شده اند، حسن بن ابراهيم بن حسن بن على بن ابراهيم بن عمر بن محمد بن عمر اطرف است.

ذكر اسامى واردين به بلخ از اولاد جعفر طيّار، از جمله برخى از فرزندان اسحاق عريضى اطرف بن عبد اللّه جواد بن جعفر:

اولاد سراهنگ بن حسين بن احمد بن حسن بن زيد بن عبد اللّه بن قاسم بن اسحاق عريضى فرزند

عبد اللّه جواد بن جعفر طيّار از جمله كسانى هستند كه به بلخ وارد شده اند.

بخارا

ذكر اسامى واردين به بخارا از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) و پس از آن برخى از اولاد حسن بن حسن، از آن جمله بعضى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- از واردين به بخارا احمد بن حسن بن احمد بن عبد اللّه بن حسن اعور بن محمد كابلى فرزند عبد اللّه اشتر بن محمد نفس زكية بن عبد اللّه بن حسن بن حسن است بازماندگان وى عبارت بودند از: ابو عبد اللّه حسن- كه خود بازماندگانى داشته است- و ابو نصر حسين، كه بدون فرزند بوده است.

2- از جمله واردين به بخاراست، احمد بن حسين بن احمد بن حسن اعور بن محمد كابلى، فرزند عبد اللّه اشتر بن محمد نفس زكيّه پسر عبد اللّه بن حسن بن حسن.

ذكر اسامى واردين به بخارا از اولاد جعفر بن حسن بن حسن:

از آن جمله، عبيد اللّه بن على بن عبيد اللّه بن حسن سيلق فرزند على بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 169

محمد بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن است كه از گروه متصوفه شعرانى بوده و درباره او مطالبى است كه- اگر خدا بخواهد!- شرح خواهيم داد. و او دو فرزند به نام على و حسن داشته كه حسن در خردسالى از دنيا رفته است.

ذكر اسامى واردين به بخارا از اولاد زيد بن حسن بن حسن:

1- از جمله منتقلان همدان به بخارا، ابو الحسن محمد بن ابى اسماعيل على فرزند حسين بن حسن بصرى بن قاسم بن محمد بطحانى فرزند قاسم

بن حسن بن زيد است. مادرش فاطمه دختر عباس بن محمد زعفرانى و بازماندگانش حسن و حسين و دو پسر ديگر مى باشند.

2- از واردين به بخاراست، حسن بن عبد الرّحمن بن قاسم بن محمد بطحانى پسر قاسم بن حسن بن زيد، كه مادرش ام سلمه دختر عيسى بن محمد بطحانى است، و- به گفته سهل بن عبد اللّه بخارى نسب شناس- بازماندگانش، به نامهاى:

محمد، على و حسين مى باشند.

3- از واردين به بخارا شخصى به نام حسين، و بعضى گفته اند: حسن بن احمد بن محمد بن عبد الرّحمن بن قاسم بن محمد بطحانى است كه مادرش ام على دختر عبد الرّحمن شجرى فرزند قاسم بن حسن بن زيد بوده و بازماندگانش به نامهاى: محمد، فاطمه و ام حسين مى باشند كه مادر اينان زنى به نام امّ حسين دختر حمزة بن محمد بن عبد الرّحمن بن قاسم بن محمد بطحانى بوده است.

4- از جمله منتقلان به بخارا، محمد بن حسن بن عبد الرحمن بن قاسم بن محمد بطحانى است و فرزندانش به نامهاى: عبيد اللّه- كه مادرش ام كلثوم، دختر جعفر مولتانى پسر محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف است-، عيسى و قاسم، و- به قول ابو الغنائم دمشقى نسب شناس حسينى- عبد اللّه و عبد الرّحمن، مى باشند.

5- از واردين به بخارا، عيسى بن قاسم ميمون اعرج بن حمزة بن عيسى بن محمد بطحانى است، بازماندگانش به نامهاى: على و حمزة- كه مادر حمزه، تقيه دختر عبد الرّحمن بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى، مى باشد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 170

6- يكى از واردين به بخارا ابو عبد الرّحمن شجرى است .

7-

از جمله واردين به بخارا ابو على عبيد اللّه، و بعضى گفته اند عبد اللّه بن احمد بن عبيد اللّه بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى است، بازماندگان وى. به نامهاى: ابوالقاسم محمد، مهدى، على و زيد، مى باشند.

8- از جمله واردين به بخارا برخى از اولاد على بن حسين قزوينى فرزند حسين بن ابى الغيث محمد بن يحيى بن حسين بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى مى باشد.

9- از واردين به بخارا، ابو الحسن محمد بن حسن بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى است، و فرزندان وى به نامهاى ابوالفضل محمد و سليمان، ابو طاهر، و ابو جعفر مى باشند.

10- از جمله واردين به بخارا على بن عبد الرّحمن بن قاسم بن حسن بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى است.

11- از جمله كسانى كه به بخارا آمده و در آن جا به نقابت رسيده است، حسين بن عبد الرّحمن بن قاسم بن محمد بن حسن بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى است.

12- از واردين به بخاراست بوالقاسم يحيى بن زيد بن ابى الفضل، محمد بن حسن بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى.

ذكر اسامى واردين به بخارا از اولاد اسماعيل جالب الحجاره فرزند حسن بن زيد، از جمله برخى از فرزندان محمد بن اسماعيل بن حسن بن زيد:

1- زيد بن محمد امام بن زيد بن محمد بن اسماعيل جالب الحجاره فرزند

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 171

حسن بن زيد، كه تنها بازمانده او، فرزندى به نام ابو محمد حسن است. ابو الغنائم مى گويد: نام وى، مهدى بوده، و بعضى گفته اند زيد دو پسر به نامهاى:

احمد رضا، و محمد ابو عبد اللّه الرّضا داشته است.

2- ابوالقاسم احمد بن

محمد بن اسماعيل جالب الحجارة بن حسن بن زيد، كه در بخارا سمت نقابت داشته، و بازماندگانش عبارتند از: حسن كه بدون فرزند بوده و حسين كه اولادش منقرض گشته و حسن و محمد كه محمّد با پدرش توسط بنى المسروق به قتل رسيد- اسماعيل- به طورى كه در مشجره آمده است.

ذكر اسامى واردين به بخارا از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) و بعضى از اولاد محمد باقر، از جمله برخى از فرزندان موسى كاظم (ع):

1- بعضى از اولاد حسن بن اسحاق بن موسى بن ابراهيم مرتضى بن موسى كاظم (ع)

2- مهدى بن اسحاق بن موسى بن ابراهيم بن موسى بن ابراهيم مرتضى بن موسى كاظم (ع)

ذكر اسامى واردين به بخارا از اولاد على عريضى فرزند جعفر صادق (ع) از آن جمله، برخى از فرزندان محمد اكبر بن على عريضى:

1- هبة اللّه بن على بن احمد بن حسين بن يحيى بن يحيى بن عيسى اكبر بن محمد اكبر فرزند على عريضى.

2- برخى از فرزندان محمد بن على بن جعفر بن عيسى اكبر، نقيب، ابن محمد اكبر فرزند على عريضى.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 172

ذكر اسامى واردين به بخارا از اولاد حسين اصغر فرزند على زين العابدين (ع) از جمله، بعضى از فرزندان عبيد اللّه اعرج پسر حسين اصغر:

از منتقلان كوفه به بخارا محمد بن حمزة بن عبيد اللّه اعرج فرزند حسين اصغر است كه بازماندگان وى به نامهاى: حسين، احمد، عبيد اللّه و ابراهيم مى باشند.

ذكر اسامى كسانى از اولاد على بن حسين اصغر كه وارد بخارا شده اند:

1- از جمله منتقلان شيراز به بخارا ابو محمد قاسم بن حمزة بن

ابى هاشم محمد بن جعفر بن عيسى بن على بن حسين اصغر، معروف به بزّاز است بازماندگانش به نامهاى: حسن، حسين، جعفر، على، حمزه و عيسى، مى باشند.

2- بعضى از اولاد جعفر بن ابى هاشم محمد بن جعفر بن عيسى بن على بن حسين اصغر.

3- محمد بزّاز، فرزند حسن بن عبيد اللّه بن حسن بن على بن احمد حقينه، فرزند على بن حسين اصغر.

ذكر اسامى واردين به بخارا از اولاد جعفر طيار، از جمله برخى از اولاد على زينبى بن عبد اللّه جواد فرزند جعفر طيار:

1- جعفر بن حسين بن محمد بن ابراهيم بن عبيد اللّه بن ابراهيم رئيس بن محمد بن على زينبى بن عبد اللّه جواد.

2- ابو الحسين احمد (بن محمد) بن حسين (بن محمد) بن ابراهيم عبيد اللّه بن ابراهيم رئيس بن محمد بن على، كه بازماندگانش به نامهاى: رضا، حمزه، حسين و محمد مى باشند.

3- برخى از اولاد حسين بن جعفر بن عبد اللّه جواد بن اسحاق اشرف فرزند

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 173

على زينبى بن عبد اللّه جواد.

ذكر اسامى واردين به بخارا از اولاد اسحاق عريضى اطرف بن عبد اللّه جواد:

عبد اللّه بن حسن بن محمد بن جعفر بن قاسم بن اسحاق اطرف.

بتوما:

از نواحى كرمان

ذكر اسامى كسانى كه به «بتوما» وارد شده اند از اولاد حسن بن على بن ابى طالب، و بعد از آن برخى از اولاد حسن بن حسن؛ از جمله برخى از اولاد جعفر بن حسن بن حسن:

ابو الحسن حمزة بن ابى على عبيد اللّه بن حمزة ابى طالب بن محمد بن ابى على عبيد اللّه بن على باغر بن عبيد اللّه امير بن عبد

اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن كه مقيم بتوما بوده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 174

باب تاء

اشاره

اسامى شهرها و كشورهايى كه با حرف تاء شروع مى شود، و طالّبيون به آن جا منتقل شده اند:

تاهرت، تلمسين (تلمسان)، تبينه، توج، تفليس، تنيس، تجه، تفليس، تستر، توده بشت، تفرش، تجن، تجند، ترنجه، تيجان، ترمذ، تركمان، تركستان.

تاهرت يا تهارت:

از اراضى مغرب

ذكر اسامى واردين به تاهرت از اولاد حسن بن على بن ابى طالب، و اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن:

يحيى بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن كه بازماندگان وى به نامهاى حسن- كه فرزندى از او باقى نماند- و يحيى، مى باشند.

تلمسين (تلمسان):

از اراضى مغرب

ذكر اسامى كسانى از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) و از اولاد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 175

حسن بن حسن كه وارد «تلمسين» شده اند.

تبينه:

از نواحى مغرب

ذكر اسامى واردين به تبينه، از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) از جمله فرزندان حسن بن حسن:

حسن بن محمد بن عيسى بن احمد بن محمد بن قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن، كه بعضى گفته اند، فرزندى از او باقى نمانده است.

توج:

از نواحى مغرب

تفليس:

از نواحى مصر

ذكر اسامى واردين به تفليس از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) و سپس برخى از اولاد حسن بن حسن، از جمله بعضى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

محمد بن عبد اللّه بن حسن بن ادريس بن محمد بن يحيى بن عبد اللّه بن موسى جون بن عبد اللّه بن حسن بن حسن.

ذكر اسامى واردين به تفليس از اولاد ابراهيم غمر بن حسن بن حسن، از

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 176

جمله برخى از اولاد اسماعيل ديباج اكبر فرزند ابراهيم غمر:

از اولاد زيد بن حسين بن ابراهيم بن محمد بن احمد بن محمد بن حسن بن حسن بن اسماعيل ديباج اكبر.

تجه

ذكر اسامى كسانى كه از اولاد حسن بن على بن ابى طالب وارد تجه شده اند و پس از آن از اولاد زيد بن حسن و از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد:

از فرزندان حسن بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى.

تنيس

ذكر اسامى واردين تنيس از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع)، و از اولاد على بن على بن حسين، از جمله برخى از اولاد حسين بن حسن افطس:

ابو جعفر محمد بن على بن حسن بن حسين بن حسن افطس، بازماندگان وى عبارتند از: على حدوثه، ابو على حسين، ابوالقاسم ابراهيم، ابو عبد اللّه حسين و زيد به نظر من كنيه زيد، ابو الحسين بوده است- و ديگران.

ذكر اسامى واردين به تنيس از اولاد عباس بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان حمزة بن حسن بن عبد اللّه بن عباس:

بعضى از اولاد قاسم بن قاسم بن حمزة بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 177

تستر

ذكر اسامى واردين به تستر از فرزندان حسين بن على بن ابى طالب (ع) سپس برخى از اولاد حسين اصغر، از جمله بعضى از فرزندان عبد اللّه بن حسين اصغر:

برخى از فرزندان على بن احمد زاهد بن جعفر بن محمّد عقيقى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن حسين اصغر.

تفرش

ذكر اسامى واردين به تفرش از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) و بعد، از اولاد محمد باقر (ع) از جمله بعضى از فرزندان على عريضى بن جعفر صادق:

ابو يعلى معروف به ابو على مهدى بن محمد زينبى فرزند حسين هميرجه پسر على بن حسين بن عيسى اكبر فرزند محمد اكبر پسر على عريضى. بازماندگان وى عبارتند از: عزيزى، مهدى، خديجه، بريهة، سترك، و فاطمه. و مادر تمام اينها زنى به نام عاميه بوده است.

ترنجه

ذكر اسامى واردين ترنجه از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) و پس از آن برخى از اولاد زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن:

1- ابو عبد اللّه محمد بن على بن ابراهيم بن قاسم بن محمد بطحانى فرزند قاسم بن حسن بن زيد بن حسن. تنها بازمانده وى جعفر اسود مى باشد.

2- ابو عبد اللّه محمد بن اسماعيل بن احمد بن عبيد اللّه بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى. تنها فرزند بازمانده او به نام ابو على حسن، مى باشد.

3- ابو على محمد، معروف به مهدى بن قاسم بن حسين- بزرگ طالبيون- ابن محمد بن زيد بن احمد بن عبيد اللّه بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى، فرزندانش عبارتند از: ابو عبيد اللّه حسين- كه بدون فرزند بوده است-، ابو عبد اللّه زيد، و ابو طالب حمزه.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 178

ذكر اسامى واردين به ترنجه از اولاد اسماعيل جالب الحجاره فرزند حسن بن زيد، از جمله برخى از فرزندان احمد بن اسماعيل:

حسين كوسج فرزند حسن بن على بن قاسم بن احمد بن اسماعيل جالب الحجاره.

ذكر

اسامى واردين ترنجه از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع)، و پس از آن از اولاد محمد بن على بن حسين، از جمله برخى از اولاد موسى كاظم:

1- اولاد اسحاق بن موسى بن اسماعيل بن موسى كاظم. شريف نسب شناس، ابو عبد اللّه بن طباطبا مى گويد: از بازماندگان وى در هيچ جا به نام كسى برخورد نكردم.

ذكر اسامى واردين به ترنجه از اولاد جعفر طيار، از جمله برخى از فرزندان على زينبى فرزند عبد اللّه جواد:

برخى از فرزندان على بن محمد بن حسن بن ابراهيم بن عبيد اللّه بن ابراهيم رئيس فرزند محمد بن على زينبى پسر عبد اللّه جواد.

ترمذ

ذكر اسامى واردين به ترمذ از اولاد حسين بن على بن ابى طالب، سپس برخى از اولاد محمد بن على بن حسين، از جمله بعضى از فرزندان موسى كاظم:

1- جعفر بن محمد بن ابراهيم بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين.

بازماندگان وى عبارتند از: موسى، محمد، و على كه خود فرزندانى داشته اند- و همچنين احمد كه مطابق آنچه در مشجره آمده است او نيز فرزندانى از خود به يادگار گذاشته است.

2- ابو عبد اللّه محمد ضرير فرزند جعفر بن موسى ثانى پسر ابراهيم بن موسى كاظم.

تركستان

ذكر اسامى واردين تركستان از اولاد زيد بن حسن بن على بن ابى طالب، از

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 179

جمله بعضى از اولاد قاسم بن حسن بن زيد، پس از آن برخى از اولاد محمد بطحانى فرزند قاسم بن حسن:

1- على بن هارون بن محمد بطحانى. ابن ابى جعفر نام او را در رديف بازماندگان نياورده است.

2- حسين بن هارون بن محمد بطحانى- آن طورى كه ابو نصر سهل بن عبد اللّه بخارى نسب شناس نقل كرده است.

شريف نسب شناس، ابو الحسن على بن محمد ابو الغنائم معروف به ابن صوفى مى گويد: اما حسين بن هارون، در كوفه فرزندى به نام ابو عيسى على داشته كه مادرش- بقولى- دختر ابو عزيز بوده است. و سيد امام نسب شناس، مرشد باللّه، زين الشّرف مى گويد: ابن عزيز در بصره از دنيا رفت، و او همان ابو عيسى على بن حسين بن هارون بن محمد بطحانى بود كه فرزندانش به بنى عزيز شهرت داشتند، و منسوب به مادرشان رقيه دختر احمد بن عبد العزيز بودند .

3-

حسن بن هارون بن محمد بطحانى. از ابو نصر سهل بن عبد اللّه بخارى نسب شناس نقل كرده اند: بازماندگان وى على و فرزند ديگرى بود كه مادرشان دختر حسين بن شباعه قمى بوده است.

ذكر اسامى واردين به تركستان از اولاد حسين بن على بن ابى طالب، و بعد برخى از فرزندان محمد بن على بن حسين، از جمله بعضى از اولاد على عريضى پسر جعفر صادق (ع):

جعفر بن على بن احمد بن على بن عبد اللّه بن حسن بن على عريضى.

بازماندگان وى به نامهاى: ابو طالب، داعى و على بودند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 180

باب ثاء

اسامى شهرها و اماكنى كه طالبيّون بدان جا انتقال يافته اند:

ثنيه

ذكر اسامى واردين به ثنيه از اولاد عباس بن على بن ابى طالب (ع)، از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس:

فضل بن محمد لحيانى فرزند عبد اللّه بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس. تنها بازمانده وى پسرى به نام محمد بوده است. از ابو جعفر حسينى نسب شناس نقل كرده اند كه فضل بن محمد لحيانى در «طبريه» به دنيا آمده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 181

باب جيم

اشاره

اسامى شهرها و اماكنى كه طالبيّون بدان جا منتقل شده اند و حرف اول آنها جيم است.

جرف، جده، جذوع، جحفه، جنبلاء، جزيره، جرجرايا، جندى شاپور، جره، جيرفت، جيلان، جرجان (گرگان) جرمغان، جوزجان.

جرف
جده

ذكر اسامى واردين به جده از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع)، و بعد، از اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

ابو محمد عبيد اللّه بن ادريس بن موسى ثانى بن عبد اللّه بن موسى اول، فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن. بازماندگانش عبارتند از: ابو عبد اللّه محمد امير، موسى عالم، داوود، عليّان كه نام اصليش على امير است، صالح، سليمان و احمد.

جذوع:

از نواحى مدينه

ذكر اسامى واردين به جذوع از فرزندان حسين بن على بن ابى طالب (ع)

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 182

سپس برخى از اولاد محمد بن على بن حسين، از جمله بعضى از اولاد على عريضى فرزند جعفر صادق (ع):

احمد شعرانى فرزند على عريضى. بازماندگان وى عبارتند از: عبد اللّه كه مادرش ام ولد بوده، و عليه كه مادر وى نيز ام ولد بوده است، قاسم، عبيد اللّه (فرزندان وى معروف به بنى الحسينيّه بوده اند) و امّ فروه كه مادرشان، ام ولد بوده است، على، حسين، حميده، و حمدونه كه از مادران متعدد بوده اند. از تميمى نقل شده است كه وى در «رقه» بوده است. از كيا امام مرشد باللّه، زين الشّرف نقل كرده اند كه وى دو فرزند ديگر به نامهاى حسن اكبر و حسين اصغر داشته است.

جحفه

ذكر اسامى واردين به جحفه از اولاد زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از اولاد قاسم بن حسن بن زيد:

بعضى از اولاد حسين بن ابراهيم بن محمد بطحانى. اين قول بغداديّون است، امّا بصريون مى گويند: نام وى حسن بوده است.

ذكر اسامى واردين به جحفه از اولاد عباس بن على بن ابى طالب (ع)، از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس:

1- محمد بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس. بازماندگانش عبارتند از: عبد اللّه، عباس، على، احمد، و ابراهيم.

2- على بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس. مادرش امّ كلثوم دختر على بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) است و فرزندانش

به نامهاى:

حسين، حسين اصغر، محمد، عبد اللّه، على بن على، عباس و عبيد اللّه بوده اند.

3- برخى از اولاد طاهر بن محمد لحيانى فرزند عبد اللّه بن عبيد اللّه بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 183

حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس.

ذكر اسامى واردين به جحفه از اولاد جعفر طيّار، از جمله بعضى از فرزندان على زينبى:

يكى از واردين جحفه كه فرمانروايى آن جا را نيز داشته، احمد بن على لحيانى پسر عباس بن ادريس بن محمد بن جعفر بن ابراهيم بن محمد بن على زينبى پسر عبد اللّه جواد است و بازمانده وى به نام محمد بوده است.

ذكر اسامى واردين به جحفه از اولاد عقيل بن ابى طالب، از جمله برخى از فرزندان مسلم بن عبد اللّه احول پسر محمد بن عقيل .

جنبلاء:

تصور مى كنم از نواحى كوفه باشد.

ذكر اسامى واردين به جنبلاء از فرزندان جعفر بن حسن بن حسن: مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى ؛ ص183

و على عبيد اللّه بن حسن بن حسن بن محمد بن عبيد اللّه اصغر بن على باغر بن عبيد اللّه امير، فرزند عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن. تنها بازمانده اش ابو الحسن محمد فوات مى باشد.

جرجرايا

ذكر اسامى واردين به جرجرايا از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان اسماعيل بن جعفر صادق:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 184

ابو محمد حسن بن على بن حسن بن ابى الحسن حسين بن على بن اسماعيل بن جعفر صادق. بازماندگانش به نامهاى: ابو تراب حسن، حسين و ابو طالب حمزه مى باشند.

جندى شاپور

ذكر اسامى واردين به جندى شاپور از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) سپس برخى از اولاد محمد باقر، از جمله برخى از فرزندان موسى كاظم:

ابو محمد حسن بن جعفر ذكىّ، ملقب به حراق بن على صاحب العسكر، فرزند محمد بن على الرضا، فرزند موسى كاظم (ع). بازماندگانش، محمد- كه بدون فرزند بوده- و على و محمد مى باشند. شيخ كيا، بزرگوار، امام مرشد باللّه- خدايش بيامرزد مى گويد: از اولاد ابو محمد كسى نماند. يعنى از حسن بن جعفر ذكى كسى باقى نماند.

جرّه:

از روستاهاى شيراز

ذكر اسامى واردين به جره از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع)، سپس از اولاد محمد باقر از جمله برخى از اولاد موسى بن جعفر صادق:

محسن بن ابراهيم ثانى فرزند موسى ثانى پسر ابراهيم اوّل، مرتضى پسر موسى كاظم. بازماندگانش عبارتند از: ابو الحسين على، عقيل، زينب و خديجه، كه مادرشان علوى حسينى بوده است.

جيرفت

ذكر اسامى واردين به جيرفت از اولاد حسن بن على بن ابى طالب، سپس برخى از اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از اولاد ابراهيم غمر بن حسن بن حسن:

على بن محمد بن زيد اسود بن ابراهيم بن محمد بن قاسم رسى بن ابراهيم

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 185

طباطبا فرزند اسماعيل ديباج اكبر بن ابراهيم غمر فرزند حسن بن حسن.

بازماندگانش عبارتند از: ابو يعلى حمزه و حسن اصم. (اين مطلب مورد اعتماد نيست).

جيلان (گيلان):

از نواحى رى

ذكر اسامى واردين به گيلان از فرزندان حسن بن على بن ابى طالب (ع)، سپس برخى از اولاد زيد بن حسن، از جمله بعضى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن:

1- ابو طالب محمد بن على بن جعفر بن احمد بن عبيد اللّه بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى فرزند قاسم.

2- ابو على عبيد اللّه بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى.

ذكر اسامى واردين به گيلان از اولاد اسماعيل جالب الحجاره فرزند حسن بن زيد:

علكو بن احمد بن على بن محمد بن اسماعيل جالب الحجارة بن حسن.

ذكر اسامى واردين به گيلان از فرزندان حسين بن على بن ابى طالب (ع) و بعد برخى از اولاد محمد بن على بن حسين، از جمله برخى از اولاد على عريضى فرزند جعفر صادق (ع):

برخى از اولاد على بن احمد نفاط فرزند عيسى اكبر نقيب بن محمد كبير فرزند على عريضى.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 186

جبل

ذكر اسامى واردين به جبل از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع)، سپس برخى از اولاد حسن بن حسن، از جمله بعضى از فرزندان ابراهيم بن حسن بن حسن:

از فرزندان ابو عبد اللّه احمد اكبر بن ابراهيم ضرير بن احمد بن ابراهيم طباطبا فرزند اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن. آن طورى كه ابو الغنائم نقل كرده است-

ذكر اسامى واردين جبل از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع)، سپس برخى از اولاد على بن على بن حسين:

1- بعضى از فرزندان حسن مكفوف بن حسن افطس.

2- برخى از اولاد موسى بن جعفر بن حسين تزنح شاعر فرزند على بن حسن مكفوف

بن حسن افطس.

ذكر اسامى واردين جبل از اولاد حسين بن حسن افطس:

حسن بن على بن حسن بن حسين بن حسن افطس. بازماندگانش عبارتند از:

ابراهيم، اسماعيل و ابو القاسم على.

ذكر اسامى واردين به جبل از اولاد عباس بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس:

برخى از اولاد محسن بن حسين بن على بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس.

ذكر اسامى واردين جبل از اولاد جعفر طيّار، از جمله برخى از فرزندان على زينبى پسر عبد اللّه جواد:

اولاد حسن بن طاهر بن حسن بن محمد بن حمزة بن اسحاق اشرف فرزند على

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 187

زينبى پسر عبد اللّه جواد.

جرجان (گرگان)

ذكر اسامى واردين به گرگان از فرزندان حسن بن على بن ابى طالب (ع) سپس برخى از اولاد حسن بن حسن، از جمله بعضى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- ابو جعفر محمد بن على بن حسن اعور بن محمد كابلى فرزند عبد اللّه اشتر بن محمد نفس زكيّه فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن، وى معروف به استرابادى بوده و در آن جا از دنيا رفته است. بازماندگانش عبارتند از: ابو الفضل عبد اللّه كه مادرش سكينه دختر ابو الفضل از قبيله تميم بوده است، ابو الحسين على كه مادرش علوى حسينى از اولاد جعفر صادق (ع) بوده، حسن، حسين، ملكه، فاطمه، سيده، صفيه، خديجه، نعمى كه مادرشان از قبيله تميم بوده است- زينب كه مادرش ام ولد و اهل تركستان بوده، و ناصر- آن طورى كه ابوالغنايم حسينى نسب شناس نقل كرده

است.

2- ابو جعفر محمد بن احمد بن عبد اللّه بن حسن اعور بن محمد كابلى فرزند عبد اللّه اشتر بن محمد نفس زكيه، مادرش ام ولد از قبيله ديلم بوده و اولادش منقرض گشته اند.

3- ابو جعفر محمد بن احمد بن حسن اعور بن محمد كابلى فرزند عبد اللّه اشتر، بازماندگان وى ابو العباس احمد، ابو الحسن على، خديجه و فاطمه بوده اند.

شريف نسب شناس، ابو الحسن محمد بن ابى جعفر حسينى- رحمة اللّه عليه- مى گويد: اما ابو العباس احمد بن حسن اعور، فرزندانش عبارتند از: ابو جعفر محمد، حسن و حسين، و فرزندان ابو جعفر محمد بن احمد بن حسن اعور، به نامهاى: احمد و على بودند،- اضافه مى كند: بعضى گفته اند كه اين دو تن در گرگان بوده اند. و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 188

هيچ كس از فرزندان احمد نامى نبرده و من كسى را سراغ ندارم كه از بازماندگان وى نامى برده باشد. بنا بر اين هركس فرزندى از او نام ببرد بايد براى اثبات ادعاى خود دليل بياورد، و السلام .

4- محمد بن ابراهيم بن محمد بن عبد اللّه اشتر، كه در همان گرگان از دنيا رفت و فرزندى نداشته و كسى از او باقى نماند.

5- عبد اللّه بن ابراهيم بن محمد نفس زكيه، تنها بازمانده اش فرزندى به نام محمد بوده است كه بعدها فرزندى از او باقى نماند.

6- حسين بن محمد بن ابراهيم بن محمد بن ابراهيم بن محمد نفس زكيه كه نسل ابراهيم بن محمد نفس زكيه بعدا منقرض شد.

ذكر اسامى واردين به گرگان از اولاد داوود بن حسن بن حسن:

1- ابوالقاسم على بن ابراهيم بن حسن بن محمد بن

سليمان بن داوود بن حسن بن حسن. شريف نسب شناس، ابن ابى جعفر- و همچنين از قول ابو نصر سهل بن عبد اللّه بخارى نسب شناس نيز نقل كرده اند- مى گويد: فرزندان وى در گرگان به نامهاى حسن بن على، على بن على و ابراهيم بن على بوده اند.

2- ابراهيم بن على بن حسن خليفه فرزند ابراهيم بن حسن بن سليمان بن داوود- بنا به گفته كيا سيد نسب شناس زين الشّرف.

ذكر اسامى واردين به گرگان از اولاد عبد اللّه بن داوود بن حسن بن حسن:

احمد بن سليمان بن على عفافى بن عبد اللّه بن داوود.

ذكر اسامى واردين به گرگان از اولاد زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

ابو عبد اللّه محمد ششديو، بعضى گفته اند كه وى معروف به مكارى فرزند حسين بن عيسى بن محمد بطحانى پسر قاسم بن حسن بن زيد بوده، بازماندگان وى عبارتند از: ابو الحسن على اصغر رويانى كه در رى از دنيا رفت، و احمد كه آيا در

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 189

«دينور» بوده است يا نه مشكوك است. و گروهى مدعى شده اند كه وى در شيراز بوده است . و ادّعاى ايشان درست نيست. و از جمله بازماندگان وى حمزه و على در گرگان، و ابو هاشم حسين كه در قم بوده و در ابهر از دنيا رفته است. اين بود آنچه به خط كيا سيد زين الشّرف نسب شناس يافتم.

2- يوسف بن عيسى بن محمد بطحانى. من نام او را در بين صاحبان اولاد نديده ام و به گمان من كه وى بدون فرزند بوده است.

3- برخى از فرزندان حسين كوفى اطروش فرزند على شديد

بن محمد بطحانى.

4- ابو القاسم محمد بن محمد بن على شديد بن محمد بطحانى.

5- ابو الفضل حسين بن على داعى فرزند حسين سراهنگ (در كنار اسم وى علامت قطع/،) (، را ديدم ) پسر على قزوينى فرزند حسين نقيب بن محمد ابى الغيث بن يحيى بن حسين بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى.

6- عيسى بن يحيى بن زيد بن على بن عبد الرّحمن شجرى.

7- برخى از اولاد احمد كركورة بن ابى جعفر محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى بن قاسم بن حسن بن زيد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 190

ذكر اسامى واردين به گرگان از فرزندان اسماعيل جالب الحجاره فرزند حسن بن زيد:

1- محمد بن زيد بن محمد بن اسماعيل جالب الحجاره و او از جمله مبلّغان به حق بوده و در اين راه شهيد شده است و آرامگاه وى نيز در گرگان زيارتگاه است، مادرش ام ولده بوده و تنها فرزندش زيد است كه مادرش امّ ولد مى باشد.

2- على بن اسماعيل بن على زانكى فرزند اسماعيل جالب الحجاره پسر حسن بن زيد.

ذكر اسامى واردين به گرگان از اولاد اسحاق كوكبى فرزند حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

ابو الحسين على طويل معروف به مذار علوى بن جعفر بن محمد بن جعفر بن هارون بن اسحاق كوكبى.

كيا سيد زين الشرف- رحمة اللّه عليه- مى گويد: بازمانده وى عبارت است از ابو طاهر حسن كه از وى در گرگان بازماندگانى بوده اند، در ماهنامه گرگان آمده است كه نام وى ابو طاهر حسين بوده و در همان ماهنامه به جاى حسن نيز حسنك آمده است، و ديگر بازماندگان وى نيز به

نامهاى: محمد، حسن و داعى ابو محمد ذكر شده اند.

ذكر اسامى واردين به گرگان از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان عيسى بن زيد شهيد:

1- ابو الحسن على بن ابى الحسن زيد بن على بن حسين بن عيسى بن زيد بن حسين غضارة بن عيسى بن زيد شهيد كه در گرگان نقابت نيز داشته است.

از كيا سيد زين الشّرف و سيد نسب شناس دمشقى، ابو الغنائم نقل شده است كه نام وى حسين غضاره بوده است. و از ابو عمر و عثمان بن حاتم نسب شناس نقل كرده اند كه على بن زيد در هرات بوده، و او فرزند على بن حسين بن عيسى بن حسين غضاره است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 191

2- حسين بن زيد بن عيسى بن زيد شهيد امام .

از ابو جعفر حسينى نسب شناس نقل كرده اند كه فرزندان وى در گرگان بوده اند، به گمان من وجود فرزندانى از او در گرگان درست باشد. با اين همه از ابو عبد اللّه بن طباطبا نسب شناس نقل كرده اند كه گفته است: در بين افرادى كه داراى فرزندانى بوده اند، نام حسين را نديده ام.

3- بعضى از فرزندان حسن بن محمد بن زيد بن عيسى بن زيد شهيد- به نقل ابن ابى جعفر.

ذكر اسامى واردين به گرگان از اولاد حسين اصغر بن على بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسين اصغر:

1- حسن بن محمد عقيقى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن حسين اصغر كه در همان جا كشته شد و او سر لشكر سپاه حسن بن زيد بوده

است. از ابن ابى جعفر نقل كرده اند:

حسن بن محمد عقيقى در طبرستان فرزندانى داشته است كه بايد درباره آنان تحقيق كرد و به حقيقت احوال ايشان پى برد تا به خواست خدا ابهامى درباره آنها نماند.

2- يحيى بن على بن محمد عقيقى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن حسين اصغر، كه در آن جا عهده دار قضاوت بوده و مادرش رقيه دختر عبد اللّه بن عبد اللّه بن حسين اصغر و فرزندش به نام محمد امين بوده است.

ذكر اسامى واردين به گرگان از اولاد على بن حسين اصغر:

برخى از اولاد ابو طالب محمد بن جعفر بن عيسى بن على بن عبد اللّه بن على بن حسين اصغر.

ذكر اسامى واردين به گرگان از اولاد حسن بن حسين اصغر:

ابو على محمد بن على مرعش فرزند عبيد اللّه بن محمد بن حسن بن حسين اصغر.

از سيد امام مرشد باللّه زين الشّرف نقل كرده اند: بعضى گفته اند وى به نام

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 192

ابو اسماعيل محمد بوده و در گرگان به قتل رسيده است و بعضى گفته اند در آذربايجان كشته شده است امّا قول اول به حقيقت نزديكتر است، او در روزگاران بلوا و آشوب در شهر آمل متولّى نگهدارى اموال بوده است. بازماندگان وى عبارتند از: حسين كه اولادش دختر بوده اند، حسين نام ديگر- به قول صحيح- و محمد بن عبد اللّه كه او نيز اولادش منحصر به دختر بوده است.

از ابو عبد اللّه بن طباطبا نقل كرده اند: بعضى مى گويند: او پسرى داشته است كه بايد درباره وى جستجو كرد تا به خواست خدا به حقيقت مطلب پى برد.

ذكر اسامى واردين به گرگان از اولاد

حسن افطس فرزند على بن على:

محمد اكبر بن عبد اللّه مفقود فرزند حسن مكفوف بن حسن افطس.

ذكر اسامى واردين به گرگان از اولاد عباس بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن عباس:

بعضى از اولاد حسن بن اسماعيل بن عبد اللّه بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه ابن عباس

ذكر اسامى واردين به گرگان از اولاد عمر اطرف فرزند على بن ابى طالب (ع):

حسين اكبر بن عبيد اللّه اكبر بن على اكبر بن عبيد اللّه بن محمد اكبر بن عمر اطرف. مادرش ام سلمه دختر جعفر بن عبد الرّحمن شجرى بود، و بازماندگانش به نامهاى: عبيد اللّه، حسن و محمد بوده اند.

ذكر اسامى واردين به گرگان از اولاد عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

اسماعيل اصغر فرزند جعفر مولتانى فرزند محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف كه تنها بازمانده اش پسرى به نام على بوده است.

ذكر اسامى واردين به گرگان از اولاد جعفر طيار از جمله برخى از فرزندان على زينبى فرزند عبد اللّه جواد:

1- عقيل بن حمزة بن جعفر بن عباس بن ابراهيم بن جعفر بن ابراهيم بن جعفر بن ابراهيم رئيس فرزند محمد بن على زينبى.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 193

2- برخى از اولاد محمد بن ابراهيم بن ابى الكرام اصغر- يعنى محمد چشم قرمز- فرزند ابو الكرام عبد اللّه بن محمد بن على زينبى.

ذكر اسامى واردين گرگان از اولاد اسحاق عريضى فرزند عبد اللّه جواد:

برخى از اولاد ابوالقاسم على بن احمد بن حسين بن احمد بن حسن بن زيد بن عبد اللّه فرزند قاسم بن اسحاق عريضى اطرف بن عبد

اللّه جواد.

ذكر اسامى واردين گرگان از اولاد اسماعيل بن عبد اللّه جواد:

محمد بن محمد بن اسماعيل بن عبد اللّه بن حسين بن عبد اللّه بن اسماعيل بن عبد اللّه جواد. از ابن ابى جعفر به نقل از ابن منتاب نسب شناس چنين نقل شده است.

جرمغان:

از نواحى نيشابور

ذكر اسامى واردين به جرمغان از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) و پس از آن حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

مردى را نام مى برند كه خود مى گفت: من فرزند زيد بن حسن بن حسن بن على بن عبد اللّه بن حسن اعور فرزند محمد كابلى پسر عبد اللّه اشتر بن محمد نفس زكيّه فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن هستم، و از قول آقاى شيخ شرف ابو حرب محمد بن محسن حسينى معروف به ابن دينورى، نسب شناس، نقل كرده اند كه وى دروغگويى نابكار بوده است، و زيد غير از حسين ابو المكارم كه در گرگان بود. فرزند ديگرى نداشته است .

ذكر اسامى واردين به جرمغان از اولاد زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

برخى از فرزندان على اشكنبه پسر محمد امين عليه (بعضى گفته اند: ابن عليه) فرزند على زانكى پسر اسماعيل جالب الحجاره فرزند حسن امير بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع).

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 194

باب حاء

اشاره

نام شهرها و اماكنى كه اولش «حا» است و طالبيون بدان جا منتقل شده اند:

حاجين از نواحى مغرب، حريطين از نواحى مغرب، حبشه، حوزا، حلب، حران، حجاز، حراب ، حرة، حمص، حوزه، حاير، حيره و حلاباد .

حاجين:

از نواحى مغرب

ذكر اسامى واردين به حاجين از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع).

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 195

سپس برخى از فرزند حسن بن حسن از جمله برخى از اولاد عبد اللّه بن حسن بن حسن:

محمد بن قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن.

بازماندگانش عبارتند از: احمد- مشهور به جنون-، ابراهيم زهرينى، قاسم كنون و حسن حجّام.

حريطين:

از نواحى مغرب

ذكر اسامى واردين به حريطين از اولاد حسن بن على بن ابى طالب و بعد از آن برخى از اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

يحيى بن قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن.

بازماندگانش به نامهاى محمد ابو عبد اللّه و عيسى بوده اند.

حبشه

ذكر اسامى واردين به حبشه از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) سپس برخى از اولاد زيد بن حسن، از جمله بعضى از فرزندان ابراهيم بن حسن بن زيد بن حسن:

بعضى از فرزندان محمد بن ابراهيم بن ابراهيم بن حسن بن زيد بن حسن.

حوزا:

به گمانم از نواحى شام باشد!

ذكر اسامى واردين حوزه از فرزندان حسن بن على بن ابى طالب (ع) سپس برخى از اولاد حسن بن حسن، از جمله بعضى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

سليمان بن موسى ثانى فرزند عبد اللّه ثانى پسر موسى جون بن عبد اللّه بن حسن بن حسن، تنها بازمانده اش پسرى به نام محمد بوده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 196

ابن ابى جعفر مى گويد: نسل سليمان بن موسى ثانى منقرض گشته و فرزندى از او باقى نماند .

حرّان

ذكر اسامى واردين به حران از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان محمد باقر و پس از آن بعضى از اولاد اسحاق مؤتمن فرزند امام جعفر صادق:

1- عبيد اللّه بن محمد صوفى فرزند حسين بن اسحاق مؤتمن. از نسب شناس دمشقى ابو الغنايم عبد اللّه بن حسن قاضى نقل كرده است كه از عبيد اللّه بن محمد صوفى فرزندى باقى نمانده است.

2- جعفر بن محمد صوفى فرزند حسين بن اسحاق مؤتمن. سيد ابو الغنائم مى گويد: از جعفر بن محمد صوفى فرزندى باقى نمانده و نسل وى منقرض گشته است.

ذكر اسامى واردين به حران از اولاد زيد شهيد، از جمله برخى از فرزندان محمد بن زيد شهيد امام :

ابو عبد اللّه جعفر بن احمد سكين فرزند جعفر بن محمد بن زيد شهيد. تنها بازمانده وى، ابو الحسين على بوده است.

ذكر اسامى واردين به حران از اولاد محمد بن حنفيه، از جمله برخى از فرزندان جعفر بن محمد بن حنفيه:

1- اولاد على مدثر فرزند محمد عويد بن على بن عبد اللّه رأس المذرى پسر

جعفر بن عبد اللّه بن جعفر بن محمد بن حنفيه.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 197

2- ابراهيم بن عبد اللّه رأس المذرى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن جعفر بن محمد بن حنفيه، مادرش ام ولد، و بازماندگانش به نامهاى: ابو على حسن نسّابه، عبد اللّه، محمد، احمد، على و حسين بوده اند.

ذكر اسامى واردين به حران از اولاد عباس بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس:

حسن بن على بن اسماعيل بن عبد اللّه بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس.

ذكر اسامى واردين به حران از اولاد جعفر طيّار، از جمله برخى از فرزندان على زينبى بن عبد اللّه جواد:

ابو جعفر عبد اللّه بن حسن صدرى فرزند محمد بن حمزة بن اسحاق اشرف بن على زينبى، بازماندگانش به نامهاى: جعفر، ابو الفوارس محمد، ابو على محمد و ابراهيم مى باشند.

ذكر اسامى واردين به حران از اولاد اسحاق عريضى فرزند عبد اللّه جواد:

ابو طالب احمد بن زيد بن احمد بن عبد اللّه بن قاسم بن اسحاق عريضى كه ساكن حران بوده و فرزندانش به نامهاى على و محمد مى باشند.

ذكر اسامى واردين به حران از اولاد عقيل بن ابى طالب:

ابو جعفر عبد اللّه بن عقيل بن عبد اللّه بن عقيل بن محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عقيل بن ابى طالب. بازماندگانش عبارتند از: جعفر، ابو الحسين احمد و قاسم.

حلب

ذكر اسامى واردين به حلب از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) و پس از آن بعضى از اولاد حسن بن حسن، از جمله بعضى از فرزندان ابراهيم

غمر بن حسن بن حسن:

اسماعيل بن قاسم بن احمد ناصر لدين اللّه فرزند يحيى الهادى پسر حسين بن قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطبا پسر اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن. وى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 198

فرزندانى نيز داشته است.

ذكر اسامى واردين به حلب از اولاد جعفر بن حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن:

برخى از فرزندان ابو عبد اللّه حسين بن ابى الفضل محمد بن جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن.

ذكر اسامى واردين به حلب از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع)، سپس برخى از اولاد محمد باقر، از جمله بعضى از فرزندان موسى كاظم:

على بن اسحاق بن موسى كاظم، بازماندگانش به نامهاى: محمد، عبيد اللّه و اسحاق بوده اند.

ذكر اسامى واردين به حلب از اولاد اسحاق مؤتمن فرزند جعفر صادق، از جمله بعضى از فرزندان حسين بن اسحاق مؤتمن:

1- ابو المرجا، هبة اللّه بن طاهر بن احمد عامى بن محمد بن احمد بن محمد بن حسين بن اسحاق مؤتمن.

2- ابو المجد محمد بن مصعب بن محمد بن احمد بن محمد بن حسين بن اسحاق مؤتمن.

3- ابو البركات محمد بن على بن محمد بن احمد بن محمد بن حسين بن اسحاق مؤتمن.

4- ابو الفوارس موسى بن جعفر كه در حلب سمت نقابت داشته، فرزند محمد بن احمد بن محمد بن حسين بن اسحاق مؤتمن، مادرش به نام كريمه دختر قاضى ابو محمد حسن بن محمد بن حسن بن حسين بن عيسى بن يحيى بن حسين بن زيد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب

(ع) بوده است.

ذكر اسامى واردين به حلب از اولاد زيد شهيد، از جمله برخى از فرزندان حسين بن زيد شهيد:

1- كسى كه قاضى حلب و دمشق بوده، ابو محمد حسين مطهر فرزند محمد صالح بن حسن بن حسين بن عيسى بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 199

بازماندگانش عبارتند از: ابو الغنائم عبد اللّه دمشقى، ابو محمد نسب شناس كه كتابى در نسب شناسى دارد، ابو الطيّب احمد، ابو عبد اللّه محمد، ابو منصور عبد الوهّاب كه لقب وى ابو البركات است، ابو حسين يحيى، ابو هاشم و ابو القاسم زيد كه مشهور به هبة اللّه بن حسين است.

ذكر اسامى واردين به حلب از اولاد عمر اطرف فرزند على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از اولاد عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

اولاد ابو على حسين فرزند عبد اللّه بن حسين بن عبيد اللّه بن على طبيب بن عبيد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

ذكر اسامى واردين به حلب از اولاد عقيل بن ابى طالب، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمد بن محمد بن عقيل:

برخى از فرزندان عقيل بن عبد اللّه بن عقيل بن محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عقيل بن ابى طالب.

حجاز

ذكر اسامى واردين به حجاز از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) سپس برخى از فرزندان حسن بن حسن از جمله بعضى از اولاد عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- عبد اللّه بن موسى بن عبد اللّه بن حسن بن حسن. فرزندانش يازده پسر بوده اند كه پنج تن از آنها به نامهاى: موسى، يحيى، سليمان، صالح

و احمد پس از وى باقى ماندند.

2- اولاد عبد اللّه بن علقمه و بعضى گفته اند: ميسرة بن عبد اللّه بن ابراهيم بن عبد اللّه بن محمد بن يحيى صاحب ديلم فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن .

ذكر اسامى واردين به حجاز از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع)، سپس

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 200

برخى از فرزندان محمد بن على بن حسين:

بعضى از اولاد يحيى بن محمد بن على عريضى فرزند جعفر صادق.

ذكر اسامى واردين حجاز از اولاد زيد شهيد، از جمله برخى از فرزندان عيسى بن زيد شهيد:

ابو طاهر احمد بن قاسم بن احمد بن قاسم بن زيد بن حسين بن عيسى بن زيد شهيد، بازماندگانش عبارتند از: قاسم، فاطمه، سكينه و خديجه.

ذكر اسامى واردين به حجاز از اولاد حسين اصغر بن على بن حسين از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه اعرج:

بعضى از اولاد ابو جعفر مسلم بن عبيد اللّه امين بن طاهر بن طاهر بن يحيى بن حسن بن جعفر حجة اللّه بن عبيد اللّه اعرج.

ذكر اسامى واردين به حجاز از اولاد جعفر طيّار، از جمله برخى از فرزندان على زينبى فرزند عبد اللّه جواد:

1- برخى از اولاد ابراهيم بن عبد اللّه بن داوود بن محمد بن جعفر بن ابراهيم رئيس فرزند محمد بن على بن عبد اللّه جواد.

2- بعضى از فرزندان قاسم بن عبد اللّه طويل فرزند محمد طويل بن عبيد اللّه بن محمد بن عبد اللّه بن عيسى بن جعفر بن ابراهيم بن محمد بن على زينبى.

ذكر اسامى واردين به حجاز از اولاد اسحاق عريضى اطرف فرزند عبد اللّه جواد:

فرزندان موهوب بن عبد اللّه

بن عباس بن عيسى بن ابراهيم بن محمد بن جعفر بن قاسم بن اسحاق عريضى.

حراب

ذكر اسامى واردين به حراب از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع)، سپس

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 201

از فرزندان حسن بن حسن:

1- كسى كه به حراب رفت و با رئيس آن جا كشته شد، ابو عبد اللّه قاسم بن محمد اكبر بن موسى ثانى بن عبد اللّه ثانى فرزند موسى جون بن عبد اللّه بن حسن بن حسن است، بازماندگانش چهار پسر بوده اند به نامهاى: على معروف به كتيم كه فرزندانى داشته، محمد كه صاحب اولاد بوده است، ادريس و احمد كه فرزندانى داشته اند، حسين كه بدون فرزند بوده است و او را محمد بن سليمان بن داوود به قتل رساند، ميمون و محمد و ادريس كه آنها نيز بازماندگانى نداشته اند.

2- حسين بن محمد بن موسى ثانى فرزند عبد اللّه ثانى بن موسى جون فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن كه در آن جا به قتل رسيد. بازماندگانش: سليمان، ابراهيم، محمد، على، عبد اللّه كه فرزندى نداشته، اسحاق و صالح كه فرزندى نداشته است.

حرة:

از نواحى مدينه

ذكر اسامى واردين به حره از اولاد محمد بن حنفيّه:

كسى كه در حره به قتل رسيد، جعفر اصغر فرزند محمد بن حنفيّه، مادرش، ام جعفر دختر محمد بن جعفر بن ابى طالب، بازمانده اش منحصر به يك پسر به نام عبد اللّه بوده كه مادرش امّ ولد بوده است.

حمص

ذكر اسامى واردين به حمص از اولاد حسن بن على بن ابى طالب سپس

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 202

برخى از فرزندان حسن بن حسن:

ذكر اسامى واردين به حمص از فرزندان جعفر بن حسن بن حسن:

ابو زيد محمد بن احمد بن عبيد اللّه بن على باغر بن عبيد اللّه امير فرزند عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن. بازماندگانش عبارتند از: ابو القاسم على، محمد، احمد، جعفر و عبيد اللّه.

ذكر اسامى واردين به حمص از اولاد زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

1- از آن جمله اند برخى از اولاد قاسم بن حسن بن زيد بن حسن.

2- كسى كه در آن جا از دنيا رفت، حسين بن على كوفى فرزند حسين بن على شديد ابن محمد بطحانى است كه در كوفه مقيم بود.

ذكر اسامى واردين به حمص از اولاد عباس بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس.

محمد بن احمد بن هارون بن محمد بن عبد اللّه بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس.

ذكر اسامى واردين به حمص از اولاد جعفر طيّار از جمله بعضى از فرزندان على زينبى فرزند عبد اللّه جواد:

از واردينى كه در همان جا از دنيا رفت، ابو

على محمد بن حسن صدرى فرزند محمد بن حمزة بن اسحاق اشرف فرزند على زينبى است كه بازماندگانش عبارتند از: جعفر، ابو تراب على و ابو طالب.

خوزه:

تصور مى كنم از اماكنى در باديه باشد .

حائر:

محل شهادت حسين بن على بن ابى طالب (ع) است.

ذكر اسامى واردين به حائر از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) سپس

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 203

بعضى از فرزندان محمد بن على بن حسين بن على، از جمله برخى از فرزندان موسى كاظم:

1- ابو على حسن بن محمد بن ابراهيم بن محمد بن موسى كاظم.

2- ابو جعفر احمد بن ابراهيم بن محمد بن حمزة بن احمد بن ابراهيم بن محمد بن موسى كاظم.

ذكر اسامى واردين به حائر از اولاد حسين بن على بن حسين بن على (ع) از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه اصغر فرزند حسين اصغر:

1- كسى كه در آنجا نقابت داشته است، ابو الحسن محمد ليث بن ابى عبد اللّه محمد احول بن قاسم بن محمد ثانى بن على ثانى بن عبيد اللّه اعرج ثانى بن على اول فرزند عبيد اللّه اعرج بن حسين اصغر مى باشد. او فرزندانى داشته است اما كسى از اولاد وى باقى نمانده است.

2- محمد ملقب به معمر بن احمد بن على اصغر فرزند يحيى نسب شناس فرزند حسين بن جعفر حجة اللّه پسر عبيد اللّه اعرج، بازماندگانش عبارتند از: على، محمد و حسن.

ذكر اسامى واردين به حائر از اولاد عبد اللّه بن حسين اصغر:

ابو المعالى على بن محمد بن حسن بن على رئيس فرزند ابى جعفر محمد نقيب مكّه- ابن على بن اسماعيل منقذى بن جعفر بن حسين اصغر ملقّب به فخر المعالى نوه قدير معتزلى . وى چندين دختر داشت.

حيرة:

از نواحى فارس

حلاباذ:

از نواحى بلخ

ذكر اسامى واردين به حلاباذ از فرزندان حسين بن على از جمله برخى از

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 204

اولاد حسين اصغر:

ابو العباس محمد بن على بن حسن بن حسن بن جعفر حجة اللّه بن عبيد اللّه اعرج. بازمانده وى به نام ابو الحسن محمد است كه بعضى گفته اند: نامش احمد بوده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 205

باب خاء

اشاره

اسامى شهرها و جاهايى كه اولش حرف خاء است و طالبيون بدان جا رفته اند:

خافور، خلص، خيبر، خليص، خوزستان، خبيص، خورزن، خوار الرّى، خراسان، خوارزم و خجنده.

خافور:

از نواحى مغرب

ذكر اسامى واردين به خافور از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) سپس برخى از فرزندان زيد بن حسن بن على، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن:

از فرزندان مانكديم بن ناصر مؤذّن، محمد بن على قزوينى فرزند حسين نقيب ابن ابى الغيث محمد بن يحيى بن حسين بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى بن زيد بن حسن.

خلص و خيبر

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 206

خليص

ذكر اسامى واردين به خليص از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع):

1- برخى از اولاد حسين اصغر فرزند على بن حسين، از جمله بعضى از فرزندان عبد اللّه بن حسين بن على بن زين العابدين.

2- قاسم بن اسماعيل منقذى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن حسين اصغر. مادرش به نام صعبه (صفيه خ ل) دختر قاسم بن عبد اللّه بن حسين اصغر، و بازماندگانش، به نامهاى: محمد، على و احمد بودند.

3- حسين بن اسماعيل منقذى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن حسين اصغر.

مادرش به نام صعبه (صفيّه خ ل) است كه قبلا توضيح داديم: ابو عبد اللّه طباطبا نسب شناس گويد وى فرزندانى داشته است. (فى صح).

4- ابو القاسم حسن بن على رئيس بن محمد بن على بن اسماعيل منقذى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن حسين اصغر.

5- كسى كه سرپرست آن جا بوده است، ابو جعفر عبد اللّه بن احمد منقذى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن حسين اصغر.

خوزستان

ذكر اسامى واردين به خوزستان از فرزندان حسن بن على، سپس از فرزندان حسن بن حسن از جمله برخى از اولاد ابراهيم غمر بن حسن بن حسن:

ابو محمد داوود بن احمد ناصر لدين اللّه فرزند يحيى هادى بن حسين بن قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطبا، بازمانده وى شخصى به نام حسن است كه فرزندان وى در رامهرمزند.

خبيص:

از نواحى كرمان

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 207

خوار الرّى

ذكر اسامى واردين به خوار الرّى از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از اولاد زيد بن حسن، و پس از آن بعضى از اولاد على بن حسن امير فرزند زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

از منتقلان ابها سراهنگ على بن اسماعيل بن ابى محمد جعفر بن اسماعيل بن ابى على حسن بن ابى على محمد ابهرى فرزند عبد اللّه در دار بن احمد بن عبد اللّه بن على بن حسن امير بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع).

خراسان

ذكر اسامى واردين به خراسان از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- ابراهيم بن محمد كابلى فرزند عبد اللّه اشتر بن محمد نفس زكيّه پسر عبد اللّه بن حسن بن حسن. بازماندگانش قاسم امير و محمد كه هر دو بدون فرزند بوده اند.

2- احمد بن محمود فرزند عبد الرّحمن بن عبد اللّه ابى الفاتك ابن داوود بن سليمان بن عبد اللّه بن موسى الجون فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن. وى در خراسان از دنيا رفته است.

ذكر اسامى واردين به خراسان از اولاد ابراهيم بن حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن:

عيسى بن قاسم اكبر فرزند يحيى هادى پسر حسين بن قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطبا پسر اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 208

ذكر اسامى واردين به خراسان از اولاد زيد بن حسن بن على، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن

زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

1- برخى از اولاد محمد اصغر فرزند موسى بن محمد بطحانى فرزند قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع).

2- جعفر بن حسن بن محمد بن حسين بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى فرزند قاسم بن حسن بن زيد. بازماندگانش يك پسر و يك دختر به نامهاى محمد و زينب بودند كه مادرشان زنى از مردم طبرستان بوده است.

شريف نسب شناس، ابو طاهر احمد بن عيسى بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف مى گويد: نام فرزندان جعفر؛ عبد الرّحمن و فاطمه بوده و مادرشان زنى از اهل طبرستان بوده است.

3- برخى از فرزندان محمد بن على بن حمزه طويل شعرانى پسر احمد بن محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى فرزند قاسم بن حسن بن زيد بن حسن، فرزندانش عبارتند از: محمد، عبد الصّمد و اميركا .

ذكر اسامى واردين خراسان از فرزندان حسين بن على (ع) و بعد از آن برخى از اولاد محمد باقر از جمله برخى از فرزندان موسى بن جعفر صادق:

1- محمد بن اسماعيل بن جعفر بن محمد بن ابراهيم بن محمد بن عبد اللّه بن موسى كاظم.

2- برخى از اولاد قاسم بن حمزة بن موسى كاظم .

ذكر اسامى واردين به خراسان از اولاد على عريضى فرزند جعفر صادق:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 209

از منتقلان قم به خراسان، ابو الحسن على بن حسين بن على اكبر فرزند على عريضى است.

ذكر اسامى واردين به خراسان از اولاد زيد شهيد، از جمله برخى از فرزندان حسين بن زيد بن على بن حسين بن على (ع) :

1- بعضى

از فرزندان زيد شهيد.

2- محمد بن على بن احمد مختفى فرزند عيسى بن زيد شهيد.

3- حسن بن مهدى فرزند ابو الحسن محمد بن احمد بن محمد ابزاد رطب فرزند زيد بن عيسى بن زيد شهيد امام [!] بازماندگان وى به نامهاى اسماعيل و داوود مى باشند.

ذكر اسامى واردين به خراسان از اولاد حسين اصغر، از جمله برخى از فرزندان سليمان بن حسين اصغر:

برخى از فرزندان حسين بن سليمان بن حسين اصغر.

ذكر اسامى واردين به خراسان از اولاد جعفر طيّار، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه جواد فرزند جعفر طيّار:

احمد بن حسين بن حسن بن اسحاق اشرف فرزند على زينبى فرزند عبد اللّه جواد، كه تنها بازمانده او پسرى به نام محمد بوده است.

خوارزم

ذكر اسامى واردين به خوارزم از فرزندان حسين بن على بن ابى طالب (ع) سپس برخى از فرزندان محمد بن على:

محمد بن ابى عبد اللّه محمد بن حسين بن على بن احمد بن على بن عبد اللّه بن حسن بن على عريضى فرزند جعفر بن محمد صادق.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 210

خجنده

ذكر اسامى واردين به خجنده از فرزندان حسن بن على از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

يوسف بن حسن بن احمد بن عبد اللّه بن حسن اعور بن محمد كابلى فرزند عبد اللّه اكبر اشتر بن محمد نفس زكيّه فرزند عبد اللّه بن حسن.

ذكر اسامى واردين خجنده از اولاد جعفر بن حسن بن حسن:

1- بعضى از اولاد ابو جعفر محمد بن قاسم بن ابو جعفر محمد ادرع فرزند عبيد اللّه امير، فرزند عبد اللّه بن حسن بن جعفر.

2- بعضى از فرزندان ابو عبد اللّه حسين ملحوس بن قاسم بن ابى جعفر محمد ادرع، فرزند عبيد اللّه امير.

ذكر اسامى واردين خجنده از اولاد زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن:

حمزة بن داوود فرزند على نقيب پسر عيسى بن محمد بطحانى. مادرش امّ ولد بوده و فرزندانش به نامهاى: ابو احمد محمد، ابو محمد اسماعيل، محمد و عيسى مى باشد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 211

باب دال

اشاره

اسامى شهرها و جاهايى كه حرف اوّل آنها دال است و طالبيّون بدان جا انتقال يافته اند.

دمياط، ديار بكر، دمشق، دبيل، دسكرة، دينور، ديلم، دليس، دامغان.

دمياط

ذكر اسامى واردين به دمياط از اولاد عباس بن على (ع) از جمله برخى از اولاد عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس:

برخى از اولاد ابو عبد اللّه بن محمد تاتور فرزند حسن اصغر پسر على بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس.

ديار بكر

ذكر اسامى واردين به ديار بكر از اولاد عمر اطرف فرزند على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

برخى از اولاد جعفر مولتانى فرزند محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 212

دمشق

ذكر اسامى واردين به دمشق از اولاد حسن بن على بن ابى طالب (ع) سپس برخى از اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- احمد شيظم بن يحيى بن محمد بن يحيى سويقى فرزند عبد اللّه بن موسى جون فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن، بازماندگانش به نامهاى: على كه فوت كرد، يوسف كه بدون فرزند بوده و على بوده اند.

2- كسى كه در دمشق از دنيا رفت به نام تميم بن حسن بن محمد بن حسن بن محمد بن قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن مى باشد.

نسب شناس ابو الغنائم شريف دمشقى مى گويد: از تميم بن حسن كسى باقى نمانده است.

ذكر اسامى واردين به دمشق از اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان على عابد بن حسن مثلث:

ابو الحسن يحيى بن جعفر بن على بن عبد اللّه بن حسن بن على عابد بن حسن مثلث فرزند حسن بن حسن.

ذكر اسامى واردين به دمشق از اولاد ابراهيم غمر بن حسن بن حسن. و برخى از فرزندان اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن:

ابو البركات محمد بن محمد بن قاسم بن على بن محمد اكبر فرزند احمد بن ابراهيم طباطبا فرزند اسماعيل بن ابراهيم. فرزندانش يكى به نام ابو البشائر و

پسر ديگرى بوده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 213

ذكر اسامى واردين به دمشق از اولاد جعفر بن حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن:

برخى از اولاد ابى الحسن محمد بن احمد بن عبد اللّه بن على باغر بن عبيد اللّه امير فرزند عبد اللّه بن حسن بن جعفر.

ذكر اسامى واردين به دمشق از اولاد زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن:

يكى از اولاد على كه در بين فاميلش مقام والايى داشته، فرزند محمد بطحانى است.

ذكر اسامى واردين به دمشق از اولاد اسماعيل جالب الحجاره فرزند حسن بن زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان على زانكى پسر اسماعيل بن حسن بن زيد:

فرزند حسين اميركاى قمى ملقب به شكنباه پسر على بن محمد امير بن علية بن على زانكى.

ذكر اسامى واردين به دمشق از اولاد حسين بن على، سپس برخى از اولاد محمد بن على از جمله بعضى از فرزندان موسى كاظم:

بعضى از فرزندان حسين بن موسى بن اسماعيل بن موسى كاظم.

ذكر اسامى واردين به دمشق از اولاد اسماعيل بن جعفر صادق:

از واردين به دمشق كه نقيب آن جا نيز بوده، موسى بن اسماعيل بن حسين بن احمد بن اسماعيل بن محمد بن اسماعيل است. فرزندش به نام ابو على اصغر، ملقّب به نقيب و عماد الدوله مى باشد.

ذكر اسامى واردين به دمشق از فرزندان على بن اسماعيل بن جعفر بن محمد بن على بن حسين:

1- ابو القاسم اسماعيل بن على بن حسين بن ابى الحسن حسين بن على بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه

محمد رضا عطائى، ص: 214

محمد بن على بن اسماعيل.

2- ابو طاهر حسين بن على بن محمد بن على بن حسن بن ابى الحسن حسين بن على بن محمد بن على بن اسماعيل.

3- از منتقلان اردبيل به دمشق، عباس بن حسن بن حسين بن على بن محمد بن على بن اسماعيل است كه تنها بازمانده او ابو محمد حسن مى باشد.

ذكر اسامى واردين به دمشق از اولاد على عريضى فرزند جعفر صادق از جمله برخى از فرزندان محمد اكبر پسر على عريضى:

على بن اسماعيل بن عبد اللّه بن عيسى اكبر فرزند محمد اكبر بن على عريضى كه تنها بازمانده اش به نام عيسى بوده است.

ذكر اسامى واردين به دمشق از اولاد زيد شهيد، از جمله برخى از فرزندان حسين بن زيد شهيد:

از منتقلان حلب به دمشق، ابو عبد اللّه حسين بن زيد بن زيد اصم فرزند حسين بن حسين بن زيد شهيد. سيد نسب شناس المرشد باللّه، زين الشرف مى گويد: از زيد بن حسين بن حسين فرزندى باقى نماند.

امّا از فرزندان عيسى بن زيد شهيد:

از منتقلان بغداد به دمشق، يحيى بن على بن محمد بن احمد مختفى فرزند عيسى بن زيد شهيد. بازماندگانش به نامهاى: على، احمد، فاطمه و سكينه بوده اند.

ذكر اسامى واردين به دمشق از اولاد حسين اصغر، از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه اعرج:

1- ابو عبد اللّه محمد بن حسين بن عبيد اللّه بن حسين بن ابراهيم بن على بن عبيد اللّه اعرج. وى در آن جا، نقيب، قاضى و امام مسجد جامع و رئيس بوده و فرزندانى داشته است از جمله بازماندگان او، ابو على حسين خطيب است.

2- اولاد عبد اللّه بن جعفر بن

يحيى- نسب شناس- فرزند حسن بن جعفر بن عبيد اللّه اعرج.

ذكر اسامى واردين به دمشق از اولاد عبد اللّه بن حسين اصغر:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 215

1- بعضى از فرزندان ابراهيم بن محمد عقيقى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن حسين اصغر.

2- بعضى از اولاد حسين كعكى فرزند حسن حمصه پسر محمد بن حسن بن موسى بن على بن حسين اصغر.

ذكر اسامى واردين به دمشق از اولاد عباس بن على، از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس:

جعفر بن عبد اللّه بن عبيد اللّه بن حسن بن عبد اللّه بن عباس. تنها بازمانده اش پسرى به نام على بوده است.

ذكر اسامى واردين به دمشق از اولاد جعفر طيّار از جمله برخى از فرزندان على زينبى پسر عبد اللّه جواد:

محمد بن على بن ابراهيم بن عبيد اللّه بن ابراهيم رئيس فرزند محمد بن على زينبى فرزند عبد اللّه جواد، بازماندگانش دو پسر به نامهاى ابو طالب عبيد اللّه و ابو القاسم و چند دختر بوده اند.

دبيل:

از نواحى آذربايجان

ذكر اسامى واردين به دبيل از اولاد حسين بن على، سپس برخى از اولاد محمد بن على از جمله بعضى از اولاد موسى كاظم:

از كسانى كه از كوفه به دبيل منتقل شده اند، اسحاق مملوس فرزند عباس بن اسحاق بن موسى كاظم است. بازماندگانش به نامهاى: على، ابو القاسم احمد، محمد، حسن، يحيى ابو الحسن مى باشند.

سيد نسب شناس، المرشد باللّه زين الشرف مى گويد: و ديگر بازماندگان (فى صح).

دينور

ذكر اسامى واردين به دينور از اولاد زيد بن حسن از جمله برخى از فرزندان

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 216

قاسم بن حسن بن زيد:

1- اولاد داوود اصغر فرزند محمد بن هارون بن محمد بطحانى، مطابق نقل ابن صوفى علوى عمرى نسب شناس.

2- احمد بن محمد ششديو فرزند حسين بن عيسى بن محمد بطحانى.

به خط كياى بزرگوار- نسب شناس- مرشد باللّه ديدم: كه گروهى در شيراز مدّعى شده اند كه از اولاد وى هستند كه اين ادّعاى درستى نيست و بازماندگان وى عبارتند از: محمد ششديو و مهدى.

ذكر اسامى واردين به دينور از فرزندان اسماعيل جالب الحجاره فرزند حسن بن زيد بن حسن بن على (ع):

برخى از فرزندان قاسم بن محمد بن على زانكى فرزند اسماعيل جالب الحجاره.

ذكر اسامى واردين به دينور از اولاد حسين بن على و پس از آن از اولاد محمد باقر:

ابو محمد حسن بن ابى الحسن بن على بن محمد بن على بن اسماعيل بن جعفر صادق. (بازماندگان وى) على و عباس بودند كه هر دو فرزندانى داشته اند.

ذكر اسامى واردين به دينور از اولاد موسى كاظم:

احمد بن محمد بن اسماعيل بن ابراهيم بن موسى بن جعفر صادق، بازماندگان وى

به نامهاى: حسين، محمد، و عيسى بودند.

ذكر اسامى واردين به دينور از اولاد حسين افطس، از جمله برخى از فرزندان حسن بن حسن افطس:

ابو طالب محمد بن احمد بن جعفر بن حسين شاعر فرزند على بن حسن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 217

مكفوف بن حسن افطس.

ذكر اسامى واردين به دينور از اولاد حسين بن حسن افطس:

1- ابو الحسن على بن حسن بن حسين بن حسن افطس كه مادرش امّ ولد و يكى از بازماندگانش به نام طاهر بوده است- ابو جعفر نسب شناس چنين نقل كرده است. اما ابو الحسين محمد بن قاسم تميمى اصفهانى نسب شناس مى گويد:

او بدون فرزند بوده ولى صحيح تر آن است كه وى فرزندانى داشته است-، فرزند ديگرش به نام حسن است كه مادرش از اهل مدينه بوده و بعضى گفته اند وى ام ولد بوده است. فرزند ديگرى به نام حسين داشته كه مادرش از اهل رى و بعضى گفته اند ام ولد بوده است. و فرزندان ديگر وى عبارت بوده اند از: ابو جعفر محمّد، عباس، احمد، ابو طالب حمزه شعرانى، زينب، و سكينه كه مادرشان، فاطمه دختر احمد بن مسلم از مردم جبل بوده است، قاسم و ام محمد كه مادرشان زنى به نام عصمت دختر عاصم بن مرّة بن ابى عاصم از قبيله بنى عجل بوده است، ابوالفضل عبد اللّه، ابو الحسين عبد اللّه و يحيى.

از ابو الحسين محمد بن قاسم تميمى نقل شده است كه مادر ايشان، ام ولد بوده است. و فرزندان ديگرى به نام امّ كلثوم و جعفر داشته است. و نيز از ابو الحسين تميمى نقل شده است كه جعفر بدون فرزند بوده

است. و من در مشجره ديدم كه او فرزندى به نام محمد داشته است كه پيش از خودش از دنيا رفته است.

2- على ملقّب به كابار فرزند حسين بن ابراهيم بن حسن بن حسين بن حسن افطس. كه تنها بازمانده وى به نام يحيى بوده است.

ديلم

ذكر اسامى واردين به ديلم از فرزندان حسن بن على، سپس برخى از فرزندان حسن بن حسن، از جمله بعضى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- از منتقلان مدينه به ديلم كه در همان جا نيز به قتل رسيده، يحيى بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 218

محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن است كه پيش از پدر از دنيا رفت، مادرش ام ولد و بعضى گفته اند از خاندان زبير بوده است.

2- يحيى بن عبد اللّه بن حسن بن حسن، وى در سال هفتاد و دو در محلى به نام دار (از نواحى ديلم) قيام كرد و در شهر ديلم در زندان هارون الرّشيد در نزد سندى بن شاهك بدرود زندگى گفت. مادرش زنى به نام قريبه دختر ابى ركح- يعنى عبد اللّه بن ابى عبيدة بن عبد اللّه بن زمعة بن اسود بن مطّلب بن اسد بن عبد العزى بن قصى- است. و بازماندگان وى عبارتند از محمد كه مادرش خديجه دختر ابراهيم بن طلحة بن عمر بن عبد اللّه بن معمر بن عثمان بن عمرو بن كعب بن سعد بن تيم بن مرّه است و صالح كه وى بدون فرزند بوده و مادرش صفيه دختر عبد اللّه بن محمد بن عمر بن على بن ابى طالب مى باشد و دخترى به نام

قريبه داشته است كه مادرش ام ولد بوده است. و بنا به گفته ابو الحسن احمد بن عمران بن موسى اشنانى، نسب شناس، فرزندان ديگرى به نامهاى ابراهيم كه مادرش ام ولد بوده، و عيسى و عبد اللّه داشته است.

ذكر اسامى واردين به ديلم از اولاد زيد بن حسن بن على از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن:

از منتقلان كوفه به ديلم، عبد الرّحمن بن محمد بن عبد الرّحمن بن قاسم بن محمد بطحانى. بازماندگانش به نامهاى ابو عيسى حسن كوچك، محمد، جعفر و على مى باشند.

ذكر اسامى واردين به ديلم از اولاد عمر اشرف فرزند على زين العابدين، از جمله برخى از فرزندان على بن عمر اشرف:

ابو محمد حسن بن على بن حسن بن على اكبر فرزند عمر اشرف، كه به هنگام حاكميّت خود در همان جا قيام كرد و مادرش ام ولد و بازماندگانش عبارتند

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 219

از: ابو الحسن على شاعر كه خود بازماندگانى داشته و مادرش ام على دختر محمد بن محمد بن حسن بن على بن عمر اشرف بوده است، ابو القاسم جعفر كه فرزندانى داشته، ابو الحسين احمد- كه مادر اين دو برادر، ام ولد بوده- محمد كه مادر وى نيز ام ولد بوده است- از ابو الحسن احمد عقيقى فرزند عيسى بن على بن حسين اصغر نقل كرده اند كه مادر وى زنى به نام زينب با كنيه امّ حسن بوده است- و ام محمد و مباركه.

ذكر اسامى واردين به ديلم از اولاد عمر اطرف فرزند على، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

اولاد ابو

الطّيب محمد بن عيسى بن احمد بن عيسى بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

دليس:

از اراضى طبرستان و نواحى چالوس

ذكر اسامى واردين به دليس از اولاد حسن بن على سپس از اولاد زيد بن حسن بن على از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن:

1- جعفر بن حسن بن ابى جعفر، محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى.

مادرش ميمونه از اهل رى است و بازماندگانش به نامهاى: حسن، محمد سراهنگ، ابو الهيجا احمد، فاطمه، امّ حسن، و آمنه بوده اند كه مادرشان زنى غير علوى از اهل كلام بوده است.

2- احمد بن محمد بن حسن بن جعفر بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 220

باب ذال

ذى المروة

ذكر اسامى واردين به ذى المروة از فرزندان حسن بن على، سپس برخى از فرزندان زيد بن حسن، از جمله بعضى از اولاد قاسم بن حسن بن زيد:

على بن على بن عبد الرّحمن شجرى كه در جهينه (ذى المروة) به قتل رسيد، مادرش امّ ولد بوده و فرزندانش به نامهاى: ابراهيم، محمد، حسن، ام عبد اللّه، ام سلمة، ام كلثوم و خديجه- كه اين سه دختر در زمان حيات پدر از دنيا رفتند-، عبد اللّه و يحيى- كه بدون فرزند بوده و با قاسم بن على بن اسماعيل بن حسن بن زيد در بيرون دروازه رى كشته شد-، داوود، ملقّب به ابو قدس. و از ايشان كسى جز ابراهيم باقى نماند، مادر ايشان زنى به نام عليه، دختر عبد اللّه بن ابراهيم بن عبد اللّه، ابو القاسم، فرزند محمد بن على بن عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب بوده است.

ديگر از فرزندان على: عبد الرّحمن، اسماء و ام حسن است كه مادرشان به

نام حب دختر حسن بن عبد اللّه بن حسن بن زيد بوده و فرزند ديگرش به نام ميمون حسين مى باشد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 221

ذى المروة:

به گمانم از نواحى بخارى باشد!

ذكر اسامى واردين به ذى المروه از اولاد حسن بن على، و بعد از اولاد زيد بن حسن بن على، از جمله برخى از فرزندان اسماعيل جالب الحجاره فرزند حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

محمد بن احمد نقيب بخارا فرزند محمد بن اسماعيل جالب الحجاره كه در ذى المروة با پدرش به قتل رسيد، بازماندگانش دو پسر بودند به نامهاى اسماعيل و زيد كه مادران هر دو، ام ولد بوده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 222

باب راء

اشاره

اسامى شهرها و اماكنى كه اوّل آنها حرف راء است و طالبيّون بدان جا رفته اند:

رخان، رقه، رحبه، رمله، روم، رمح، رس، رامهرمز، روذراور، راوند، رى، رويان، رخج، رامويه.

رخان:

به گمانم جزء اراضى مغرب باشد

ذكر اسامى واردين به رخان از فرزندان حسن بن على، و پس از آن فرزندان حسن بن حسن:

سليمان، ابراهيم و صالح فرزندان يحيى بن احمد بن محمد اثبتى بن يحيى بن عبد اللّه بن حسن بن حسن كه در رخان كشته شدند و ابو السّاج آنان را به قتل رساند.

رقه:

از نواحى شام.

ذكر اسامى واردين به رقه از اولاد حسين بن على، از جمله برخى از فرزندان على عريضى:

1- حسين بن محمد اكبر فرزند يحيى بن محمد بن على عريضى، مادرش آمنه

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 223

دختر محمد بن احمد شعرانى پسر على عريضى و تنها بازمانده اش پسرى به نام محمّد است.

2- حسين بن محمد بن جعفر بن يحيى بن محمد اكبر بن على عريضى.

3- احمد بن على شعرانى پسر على عريضى، مادرش فاطمه دختر موسى بن عبد اللّه فرزند عبد اللّه بن موسى كاظم است.

4- حسين بن احمد شعرانى فرزند على عريضى، مادرش ام ولد بوده و فرزندانش به نامهاى احمد و محمد مى باشند كه مادر هر دوى اينها ام ولد بوده است. و بعضى گفته اند: فرزندانى به نامهاى ابو على حسين اكبر و حسين اصغر داشته است.

ذكر اسامى واردين به رقه از اولاد اسحاق مؤتمن:

1- محمد بن طاهر بن محمد بن طاهر بن محمد بن حسين بن اسحاق مؤتمن.

مادرش غير علوى بوده است.

2- على بن هبة اللّه بن على بن حسين بن طاهر بن محمد بن حسين بن اسحاق مؤتمن. مادرش دختر طاهر موسوى بوده است.

رحبه

ذكر اسامى واردين به رحبه از اولاد حسين بن على، سپس از فرزندان محمد باقر:

ابو القاسم جعفر بن احمد بن حسين بن شعرانى پسر على عريضى.

بازماندگانش به نامهاى: على، فاطمه و خديجه اند كه مادرشان و هيبه دختر قاسم بن حسن بن عيسى ابراهيم بن عرشيه مى باشد.

ذكر اسامى واردين به رحبه از اولاد عباس بن على، از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد

رضا عطائى، ص: 224

عيسى بن سليمان بن محمد لحيانى فرزند عبد اللّه بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس.

رمله

ذكر اسامى واردين به رملة از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد ابراهيم بن حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن:

1- برخى از فرزندان ابو الحسن على بن عبد اللّه بن حسين بن قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطبا پسر اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن بن على.

2- يحيى بن قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطبا فرزند اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن. مادرش ام ولد، و بازماندگانش تنها يك پسر به نام ابو عبد اللّه حسين بوده و فرزند ديگرش حسن قبل از فوت پدر از دنيا رفته و دخترى نيز به نام آمنه داشته است كه مادر هر سه اينها فاطمه دختر على بن زياد بن ورقة بن محمد بن عماد اللّه هلالى بوده است. و فرزندان ديگرش: ابراهيم- كه در كودكى از دنيا رفته-، فاطمه، مريم، رقيه و آمنه كه مادرشان امّ ولد بوده است.

ذكر اسامى واردين به رمله از اولاد جعفر بن حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن:

1- ابو الحسن محمد بن احمد بن عبيد اللّه بن على باغر بن عبيد اللّه امير فرزند عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن.

2- ابو عبد اللّه جعفر بن ابراهيم بن قاسم بن ابراهيم بن حسن بن محمد بن سليمان بن داوود. تنها بازمانده اش به نام ابو طالب حسن است كه قاضى رمله بوده و مادرش ام حسن

دختر ابو احمد بن سليمان سرما ورد بن جعفر بن محمد بن زيد شهيد مى باشد.

ذكر اسامى واردين به رمله از اولاد زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 225

قاسم بن حسن بن زيد:

برخى از فرزندان ابو العباس احمد مثقوب پسر يحيى بن هارون بن محمد بن حسين بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى.

ذكر اسامى واردين به رمله از اولاد حسين بن على، سپس از اولاد محمد باقر.

ذكر اسامى واردين به رمله از اولاد على عريضى، از جمله برخى از فرزندان محمد اكبر بن على عريضى:

1- على بن احمد نفّاط پسر عيسى اكبر بن محمد اكبر. تنها بازمانده او پسرى به نام محمد بوده است.

2- ابو جعفر محمد بن يحيى بن محمد بن على (بن جعفر بن محمد) بن حسين بن على بن ابى طالب (ع).

ذكر اسامى واردين به رمله از اولاد احمد شعرانى فرزند على عريضى:

محمد بن احمد بن حسين بن احمد شعرانى پسر على عريضى، تنها بازمانده وى پسرى به نام حمزه بوده است.

ذكر اسامى واردين به رمله از اولاد زيد شهيد، از جمله برخى از فرزندان محمد بن زيد:

برخى از فرزندان على بن احمد سكّين سرماورد فرزند جعفر بن محمد بن زيد.

ذكر اسامى واردين به رمله از اولاد حسين اصغر، از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه اعرج:

1- عبيد اللّه بن على بن عبيد اللّه ثالث فرزند على بن عبيد اللّه ثانى بن على بن عبيد اللّه اعرج، كه قاضى و رئيس آن جا بوده است و بازماندگانش: ابراهيم، ابو عبد اللّه ازرق و على مى باشند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 226

2-

برخى از اولاد ابو الحسن محمد بن جعفر بن محمد بن على بن ابراهيم بن محمد جوانى فرزند حسن بن محمد بن عبيد اللّه اعرج.

3- بعضى از اولاد ابو عبد اللّه حسين بن طاهر بن يحيى نسب شناس، فرزند حسن بن جعفر، حجة اللّه پسر عبيد اللّه اعرج.

4- برخى از فرزندان يحيى بن طاهر بن يحيى- نسب شناس- پسر حسن بن جعفر حجة اللّه پسر عبيد اللّه اعرج.

ذكر اسامى واردين به رمله از اولاد حسن افطس، از جمله برخى از اولاد حسين بن حسن افطس:

جعفر بن محمد سكران- به خاطر نماز زيادى كه مى خواند او را سكران مى گفتند- فرزند عبد اللّه بن حسن افطس.

ذكر اسامى واردين به رمله از اولاد عباس بن على، از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس:

1- اولاد داوود بن محمد لحيانى فرزند عبد اللّه بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس.

2- بعضى از اولاد فضل بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس.

3- عبد اللّه بن عباس اصغر فرزند فضل بن حسن بن عبيد اللّه.

4- اولاد فضل بن عباس اصغر پسر فضل بن حسن بن عبيد اللّه.

ذكر اسامى واردين به رمله از اولاد عباس بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس:

از ساكنان رمله كه به مدينه انتقال يافت، احمد بن عبيد اللّه بن عباس است كه در آن جا خطيب بوده و بازماندگانش عبارتند از: ابو الطّيب محمد اكبر- بعضى گفته اند: محمد اصغر-، ابو الحسين محمد اصغر- كه بعضى اين را محمد اكبر دانسته اند-، عبد اللّه، عبيد اللّه، عباس و رقيه. به طورى كه نقل كرده اند مادر ايشان كلثوم دختر جعفر بن

صالح بن معاوية بن عبد اللّه جواد بوده است. و بنا به گفته ابو جعفر حسينى، نسب شناس وى غير از اين فرزندان پسر ديگرى به نام فضل داشته است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 227

ذكر اسامى واردين به رمله از اولاد جعفر طيّار، از جمله برخى از فرزندان على زينبى:

1- محمد بن جعفر بن حسن صدرى فرزند محمد بن حمزة بن اسحاق اشرف فرزند على زينبى. بازماندگان وى دو پسر به نامهاى ابراهيم و عيسى بودند.

2- سليمان بن جعفر بن حسن صدرى فرزند محمد بن حمزة بن اسحاق اشرف.

روم

ذكر اسامى واردين به روم از اولاد حسن بن على، سپس برخى از اولاد حسن بن حسن:

عيسى بن يحيى بن احمد بن محمد بن يحيى پسر عبد اللّه بن حسن بن حسن.

ذكر اسامى واردين به روم از اولاد حسين بن على.

ذكر اسامى واردين روم از اولاد حسين اصغر، از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه اعرج:

ابو على حسين بن عبيد اللّه بن حسين بن ابراهيم بن على بن عبيد اللّه اعرج.

تنها بازمانده اش، ابو عبد اللّه محمد است كه در آن جا نقيب بوده است.

ذكر اسامى واردين به روم از اولاد محمد حنفيّه، از جمله برخى از فرزندان جعفر بن محمد حنفيّه:

ابو القاسم فرزند على امير پسر محمد بن ابراهيم بن عبد اللّه رأس المذرى فرزند جعفر مجدر پسر عبد اللّه بن جعفر بن محمد حنفيه كه در روم از دنيا رفت. فرزندانش عبارتند از: ابو الحسين، حسن، ابو عبد اللّه ابراهيم، عبد اللّه، ابو احمد طاهر، محمد و حسين.

ذكر اسامى واردين به روم از اولاد جعفر طيّار، از جمله برخى از فرزندان على

زينبى بن عبد اللّه جواد .

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 228

رخج مح

رس: از نواحى مدينه

ذكر اسامى واردين به رس از اولاد حسن بن على سپس برخى از اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان ابراهيم غمر پسر حسن بن حسن:

امام ابو محمد قاسم رسى بن ابراهيم طباطبا فرزند اسماعيل بن ابراهيم غمر بن حسن بن حسن ... كسى كه در رس از دنيا رفت.

رس، كه اين شخص بدان جا نسبت داده شده است زمينى بوده كه وى آن جا را خريدارى كرده و در پشت جبل اسود (كوه سياه) نزديك ذى الحليفه و يك منزلى مدينه واقع است و به خود وى و فرزندانش تعلق داشته است و چون اواخر عمرش بدان جا منتقل شد. در همان جا از دنيا رفته است مادرش، هند دختر عبد اللّه بن سهل بن مسلم بن عبد الرّحمن بن عمر بن سهيل است بعضى گفته اند:

سهل بن عمر بن عبيد شمس بن عبدود بن نضر بن مالك بن حسان بن عامر بن لوى بن غالب بن فهر بن نضر- يعنى قريش مى باشد. بازماندگان وى هفت پسر بوده اند به نامهاى: اسماعيل كه فرزندانى داشته، ابو عبد اللّه محمد عابد كه بازماندگانى داشته، حسين عابد و عالم كه اينها نيز فرزندانى داشته اند، يحيى كه فرزندانى داشته، ابراهيم و فاطمه كه مادر ايشان ام ولد به نام مؤنسه بوده است. سليمان و موسى كه هر دو فرزندانى پس از خود به يادگار گذاشتند و داوود كه مادر موسى و داوود نيز ام ولد بوده است و اسحاق نيز مادرش امّ ولد بوده و عيسى و يعقوب كه

پيش از پدر از دنيا رفتند و مادرشان ام ولد بوده است، على، رقيه، مريم، خديجه، مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى ؛ ص228

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 229

صفيه، ام سلمه، زينب، حسنه، دليله، كلثوم و اسماء كه از مادران مختلف بوده اند، و بنا به گفته ابو الحسين محمد بن قاسم تيمى نسب شناس اصفهانى، فرزندان ديگرى به نامهاى عبد اللّه و حمدونه داشته است.

رامهرمز

ذكر اسامى واردين به رامهرمز از اولاد حسن بن على سپس برخى از فرزندان حسن بن حسن، از جمله برخى از اولاد ابراهيم غمر فرزند حسن بن حسن:

بعضى از اولاد ذى الحمد، داوود بن احمد ناصر لدين اللّه فرزند يحيى بن حسين بن قاسم رسى پسر ابراهيم طباطبا: از جمله بسعى، محمد بن قاسم بن ابى محمد حسن فرزند ذى الحمد داوود. وى فرزندانى داشته از جمله قوام الشّرف، ابو القاسم على بن قاسم بن ابى محمد حسن فرزند ذى الحمد داوود. و از جمله معز الشّرف ابو الحسن قاسم بن ابى محمد حسن فرزند ذى الحمد داوود كه در رامهرمز بوده است.

ذكر اسامى واردين به رامهرمز از جمله حسين بن على و بعد از آن برخى از اولاد محمد باقر، از جمله برخى از فرزندان موسى كاظم:

ابو الحسن احمد بن على اسود فرزند قاسم بن حسين بن احمد بن موسى بن ابراهيم مرتضى فرزند موسى كاظم.

روذراور:

از نواحى همدان

ذكر اسامى واردين به روذراور، از نواحى همدان، از اولاد حسن بن على، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن:

ابو جعفر محمد بن حسن بصرى فرزند قاسم بن محمد بطحانى پسر قاسم بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 230

حسن بن زيد، كه مادرش به نام حمره و فرزندانش به نامهاى: ابو الحسن على، ابو الحسين احمد (كه بدون فرزند بوده است)، سكينه و فاطمه مى باشند.

راوند:

از ناحيه كاشان و اصفهان

ذكر اسامى واردين به راوند از اولاد حسن بن على و بعد از آن از اولاد حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان محمد بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن:

از منتقلان همدان به راوند، ابو الفضل عبيد اللّه بن حسن سيلق فرزند على بن محمد بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن. بازماندگانش عبارتند از: ابو محمد جعفر، ابو جعفر محمد، ابو القاسم عبد اللّه، على و ابو الحسين احمد.

ذكر اسامى واردين به راوند از اولاد زيد بن حسن بن على، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد:

1- از ساكنان قزوين كه به راوند انتقال يافتند، حسن بن على بن حسين بن عيسى بن محمد بطحانى است كه به گمان من در آن جا بازماندگانى نيز داشته است.

2- ابو الحسن محمد بن حسن بن طاهر شعرانى فرزند قاسم بن حسن بن محمد بن جعفر بن عبد الرحمن شجرى فرزند قاسم بن حسن بن زيد. بازماندگانش عبارتند از: ابو منصور احمد، ابو القاسم على، ابو يعلى حمزه- مادرشان زنى به نام ام قاسم دختر ابو الفضل عبيد اللّه

بن حسن بن على بن محمد بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بوده است- بازماندگان وى منحصر به همان سه پسر بوده است .

رى

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع)

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 231

از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

ابو الحسن محمد بن حسين بن حسن اعور بن محمد كابلى فرزند عبد اللّه اشتر بن محمد نفس زكيه فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) كه در همان جا از دنيا رفت و كسى از او باقى نماند، فرزندانش؛ احمد و جعفر اين دو قبل از پدر از دنيا رفتند-، رقيه و فاطمه بودند.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد ابراهيم غمر بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

1- ابو محمد عبد اللّه حجازى فرزند يحيى بن عبد اللّه عالم فرزند حسين بن قاسم رسى، پسر ابراهيم طباطبا.

در روزگار بانو مادر فخر الدوله وارد رى شد و از جانب مانكديم

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 232

نقيب غرباء نقيب آن جا گرديد. بازماندگان وى منحصر به محمد بن عبد اللّه و مرتضى بوده اند كه از مرتضى نيز دو پسر به نامهاى: قاسم و اميركا باقى مانده است. من اين دو تن را در سال 459 در رى ديدم، قاسم بن مرتضى كه دوست من است، خداوند همواره او را توانا

دارد.

2- اولاد عبد العظيم بن معيه، حسين بن على بن حسن بن حسن بن اسماعيل. استاد من، كيا، نسب شناس بزرگ، مرشد باللّه، زين الشّرف مى گويد:

من از اولاد معيه كسى را در رى نديدم.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد جعفر بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن على (ع):

1- ابو الحسن على بن حسين بن ابى عبد اللّه محمد بن عبيد اللّه امير پسر عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع). بازماندگانش عبارتند از: ابو القاسم عبيد اللّه معروف به اميركا ملقب به باطيه، ابو طالب ملقّب به طبره كه مادرشان غير علوى و از مردم رى بوده است. و در مشجره آمده است: احمد امير، زيد، ابو طالب محمد، ابو احمد محمد و ابو هاشم محمد.

2- ابراهيم وردى فرزند عبد اللّه محمد بن عبيد اللّه امير بن عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن، بازماندگانش سه پسر به نامهاى: ابو الحسن محمد،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 233

احمد و ابو جعفر محمد بودند.

3- ابو القاسم احول طبست بن ابو عبد اللّه محمد بن عبيد اللّه امير فرزند عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن، بازماندگانش عبارتند از: ابو عبد اللّه محمد كشكشه ، و ابو العباس محمد اعرج كه به اهواز منتقل شد.

ذكر اسامى واردين به رى از فرزندان محمد بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن:

ابو القاسم عيسى بن حسن سيلق فرزند على بن محمد بن حسن بن

جعفر بن حسن بن حسن كه از سابق آن جا بوده اما فرزندانش در استراباد بوده اند.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن حسن:

1- از جمله ساكنين رويان كه به رى منتقل شده اند، ابو الحسن على اصغر پسر محمد ششديو بن حسين بن عيسى فرزند محمد است، بازماندگان وى عبارتند از: ابو القاسم زيد معروف به حسينى، ابو زيد حسن قارى كه در خراسان به قتل رسيد و بدون فرزند بوده است، ابو هاشم حسين، ابو طالب محمد، ابو العباس احمد معروف به مانكديم بن ششديو كه نسب شناس بوده است ، حمزه كه در زمان پدر از دنيا رفت، ناصر عيسى و ابو طالب حسين كه در حيات پدر از دنيا رفت.

2- محمد سراهنگ مهدى پسر حسن بن محمد بن سليمان بن محمد ششديو فرزند حسن بن عيسى بن محمد بطحانى فرزند قاسم بن حسن بن زيد بن حسن- مطابق نقل صوفى.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 234

3- ابو الحسين هارون اقطع فرزند حسين بن محمد بن هارون بن محمد بطحانى. سيد امام زين الشرف مى گويد: هارون نامها فرزندان اقطع بودند، يعنى:

هارون بن حسين بن محمد بن ابى الحسين هارون بن محمد بطحانى كه از ابو الحسين فرزندانى به نام ابو القاسم حسين و على داشته است كه اين على بدون فرزند بوده است.

بخارى و ابو المنذر، نام او را حسين بن هارون ذكر كرده اند. اما اهل طبرستان و ديگر نسب شناسان مى گويند: حسين بن محمد بن هارون بن محمد بطحانى.

ابن طباطبا، از بين حسين و هارون

اوّل، «محمد» را حذف كرده است و آن را از قول بخارى و ديگران نقل كرده، كه اشتباه است، و صحيح همان است كه ما آن را عينا از روى خط كياى بزرگوار سيد نسب شناس مرشد باللّه زين الشّرف خداوند بزرگيش را مستدام بدارد!- نقل كرديم .

4- از واردين به قم كه به رى منتقل شده اند؛ طاهر بن قاسم بن احمد كركورة بن ابى جعفر محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى است كه مادرش امّ ولد بوده و بازماندگان وى دو پسر بوده اند به نامهاى: ابو الحسين محمد كه مادرش خديجه دختر حسين بن حماد اشعرى است، و ابو الحسن على- بعضى گفته اند:

كنيه اش ابو القاسم بوده است- كه مادر وى ام كلثوم دختر احمد رازى است.

5- از منتقلان گرگان به رى؛ حسين بن اسماعيل بن زيد بن حسن بن جعفر بن حسن بن محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى است.

و نيز امام موفق باللّه شمس الشّرف كه تنها بازمانده وى سيد امام مرشد باللّه زين الشّرف ابو الحسين يحيى بن حسين است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 235

6- ابو القاسم محمد شهدانك پسر حمزة بن احمد بن عبيد اللّه بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى. بعضى گفته اند نام پدر وى شهدانك بوده و بازماندگانش؛ ابو عبد اللّه جعفر شعرانى- قبل از پدر از دنيا رفته و بدون فرزند بوده است- و ابو القاسم احمد مى باشند.

7- على بن قاسم نقيب پسر حمزة بن احمد بن عبيد اللّه بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى. بازماندگانى داشته كه از آن جمله بنو كسكه مى باشند.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد على بن حسن

بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

1- ابو القاسم عبد العظيم فرزند عبد اللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن.

2- از منتقلان طبرستان به رى؛ محدّث زاهد، صاحب آرامگاه- مطابق آنچه در شجره آمده است- در رى كه زيارتگاه است و مادرش ام ولد بوده است.

ابو عبد اللّه بن طباطبا مى گويد: از عبد العظيم بن عبد اللّه فرزندى باقى نماند.

ابو الغنائم مى گويد: عبد العظيم بن عبد اللّه پسرى به نام محمد داشته كه مادرش فاطمه دختر عقبة بن قيس حميرى بوده و دو دختر به نامهاى رقيه و خديجه نيز داشته است.

ابو الحسين محمد بن قاسم تميمى، نسب شناس، مى گويد: اما عبد العظيم بن عبد اللّه بن على بن حسين بن حسن بن زيد بن حسن، فرزندى به نام محمد داشته كه در حيات پدرش از دنيا رفت و دخترانى به نام خديجه و رقيه نيز داشته است.

استادم كيا بزرگوار؛ امام نسب شناس، مرشد باللّه زين الشّرف، ابو الحسين يحيى بن حسين- خدا نعمتش را مستدام بدارد- مى گويد: تنها فرزند عبد العظيم،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 236

پسرى به نام محمد بوده كه در زمان حيات پدر از دنيا رفته است.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد اسماعيل جالب الحجاره فرزند حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب، از جمله برخى از اولاد على زانكى فرزند اسماعيل بن حسن بن زيد بن حسن:

1- ابو القاسم احمد افقم فرزند ابو القاسم على زانكى پسر اسماعيل جالب الحجاره فرزند حسن امير بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع).

ابو الحسين محمد بن قاسم تميمى نسب

شناس مى گويد: احمد در نيشابور به قتل رسيد. و اضافه مى كند كه كنيه وى ابو العباس بوده و مادرش امّ ولد، و بازماندگانش؛ به نامهاى: ابو الحسن، على، اسماعيل و قاسم بوده اند.

2- قاسم بن ابى قاسم على زانكى فرزند اسماعيل جالب الحجاره پسر حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) تنها بازمانده اش به طورى كه ابو الحسين محمد بن قاسم تميمى نسب شناس مى گويد به نام على بوده كه مادرش نيز ام ولد بوده است.

3- برخى از فرزندان محمد امين عليه مشهور به ابن علية بن على زانكى فرزند اسماعيل جالب الحجاره فرزند حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع).

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد اسحاق كوكبى فرزند حسن امير پسر زيد بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

حسين اميرى پسر ابو عبد اللّه محمد عزيزى فرزند احمد خطيبى پسر حسين بن جعفر بن هارون بن اسحاق كوكبى پسر حسين امير بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع). بازماندگانش عبارتند از: ابو الفضل على كه در بغداد بوده، احمد و مانكديم.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد حسين بن على بن ابى طالب (ع) سپس

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 237

برخى از اولاد محمد بن على بن حسين بن على، از جمله برخى از فرزندان موسى كاظم فرزند جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع):

1- بعضى از اولاد داوود بن موسى بن ابراهيم بن موس بن جعفر صادق .

ابو عبد اللّه بن طباطباى نسب شناس مى گويد: داوود بن موسى

از جمله كسانى است كه از او فرزندى باقى نمانده و دودمان او منقرض شده است وى اضافه مى كند: من در «جريدة الرّى» نديدم كه او فرزندانى داشته باشد .

2- اولاد جعفر بن موسى بن ابراهيم بن موسى كاظم بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع). (مطابق نقل ابن ابى جعفر حسينى نسب شناس).

3- على بن قاسم بن موسى بن قاسم بن عبيد اللّه بن موس بن جعفر صادق (ع). بازماندگانش عبارتند از: ابو جعفر، محمد و موسى كه فرزندانى داشته اند. و فرد ديگرى كه خود را احمد بن على معرفى مى كرد و دروغگوى نابكارى بود .

4- از منتقلان طوس به رى فردى ملقب به محال الطلب، ابو طالب محمد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 238

داعى فرزند ناصر بن محمد بن احمد بن محمد بن قاسم بن حمزة بن موسى كاظم.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد على عريضى فرزند جعفر صادق (ع) از جمله فرزندان محمد اكبر بن على عريضى فرزند جعفر صادق (ع):

1- عيسى و على فرزندان ابراهيم بن محمد ازرق بن عيسى اكبر بن محمد اكبر فرزند على عريضى.

2- سراهنگ (بن حسن) فرزند حمزة بن على بن حسين بن عيسى اكبر فرزند محمد اكبر بن على عريضى.

3- ابو الحسن على بن حسين بن عيسى بن محمد بن على عريضى.

بازماندگانش عبارتند از: حمزه، ابو عبد اللّه حسين ملقّب به هميرجه، على و بعضى گفته اند: ابو جعفر محمد، عيسى و محمد.

4- ابو الحسن عريضى فرزند حسين بن عيسى احول فرزند محمد بن حسين بن عيسى اكبر نقيب پسر محمد اكبر فرزند على عريضى. بازماندگانش عريضى

كه وى اولاد ذكور نداشته و مادرش جعفريه است، طالبى كه در زمان حيات پدرش از دنيا رفته و مادرش غير علوى است، محمد و مانكديم- مادر اين دو تن دختر ابو طالب حره حسينيه بوده-، عزيزى كه مادرش غير علويه بود و حسن بن ماكا بحارا (همين طور ضبط شده) كه مادر وى غير علويه بوده و او كوچكترين اولاد عريضى است و ابو حرب على كه مادرش غير علويه بوده است .

5- محمد بن احمد نفّاط فرزند عيسى بن محمد اكبر پسر على عريضى.

بازماندگانش به نامهاى محمد، على و حسين مى باشند.

6- اولاد جعفر اسود فرزند حسين بن محمد اكبر پسر على عريضى فرزند

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 239

ابو جعفر حسينى نسب شناس وى فرزند پسر نداشته است ، سيد امام نسب شناس مرشد باللّه، كسى از اولاد او را نام نبرده است.

7- ابو اسماعيل فرزند عيسى بن محمد اكبر پسر على عريضى. (مطابق قول ابو عبد اللّه بن طباطبا نسب شناس)، اما سيد امام نسب شناس مرشد باللّه، ابو الحسين يحيى بن حسين حسينى مى گويد: من چنين كسى را نمى شناسم.

8- اولاد ابو محمد سليمان بن عيسى اكبر نقيب فرزند محمد اكبر پسر على عريضى. (بنا بر آنچه شريف فرزند ابو جعفر نسب شناس نقل كرده است ) اما سيد نسب شناس مرشد باللّه مى گويد: از سليمان بن عيسى اكبر كسى باقى نماند، تنها فرزند او محمد در زمان حيات پدرش از دنيا رفت.

9- حمزة بن حسن بن محمد بن حسن بن محمد بن على عريضى فرزند جعفر صادق، بازماندگان وى عبارتند از: جعفر، عبيد اللّه احمد، عيسى، على، نصر، محمد،

عبد اللّه و اسحاق. سيد نسب شناس، مرشد باللّه مى گويد: تمام آنها در مدينه بودند.

10- على بن حسن بن محمد بن حسين بن محمد اكبر فرزند على عريضى.

بازماندگانش عبارتند از محمد و حسين.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد محمد ديباج فرزند جعفر صادق (ع)، از جمله برخى از اولاد على خارص بن محمد ديباج:

1- بعضى از فرزندان عبد اللّه بن حسين بن على خارص فرزند محمد ديباج بن جعفر صادق.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 240

2- از ساكنان آبه كه به رى منتقل شد و در آن جا از دنيا رفت؛ محمد جور فرزند حسين بن على خارص بن محمد ديباج.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد اسحاق مؤتمن، از جمله برخى از فرزندان محمد بن اسحاق مؤتمن:

از واردين به كوفه كه به رى منتقل شده اند؛ ابو جعفر محمد بن احمد وارث بن حمزة بن محمد بن اسحاق مؤتمن.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد عبد اللّه باهر فرزند على زين العابدين بن حسين (ع):

ابو القاسم حمزه اطروش فرزند عبد اللّه بن حسين بنفشه فرزند اسماعيل بن محمد ارقط بن عبد اللّه باهر بن على بن حسين بازماندگانش عبارتند از: على، عبد اللّه و حسين.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد عمر اشرف فرزند على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) از جمله برخى از فرزندان على بن عمر اشرف پسر على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع):

1- كسى كه در همان جا كشته شد احمد بن محمد بن جعفر بن حسين بن على بن عمر اشرف. بازمانده وى حسين است كه زمان حيات پدرش از دنيا رفت

و مادرش امّ ولد بوده است (به طورى كه از ابو الحسن احمد بن عيسى بن على بن حسين نقل كرده اند).

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 241

2- از واردين به رى كه در آن جا نيز به قتل رسيد، جعفر بن محمد بن جعفر بن حسن بن على بن عمر اشرف است كه مادرش ميمونه دختر على بن حسن بن على بن عمر اشرف است.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد زيد شهيد امام، از جمله برخى از اولاد حسين بن زيد شهيد:

1- ابو جعفر محمد سوسه پسر قاسم بن محمد بن عمر بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد، بازماندگان وى على صوفى، احمد، حسين، جعفر و فاطمه مى باشند.

2- ابو حسين زيد بن على بن عيسى بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد (مطابق نقل ابو جعفر حسينى نسب شناس) .

3- طاهر بن ابى طاهر محمد مبرقع بن محمد بن حسن بن حسين بن عيسى بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد. بازمانده وى مطهّر نام بوده كه مادرش زينب دختر ابو عماره حمزة بن حسن بن حمزة بن حسين بن محمد بن حمزة بن اسحاق اشرف بن على زينبى بوده است

4- قاسم بن حسين بن زيد بن على بن حسين بن زيد شهيد امام، بازماندگان وى: محمد، عبد اللّه، ام قاسم و سكينه بوده اند.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد عيسى بن زيد شهيد امام .

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد حسين اصغر، از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه اعرج فرزند حسين اصغر:

1- از جمله منتقلان آمل به رى، ابو هاشم محمد جوانى البيع فرزند ابو احمد

مهاجران آل ابوطالب/

ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 242

طاهر بن على بن محمد بن حسن بن عبيد اللّه بن حسن بن محمد جوانى بن حسن بن محمد بن عبيد اللّه اعرج فرزند حسين اصغر است. بازماندگان وى عبارتند از:

ابو الفضل يحيى و ابو عبد اللّه جعفر.

2- از منتقلان آمل، ابو محمد حسن بن محمد بن عبيد اللّه بن محمد بن حسن بن ابو على عبيد اللّه بن حسن بن محمد جوانى فرزند حسن بن محمد بن عبيد اللّه اعرج. وى در محرم 450 ه در آن جا از دنيا رفت و بازماندگانش به نامهاى:

ابو الحسين يحيى، ابو هاشم محمد و سكينه بودند.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد على بن حسين اصغر:

از ساكنان مدينه، كه در آن جا مال و ملكى داشته است، ابو الحسن احمد، شيخ عقيقى فرزند عيسى بن على بن حسين اصغر است مادرش ام ولد بوده و فرزندانش عبارتند از: عيسى كه مادر وى لبابه دختر اسحاق بن عبد الرّحمن بن محمد بن عبد اللّه بن كتب بن صلت بن يعكر حسينى فرزند حسين بوده است، على و ابو القاسم حسن كه از مادران جداگانه بودند، محمد و حمزه، ام كلثوم و زينب نيز از مادران متعدد بودند.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد حسن بن حسين اصغر:

ابو عبد اللّه جعفر بن محمد سيلق فرزند عبد اللّه بن محمد بن حسن بن حسين اصغر. بازماندگانش عبارتند از: ابو جعفر محمد- بعضى گفته اند: نام وى احمد بوده و تنها يك فرزند داشته و او ابو الحسين بود كه خود اولاد ذكور نداشته است، اما شريف نسب شناس، مانكديم مى گويد: وى ابو عباس احمد بن على

رويانى فرزند ششديو بوده است- حسن حسكا و ابو القاسم على، و در كتاب معقّبين ابن ابى جعفر آمده است كه نام ابو جعفر، احمد و نام ابوالقاسم، محمد بوده

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 243

است .

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد حسن افطس فرزند على بن على از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن افطس:

از منتقلان كوفه كه شاعر نيز بوده است، ابو عبد اللّه حسين بن عبد اللّه اصغر ابيض فرزند عباس بن عبد اللّه بن حسن افطس است. ابن ابى جعفر حسينى نسب شناس مى گويد: از حسن شاعر اولادى باقى نماند .

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد محمد بن حنفيّه، از جمله برخى از اولاد جعفر بن محمد بن حنفيه:

1- ابو حسين احمد بن على بن جعفر بن عبد اللّه رأس المدرى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن جعفر بن محمد بن حنفية- مطابق نوشته ابو جعفر حسينى نسب شناس.

2- از منتقلان قم، ابو زيد محمّد بن احمد زاهد بن محمد عويد فرزند على بن عبد اللّه رأس المدرى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن جعفر، بازماندگانش عبارتند از:

ابو القاسم عزيزى، ابراهيم و احمد و در كتاب جريدة الرّى جز آنها نام دو تن ديگر؛ ناصر و ابراهيم آمده است.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد عباس بن على از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس:

1- ابو محمد قاسم بن محمد لحيانى فرزند عبد اللّه بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس. مادرش امّ ولد بوده و فرزندانش عبارتند از: ابو حسن على

مهاجران آل

ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 244

شعرانى، حمزه و داوود، اسماء، فاطمه و- بنا به قول ابو حسن احمد بن عيسى بن على بن حسين اصغر فرزند على زين العابدين- ديگر فرزندانش عبارتند از:

ابو الحسن و ابو عبيد اللّه محمد كه مادر محمد زنى از اهل رى بوده است.

2- بعضى از فرزندان ابراهيم بن محمد لحيانى فرزند عبد اللّه بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس بن على (ع).

3- از منتقلان كليس- از نواحى رويان طبرستان- ابو عقيل محمد بن على بن محمد بن حسن بن اسماعيل بن عبد اللّه بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس.

كه تنها بازمانده اش پسرى به نام على بوده است.

4- اولاد حسن بن موسى فرزند عبد اللّه بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس- مطابق نقل ابو جعفر حسينى نسب شناس -

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد عمر اطرف، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

1- اولاد احمد بن قاسم بن ابى عمر محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

2- اولاد هاشم بن جعفر مولتانى فرزند محمد بن عبيد اللّه بن محمد بن عمر اطرف، وى بنا به گفته ابن طباطبا نسب شناس، فرزندانى داشته است.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد جعفر بن محمد بن عمر اطرف:

1- برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمد بن جعفر بن محمد بن عمر اطرف.

2- برخى از اولاد هاشم بن جعفر بن محمد ابله فرزند جعفر بن محمد بن عمر اطرف.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد جعفر طيّار، از جمله برخى از فرزندان على زينبى

فرزند عبد اللّه جواد بن جعفر طيّار:

1- عبد اللّه بن اسماعيل بن ابراهيم بن ابى الكرام عبد اللّه بن محمد بن على

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 245

زينبى فرزند عبد اللّه جواد.

2- محمد بن حسين بن عبد اللّه بن اسحاق اشرف فرزند على زينبى.

3- برخى از اولاد ابراهيم بن حسن صدرى فرزند محمد بن حمزة بن اسحاق اشرف بن على زينبى فرزند عبد اللّه جواد بن جعفر.

4- ابو الفوارس فرزند محمد اصغر بن حسن صدرى بن محمد بن حمزة بن اسحاق اشرف بن على زينبى پسر عبد اللّه جواد. بازمانده اش: ابو العباس احمد كه موقوفاتى در رى داشته است.

ذكر اسامى واردين به رى از اولاد اسحاق عريضى فرزند عبد اللّه جواد بن جعفر طيّار:

اولاد اسماعيل بن جعفر بن عبد اللّه بن قاسم بن اسحاق بن عبد اللّه جواد.

رويان:

از نواحى طبرستان

ذكر اسامى واردين به رويان از اولاد حسين بن على، سپس برخى از اولاد حسين اصغر از جمله بعضى از فرزندان عبد اللّه اعرج :

ذكر اسامى واردين به رويان از اولاد على بن حسين اصغر:

ابو القاسم حسن بن احمد عقيقى فرزند عيسى بن على بن حسين اصغر كه قاضى آن جا نيز بوده است.

رخج:

از نواحى زابلستان

ذكر اسامى واردين به رخج از اولاد عمر اطرف، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

برخى از اولاد عبد الجبار بن جعفر مولتانى فرزند محمد بن عبيد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 246

رامويه:

تصور مى كنم نام روستايى در تركيه باشد.

ذكر اسامى واردين به رامويه از اولاد حسين بن على (ع) سپس برخى از فرزندان محمد باقر (ع):

حسين بن على بن احمد بن على بن عبيد اللّه فرزند حسن بن على عريضى پسر جعفر صادق. بازماندگانش عبارتند از: ابو عبد اللّه محمد، عبد اللّه، قاسم، وداعى.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 247

باب زاء

اشاره

اسامى شهرها و جاهايى كه با حرف زاء شروع مى شود و طالبيان بدان جا انتقال يافته اند:

زوينه، زيتون، زباله، زبيد، زنجان و زاور

زوينه:

تصور مى كنم از نواحى شام است.

ذكر اسامى كسانى از اولاد حسن بن على (ع) و بعد، از اولاد حسن بن حسن كه وارد زوينه شده اند، از آن جمله برخى از فرزندان ابراهيم بن حسن بن حسن:

ابو حسين يحيى بن حسين كعكعى بن يحيى هادى فرزند حسين بن قاسم رسى ابن ابراهيم طباطبا فرزند اسماعيل.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 248

زيتون:

نام شهرى از نواحى مغرب است.

ذكر اسامى واردين به زيتون از اولاد حسن بن على (ع) سپس برخى از اولاد حسن بن حسن:

عيسى بن ادريس بن عمر بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن. بازماندگانش عبارتند از: محمد و ادريس.

ذكر اسامى واردين به زباله از فرزندان حسن بن على، سپس برخى از اولاد حسن بن حسن، از جمله بعضى از اولاد عبد اللّه بن حسن بن حسن:

موسى بن عبد اللّه بن موسى جون فرزند عبد اللّه حسن كه در همان جا از دنيا رفت. مادرش، امامه دختر طلحة بن صالح بن عبد اللّه بن عبد الجبار بن منظور بن زبان بن سيّار بن عمر بن جابر بن عقيل بن هلال بن سمى بن بارى بن فزاره بوده است. موسى در زندان حرث بن راشد در مدينه بوده است و سعد بن صالح حاجب او را در سال 255 از آن جا به زباله برد و در آن جا از دنيا رفت.

كياى بزرگوار پيشواى نسب شناسان چنين گويد: بازماندگانش عبارتند از:

محمد اكبر، حسن، على اصغر، ادريس امين، صالح، احمد، يحيى، يوسف، داوود، محمد اصغر، ابو عبد اللّه، حمزه، ابراهيم، سليمان، على اكبر، حسين- پنج تن اخير منقرض شده اند- و عيسى

كه در حيات پدر از دنيا رفته و حمزه كه دودمانش منقرض شده است.

زبيد:

از نواحى يمن

ذكر اسامى واردين به زبيد از اولاد عباس بن على (ع) از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن حسين بن عبيد اللّه بن عباس:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 249

برخى از اولاد ابى عبد اللّه محمد تاتور فرزند حسن اصغر پسر على بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس.

زنجان
زاور:

از نواحى دشت ديلم

ذكر اسامى واردين به زاور از اولاد حسن بن على و بعد، برخى از فرزندان حسن بن حسن، از جمله بعضى از فرزندان ابراهيم بن حسن بن حسن:

يحيى بن قاسم بن احمد ناصر فرزند يحيى هادى پسر حسين بن قاسم امين رسى فرزند ابراهيم طباطبا پسر اسماعيل، بازماندگانش به نامهاى ابو القاسم و هادى بودند.

كيا بزرگوار، مرشد باللّه زين الشّرف احمد مى گويد: من آن دو تن را در زاور از نواحى دشت ديلم ديدم.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 250

باب سين

اشاره

اسامى شهرها و جاهايى كه با حرف سين شروع مى شود و طالبيون بدان جا منتقل شده اند:

سبته، سوس اعلى، سوس اقصى، سريف، سمّاك، سرّين، ستاره، سويقه، سرمدانى، سوراء، سوسن، سامراء، سيب، سرّمن رأى، سهرورد، سابور، سيراف، سيرجان، سجستان، سلباباد، ساريه، سمرقند، سند، سودان و سندان.

سبته:

از نواحى مغرب

ذكر اسامى واردين به سبته از فرزندان حسن بن على، سپس برخى از اولاد حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- محمد اكبر فرزند ادريس بن ادريس پسر عبد اللّه بن حسن بن حسن، و بازمانده اى نداشته است .

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 251

2- على بن عيسى بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن.

سوس اعلى:

از نواحى مغرب

ذكر اسامى واردين به سوس اعلى از فرزندان حسن بن على (ع)، سپس برخى از اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

قاسم بن يحيى بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن.

سوس اقصى:

از نواحى مغرب

ذكر اسامى واردين به سوس اقصى از فرزندان حسن بن على، و بعد، برخى از فرزندان حسن بن حسن:

عبد اللّه بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن.

سريف:

از ناحيه مصر

سماك:

به نظرم كه از نواحى شام باشد.

ذكر اسامى واردين به سماك از اولاد عمر اطرف، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

حمزة بن احمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف. مادرش ام ولد و بازماندگانش عبارتند از: محمد و امّ حسين كه مادرشان امّ ولد، حسن و خديجه كه مادرشان امّ ولد ديگر، على، فاطمه و امّ على كه مادر ايشان نيز امّ ولد بوده است و حسين.

سرين:

شهركى از پايين ترين نواحى يمن هم مرز با حجاز

ذكر اسامى واردين به سرين از اولاد حسن بن على، از جمله برخى از

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 252

فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

فرزند عبد اللّه بن حسين بن حسن بن حسين بن محمد اكبر فرزند موسى بن عبد اللّه بن موسى الجون پسر عبد اللّه بن حسن بن حسن بازماندگان وى عبارتند از:

يحيى محيّا كه اولاد ذكور نداشته و عبد اللّه امير و حسين امير.

ستاره (رأس سويقه):

در منتهى اليه سرزمين يمن واقع است .

ذكر اسامى واردين به سويقه از اولاد حسن بن على (ع):

كسى كه در زمان خودش مالك و صاحب اختيار آن جا نيز بوده است؛ ابو عبد اللّه موسى الجون فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن، و مادرش هند دختر ابو عبيدة بن زمعه پسر اسود بن مطّلب و بازماندگانش به نامهاى: عبد اللّه كه خود فرزندانى داشته ابراهيم، محمد- كه بدون فرزند بوده است-، فاطمه، خديجه، ام كلثوم، زينب و رقيه كه مادرشان امّ سلمه دختر محمد بن طلحه پسر عبد اللّه بن عبد الرّحمن بن ابى بكر عتيق بوده است، و مطابق آنچه در شجره آمده است پسر ديگرى نيز به نام احمد داشته است.

از ابو الحسن احمد بن عمران بن موسى اشنانى نسب شناس نقل كرده اند كه وى پسرانى به نام: يوسف، يحيى و اسماعيل داشته است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 253

سورا:

از نواحى كوفه ذكر اسامى واردين به سورا از نواحى كوفه، از اولاد حسن بن حسن و از اولاد جعفر بن حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن:

از اولاد ابو جعفر محمد بن حسين فرزند احمد بن ابى العبّاس، محمد بن عبيد اللّه امير، ابن عبد اللّه بن عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن. تنها بازمانده وى پسرى به نام ابو القاسم حسين است كه او نيز بازماندگانى داشته است.

ذكر اسامى واردين به سورا از اولاد داوود بن حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان سليمان بن داوود بن حسن بن حسن:

برخى از اولاد

محمد بن جعفر فرزند احمد بن ابى عبد اللّه محمد اكبر، طاووس بن اسحاق پسر حسن بن محمد بن سليمان بن داوود بن حسن بن حسن.

ذكر اسامى واردين به سورا از اولاد زيد بن حسن بن على، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على (ع):

1- ابو طاهر يحيى بن حسن بن محمد مانكديم فرزند حسين بن حسين بن على اطروش بن حسين بن على بن حسين بن حسن بصرى فرزند قاسم بن محمد بطحانى كه در همانجا از دنيا رفت و بازماندگانش به نامهاى حسين، فضل و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 254

ديگران بودند.

2- ابو طالب محمد بن عبد الرحمن محدّث فرزند محمد بن عبد الرحمن بن قاسم بن محمد بطحانى. بازماندگان وى به نامهاى على و ناصر بودند.

3- اولاد ابى محمد حسن بن محمد بن ابراهيم بن محمد بطحانى جد صوفى نسب شناس. به نقل از ابن منذر.

ذكر اسامى واردين به سورا از اولاد حسين بن على از جمله برخى از فرزندان محمد باقر و بعد بعضى از اولاد موسى كاظم:

جعفر بن محمد بن موسى بن قاسم بن عبيد اللّه فرزند موسى كاظم (ع).

ذكر اسامى واردين به سورا از اولاد حسن افطس، از جمله برخى از اولاد حسن مكفوف فرزند حسين افطس، بازماندگانش: عيسى، طاهر، ابو القاسم، ابو زيد حسن افطس، ابو هاشم محمد، عقيل، احمد، حمزه، حسن و جعفر بوده اند.

ابو القاسم عبد اللّه بن حسين ... شاعر فرزند على بن حسن مكفوف.

ذكر اسامى واردين به سورا از اولاد عبّاس بن على (ع):

برخى از اولاد حسين بن عبد اللّه بن حسين بن حمزه فرزند عبد

اللّه بن عباس بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس بن على (ع)، از ابو جعفر نسب شناس نقل كرده اند كه شخصى به نام على بن عبد اللّه در سورا به احتمال قوى فرزند حسين بوده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 255

سوس
سامرا
سيب

ذكر اسامى واردين به سيب (واقع در ساحل دجله از نواحى نهروان) از اولاد حسين بن على، از جمله برخى از فرزندان محمد باقر:

ابو عبد اللّه محمد بن على بن حسن بن حسين بن حسن بن على بن محمد بن على بن اسماعيل بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع).

بازماندگانش عبارتند از: ابو على بهوسم جيل، ابو البركات محمد و ابو القاسم اسماعيل بهوسم جيل كه بعدها به دمشق انتقال يافت.

سرّمن رأى

ذكر اسامى واردين به سرّ من رأى از اولاد عباس بن على (ع)، از جمله برخى از فرزندان ابراهيم بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس بن على (ع):

على بن ابراهيم جردقه فرزند حسن بن عبيد اللّه بن عباس، كه وى امير و رئيس بوده، مادرش سعدى دختر عبد العزيز بن عطا فرزند سائب بن عايذ بن عبد اللّه ابن عمرو بن مخزوم است و بازماندگانش عبارتند از: ابو الفضل عباس، احمد، ابو الحسين زيد، عبد اللّه كه فرزندانش منقرض شده اند، قاسم، عبيد اللّه، موسى،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 256

ابراهيم، حسن، محمد، اسماعيل، يحيى، حمزه، ابو الطّيب احمد و مطابق مشجر عيسى و جعفر.

سهرورد:

از نواحى آذربايجان

ذكر اسامى واردين به سهرورد از اولاد جعفر طيّار از جمله برخى از فرزندان اسماعيل بن عبد اللّه جواد بن جعفر طيّار:

1- ابو العوام احمد بن عبد اللّه بن حسين بن عبد اللّه بن اسماعيل بن عبد اللّه جواد، بازماندگانش: اسماعيل، حسين و على مى باشند.

سابور (شاپور):

از نواحى فارس

ذكر اسامى واردين به شاپور از اولاد حسن بن على، سپس برخى از اولاد حسن بن حسن:

1- ابو جعفر محمد بن احمد بن ابى سليمان محمد بن عبيد اللّه امير فرزند عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن على، بازماندگانش عبارتند از:

ابو طالب حسن، طاهر و عبد اللّه كه از عبد اللّه پسرى به نام محمد و از محمد نيز فرزندى به نام حسين باقى ماند.

2- ابو جعفر محمد بن عيسى بن موسى بن ابراهيم مرتضى فرزند موسى كاظم. بازماندگانش دو پسر به نامهاى حسن و على بودند.

ذكر اسامى واردين به شاپور از فرزندان محمد بن حنفيّه، از جمله برخى از فرزندان جعفر بن محمد:

ابن حمزه پسر حسين بن على بن حسين بن زيد بن جعفر محدّث پسر عبد اللّه

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 257

ابن جعفر اوّل پسر محمد حنفيّه.

سيراف

ذكر اسامى واردين به سيراف از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان جعفر بن حسن بن حسن:

1- برخى از اولاد ابو على محمد بن احمد بن عبيد اللّه بن على باغر، فرزند عبيد اللّه امير بن عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن، از جمله حسن بن ابى على كه در عمان از دنيا رفت و اولاد وى نيز منقرض گشت، بعضى گفته اند:

در سيراف از دنيا رفت. و از جمله ابو طالب محمد فرزند ابو على بعضى گفته اند؛ نام وى نيز على بوده و در سيراف از دنيا رفت و فرزندانى نيز در آن جا داشته است.

2- بعضى از اولاد ابو

القاسم على اسفر، فرزند ابو الفتح محمد بن على بن ابى زيد محمد بن ابى العباس احمد بن عبيد اللّه فرزند على باغر بن عبيد اللّه امير پسر عبد اللّه بن حسن بن جعفر.

3- برخى از فرزندان ابو عبد اللّه حسين نقيب- اسقنى ماء- فرزند عبيد اللّه اصغر پسر على باغر.

سيرجان:

از نواحى كرمان

ذكر اسامى واردين به سيرجان از اولاد حسين بن على، سپس برخى از اولاد محمد باقر، از جمله بعضى از اولاد موسى كاظم:

ابو الحسن على بن ابراهيم بن محمد بن موسى كاظم، بازماندگانش ابو جعفر محمد- مادرش ام ولد سنديه است- و ام حسين مى باشند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 258

سجستان

ذكر اسامى واردين به سجستان از اولاد زيد بن حسن، از جمله برخى از اولاد قاسم بن حسن بن زيد بن حسن:

ابو محمد حسن بن محمد بطحانى. بنا به روايت ابو الحسن على بن محمد علوى عمرى نسب شناس معروف به ابن صوفى: ابو محمد حسن به سجستان مسافرت كرده اما بيش از اين اطّلاعى از او نداريم. (مؤلف اضافه مى كند:)

مقصود من، نقل وى در كتاب معقبين است.

ذكر اسامى واردين به سجستان از اولاد جعفر طيّار، از جمله برخى از فرزندان على زينبى پسر عبد اللّه جواد:

حسن بن قاسم بن على بن محمد چشم قرمز پسر ابو الكرام عبد اللّه بن محمد بن زينبى.

سلباباد:

از نواحى طبرستان

ساريه:

از نواحى طبرستان

ذكر اسامى واردين به ساريه از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان ابراهيم بن حسن بن حسن:

1- على بن محمد بن عيسى بن على بن عبد الرّحمن بن قاسم بن محمد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 259

بطحانى مكنّى به ابو الحسن و ملقّب به صلاب، بازماندگانش عبارتند از: ابو هاشم محمد، ابو الحسن قاسم و ابو عبد اللّه كه به گمان من نام وى ناصر بوده است.

2- ابو احمد محمد معروف به داعى بن عبيد اللّه بن زيد فرزند محمد بن يحيى بن محمد، دانشمندترين فرد در طبرستان، پسر عبيد اللّه بن محمد بن عبد الرحمن شجرى، كه در ساريه نقابت داشته است. بازماندگانش عبارتند از: مهدى بحسه ، سراهنگ حسين، اميركا حسن، ابو زيد، مانكديم، اميرك و محمد و سه دختر و علاوه بر اينها:

زيد- معروف به ناصر لكى- ابو الحسن على، ابو حرب، ابو طالب ابراهيم.

ذكر اسامى واردين به ساريه از اولاد جعفر طيّار، از جمله برخى از اولاد على زينبى پسر عبد اللّه جواد:

حسين بن على بن محمد بن حسين بن ابراهيم بن عبيد اللّه بن ابراهيم رئيس فرزند محمد بن على زينبى.

سمرقند

ذكر اسامى واردين به سمرقند از اولاد حسن بن على، سپس برخى از فرزندان زيد بن حسن بن على، از جمله برخى از اولاد قاسم بن حسن بن زيد بن حسن:

1- عبد العظيم بن محمد بن قاسم بن محمد بطحانى، مادرش امّ ولد بوده و بازماندگانش به نامهاى محمد، كه مادرش صفيّه دختر حمزة بن عيسى بن محمد بطحانى بوده، حسن و حسين مى باشند.

2- ابو

الحسين محمد بن حسن بن محمد بن جعفر بن عبد الرحمن شجرى.

3- ابو حرب محسن بن حسين ب (س) ، ابو الحسن على قزوينى پسر

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 260

حسين بن ابى الغيث، محمد بن يحيى فرزند حسين بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى.

4- اولاد ابراهيم بن على بن عبد الرّحمن شجرى.

ذكر اسامى واردين به سمرقند از اولاد حسين بن على (ع) از جمله برخى از فرزندان محمد باقر، سپس بعضى از اولاد محمد بن على عريضى:

ابو محمد فضل داعى فرزند على حجازى پسر جعفر بن حسن بن عيسى بن محمد ازرق فرزند عيسى اكبر، پسر محمد بن على عريضى.

ذكر اسامى واردين به سمرقند از اولاد زيد شهيد، از جمله برخى از فرزندان عيسى بن زيد شهيد:

اسماعيل بن حسن مهدى فرزند ابو الحسن محمد بن احمد بن محمد بن زيد بن عيسى. بازماندگانش عبارتند از: حسن و ابو اسماعيل احمد.

ذكر اسامى واردين به سمرقند از اولاد حسن بن حسين اصغر فرزند على بن حسين بن على (ع):

برخى از اولاد ابو الفضل عباس فرزند احمد بن حسين بن على بن عبيد اللّه بن محمد بن حسن بن حسين اصغر.

ذكر اسامى واردين به سمرقند از اولاد محمد بن حنفيه، از جمله برخى از فرزندان جعفر بن محمد:

از جمله، كسى كه در آن جا نقابت داشته است؛ ابو جعفر محمد بن على بن عبد اللّه بن رأس المذرى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن جعفر بن محمد بن الحنفيه.

ذكر اسامى واردين به سمرقند از اولاد عباس بن على (ع):

از منتقلان نسا به سمرقند، ابو القاسم على بن ابى الطّيب محمد بن حسين بن

مهاجران آل

ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 261

على بن عبيد اللّه بن عباس . بازماندگان وى عبارتند از: ابو طالب محمد نقيب شهر نسا و ابو الطّيب عبد اللّه.

ذكر اسامى واردين به سمرقند از اولاد عمر اطرف، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

بعضى از اولاد هارون بن جعفر مولتانى فرزند محمد بن عبد اللّه بن محمد.

ذكر اسامى واردين به سمرقند از اولاد جعفر طيار از جمله برخى از اولاد على زينبى فرزند عبد اللّه جواد:

1- قاسم بن على بن ابى الكرام اصغر محمد چشم قرمز، فرزند ابو الكرام عبد اللّه بن محمد بن على زينبى. بازماندگانش به نامهاى محمد و حسين بوده اند.

2- (على بن حسن بن على) فرزند محمد بن جعفر بن اسحاق اشرف فرزند على زينبى بازماندگانش به نامهاى: حسن، حسين و محمد بوده اند.

3- حسن بن محمد بن جعفر بن اسحاق اشرف. بازماندگانش عبارتند از:

محمد و جعفر.

سند

ذكر اسامى واردين به سند از اولاد حسن بن على (ع)، سپس برخى از اولاد زيد بن حسن، از جمله برخى از بستگان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن:

اولاد عبد اللّه بن محمد بن جعفر بن حسن بن عبد الرّحمن بن قاسم بن محمد بطحانى.

ذكر اسامى واردين به سند از اولاد عمر اطرف از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

1- برخى از فرزندان اسماعيل بن جعفر مولتانى بن محمد بن عبد اللّه بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 262

محمد بن عمر اطرف.

2- عبد الجبار بن جعفر مولتانى فرزند محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

3- عبد العظيم بن جعفر مولتانى فرزند

محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

4- يونس بن جعفر مولتانى فرزند محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

5- بعضى از اولاد مظفر بن جعفر مولتانى.

6- ادريس بن جعفر مولتانى.

7- عبد الصمد بن جعفر مولتانى.

سودان
سدّان:

از نواحى هند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 263

باب شين

اشاره

نام شهرهايى كه با حرف شين شروع مى شود و طالبيّون بدان جا منتقل شده اند:

شانه، شام، شمشاط، شاهى، شهر زور، شيراز، شالوس (چالوس)، شهرستان، شنده، شيروان، شكى، شغانيان، شاش (چاچ)

شانه:

از نواحى مغرب

ذكر اسامى واردين به شانه از اولاد حسن بن على، سپس برخى از اولاد حسن بن حسن، از جمله بعضى از فرزندان عبد اللّه بن حسن:

على بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن.

شام

ذكر اسامى واردين به شام از اولاد عبد اللّه بن حسن بن حسن:

محمد بن عبد اللّه بن حسن بن على بن عبد اللّه بن ابراهيم بن عبد اللّه بن محمد بن يحيى فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن كه در همان جا به دنيا آمد.

ذكر اسامى واردين به شام از اولاد ابراهيم غمر بن حسن بن حسن:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 264

1- قاسم بن محمد بن عبد اللّه بن احمد بن محمد بن اسماعيل بن قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطبا پسر اسماعيل ديباج اكبر پسر ابراهيم غمر، وى در شام منصب قضا داشت.

2- ابو الفتوح اسد بن هبة اللّه بن محمد بن قاسم بن على بن محمد پسر ابراهيم طباطبا.

ذكر اسامى واردين به شام از اولاد جعفر بن حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن:

ابو جعفر محمد بن ابى زيد محمد بن ابى العباس احمد بن عبيد اللّه بن على باغر فرزند عبيد اللّه امير پسر عبد اللّه بن حسن بن جعفر معروف به ابن اذرع فرزند فاطمه.

ذكر اسامى واردين به شام از اولاد جعفر بن حسن بن حسن:

1- بعضى از بستگان ابو عبد اللّه حسين بن ابى الفضل محمد بن جعفر بن حسن بن جعفر.

2- برخى از اولاد ابى القاسم عبد اللّه ازرق بن ابى قيراط:

ابو الحسن محمّد نقيب بن ابو عبد اللّه بن جعفر محدّث بن ابو الحسن محمد بن جعفر بن حسن بن جعفر.

ذكر اسامى واردين به شام از اولاد حسين بن على، از جمله برخى از فرزندان محمد بن على:

بعضى از اولاد عبد اللّه بن عيسى اكبر فرزند محمد اكبر بن على عريضى فرزند جعفر صادق (ع).

ذكر اسامى واردين به شام از اولاد زيد شهيد، از جمله برخى از فرزندان محمّد بن زيد شهيد:

برخى از فرزندان احمد بن عباس بن جعفر بن على شاعر پسر محمد بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 265

جعفر بن محمد بن زيد شهيد.

ذكر اسامى واردين به شام از اولاد حسين اصغر، از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه اعرج:

1- ابو الحسن بن على بن احمد بن يحيى ميمون فرزند ابو الحسن محمد بن يحيى نسب شناس پسر حسن بن جعفر حجة اللّه بن عبيد اللّه اعرج.

2- ابو الحسن على بن احمد بن يحيى بن ميمون پسر ابو الحسن محمد بن يحيى نسب شناس فرزند جعفر حجة اللّه.

ذكر اسامى واردين به شام از اولاد حسن افطس، از جمله برخى از فرزندان حسن مكفوف بن حسن افطس:

1- باقى اولاد على بن موسى بن جعفر بن حسين تزلخ فرزند على بن حسن مكفوف.

شمشاط:

بعضى گفته اند: شميشاط

ذكر اسامى واردين به شمشاط- يا شميشاط- از اولاد حسن بن على، سپس برخى از فرزندان حسن بن حسن از جمله برخى از اولاد ابراهيم بن حسن بن حسن:

احمد بن حسن و بعضى گفته اند: نام وى حسين بن على بن ابراهيم بن حسن بن حسن بوده كه در شمشاط به قتل رسيد و تنها بازمانده اش پسرى به

نام محمد بوده است.

شاهى:

از نواحى كوفه

ذكر اسامى واردين به شاهى از فرزندان حسين بن على، سپس برخى از اولاد زيد بن على، از جمله برخى از فرزندان حسين بن زيد شهيد:

(يحيى بن عمر بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد) كه در زمان خلافت معتّز

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 266

به قتل رسيد. بنا به گفته ابن ابو جعفر حسينى نسب شناس فرزندى از او باقى نمانده و بعضى گفته اند: تنها يك دختر داشته است.

شهر زور:

از نواحى بغداد

ذكر اسامى واردين به شهر زور از فرزندان حسن بن على، سپس برخى از اولاد حسن بن حسن، از جمله بعضى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

عبد اللّه بن مهلب بن محمد بن يحيى بن يحيى بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن كه در شهر زور به قتل رسيد؛ بازماندگانش به نامهاى احمد و احمد بوده اند .

شيراز

ذكر اسامى واردين به شيراز از فرزندان حسن بن على، سپس برخى از اولاد حسن بن حسن:

1- حسن بن زيد اسود فرزند ابراهيم بن محمد بن قاسم رسى امام، فرزند ابراهيم طباطبا ابن اسماعيل ديباج فرزند ابراهيم غمر بن حسن بن حسن. مادرش امّ ولد و بازماندگانش عبارتند از: حسن كه بدون فرزند بوده، و مادرش دختر ابو لهب است، يحيى و آمنه كه مادر اين دو از اهل عمان بوده، حسين و ابراهيم كه اولاد پسر نداشته اند، محمد پسر زن مدنيّه و فرزند ديگرى به نام زيد كه مادرش دختر عضد الدّوله ديلمى به نام شاهان بوده است، حسين كه فرزندانى داشته كه نامشان بنا به نوشته ابو الحسن محمد بن قاسم تميمى نسب شناس مريم و سكينه بوده است.

2- از منتقلان به كوفه كه در همان جا از دنيا رفت: قاسم بن احمد بن سليمان بن قاسم رسى امام فرزند ابراهيم طباطبا، مادرش فاطمه دختر ابو عبد اللّه

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 267

محمد بن عبيد اللّه امير فرزند عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن است.

بازماندگانش عبارتند از: احمد، على، مباركه و ام سلمه كه مادر ايشان خديجه دختر على

بن سليمان بن قاسم رسى امام بوده است.

ذكر اسامى واردين به شيراز از اولاد جعفر بن حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن:

1- ابو على محمد بن احمد بن عبيد اللّه بن على باغر فرزند عبيد اللّه بن عبد اللّه ابن جعفر بن حسن بن جعفر. بازماندگانش عبارتند از: ابو القاسم حسن و ابو طالب على.

2- برخى از فرزندان ابراهيم بن ابى عبد اللّه محمد بن عبيد اللّه امير بن عبد اللّه ابن حسن بن جعفر.

ذكر اسامى واردين به شيراز از اولاد زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن:

حسين اعرج- ابن فزاريه- فرزند جعفر بن حسين بن ابراهيم بن محمد بطحانى، وى در مصر از دنيا رفت. بعضى گفته اند: آن كه در مصر از دنيا رفته پسر احمد بن جعفر بوده كه اين سخن نادرست است. بازماندگان وى عبارتند از:

جعفر، حسن، محمد و فاطمه.

ذكر اسامى واردين به شيراز از فرزندان حسين بن على، سپس برخى از اولاد محمد باقر، از جمله برخى از فرزندان اسماعيل بن جعفر صادق (ع):

محمد بن حسين فرزند ابو الحسن على بن محمد بن على بن اسماعيل.

ذكر اسامى واردين به شيراز از اولاد موسى كاظم (ع):

1- صاحب جره، ابو طالب محسن بن ابراهيم ثانى فرزند موسى ثانى بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 268

ابراهيم اوّل فرزند موسى كاظم. بازماندگانش عبارتند از: حسين، ابو الحسن، ابو عبد اللّه على، ابو القاسم اسماعيل، زينب و خديجه كه مادرشان فاطمه از فرزندان حسين صغير است.

2- موسى بن احمد بن حسين بن ابراهيم

ثانى.

3- از منتقلان آبه (از روستاهاى قم) به شيراز، على بن محمد بن حسين حرقه، فرزند ابراهيم ثانى.

4- ابو عبد اللّه محمد بن حسين بن على بن موسى ثانى. تنها بازمانده اش پسرى به نام محمّد است.

5- حسن بن حسن بن اسحاق بن موسى كاظم، كه در همان جا جلو دروازه استخر (اصطخر) به قتل رسيد، وى ملقب به صوارى بود، پيكرش در دروازه اصطخر شيراز مدفون گشته و زيارتگاه است، اما سرش را به بغداد برده و در مقابر قريش دفن كردند. و تنها بازمانده اش فرزندى به نام ابو جعفر محمد صوارى است.

6- ابو اسحاق، على بن حمزة بن حمزة بن موسى كاظم.

ذكر اسامى واردين به شيراز از اولاد على عريضى:

1- برخى از فرزندان على بن حسين جذوعى پسر احمد بن حسين بن احمد شعرانى فرزند على بن جعفر صادق (ع).

2- حمزة بن محمد بن احمد بن حسين بن احمد شعرانى.

3- برخى ا ز اولاد ابو القاسم احمد بن على بن عبد اللّه بن حسن بن على عريضى.

ذكر اسامى واردين به شيراز از اولاد محمد ديباج بن جعفر صادق (ع):

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 269

محمد بن احمد بن حسين بن على خارص پسر محمد ديباج كه مادرش حكيمه دختر حسن بن على بن حسن بن على بن عمر بن على بن حسين بن على ابى طالب (ع) است.

ذكر اسامى واردين به شيراز از اولاد عبد اللّه باهر، از جمله برخى از فرزندان حسين بن اسماعيل بن محمد ارقط بن عبد اللّه باهر:

برخى از فرزندان على بن عبد اللّه بن حسين بن اسماعيل دخ فرزند حسين بن اسماعيل محمد ارقسط فرزند عبد اللّه

باهر.

ذكر اسامى واردين به شيراز از اولاد حسين اصغر، از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه اعرج:

ابو الحسين محمد بن حسين بن على بن حسين بن على بن ابراهيم بن على بن عبيد اللّه اعرج.

ذكر اسامى واردين به شيراز از اولاد حسين اصغر:

اولاد ابو الحسين زيد بن محمد كرش فرزند جعفر بن عيسى بن على بن حسين اصغر.

ذكر اسامى واردين به شيراز از اولاد عباس بن على (ع) از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس:

حسين بن على بن اسماعيل بن عبد اللّه بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس.

بازماندگانش عبارتند از: عبيد اللّه، طيّب محمد، عبد اللّه كه از وى اولاد ذكور نمانده است، ابو طالب و على- از اين دو تن فرزندى باقى نمانده- و همچنين، سكينه كه از وى نيز فرزندى باقى نمانده است. مطابق آنچه كه به خط سيّد امام نسب شناس المرشد باللّه، زين الشّرف در دست شريف ابو عقيل عباسى رازى، ديدم.

ذكر اسامى واردين به شيراز از فرزندان عمر اطرف از جمله برخى از فرزندان

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 270

محمد بن عمر اطرف:

برخى از فرزندان حسين بن محمد بن يحيى بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

شنده:

از روستاهاى رى

شالوس (چالوس):

از سرزمين ديلم

ذكر اسامى واردين به چالوس از فرزندان حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- عبد اللّه بن حسن بن قاسم بن عبد اللّه بن حسن بن محمد كابلى فرزند عبد اللّه اشتر بن محمد نفس زكيّه.

2- احمد، يعنى: همان مهدى بن حسن بن قاسم بن عبد اللّه بن حسن بن حسن اعور فرزند محمد كابلى. بازماندگانش عبارتند از: ناصر، داعى، ابو طالب، ابو الفضل، فاطمه و ديگران.

از آقايان امام نسب شناس مرشد باللّه و نسب شناس شيخ شرف ابو حرب محمد بن محسن حسينى نقل كرده اند كه وى بازماندگانى به نامهاى ابو على حسن و حسين داشته است.

سيد نسب شناس مرشد باللّه زين الشرف از ابو جعفر نيز نقل مى كند كه عبد اللّه تنها يك پسر به نام على و على، يك پسر به نام محمد و محمد دو پسر به نامهاى على و عبد اللّه و على، پسرى به نام ناصر داشته است، وى به رى منتقل شد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 271

ابن طباطبا مى گويد: عبد اللّه سه پسر به نامهاى على، قاسم و احمد داشته است (3- أ) .

ذكر اسامى واردين به چالوس از اولاد داوود بن حسن بن حسن، از جمله برخى از اولاد سليمان بن داوود بن حسن بن حسن (ع):

برخى از فرزندان ابو القاسم على بن ابراهيم بن حسن بن محمد بن سليمان بن داوود.

ذكر اسامى واردين به چالوس از اولاد زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان محمد بن قاسم بن حسن بن زيد بن

حسن:

1- على بن احمد بن داوود بن على بن عيسى بن محمد بطحانى فرزند قاسم بن حسن بن زيد بن حسن. بازماندگانش، ابو حرب، مهدى و ديگرانند.

2- سراهنگ و على پسران زيد بن داوود بن على- نقيب- فرزند محمد بطحانى (3- ب) مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى ؛ ص271

ر اسامى واردين به چالوس از اولاد حسين بن على، سپس از اولاد زيد شهيد، از جمله برخى از فرزندان عيسى بن زيد شهيد:

عبد اللّه بن حسين بن محمد بن حسين بن عيسى بن زيد شهيد. بازماندگانش عبارتند از حسين و فاطمه.

ذكر اسامى واردين به چالوس از اولاد حسين اصغر، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسين اصغر:

محمد بن يحيى بن على رئيس فرزند محمد عقيقى ابن جعفر بن محمد بن عبد اللّه بن حسين اصغر كه فرمانرواى آن جا بوده است بازماندگانش به نامهاى:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 272

ابو عبد اللّه زيد، حسن و حسين بوده اند.

ذكر اسامى واردين به چالوس از اولاد جعفر طيّار، از جمله برخى از فرزندان على زينبى پسر عبد اللّه جواد:

1- اولاد يحيى بن ابراهيم رئيس فرزند محمد بن على زينبى كه معروف به آل ابى الهيجاء بودند.

شكى
شيروان

ذكر اسامى واردين به شيروان:

از جمله واردين به شيروان، شاه مردى به نام حسين بن محمد بن احمد بن حسين است.

بعضى گفته اند: وى حسن بن على بن ابراهيم غمر فرزند حسن بن حسن بوده است. وى سه پسر و يك دختر داشته كه اين دختر با مردى به نام رداباشا معروف به ابو عبد اللّه ازدواج كرد. اين بود آنچه من درباره ايشان اطّلاع داشتم و توفيق

صواب در دست خداست. و براى على بن ابراهيم جز حسن ملقب به دوكل كه خود منقرض شده است ، بازمانده اى را سراغ ندارم.

ابو الغنائم مى گويد: از فرزندان على بن ابراهيم معروف به پسران دوكل و بنى المكفوف، اندكى در ارمنيه هستند.

و نيز مى گويد: جعفرى از ابن خدّاع نقل كرد كه از ابراهيم بن حسن بن حسن جز يك پسر به نام اسماعيل بن ابراهيم باقى نماند و از برادرش على بن ابراهيم كسى باقى نماند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 273

شغانيان

ذكر اسامى واردين به شغانيان از فرزندان حسن بن على، سپس از اولاد زيد بن حسن بن على، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على:

ابو الفضل على معروف به فضلان بن حسين سراهنگ بن عبد اللّه بن حسن بن محمد ششديو بن حسن بن عيسى بن محمد بطحانى- بنا به نقل كيا سيد امام نسب شناس، مرشد باللّه زين الشّرف.

شاش (چاچ):

از سرزمين ترك

ذكر اسامى واردين به چاچ از اولاد حسن بن على، سپس از فرزندان زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن زيد:

1- ابو القاسم احمد بن عبد اللّه- بعضى گفته اند نام وى عبيد اللّه بوده است.

ابن احمد كركوره فرزند محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى.

2- رضا و جعفر پسران ابو القاسم احمد كركوره فرزند ابو جعفر محمد بن جعفر بن محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى.

ذكر اسامى واردين به چاچ از اولاد حسين بن على، سپس از اولاد محمد باقر از جمله برخى از فرزندان موسى كاظم:

احمد بن محمد بن احمد بن هارون بن موسى كاظم.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 274

ذكر اسامى واردين به چاچ از اولاد جعفر طيّار از جمله برخى از فرزندان على زينبى:

حمزة بن حسين بن على بن داوود بن ابى الكرام عبد اللّه بن محمد بن على زينبى. تنها بازمانده اش پسرى به نام حسين بوده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 275

باب صاد

اشاره

اسامى شهرها و جاهايى كه با حرف صاد شروع مى شود و طالبيّون بدان جا منتقل شده اند:

صنهاجه- صدينه- صيدا- صعيد- صيمره- صور- صعرا- صعده- صنعاء- صدار- صغد- صين.

صنهاجه: از نواحى مغرب

ذكر اسامى واردين صنهاجه از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

برخى از فرزندان ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن.

صدينه:

از نواحى مغرب

ذكر اسامى واردين به صدينه از اولاد حسن بن على و بعد از اولاد حسن بن حسن:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 276

1- مهلب (بن محمد) فرزند يحيى بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن. بازماندگانش عبارتند از: عبد اللّه، بكر، عبد العزيز و آمنه كه بدون فرزند بوده است.

2- برخى از فرزندان داوود بن ادريس بن ادريس فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن.

صيدا:

از نواحى شام

ذكر اسامى واردين به صيدا از اولاد حسن بن على (ع) سپس از اولاد حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان جعفر بن حسن بن حسن:

ابو القاسم عبد اللّه بن محمد ازرق ، فرزند عبد اللّه بن محمد- ابى قيراط- نقيب فرزند جعفر ابو عبد اللّه محدّث فرزند ابو الحسن محمد بن جعفر پسر حسن بن جعفر، تنها بازمانده اش محمد ابو الفوارس بوده است.

ذكر اسامى واردين به صيدا از اولاد حسين بن على، سپس از اولاد محمد بن على، از جمله برخى از فرزندان موسى كاظم .

صعيد:

از نواحى مصر

ذكر اسامى واردين به صعيد از فرزندان حسن بن على (ع)، سپس از اولاد حسن بن، از جمله برخى از فرزندان ابراهيم بن حسن بن حسن:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 277

كسى كه در مصر به قتل رسيد به نام احمد بن محمد بن عبد اللّه بن ابراهيم طباطبا فرزند اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن، كه سرش را به مصر نزد ابراهيم بن محمد بن يحيى صوفى بردند، مادرش از خاندان انصار بوده است.

(و لقب وى معاللير بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف بوده است) .

ذكر اسامى واردين به صعيد از اولاد جعفر طيّار، از جمله برخى از فرزندان اسحاق عريضى فرزند عبد اللّه جواد:

برخى از فرزندان محمد بن عبد اللّه بن قاسم بن اسحاق عريضى.

صيمره
صور:

از نواحى شام

صعرا:

به نظرم از نواحى حجاز باشد .

صعده:

از نواحى يمن

ذكر اسامى واردين به صعده از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان ابراهيم غمر بن حسن بن حسن.

1- عابد بزرگوار حسين عابد بن قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطبا، وى عابدترين و عالمترين فرد زمان خود بوده است. بازماندگان وى عبارتند از:

ابو الحسن على و ابو محمد حسن، عبد اللّه عالم و يحيى هادى.

2- از منتقلان شيراز به صعده، ابو الحسن يحيى بن حسن بن زيد اسود پسر ابراهيم بن محمد بن قاسم رسى بوده و تنها بازمانده وى پسرى به نام زيد معروف به

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 278

بركات است.

ذكر اسامى واردين به صعده از اولاد زيد بن حسن بن على، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد:

1- برخى از اولاد حسن بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى.

2- ابو الحسن زيد بن ابى الفضل بن محمد بن ابى الحسن محمد بن حسن بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى.

ذكر اسامى واردين به صعده از اولاد عباس بن على (ع) از جمله برخى از اولاد عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس:

ابو عبد اللّه محمد تاتور بن حسن بن حسين اصغر بن على بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس. وى در صعده به شهادت رسيد و بازماندگانش به نامهاى: حسين، عبد اللّه و ابو العباس محمد بودند.

صنعاء:

از نواحى يمن

ذكر اسامى واردين از اولاد حسن بن على (ع) و از اولاد حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان ابراهيم بن حسن بن حسن:

1- ابو محمد قاسم نقيب مختار فرزند ابو

الحسن احمد ناصر لدين اللّه پسر يحيى هادى فرزند حسين بن قاسم رسى پسر ابراهيم طباطبا. بازماندگانش عبارتند از:

سليمان، ابو القاسم محمد، جعفر (بدون فرزند) عبد اللّه زاهد، ابو الحسين يحيى، ابو الحسن احمد ، عيسى و داوود.

2- ابو محمد موسى بن سليمان بن قاسم بن ابراهيم طباطبا فرزند اسماعيل ديباج اكبر پسر ابراهيم غمر فرزند حسن بن حسن كه از مدينه به صنعاء آمد و در آن جا

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 279

كشته شد بازماندگانش عبارتند از: حسن، فاطمه- كه مادر ايشان از قبيله بنى اسد بوده-، احمد و صفيه كه مادرشان فاطمه دختر محمد بن عبد اللّه امين فرزند عبد اللّه ابن حسن بن جعفر بن حسن بوده است.

ابو الحسن محمد بن قاسم تميمى نسب شناس مى گويد: اما موسى بن سليمان ابن قاسم رسى دو فرزند به نامهاى حسين و احمد داشته كه مادرشان سليمه بوده است.

ذكر اسامى واردين به صنعاء از اولاد زيد بن حسن بن على، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد:

برخى از اولاد ملطوم صاحب شامه، جعفر بن محمد بن حسن بن حسين بن على بن محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى.

استاد بزرگوار من آقاى نسب شناس، مرشد باللّه، ناصر احمد فرزند يحيى هادى، مى گويد: آن طورى كه ابن طباطبا گفته است، بعضى از آنان در «صحه» مى باشند.

ابن دينورى مى گويد: در يمن و صنعاء از اولاد ملطوم احمد كسى وجود ندارد و هرگز وجود نداشته است و ابو محمد فرزند على بن جعفر ملطوم در بصره بوده و من او را كه پيرمردى بود، خود ديدم در آن جا وجاهتى داشته و

پسرى داشت كه از دنيا رفت و خواهرى داشت كه صاحب اولاد بود و جز زنانى از نسل او كسى نماند، و كسانى كه در يمن و صنعاء بودند برادر و برادر زادگان ملطوم بودند، ابو محمد ملطوم در بصره دخترى دارد كه مادرش زينب است.

ذكر اسامى واردين به صنعاء از اولاد عمر اطرف، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمّد بن عمر اطرف:

برخى از فرزندان عبد اللّه بن جعفر مولتانى فرزند محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 280

صدار:

از نواحى وادى القرا و بعضى گفته اند از نواحى مدينه.

ذكر اسامى واردين صدار از اولاد جعفر طيّار، از جمله برخى از فرزندان على زينبى پسر عبد اللّه جواد:

حسن بن محمد بن حمزه پسر اسحاق اشرف فرزند على بن عبد اللّه جواد.

بازماندگانش عبارتند از: زيد، قاسم، جعفر، ابو الفوارس، عبيد اللّه، داوود، ابو على (محمد، احمد، طاهر، اسحاق، ابو اسحاق ابراهيم، يحيى، ابو محمد حمزه، بليق، على، عبد اللّه و عيسى)

صغد:

از شهرهاى ماوراء النّهر

ذكر اسامى واردين صغد از فرزندان حسن بن على، سپس از اولاد زيد بن حسن بن على از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن:

ابو الحسين بن حسن بن زيد بن محمد ابو الفضل فرزند ابو الحسن محمد بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى. بازماندگانش به نامهاى: ابو عبد اللّه محمّد، ابو القاسم يحيى و ابو محمد حسن مى باشند.

صين (چين):

از ... ترك.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 281

باب ضاد

اشاره

اسامى شهرها و جاهايى كه با حرف ضاد شروع مى شوند و طالبيّون بدان جا منتقل شده اند:

ضرائمه، ضغاث.

ضغاث:

از نواحى يمن و يكى از روستاهاى صنعاء

ذكر اسامى واردين ضغاث از اولاد حسن بن على (ع) از جمله برخى از فرزندان زيد بن حسن بن على (ع):

برخى از اولاد ابو عبد اللّه محمّد بن حسن بن حسن بن على بن جعفر فرزند عبد الرحمن شجرى.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 282

باب طاء

اشاره

اسامى شهرها و جاهايى كه با حرف طاء شروع مى شود و طالبيّون بدان جا رفته اند:

طنجه، طرابلس، طبريه، طائف، طيبه، طولان، طبرستان، طالقان، طبس و طوس.

طنجه:

از نواحى مغرب

ذكر اسامى واردين به طنجه از اولاد حسن بن على (ع) سپس از اولاد حسن ابن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن:

احمد بن محمد بن قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبد الله بن حسن بن حسن، بازماندگانش عبارتند از ابو العيش، قاسم و ادريس.

طرابلس:

از نواحى شام

ذكر اسامى واردين به طرابلس از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد زيد بن حسن بن على، از جمله برخى از فرزندان اسماعيل جالب الحجاره:

برخى از فرزندان حسين اميركا قمى فرزند كسى به لقب شكنباه على بن محمد بن على زانكى فرزند اسماعيل جالب الحجاره.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 283

طبريّه:

از نواحى شام

ذكر اسامى واردين به طبريّه از اولاد حسين بن على از جمله برخى از فرزندان محمد باقر:

برخى از اولاد ابو القاسم احمد بن على بن عبد الله بن حسن بن على عريضى فرزند جعفر.

ذكر اسامى واردين به طبريّه از اولاد حسين اصغر، از جمله برخى از فرزندان عبيد الله اعرج:

ابو الطيّب محمد مؤم فرزند حسن بن على بن ابراهيم بن على بن عبيد الله اعرج.

ذكر اسامى واردين به طبريّه از اولاد عباس بن على، از جمله برخى از فرزندان عبد الله بن عبيد الله بن حسن بن عبيد الله بن عبّاس:

1- حسين بن سليمان بن محمد لحيانى فرزند عبد الله بن عبيد الله بن حسن ابن عبيد اللّه بن عبّاس.

2- يكى از فرزندان فضل بن محمد لحيانى پسر عبد الله بن عبيد الله بن حسن بن عبيد الله بن عباس كه در طبريّه كشته شد.

3- بعضى از اولاد حسن بن اسماعيل بن عبد الله بن عبيد الله بن حسن بن عبيد الله بن عباس.

ذكر اسامى واردين به طبريه از اولاد عباس بن حسن بن عبيد الله بن عباس:

1- ابو الطيّب محمد بن حمزه فرزند عبد الله بن عباس بن حسن بن عبيد الله ابن عباس، بازماندگانش عبارتند از حسن، على، جعفر، حسين، ابراهيم، عبد الله

و احمد.

2- ابراهيم اكبر فرزند جعفر جحش پسر عبد الله بن عباس بن حسن بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 284

عبيد الله بن عبّاس.

ذكر اسامى واردين به طبريّه از اولاد عمر اطرف، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

برخى از اولاد ابو الحسن على بن يحيى بن محمد بن عيسى بن احمد بن عيسى مبارك فرزند عبد الله بن محمد بن عمر اطرف.

طايف

ذكر اسامى واردين به طايف از اولاد حسين بن على (ع)، از جمله برخى از فرزندان زيد شهيد:

1- قاسم بن يحيى بن حسن بن حسين بن زيد شهيد كه مادرش فاطمه دختر محمد بن جعفر بن عبد الله بن حسين بن على بن حسين بن على بود، بازماندگانش به نامهاى: ابو جعفر محمد، على و محمد كه خود بازماندگانى داشته اند.

طيبه
طولان:

از نواحى رى

طبرستان

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن ابن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- ابو عبد الله محمد اكبر فرزند جعفر بن محمد اصغر بن حسن اعور فرزند محمد كابلى پسر عبد اللّه اشتر بن محمد نفس زكيّه كه خود بلا عقب بوده است.

2- از منتقلان كوفه به طبرستان، عبد الله بن حسن اعور فرزند محمد كابلى.

بازماندگان وى عبارتند از ابو القاسم على، بعضى گفته اند: ابو الحسن، ابو محمد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 285

قاسم، ابو العباس، احمد، خديجه و آمنه.

3- ابو العباس احمد بن حسن بن محمد كابلى از منتقلان كوفه كه در سال 261 در آن جا از دنيا رفت. بازماندگانش عبارتند از: ابو جعفر محمد- كه نسلش منقرض شده- حسن و حسين. و بنا به نقل از آقاى نسب شناس فرزند ابو جعفر، حسين بن ابو العباس احمد بن حسن اعور: به هيچ كس از فرزندان احمد بر نخورده و از بازماندگان ايشان كسى را نشناخته است، بنا بر اين هر كس بگويد كه از فرزندان اوست بايد دليلى براى اثبات ادّعاى خود بياورد. و از امام نسب شناس شيخ شرف ابو حرب محمد بن محسن نقل كرده اند كه از حسين بن ابو العباس احمد كسى باقى نمانده است.

4- كسى كه فرمانرواى طبرستان نيز بوده، قاسم بن ابراهيم بن محمد بن عبد الله اشتر، نسل ابراهيم بن محمد بن عبد الله اشتر منقرض شد.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد ابراهيم غمر، از جمله برخى از اولاد اسماعيل بن ابراهيم غمر فرزند حسن

بن حسن:

1- ابو الحسين يحيى هادى صغير فرزند محمد مرتضى پسر يحيى هادى فرزند حسين عابد بن قاسم امام رسى پسر ابراهيم طباطبا، وى از طبرستان به ديلم رفت و بازماندگانش عبارتند از محمد، ابو العباس، امير ابو القاسم و چند دختر.

2- ابو عبد الله محمد بن على بن سليمان، بن حسن بن احمد ناصر لدين الله فرزند يحيى هادى پسر حسين بن قاسم رسى، همين سليمان بن حسن در يمن از دنيا رفت.

3- ابو عبد اللّه، محمد بن على بن سليمان بن قاسم رسى. بازماندگانش عبارتند از: محمد، على و قاسم كه مادرشان دختر على بن عباس بن ابراهيم بن على بن عبد الرّحمن شجرى است. وى معروف به كلاه بوده است.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد جعفر بن حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان عبد الله بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن:

محمد شعرانى و ابو الحسن على پسران ابو على حسين بن ابو عبد الله محمد بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 286

عبيد الله امير فرزند عبد الله بن حسن بن جعفر و در طبرستان معروف به پسران ...

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد داوود بن حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان سليمان بن داوود بن حسن بن حسن:

1- على بن محمد بن حسن بن خليفة بن ابراهيم بن حسن بن محمد بن سليمان بن داوود. وى فرزندانى به نامهاى: قاسم، ابو حرب زيد و ابو جعفر محمّد داشته است.

2- محمد اصغر بن ابراهيم بن حسن بن سليمان بن داوود، بازماندگانش عبارتند از: جعفر، حسين و حسن (مطابق آنچه در مشجره

آمده است).

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد زيد بن حسن بن على از جمله فرزندان قاسم بن حسن بن زيد:

1- ابو الحسن على بن ابراهيم بن محمد بن قاسم بن محمد بطحانى.

بازماندگانش عبارتند از ابو عبد اللّه محمد، ابو محمد حسن طويل جوهرى عبادى.

2- احمد بن قاسم بن محمد بطحانى. بازماندگانش عبارتند از طاهر- بلا عقب بوده است - محمد ابراهيم، ميمون، حسن، حسين، زيد، فاطمه و قاسم و خديجه.

بخارى مى گويد: به گمان من كه نسل احمد بن قاسم منقرض گشته.

از ابن طباطبا نقل كرده اند كه احمد بن قاسم در طبرستان و جاهاى ديگر فرزندانى داشته است.

3- از منتقلان سوراء به طبرستان، حسن بن احمد بن محمد بن حسن بن على بن حسين بن عبد الرحمن بن قاسم بن محمد بطحانى است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 287

4- اولاد قاسم اصغر فرزند ابو تراب محمد بن عيسى بن محمد بطحانى.

5- حمزه اصغر مقتول فرزند عيسى بن محمد بطحانى پسر قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع)، بازماندگانش- مطابق روايت ابن ابى جعفر حسين نسب شناس- عبارتند از قاسم ميمون اعرج و على.

6- ابو على داوود بن على نقيب فرزند عيسى بن محمد بطحانى. وى زندانبان داعى اصغر بود و بازماندگانش عبارتند از: ابو عبد اللّه حسين، ابو عبد الله محمد، ابو القاسم احمد، على، زيد و حمزه.

7- طاهر بن احمد بن جعفر بن عبد الرّحمن بن محمد بطحانى.

ابو الحسن على بن محمد علوى عمرى نسب شناس معروف به صوفى زاده مى گويد: از ابن ابى جعفر نقل شده است كه كوفيان براى طاهر بن احمد بازمانده اى نام

نبرده اند. ابن خدّاع مى گويد: در مشجّره ابن عدى زارع نسب شناس يعنى فرزند حسن بصرى آمده است كه عبد الرحمن بن محمد بطحانى فرزندانى به نامهاى: جعفر و على داشته است كه از على فرزندى به نام محمّد اكبر و از جعفر بن عبد الرّحمن نيز احمد بن جعفر بن عبد الرّحمن بن محمد بطحانى باقى ماند كه همين احمد، سه پسر به نامهاى طاهر در طبرستان، عيسى در رى و كوچك در آمل داشته است.

8- قاسم بن على بن محمد بطحانى. از ابن صوفى نقل كرده اند كه قاسم در كوفه بدون فرزند از دنيا رفت امّا ديگران گفته اند: وى فرزندانى داشته است.

9- اولاد احمد بن موسى به محمد بطحانى- مطابق نوشته ابن صوفى نسب شناس .

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 288

11- داوود بن محمد بن هارون بن محمد بطحانى، بازماندگانى نيز داشته است.

12- ابو محمد حسن بن محمد بن ابراهيم بن محمد بطحانى كه در همان طبرستان از دنيا رفت. وى فرزندى در سوراء داشته است. ابن صوفى علوى نسب شناس مى گويد: عزيزى هندى فرزند كندى از وى نقل روايت كرده است.

استاد من كياى بزرگوار نسب شناس مرشد بالله نيز مطلب فوق را نقل كرده است.

13- ابو حرب قاسم بن حسن هادى فرزند زيد بن ابراهيم بن محمد بطحانى.

14- محمد وزير فرزند ابراهيم بن على بن عبد الرّحمن شجرى كه وزير داعى كبير، حسن بن زيد بود، ابتدا او را در گرگان به جانشينى خود تعيين كرد، و بعد او را دستگير و زندانى ساخت. بازماندگانش عبارتند از ابو على اسماعيل كه فرزندانى نيز داشته است و همچنين ابو القاسم حسين-

بعضى گفته اند او به وزارت رسيد- و ابو الحسن زيد.

15- على بن عبّاس بن ابراهيم بن على بن عبد الرحمن شجرى.

16- برخى از فرزندان محمد بن احمد كركوره فرزند محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى.

17- ابو الحسين احمد بن حسن بن محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى.

بازماندگانش عبارتند از: حسن و سراهنگ كه نامش احمد بوده است.

18- زيد بن محمد بن جعفر بن احمد بن عبيد الله بن محمد بن عبد الرّحمن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 289

شجرى. از سيّد امام مستعين با الله، ابو الحسن على بن احمد بن قاسم بن احمد بن جعفر بن احمد بن عبيد الله بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى در ماه شوال سال 463 شنيدم كه: از اولاد جعفر بن احمد بن عبيد الله شجرى جز من و برادرم كسى باقى نمانده است و نام برادرش نيز محمد بوده است.

19- اولاد محمد بن احمد بن عبيد الله بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى، كه نام مادرش خديجه دختر على بن عبد الرّحمن شجرى بوده و بازماندگانش عبارتند از: يحيى كه مادرش زن آزاده اى از عرب و حسين كه مادرش فاطمه دختر ابراهيم صوفى از مردم طبرستان و صالح كه مادرش امّ ولد بوده است.

20- حسن بن على بن زيد بن على بن عبد الرّحمن شجرى. مادرش مليكه دختر حسن بن على بن محمد بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن على (ع) بوده است.

21- ابو على حسن بن عبد الله بن قاسم بن محمد بن حسن بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد حسين بن على،

سپس از اولاد محمد باقر از جمله برخى از فرزندان موسى كاظم (ع):

1- ابو جعفر محمد بن قاسم اشجّ فرزند ابراهيم ثانى پسر موسى بن ابراهيم مرتضى اول فرزند موسى كاظم (ع).

2- برخى از اولاد قاسم بن حمزة بن موسى كاظم (ع).

3- برخى از فرزندان حسين بن موسى بن اسماعيل بن موسى كاظم.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد على عريضى از جمله برخى از اولاد محمد اكبر فرزند على عريضى:

بعضى از اولاد جعفر اسود پسر حسين بن محمد اكبر.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد عمر اشرف:

جعفر بن حسين بن على بن محمد شجرى فرزند عمر بن على بن عمر اشرف.

بازماندگانش عبارتند از ابو عبد الله حسين، ابو على محمد، ابو محمد حسن.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 290

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد زيد شهيد، از جمله برخى از فرزندان حسين بن زيد شهيد:

1- برخى از اولاد جعفر بن محمد بن عمر بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد.

2- زيد بن حسن فقيه بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از فرزندان عيسى بن زيد شهيد:

1- على بن عبد الله بن حسين بن محمد بن حسين بن عيسى. بازماندگانش حسن و حسين بودند.

2- محمد اعرج فرزند زيد بن احمد شعره فرزند محمد بن زيد بن حسن بن عيسى.

3- اولاد ابو جعفر محمد بن احمد بن محمد بن زيد بن عيسى. (مطابق نقل از ابن ابى جعفر نسب شناس)

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد محمد بن زيد شهيد:

على بن احمد سكين سرماوردبن جعفر بن محمد بن زيد شهيد.

بازماندگانش عبارتند از: ابو الحسن محمد اكبر، ابو الحسين

محمد اصغر، احمد و فاطمه.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد حسين اصغر از جمله برخى از فرزندان عبيد الله اعرج:

1- حسن بن محمد جوانى فرزند حسن بن محمد بن عبيد الله اعرج.

از آقاى نسب شناس ابن ابى جعفر حسينى نقل كرده اند كه مادر حسن بن محمد ام ولد بوده و بازمانده وى تنها فرزندش ابو على عبيد الله است كه مادرش زنى از اهل كوفه مى باشد.

2- اولاد احمد بن طاهر بن يحيى بن عبيد الله اعرج.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 291

سيد نسب شناس ابن ابى جعفر حسينى مى گويد: اما طاهر بن يحيى بن عبيد الله بخارى مى گويد پسرش بدون فرزند بوده است و ديگران مى گويند: احمد بن طاهر بن يحيى فرزندانى داشته از جمله در طبرستان على بن احمد، حسين بن احمد، محمد بن احمد، يحيى بن احمد و ديگران.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد عبد الله بن حسين اصغر:

1- احمد زاهد فرزند جعفر بن محمد عقيقى پسر جعفر بن عبد الله.

2- اولاد حسين بن محمد عقيقى فرزند جعفر بن عبد الله.

اين عبارت را از ابو عبد الله بن طباطبا نسب شناس نقل كرده اند: (ان سيد عن خبر ولد ليعلم على خبر و معرفة) .

3- عبد الله، ملقب به مانكديم فرزند على رئيس پسر محمد عقيقى بن جعفر ابن عبد الله. مادرش، آمنه دختر عبيد الله بن عبد الله بن حسين اصغر و بازماندگانش به نامهاى: ابو الحسن على، زيد، ابو جعفر احمد، حسين، ابو الفضل عباس و ابو جعفر- بازماندگان وى ابو الحسن على و محمدند- مى باشند.

4- طاهر بن اسماعيل منقذى فرزند جعفر بن عبد الله، كه مادرش صفيّه

دختر قاسم بن عبد الله بن حسين اصغر و تنها بازمانده اش پسرى به نام محمد بوده است.

از ابن ابى جعفر حسينى نسب شناس نقل كرده اند كه وجود فرزندى به نام محمد براى طاهر بن اسماعيل ثابت نشده است.

5- ابراهيم بن اسماعيل منقذى فرزند جعفر بن عبد الله. بازماندگانش دو پسر به نامهاى ابو عبد الله قاسم و زيد بوده است.

6- برخى از اولاد حسين بن احمد منقذى فرزند جعفر بن عبد الله.

7- حسن بن احمد منقذى. بازماندگانش به نامهاى عبد الله و محمّد بوده اند.

8- عبد الله بن جعفر بن عبد الله. از ابو عبد الله بن طباطبا نسب شناس نقل

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 292

كرده اند: در كتابهاى نسب شناسان يافتم كه جعفر بن عبد الله از فرزندان عبد الله بن جعفر در طبرستان فرزندانى دارد از جمله: ابو عبد الله جعفر نقيب پسر عبد الله بن جعفر كه خود فرزندى به نام عبيد الله دارد و عبد الله بن جعفر نيز بازماندگانى دارد كه بايد- ان شاء الله- از فرزندان وى جستجو كرد.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد حسين اصغر، از جمله برخى از فرزندان على بن حسين اصغر:

1- اولاد على بن يحيى بن محمد بن على بن حسين اصغر:

ابن ابى جعفر نسب شناس از ابو نصر سهل بن عبيد الله بخارى نسب شناس نقل مى كند كه فرزندان محمّد بن على بن حسين منقرض گشته اند.

و از ابو عبد الله بن طباطبا نسب شناس نقل مى كند كه محمد بن على فرزندى به نام يحيى بن محمد، و يحيى فرزندى به نام على و على خود فرزندانى داشته است، و بعضى گفته اند

كه ايشان در طبرستان هستند و لازم است كه از شرح حال ايشان به منظور اطّلاع جستجو شود تا بتوان از روى آگاهى درباره آنان سخن گفت.

2- اولاد زيد بن عبد الله بن على بن حسين بن على بن احمد حقينه فرزند على بن حسين اصغر.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد سليمان بن حسين اصغر:

1- حسين بن سليمان بن حسين اصغر.- مطابق نقلى كه از ابو الحسن احمد بن عمران بن موسى اشنانى كرده اند-.

2- بعضى از فرزندان حسين بن سليمان بن سليمان.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد محمد بن حنفيه از جمله برخى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 293

از فرزندان جعفر بن محمد:

حسين بن احمد اكبر فرزند عبد الله رأس المذرى فرزند جعفر بن عبد الله بن جعفر پسر محمد بن حنفيه.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد عباس بن على (ع) از جمله برخى از فرزندان عبيد الله بن حسن بن عبيد الله بن عباس:

1- از جمله منتقلان مدينه به طبرستان، طاهر بن محمد لحيانى فرزند عبد الله ابن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس است كه فرزندانش در جحفه و بغداد بوده اند.

2- على بن ابراهيم بن محمد لحيانى فرزند عبد الله بن عبيد الله بن حسن بن عبيد الله بن عباس.

3- برخى از اولاد قاسم بن محمد لحيانى فرزند عبد الله بن عبيد الله بن حسن ابن عبيد اللّه بن عباس.

4- اولاد محمد بن موسى بن عبد الله بن عبيد الله بن حسن بن عبيد الله بن عباس.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد حمزة بن حسن بن عبيد الله بن عباس:

حسن بن قاسم بن

حمزه- شبيه- بن حسن بن عبيد الله بن عباس. مادرش رقيه دختر محمد بن عبد الله بن اسحاق اشرف فرزند على بن عبد الله پسر جعفر بن ابى طالب.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد عباس بن حسن بن عبيد الله بن عبّاس:

برخى از اولاد ابراهيم بن جعفر جحش فرزند عبد الله بن عباس بن حسن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 294

بن عبيد الله بن عبّاس.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد عمر اطرف، از جمله برخى از فرزندان عبد الله بن محمد بن عمر اطرف:

1- ابو الحسين يحيى بن حسن بن محمد صوفى پسر يحيى صوفى فرزند عبد الله بن محمد بن عمر اطرف. مادرش حمدونه دختر حسن بن على بن محمد ابن عون بن على بن محمد بن حنفيّه است. بنا به نقل ابن ابى جعفر، وى فرزندانى داشته است.

2- ابو عبد الله جعفر شعرانى فرزند احمد بن عيسى پسر عبد الله بن محمد بن عمر اطرف. مادرش ام ولد و بازماندگانش به نامهاى: محمد- كه مادرش فاطمه دختر محمد بن حمزة بن عبد الله بن حسين اصغر-، احمد و فاطمه- كه مادر اين دو امّ ولد بوده- مى باشد.

3- على بن احمد بن عيسى بن عبد الله بن محمد بن عمر اطرف، مادرش رقيه دختر على بن مالك خزاعى و فرزندانش: احمد- بدون فرزند بوده است-، حسن اكبر، محمد- بدون فرزند از دنيا رفت- و حسين اصغر مى باشد كه مادر اينها فاطمه دختر على بن عيسى بن عبد الله بن محمد بن عمر اطرف است.

4- برخى از اولاد قاسم بن ابى عمر، محمد بن عبد الله بن محمد بن عمر

اطرف.

5- برخى از فرزندان محمد اصغر فرزند جعفر ملتانى پسر محمد بن عبد الله بن عمر اطرف.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد عبيد الله بن محمد بن عمر اطرف:

محمد بن عبيد الله بن على اصغر فرزند عبيد الله بن على پسر عبيد الله بن محمد بن عمر اطرف.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد جعفر طيّار، از جمله برخى از فرزندان على زينبى پسر عبد الله جواد:

1- ابراهيم بن عبد الله بن عيسى خليصى فرزند جعفر بن ابراهيم رئيس پسر

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 295

محمد بن على زينبى، تنها بازمانده اش پسرى به نام على بوده است.

2- حمزة بن عبد الله صاحب فرش، پسر جعفر بن ابراهيم رئيس، فرزند محمد ابن على زينبى. بازماندگانش عبارتند از: حمزه و محمد. از ابن ابى جعفر حسينى نسب شناس نقل كرده اند كه انتساب اين دو فرزند ثابت نشده است.

3- احمد بن جعفر بن سليمان بن داوود فرزند ابو الكرام عبد اللّه بن محمد بن على زينبى.

4- كسى كه در طبرستان، شغل قضاوت داشت، جعفر بن طاهر بن حسن ابن محمد بن حمزة بن اسحاق اشرف فرزند على زينبى.

5- ابو الفضل جعفر بن زيد بن محمد بن عبد اللّه بن قاسم بن اسحاق عريضى فرزند عبد اللّه جواد.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد عقيل بن ابى طالب، از جمله برخى از فرزندان محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عقيل:

محمد بن عبد الرّحمن بن قاسم بن محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عقيل.

بازماندگانش به نامهاى: احمد، عقيل، جعفر و على مى باشد.

ذكر اسامى واردين به طبرستان از اولاد مسلم بن عبد اللّه احول فرزند محمد

بن عقيل:

1- محمد بن عبد الرحمن بن مسلم بن عبد اللّه احول فرزند محمد بن عقيل.

2- برخى از فرزندان عبد الرّحمن بن عبد اللّه بن مسلم بن عبد اللّه احول فرزند محمد بن عقيل.

3- اولاد قاسم بن اسحاق بن ابراهيم بن عبد اللّه بن مسلم.

طالقان:

از نواحى خراسان

ذكر اسامى واردين به طالقان از اولاد حسن بن على، سپس برخى از اولاد زيد بن حسن بن على، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على:

ابو العباس احمد بن على بن عبد الرحمن بن قاسم بن حسن بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 296

استاد بزرگوار ما پيشواى نسب شناس، مرشد باللّه، زين الاشراف ابو الحسين يحيى بن حسين- خداوند نعمتهايش را بر او پايدار فرمايد- از ابو الغنائم عبد اللّه بن حسن دمشقى زيدى نسب شناس نقل كرده است كه او گفت: در طالقان با نقيب آن جا ملاقات كردم، گفت: وى ابو الحسين على بن احمد بن على بن عبد الرّحمن بن قاسم فرزند حسن بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى است- استاد بزرگوار ما سيد جليل القدر نسب شناس چنين گفته است.

ذكر اسامى واردين به طالقان از اولاد حسين بن على، از جمله برخى از فرزندان عمر اشرف:

كسى كه بزرگ و صاحب آن جا بوده، بر معتصم خروج كرد، ملقب به صوفى محمّد فرزند قاسم بن على اكبر پسر عمر اشرف فرزند على بن حسين بن على بن ابى طالب، بازماندگانش عبارتند از: احمد كه بدون فرزند بوده است، حسن كه فرزندى نداشته است. مادر اين دو تن، ام ولد بوده

است، جعفر- مادرش، ام فروه دختر جعفر بن محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق (ع) بوده است- و حسين كه بلا عقب بوده و مادرش امّ ولد بوده است.

از سيد نسب شناس ابن ابى جعفر نقل كرده اند كه محمد صوفى فرزند قاسم صاحب طالقان، پسر جعفر بن محمد صوفى است.

طبس:

از نواحى خراسان

گروهى هستند كه به آنها موسوى گفته مى شود كه از اولاد مفقود

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 297

مى باشند و آنها نامه اى به من نوشتند، و من هيچگونه پاسخى ندادم. اين سخن از آقاى نسب شناس، ابو عبد اللّه بن طباطباست.

از ابو نصر سهل بن عبد اللّه بن داوود بخارى نسب شناس نقل كرده اند كه گفت: من هرگز از اين فاميل كسى را نديده ام . و به عقيده من اينها به احمد بن حسين بن موسى بن جعفر الكاظم منتسب هستند. و كسى از نسب شناسان از اولاد حسين بن موسى الكاظم، هيچ فردى از فرزندانش را نام نبرده است در حالى كه آنها مى گويند: حسين بن موسى الكاظم مقيم طبس بوده، آن جا از دنيا رفته و آرامگاهش آن جا است.

و از آقاى نسب شناس شيخ شرف، ابو حرب، محمد بن محسن حسينى نقل شده است: حسين بن موسى، مقيم بغداد بوده و فرزندانى به نامهاى: ابو القاسم و عبيد اللّه- كه مادرشان ام ولد بوده- و فرزند ديگرى كه قبل از وفات پدرش از دنيا رفت و دخترانى به نامهاى: ام حسن، ام حسين و ام جعفر داشته است. و بعضى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 298

گفته اند: مادر تمام اينها زنى هاشميه به نام

ام سلمه دختر عباس بن عبيد اللّه بن جعفر بن منصور بوده است و جريان حال اينان از قديم مشتبه بوده است بعضى مشكوك و يا به دروغ ادّعا داشته اند و حق آن است كه دليل و شاهدى براى اثبات آن باشد، و اكنون هيچ دليلى براى اثبات ادّعاى ايشان وجود ندارد.

طوس

ذكر اسامى واردين به طوس از اولاد حسين بن على از جمله برخى از فرزندان امام محمد باقر (ع):

1- از منتقلان قم به طوس، ابو القاسم على بن احمد بن محمد (ابن احمد) بن موسى بن محمد بن على الرّضا (ع) مادرش ام ولد بوده و بازماندگانش به نامهاى ابو عبد اللّه احمد ملقب به ... و ابو على محمد بودند كه مادر اينان زنى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 299

غير علويه از مردم طوس بود.

2- اميركا فرزند محسن بن حسن جندى پسر موسى بن محمد بن احمد بن هارون بن موسى كاظم.

3- كسى كه نقيب طوس نيز بوده، ابو جعفر محمد بن موسى بن احمد فرزند محمد اعرابى پسر قاسم بن حمزة بن موسى كاظم، تنها بازمانده او پسرى به نام ابو القاسم حمزه مى باشد.

4- حمزة بن احمد بن حسين بن احمد شعرانى فرزند على عريضى پسر جعفر

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 300

بن محمد (ع).

5- مردى كه منتسب به ابو محمد حسن بن احمد بن عبيد اللّه (بن محمد بن على بن عبيد اللّه) فرزند احمد شعرانى پسر على عريضى، مى باشد.

او خود در معرفى خويش مى گويد: من ابو القاسم موسى پسر هبة اللّه بن موسى هستم. و به دنبال آن، اضافه مى كند كه من پسر

ابو محمد حسن بن احمد بن عبد اللّه بن احمد شعرانى مى باشم. مؤلف گويد: آن مرد به افترا و دروغ چنين ادّعايى را دارد، زيرا فرزندان ابو محمد حسن بن احمد بن عبد اللّه بن احمد شعرانى دو پسر به نامهاى: ابو الطّيب زيد و ابو الحسن احمد- كه من آنها را ديده ام- و دو دختر به نامهاى امّ كلثوم و لبابه مى باشند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 301

باب ظاء

اشاره

اسامى شهرها و جاهايى كه طالبيون بدان جا منتقل شده اند و با حرف ظاء شروع مى شود:

ظمام

ذكر اسامى واردين به ظمام از اولاد عمر اطرف، از جمله برخى از فرزندان محمد بن عمر اطرف:

على بن عبد اللّه بن محمّد بن اسحاق بن عبد الرّحمن بن احمد بن عبد اللّه ابن محمّد بن عمر اطرف.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 302

باب عين

اشاره

اسامى شهرها و جاهايى كه طالبيون به آن جا منتقل شده اند و با حرف عين آغاز مى شود:

عيص، عكبرا، عمق، عريض، عقيق، عراق، عمان، عدن، عبادان، عسكر، عمه.

عيص

ذكر اسامى واردين به عيص از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن: محمد فرزند محمد صاحب- ابو السّرايا- پسر ابراهيم طباطبا فرزند اسماعيل ابن ابراهيم غمر بن حسن بن حسن، نسل محمد بن ابراهيم طباطبا منقرض گشته است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 303

عكبرا

ذكر اسامى واردين به عكبرا از اولاد حسين بن على، سپس از اولاد محمد ابن على از جمله برخى از فرزندان محمد ديباج پسر جعفر صادق (ع):

نقيب عكبر، ابو الغنائم محمد بن احمد بن محمد اعرج بن على بن حسن بن على بن محمد بن جعفر صادق (ع).

عريض

ذكر اسامى واردين به عريض از اولاد حسين بن على و برخى از اولاد محمد ابن على:

ابو الحسن على بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) مادرش ام ولد بوده و فرزندانى به شرح زير داشته است: محمد اكبر و حسن- مادرشان ام ولد بوده- و جعفر- از اين سه نفر فرزندانى باقى مانده است- كلثوم (بعضى گفته اند: ام كلثوم)- مادر جعفر و كلثوم، زنى به نام فاطمه دختر ارقط بن عبد اللّه باهر بوده است-، احمد (كه خود فرزندانى داشته) ملقب به شعرانى، مادرش ام ولد بوده- مليكه، خديجه، حمدونه و زينب- از مادران ام ولد مختلف- فاطمه، على و محمد اصغر. بعضى نيز پسرى به نام عبد اللّه را بر آنها افزوده اند.

عمان

ذكر اسامى واردين به عمان از اولاد عمر اطرف از جمله برخى از فرزندان عبد الله بن محمد بن عمر اطرف:

برخى از فرزندان عبد الجبار بن جعفر ملتانى فرزند محمد بن عبد الله بن محمد پسر عمر اطرف.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 304

عدن
عبادان
عسكر

ذكر اسامى واردين به عسكر از اولاد حسين بن على، از جمله برخى از فرزندان زيد شهيد امام:

ابو احمد عيسى بن يحيى بن احمد بن زيد بن حسين بن عيسى بن زيد شهيد.

عمه

ذكر اسامى واردين به عمه از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

عبد اللّه اشتر فرزند محمد نفس زكيّه پسر عبد اللّه بن حسن بن حسن كه در همانجا نيز از دنيا رفت. مادرش ام سلمه دختر محمد بن حسن بن حسن و تنها بازمانده اش پسرى به نام محمد كابلى است كه در آن جا به دنيا آمد و مادرش ام ولدى از اهل كابل به نام آمنه مى باشد. از نسب شناس بزرگ، شيخ شرف ابو حرب محمد بن محسن بن دينورى نقل كرده اند كه پسر ديگرى به نام حسن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 305

داشته است كه پيش از پدرش از دنيا رفته است .

عقيق

ذكر اسامى واردين به عقيق از اولاد حسن بن على و بعد از اولاد ابراهيم بن حسن بن حسن:

1- محمد بن حسن بن قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطبا پسر اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن. مادرش ام ولد از اهل روم به نام عاتكه و بازماندگانش: جعفر، على، عبد اللّه ، آمنه، رقيه و ام حسن است كه مادر اينها زنى به نام فاطمه دختر عبد الرّحمن بن ابراهيم بن عبد الملك بن سهل بن مسلم بن عبد الرّحمن بن عمرو بن سهيل بن عمر و عامرى، بوده است.

2- ابراهيم بن حسن بن قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطبا، مادرش زنى به نام عاتكه ام ولد از اهل روم بوده و نسل وى از طريق دو پسرش قاسم جمال- فرزندانى داشته- و محمد- نيز فرزندانى داشته است- باقى مانده و فرزندان ديگر

ابراهيم، عبارتند از: على اعرج، احمد- كه زمان حيات پدرش از دنيا رفت- فاطمه، زينب، و ام حسن كه مادرشان، ام على دختر محمد بن حسن بن محمد بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 306

جعفر بن قاسم بن اسحاق اطرف عريضى فرزند عبد اللّه جواد مى باشد.

عراق

ذكر اسامى واردين به عراق از اولاد حسن بن على از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد .

عمان

ذكر اسامى واردين به عمان از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن:

ابو الحسن محمد بن ابى عبد اللّه، احمد اكبر بن ابى اسماعيل ابراهيم بن ابى عبد اللّه احمد بن ابراهيم طباطبا. و اكلته الريح هناك . بازماندگانش به نامهاى على و احمدند.

ذكر اسامى واردين به عمان از اولاد جعفر بن حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن:

ابو القاسم حسن بن ابى على، محمد بن احمد بن عبيد اللّه بن على باغر فرزند عبيد اللّه امير پسر عبد اللّه بن حسن بن جعفر نقيب خاندان خود.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 307

باب غين

اشاره

اسامى شهرها و جاهايى كه طالبيون بدان جا رفته اند و با حرف غين شروع مى شود:

غزه، غفاريه، غيل، غورا، غزنه و بلخ .

غزه:

از نواحى شام

غفاريه

ذكر اسامى واردين به غفاريه از نواحى شام از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان ابراهيم بن حسن بن حسن:

1- ابو محمد حسن بن عبد اللّه عالم فرزند حسين بن قاسم رسى ملقب به (افوه). بازماندگانش عبارتند از: يحيى- بلا عقب بوده است- ابو الحسن محمد، جعفر، محمد، عبد اللّه، اسماعيل، ابو العطش و اسحاق.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 308

2- ابو عبد اللّه حسين بن عبد اللّه عالم فرزند حسين بن قاسم رسى صاحب غفاريه در ناحيه مصر، وى احتمالا در آن جا بازماندگانى داشته است- مطابق گفتار استاد بزرگوار مرشد بالله-.

غيل:

به گمانم از نواحى يمن باشد .

غورا:

از نواحى حجر .

غزنه

ذكر اسامى واردين به غزنه از اولاد عمر اطرف از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

اولاد حسين بن جعفر بن محمد ملتانى فرزند عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 309

باب فاء

اشاره

اسامى شهرها و جاهايى كه طالبيون بدان جا منتقل شده اند و با حرف فاء شروع شده است:

فاس، فومه، فيوم، فخ، فرع، فرش، فارس، فسا، فدك، فشاور، فرازاد، فشابويه، فخم، فلامة رودباد، فريم، فرضه، فرزة، فرغانه، فروان.

فاس:

از شهرهاى مغرب

ذكر اسامى واردين به فاس از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- داوود بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن.

2- احمد بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن.

3- برخى از اولاد عيسى بن احمد بن محمد بن قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه .

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 310

فومه

ذكر اسامى واردين به فومه از اولاد عمر اطرف، از جمله برخى از اولاد عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

ابوالقاسم احمد بن طاهر فرزند محمد مشكل بن على مشطب پسر محمد بن عبد اللّه.

فيوم:

از نواحى مصر.

ذكر اسامى واردين به فيوم از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان ابراهيم بن حسن بن حسن:

اولاد ابوالقاسم على بن حسن بن حسن التج فرزند اسماعيل ديباج اكبر پسر ابراهيم بن حسن بن حسن، كه عبارتند از: عباس- فرزندانش منقرض شده اند-، حسين و ابوالقاسم حسن.

ذكر اسامى واردين به فيوم از اولاد حسين بن على، از جمله برخى از فرزندان حسين اصغر:

حسن بن محمد بن حسن بن موسى بن على بن حسين اصغر كه در همان جا از دنيا رفت. بازماندگانش عبارتند از: حسين كعكى، عيسى و على- بلاعقب بوده است- از ابو الغنائم دمشقى نسب شناس نقل كرده اند كه على فرزندى به نام حمزه داشته و از حمزه فرزندى به نام مسلم باقى ماند.

فخ

ذكر اسامى واردين به فخ و كسانى كه از اولاد حسن بن على در آن جا كشته شده اند و بعد از اولاد حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- حسن بن محمد نفس زكيه فرزند عبد اللّه مقتول در فخ، بدون فرزند بوده و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 311

مادرش ام سلمه دختر محمد بن حسن بن حسن بن حسن است و بعضى گفته اند:

وى در زمان حيات پدرش به قتل رسيد و نسلش منقرض گشت و صحيحترين قول همان است كه وى بلا عقب از دنيا رفت.

2- طاهر بن محمد نفس زكيّه كه در فخ به قتل رسيد، مادرش فاخته دختر فليح بن محمد بن منذر بن زبير بن عوام بن خويلد بن اسد است و بعضى گفته اند مادرش بريره نام

است اما صحيح همان فاخته دختر فليح بن محمد بن منذر است و بازماندگانش به نامهاى: محمد و على- بدون فرزند بودند- و گروهى در انطاكيه معروف به بنى الضائع فرزند عمر هستند كه مى گويند از اولاد طاهر بن محمدند و دروغ مى گويند.

3- سليمان بن عبد اللّه فرزند حسن بن حسن در فخ كشته شد، مادرش عاتكه دختر عبد الملك بن حرث بن خالد بن عاص فرزند هشام بن مغيرة بن عبد اللّه.

بازماندگانش دو پسرند كه مادرشان لبابه از قبيله بنى فزاره است بعضى گفته اند: نام مادرشان سايبه دختر حكم بن عبد الجبار فزارى است.

فرع

ذكر اسامى واردين به فرع از اولاد حسين بن على، از جمله برخى از فرزندان محمد باقر (ع):

على بن حسن بن جعفر بن موسى كاظم (ع) بازماندگانش عبارتند از: حسن، حسين، محمد، جعفر، حمزه، احمد، يحيى و ابو الحسين.

فرش:

از نواحى مدينه

ذكر اسامى واردين به فرش از اولاد جعفر طيّار از جمله برخى از فرزندان على زينبى: عبد اللّه بن جعفر بن ابراهيم رئيس فرزند محمد بن على زينبى.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 312

بازماندگانش عبارتند از: محمد، على، حمزه و اسحاق.

فيد:

روستايى در باديه.

ذكر اسامى واردين به فيد از اولاد حسن بن على، سپس برخى از اولاد حسن ابن حسن:

ابو محمد حسن اعور پسر محمد كابلى، پسر عبد اللّه اشتر بن محمد نفس زكيّه. وى در فيد به قتل رسيد، و آرامگاهش در آن جا است، قبيله بنى طى در ماه ذيحجه سال 251 او را كشتند و مادرش ام ولد بوده است. بازماندگان او به شرح ذيل مى باشند:

ابو جعفر محمد اصغر، نقيب كوفه كه خود فرزندانى داشته است.

جعفر، كه اولادى از او شناخته نشده.

مادر اين دو تن، زنى به نام ام جعفر دختر على بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد مى باشد.

بعضى گفته اند: مادر آنها زينب دختر عمر بن على بن عمر اشرف است.

به نظر من صحيحترين قول آن است كه مادر ابى جعفر محمد اصغر نقيب، همان ام جعفر دختر على بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد است و اولاد وى معروف به فرزندان امّ جعفر مى باشند.

از ابى الحسن محمد بن قاسم تميمى نسب شناس اصفهانى نقل كرده اند:

ابو جعفر محمد كه پس از برادرش، نقيب شد، ما او را به كوفه دعوت كرديم و از محضرش استفاده كرديم بعضى ها از جمله اعقاب ابو محمد حسن را عيسى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 313

دانسته اند. از قول سيد امام نسب شناس مرشد بالله- ابو الحسين

يحيى بن حسن حسينى نقل كرده اند كه اين عيسى معروف نيست. يكى ديگر از پسران وى:

ابو عبد اللّه حسين نقيب است كه خود فرزندانى داشته و مادرش ام ولد مى باشد بعضى گفته اند: مادر وى از اولاد طلحة بن عبيد اللّه تميمى است.

عبد اللّه و امّ على كه مادرشان امّ ولد بوده است.

محمد اكبر كه بدون فرزند بوده و در بغداد از دنيا رفته است بعضى گفته اند:

در وقت مرگ فقط يك دختر داشته به نام فاطمه دختر آمنه داشته است و مادر فاطمه به نام رقيه دختر عبد اللّه بن حسن بن ابراهيم بن عبد اللّه بن حسن بن حسن و خديجه كه مادرش از اولاد طلحة بن عبيد اللّه بن عثمان بن عمرو بن كعب بن سعد بن تيم بن مره- بعضى گفته اند مادرش امّ ولد بوده است - و مريم كه مادرش امّ ولد بوده و عاتكه.

و قاسم، كه خود فرزندانى داشته است.

از شريف نسب شناس ابو عبد اللّه حسين بن طباطبا نقل كرده اند كه قاسم در طبرستان فرزندانى داشته است و فرزندان وى عبارتند از محمد، على، عبد اللّه، حسن و حسين، در صورتى كه هيچگونه اطلاعى از شرح حال ايشان در دست نيست و كسى از بازماندگان ايشان را ما نمى شناسيم خدا به حال ايشان آگاه تر است. بنا بر اين اگر كسى بگويد از اولاد قاسم است، بايد دليل محكمى براى درستى ادّعاى خود بياورد. و السّلام.

مادر قاسم، زنى به نام امّ حسين دختر عبد الرّحمن شجرى است.

از سيّد اجّل، نسب شناس شيخ شرف ابو حرب محمد بن محسن حسينى نقل كرده اند كه: قاسم بن حسن اعور، مادرش زنى به نام حسنيه

بوده و از وى فرزندى باقى نماند و در مدينه از دنيا رفت. و ابو العباس احمد پسر حسن اعور است. ابن ابى جعفر حسين نسب شناس مى گويد: من كسى از اولاد احمد را نديده ام و كسى از

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 314

بازماندگان وى را كه باقى مانده باشد نمى شناسم بنا بر اين هر كسى مدّعى شود كه از فرزندان اوست بايد دليلى براى درستى ادّعاى خود بياورد.

از آقاى بزرگوار، امام نسب شناس شيخ شرف ابو حرب محمد بن محسن نقل كرده اند كه ابو العباس احمد بن حسن اعور در كوفه بوده و در طبرستان به سال 661 از دنيا رفته و نسلش منقرض گشته است.

يكى ديگر از فرزندان حسن اعور، ام كلثوم است كه مادرش امّ ولد بوده و همچنين محمد اوسط كه مادرش دختر عمر- بعضى گفته اند: وى بكر بن عبد الرّحمن بن عوف آيدى است- و زيد كه مادرش زنى زيدى مذهب بود و اين زيد خود بدون فرزند از دنيا رفت. و بعضى نيز دو تن ديگر به نامهاى:

على- كه بدون فرزند بود- و عبد اللّه را نيز نام برده اند كه مادرشان امّ ولد بوده است.

فارس

ذكر اسامى واردين به فارس از فرزندان حسين بن على، از جمله برخى از فرزندان محمد بن على (ع):

برخى از اولاد اسماعيل بن جعفر بن على بن محمد بن على الرّضا فرزند

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 315

موسى كاظم (ع).

ذكر اسامى واردين به فارس از اولاد زيد شهيد، از جمله برخى از فرزندان حسين بن زيد شهيد:

يكى از كسانى كه از بصره به فارس انتقال يافته و در آنجا از

دنيا رفته است ابو الحسين زيد بن حسن فرزند احمد بن محمد اعلم پسر عيسى بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد است از ابو الحسين محمد بن قاسم تميمى نسب شناس نقل كرده اند كه اين زيد بن حسن بن احمد، فرزندى نداشته است و مادرش فاطمه دختر احمد بن محمد بن عباس فرزند عيسى بن محمد بن على زينبى فرزند عبد اللّه جواد است.

ذكر اسامى واردين به فارس از اولاد حسين اصغر، از جمله برخى از فرزندان على بن حسين بن على بن حسين:

برخى از اولاد حسين بن ابى هاشم، محمد بن جعفر بن عيسى بن على بن حسين اصغر.

ذكر اسامى واردين به فارس از اولاد عمر اطرف از جمله برخى از فرزندان محمد بن جعفر بن محمد بن عمر اطرف:

جعفر بن ابى الطّيب جعفر بن محمد ابله، پسر جعفر بن محمد بن عمر اطرف.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 316

ذكر اسامى واردين به فارس از اولاد جعفر طيّار، از جمله برخى از فرزندان على زينبى پسر عبد اللّه جواد:

از منتقلان قزوين به فارس ابو جعفر عبد اللّه بن احمد بن حسين ثائر فرزند على بن داوود پسر ابو الكرام عبد اللّه بن محمد بن على زينبى.

فسا:

از نواحى فارس

ذكر اسامى واردين به فسا از اولاد حسين بن على، از جمله برخى از فرزندان محمّد بن على:

برخى از اولاد ابو جعفر محمد بن حسين بن حسن بن اسحاق بن موسى كاظم (ع).

ذكر اسامى واردين به فسا از اولاد حسين اصغر، از جمله بعضى از فرزندان على بن حسين بن على (ع): مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى ؛ ص316

خى از

اولاد ابوالقاسم حمزة بن ابى هاشم محمد بن جعفر بن عيسى بن على بن حسين اصغر.

ذكر اسامى واردين به فسا از فرزندان ابوالقاسم محمد بن حنفيّه:

1- فرزندان اسحاق بن عبد اللّه رأس المذرى، فرزند جعفر بن عبد اللّه بن جعفر بن محمد بن حنفيّه كه مادرش امّ ولد، و بازماندگانش به نامهاى: حسن، قاسم، عبد اللّه- شبيه پيامبر بوده است-، جعفر، على، حسن و محمد بوده است.

از ابو نصر سهل بن عبد اللّه بخارى نسب شناس نقل كرده اند كه وى فرزند ديگرى جز نامبردگان بالا دارد كه نام وى در مشجّره به نام احمد آمده است.

2- برخى از فرزندان احمد بن قاسم بن عبد اللّه رأس المذرى فرزند جعفر

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 317

ابن عبد اللّه بن جعفر بن محمد حنفيّه.

فدك
فشاور

ذكر اسامى واردين به فشاور از اولاد حسن بن على، سپس برخى از اولاد زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان محمد بطحانى پسر قاسم بن حسن بن زيد:

كسى كه در فشاور مقام قضاوت داشته است؛ محسن بن على بن حسن بن محمد روذراورى فرزند حسن بصرى پسر قاسم بن محمّد بطحانى.

فرزاذ:

از نواحى رى

ذكر اسامى واردين به فرزاذ (فرزاد) از اولاد حسن بن على، سپس برخى از اولاد حسن بن حسن، و پس از آن برخى از اولاد ابراهيم بن حسن بن حسن:

ابو عبد اللّه يحيى بن حسن بن مرتضى لدين اللّه، محمد بن هادى يحيى بن حسين فرزند قاسم امام رسى پسر ابراهيم طباطبا. كه در آن جا به حسن امام معروف است. بازماندگانش عبارتند از: عبد اللّه بن يحيى بن حسن بن مرتضى، ابو الحسن على، داعى و رضا.

فشافويه:

از روستاهاى رى

ذكر اسامى واردين به فشافويه از فرزندان حسن بن على، سپس برخى از اولاد زيد بن حسن بن على:

ابو الغيث محمد ثانى فرزند على بن قاسم رازى پسر حسين بن محمّد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 318

ابو الغيث فرزند يحيى بن حسين بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى. وى قاضى و واعظ فشافويه بوده است. بازماندگان وى امروز، منحصر به شمس المعالى است كه نام وى محمد و كنيه اش ابوالحسن قاضى است.

فخم:

از نواحى ديلم

ذكر اسامى واردين به فخم از فرزندان حسن بن على، سپس برخى از فرزندان حسن بن حسن از جمله بعضى از اولاد ابراهيم بن حسن بن حسن:

1- كسى كه در فخم به شهادت رسيد، ابو القاسم بن رضا فرزند عبد اللّه بن محمد مرتضى پسر يحيى هادى بن حسين بن قاسم رسى، فرزندى از او نمانده است آن طورى كه كيا اجل، مرشد باللّه زين الشرف (نسّابه) نقل كرده است.

2- ابو هاشم، بعضى گفته اند: ابو الحسن، على بن ابى عبد اللّه محمد ميان كلاه فرزند على بن سليمان بن قاسم رسى، كه در ايام مؤيد بالله ابو الحسين هارونى، در آن جا قيام كرد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 319

فلامه:

از نواحى ديلم

فرضة موز:

از نواحى ديلم

ذكر اسامى واردين به «فرضه موز» از اولاد حسن بن على و پس از آن از اولاد زيد بن حسن بن على، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد:

مهدى بن على بن حسين راضى بالله فرزند حسن بن زيد بن صالح بن محمد اعلم فرزند عبيد اللّه بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى، بازماندگانش؛ ابو جعفر، ابو محمد و ابو زيد، مى باشد.

فريم

ذكر اسامى واردين به فريم از نواحى طبرستان- و بعضى گفته اند. از نواحى جبل- از اولاد حسن بن على، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على (ع):

ابو الحسين على، ابو طالب محمد و منصور، پسران محمد بن عبد اللّه بن حسين ابن محمد ششديو پسر حسين بن عيسى بن محمد بطحانى.

فرغانه:

از شهرهاى ماوراء النهر.

ذكر اسامى واردين به فرغانه از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- ابراهيم بن محمد بن ابراهيم بن محمد نفس زكيّه فرزند عبد اللّه بن حسن ابن حسن، تنها فرزند بازمانده وى دخترى به نام فاطمه بود كه مادرش از اولاد عثمان بن عفّان بوده است. اين مطلب را از قول شريف نسب شناس ابو حرب

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 320

محمد بن محسن حسينى نقل كرده اند.

2- از جمله منتقلان به فرغانه ماوراء النّهر مردى بود به نام طبلى، نقل كرده اند كه وى همان حمزة بن حسن بن حسين بن ابراهيم بن محمد است. اما بايد تحقيق شود زيرا كه استاد ما ابن ابى جعفر مى گفت: اين ادّعا كه وى فرزند ابراهيم بن محمد است اساسى ندارد.

ذكر اسامى واردين به فرغانه از اولاد جعفر بن حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن جعفر:

1- يكى از فرزندان ابو جعفر محمد بن قاسم بن ابى جعفر اذرع، يعنى محمد ابن عبيد اللّه امير فرزند عبد اللّه بن حسن بن جعفر. بازماندگان وى عبارتند از:

ابو القاسم على، ابو الحسن احمد و ابو عبد

اللّه حسين.

2- برخى از اولاد ابو عبد اللّه حسين بن قاسم بن جعفر بن محمد اذرع.

ذكر اسامى واردين به فرغانه از اولاد زيد بن حسن بن على از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على:

على ايسر اعور فرزند جعفر بن محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى.

بازماندگانش عبارتند از: حمزه، حسن، حسين، صفيّه و امّ كلثوم.

ذكر اسامى واردين به فرغانه از فرزندان محمد بن حنفيّه از جمله برخى از اولاد جعفر بن محمد حنفيّه:

ابو عقيل، حسين بن محمد بن على بن اسحاق بن عبد اللّه رأس المذرى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن حسين بن جعفر بن محمّد حنفيّه.

فروان:

در سرزمين هند

ذكر اسامى واردين به فروان از فرزندان حسن بن على سپس برخى از اولاد زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد:

ابو محمد حسن بن زيد بن ابى الفضل محمّد بن حسن بن محمّد بن عبد الرّحمن شجرى.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 321

باب قاف

اشاره

نام شهرها و جاهايى كه با حرف قاف شروع مى شود و طالبيّون بدان جا منتقل شده اند:

قيروان، قرقيسيا، قراثا ، قدس، قلزم، قسطنطينيه، قيقعان، قرميسين، قصر ابن هبيره، قزوين، قم، قهر، قاين، قهندز، قاسان (كاشان).

قيروان

ذكر اسامى واردين به قيروان از اولاد جعفر بن حسن بن حسن ... مادرش امّ ولد بوده و تنها بازمانده اش پسرى به نام على بوده است.

ذكر اسامى واردين به قيروان از اولاد حسين بن على از جمله برخى از

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 322

فرزندان محمد بن على بن حسين:

حسين بن زيد النّار فرزند موسى كاظم.

ذكر اسامى واردين به قيروان از اولاد جعفر طيّار، از جمله برخى از فرزندان على زينبى:

فرزندان على بن يوسف بن حسن بن موسى خفافى فرزند جعفر بن ابراهيم رئيس پسر محمد بن على زينبى.

قرقيسيا:

از نواحى شام

ذكر اسامى واردين به قرقيسيا از اولاد حسين بن على سپس برخى از فرزندان محمد بن على: برخى از فرزندان حسن بن على عريضى پسر جعفر صادق (ع).

قراثا
قدس

ذكر اسامى واردين به قدس از اولاد حسن بن على سپس برخى از فرزندان حسن بن حسن از جمله بعضى از اولاد جعفر بن حسن:

ابو محمد عبد اللّه بن ابى الحسن محمد بن ميمون اعرج. و بعضى گفته اند كه وى همان ابو الحسن شاعر، پسر ابو الحسن محمد بن ابى العبّاس احمد بن عبيد اللّه فرزند على باغر پسر عبيد اللّه امير است. كسى به دروغ خودشرا فرزند وى معرّفى كرد امّا عبد اللّه او را ردّ كرد.

قلزم

ذكر اسامى واردين به قلزم از فرزندان حسن بن على، و بعد، از فرزندان

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 323

حسن بن حسن، سپس برخى از فرزندان عبد الله بن حسن بن حسن.

قاسم بن سليمان بن حسن بن ادريس بن داوود بن احمد بن عبد اللّه بن موسى جون پسر عبد اللّه بن حسن بن حسن.

ذكر اسامى واردين به قلزم از فرزندان جعفر طيّار، از جمله برخى از فرزندان على زينبى:

محمد بن ادريس فرزند محمد امير پسر يوسف بن جعفر بن ابراهيم رئيس.

قسطنطينيه

ذكر اسامى واردين به قسطنطينيه از فرزندان حسن بن على، سپس برخى از اولاد حسن بن حسن از جمله بعضى از فرزندان ابراهيم بن حسن بن حسن:

كسى كه در قسطنطينيه نيز از دنيا رفت؛ حسين- بعضى گفته اند: حسن- فرزند على بن ابراهيم غمر پسر حسن بن حسن است. (مؤلف گويد:) بازماندگان وى عبارتند از: على، احمد، ابراهيم و محمد، البّته نسبت هيچ يك از اينها به ثبوت نرسيده است. و كسى از آنها شناخته نشد، جز اين كه در شهر شيروان مردى است كه مى گويند: وى حسين بن محمد بن احمد بن حسين بن على بن ابراهيم است و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 324

او سه پسر و يك دختر دارد كه اين دختر با مرد كرد زبان جوانى به نام ابو عبد اللّه بريده ازدواج كرده است. اين مقدارى بود كه من توانسته ام اطّلاع پيدا كنم و خداوند متعال راهنماى به حقيقت است.

بخارى مى گويد: من غير از حسن ملقب به دنكل بازمانده اى براى على بن ابراهيم نمى شناسم و اولاد او نيز منقرض گشته است.

ابو الغنائم مى گويد:

وى فرزندانى به نام على و ابراهيم داشته معروف به بنى دنكل و بنى مطرف كه مدت كمى در ارمينيه بوده اند. سپس مى گويد: جعفرى از قول ابن خداع روايت كرد كه ابراهيم بن حسن بن حسن (جز) يك پسر به نام اسماعيل بن ابراهيم نداشته است و اولاد برادرش على بن ابراهيم منقرض گشته است. و من همين طور، به خط استادم، شخصيت بزرگوار مرشد بالله يافتم.

قيقعان
قرميسين (كرمانشاه)

(ذكر اسامى واردين به قرميسين، از اولاد حسين بن على، سپس برخى از

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 325

فرزندان محمد بن على) :

كسى كه در همان جا از دنيا رفت، ابو القاسم حمزة بن على بن حسين بن احمد بن محمد بن اسماعيل بن ابراهيم مرتضى فرزند موسى كاظم. مطابق نقل آقاى نسب شناس ابو عبد اللّه بن طباطبا.

قصر ابن هبيره

ذكر اسامى واردين به قصر ابن هبيره از فرزندان حسن بن على، سپس برخى از اولاد حسن بن حسن، از جمله بعضى از فرزندان ابراهيم غمر:

(والسع) ابو طالب عبد اللّه بن حسن بن ابراهيم ضرير فرزند احمد بن ابراهيم طباطبا پسر اسماعيل ديباج، وى فرزندانى داشته است كه بعدها منقرض شده اند.

ذكر اسامى واردين به قصر ابن هبيره از اولاد حسين بن على از جمله برخى از فرزندان محمد بن على بن حسين:

محمد بن جعفر (بن حسن بن موسى الكاظم) . بازمانده اش به نام على عرزمى است. از ابن ابى جعفر نسب شناس نقل كرده اند: على بن محمد فرزندان و بازماندگانى داشته است كسى از پسران وى در عراق باقى نمانده و تنها يكى از آنان در شام به نام حسن بن محمّد است كه من خصوصيّات او را درست نمى دانم.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 326

ذكر اسامى واردين به قصر ابن هبيره از فرزندان عباس بن على از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس بن على:

ابو احمد ابراهيم بن يحيى اطروش فرزند موسى بن محمد بن اسماعيل بن عبد اللّه بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس. وى بازماندگانى در كوفه داشته

است و اعقاب او عبارتند از: احمد، محمد و حسن.

قزوين

ذكر اسامى واردين به قزوين از اولاد حسن بن على، و بعد از اولاد حسن بن حسن (از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن ابن حسن) :

1- كسى كه در قزوين خروج كرد؛ على بن جعفر بن محمد ابو منصور بن على بن محمد بن احمد بن عبيد اللّه بن على باغر بن عبيد اللّه بن عبد اللّه.

2- ابو زيد- به گمانم كه نام وى محسن باشد- فرزند ابو الحسن احمد بن عبيد اللّه بن حسن سليق، تنها بازمانده اش پسرى به نام على بوده است .

ذكر اسامى واردين به قزوين از اولاد زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 327

قاسم بن حسن امير پسر زيد:

1- على بن حسن بن محمد بطحانى پسر قاسم بن حسن امير.

2- ابو الحسن على فرزند زيد بن على بن عبد الرّحمن شجرى. مادرش امّ حسن صغرا دختر عيسى بن محمد بطحانى، بازماندگانش: ابو القاسم حمزه- معروف به سراهنگ- زيد، حسن، احمد- معروف به اميركا- و عيسى مى باشند.

3- برخى از اولاد قاسم بن حمزه پسر احمد بن عبيد اللّه فرزند محمد بن عبد الرّحمن شجرى.

4- از كسانى كه از ديلم به قزوين منتقل شده اند؛ ابو القاسم زيد فرزند صالح بن حسن بن زيد بن صالح بن محمّد اعلم پسر عبيد اللّه بن محمّد بن عبد الرّحمن شجرى. بازماندگانش عبارتند از: ابو محمد حسن و ابو طالب صالح كه مادر هر دو زنى به نام ميمونه دختر ابو يعلى حمزه پسر محمد بن

احمد بن جعفر بن محمد بن على بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) بوده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 328

ذكر اسامى واردين به قزوين از اولاد اسماعيل جالب الحجارة بن حسن امير، از جمله برخى از فرزندان على زانكى پسر اسماعيل بن حسن بن زيد:

احمد و ابو يعلى فرزندان على بن محمد امين (ابن عليه) فرزند على زانكى.

ذكر اسامى واردين به قزوين از فرزندان حسين بن على، سپس از اولاد محمد ابن على از جمله برخى از فرزندان موسى كاظم:

برخى از اولاد حسين باز فرزند موسى كاظم.

ذكر اسامى واردين به قزوين از فرزندان على عريضى:

1- از جمله منتقلان اصفهان به قزوين، ابو الحسين عيسى اكبر نقيب

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 329

فرزند محمد اكبر پسر على عريضى است بازماندگان وى عبارتند از: ابو زيد حسين، ابو الحسن على و ابو محمد حسن- بعضى گفته اند: محمد.

2- ابو الحسين، عيسى بن اسحاق بن عيسى اكبر فرزند محمد نقيب پسر محمد بن على عريضى.

3- يكى از فرزندان موسى بن عيسى اكبر نقيب پسر محمد اكبر فرزند على عريضى.

ذكر اسامى واردين به قزوين از اولاد محمد ديباج فرزند جعفر صادق، از جمله برخى از فرزندان على خارص فرزند محمد ديباج:

1- يكى از فرزندان عبد الله بن حسين بن خارص

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 330

2- از منتقلان رى به قزوين كه در قزوين به قتل رسيد، ابو الحسين جعفر ابن محمّد جور فرزند حسين بن على بن محمد ديباج. بازماندگانش يك پسر و يك دختر به نامهاى محمد و ام حسن بودند.

3- از جمله

واردين به رى كه بعدها به قزوين رفت، ابو الحسن جعفر بن محمد جور فرزند حسين بن على خارص است. بازماندگانش به نامهاى: حسن، محمد و سكينه بوده است.

4- از منتقلان رى به قزوين ابو احمد جعفر بن محمد جور فرزند حسين بن على خارص مى باشد.

5- احمد بن محمد جور فرزند حسين بن على خارص.

ذكر اسامى واردين به قزوين از اولاد زيد شهيد، از جمله برخى از فرزندان حسين بن زيد شهيد:

حسين بن حسن بن على صوفى فرزند محمد سوسه پسر قاسم بن محمد اكبر پسر عمر بن يحيى فرزند حسين بن زيد شهيد.

ذكر اسامى واردين به قزوين از اولاد محمّد بن زيد شهيد:

ابو على محمّد اصغر فرزند احمد سكين سرماورد پسر جعفر بن محمد اكبر پسر زيد شهيد. بازماندگانش عبارتند از: ابو يعلى حمزه اكبر ، عباس ، زيد، على،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 331

حمزه اصغر، حسن، آمنه، ستكا، ميمونه، امّ حسين و امّ ابراهيم.

ذكر اسامى واردين به قزوين از فرزندان حسين اصغر، از جمله برخى از اولاد حسن بن حسين اصغر:

اولاد ابى جعفر محمد بن احمد نقيب پسر حسن بن على مرعش فرزند عبيد الله بن محمد بن حسن پسر حسين اصغر.

ذكر اسامى واردين به قزوين از فرزندان محمد بن حنفيه، از جمله برخى از فرزندان جعفر اصغر پسر محمد بن حنفيه:

از جمله منتقلان قم به قزوين، ابو عبد الله حسين فقيه پسر احمد زاهد فرزند محمد عويد بن على بن عبد الله رأس المذرى. بازماندگانش عبارتند از: ابو طالب محمد، ابو هاشم احمد، ابو يعلى عبيد الله و حسن.

ذكر اسامى واردين به قزوين از فرزندان عباس بن على از

جمله برخى از فرزندان عبيد الله بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس:

برخى از فرزندان قاسم بن محمّد لحيانى.

ذكر اسامى واردين به قزوين از اولاد عمر اطرف از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه پسر محمّد بن عمر اطرف:

1- برخى از فرزندان حسين بن محمد بن يحيى بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

2- بعضى از اولاد حسين بن احمد بن عيسى بن عبد اللّه بن محمد بن عمر

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 332

اطرف.

ذكر اسامى واردين به قزوين از اولاد جعفر طيّار از جمله برخى از فرزندان على زينبى:

1- ابو عبد اللّه حسين بن على بن داوود بن ابى الكرام عبد اللّه بن محمد بن على زينبى، كه در قزوين خروج كرد و در عهد خلافت معتمد بر آن جا چيره شد. بازماندگانش عبارتند از: احمد، حسين- فرزندى از او نماند- حمزه، على، محمد، عبد اللّه، طاهر، عبيد اللّه، جعفر، حسن و قاسم.

2- اولاد عيسى بن بليق فرزند حسن صدرى پسر محمد بن حمزة بن اسحاق اشرف فرزند على زينبى.

ذكر اسامى واردين به قزوين از اولاد اسحاق عريضى فرزند عبد اللّه جواد:

ابو على احمد پسر حسن بن زيد بن عبد اللّه بن قاسم بن اسحاق عريضى.

بازماندگان وى عبارتند از: محمّد، ستّار، اسحاق، حسن، جعفر، ابو يعلى محمّد، ابو عبد اللّه حسين، قاسم، حمزه و زيد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 333

قم

ذكر اسامى واردين به قم از اولاد حسن بن على از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- از منتقلان مدينه به قم، محمد كابلى پسر عبد اللّه اشتر فرزند محمد نفس زكيه كه

مادرش زنى از اهل كابل به نام آمنه بوده است.

سيد نسب شناس شيخ شرف ابو حرب محمّد بن محسن حسينى مى گويد: اما محمد بن عبد اللّه اشتر در كابل از مادرى كابلى به نام آمنه به دنيا آمد، و هنگامى كه پدرش به قتل رسيد وى به مدينه گريخت و از آن جا به قم منتقل شد و در همان جا از دنيا رفت و بازماندگانش يك پسر به نام حسن اعور- از اين يك پسر اولاد محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن على زياد شدند- و يك دختر به نام رقيه- كه مادرش امّ ولد بوده است- و پسر ديگرى به نام على اكبر بود كه از اين پسر اولاد ذكور باقى نماند.

از ابو الحسن احمد بن عمر اشنانى نسب شناس بصرى نقل كرده اند كه محمد ابن عبد اللّه بدون فرزند بوده است. قول صحيح آن است كه وى اولاد ذكور نداشته و دخترانش عبارت بودند از: سلمه، زينب صغرا- مادرشان امّ ولد بوده است-، زينب كبرا- بدون فرزند بود- فاطمه كه مادرش زنى به نام تماضر دختر ابوبكر بن عمر بن عباد بن عبد اللّه بن زبير بن عوام بن خويلد بن اسد بن عبد العزىّ بوده است و پسرانى نيز داشته است (كه زمان حيات خودش از دنيا رفتند و آنها عبارتند از:) طاهر- كه فرزند داشته و منقرض شد و يا بعضى گفته اند فرزندى نداشته است و قول صحيح همان است كه وى بدون فرزند بوده-، ابراهيم كه نسلش منقرض شد و مادرش امّ ولد بوده و احمد جواد. از شريف نسب شناس ابو حرب محمد بن محسن

حسينى در مشجرّه نقل كرده اند كه وى دختران ديگرى داشته به نامهاى:

ام كلثوم كه مادرش امّ على دختر محمد زغور فرزند محمد بن على، كلثوم و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 334

امامه كه مادرشان امّ ولد بوده و همچنين يك پسر به نام حسن داشته است.

2- (از منتقلان مدينه به قم، شخصى به نام على معروف به ابو منى النّفس فرزند محمد اصغر پسر حسن اعور فرزند محمد كابلى بود ) مادرش زنى به نام خانه دختر حمدان بردى بود، تنها بازمانده اش پسرى به نام ابو جعفر حسين است كه هم اكنون در همدان بازماندگانى دارد.

ذكر اسامى واردين به قم از اولاد ابراهيم بن حسن بن حسن (ابو الحسين بن على بن محمد بن احمد):

احمد، ابو الحسين بن ابراهيم طباطبا. از ابن ابى جعفر حسينى نسب شناس نقل كرده اند كه اين مطلب ثابت نشده است. و از سيد نسب شناس ابو عبد اللّه بن طباطبا نقل كرده اند كه كسى از مردم ما و نه خود ما چنين كسى را در قم نشناختيم.

ذكر اسامى واردين به قم از فرزندان زيد بن حسن بن على، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن زيد بن حسن:

1- ابو هاشم حسين بن ابى جعفر محمد ششديو فرزند ابو عبد اللّه حسين بن عيسى بن محمد بطحانى ملقب به سراهنگ، كه از آن جا به ابهر انتقال يافت و در آن جا از دنيا رفت. بازماندگانش عبارتند از: عبد اللّه ابو طالب، عباس، محمد سراهنگ، حسن سراهنگ، امّ حسن و اسماء.

2- برخى از فرزندان قاسم بن حمزة بن احمد بن عبيد اللّه بن محمد بن

مهاجران آل ابوطالب/

ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 335

عبد الرّحمن شجرى- اين مطلب را عبد الرّحمن شجرى از قول ابن ابى جعفر نقل كرده است در حالى كه من در كتاب قم ذكرى از آنها نديده ام.

3- ابو القاسم احمد رازى فرزند عيسى بن احمد كركوره پسر محمد بن جعفر ابن عبد الرّحمن شجرى.

ذكر اسامى واردين به قم از اولاد حسين بن على سپس برخى از فرزندان محمد بن على از جمله بعضى از اولاد موسى كاظم.

1- از منتقلان كوفه به قم، ابو جعفر محمد بن موسى بن محمّد بن على الرّضا، كه مادرش امّ ولد بوده و فرزندى نداشته در بيست و دوّم ربيع الآخر سال 296 از دنيا رفت و در ميان خانه اش كه امروز به مشهد معروف است دفن شد و بعدها به محمد بن ابى خلف اشعرى معروف و ملقب به متوله گرديد. محمد بن موسى نخستين كسى است كه- خدايش بيامرزد- در آن جا دفن شد و دو خواهرش زينب و ميمونه دختران موسى بن محمد بن على الرّضا وارثان او بودند.

مردى از اهل اصفهان در سال 405 مدّعى شد كه از اولاد محمد بن موسى ابن محمد بن على الرّضا است و من اين مرد را مى شناختم، هيچ بهره اى از اين نسب نداشت و او محمد بن احمد بن عبد اللّه بن محمود بن عمر بن محمد بن موسى بن محمد على الرّضا بود و دروغگويى فاسد بوده و در سال 405 سفرى به بغداد كرد، و ابو حرب محمد بن محسن نسب شناس معروف به ابن دينورى بدون اين كه از حال اين مرد آگاهى داشته باشد، نسبت او را ثابت دانست!

در صورتى كه بزرگان از نسّابيّن گفته اند كه محمد بن موسى بن محمد بن على الرّضا بدون فرزند بوده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 336

2- از منتقلان كوفه به قم، ابو على محمد اعرج بن احمد بن موسى بن محمد بن على الرّضا است، مادرش از قبيله اشعيثهاى كوفه و بعضى گفته اند كه از قبيله كنانى مى باشد. مى گويند: پدرش وارد قم شد. بازماندگان وى عبارتند از:

ابو عبد الله احمد نقيب قم، كه مادرش امّ ولد بوده و فاطمه و ام سلمه كه مادرشان امّ ولدى از مردم روم بوده و بريهه كه مادرش امّ ولد ديگرى از روم بوده، و امّ كلثوم و امّ محمد .

ذكر اسامى واردين به قم از اولاد على عريضى:

1- از جمله ساكنان مدينه كه به قم انتقال يافتند برخى از اولاد حسين بن عيسى اكبر فرزند محمد بن على عريضى، تنها بازمانده اش پسرى به نام على كه مادرش زينب دختر حسين فرزند حسن بن حسين بن حسن افطس بود.

2- علىّ بن علىّ بن حسن بن علىّ بن عيسى نقيب پسر محمد اكبر فرزند على عريضى.

از ابو على حسن بن محمّد بن حسن بن سائب پسر مالك اشعرى قمى صاحب كتاب قم نقل كرده اند كه وى پسرى به نام موسى در مدينه داشته كه مادرش زنى از قبيله بنى سليم بوده و پسر ديگرى به نام محمد كه قبيله طىّ او را به قتل رساندند و همچنين فرزندان ديگرى: از جمله جعفر و على در مدينه و فاطمه كه مادرشان امّ ولد بوده، و حمدونه و جعفر نيز، حسين و محمد كه از مادران امّ ولد

مهاجران آل

ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 337

مختلف بودند و پسر ديگرى به نام عبد اللّه در مدينه داشته است.

3- ابو الحسين احمد بن قاسم بن احمد شعرانى پسر على عريضى كه در همان جا از دنيا رفت و در مقبره مالون دفن شد و قبرش زيارتگاه است و مردم از آن شفا مى طلبند. سيّد امام مرشد بالله مى گويد: احمد بن قاسم بن احمد شعرانى بدون فرزند بوده و مادرش امّ ولد به نام امّ كلثوم دختر عبد الله بن اسماعيل بن ابراهيم بن محمد بن عبد الله بن محمد بن على زينبى است.

4- ابو عبد الله حسين بن احمد بن حسين بن احمد شعرانى فرزند على عريضى كه مادرش امّ ولد بوده و بازماندگانش به نامهاى: ابو الحسن محمد، ابو الحسين على ابو على شعرانى، احمد، قاسم، زيد، عبد الواحد، (و نيز) احمد و عبد اللّه بوده اند.

5- احمد بن حمزة بن محمد بن احمد بن حسين بن احمد شعرانى.

ذكر اسامى واردين به قم از فرزندان محمد ديباج پسر جعفر صادق (ع):

حسين بن على خارص فرزند محمد ديباج، بازماندگانش عبارتند از: ابو طاهر احمد، على عبد الله و جعفر اعمى.

ابو على حسن بن محمد بن حسن بن سائب بن مالك اشعرى صاحب كتاب تاريخ قم مى نويسد: جعفر بدون فرزند بوده است.

از ابن ابو جعفر حسينى نقل كرده اند: كه از بازماندگان جعفر كسى باقى نماند مگر از نسل فرزندش ابو الحسن محمد مجدور كه معروف به دختر زاده طباطباى بزرگوار بود و او پسر على بن ابى عبد الله جعفر بن حسين بن على خارص بود و نيز از فرزند ديگرش محمد ملقب به جور كه معتضد

او را در رى به قتل رساند. و همچنين عبد الله بن حسين و محسن بن حسين. و بعضى در اين سلسله از طاهر، حمزه، عباس و عبيد الله، نام برده اند.

ذكر اسامى واردين به قم از اولاد عبد الله باهر، از جمله برخى از فرزندان محمد بن اسماعيل بن محمد بن عبد الله:

1- ابو جعفر محمد بن احمد بن محمد بن اسماعيل بن جعفر بن محمد بن عبد الله بن على بن حسين، كه مردى فقيه و دانشمند بود. تنها بازمانده اش پسرى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 338

به نام ابوالحسن على است.

2- از جمله منتقلان طبرستان به قم عبارتند از: حمزة بن احمد بن محمد بن اسماعيل بن محمد ارقط پسر عبد الله باهر و به همراه وى دو پسرش: ابو جعفر محمد كه مادرش امّ ولد بوده و ابو الحسن على كه مادرش زنى از طبرستان بوده است.

ذكر اسامى واردين به قم از اولاد عمر اشرف از جمله برخى از فرزندان على بن عمر اشرف: از منتقلان طبرستان به قم، ابو على احمد بن على بن محمد شجرى

از منتقلان طبرستان به قم، ابو على احمد بن على بن محمد شجرى فرزند حسن بن على بن عمر اشرف. از ابو على حسن بن محمد بن حسن بن سائب اشعرى صاحب كتاب قم و از سيد نسب شناس ابو عبد الله بن طباطبا نقل كرده اند كه ابو على احمد بن على بن محمد شجرى فرزند عمر بن على بن عمر اشرف، نقيب قم بوده است .

ذكر اسامى واردين به قم از اولاد حسن بن على افطس از جمله برخى از فرزندان عبد

الله بن حسن افطس:

عبد الله اصغر فرزند عباس بن عبد الله بن حسن افطس، بازماندگانش عبارتند از: ابوالفضل عباس، ابو عبد الله حسين، محمد، على و جعفر.

ذكر اسامى واردين به قم از اولاد حسين بن حسن افطس:

1- محمد بن حسين بن حسن بن حسين بن حسن افطس- به نقل از ابن طباطباى نسب شناس.

2- برخى از اولاد ابوالفضل محمد اكبر فرزند حسن بن حسين بن حسن افطس. از ابو جعفر حسينى نقل كرده اند كه فرزندان وى در ارجان و قم هستند، امّا نسبت ايشان به ابوالفضل ثابت نشده است.

ذكر اسامى واردين به قم از اولاد محمد بن على- ابن حنفيّه- از جمله برخى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 339

از فرزندان جعفر بن محمد بن على:

از منتقلان نصيبين به قم، ابو الحسن على- به همراه پدرش احمد باهر - فرزند محمد بن على بن عبد الله رأس المذرى، بازماندگانش عبارتند از: ابوالقاسم حمزه، احمد، محمد، حسين، حسن و طاهر .

ذكر اسامى واردين به قم از اولاد عمر اطرف، سپس برخى از اولاد جعفر بن محمّد بن عمر اطرف:

برخى از اولاد جعفر بن محمّد ابله پسر جعفر بن محمد بن عمر اطرف، يعنى: محمّد، على و يعقوب.

قاين

ذكر اسامى واردين به قاين از اولاد حسن بن على، سپس برخى از اولاد حسن بن حسن بن على از جمله برخى از فرزندان عبد الله بن حسن بن حسن:

ابو الغنى و حمزه پسران محمد (بن عبد الله بن محمد) بن على بن عبد الله ابن حسن اعور فرزند محمد بن عبد الله اشتر و هر دوى آنها بدون فرزند بوده اند و مادرشان خواهر ناصر علوى است.

مهاجران

آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 340

قهر

ذكر اسامى واردين به قهر از اولاد عبّاس بن على از جمله برخى از فرزندان عبيد الله بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس:

طاهر بن عبد اللّه بن عبيد الله بن حسن بن عبيد الله بن عباس. به خطّ سيّد نسب شناس مرشد بالله زين الشّرف ديدم كه كنيه طاهر، ابو عقيل عباسى علوى رازى است.

قهندز:

از اراضى هرات.

ذكر اسامى واردين به قهندز از اولاد جعفر طيّار از جمله برخى از فرزندان معاوية بن عبد الله جواد:

كسى كه در قهندز به قتل رسيد يعنى عبد الله بن معوية بن عبد الله جواد كه ابو مسلم فرمانرواى آن جاوى را به قتل رساند و نسل عبد الله بن معاويه بدين وسيله منقرض شد.

قاشان (كاشان)

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 341

باب كاف

اشاره

نام شهرها و جاهايى كه با حرف كاف شروع مى شود و طالبيون بدان جا منتقل شده اند.

كدراء- كوفه- كازرون- كرمان- كيس آباد- كش- كينوس- كرميداوحيه طرح - كشانيه- كابل.

كدراء

ذكر اسامى واردين به كدراء از شهرهاى يمن.

كاشان

ذكر اسامى واردين به كاشان- از نواحى عراق- از اولاد حسين بن على سپس از اولاد على زين العابدين از جمله برخى از اولاد موسى كاظم (ع).

ذكر اسامى واردين به كاشان از اولاد حسن بن على و پس از آن برخى از اولاد زيد بن حسن، از جمله بعضى از فرزندان محمد بطحانى.

ذكر اسامى واردين به كاشان از اولاد جعفر طيّار، سپس از اولاد على

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 342

زينبى. ابو عبد الله بن طباطبا گويد: بازماندگان از اولاد عبد الله جواد عبارتند از چهار پسر و در آن ميان عنوان دخترى نيامده است .

ذكر اسامى واردين به كدراء از شهرهاى يمن، از اولاد حسين بن على از جمله برخى از فرزندان حسين اصغر:

محمّد بن اسماعيل بن جعفر بن عبد الله بن حسين اصغر. بازماندگانش عبارتند از احمد و على.

كوفه

نوزدهمين روز از ماه رمضان، در روز جمعه سال چهلم هجرى به سن 63 سالگى و يا به قولى پنجاه و هشت سالگى ابو الحسن علىّ بن ابى طالب (ع) در آن جا به شهادت رسيد، همان كسى كه پيامبر (ص) او را امير مؤمنان، ابو تراب، وصىّ، وزير، خليفه، مرتضى، صديق اكبر، امام المتقين، سيد المسلمين، سيد عرب و يعسوب المؤمنين ناميد. مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف بن قصّى و فرزندانش: ابو محمّد حسن (ع)، ابو عبد الله حسين (ع)، محسن (ع)- كه در كودكى از دنيا رفت - زينب كبرا، و ام كلثوم- مادر همه اينها بانو حضرت زهراى بتول حضرت فاطمه (ع) دختر رسول خدا (ص) بود كه مادر فاطمه (ع) نيز خديجه مسمّاة

به طاهره دختر خويلد بن اسد بن عبد العزّى بن قصى بوده است.- و ابو القاسم محمد اكبر معروف به ابن حنفيّه كه مادرش خوله دختر جعفر بن قيس ابن مسلمة بن عبيد بن ثعلبة بن يربوع بن ثعلبة بن دؤول بن حنيفة بن لجيم بن صعب بن على بن بكر بن وابل بن قاسط بن هنب بن افصى بن دعمى بن جديلة ابن اسد بن ربيعة بن نزار بن معد بوده است. و همچنين عبيد الله كه بدون فرزند

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 343

بوده و در كوفه به همراهى مصعب بن زبير بن عوام به قتل رسيد و او را ياران مختار ابن ابو عبيده ثقفى كشتند و در همان جا مدفون شد، و ابوبكر كه بدون فرزند بوده و او نيز بهمراه برادرش حسين بن على كشته شد و قبرش در كربلاست، مادرش ليلى دختر مسعود بن خالد بن مالك بن ربعى بن سلمى بن جندل بن نهشل بن دارم بن حنظلة بن مالك بن زيد مناة بن تميم بن مرّ بن اد بن طابخة بن الياس بن مضر بن نزار بود. و در نسخه اى آمده است: تميم بن مرّ بن واد بن طابخة بن الياس.

و ابو الفضل عباس اكبر ملقّب به سقّا، ابو قربه كه اين بزرگوار نيز بهمراه امام حسين عليهما السلام به شهادت رسيد. و جعفر اكبر كه بدون فرزند بوده- نيز با امام حسين (ع) به شهادت رسيد مادر ايشان، ام البنين دختر حزام بن خالد بن ربيعة ابن واحد، يعنى همان عامر بن كعب بن عامر بن كلاب بن ربيعة بن عامر بن صعصعة بن

معاوية بن بكر بن هوازن بن منصور بن عكرمة بن خصفة بن قيس بن عيلان بن مضر بود. در مشجره، قيس عيلان آمده است.

و يحيى كه در زمان حيات پدرش از دنيا رفت و فرزندى از خود بجا نگذاشت و مادرش اسماء دختر عميس بن معد بن حارث بن تيم بن كعب بن مالك بن قحافة بن عامر بن ربيعة بن عامر بن سعد بن مالك بن بشر بن وهبه الله بن شهران بن عفرس، بعضى گفته اند: اسماء دختر عميس بن معد بن تيم بن مالك بن قحافة بن عامر بن ربيعة بن عامر بن معاوية بن زيد بن مالك بن شبير وهب الله بن شهران بن عفرس، و بعضى گفته اند: اسماء دختر عميس بن حرث ابن تيم بن قحافة بن مالك بن ربيعة بن سعد بن مالك بن بشر وهب بن خثعم بن انمار بن اواس بن عمر بن حرث، و برخى ديگر گفته اند: اسماء دختر عميس بن مالك بن عميس، بوده است.

ابو جعفر- بعضى گفته اند: ابوالقاسم- يعنى عمر اطرف و رقيه كه مادر اين دو

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 344

امّ حبيب به نام صهباء دختر ربيعة بن بجير بن عبد بن علقمة بن حرث بن عتبة بن سعد بن زهير بن جشم بن بكر بن حبيب بن عمرو بن غنم بن تغلب بن وايل بن قاسط ابن هنب بن افصى بن دعمى پسر جديلة بن اسد بن ربيعة بن نزار بن معد بن عدنان- در نسخه اى، تغلب بن بكر بن وايل بن قاسط- مى باشد.

محمّد اوسط كه بدون فرزند بوده و مادرش، امامه دختر ابو العاص قاسم- بعضى گفته اند: نام وى

قسم بوده است- و فرزند ربيع بن عبد العزّى پسر عبد شمس بن عبد مناف مى باشد.

ابو جعفر محمد اصغر، كه فرزندى از وى باقى نمانده، و بهمراه امام حسين عليه السّلام كشته شد و مادرش امّ ولد بوده است.

ام حسن و رمله كبرى، مادر اين دو، زنى به نام امّ سعيد دختر عروة بن مسعود ابن معتب بن مالك بن كعب بن عمرو بن سعد بن عوف بن قسى، يعنى ثقيف بن منبه بن بكر بن هوازن بن منصور بن عكرمة بن خصفة بن قيس عيلان بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.

امّ هانى، ميمونه، زينب صغرا، رمله صغرا، امّ كلثوم صغرا، فاطمه، امامه، خديجه، امّ كرام، امّ سلمه، امّ جعفر، جمانه و عباس اصغر، كه از مادران مختلفى به دنيا آمده اند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 345

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد حسن بن على. سپس برخى از اولاد حسن بن حسن:

1- كسى كه به سال 145 در زندان (هاشميّه) منصور از دنيا رفت.

2- ابو محمد، رئيس طالبيّون و سر سلسله كسانى كه بنى هاشمى محض بودند، بعضى گفته اند: نام وى جواد ملقّب به ابو جعفر عبد الله بن حسن بن حسن بوده است، مادرش فاطمه دختر حسين بن على (ع) بوده و بازماندگانش از شش پسر، عبارتند از: ابوالقاسم محمد نفس زكيه- همان حرب شاعر-، ابراهيم كه در باخمراى به قتل رسيد، يحيى، صاحب ديلم، سليمان كه در فخ به قتل رسيد و ادريس حاكم مغرب.

3- ابو جعفر محمد اصغر فرزند حسن اعور پسر محمد كابلى فرزند عبد الله اشتر پسر محمد نفس زكيه، كه نقيب كوفه بوده

است، مادرش ام جعفر دختر على ابن يحيى بن حسين بن زيد شهيد بوده است و بازماندگانش عبارتند از: ابو على احمد كه اولاد داشته و مادرش زنى به نام هزار، امّ ولد بوده است، ابو عبد الله-

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 346

بعضى گفته اند: ابو محمد جعفر- نسلش منقرض گشته و مادرش امّ ولد بوده، فاطمه كه مادرش زنى به نام ام حسين دختر ابراهيم بن على بن عبد الرّحمن شجرى است- و بعضى گفته اند: مادرش ام صباح دختر شعبه- بوده، على معروف به ابن منى النّفس، ابن دينورى گويد: وى فرزندانى داشته است، امّا ابو الغنايم مى گويد: بازماندگان وى از نسل احمد بن ابى جعفر بوده اند. تمام مطالب بالا سخنان كياى بزرگوار المرشد بالله بود.

4- ابو عبد الله حسين كه نقيب كوفه نيز بوده، فرزند حسن اعور بن محمد كابلى، مادرش امّ ولدى معروف به ملك بوده است. بازماندگانش عبارتند از:

ابوالقاسم على كه فرزندانى داشته و مادرش امّ ولد بوده است.

و ابو عبد الله، از ابو الحسن محمد بن قاسم تميمى نسب شناس و ديگر نسب شناسان نقل كرده اند كه وى اولاد ذكور نداشته است و در مشجّر مبسوط وى دو پسر آمده و از شيخ شرف ابو حرب محمد بن محسن نسب شناس نقل شده است كه نسل اين ابو الحسن محمد منقرض گشته و مادرش علويّه، از اولاد امام حسين و زيد بوده است و ابو جعفر حسن كه مادرش زينب دختر على بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد است. و قاسم كه بعضى گفته اند: نام وى على و كنيه اش ابوالقاسم بوده است. و ابو الحسن محمد كه

مادرش به نام ميمونه دختر على بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد است و بعضى گفته اند: نام مادر وى امّ عبد الله بوده است.

و زينب و امّ سلمه كه مادرشان امّ ولدى به نام كلثوم بوده است.

5- حسن مثلث فرزند حسن مثنى پسر امام حسن (ع) كه در هاشميه در زندان منصور از دنيا رفت، مادرش فاطمه دختر حسين بن على بوده است. وى در ربيع الاوّل سال 154 در زندان هاشميه ابو جعفر منصور از دنيا رفت و او نخستين كسى است كه در زندان مرد، و او مقبره اى در بيرون كوفه دارد كه زيارتگاه است، وى شباهت زيادى به رسول خدا (ص) داشت. بعضى گفته اند: پيش از رسيدن به زندان- به خاطر اين كه بدنش را لخت كرده و محمل را برداشته بودند در اثر حرارت آفتاب در بين راه گوشت صورتش ريخته و پيش از رسيدن به كوفه- از دنيا رفت و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 347

نام وى ابراهيم ملقب به غمر بوده و مادرش فاطمه دختر حسين بن على است و بازماندگانش دو پسر به نامهاى: اسماعيل ديباج اكبر- كه اولادى داشته- و اسحاق، كه نسلش منقرض شده و همچنين پسرى به نام يعقوب داشته كه بدون فرزند بوده است و دخترانى به نامهاى اسحقه، خديجه و رقيه داشته است كه مادر اينها زنى به نام ذبيحه دختر محمد بن عبد الله ابن عبد الله بن ابى امية بن مغيرة بن عبد الله بن عمرو بن مخزوم بوده، پسر ديگرى به نام على داشته كه داراى فرزندانى بوده و مادرش امّ ولد بنام حمده مى باشد. پسر ديگرش

به نام محمد ملقّب به ديباج اصغر كه ابو الدّوانيق (منصور خليفه عبّاسى) او را به قتل رساند، مادرش امّ ولد به نام عافيه بوده است و همچنين دخترى به نام فاطمه داشته كه مادرش امّ ولد به نام عابد بوده و دختر ديگرى به نام حسنه داشته كه مادرش امّ ولد به نام خريده بوده است.

6- محمد بن ابراهيم طباطبا كه در كوفه خروج كرد و در همان جا از دنيا رفت، مادرش زنى به نام امّ زبير دختر عبد الله بن ابى بكر بن عبد الرّحمن بن حرث ابن هشام بن مغيرة بن عبد الله بن عمرو بن مخزوم بوده و بازماندگانش به نامهاى:

اسماعيل، عبد الله، جعفر و فاطمه كه مادرشان امّ جعفر دختر اسحاق بن ابراهيم بن جعفر بن عبد الله بن عبد الرّحمن بن زهرة بن عبد عوف بن حرث بن زهرة بن كلاب بوده است و نسل محمد بن ابراهيم طباطبا منقرض گشته است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 348

7- قاسم بن سليمان بن قاسم رسى، تنها بازمانده اش پسرى به نام احمد- بعضى گفته اند: محمد- ملقّب به ابو طالب بوده است.

8- بعضى از اولاد على بن ابى عبد الله محمد ميانكلاه پسر على بن سليمان ابن قاسم رسى.

9- ابو جعفر محمد اكبر فرزند احمد بن ابراهيم طباطبا، مادرش عبّاسه، بعضى گفته اند به نام عايشه دختر على بن مالك بن هيثم خزاعى بوده و بازماندگانش عبارتند از: ابو عبد الله احمد كه به اصفهان انتقال يافت، ابوالحسن على نسلى؟ كوفه، و عبد الله كه بدون فرزند بوده است. مادر اين سه تن زنى به نام ملطيه مى باشد. و حسن،

محمد ابو عليّه، و فاطمه كه مادرشان به نام امّ عبد الله دختر على بن عبد الرحمن شجرى بوده است. ابو محمّد قاسم- بنا به نقل ابن ابى جعفر حسينى نسب شناس وى اولاد ذكور نداشته- از ابو عبد الله بن طباطبا نسب شناس نقل كرده اند كه وى در كتاب نسب خود المبسوط نوشته است كه اين محمد فرزند قاسم بن محمد بن احمد بن ابراهيم طباطباست و چندين فرزند داشته كه همه آنها بدون فرزند بوده اند و منقرض شده اند. از ابو الغنائم دمشقى حسينى نسب شناس نقل كرده اند كه در كوفه از اولاد ابو عبد الله احمد بن ابراهيم طباطبا كسانى هستند.

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد جعفر بن حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان عبد الله بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن:

1- عبد الله امير- مأمون او را به آستاندارى كوفه گماشت- پسر عبد الله بن حسن بن جعفر، مادرش كلثوم دختر على بن عبيد الله بن محمد بن عمر بن على بن ابى طالب (ع) بوده است. بازماندگانش عبارتند از: ابو جعفر محمد ادرع كه فرزندانى داشته و ابو الحسن على اكبر ملقّب به باغر كه داراى فرزندانى بوده و ابو العباس محمد كه اولادى داشته، و ابو عبد الله محمد نيز فرزندانى داشته و ابو سليمان محمد كه داراى فرزندانى بوده است.

شريف ابو الحسن محمد بن محمد حسينى نسب شناس معروف به ابن ابى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 349

جعفر مى گويد: غير از اينها نيز فرزندانى داشته كه نسل آنها منقرض شده است، از جمله ابو الحسين محمد بلا عقب بوده و بازمانده اى

نداشته است، ابو احمد محمد، ابراهيم، زينب، صفيّه، خديجه، كلثوم، ابو طالب محمد، على اصغر، اسماعيل- مطابق مشجره- ابو عبد الله و يحيى- بنا بر آنچه در مشجره آمده است- فطيمه و فاطمه.

2- ابو الحسن على بن ابى الفضل محمد بن على باغر، بازماندگانش عبارتند از: ابو عبد الله محمد و ابو الحسين زيد كه بلا عقب بوده است.

3- از منتقلان واسط به كوفه، ابو العباس محمد بن حسين بن احمد بن ابى العباس محمد بن عبيد الله امير فرزند عبد الله بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع).

4- بنا به نقل ابو جعفر حسينى نسب شناس ، يكى از اولاد ابو عبد الله حسين جمال اوّل كه اولاد ذكور نداشته است.

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

از اولاد ابو عبد الله حسين جمال اوّل فرزند ابو الفضل اول، محمد بن جعفر بن حسن بن جعفر.

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد داوود بن حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان سليمان بن داوود بن حسن بن حسن:

1- از منتقلان مدينه به كوفه كه در همان جا نيز از دنيا رفت، سليمان بن على بن داوود بن محمد بن سليمان بن داوود، كه مادرش امّ ولد بوده است. از ابو الحسن محمد بن قاسم تميمى نسب شناس اصفهانى نقل كرده اند كه وى نسب شناس بوده و در مشجّره، فرزندان وى بنام: حمزه و على از مادرى امّ ولد، و محمد و فاطمه نيز از مادر امّ ولد ديگرى، آمده است.

2- كسى كه

در كوفه از دنيا رفت، به نام سليمان بن ابى داوود عبد الله

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 350

ابو رباح- بعضى گفته اند: ابو رواح- فرزند موسى بن محمد بن سليمان بن داوود.

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد:

1- عبد الرّحمن بن قاسم بن محمد بطحانى كه مادرش زينب دختر عبد الرّحمن بن قاسم بن حسن بن زيد بوده و بازماندگانش به نامهاى: حسن، محمد، على، حسين، جعفر، عبيد الله و عبد الله مى باشند.

2- ابو العباس احمد بن ابراهيم بن محمد بن قاسم بن محمد بطحانى، بازماندگانش عبارتند از: حسن، على، ابو محمد عبد اللّه، محمّد اكبر ملقّب به ميمون، ابراهيم ملقّب به مبارك، ابو عبد الله محمد اصغر كه داراى فرزندانى بوده، فاطمه و خديجه كه مادرشان سكينه دختر حسين بن خليفه اسدى مى باشد.

3- ابو عبد الله محمد بن على بن حسن بن على بن حسين بن عبد الرحمن بن قاسم بن محمد بطحانى فرزند قاسم بن حسن بن زيد، كه مادرش دختر ابو عبد الله محمد بن حسن بن حسن بن عيسى بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد است وى مردى زاهد و صاحب مسجد رئيس مى باشد.

4- عيسى بن محمد بطحانى، مادرش امّ ولد و بازماندگانش- آن طورى كه در كتاب معقبيّن ديدم- عبارتند از چهار پسر به نامهاى: ابو تراب محمد، حمزه، على ابو تراب كه نقيب مصر بوده و حسين ابو عبد الله.

5- ابو عيسى على بن حسين بن هارون بن محمد بطحانى، معروف به ابن عزيزه و فرزندانش نيز معروف به بنى عزيزه بوده اند،

بازماندگانش ابو الحسين هارون و ابو عبد الله حسين مى باشند.

شريف ابن صوفى نسب شناس مى گويد: امّا حسين بن هارون در كوفه فرزندى به نام ابو عيسى على داشت كه مادرش را دختر ابو عزيز مى گفتند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 351

سيد امام مرشد بالله يحيى بن حسين مى گويد: ابن عزيزه در بصره از دنيا رفت و او ابو عيسى على بن حسين بن محمد بن هارون بن محمد بطحانى بوده و فرزندانش معروف به بنى عزيزه منسوب به مادرشان رقيه دختر احمد بن عبد العزيز مى باشند.

6- حسين و محمد پسر حسن فرزندان علىّ بن محمّد بطحانى.

7- بازماندگان حسين بن محمد بن هارون فرزند محمد بطحانى.

8- برخى از فرزندان حسين بن ابراهيم بن محمد بطحانى. اين قول مورّخان بغدادى است امّا بصريّون معتقدند كه آنان فرزندان حسن مى باشند.

9- محمّد بن ابى محمد عبد الله بن محمد بن ابراهيم بن محمد بطحانى.

اشنانى مى گويد: ابو محمد عبد اللّه بدون فرزند بوده، امّا ابو منذر گفته است وى در كوفه- بطورى كه ابن صوفى علوى نسب شناس نقل كرده- فرزندى به نام محمّد داشته است.

10- ابوالقاسم حمزه اكبر بتكه فرزند محمد بن ابراهيم بن محمد بطحانى.

بازماندگانش عبارتند از: ابو طالب محمّد اطروش بصرى، ابراهيم- كه بدون فرزند بوده- و ابو محمد حسن قديدان و در مشجّره- پسر چهارم بنام- عبد اللّه بن حمزه نيز آمده است.

11- ابو الحسن على ملقّب به طنجيرا- بعضى گفته اند: طاجان- فرزند محمّد بن ابراهيم بن محمّد بطحانى. بازماندگانش به نامهاى حسين و زيد بوده اند.

12- ابو طالب شعرانى به نام حمزة الطّويل پسر احمد كركورة فرزند ابو جعفر محمد بن جعفر بن عبد

الرّحمن شجرى.

استادم كيا اجلّ، مرشد بالله، ابو الحسين يحيى بن حسين بن اسماعيل حسينى نسب شناس مى گويد: ابو طالب حمزه شعرانى فرزند احمد كركورة بازماندگانى داشته و باقيمانده از اولادش كه عدّه كمى هستند در خراسانند.

13- ابو عبد الله محمد بن زيد بن يحيى بن حسين بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى ملقّب به مزر و بعضى گفته اند: لقب وى ابوالقاسم بوده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 352

بازماندگانش عبارتند از: عيسى، محمّد، ابو جعفر محمّد، ابو على احمد، زيد و ابوالقاسم يحيى.

14- ابو محمّد جعفر بن حسن بن زيد كوفان پسر يحيى بن حسين بن محمد ابن عبد الرّحمن شجرى، تنها بازمانده اش پسرى بنام عيسى بوده است.

15- بقيّه اولاد حمزة بن محمّد بن يحيى صاحب زورقها فرزند هارون بن محمد بن حسن بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى . بازمانده وى مردى به نام حمزه معروف به ابن بامه كه بامه از دختران معيه مى باشد.

ذكر اسامى واردين به كوفه از فرزندان على بن حسن بن زيد بن حسن بن علىّ بن ابى طالب (ع):

1- ابو عبد اللّه حسين بن قاسم بن احمد بن عبد اللّه بن على بن حسن بن زيد كه نقيب كوفه نيز بوده است، مادرش امّ ولد، بازماندگانش: ابو محمد قاسم سبيعى- كه مادرش امّ ولد بنام حوبى بوده- و محمد مى باشند.

2- محمد بن احمد بن احمد، محمد بن قاسم بن احمد بن عبد اللّه بن على بن حسن بن زيد .

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 353

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد حسين بن على، سپس برخى از اولاد محمد بن على، از جمله بعضى

از اولاد موسى كاظم:

1- حسن بن موسى بن جعفر بن موسى كاظم، بازماندگانش عبارتند از:

محمد، موسى، جعفر و على.

2- ابو ابراهيم حسين بن موسى بن محمد بن موسى بن زيد النّار فرزند موسى كاظم، بازماندگانش دو پسر به نامهاى محمد و حمزه بوده اند.

3- موسى بن جعفر بن حسن بن موسى كاظم، بازماندگانش عبارتند از حسن و اسماعيل.

4- احمد بن قاسم بن عبّاس بن موسى كاظم.

5- عباس بن اسحاق بن موسى كاظم، بازماندگانش عبارتند از اسحاق ملهوس، يحيى و عبّاس .

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد على عريضى از جمله برخى از فرزندان محمد اكبر پسر على عريضى:

1- على بن حسين بن على بن عيسى اكبر فرزند محمد بن على عريضى.

بازماندگانش دو پسر به نامهاى محمد و حسين مى باشند.

2- احمد عمشانى فرزند يحيى بن على رئيس ابو زيد يحيى پسر محمد بن على عريضى، بازمانده اش يك پسر به نام ابو جعفر محمد مى باشد.

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد محمد ديباج پسر جعفر صادق (ع):

حسين بن على خارص فرزند محمد ديباج. تنها بازمانده اش فرزندى به نام

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 354

ابو الحسن بوده است.

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد عمر اشرف فرزند على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) از جمله بعضى از فرزندان على بن عمر اشرف:

1- ابو عبد اللّه حسين بن عبد اللّه بن احمد نقيب، فرزند على بن محمّد شجرى پسر عمر بن على بن عمر اشرف.

2- ابو الحسين زيد امام شهيد كه هشام بن عبد الملك وى را در آن جا به دار آويخت، مادرش امّ ولد و بازماندگانش سه تن به نامهاى: حسين،

عيسى و محمد كه خود فرزندانى داشته و مادرشان امّ ولد بوده و يحيى كه اولاد ذكور نداشته و در گرگان از نواحى خراسان به قتل رسيد، مادرش به نام ريطه دختر ابو هاشم عبد اللّه بن محمد بن حرث بن نوفل بن حرث بن عبد المطّلب مى باشد.

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد حسين بن زيد شهيد:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 355

1- ابو الحسن على بن محمد اصغر بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد كه در كوفه نقابت داشته و مادرش امّ ولد بوده و بازماندگانش عبارتند از: ابو طالب احمد ، ابو جعفر محمد و ابو عبد اللّه حسن كه فرزندانى داشته اند، و فاطمه كه وجودش مشكوك است و مادرش زينب دختر محمد بن قاسم بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد مى باشد. و به نقل از ابو عمر و عثمان بن حاتم بن منتاب تغلبى نسب شناس سه فرزند ديگر به نامهاى حسن، سكينه و امّ حسن نيز داشته است.

2- عمر بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد، مادرش امّ ولد و فرزندانش:

يحيى- خود فرزندانى داشته- خديجه كه مادرش امّ الخير دختر حسين بن عبد اللّه بن اسماعيل بن عبد اللّه جواد بوده و محمد- فرزندانى داشته- مادرش امّ سلمه دختر عبد العظيم بن على بن زيد بن حسن است.

3- كسى كه در كوفه نقابت داشته يعنى نسب شناس، ابو عبد اللّه حسين

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 356

فرزند احمد محدّث بن عمر بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد، مادرش امّ ولد و بازماندگانش به نامهاى: ابو الحسين يحيى- مادرش صفيه-، و زيد كه

فرزندانى داشته اند، و احمد و ابو على عمر- كه بلا عقب بوده و خديجه، امّ احمد و امّ حمزه مى باشند.

4- ابو المكارم محمد بن يحيى بن حمزة بن محمد بن حسين بن محمد بن حسن فقيه فرزند يحيى بن حسين بن زيد شهيد.

5- ابو جعفر محمد بن حسين بن حسن بن احمد بن محمد بن حسن فقيه فرزند يحيى.

6- كسى كه نقيب كوفه نيز بوده است؛ ابو الحسن محمد بن حسين بن على كتيله پسر يحيى بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد، بازماندگانش عبارتند از:

على، حسين، احمد و حسن.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 357

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد عيسى بن زيد شهيد:

محمد بن احمد بن على عراقى فرزند حسين بن محمد بن حسين بن عيسى بن زيد شهيد.

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد محمد بن زيد شهيد:

ابو عبد اللّه محمد بن زيد بن على حمانى شاعر فرزند محمد بن جعفر بن محمد بن زيد شهيد كه معروف به صاحب دار الصّخر بوده است، بازماندگانش عبارتند از: ابو جعفر احمد، حسن على ملقب به واوه و امّ حسن.

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد حسين اصغر از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه اعرج:

محمد بن عبيد اللّه اعرج، مادرش امّ ولد بوده و بازماندگانش عبارتند از:

حسن كه فرزندانى داشته و حسين كه ذكرى از اولاد وى جايى نديده ام. اين دو دوقلو بوده و مادرشان فاطمه دختر طلحة بن عمر بن عبد اللّه تميمى (تيمى خ ل) بوده است.

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد على بن حسين اصغر:

1- عيسى بن على بن حسين اصغر كه در همان جا از

دنيا رفت، مادرش زينب دختر عون بن عبيد اللّه بن حرث بن نوفل فرزند حرث بن عبد المطّلب بوده و بازماندگانش عبارتند از: جعفر كه مادرش اسماء دختر جعفر بن عبد اللّه بن جعفر بن محمد بن على بن ابى طالب (ع) است، ابو الحسن احمد عقيقى، بزرگ و حاكم رى كه مادرش امّ ولد بوده است، ابو جعفر محمد، زينب، فاطمه و عليّه كه مادرشان آمنه دختر محمد ديباج پسر جعفر صادق (ع) مى باشد. و در مشجّره از جمله اولاد عيسى، نام: طاهر، حسين، عيسى و على نيز به نقل از ابو الحسن اشنانى نسب شناس آمده است.

2- حسن دندانى فرزند محمد كرش پسر جعفر بن عيسى بن على بن حسين اصغر، بازماندگانش به نامهاى: حسن، جعفر، قاسم و محمد مى باشند.

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد حسن افطس:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 358

حسن مكفوف پسر حسن افطس، بازماندگانش عبارتند از: على، حمزه، حسنه و فاطمه كه مادرشان امّ ولد بوده است و همچنين محمد طبيب، قاسم و حمدونه- مادر اينها نيز امّ ولد بوده- و عبد اللّه و احمد.

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد محمد بن حنفيه [از جمله برخى از فرزندان جعفر بن محمد بن حنفيّه:

جعفر محدّث فرزند عبد اللّه رأس المذرى، پسر جعفر بن عبد اللّه بن جعفر بن محمد بن حنفيّه مادرش امّ ولد و بازماندگانش به نامهاى: زيد، محمد، عبد اللّه، حمزه، موسى كعب الغزال (الغول خ ل)، اسحاق، ابو طالب و ابو الطّيب قاسم مى باشند.

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد عباس بن على از جمله برخى از فرزندان حسن بن عبيد اللّه بن

عباس:

فرزندان محمد اكبر پسر اسماعيل بن عبد اللّه بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس.

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد عمر اطرف از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

1- حسن بن يحيى بن عبد اللّه بن محمد اكبر فرزند عمر اطرف.

بازماندگانش- مطابق نقل مشجّره- عبارتند از: محمّد كه اولاد داشته- حسين، يحيى، اسماء، امّ عبد اللّه، فاطمه، حسين و على.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 359

2- حسين بن محمد بن يحيى صوفى فرزند عبد اللّه بن محمد اكبر، مادرش زنى از اهل كوفه بوده و بازماندگانش عبارتند از: حمزه كه خود فرزندانى داشته است، محمد بن حسين، على بن حسين ام حسين، احمد كه بلاعقب بوده است، زينب و امّ كلثوم.

سيد رئيس نسب شناسان مرشد بالله و ابن ابى جعفر حسينى معتقدند كه جز حمزه، نسب بقيه اولاد حسين ثابت نشده است.

3- يكى از فرزندان ابو الحسين زيد بن احمد بن جعفر بن محمد بن يحيى بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطراف. مادرش رقيه دختر على بن مالك خزاعى و تنها بازمانده اش پسرى به نام محمد مى باشد.

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد جعفر بن محمد بن عمر اطرف:

اولاد عبد اللّه بن محمد ابله فرزند جعفر بن محمد بن عمر اطرف.

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد عمر بن محمد بن عمر اطرف:

ابو الحسن على بن حسن بن يحيى بن محمد سطلين فرزند اسماعيل بن عمر بن محمد بن عمر اطرف، فرزندانش در بصره و ابله بوده اند .

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد جعفر طيّار از جمله فرزندان على زينبى:

1- محمد

بن عباس بن محمد مطبقى فرزند عيسى بن محمد بن على زينبى، بازماندگانش عبارتند از: عباس، احمد، حسين، جعفر، حسن، عيسى، على، و عبد اللّه.

2- فرزندان حمزه پسر مطبقى- مطابق نقل ابن ابى جعفر حسينى- امّا استادم مرشد بالله يحيى بن حسين از ابو حرب محمد بن محسن حسينى نسب شناس، معروف به ابن دينورى نقل كرده است كه اين محمد، يعنى مطبقى فرزندى به نام

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 360

حمزه، به طور قطع نداشته است.

2- ابو جعفر عبد اللّه بن جعفر بن اسحاق اشرف فرزند على زينبى، بازماندگانش عبارتند از: محمد عمشليق و جعفر .

3- جعفر بن عبد اللّه بن محمد بن حسن بن محمد بن اسحاق اشرف فرزند على زينبى. تنها بازمانده اش پسرى به نام على است.

4- اولاد حسن بن حسن بن اسحاق اشرف.

ذكر اسامى واردين به كوفه از اولاد عقيل بن ابى طالب، از جمله بعضى از اولاد مسلم بن عبد اللّه بن محمد بن عقيل:

اولاد حسن بن محمد بن مسلم بن عبد اللّه بن محمد بن عقيل.

كازرون:

از نواحى فارس

ذكر اسامى واردين به كازرون از اولاد عمر اطرف از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمد عمر اطرف:

فرزندان يعقوب بن اسحاق بن جعفر ملتانى فرزند محمد بن عبد اللّه بن محمد ابن عمر اطرف.

كرمان

ذكر اسامى واردين به كرمان از فرزندان حسن بن على سپس از اولاد حسن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 361

بن حسن، از جمله برخى از فرزندان ابراهيم بن حسن بن حسن:

كسى كه در كرمان به دار آويخته شد، محمد بن جعفر بن محمد بن ابراهيم طباطبا فرزند اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن، او را ابن ادهم به دار آويخت، چهل شب زلزله شد تا اين كه او را از چوبه دار پايين آوردند، آنگاه زلزله آرام گرفت.

ذكر اسامى واردين به كرمان از فرزندان حسين بن على، سپس از اولاد زيد شهيد فرزند على:

1- يكى از اولاد عبيد اللّه بن حسين بن محمد بن على بن ابى طالب (ع)

2- حسين بن على بن احمد مختفى فرزند عيسى بن زيد شهيد، تنها بازمانده اش پسرى به نام احمد بوده است.

ذكر اسامى واردين به كرمان از اولاد عمر اطرف، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

يكى از اولاد صالح بن جعفر ملتانى پسر محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

ذكر اسامى واردين به كرمان از فرزندان جعفر بن محمد بن عمر اطرف:

حسن و حسين پسران احمد بن محمد ابله فرزند جعفر.

ذكر اسامى واردين به كرمان از اولاد جعفر طيّار از جمله فرزندان اسحاق عريضى پسر عبد اللّه جواد.

اولاد محمد بن عبد اللّه بن قاسم بن اسحاق عريضى.

كش

ذكر اسامى كسانى كه از اولاد حسن بن على و بعد از اولاد زيد بن حسن بن على (ع) از جمله از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد وارد كش شده اند:

محمد بن عبد اللّه بن حسين بن محمد ششديو

بن حسين بن عيسى بن محمد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 362

بطحانى، بازماندگان وى عبارتند از: طاهر، عزيزى، ابو الحسين على، هلال ابو منصور، ابو طالب محمد، ابو طالب عبد اللّه، منصور و هميره محل الفضل .

كياباد:

از روستاهاى رى

ذكر اسامى واردين به كياباد از فرزندان حسن بن على از جمله از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على:

زيد محدد غازى فرزند هبة اللّه بن حمزه سراهنگ پسر ناصر بن حمزه سراهنگ فرزند على بن زيد بن على بن عبد الرّحمن شجرى.

كينوس

ذكر اسامى واردين كينوس از اولاد عباس بن على از جمله از اولاد عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس:

حسن بن اسماعيل بن عبد اللّه بن عبيد اللّه امير فرزند حسن امير پسر عبيد اللّه، بازماندگانش عبارتند از: ابو عبد اللّه محمد كه خود فرزندانى داشته است، خديجه و مريم كه اين دو بدون فرزند بوده اند و مادر همه اينها عرب بوده است.

كرمند و حويه

ذكر اسامى واردين به كرمند و حويه از فرزندان حسن بن على، سپس از اولاد زيد بن حسن، از جمله از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد:

ابو محمد حسن بن زيد بن حسن بن جعفر بن حسن بن محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى، وى از طرف مؤيد بالله ابو الحسين هارونى در آن جا منصب قضاوت داشت، بازماندگان از اولاد ذكور وى عبارتند از: ابو محمّد و هحورا احمد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 363

كشانيه

ذكر اسامى واردين به كشانيه از اولاد حسين بن على از جمله از فرزندان على ابن جعفر صادق (ع):

ابو على محمد بن على بن احمد بن على بن عبد اللّه بن حسن بن على عريضى. بازماندگانش عبارتند از: ابو طاهر احمد، على، حسين ، ناصر، احمد (نيز)، عقيل، ابراهيم، ابو القاسم حيدر، ابو الصادق، عبد العظيم

كابل

ذكر اسامى واردين كابل- از شهرهاى هند از فرزندان حسن بن على سپس از اولاد حسن بن حسن، از جمله آنان برخى- از اولاد عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- عبد اللّه اشتر پسر محمّد نفس زكيه، بازماندگانش عبارت از يك پسر به نام محمد بوده كه خود فرزندانى داشته و مادرش امّ ولد از اهل كابل بنام آمنه بوده است و پسر ديگرى به نام حسن كه بدون فرزند بوده، بنا به نقل شريف

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 364

نسب شناس، شيخ شرف ابو حرب محمد بن محسن بن حسن افطسى.

2- ابراهيم بن محمد بن عبد اللّه حسن بن حسن بن على، كه در همان جا به قتل رسيد و مادرش امّ ولد بربرى بوده است [اولاد] وى در مدينه بوده اند و نسلش منقرض گشته است.

شريف نسب شناس ابن ابى جعفر حسينى مى گويد: در ماوراء النّهر- در بلخ- گروهى هستند كه مى گويند از اولاد ابراهيم بن محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن مى باشند.

بخارى مى گويد: يكى از آنها را ديدم امّا كسى از آنها را در كتب نقباى شهرها نديده ام و از طرفى نسل بعد از نسل را مى ديدم كه مى گفتند: آنها از اولاد همين ابراهيم مى باشند. و اللّه اعلم .

مهاجران آل ابوطالب/

ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 365

باب لام

اشاره

نام شهرها و جاهايى كه با حرف لام شروع مى شوند و طالبيّون بدان جا منتقل شده اند:

لوز:

از نواحى كوفه

ذكر اسامى واردين به لوراز اولاد حسين بن على (ع) سپس از فرزندان زيد بن على بن حسين بن على (ع) از جمله برخى از فرزندان حسين بن زيد:

فرزندان زيد بن حسين بن احمد بن محمد فقيه فرزند حسن بن حسين بن يحيى بن حسين بن زيد بن على.

ذكر اسامى واردين به لور از اولاد حسين بن على، سپس از فرزندان حسين اصغر، از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه اعرج:

حسين بن حسن صوفى فرزند طاهر بن على رئيس پسر محمد عقيقى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن حسين اصغر .

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 366

لور:

از نواحى سو- همين طور ضبط شده.

ذكر اسامى واردين به لتما از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن:

ناصر بن مسلم بن على شعرانى- معروف به ابن حبابه- فرزند زيد بن حمزة ابن زيد پسر محمد بن جعفر بن محمد بن ابراهيم بن محمد بطحانى.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 367

باب ميم

اشاره

اسامى شهرها و جاهايى كه اوّل آنها با ميم شروع مى شود و طالبيّون بدان جا رفته اند.

مغرب، ملحاص لخانه، ميلاص، مكناسه، مسانه، معدن النجه، مرج، مريسه، مصيصه، منبج، مصر، مكه، مدينه، متيجه، مفتح، مهجم، مروه، مضيق، ميافارقين، معلين، مراغه، مرند، مداين، مقابر قريش، مذار، موصل، مهريجرد، مرّ الحلان، مامطير، مرو الرّوذ، منجوران، مرو، ماوراء النّهر، منصوره، ملتان، مكران.

مغرب

ذكر اسامى واردين به مغرب از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن از جمله از فرزندان ابراهيم بن حسن بن حسن:

ابو اسماعيل ابراهيم بن احمد ناصر لدين اللّه فرزند يحيى الهادى پسر حسين ابن قاسم رسى، فرزند ابراهيم طباطبا پسر اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن ملقب به منيع العطش- بعضى گفته اند: ابو الغطمش- بازماندگانش عبارتند از:

محمد كه بدون فرزند بوده، ابو الحسين يحيى، قاسم كه اولادى نداشته،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 368

عبد المطّلب نيز بدون فرزند بوده است، اسماعيل، حسن و على كه اين دو نيز اولادى نداشته اند و ابو العشاق.

ذكر اسامى واردين به مغرب از اولاد جعفر بن حسن بن حسن از جمله بعضى از اولاد عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن:

ابراهيم بن عبيد اللّه امير فرزند عبد اللّه بن حسن بن جعفر كه در همان جا از دنيا رفت

ابو نصر سهل بن عبد اللّه بخارى نسب شناس مى گويد: گويند وى اولادى داشته و من كسى از آنها را نديده ام و نيز كسى را نديده ام كه بگويد آنها را ديده است.

ذكر اسامى واردين به مغرب از اولاد حسين بن على از جمله از فرزندان اسماعيل بن جعفر بن محمّد بن على:

1- عبد اللّه

بن محمد بن جعفر بن محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق .

2- اسماعيل بن على بن اسماعيل بن جعفر صادق (ع).

ذكر اسامى واردين به مغرب از اولاد زيد شهيد، از جمله از فرزندان حسين بن زيد بن على:

احمد بن محمد بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد، از ابن ابى جعفر حسينى نسب شناس نقل كرده اند كه وى در مصر بوده، سپس به مغرب افتاده و بعضى گفته اند كه وى فرزندانى در مغرب داشته است و برخى گفته اند كه نسل وى منقرض شده است و او از نظر قطعيّت نسب، مورد ترديد است.

ذكر اسامى واردين به مغرب از اولاد حسين اصغر از جمله برخى از فرزندان

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 369

سليمان بن حسين اصغر:

يكى از فرزندان حيدره پسر ناصر بن حسن بن سليمان بن سليمان بن حسين اصغر، كه در مغرب اين سلسله معروف به فاطمى هستند.

استادم كيا مرشد بالله، نسب شناس مى گويد: حسن بن سليمان بن سليمان فرزندانى در خراسان، طبرستان و مغرب دارد كه جمعيتى هستند و تمامى آنها به طور مشكوك اولاد حسن بن حسن بن سليمان در مغرب، مصر و دمشق مى باشند.

ذكر اسامى واردين مغرب از اولاد حسن افطس:

از جمله برخى از فرزندان زيد بن حسن افطس.

ابن ابى جعفر حسينى نسب شناس مى گويد: نسب ايشان قطعى است. و از ابو نصر سهل بن عبد اللّه بن داوود بخارى نسب شناس نقل كرده اند كه نسل آنان منقرض شده است و لقب آن فرزند زيد، كباش بوده است، بعضى نقل كرده اند كه وى ملقب به كراش بوده و استاد من كيا مرشد بالله نسب شناس از شيخ شرف ابو

حرب نسب شناس معروف به ابن دينورى نقل مى كند كه وى فرزندانى به نام محمد، حسن، حسين، عيسى و يحيى داشته است.

ذكر اسامى واردين به مغرب از اولاد عباس بن على از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس:

1- فرزندان يحيى بن عبد اللّه بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس.

2- بعضى از فرزندان احمد بن محمد لحيانى فرزند عبد اللّه بن عبيد اللّه بن عبّاس كه در مغرب و مدينه به بنى العشارى معروفند. بازماندگانش به نامهاى:

حسن، على، حسين و محمد بوده اند. و آقاى نسب شناس مرشد باللّه مى گويد:

بازماندگان اين احمد در يمن موجودند.

ذكر اسامى واردين به مغرب از اولاد عمر اطرف، از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

1- حسين بن حسن بن محمد بن حسن بن يحيى بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

2- برخى از فرزندان حسين بن محمد بن حسن بن يحيى بن عبد اللّه بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 370

محمد بن عمر اطرف.

3- على بن محمد بن حسن بن يحيى بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

4- فرزندان على بن محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

5- فرزندان حمزة بن محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

6- احمد بن حمزة بن محمد مشلل فرزند على مشطب پسر محمّد بن عمر بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف.

ذكر اسامى واردين به مغرب از اولاد جعفر طيّار، از جمله برخى از فرزندان على زينبى پسر عبد اللّه:

1- برخى از اولاد حسن بن موسى حفافى فرزند جعفر بن

ابراهيم رئيس پسر محمد بن على زينبى.

2- ابراهيم بن محمد بن حمزة بن اسحاق اشرف فرزند على زينبى.

ملحاص لخانه :

محلى است كه حاجيان طنجه (از شهرهاى يمن) آن جا جمع مى شوند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 371

ذكر اسامى واردين به ملحاص لخانه از فرزندان حسن بن على و بعد، از اولاد حسن بن حسن از جمله از فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن:

عمر بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه حسن بن حسن، تنها بازمانده اش پسرى به نام ادريس و بعضى گفته اند: على، بوده است.

ميلاص :

از نواحى مغرب

ذكر اسامى واردين به ميلاص از اولاد حسن بن حسن از جمله از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

بعضى از اولاد موسى بن عيسى بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن.

مكناسه

ذكر اسامى واردين به مكناسه از فرزندان حسن بن على، سپس از فرزندان حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

عيسى بن محمد بن عيسى بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه.

مسانه:

از نواحى مغرب

معدن النّجه
مرج:

از نواحى مغرب

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 372

مريسه:

از نواحى مصر.

مصيصه:

از نواحى شام.

ذكر اسامى واردين به مصيصه از فرزندان جعفر طيّار از جمله برخى از فرزندان على زينبى:

1- حسن بن محمد بن حسن بن اسحاق اشرف، بازماندگانش عبارتند از:

محمد ابو الحسين و ابو انساع محمد.

2- حسين بن حسن بن اسحاق اشرف.

منبج:

از نواحى حلب

ذكر اسامى واردين به منبج از فرزندان حسن بن على سپس از اولاد زيد بن حسن بن على، از جمله برخى از فرزندان اسماعيل جالب الحجارة:

ابو عبد اللّه حسين امير كاقمى معمر بن على، شكنبة پسر محمد امين. وى در همان جا از دنيا رفت. مى گويند: ابن عليه پسر على زانكى فرزند اسماعيل جالب الحجاره از فرزندان وى است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 373

مصر

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- ابراهيم حسن اعمى فرزند يحيى بن قاسم بن ابراهيم بن محمد بن قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن.

2- على كنّون بن ابراهيم زهرينى فرزند محمد بن قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن.

3- عيسى بن حمود بن ايّوب بن قاسم بن ابراهيم زهرينى فرزند محمد بن قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد يحيى بن عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- موسى بن عبد اللّه بن ابراهيم بن عبد اللّه بن محمد بن يحيى.

2- حسن بن يوسف بن محمد، فرزند عبد اللّه بن ابراهيم بن عبد اللّه بن محمد بن يحيى.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد ابراهيم غمر فرزند حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان اسماعيل بن حسن بن حسن:

1- كسى كه در مصر از دنيا رفت: ملقب به هادى، به نام عيسى بن ابى القاسم مرتضى لدين اللّه، محمد بن ابى الحسن امام هادى به

حق يحيى بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 374

حسين عابد كريم فرزند ابى محمد قاسم امام رسى پسر ابو اسحاق ابراهيم طباطبا پسر اسماعيل ديباج. مادرش فاطمه دختر قاسم بن محمّد بن قاسم رسى و بعضى گفته اند: به نام مريم دختر ابراهيم بن محمد بن قاسم رسى بوده است. تنها بازمانده وى عبارت است از: يحيى ابو الحسين و فرزندان او نيز عبارتند از: عيسى، ابوالقاسم احمد و ابو جعفر قاسم.

2- ابو السّرايا احمد بن محمد بن احمد بن ناصر لدين اللّه فرزند يحيى هادى پسر حسين بن قاسم رسى ملقب به شريف الدّولة فرزند ابراهيم .

3- ابو ابراهيم اسماعيل بن قاسم رسى كه در مصر رياست داشت و در سال 163 ه در همان جا از دنيا رفت و آرامگاهش در آن جا است، مادرش امّ ولدى از اهل مغرب بنام مونسه و بازماندگان وى از طريق ابو عبد اللّه محمد شعرانى نقيب و بعضى گفته اند از نسل فرزندش على، مى باشند.

4- ابو محمد حسن مستنجد، شاعر عالم فرزند عبد اللّه شيخ پسر محمد بن قاسم رسى، بازماندگانش عبارتند از عبد اللّه معروف به موهوب الرّضا، موسى، محمد معروف به وشواش، احمد، ابو الفاتك معروف به موهوب بركات، ابراهيم و يحيى.

5- حسن بن نصر بن جعفر بن قاسم بن محمد بن قاسم رسى، وى دخترانى داشته است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 375

6- از جمله كسانى كه از هيت به مصر انتقال يافت سالم بن ابى منصور محمد بن محمد بن احمد بن موسى بن سليمان بن قاسم رسى.

7- ابو حسين محمد اصغر بن ابى طالب، محمد بن قاسم بن

سليمان بن قاسم رسى، بازماندگانش عبارتند از: احمد، ابو الفتح حسن و بعضى گفته اند:

ابو طالب بن قاسم بن سليمان موسوم به احمد.

8- موسى بن قاسم رسى، تنها بازمانده اش عبارت است از محمد كه خود فرزندانى داشته است.

9- فرزندان ابو الحسن علىّ بن حسن بن على بن حسن بن ابراهيم طباطبا، به نامهاى: محمد، احمد، حسين و قاسم.

10- ابو الحسن مسجد، شاعر به نام محمد بن احمد متويه فرزند حسن بن ابراهيم طباطبا، مادرش به نام عايشه دختر محمد بن احمد بن ابراهيم طباطبا.

بازماندگانش از دو پسر، سى صد بودند و به جز چند دختر همه منقرض شده اند.

11- فرزندان ابو جعفر محمّد بن قاسم امير پسر احمد متويه فرزند حسن بن ابراهيم طباطبا. ابن ابى جعفر مى گويد: من در كتابهاى انساب براى ابو عبد اللّه بن طباطبا شرح حالى نيافتم.

12- ابو الحسين محمد بن احمد متويه، مادرش زنى از اهل روم، بازماندگانش به نامهاى: ابو القاسم على، ابو اسماعيل ابراهيم، حسن، احمد و اسماعيل مى باشند.

13- ابو القاسم محمد اشج فرزند ابو جعفر محمد بن احمد متويه كه به فرزندانش منجده مى گفتند.

14- على مستلحقه فرزند حسن بن ابراهيم طباطبا، كه به فرزندش مستلحقه

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 376

مى گفتند از آنرو كه پدرش در چهارده سالگى او را به فرزندى خود پذيرفت.

15- بعضى از فرزندان محمد التج پسر حسن بن حسن بن اسماعيل ديباج اكبر.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد جعفر بن حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن:

1- (برخى از فرزندان ابو الحسن محمد بن احمد بن محمد بن حسن)

2- بعضى از

اولاد ابو الحسن محمد بن احمد بن عبيد اللّه بن على باغر فرزند عبيد اللّه امير پسر عبد اللّه بن حسن.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد داوود بن حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان سليمان بن داوود بن حسن بن حسن:

ابو على حسين بن حمزه فرزند محمد بن اسحاق بن محمد بن سليمان بن داوود، بازماندگانش عبارتند از: حسن و على معروف به بنى قتاده پسر محمد بن اسحاق بن محمد بن سليمان بن داوود. و از جمله اعقاب وى احمد نام است كه فرزندان وى در مصر به بنى قتاده معروفند.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد عبد اللّه بن داوود:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 377

على بن عبد اللّه بن داوود، كه در زندان از دنيا رفت، مادرش رقيه دختر عون بن على بن محمد بن على بن ابى طالب (ع)، بازماندگانش عبارتند از: سليمان، عبّاس، محمد و حسين.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد زيد بن حسن بن حسن بن على، سپس از اولاد قاسم بن حسن بن زيد بن حسن:

1- ابو الحسين ملقّب به انيس الدّولة، بعضى گفته اند: ابو القاسم على بن ابى عبد اللّه محمد اصغر فرزند احمد بن ابراهيم بن محمد بن قاسم بن محمد بطحانى، بازماندگان وى در بغداد عبارتند از: ابو عبد اللّه محمد و ابو المعالى حسن كه لقب وى ناصر بود.

2- ابو الحسن محمد بن ابى عبد اللّه محمد اصغر فرزند ابو العباس احمد پسر ابراهيم بن محمد بن قاسم بن محمد بطحانى كه در همان جا از دنيا رفت و بازماندگان از دودمان وى همه از يك فرزند ذكور

او مى باشند.

3- ابو تراب على بن عيسى بن محمد بطحانى كه در مصر نقابت داشته است، تنها بازمانده وى عبارت است از: ابو على داوود كه رئيس سپاه- يا رئيس زندان (خ ل)- و داعى طبرستان بوده است.

4- عبد اللّه بن محمد بن ابى زيد، حسن بن حمزة بن موسى بن محمد بطحانى كه فرزندانش معروف به بنى زيد بوده اند.

5- حسن اعرج فرزند فزاريه پسر جعفر بن حسن بن ابراهيم بن محمد بطحانى كه در مصر وفات يافت. نسب شناسان بغدادى مى گويند: حسين بن ابراهيم بن محمد بطحانى، اما نسب شناسان بصرى مى گويند: حسن بن ابراهيم بن محمد بطحانى. بازماندگان وى عبارتند از: جعفر، حسن، محمد و فاطمه.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد حسن بن زيد بن حسن از جمله برخى از فرزندان عبد الرّحمن شجرى پسر قاسم بن حسن:

1- ابو الحسن على بن عبد اللّه بن محمد مهدى لدين اللّه- وى نقيب طالبيّون بوده است- فرزند حسن بن قاسم بن حسن بن على بن عبد الرّحمن شجرى.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 378

2- ابو منصور يحيى بن حسن بن قاسم بن حسن بن على بن عبد الرّحمن شجرى.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد حسين بن على (ع) سپس از اولاد محمد باقر (ع) و پس از آن، از اولاد اسماعيل بن جعفر صادق (ع):

1- ابو يعلى حمزه فرزند حسن بن عبّاس بن حسن بن حسين بن على بن محمد بن على بن اسماعيل، ملقب به فخر الدوله، قاضى و نقيب نقيبان مصر بوده است، بازماندگانش عبارتند از: ابو الحسن احمد- نقيب نقيبان - فخر الدوله و مجد الدوله و ابو

عبد اللّه حسين.

2- ابو جعفر محمد بن ابى الحسن احمد بن حمزه فرزند حسن بن عباس بن حسن بن حسين بن على بن محمد بن على بن اسماعيل، بازماندگان از اولاد وى عبارتند از: جعفر و حسين ضرير .

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد موسى كاظم:

1- طاهر بن ابراهيم بن محمد بن ابراهيم بن محمد بن عبيد اللّه بن موسى كاظم (ع).

2- جعفر بن موسى بن اسماعيل بن موسى كاظم (ع) .

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد ابو الحسن عريضى:

1- جعفر بن حسن بن عيسى بن محمد بن عيسى نقيب فرزند محمد اكبر پسر على عريضى، بازماندگانش عبارتند از: على ابو القاسم . ابو الحسين محمد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 379

بن قاسم تميمى نسب شناس مى گويد: جعفر چهار پسر داشت و مادرشان افطسيه معروف به بنت سكران بود و نام وى محمد بن عبد اللّه بن حسن افطس بوده است.

استاد من امام مرشد بالله مى گويد: سكران همان محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن افطس بوده، از آنرو به سكران ملقب شد كه زياد نماز و دعا مى خواند. و به نظر من اين قول درستى است.

2- (على بن على بن حسين بن محمد اكبر.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد محمد ديباج مأمون پسر جعفر صادق) (ع):

1- عبد اللّه بن قاسم بن محمد .

2- كسى كه در مصر نقيب بوده، ملقب به خداع ، ابو القاسم حسين بن جعفر بن احمد بن محمد بن اسماعيل بن محمد ارقط پسر عبد اللّه بن على زين العابدين.

بازماندگانش عبارتند از: ابو جعفر احمد، ابو الحسن على و ابو عبد اللّه جعفر.

3-

على بن عبد اللّه بن احمد بن محمد بن اسماعيل بن محمد ارقط، كه در همان جا در سال 252 در زمان خلافت مستعين خروج كرد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 380

ابن ابى جعفر حسينى نسب شناس مى گويد: عبد اللّه بن احمد بن محمد بن اسماعيل بن ارقط در مصر فرزندى بنام عبد اللّه داشته معروف به طالوت كه خود بازماندگانى دارد.

استادم مرشد بالله مى گويد: ازرق يعنى همان عبد اللّه بن احمد بن محمّد بن اسماعيل بن محمد ارقط برادر كوكبى و حمزه، همان كسى است كه در روزگار مستعين در مصر خروج كرد.

ابن ابى جعفر حسينى مى گويد: پس از اين كه وى قيام كرد، دينار بن عبد اللّه به جنگ وى شتافت و او شكست خورد و گمنام از دنيا رفت در حالى كه 55 سال داشت و قبر وى معلوم نيست و اثرى از او در دست نيست و بازماندگانى ندارد. بخارى نيز همين حرفها را زده (و اضافه مى كند) : گروهى در مصر خود را به او منتسب مى دانند امّا از نظر ما نسب آنها ثابت نيست. شريف شيخ الشّرف ابو حرب مى گويد: وى بازماندگان و نوادگانى داشته است كه بخارى در كتابهايش و ديگران آنها را نام برده اند، از جمله فرزندان وى طالوت است. شريف عالم ابو محمد زيد بن حسن و ابو الحسن على بن حسن بن محمد بن احمد بن محمد بن قاسم بن حمزه فرزند موسى كاظم، از قول شريف نسب شناس احمد بن محمد صوفى، ابو الغنائم فرزند على نسب شناس پسر ابو الطّيب محمد بن ابى عبد اللّه محمد بن احمد بن على بن

محمد صوفى فرزند يحيى بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف، نقل كرده است كه: عبد اللّه بن احمد بن محمد بن اسماعيل ارقط مكنّى به ابو على فرزندى به نام على و بازماندگانى دارد كه در شهرها پراكنده اند، مى گويند مادرش از قبيله بربر بوده است، وى در سال 252 در مصر قيام كرد.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد زيد شهيد از جمله برخى از فرزندان حسين بن زيد بن على:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 381

1- ابو القاسم طاهر بن ابى طاهر محمد مبرقع فرزند محمد بن حسن بن حسين بن عيسى بن يحيى پسر حسين بن زيد بن على، كه در همان جا از دنيا رفت و بازماندگان وى عبارتند از: شخصى به نام مطهّر در شهر رى و يك شخص ديگر.

2- بعضى از فرزندان ابو القاسم احمد بن عبد اللّه و ازرق فرزند ابو على محمد بن احمد بن حسن بن حسين بن حسين بن عيسى بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد حسين اصغر از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه اعرج:

1- ابراهيم بن عبيد اللّه صاحب شامه ، چهارمين فرزند على بن عبيد اللّه بن على بن عبيد اللّه بن على بن عبد اللّه اعرج، وى در مكه قضاوت داشته و اعقاب وى عبارتند از: ابو على عبد اللّه و ابو محمد على .

2- حسين بن محمّد بن حسين بن حمزه پسر عبيد اللّه اعرج، مادرش امّ ولد و بازماندگانش بنامهاى عبيد اللّه، محمد و حسن مى باشد.

3- ابو جعفر مسلم، نام وى محمد بن عبيد اللّه امير بن طاهر بن

يحيى- نسب شناس- فرزند حسن بن جعفر حجت پسر عبيد اللّه اعرج است. بازماندگانش عبارتند از: ابو عبد اللّه جعفر كه معاويه او را به قتل رساند، ابو حسين طاهر مليح فرمانرواى مدينه- يحيى، ابو اسماعيل ابراهيم و ابو القاسم طاهر كه بلاعقب بوده است.

4- بعضى از فرزندان ابو عبد اللّه حسين فرزند طاهر بن يحيى نسب شناس پسر

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 382

حسن بن جعفر حجّت.

5- ابو عبد اللّه جعفر و ابو محمد عبد اللّه پسران محمد حرى بن حسن بن يحيى اكبر مبارك فرزند طاهر بن يحيى بن حسن بن جعفر حجّت.

6- ابو عبد اللّه جعفر و ابو محمد عبد اللّه ، پسران ابى الحسن يحيى اصغر، شويخ فرزند طاهر بن يحيى نسب شناس پسر حسين بن جعفر حجّت.

استادم كيا- نسب شناس- فرزند حسن امام- مى گويد: اين بازماندگان با هم اشتباه شده اند، اگر خدا بخواهد از آنها بحث خواهد شد .

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد عبد اللّه بن حسين اصغر:

1- على طالب بن حسين بن ابراهيم بن محمد عقيقى فرزند جعفر بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 383

عبد اللّه، بازمانده وى پسرى به نام احمد مى باشد.

2- برخى از فرزندان طاهر بن على بن محمد عقيقى.

3- احمد بن على بن محمد عقيقى، بازماندگانش عبارتند از: على محدّث، حسن اشل و حسين.

4- بعضى از فرزندان حسن صوفى بن طاهر بن على رئيس فرزند محمد عقيقى.

5- حسين بن ابراهيم بن محمد عقيقى، تنها بازمانده وى پسرى به نام احمد مى باشد.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد على بن حسين اصغر:

فرزندان حسين كعكى پسر حسن حمصه فرزند محمد بن

حسن بن موسى حمصة بن على.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد حسن بن حسين اصغر:

حسين بن محمد سليق فرزند عبيد اللّه بن محمد بن حسن بن حسين اصغر پسر على، بازماندگانش عبارتند از: ابو احمد عبد اللّه، على و ابراهيم.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد حسن بن حسن افطس:

ابو طاهر ابراهيم بن على بن عمر بن حسن افطس بن على بن على بن حسين، تنها بازمانده اش پسرى به نام على بوده است.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد حسين بن حسن افطس:

محمد سكران- به خاطر نماز زيادى كه مى خواند- پسر عبد اللّه بن حسين بن حسن افطس. بازمانده وى پسرى به نام على بوده است.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد ابو القاسم محمد اكبر بن حنفيه، از جمله برخى از فرزندان جعفر بن محمّد حنفيّه:

على بن اشهل بقيع بن عون بن على بن محمد بن على بن ابى طالب (ع)، بازماندگانش عبارتند از: على بن على- وى فرزندانى داشته- موسى، حسين- اين دو نيز بازماندگانى داشته اند. و مطابق مشجره: عيسى، احمد، محمد و حسين.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 384

ذكر اسامى واردين به مصر از فرزندان ابو الفضل عباس بن على از جمله برخى از اولاد عبيد اللّه بن عباس:

اولاد محسن، حسين بن على بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد ابراهيم جردقه فرزند حسن بن عبيد اللّه بن عباس:

1- فرزندان احمد بن محمد بن ابراهيم جردقه فرزند حسن بن عبيد اللّه بن عباس. از شريف نسب شناس ابن ابى جعفر نقل كرده اند كه تعداد ايشان اندك است و به گمانم

كه نسب ايشان ثابت نشده است!

2- بعضى از اولاد على بن ابراهيم جردقه.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد عباس بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس:

برخى از فرزندان حمزة بن حسين بن حمزه فرزند عبد اللّه بن عباس بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس- به نقل از ابو عبد اللّه بن طباطبا.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد عمر اطرف، از جمله برخى از فرزندان محمد اكبر بن عمر اطرف:

1- برخى از فرزندان طاهر بن يحيى بن صوفى پسر عبد اللّه بن محمد اكبر.

2- حسين بن حمزه سمّاك پسر احمد بن عبد اللّه بن محمد اكبر، مادرش امّ ولد بوده و بازماندگانى داشته است.

3- على بن حمزه سمّاك پسر احمد بن عبد اللّه بن محمد اكبر.

از نسب شناس مرشد بالله نقل كرده اند كه سمّاك همان حمزة بن احمد بن عبد اللّه است وى كتابى در انساب دارد، بازماندگانش عبارتند از: محمد، حسن، حسين و على در مصر، و بازماندگانى دارند كه نسب آنان ثابت نشده است.

4- برخى از فرزندان على بن محمد بن عبد اللّه بن محمد اكبر.

5- على مشطب فرزند ابى عمر، محمد بن عبد اللّه بن محمد اكبر، بازماندگان وى عبارتند از: محمد مشطب كه بازماندگانى در مصر دارد، احمد كه دو فرزند- نسبشان غير ثابت است- دارد، و حسن زاهد كه فرزندانى دارد اما

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 385

نسبشان ثابت نشده است.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد عبيد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

... بازماندگانش عبارتند از: محمد و حمزه .

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد جعفر طيّار از جمله برخى از فرزندان على زينبى:

1-

فرزندان محمد بن عبد اللّه فرشى فرزند جعفر بن ابراهيم رئيس پسر محمد بن على زينبى، بازماندگانش عبارتند از: جعفر، حسن و حسين.

2- على بن عبد اللّه فرشى فرزند جعفر بن ابراهيم سيد رئيس، بازماندگانش عبارتند از: محمد و ابراهيم.

3- اولاد حسن بن موسى خفافى فرزند جعفر بن ابراهيم رئيس.

4- سليمان شاشان فرزند عبد اللّه ابى الكرام اصغر پسر محمد چشم قرمز فرزند ابو الكرام عبد اللّه بن محمد بن على زينبى، بازماندگانش عبارتند از: محمد، على، يحيى و حمزه.

5- جعفر بن عبد اللّه بن ابراهيم بن ابى الكرام عبد اللّه بن محمد بن على زينبى، تنها بازمانده اش پسرى به نام محمد بوده است.

6- جعفر بن احمد بن عباس بن يحيى بن محمد بن على زينبى.

ابن ابى جعفر از شبل بن تكين غلام بنى باهله بصرى نسب شناس نقل مى كند كه احمد در مصر به سال 207 وفات يافت و جز زينب دختر احمد كسى از وى باقى نماند.

7- حسين بن عبد اللّه بن عبد اللّه اصغر پسر اسحاق اشرف. بازماندگانش

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 386

عبارتند از: جعفر كه فرزندانش مشهور به بنى اكوع هستند، ابو طاهر، قاسم و محمد.

8- برخى از اولاد عبد اللّه بن جعفر بن اسحاق اشرف.

9- على اكبر مرجا فرزند جعفر بن اسحاق اشرف، بازماندگانش عبارتند از:

اسماعيل، حسن، محمد و حسين.

10- قاسم بن حمزة بن حسن بن محمد بن حمزة بن اسحاق اشرف.

11- عبد الوّهاب بن موسى فرزند احمد بن حسن صدرى پسر محمد بن حمزة بن اسحاق اشرف تنها بازمانده اش فرزندى به نام هبة اللّه بوده است.

12- احمد بن ابراهيم بن حسن صدرى فرزند محمد بن

حمزة بن اسحاق اشرف، بازماندگانش عبارتند از: محمد اطروش، و بعضى ابو الهيجاء و ابو طالب را اضافه كرده اند.

13- ... محمد بن حمزة بن اسحاق اشرف، بازماندگانش عبارتند از:

حمزة، على، اسحاق و محمد.

استادم كيا از قول ابن ابى جعفر حسينى نقل كرده است: اين دو برادر فرزندان ابو تراب مى باشند و محمد اطروش عموى ايشان است. و كسان ديگر مى گويند آن دو فرزندان اطروش هستند، و اللّه اعلم.

ذكر اسامى واردين به مصر از اولاد اسحاق عريضى اطرف فرزند عبد اللّه جواد:

1- باقيمانده از فرزندان عبد الرّحمن بن قاسم بن محمد بن عقيل بن ابى طالب .

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 387

2- فرزندان احمد بن محمد بن مسلم بن عقيل بن محمد بن عبد اللّه احول محدّث فرزند محمد بن عقيل.

3- فرزندان عبد اللّه بن على بن محمد بن عبد اللّه احول.

ذكر اسامى واردين مصر از اولاد مسلم بن عبد اللّه احول محدّث:

1- فرزند محمد بن ابراهيم بن مسلم.

2- عبد اللّه بن سليمان بن مسلم.

مكّه

ذكر اسامى واردين به مكّه از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن از جمله از اولاد عبد اللّه بن حسن بن حسن:

1- يحيى بن على بن حسين امير فرزند محمد اكبر پسر موسى بن عبد اللّه بن موسى بن عبد اللّه بن حسن كه اولاد ذكور نداشته است.

2- ابو الحسن جعفر بن ابى جعفر محمد بن حسين امير پسر محمد اكبر فرزند موسى بن عبد اللّه بن موسى جون فرزند عبد اللّه كه همين عبد اللّه امير مكّه بود و در سال 364 و يا 367 در همان جا از دنيا رفت. بازماندگانش عبارتند

از:

ابو الفتوح حسن امير ملقب به راشد بالله و ابو جعفر عيسى كه پس از پدرش به فرمانروايى رسيد و على كه در سال 350 در بغداد وفات يافت و يحيى و عبد اللّه.

3- از واردين به مكّه كه به رياست آن جا رسيد، حسن اكبر- بعضى گفته اند: حسن اصغر محترق بوده- فرزند داوود بن سليمان بن عبد اللّه بن موسى جون، بازماندگانش عبارتند از: محمد محترق، على و ابراهيم ملقّب به بريهه.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 388

ذكر اسامى واردين به مكّه از اولاد ابراهيم غمر از جمله برخى از فرزندان اسماعيل ديباج اكبر فرزند ابراهيم غمر:

برخى از فرزندان محمد ابى عبد اللّه- بعضى گفته اند كه مكنّى به ابو جعفر التج بوده- فرزند حسن اصغر پسر حسن التج فرزند اسماعيل.

ذكر اسامى واردين به مكه از اولاد حسين بن على، سپس از اولاد محمد بن على، از جمله برخى از فرزندان موسى كاظم:

فرزندان على بن اسحاق بن موسى كاظم.

ذكر اسامى واردين به مكه از اولاد زيد بن على از جمله برخى از فرزندان حسين بن زيد:

بعضى از فرزندان قاسم بن يحيى بن حسين بن زيد.

ذكر اسامى واردين به مكّه از اولاد حسين اصغر از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسين اصغر:

بعضى از فرزندان ابو جعفر محمد بن على بن اسماعيل منقذى فرزند عبد اللّه (ظاهرا در مكّه از دنيا رفت) بازماندگانش عبارتند از: يحيى نقيب، عبد اللّه، اسماعيل، احمد، ابو البركات، ابو الحسن على رئيس و حسين كه بازمانده اى نداشته است.

ذكر اسامى واردين به مكّه از اولاد على بن حسين اصغر:

1- برخى از اولاد حسين كعكى فرزند حسن حمصه پسر محمد

بن حسن بن موسى بن على.

ذكر اسامى واردين مكّه از اولاد عباس بن على از جمله برخى از فرزندان عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس:

1- عبد اللّه بن حسين بن على بن عبيد اللّه ثانى فرزند حسن بن عبيد اللّه.

2- برخى از فرزندان محسن بن حسين بن على بن عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس.

3- محمد اكبر بن حسن ثانى فرزند عبيد اللّه ثانى پسر حسن بن عبيد اللّه،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 389

بازماندگانش عبارتند از: حسن كه بازمانده اى نداشته و مادرش خديجه دختر عبد العزيز بن طلحة بن عمر بوده، ابو العباس احمد كه بازماندگانى داشته است و نفيسه كه مادر اين دو تن امّ ولد بوده است و على و عباس كه فرزندانى داشته اند، و جز اينها بطورى كه در مشجره محمد آمده است.

ذكر اسامى واردين به مكّه از اولاد عقيل بن ابى طالب از جمله برخى از اولاد مسلم بن عبد اللّه احول فرزند محمد بن عقيل:

فرزندان سليمان بن محمد بن مسلم.

مدينة رسول اللّه

صلى اللّه عليه و آله و سلّم

1- كسى كه مقيم مدينه بوده ابو محمد حسن رضاى مثنّى فرزند حسن- نواده پيامبر (ص)- كه وليد بن عبد الملك او را با لب تشنه كشت در حالى كه 35 سال از عمر شريفش گذشته بود مادرش، خوله دختر منظور بن زبان بن سيّار بن عمرو بن جابر بن عقيل بن هلال بن سمى بن مازن بن فزارة بن ذبيان بن بغيض بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 390

ريث بن غطفان بن سعد بن قيس عيلان فرزند مضر، بازماندگانش عبارتند

از:

ابو محمد عبد اللّه ملقّب به ابو جعفر، حسن مثلّث- اين دو بازماندگانى داشته اند- ابو اسماعيل ابراهيم غمر كه از همه كس بيشتر به پيامبر خدا (ص) شباهت داشت، مادرش امّ ولد بوده و فرزندانى از خود بجا گذاشت و داوود كه مادرش امّ ولد بوده و بازماندگانى داشت و محمد كه اولاد ذكور نداشته است.

2- از جمله كسانى كه از سند به مدينه منتقل شدند، محمد كابلى فرزند عبد اللّه اشتر است سپس به قم منتقل شد، آن طورى كه آقاى نسب شناس شيخ شرف نقل كرده است، بازماندگان وى يك پسر به نام حسن اعور بوده كه بازماندگان محمد نفس زكيه از طريق وى فزونى يافتند و رقيه كه مادرش امّ ولد بوده، على كه اولاد ذكور نداشته، امّ سلمه و زينب صغرا كه مادرشان امّ ولد بوده و زينب كبرا كه بدون فرزند بوده و فاطمه كه مادرش زنى به نام تماضر دختر ابوبكر بن عمر بن عباد بن عبد اللّه بن زبير بن عوام بود، و طاهر كه اولادش منقرض شده- بعضى مى گويند اولاد ذكور نداشته است ولى قول صحيح آن است كه نسل وى منقرض شده است- و ابراهيم كه نسل وى منقرض شده و مادر اين دو تن امّ ولد بوده است. بنا به گفته ابن دينورى حسينى نسب شناس: ام كلثوم كه مادرش على بن محمد بن عون بن محمد بن على بن ابى طالب (ع) بوده و امامه و كلثوم كه مادر اين دو امّ ولد بوده و مطابق مشجّره فرزند ديگرى به نام حسن نيز داشته است.

3- قاسم بن حسن اعور فرزند محمد كابلى پسر عبد

اللّه اشتر كه در مدينه از دنيا رفت و مادرش زنى به نام حسنيه بود. بنا به نقل از آقاى نسب شناس شيخ شرف ابو حرب، وى بدون فرزند بوده است، و از آقاى نسب شناس ابو عبد اللّه ابن طباطبا و همچنين از قاسم بن حسن اعور فرزند محمد بن عبد اللّه اشتر نقل كرده اند كه فرزندان وى در طبرستان بوده اند و اولاد وى به نامهاى محمد، على، عبد اللّه، حسين و حسن مى باشند ولى ما هيچ اطّلاعى از آنان نداريم و كسى از بازماندگان ايشان را نمى شناسيم. و خدا آگاهتر است به حال ايشان، و كسانى كه مدّعى شوند از اولاد قاسم هستند نياز به دليل استوارى است تا صحت ادّعاى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 391

آنان ثابت شود. و السّلام.

4- كسى كه در مدينه قيام كرد، ابو عبد اللّه، حسين بن على عابد فرزند حسن مثلّث، همان كسى كه واقعه فخّ مربوط به او است، از او فرزندى بجا نماند. سيد امام مرشد بالله نسب شناس چنين گفته است ...

(حسن بن حسن- مادر اين دو تن امّ ولد بوده-، كلثوم، جعفر و فاطمه- مادر اين دو نيز امّ ولد بوده است- زينب، ام محمد كه مادرش اهل طبرستان بوده و ام قاسم كه مادرش زنى بنام رازيه بوده، رقيه، حمدونه، آمنه، حسنه، امّ فروه، فاطمه كبرى و ريطه كه همه اينها مادرشان امّ ولد بوده است. بعضى گفته اند:

على، سليمان و محمد كه بلاعقب بوده، يحيى، محمد، زيد، عبيد اللّه، عبد اللّه، قاسم، عيسى و موسى) .

5- اولاد حسن بن على عابد فرزند حسن بن حسن بن حسن بن على

بن ابى طالب كه معروف به بنى مكفوف و بنى مثلّث هستند.

6- كسى كه در مدينه مقيم بوده، ابو محمد حسن امير فرزند زيد بن حسن،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 392

مادرش امّ ولد و فرزندى به نام محمد از خود بيادگار گذاشت. ابو نصر سهل بن عبد اللّه بخارى نسب شناس مى گويد: وى بدون فرزند بوده است.

ابو الحسن محمد بن قاسم تميمى نسب شناس اصفهانى مى گويد وى اولاد ذكور نداشته است. ابو محمد قاسم كه بازماندگانى داشته و امّ كلثوم، مادر همه اينها امّ سلمه دختر حسين اثرم فرزند حسن بوده است.

و على، ابراهيم، زيد و عيسى كه هر يك فرزندانى داشته اند.

از ابو الغنائم دمشقى نسب شناس نقل كرده اند كه عيسى بلا عقب بوده و مادر همه اينان امّ ولد بوده است.

و عبد اللّه كه بازماندگانى داشته و مادرش به نام رباب دختر بسطام بوده است، از ابو الغنائم نقل كرده اند كه مادر وى زنى به نام داره دختر بسطام بن عمر سائل- با همين ضبط- فرزند قيس بن مسعود بن قيس بوده.

و اسماعيل و اسحاق كه مادرشان امّ ولد و داراى فرزندانى بوده اند و عبد اللّه كه فرزندى نداشته است.

بنا به نقل از بخارى نسب شناس دو دختر ديگر به نامهاى زينب و فاطمه داشته است.

ذكر اسامى واردين به مدينه از اولاد حسين بن على (ع):

1- ابو جعفر محمد ثائر مليط فرزند حسن بن جعفر بن موسى الكاظم، بازمانده اش پسرى بنام جعفر بوده است وى در سال 264 در مغرب از دنيا رفت و بازماندگانش عبارتند از: ابو عبد اللّه محمد، احمد و جعفر.

2- كسى كه در مدينه نقيب سادات بود،

على خوارى فرزند حسن بن على بن جعفر بن موسى كاظم، بازماندگانش عبارتند از: جعفر، حسن، سليمان، عيسى، حسين، يوسف، موسى، ابو جعفر محمد، احمد، عبد اللّه، حمزه و ساور- همين طور ضبط شده-.

3- محمد اكبر پسر على عريضى، بازماندگانش عبارتند از: ابو حسين عيسى نقيب، موسى، جعفر، حسين، قسمه، ام عبد اللّه، رقيه، اسماء امّ ابيها كه مادر تمام

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 393

اينها امّ ولد بوده، و عبد اللّه، محمد، حسن و ابراهيم كه مادر ايشان نيز امّ ولد بوده است، سليمان و عبد الرّحمن كه بلاعقب بوده اند و اسحاق نيز بدون فرزند بوده و مادرش امّ ولد مى باشد، حمزه و فاطمه كه مادرشان دختر محمد ديباج فرزند جعفر صادق (ع) و بازماندگانش عبد اللّه، داوود، ابو تراب، على و موسى مى باشند.

4- سليمان بن عبد اللّه بن حسن بن على عريضى كه مادرش امّ ولد بوده است.

آقاى امام مرشد بالله مى گويد: وى بازماندگانى داشته است و گويند آنان به نامهاى: حسن و حسن كه بدون فرزند بوده اند و على كه در مصر به قتل رسيد- و قول صحيح آن است كه وى اولاد ذكور نداشته و مادرش رمله دختر سعد بن زيد بن نفيل بن عدى بن رياح بن عبد اللّه بن قرط بن رزاح بن عدى بن كعب بن لوى بن غالب بوده است- و فاطمه كه مادرش امّ ولد بوده و زيد كه در مصر كشته شد و اولادش منقرض گشتند و بعضى گفته اند وى بدون فرزند بوده است و على كه فرزند نداشته و مادرش امّ ولد و عمر و قاسم نيز بدون فرزند بوده اند و

مليكه كه مادرش امّ ولد بوده و امّ قاسم قسمه كه مادرش امّ ولد بوده است.

5- محمد بن حسين بن احمد شعرانى فرزند على عريضى، بازماندگانش به نامهاى محمد و على بوده اند.

6- احمد بن حسين بن احمد شعرانى فرزند على عريضى، بازماندگانش عبارتند از: محمد، على، حسن، حسين، ابوالقاسم، جعفر و نيز محمد، احمد و حمزه.

7- جعفر ديباجه پسر حسن بن على اصغر فرزند عمر اشرف كه وى عهده دار امارت مدينه در روزگار مأمون بوده و بازماندگانش عبارتند از: ابو جعفر محمد كه در رى بر حكومت مستعين خروج كرد، ابن ابى جعفر مى گويد: وى پسر ديگرى به نام على داشته است. ابن طباطبا مى گويد: نامى از بازماندگان وى به ميان نيامده است و دو دختر به نامهاى امّ نوفل و زينب داشته است.

8- برخى از فرزندان ابو القاسم احمد بن عبد اللّه ازرق پسر ابو على محمد بن احمد حربى فرزند حسين بن عيسى بن زيد شهيد.

9- ابو حسين يحيى بن حسن بن جعفر حجّت، وى نقيب، نسب شناس

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 394

صاحب كتابى در علم نسب است، او در سال 214 به دنيا آمده و در سال 277 در مكه از دنيا رفته است مادرش رقيه دختر يحيى بن سليمان بن حسين بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) است. بازماندگانش عبارتند از: ابو القاسم طاهر كه فرزندانى داشته و محمد نيز بازماندگانى بجا گذاشته است مادر اين دو برادر، آمنه دختر اسماعيل بن عزيز يعنى عبد اللّه بن مغيره است، ابو اسحاق ابراهيم و ابو حسين على كه بازماندگانى داشته اند، ابو حسين عبد اللّه،

ابو عباس عبد اللّه كه داراى اولادى بوده و امّ حسن كه مادر اينها ميمونه دختر حسين بن جعفر حجّت است. خديجه كه مادرش فاطمه دختر محمد بن سليمان مخزومى بوده و احمد كه بازماندگانى داشته و قاسم- به طورى كه در مشجره آمده است.

استادم كيا مرشد بالله مى گويد: بازماندگان وى از طريق طاهر ابو القاسم و عبد اللّه ابو العبّاس و احمد ابو جعفر و على ابو الحسين و محمد ابو الحسن و جعفر ابو عبد اللّه و ابراهيم ابو الحسن مى باشد اينها بودند اولاد يحيى بن حسين بن جعفر.

10- كسى كه در مدينه رياست داشته، على بن محمد عقيقى فرزند جعفر بن عبد اللّه بن حسين اصغر، مادرش امّ ولد و بازماندگانش به نامهاى: مانكديم يعنى عبد اللّه كه فرزندانى در طبرستان داشته، يحيى كه قاضى گرگان بوده، و طاهر كه در مصر بازماندگانى داشته و احمد نيز فرزندانى در مصر داشته و قاسم فرمانرواى طبرستان و حمزه كه نسلش منقرض شده و محمد كه نسبتش ثابت نشده است.

11- بعضى از فرزندان حسن بن موسى خفافى فرزند جعفر بن ابراهيم سيد رئيس .

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 395

12- برخى از فرزندان مسلم بن عقيل بن محمد بن عبد اللّه بن محمد .

مسحه

ذكر اسامى واردين به مسحه از نواحى مغرب، از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن:

ابو على محمد بن جعفر (بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن) ، مادرش امّ ولد بوده است بازماندگانش عبارتند از: احمد، حسين، ابو جعفر محمد.

ابن ابى جعفر حسينى مى گويد: هر كه بگويد من از ايشان هستم بايد دليل

بياورد تا قول او را ثابت كند، آنان مشهور به بنى فاطمه هستند.

مفتح

ذكر اسامى واردين به مفتح از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان جعفر بن حسن بن حسن:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 396

ابو عبد اللّه جعفر افوه فرزند ابو العباس احمد بن على باغر.

مهجم:

از نواحى يمن

ذكر اسامى واردين مهجم از اولاد عباس بن على از جمله برخى از اولاد عبيد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس:

اسماعيل بن محسن بن حسين بن على بن عبد اللّه بن حسن بن عبيد اللّه، بازماندگانش عبارتند از: ابو تراب محسن و ابو الفضل يحيى.

مروه:

از نواحى حجاز

ذكر اسامى واردين به مروه از فرزندان جعفر طيّار از جمله برخى از اولاد على زينبى:

اسحاق بن صالح بن محمد امير فرزند يوسف بن جعفر بن ابراهيم رئيس، بازماندگانش عبارتند از: صالح و قاسم.

مصيق:

از نواحى يمن

ذكر اسامى واردين به مصيق از فرزندان حسن بن على، سپس از فرزندان حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

ابو محمد حسن بن موسى بن عبد اللّه بن موسى جون فرزند عبد اللّه كه در همان جا به قتل رسيد، بازماندگانش عبارتند از: احمد، سليمان- وى با پدرش در مصيق كشته شدند-، محمد، زيد، ابراهيم، يحيى- كه دخترانى داشته است- و موسى.

ميافارقين

ذكر اسامى واردين به ميافارقين از اولاد حسن بن على سپس برخى از اولاد حسن بن حسن از جمله بعضى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 397

از جمله فرزندان حسن بن على (ع) كه در ميافارقين از دنيا رفت، موسى بن قاسم بن عبد اللّه بن محمد بن (محمد بن على خذوه پسر حمزه طويل شعرانى پسر احمد كركوره پسر محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى پسر قاسم بن حسن بن زيد، بازماندگانش عبارتند از: محمد كه بازماندگانى دارد، ابو جعفر احمد و اميرك كه اين دو نيز در خراسان) بازماندگانى دارند ، عبد اللّه بن عبد اللّه.

موصل

ذكر اسامى واردين به موصل از فرزندان عمر اطرف از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمّد بن عمر اطرف .

1- ابو الحسن على بن محمد نسب شناس فرزند على بن على بن ابى طالب محمد بن ابى عبد اللّه محمد ملقطه فرزند احمد بن على بن محمد بن يحيى صوفى پسر عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف. كه وى نسب شناس بوده و كتاب المجدى در انساب طالبيّون از اوست. وى پسرى به نام ناصر داشته و اولاد وى در موصل هستند .

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 398

بازماندگانش در موصل عبارتند از: ابو على محمد، ابو طالب هاشم و صفيه كه مادر اينها زن هاشميّه اى بوده است و همين زن كتاب المجدى را از سيد ابو محمد حسن موسوى هروى آموخته و از وى روايت كرده است.

2- نقيب نقيبان ابو الحسن على فرزند ابو جعفر احمد بن ابى يعقوب اسحاق بن

ابى عبد اللّه جعفر ملك ملتانى پسر ابو عمر محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف وى در همان جا مقيم شد و سرانجام پس از بازگشتش از مصر از دنيا رفت، بازماندگانش عبارتند از: ابو الفضل عباس و ابو طالب حسن. از ابو الغنائم محمد علوى عمرى نسب شناس نقل كرده اند كه على بن ابى جعفر هيچ فرزندى نداشته است.

ذكر اسامى واردين به موصل از اولاد جعفر طيّار از جمله برخى از فرزندان على زينبى:

1- عبّاس بن عبد الصّمد بن حسن بن عبّاس بن ادريس بن محمد بن جعفر بن ابراهيم رئيس.

2- على بن ابى الحديد حسن بن محمد بن قاسم بن محمد بن اسحاق بن عبد اللّه فرش فرزند جعفر بن ابراهيم رئيس، كه نقيب موصل نيز بوده و فرزندى از او باقى نماند.

ذكر اسامى واردين به موصل از اولاد اسحاق عريضى اشرف فرزند عبد اللّه جواد:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 399

برخى از فرزندان حسين بن محمّد بن احمد بن حمزة بن قاسم بن اسحاق اشرف عريضى.

مهريجرد:

از روستاهاى يزد از نواحى اصفهان .

مرالحلان:

از نواحى ديلم

مبرّز:

از سرزمين ديلم

موقان:

بين ديلم و جيل

مامطير:

از نواحى طبرستان

ذكر اسامى واردين به مامطير از فرزندان حسن بن على، سپس از فرزندان زيد بن حسن بن حسن، از جمله برخى از اولاد قاسم بن زيد بن حسن:

1- ابو على احمد خطيب فرزند ابو على حسين خطيب پسر محمد بن قاسم بن محمد بطحانى، بازماندگانش عبارتند از: زيد شعرانى خطيب، ابو جعفر محمد اعور، ابو طالب حمزه- اين سه تن خود بازماندگانى داشته اند-، فاطمه، مليكه- مادرشان بانومة دختر حسين بن تاجر بوده است- و ابو عبد اللّه حسين كه بازماندگانى داشته و مادرش خديجه دختر حسن دهقان بوده است.

2- برخى از فرزندان ابو القاسم پسر محمد مهدى اطروش فرزند عبيد اللّه بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى، بعضى گفته اند: وى ملقّب به ابو عبد اللّه بوده است.

ذكر اسامى واردين به مامطير از اولاد حسين بن على، سپس از اولاد حسين

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 400

اصغر از جمله برخى از فرزندان حسن بن حسين اصغر:

ابو القاسم حمزة بن على مرعش فرزند عبيد اللّه بن محمد بن حسن بن حسين اصغر، بازماندگانش عبارتند از: ابو الحسن على مامطيرى، ابو محمد حسن محدّث فقيه و ابو عبد اللّه محمد.

مرو الروذ (مرورود):

از شهرهاى خراسان

ذكر اسامى واردين به مرو رود از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان جعفر بن حسن بن حسن:

1- برخى از اولاد ابو عبد اللّه محمد ، بن احمد بن ابى عبد اللّه بن محمد بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 401

عبيد اللّه امير.

2- برخى از فرزندان حسين بن ابى عبد اللّه محمد بن عبيد اللّه امير پسر

عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن.

منجوران

ذكر اسامى واردين به منجوران از اولاد عمر اطرف از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه پسر محمد بن عمر اطرف:

عمر بن محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف، مادرش امّ ولد بوده و فرزندانى بنام محمد و احمد داشته كه اين دو تن نيز بازماندگانى داشته اند.

مرو

ذكر اسامى واردين به مرو از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد:

1- از منتقلان نيشابور به مرو، ابو الحسن محمّد بن حسين بن داوود بن على نقيب فرزند عيسى بن محمّد بطحانى است، بازماندگانش عبارتند از:

حسين، حسن، امّ حسين، و زينب كه مادرشان آمنه دختر محمّد بن احمد بن عبد اللّه بن حسن بن جعفر است .

2- مانكديم بن ناصر مؤذّن، محمد بن على قزوينى فرزند حسين نقيب پسر ابو الغيث محمد بن يحيى بن حسين بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى، وى فرزندى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 402

در مغرب داشته است.

3- برخى از فرزندان ابو محمد حسن احشاش پسر ابو عبد اللّه بن جعفر- ثابت نشده- فرزند ابو جعفر محمد ادرع بن عبيد اللّه امير پسر عبد اللّه بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن. شيخ كيا يحيى از قول نيشابورى نقل مى كند كه وى در مرو و جاهاى ديگر بازماندگانى داشته است، اما عمرى هروى در نامه خراسان بازماندگانى براى وى ذكر نكرده و مى گويد او فقط سه دختر داشته است و هر كس جز اين را ادّعا كند نادرست است.

ذكر اسامى واردين به مرو از فرزندان حسين بن على، سپس برخى از فرزندان

محمد باقر (ع) از جمله بعضى از اولاد على عريضى:

1- ابو طالب جعفر فرزند على بن احمد بن على بن عبد اللّه بن حسن بن على عريضى، بازماندگان وى عبارتند از: ابو الحسن، حسين، زيد، قاسم و حسن.

2- از جمله كسانى كه از قم به مرو منتقل شده اند، ابو على احمد بن حسين جذوعى فرزند احمد بن حسين بن احمد شعرانى فرزند على عريضى است.

ذكر اسامى واردين به مرو از اولاد عباس بن على از جمله برخى از فرزندان حمزة بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس:

1- عبد اللّه بن عباس بن قاسم بن حمزة بن حسن بن عبيد اللّه.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 403

2- جعفر بن قاسم بن حمزة بن حسن بن عبيد اللّه .

ذكر اسامى واردين به مرو از اولاد ابراهيم بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس:

شيخ ابو طيّب احمد بن على بن ابراهيم بن حسن بن عبيد اللّه، بازماندگانش عبارتند از: محمد، على و حسين كه تعداد اعقاب آنها اندك است.

ماوراء النّهر بلخ

ذكر اسامى واردين به ماوراء النّهر بلخ از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن از جمله برخى از اولاد ابراهيم بن حسن بن حسن:

عيسى بن علان بن محسن بن عبد اللّه بن محمد بن حسن بن قاسم رسى، در اصفهان سال 463 پير مرد معلمى به لباس خراسانى را ديدم كه با سپاهيان حركت مى كرد، گفت : اين شخص ابو القاسم زيد بن عيسى بن عليان است.

اولاد وى عبارتند از: ابو المكارم حمزه، ابو الحسن، على، ابو طالب محسن، ابو المعالى عليان، ابو فخر رضا و ابو حيدر محمد، و اسماء، شريفه و

بانو دولتى.

لازم است كه دقّت شود و كنجكاوى به عمل آيد تا پس از صحت، نسب اينان به ثبوت رسد- ان شاء اللّه.

ذكر اسامى واردين به ماوراء النّهر بلخ از كسانى كه به ابراهيم بن محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن، نسبت داده مى شوند:

در ماوراء النّهر بلخ گروهى هستند كه خود را به ابراهيم بن محمد نفس زكيه منسوب مى دانند. استادم كيامرشد بالله مى گويد ابن ابى جعفر و ديگر

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 404

نسب شناسان آنان را از جمله فرزندان ابراهيم ننوشته اند، و خداوند بهتر مى داند.

ابو نصر سهل بن عبد اللّه بخارى نسب شناس مى گويد: نامى از آنها در جرايد نقباى شهرها ديده ام و آنها معروف به بنى طبلى مى باشند.

مكران

ذكر اسامى واردين به مكران از اولاد محمد بن حنفيّه از جمله برخى از فرزندان جعفر بن محمد بن حنفيّه:

على بن جعفر اصغر فرزند عبد اللّه بن جعفر بن محمد بن حنفيّه، بازماندگانش عبارتند از: محمد و على.

ملتان

ذكر اسامى واردين به ملتان از اولاد حسن بن على سپس از اولاد زيد بن حسن از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن حسن:

1- على بن حسين بن عبد الرحمن بن قاسم بن محمد بطحانى، بازماندگانش عبارتند از: حسن و حسين.

2- عبد اللّه بن محمد بن حسن بن محمد بن حسن بن محمد بن عبد الرحمن شجرى.

3- برخى از اولاد عبد اللّه بن ابى الحسن محمد بن حسن بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى (مطابق نقل از ابن ابى جعفر عبيدلى نسب شناس).

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 405

باب نون

اشاره

اسامى شهرها و جاهايى كه با حرف نون شروع مى شود و طالبيّون بدان جا منتقل شده اند:

نهر اسهلان، نسمين، نوبه، نجران، ناسور، نيل، نينوى، نهروان، نصيبين، نرمين و نيشابور.

نهر اسهلان:

از شهرهاى مغرب

ذكر اسامى واردين به نهر اسهلان از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

محمّد بن علىّ بن عمر بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه، ملقّب به كنون، ريش بورى داشت و بر رى تا نهر ارسلان حكمرانى مى كرد.

نهر اعظم :

از شهرهاى مغرب

ذكر اسامى واردين به نهر اعظم از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد حسن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 406

ابن حسن از جمله از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

برخى از فرزندان ادريس بن ادريس بن عبد اللّه .

نسمين:

از نواحى مغرب

ذكر اسامى واردين به نسمين از اولاد حسن بن على، سپس از فرزندان حسن ابن حسن از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن:

قاسم بن احمد بن محمد بن قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه.

بازماندگانش عبارتند از: عيسى ابن مسلم، احمد، محمد و اسماعيل.

نوبه:

از شهرهاى مغرب

ذكر اسامى واردين به نوبه از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد زيد بن حسن از جمله بعضى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد.

ابو محمّد جعفر بن حسن بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى، بازماندگانش عبارتند از: على، فاطمه و ام محمد .

ذكر اسامى واردين به نوبه از اولاد حسين بن على، سپس از اولاد على بن على، از جمله برخى از فرزندان حسين بن حسن:

جعفر بن حسين بن حسن افطس، بازماندگانش به نامهاى: مهدى، داوود، ابو محمد حسن و زيد افطس مى باشند.

ابن ابى جعفر نسب شناس مى گويد: نسل جعفر بن حسين را بعضى گفته اند منقرض شده است. و باز در جاى ديگر مى گويد: بعضى گفته اند وى در مغرب و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 407

جاهاى ديگر بازماندگانى دارد كه اين مطلب ثابت نشده است. و من در كتاب نسب العلويه ابو حسن احمد بن عيسى بن على بن حسين اصغر ديدم كه نوشته است:

احمد با پدرش در بلاد نوبه كشته شد و از او اولادى نمانده است، اما محمد، على، ابو القاسم، حمدون، امّ حسن و آمنه در سال قحطى كه در مدينه اتفاق افتاد از دنيا رفتند و كسى از آنها باقى نماند و فاطمه نيز با على بن داوود بن محمد بن سليمان

بن داوود بن حسن بن حسن ازدواج كرده بود و متاركه كرد ... و مادرش رقيه دختر محمد بن عبد اللّه بن حسن بن على زين العابدين (ع)، بوده است.

نجران

ذكر اسامى واردين به نجران از اولاد حسن بن على سپس از اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان ابراهيم بن حسن بن حسن:

ابو محمد حسن فيل فرزند يحيى هادى پسر حسين بن قاسم رسى كه در همان جا به قتل رسيد، مادرش امّ ولد بوده است.

ابو الغنائم مى گويد: وى در نجران كشته شد اما بعضى گفته اند، آن كه در نجران به قتل رسيد حسن بن حسن بوده است، تنها بازمانده وى فرزندى به نام ابو الحسين يحيى بن ابى محمد حسن بوده كه پس از پدرش به دنيا آمد و به نام و كنيه وى موسوم شد.

ناسور:

از نواحى مدينه

ذكر اسامى واردين به ناسور از اولاد جعفر طيّار، از جمله برخى از فرزندان على زينبى:

امير ابو الحسن على بن محمد اكبر پسر يوسف بن جعفر بن ابراهيم سيد رئيس.

بازماندگانش عبارتند از: ابو عبد اللّه محمد، ابو جعفر محمد، قاسم، حسن و حسين (مطابق نقل از ابن ابو جعفر عبيدلى نسب شناس).

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 408

نيل:

از نواحى كوفه

ذكر اسامى واردين به نيل از اولاد عمر اطرف از جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف:

فرزندان زيد بن حسن بن محمد بن حسن بن يحيى بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف ملقّب به فراقد (مطابق نقل ابن ابو جعفر حسينى نسب شناس).

سيد امام مرشد بالله مى گويد: فراقد همان زيد بن حسن بن محمد بن محمد بن حسن صوفى است كه بازماندگانى در نيل دارد.

نصيبين:

به گمانم از نواحى كوفه باشد.

نينوى:

از نواحى موصل

نهروان:

از نواحى بغداد

ذكر اسامى واردين به نصيبين از اولاد حسن بن على سپس از اولاد حسن بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 409

حسن از جمله برخى از فرزندان جعفر بن حسن بن حسن:

1- برخى از فرزندان ابو هاشم محمد بن على باغر بن عبيد الله امير بن عبد الله بن حسن بن جعفر.

2- بعضى از فرزندان حسن بن محمد بن على باغر. مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى ؛ ص409

ر اسامى واردين به نصيبين از اولاد داوود بن حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان سليمان بن داوود بن حسن بن حسن:

قاسم عجيرا فرزند ابراهيم بن حسن بن محمد بن سليمان. مى گويند كه لقب پدرش ابراهيم، عجيرا بوده است. ابو الغنائم دمشقى و ديگران او را از نقيبان و رؤساى نصيبين نام برده اند. بازماندگانش عبارتند از: ابو طالب طاهر، ابو تراب عبيد الله معروف به عبيد، محمد، حمزه- كه بدون فرزند بوده- ابراهيم، على و سليمان كه اين 3 نيز فرزندى باقى نگذاشته اند.

ذكر اسامى واردين به نصيبين از اولاد زيد بن حسن بن على از جمله برخى از فرزندان ابراهيم بن حسن امير فرزند زيد بن حسن:

(محمد بن حسن بن محمد بن ابراهيم) بن حسن امير پسر زيد بن حسن، مادرش امّ سلمه دختر عيسى بن محمد بطحانى و بازمانده اش عبارت است از ابو طاهر داوود كه مادرش امّ ولد بوده است.

ذكر اسامى واردين به نصيبين از اولاد حسين بن على، سپس از اولاد محمد بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 410

على از جمله برخى از اولاد موسى كاظم (ع):

1- محمد بن احمد

بن حسين حرقه فرزند ابراهيم ثانى پسر موسى بن ابراهيم مرتضى فرزند موسى كاظم (ع).

ابو محمد زيد بن حسن موسوى هروى از قول ابو الحسن على عمرى نسب شناس معروف به ابن صوفى نقل مى كند: ابو العباس احمد مخل مفلوج صاحب الخاتم كه مادرش دختر فراس كوفى است، امروزه فرزندانش در نصيبين به نام او معروفند و ابو الحسين كوفى معروف به حرقه پسر ابراهيم ملقّب به كاظم است .

2- از جمله كسانى كه از كوفه به نصيبين منتقل شده اند، موسى بن عبد الله بن موسى كاظم است، بازماندگانش عبارتند از: محمد نصيبينى كه بازماندگانى داشته و اولادش معروف به عوكلانيّين بوده اند؛ عبد الله، احمد و عبيد الله.

سيّد امام مرشد بالله يحيى مى گويد: عوكلانيّون- حسن و محمد- فرزندان موسى بن عبد الله بن موسى كاظم مى باشند، بعضى گفته اند كه نسل ايشان منقرض شده است. البتّه گروهى مدعى شده اند كه از اولاد محمد هستند، و در باره آنها حرفها زده شده است. عبد الله بن موسى در نصيبين بوده و او فرزندانى در كوفه داشته است و ابن خداع جزوى فرزندى براى موسى نقل نكرده است در حالى كه موسى فرزندانى داشته است همچنين برادرانش فرزندانى داشته اند امّا نسب آنها ثابت نشده است. بعضى گفته اند كه فرزندان موسى نيز غير ثابت است. و به همه آنها عوكلانيون مى گفتند و من به خطّ كيا امام چنين يافتم.

ذكر اسامى واردين به نصيبين از اولاد محمد ديباج مأمون فرزند جعفر صادق از جمله برخى از فرزندان على خارص فرزند محمّد ديباج:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 411

1- ابو محمد اميركا كه نامش عبد الله بن حسين بن

حسن بن جعفر بن حسين بن على خارص بوده، زادگاهش قزوين است وى ابتدا به بغداد سفرى كرد و بعد به نصيبين رفت و در آن جا به فرمانروايى رسيد. بعضى گفته اند وى دو پسر به نامهاى حسن و حسين داشته است. (از سيّد مرشد بالله نيز چنين نقل كرده اند).

2- به نصيبين و جاهاى ديگر فرزندان ابو طالب (محل سوارين) اسمر، منتقل شده اند كه اين ابو طالب معروف به اميركا و به نام محسن فرزند حمزة بن محمّد بن على بن حسين بن على خارص مى باشد، از اينرو به آنان فرزندان اميركا مى گفتند .

ذكر اسامى واردين به نصيبين از فرزندان على بن جعفر صادق:

1- حسن بن احمد بن عبد الله بن حسن بن على عريضى. اين نسب خالى از اشكال نيست، هيچ كسى از نسب شناسان در بين فرزندان عبد الله بن حسن بن على عريضى، كسى را به نام احمد ننوشته اند.

ابو محمد زيد بن حسن موسوى هروى از قول حسين بن على بن محمد بن على عريضى فرزند على علوى نسب شناس نقل كرده كه مى گويد: استاد ما براى ما نقل كرد كه وى را يا پدرش احمد را خود ديده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 412

2- حميدان، موسوم به حسين فرزند حسن بن محمد بن حسين بن احمد شعرانى پسر على عريضى.

ذكر اسامى واردين به نصيبين از اولاد اسحاق مؤتمن فرزند جعفر صادق (ع) از جمله برخى از اولاد اسحاق مؤتمن :

حسن بن محمد بن حسن بن اسحاق مؤتمن. بازماندگانش عبارتند از:

ابو الحسن محمد و ابو القاسم احمد كه اين دو معروف به پسران محمديه هستند، زيرا مادرشان رقيّه دختر

ابو تراب محمد (عسل) فرزند على بن على بن محمد بن عون بن على بن محمد بن حنفيه است.

ذكر اسامى واردين به نصيبين از اولاد زيد شهيد، از جمله برخى از فرزندان حسين بن زيد شهيد:

حسين بن احمد بن محمد اكبر بن حسين بن حسين بن زيد، بازماندگان وى عبارتند از: عبيد الله و ادريس.

ذكر اسامى واردين به نصيبين از اولاد محمد بن زيد شهيد:

برخى از اولاد ابى عبد الله جعفر پسر احمد سكين بن جعفر بن محمد بن زيد شهيد.

ذكر اسامى واردين به نصيبين از اولاد حسين اصغر از جمله اولاد عبيد الله اعرج:

ابو على عبيد الله بن حسين بن ابراهيم بن على بن عبيد الله اعرج.

بازماندگانش ابو جعفر محمد نقيب، ابو عبد الله حسين، ابراهيم، اسماعيل و حسن مى باشند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 413

ذكر اسامى واردين به نصيبين از فرزندان عباس بن على از جمله برخى از فرزندان عبد الله بن حسن بن عبيد الله بن عبّاس بن على:

1- ابو على عبيد الله بن محمد لحيانى فرزند عبد الله بن عبيد الله بن حسن بن عبيد الله. بازماندگانش عبارتند از: محمد ملقّب به مهدى و ابويعلى حمزه.

2- حمزة بن محمد بن لحيانى فرزند عبد الله بن عبيد الله بن حسن بن عبيد الله. بازماندگانش عبارتند از: عباس، ابو الفضل ملقّب به غضبان كه اولادش معروف به بنى غضبانند، ابو عبد الله محمد، اسامه و امّ قاسم.

ذكر اسامى واردين به نصيبين از اولاد حمزة بن حسن بن عبيد اللّه بن عباس:

فرزندان احمد بن قاسم بن حمزة بن حسن بن عبيد الله .

ذكر اسامى واردين به نصيبين از اولاد عمر اطرف، از

جمله برخى از فرزندان عبد اللّه بن محمّد بن عمر اطرف:

1- احمد بن حسن قدوسى فرزند حسين بن محمد صوفى پسر يحيى بن عبد الله بن محمد بن عمر اطرف. تنها فرزندش به نام ابو الحسن على بوده است.

2- حسن بن ابى طاهر احمد نسب شناس فقيه پسر عيسى مبارك فرزند عبد الله بن محمد بن عمر، بازماندگانش عبارتند از: ابو طالب على و كلثوم كه مادرشان طبرى بوده، على و فاطمه كه مادرشان عرب و بلاعقب بوده اند.

ابن ابى جعفر مى گويد: امّا حسين بن ابى طاهر احمد بن عيسى مبارك خود در نصيبين و بازماندگانش در قزوين بوده اند.

3- از جمله منتقلان گرگان به نصيبين على اقطع فرزند اسماعيل اصغر پسر جعفر ملك مولتانى فرزند محمد بن عبد الله بن محمد بوده كه تنها بازمانده اش پسرى به نام حسين ديلمى است .

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 414

ذكر اسامى واردين به نصيبين از اولاد جعفر طيّار از جمله از فرزندان على زينبى:

1- برخى از فرزندان على اصغر پسر اسحاق اشرف فرزند على زينبى.

2- برخى از اولاد حسين بن عبد الله بن جعفر بن اسحاق اشرف بن ابى جعفر نسب شناس.

ذكر اسامى واردين به نصيبين از اولاد اسحاق عريضى اطرف:

قاسم بن احمد بن عبد الله بن قاسم بن اسحاق عريضى.

ذكر اسامى واردين به نصيبين از اولاد عقيل بن ابى طالب از جمله اولاد محمد بن عبد الله احول پسر محمد بن عقيل:

1- احمد نسب شناس پسر عبد الله بن عقيل فرزند محمد بن عبد الله احول.

2- همام بن جعفر بن اسماعيل بن احمد بن ابراهيم فرزند عبد الله بن مسلم پسر محمد بن عبد الله

احول، كه فرزندانى در آن جا داشته و مادرش امّ كلثوم دختر داوود بن محمد بن ابراهيم بن حسن بن زيد بن حسن بن على است:

3- فرزندان ابراهيم بن على لقلق پسر ابراهيم دخنه فرزند عبد الله بن مسلم بن محمد بن عبد الله احول.

نريمين:

از روستاهاى نهر

ذكر اسامى واردين به نريمين از اولاد حسن بن على سپس از اولاد زيد بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 415

حسن از جمله اولاد قاسم بن حسن بن زيد بن حسن:

از منتقلان راوند هميره ابو جعفر محمد بن فضل بن حمزة بن عبد الله بن حسين بن محمد ششديو فرزند حسين بن عيسى بن محمد بطحانى، بازماندگانش:

على ابو حسين، ابو طالب عبد الله و ابو الحسن محمد است .

نيشابور

ذكر اسامى واردين به نيشابور از اولاد حسن بن على از جمله از اولاد عبد الله بن حسن بن حسن:

ابو هاشم محمد بن عبد الله بن محمد بن على بن عبد الله بن حسن اعور فرزند محمد كابلى كه در همان جا از دنيا رفت و فرزندانى در آن جا و استراباد و اصفهان داشته است. بازماندگانش عبارتند از: سيد ابوالفضل على كه مادرش دختر حمزه حسنى بوده، اشتر كه مادرش دختر سراهنگ حسينى بوده، ابو عبد الله حسين و ابو حرب ناصر كه مادرشان دختر احمد حسينى بوده است، ابو الغنى و حمزه كه هر دو فرزند نداشته اند و مادرشان خواهر (ناصر علوى) بوده است.

ذكر اسامى واردين به نيشابور از اولاد ابراهيم غمر از جمله برخى از فرزندان اسماعيل بن ابراهيم:

محمد كعكى پسر ابى العطش اسماعيل بن حسن بن عبد الله عالم فرزند حسين بن قاسم رسى. كيا مى گويد: من به خط ابو الغنائم ديدم كه نوشته است:

حسن بن عبد الله تنها بازمانده اش پسرى به نام كعكى در نيشابور بوده است.

ذكر اسامى واردين به نيشابور از نسل جعفر بن حسن بن حسن از جمله از اولاد محمد بن حسن بن

جعفر بن حسن:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 416

بعضى از فرزندان حسن سليق فرزند على بن محمد بن حسن بن جعفر .

ذكر اسامى واردين به نيشابور از فرزندان زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد:

1- مظفّر بن محسن بن على بن ابى جعفر محمد روذراورى فرزند حسن بصرى پسر قاسم بن محمد بطحانى.

2- از منتقلان طبرستان به نيشابور، ابو عبد الله حسين بن داوود فرزند ابو تراب على نقيب مصر پسر عيسى بن محمد بطحانى كه مادرش عاميه از اهل آمل به نام عبدونه است و بازماندگانش به نامهاى، ابوالقاسم زيد، ابو الحسن محمد كه فرزندانى نيز داشته است، ابو الحسين و ابو على محمد - فرزندانى داشته است-، امّ حسن و امّ حسين كه مادرشان به نام محله دختر محمد كبرى و ابراهيم، على و احمد كه هر سه بلاعقب بوده اند .

3- ابو الغيث حسن اميرك فرزند ناصر مؤذّن، بنام محمد بن على قزوينى فرزند حسين نقيب پسر ابو الغيث محمد بن يحيى بن حسن بن محمد بن عبد الرّحمن شجرى.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 417

ذكر اسامى واردين به نيشابور از فرزندان اسماعيل جالب الحجارة، از جمله برخى از فرزندان على زانكى:

از جمله منتقلان رى احمد بن على زانكى. از قول تميمى نقل كرده اند كه احمد در جنگ حساره كه در نيشابور اتّفاق افتاد كشته شد. تنها بازمانده وى عبارت است از: ابو الحسن على.

ذكر اسامى واردين به نيشابور از اولاد حسين بن على، سپس از فرزندان محمد بن على از جمله از اولاد موسى كاظم:

1- عباس بن جعفر ذكى حراق بن على

صاحب عسكر بن محمد بن على بن محمد بن رضا فرزند موسى كاظم. استادم كيا از شريف نسب شناس ابو حرب نقل كرده است كه اين شخص نسب شناس بوده است.

2- از ساكنان آبه كه به نيشابور منتقل شده است، اسحاق بن موسى بن اسحاق بن ابراهيم بن موسى بن ابراهيم بن موسى كاظم (ع) است، تنها بازمانده اش پسرى به نام موسى بوده است.

3- ابو جعفر محمد بن جعفر بن حسن بن على بن محمد بن احمد بن هارون بن موسى كاظم.

4- ابو جعفر محمد بن جعفر بن محمد بن احمد بن هارون بن موسى كاظم.

5- برخى از اولاد محمّد بن احمد بن محمد اعرابى فرزند قاسم بن حمزة بن موسى كاظم.

ذكر اسامى واردين به نيشابور از اولاد على عريضى:

1- از منتقلان مدينه به نيشابور جعفر بن حسن بن عيسى رومى فرزند محمد اشرف ازرق فرزند عيسى بن محمد اكبر بن على عريضى .

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 418

2- ناصر بن حسن بن على بن حسين بن احمد بن حسين بن احمد شعرانى فرزند على عريضى. بازماندگانش عبارتند از: ابو القاسم على ملقب به حجازى و ابو الحسن محمد.

3- كسى كه خودش را چنين معرفى مى كرد: من، طاهر بن طاهر بن ابى محمد حسن بن احمد بن عبد الله بن على بن عبيد الله بن احمد شعرانى هستم، امّا وى مدّعى كذّاب و در ادّعاى خود دروغگو بوده است.

مؤلّف مى گويد: بازماندگان ابو محمد حسن بن احمد بن عبد الله بن محمد بن على بن عبيد الله چهار تن هستند كه عبارتند از: ابو الطيّب زيد كه به اصفهان رفته و در آن

جا پسرى داشته است و ابو الحسن احمد كه مقيم يزد شد . مادر اين دو تن زنى به نام امّ كلثوم بوده است.

ذكر اسامى واردين به نيشابور از اولاد محمد ديباج از جمله از فرزندان على خارص:

يكى از فرزندان ابو محمد جعفر بن محمد جور بن حسن بن على خارص.

ذكر اسامى واردين به نيشابور از فرزندان حسين اصغر از جمله برخى از فرزندان على بن حسين اصغر:

محمد بن عيسى بن ابى طالب محمد بن جعفر بن عيسى بن على.

بازماندگانش عبارتند از: مطهر ، حسن، جعفر، اسماعيل، على و حمزه.

ذكر اسامى واردين به نيشابور از فرزندان حسن افطس از جمله از اولاد حسن مكفوف:

ابو جعفر احمد زباره فرزند محمد اكبر پسر عبد الله مكفوف بن حسن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 419

مكفوف، كه از آبه بدان جا منتقل شد و سپس در ايام داعى به طبرستان رفت و با وى در آن جا اقامت گزيد سپس دوباره به نيشابور بازگشت و اولادش در آن جا بودند. و بازماندگان وى عبارتند از: ابو حسين محمد ، ابو حسن محمد شاعر قاضى كه بلا عقب بوده است و ابو على محمد نقيب كه در جمادى الاولى سال 260 به دنيا آمده و در ربيع الآخر سال 360 از دنيا رفت و حديث نقل مى كرد.

ذكر اسامى واردين به نيشابور از اولاد محمد حنفيّه از جمله برخى از اولاد جعفر اصغر فرزند محمد حنفيّه:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 420

از منتقلان قم به نيشابور، ابوالفضل حسن بن محسن بن حمزة بن على بن احمد زاهد فرزند محمد بن على بن عبد الله بن جعفر

بن عبد الله بن جعفر اصغر، بازماندگانش عبارتند از: ابو زيد مهدى و طاهر.

ذكر اسامى واردين به نيشابور از اولاد عمر اطرف از جمله از اولاد عبد الله بن محمد بن عمر اطرف:

برخى از فرزندان هارون بن جعفر ملتانى فرزند محمد بن عبد الله بن محمد بن عمر اطرف.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 421

باب واو

اشاره

اسامى شهرها و جاهايى كه با حرف واو شروع مى شوند و طالبيّون بدان جا رفته اند:

وليلى، وشنانه، ولهاصة، وادى الحجارة، ودان، وادى القرى، واسط، ورامين، ونك ، ويمه.

وليلى:

از نواحى مغرب

ذكر اسامى واردين به وليلى از اولاد حسن بن على سپس از اولاد حسن بن حسن:

ابو محمد ادريس اصغر فرزند ادريس بن عبد الله بن حسن بن حسن، مادرش امّ ولد بربريّه و بعضى گفته اند مادرش به نام امونه دختر راشد مغربى عسى بوده است. بازماندگانش عبارتند از: عبد الله، قاسم، محمد، يحيى و عمر كه همه اينها

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 422

فرزندانى نيز داشته اند و اما فرزندان ديگر به نامهاى: احمد، عيسى، حمزه، جعفر، سليمان و داوود هيچكدام نسبشان ثابت نشده است. از ابن ابى جعفر نسب شناس اين چنين نقل شده امّا كيا از قولى ابو الغنائم ضمن نقل اين مطلب مى گويد: وى اولاد و بازماندگان زيادى داشته كه گسترده بودند.

وشنانه

ذكر اسامى واردين به وشنانه از اولاد حسن بن حسن از جمله اولاد عبد الله بن حسن بن حسن:

برخى از اولاد داوود بن ادريس بن ادريس بن عبد الله بن حسن بن حسن.

ولهاصه

ذكر اسامى واردين به ولهاصه از اولاد حسن بن على سپس از اولاد حسن بن حسن از جمله اولاد عبد الله بن حسن بن حسن:

برخى از اولاد داوود بن ادريس بن ادريس بن عبد الله بن حسن بن حسن.

وادى الحجارة

ذكر اسامى واردين وادى الحجاره از اولاد حسن بن حسن از جمله از اولاد عبد الله بن حسن:

فرزندان محمد بن قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبد الله.

وادى القرى

ذكر اسامى واردين به وادى القرى از اولاد جعفر طيّار از جمله برخى از اولاد على زينبى:

ابو محمد حمزة بن حسن بن محمد بن حمزة بن اسحاق اشرف. بازماندگانش عبارتند از: ابو عبد الله محمد اطروش، قاسم، ابو تراب محمد، حسن، جعفر، حسين و عبد الله.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 423

ذكر اسامى واردين به وادى القرى از اولاد اسحاق اطرف عريضى:

محمد بن حسن بن محمد بن جعفر بن قاسم بن اسحاق عريضى.

واسط

ذكر اسامى واردين به اواسط از اولاد حسن بن على سپس از اولاد حسن بن حسن از جمله اولاد عبد الله بن حسن بن حسن:

1- ابو جعفر محمد بن احمد بن ابى جعفر محمد اكبر فرزند حسن اعور پسر عبد الله اشتر. مادرش امّ ولد به نام همّة و بازماندگانش به نامهاى: ابو العلاء عبد الله كه مادرش زنى به نام حسينيه بوده، خديجه و ابو طالب كه فرزندى نداشته اند و مادر ابو طالب حسنيّه بوده است و ابو السّرايا حسن كه بعضى گفته اند نامش حسين بوده و مادرش زنى از غير سادات بوده و ابو البركات محمد، على كه اين دو نيز بدون فرزند بوده اند و فاطمة.

2- عبد الله بن محمد بن ابراهيم بن عبد الله بن محمد بن يحيى بن عبد الله كه بدون فرزند بوده است.

ذكر اسامى واردين واسط از اولاد ابراهيم غمر از جمله اولاد اسماعيل ديباج اكبر فرزند ابراهيم غمر:

1- ابو محمد قاسم بن عبد الله عالم فرزند حسين بن قاسم بن ابراهيم طباطبا كه وى فرزندانى داشته است.

2- از جمله منتقلان بصره به واسط، ابو الحسن محمد بن حسن بن جعفر بن قاسم بن

محمد بن قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطبا است كه در آن جا نقيب بوده

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 424

و عنوان تاج الشّرف و صاحب الصّربه كه اولاد ذكور نداشته است.

ذكر اسامى واردين به واسط از اولاد جعفر بن حسن بن حسن از جمله از اولاد عبد الله بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن:

1- ابو عبد الله- بعضى گفته اند: عبيد الله - بن حسين بن احمد بن ابى العبّاس محمد بن عبيد الله بن عبد الله بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن، وى در واسط نقيب بوده و اولاد ذكور نداشته است.

2- ابو هاشم محمّد و ابو عبد الله محمّد فرزندان عبيد الله بن ابى عبد الله محمّد بن عبد اللّه امير پسر عبد الله كه در واسط معروف به بنى قرشيّه بوده اند، از ابو هاشم محمد بن عبيد الله پسرى به نام ابو القاسم عبيد الله باقى ماند اما ابو عبد الله محمد بن عبيد الله فرزند ذكور نداشته است.

3- از اولاد ابى العباس محمد بن حسين بن ابى القاسم احمد بن ابى العباس محمد بن عبيد الله امير فرزند عبد الله بن حسن بن جعفر.

ذكر اسامى واردين به واسط از اولاد حسين بن على از جمله از اولاد موسى كاظم (ع):

1- عبد اللّه بن محمّد بن ابراهيم فرزند محمد بن عبيد الله بن موسى كاظم (ع)، بازماندگانش عبارتند از: ابو البركات يحيى و ابو طالب محمد . بنا به گفته ابن ابى جعفر عبيدلى درباره وى نظرات نامساعد و غمز و طعن ابراز شده است .

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 425

2- على بن

محمد بن موسى بن قاسم بن عبيد الله بن موسى كاظم ملقب به سخطه.

ذكر اسامى واردين به واسط از اولاد على عريضى:

از ساكنان مدينه كه به واسط منتقل شده اند، يحيى بن حمزة بن عبيد الله بن حسن بن محمد اكبر فرزند على عريضى، ملقّب به شعرانى است.

ذكر اسامى واردين به واسط از اولاد عمر اشرف:

اميركا كه نام اصليش محمد فرزند جعفر بن احمد نقيب قم فرزند على بن محمد شجرى پسر عمر بن علىّ بن عمر اشرف بوده است.

ابن طباطبا و ابو الغنائم مى گويند: ابن ابى الشّجرى از اولاد ابو عبد الله محمد بن عمر بن علىّ بن عمر اشرف مى باشد.

نيشابورى نسب شناس مى گويد: شجرى همان حسن بن على بن عمر اشرف است.

استادم كيا از آقاى نسب شناس شيخ شرف ابو حرب نقل مى كند، نسبتهايى را كه ابن ابى جعفر و ابن طباطبا گفتند، قول هر دو صحيح است و از جمله آنها شجرى است و بازماندگان آنان اندكند.

ذكر اسامى واردين به واسط از اولاد حسين اصغر از جمله اولاد عبيد الله اعرج:

ابو الحسن محمد بن جعفر بن على نسب شناس فرزند ابراهيم بن محمد جوانى پسر حسن بن محمد جوانى فرزند عبيد الله اعرج، بازمانده وى ابو يعلى محمد نقيب مى باشد.

ذكر اسامى واردين به واسط از اولاد حسن بن حسين اصغر:

ابو ابراهيم اسماعيل بن حسن حسكا فرزند جعفر بن محمد سليق پسر عبد الله ابن محمد بن حسن كه در آن جا شغل قضاوت داشت و ملقب به شعرانى احول بود و بازماندگانش عبارتند از: ابو جعفر محمد نقيب، زيد، على و حمزه كه هر كدام فرزندانى نيز داشته اند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا

عطائى، ص: 426

ذكر اسامى واردين واسط از اولاد حسن افطس از جمله از اولاد حسن مكفوف:

محسن بن عبّاس بن حسين ترنج فرزند على بن حسن مكفوف معروف به ابن نعمة، استادم سيد يحيى مى گويد: وى به مادرش نعمة كه مغنيه بوده است منسوب بوده و پسرى در واسط و پسرى در سورا و دختر يا دخترانى در صنعاى يمن داشته است.

ورامين:

از نواحى رى

ذكر اسامى واردين ورامين از اولاد حسن بن على سپس از اولاد زيد بن حسن از جمله اولاد قاسم بن حسن بن زيد بن حسن:

1- (ذوالفقار حسين بن ابى حرب حسين بن هادى فرزند حمزه سراهنگ پسر على بن زيد بن على بن عبد الرّحمن شجرى فرزند قاسم بن حسن) بازماندگانش عبارتند از: مرتضى كه نامش حسين و مجتبى كه نامش حسن بود.

2- يحيى بن على بن على بن عبد الرّحمن شجرى كه در ورامين كشته شد و فرزندى از او باقى نماند.

ويمه:

از روستاهاى دماوند از نواحى رى

ذكر اسامى واردين به ويمه از اولاد جعفر طيّار از جمله از اولاد على زينبى:

ابو عبد الله حسين بن محمد بن على بن احمد بن جعفر بن سليمان بن داوود ابن ابى الكرم عبد الله بن محمد بن على زينبى. بازماندگانش عبارتند از: ابو زيد عبد الله، ابو الحسن على، ابو جعفر محمد، ابوالقاسم محمد، ابو محمد حسن، فاطمه و سيده كه در اصفهان ابو عبد الله حسين بن على بن حسين بن محمد ابن على بن احمد بن جعفر بن سليمان بن داوود بن ابى الكرم عبد الله بن محمد ابن على را من در ماه شعبان سال 16 ديده ام.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 427

باب هاء

اشاره

اسامى شهرها و جاهايى كه با حرف هاء شروع مى شوند و طالبيّون بدان جا رفته اند:

هيت، همدان، هوسم، هرات، هند.

هيت

ذكر اسامى واردين به هيت از اولاد حسن بن حسن از جمله از اولاد ابراهيم ابن حسن بن حسن:

سالم بن ابى منصور محمد بن احمد بن سليمان بن قاسم رسى كه به مصر انتقال يافت.

همدان

ذكر اسامى واردين به همدان از اولاد حسن بن على سپس از اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از اولاد عبد الله بن حسن بن حسن:

از كسانى كه از قم به همدان انتقال يافتند، حسين افطس فرزند على معروف به ابن منىّ النّفس پسر ابى جعفر محمد اصغر نقيب كوفه پسر حسن اعور فرزند

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 428

محمد كابلى است و تنها بازمانده اش ابو الحسن على مى باشد.

ذكر اسامى واردين به همدان از اولاد جعفر بن حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان محمد بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن:

1- كسى كه در همان جا كشته شد، ابو الحسين احمد بن عبيد الله فرزند حسن سليق پسر على بن محمد بن حسن بن جعفر، بازماندگانش عبارتند از:

ابو الفضل عبيد الله و ابو جعفر محمد و ابو زيد محسن.

2- ابو جعفر محمد بن حسن سليق، بازماندگانش عبارتند از: ابو الحسن على كه مادرش زنى از قبيله خزاعه بود، و ابو على احمد و ابو الحسين محمد.

ذكر اسامى واردين به همدان از اولاد زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد:

1- از جمله كسانى كه مقيم بصره بوده و به همدان منتقل شده، ابو عبد الله حسين بن حسن بصرى فرزند قاسم بن محمد بطحانى است كه مادرش امّ ولد و بازماندگانش به نامهاى: ابو الحسن على كه اولاد زيادى

داشته و ابو اسماعيل على كه فرزندى شهيد در همدان از خود به يادگار گذاشت. آقاى شيخ شرف و ابن ابى جعفر حسينى عبيدلى نسب شناس و ديگران گفته اند: نسب ايشان، يعنى: نسب ابو الحسين على و ابو اسماعيل على و ابو ابراهيم على و ابو الحسن على و ابوالقاسم على و ابو زيد على و ابويعلى على، ثابت نشده است، من نام كسى را جز ابو الحسين على و ابو اسماعيل على در بين بازماندگان وى نديده ام.

2- ابو الحسن على بن ابى جعفر محمد ازرق و رذراورى فرزند ابو عبد الرّحمن حسن بصرى پسر ابو محمد قاسم بن ابى عبد الله بطحانى، بازماندگانش عبارتند از:

محسن كه مادرش امّ ولد و بعضى گفته اند سلمة دختر حسين بن حسن بصرى بوده است و ابوالقاسم طاهر، ابو عبد الله حسين، ابو جعفر محمد، ابو الحسين احمد و فاطمه و محمد كه بدون فرزند بوده اند و امّ قاسم كه مادر اين سه تن زنى به نام امّ عبد الله بوده است.

3- كسى كه در همدان بازرگان بود، به نام ابو القاسم يحيى بن على بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 429

حسين بن هارون اقطع فرزند حسن بن محمد بن هارون بن محمد بطحانى.

(استادم كيا از قول ابوالغنائم دمشقى نسب شناس چنين نقل كرده است.)

4- برخى از اولاد على شعرانى فرزند زيد بن حمزة بن زيد بن محمد بن جعفر بن محمد بن ابراهيم بن محمد بطحانى.

ذكر اسامى واردين به همدان از اولاد حسين بن على از جمله برخى از فرزندان موسى كاظم:

1- ابو طالب ناصر بن احمد بن موسى بن احمد بن محمد اعرج

فرزند احمد بن موسى بن محمد بن على الرّضا فرزند موسى كاظم (ع)، برادرش ابو المعالى عيسى بن احمد بن موسى نقيب نيز در همدان بوده است، ابو المعالى بزرگتر از وى بوده و مادر هر دوى آنها زينب دختر عبد الله بن حسين بن حسن بصرى است.

2- احمد بن ابراهيم بن محمد يمانى فرزند عبد الله بن موسى كاظم، بازماندگانش عبارتند از: عبد الله، ابو اسحاق ابراهيم، ابو الحسين موسى، على كه فرزندانى نيز داشته و ابو محمد قاسم و هاشم.

ذكر اسامى واردين به همدان از اولاد على عريضى:

1- اسحاق (بن عيسى) فرزند محمد اكبر پسر على عريضى، بازماندگانش عبارتند از ابو الحسين عيسى، ابراهيم، موسى، طاهر و محمد.

2- برخى از فرزندان ابو الحسن عيسى بن ابراهيم بن عيسى نقيب پسر محمد اكبر.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 430

ذكر اسامى واردين همدان از اولاد حسن افطس، از جمله برخى از فرزندان حسن مكفوف:

ابو الحسن على بن احمد بن جعفر بن حسين ترنج شاعر پسر على بن حسن مكفوف.

هوسم

ذكر اسامى واردين به هوسم از اولاد حسن بن على سپس از اولاد زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد:

1- ابوالقاسم حمزه واعظ فرزند على بن طعنة بن حمزة بن محمد بن حمزة ابن قاسم بن حسن بن زيد.

2- كيا قاضى فرزند ابو عبد الله حسين اميركا خشاب پسر على بن زيد بن على بن عبد الرّحمن شجرى، بازماندگانش عبارتند از: اميركا، قاسم و داعى.

4- از جمله كسانى كه از طبرستان به هوسم منتقل شد، زيد بن احمد بن عبيد الله بن محمد بن عبدالرّحمن شجرى است، بازماندگانش

عبارتند از:

ابو الحسن محمد و احمد.

هرات

ذكر اسامى واردين به هرات از اولاد حسن بن على سپس از اولاد حسن بن حسن:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 431

حسن بن احمد بن عبد الله بن حسن اعور كه در همانجا از دنيا رفت و فرزندى از او باقى نماند.

ذكر اسامى واردين به هرات از اولاد حسين بن على، سپس از فرزندان محمد بن على از جمله برخى از اولاد موسى كاظم (ع):

1- برخى از فرزندان محمد بن احمد بن محمد اعرابى هروى ، كه من از او كتاب مجدى را در انساب طالبيّون استماع كردم.

2- على بن محمد بن قاسم بن حمزة بن موسى الكاظم (ع) .

3- احمد بن قاسم بن حمزة بن موسى الكاظم (ع) .

ذكر اسامى واردين به هرات از اولاد زيد شهيد از جمله برخى از اولاد حسين بن زيد:

فرزندان يحيى بن قاسم بن على بن يحيى بن حسين بن زيد. اين مطلب را ابن ابى جعفر عبيدلى نسب شناس از قول ابو الحسن احمد بن عمران بن موسى اشنانى نقل كرده است. امّا ابو عمر و عثمان بن حاكم بن منتاب تغلبى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 432

نسب شناس مى گويد: آنان عبارتند از همين يحيى بن قاسم و امّ عبد الله و امّ عيسى.

ذكر اسامى واردين هرات از اولاد محمد بن زيد شهيد:

ابو جعفر محمد اكبر فرزند جعفر بن قاسم بن جعفر بن محمد، بازماندگانش عبارتند از: على، اسماعيل، جعفر، امّ سلمه و زينب.

ذكر اسامى واردين هرات از اولاد عمر اطرف از جمله برخى از فرزندان عبد الله بن محمد بن عمر اطرف:

1- اولاد جعفر ملتانى فرزند

محمد بن عبد الله بن عمر اطرف.

2- كسى كه خود را منسوب به حسين بن محمد سليق بن عبد الله بن محمد بن حسن بن حسين اصغر مى دانست.

آقاى نسب شناس ابن ابى جعفر عبيدلى مى گويد: در هرات بلخ كسانى هستند كه خود را به حسين بن محمد سليق منتسب مى كنند، در صورتى كه آنان در ادّعاى خود دروغگويند .

هند

ذكر اسامى واردين به هند از اولاد حسن بن على، سپس از اولاد زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان قاسم:

برخى از فرزندان حسن بن عبدالرّحمن بن قاسم بن محمد بطحانى .

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 433

ذكر اسامى واردين به هند از اولاد محمد بن حنفيّه، از جمله برخى از فرزندان على بن محمد بن حنفيّه:

بعضى از فرزندان حسن بن على بن محمد اشهل بقيع فرزند عون بن على.

ذكر اسامى واردين هند از اولاد عمر اطرف، از جمله برخى از فرزندان محمد بن عمر اطرف:

1- محمد بن عمر بن محمد بن عبد الله بن محمد.

2- اولاد محسن بن جعفر ملتانى فرزند محمد بن عبد الله بن محمد.

سيد زين الشّرف مى گويد: محسن پسر جعفر ملتانى دخترانى داشته است.

3- برخى از فرزندان احمد بن جعفر ملتانى فرزند محمد بن عبد الله بن محمد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 434

باب ياء

اشاره

اسماء شهرها و جاهايى كه با حرف يا، شروع مى شوند و طالبيّون بدان جا منتقل شده اند:

يزد، ينبع، يمن، يمامه.

يزد

ذكر اسامى واردين به يزد از اولاد حسين بن على سپس از اولاد محمد بن على از جمله، برخى از اولاد على عريضى:

ابو الحسن على بن عبيد الله بن احمد شعرانى فرزند على عريضى، مادرش امّ حسين دختر محمد بن حمزة بن قاسم بن حسن امير فرزند زيد بن حسن، بازماندگانش امروز منحصر به يك تن، يعنى قاسم ابو جعفر محمد كه خود

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 435

بازماندگانى نيز دارد. اما ابوالقاسم احمد فرزند ذكور نداشته است و زيد، حسن، حسين، عبيد الله، عبد الله، زينب و خديجه- بگفته كيا زين الشّرف- محسن و خديجه ديگر فرزندان او بوده اند.

ذكر اسامى واردين به يزد از اولاد جعفر طيار از جمله برخى از فرزندان على زينبى:

از جمله كسانى كه از قزوين به يزد انتقال يافتند؛ ناصر بن ابى طالب اميركا- بنام حسين- فرزند على بن احمد ذيب پسر موسى بن جعفر بن ابراهيم بن جعفر بن ابراهيم بن محمد بن على زينبى است كسى كه به خط ابو عبد الله بن طباطبا نسب شناس نقل شده است كه احمد ذيب فرزند موسى بن جعفر و ابو الحسن على كه در كرمان از دنيا رفته و اين هر دو بازماندگانى داشته اند، ابو على حسن كه بدون فرزند بوده و در يزد از دنيا رفته است و فاطمه همسر ابو الطّيب زيد بن ناصر بن حمزة بن عبيد الله بن محمد بن على بن عبيد الله بن احمد بن على عريضى كه از وى ابو الحسين على

به دنيا آمد كه على خود بلا عقب

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 436

بوده است، و ابو المعالى حمزه و امّ الكرام.

ينبع

ذكر اسامى واردين به ينبع از اولاد حسن بن على و بعد، از اولاد حسن بن حسن از جمله برخى از فرزندان عبد الله بن حسن بن حسن:

1- فرزندان ابراهيم بن عبد الله بن حسن بن ابراهيم بن عبد الله.

2- برخى از فرزندان محمد بن عبد الله بن حسن بن ابراهيم بن عبد الله، بازماندگان اولاد وى ده پسر به نامهاى: محمد اكبر، حسن، على اصغر، ادريس امير، صالح، احمد، يحيى، يوسف، داوود، محمد اصغر ابو عبد الله و حمزه بودند كه از حمزه، ابراهيم، سليمان و عبد الله كسى باقى نمانده و على اكبر نيز بدون اولاد بوده، همچنين اولاد حسن منقرض شده است و عيسى بلا عقب بوده و موسى نيز بلا عقب بوده، بعضى گفته اند فرزندانى داشته است.

3- يوسف بن محمد بن يحيى بن عبد الله بن جون فرزند عبد الله.

بازماندگانش عبارتند از: ابو جعفر احمد، عبد الله و يوسف.

4- پسران شهيد يعنى فرزندان حسن بن عبد الله بن محمد بن صالح بن عبد الله بن موسى الجون.

5- كسى كه در ينبع رياست داشت يعنى صالح بن احمد بن عبد الله بن موسى الجون كه تنها بازمانده اش عبارت است از موسى كه خود نسل فراوانى داشته است.

6- برخى از فرزندان عبد الله بن ابراهيم بن عبد الله بن محمد بن يحيى بن عبد الله. بازماندگانش عبارتند از: محمد، على، علقمه و موسى.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 437

7- عبد الله بن محمد بن سليمان بن

عبد الله. وى عالم و محدّث بود، بازماندگانش عبارتند از: ابو عبد الله محمد اصغر، ابو القاسم محمد اكبر و ادريس.

ذكر اسامى واردين به ينبع از اولاد حسن مثلّث:

حسن بن على عابد بن حسن بن حسن بن حسن. بازماندگانش عبارتند از:

ابو جعفر عبد الله كه خود فرزندانى داشته است و محمد و على كه بلا عقب بوده اند، امّ حسن، امّ كلثوم، فاطمه، رقيه و زينب كه مادر همه اينها زنى به نام سكينه دختر زيد بن سلمة بن هاشميه بوده است و امينه.

ذكر اسامى واردين به ينبع از اولاد زيد بن حسن، از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد:

ابو زيد حسن بن حمزة بن موسى بن محمد بطحانى. بازماندگانش عبارتند از: داوود، احمد، محمد، زيد و على. ابن ابى جعفر در معقّبين زيد را از منتقلان به ينبع نياورده و استادم كيا حسن مى گويد: از فرزندان امير حسن جز ايشان كسى در حجاز نمانده بود.

ذكر اسامى واردين به ينبع از اولاد ابوالفضل عباس بن على از جمله برخى از فرزندان فضل بن حسن بن عبيد الله بن عباس:

1- فرزندان عباس اكبر پسر فضل بن حسن بن عبيد الله.

2- عبد الله بن عباس اصغر پسر فضل بن حسن بن عبيد الله بن عباس.

يمن

ذكر اسامى واردين به يمن از اولاد حسن بن على سپس از اولاد حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان ابراهيم غمر:

محمد حسينى فرزند على بن عبد الله شيخ پسر محمد بن قاسم رسى كه در همان جا از دنيا رفت. بازماندگانش عبارتند از: عصم، ابو اللّيل و ابو عبد الله تميمى.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص:

438

ذكر اسامى واردين به يمن از فرزندان زيد بن حسن بن زيد، از جمله برخى از اولاد على بن حسن بن زيد:

ذكر اسامى واردين يمن از فرزندان محمد بن حنفيه از جمله برخى از اولاد جعفر بن محمد بن حنفيّه:

برخى از فرزندان احمد بن حسن بن على بن قاسم بن عبد الله رأس المذرى.

ذكر اسامى واردين يمن از اولاد عباس بن على از جمله برخى از فرزندان عبيد الله بن حسن بن عبيد الله بن عبّاس:

1- اولاد محسن بن حسن بن عبيد الله.

2- احمد بن محمد لحيانى فرزند عبد الله بن عبيد الله بن حسن، كه مادرش زنى به نام عبيده دختر حسن بن حسن افطس بوده و تنها بازمانده اش پسرى به نام ابو محمد حسن مى باشد.

ذكر اسامى واردين به يمن از اولاد عمر اطرف، از جمله برخى از فرزندان عبد الله بن محمد بن عمر اطرف:

... عمر اطرف .

ذكر اسامى واردين به يمن از اولاد عقيل بن ابى طالب، از جمله برخى از

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 439

فرزندان محمد بن عقيل:

برخى از فرزندان احمد بن ابراهيم دخنه پسر عبد الله بن مسلم بن عبد الله احول فرزند محمد بن عقيل.

يمامه

ذكر اسامى واردين به يمامه از اولاد حسن بن على سپس از اولاد حسن بن حسن از جمله برخى از اولاد موسى الجون:

فرزندان احمد بن يوسف بن ابراهيم بن موسى كه در خراسان از دنيا رفت.

ذكر اسامى واردين به يمامه از اولاد ابراهيم بن حسن بن حسن، از جمله برخى از فرزندان اسماعيل بن ابراهيم:

ابو محمد حسن بن قاسم رسى فرزند ابراهيم طباطبا پسر اسماعيل ديباج پسر ابراهيم بن حسن

بن حسن. (بنا به گفته سيد امام مرشد بالله زين الشّرف ابو الحسين بن يحيى بن حسين حسينى).

ذكر اسامى واردين يمامه از اولاد زيد بن حسن بن على از جمله برخى از فرزندان قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع):

محمد بن حسن بن حمزة بن قاسم بن حسن بن زيد بن حسن على بن ابى طالب (ع). و السلام على من اتّبع الهدى. اين بود آنچه را كه از بازماندگان طالبيون من در كتابها ديده ام.

نوشتن كتاب به دست بنده فقير گنهكار محتاج به رحمت خداى تعالى ابوالقاسم شريف پايان گرفت. خدايش او و والدين و دوستانشان و خويشاوندانشان و همه زنان و مردان با ايمان را بيامرزد. در سال 1285 ه.

استنساخ اين كتاب به دست فقير معترف به گناه محمد مهدى موسوى خرسان پايان گرفت. و اين كار در كنار قبر مقدس آقا و مولايم امير المؤمنين (ع) روز غدير خم 18 ذيحجة الحرام سال 1383 ه. انجام يافت.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 440

مقابله اين نسخه با نسخه خطى محمود بن صدر الدّين بن سيفال داروغه انجام شد كه در تاريخ آن چنين آمده است: در تاريخ؟ روز دوشنبه اواخر ماه ربيع الثّانى هنگام طلوع خورشيد سال 940 ه. و كار مقابله در چندين جلسه انجام شد كه آخرين جلسه در ماه شوال سال 1385 ه. بود. كار تحقيق كتاب با يارى خداوند ملك بخشنده در روز جمعه 14 محرم الحرام سال 1388 ه. به پايان رسيد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 441

[بخش دوم «كشّاف» درباره نام شهرها و جاهايى كه در منتقلة الطّالبيّين آمده است.]

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

و به نستعين

كشّاف درباره نام شهرها

و جاهايى كه در منتقلة الطّالبيّين آمده است.

در مقدمه كتاب مطالبى ذكر شد، من به اين نكته اشاره كردم كه نقطه چين هايى را كه در ضمن كار تحقيق كتاب به كار برده ام، كارى است به عنوان كشّاف (بيانگر)، با اين هدف كه شهرها و جاهايى را كه شريف ابو اسماعيل طباطبا در كتاب خود، منتقلة الطّالبيّين نام برده، معرّفى كنم و اينك وقت آن رسيده است كه آن را آغاز كنم.

پيش از پرداختن به تعريف، مايلم، خواننده را به راه و روشى كه مؤلف شريف نام برده بهنگام تأليف كتاب منتقله بكار برده است توجّه دهم.

روش مؤلّف در اين كتاب

راه و روش مؤلّف در اين كتاب آن است كه در آغاز هر باب نخست فهرست اسامى شهرها و جاهايى را كه مى خواهد از آنها در ضمن آن باب بحث كند، مى آورد آنگاه نام هر كدام را به ترتيب ذكر مى كند وليكن چه بسا نامى را در فهرست آورده ولى دوباره در ضمن باب آن را ذكر نكرده است و يا ذكر كرده اما نام كسى از طالبيّون را در ذيل آن نقل نكرده است. و چه بسيار مواردى كه بر

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 442

عكس، نامى را در خلال باب آورده است اما در فهرست اوليّه نياورده و شايد اين مطلب مربوط به غفلت نسخه برداران باشد. امّا در نوع اوّل به اعتقاد من روش مؤلّف، همين طور بوده است كه ابتدا نام شهرها را فهرست مى كرده آنگاه شروع به بحث از طالبيّون مى كرده است. و هر فردى از طالبيان را در ذيل شهر خود، نام مى برده تا وقتى كه كتاب را به پايان رسانده

و در نتيجه بعضى از اين نامها در گوشه و كنار مانده اند و مؤلف بر نام كسى كه بدانجا منتقل شده باشد برخورد نكرده است و يا برخورد كرده اما در آن وقت آمادگى براى نوشتن و ضبط آنها نداشته است اين است كه ما به نامهايى برخورد كرديم كه در آنها اسمى از طالبيون نبود.

بر خواننده عزيز پوشيده نيست كه بسيارى از شهرها و جاهايى كه شريف ابو اسماعيل طباطبا در قرن پنجم در كتاب منتقلة الطالبيين خود نام برده است دگرگون شده و يا از بين رفته و در نتيجه موقعيّت آنها نامعلوم است، بخصوص آن شهرهايى كه بكلّى از بين رفته اند و در جاى آنها شهر تازه اى با نام جديد بنا شده است، از اين رو تعيين موقعيت آن اسامى بويژه با تقسيمات جغرافيايى تازه اى كه پيش آمده، بسيار مشكل است. چه بسيار شهرهايى كه تابع يك سرزمين بوده اما رويدادها آن را از آن خطّه جدا كرده و به سرزمين جديدى ملحق ساخته است زيرا كه جغرافياى تاريخى هزاران هزار دليل دارد.

مراجعه به كتابهاى بلدان و رحله هاى پيشينيانى كه روزگارشان با عصر مؤلّف نزديك بوده تا حدّى نياز ما را مرتفع مى سازد، هر چند كه برخى از جاها ناشناخته مانده! به اين ترتيب من در اين كشّاف به آن منابع و ديگر مآخذ اعتماد ورزيدم و اين كار را به خاطر آن كه زحمت خواننده را كم و از اتلاف وقت وى جلوگيرى كنم و به منظور آسايش او انجام دادم و به تصوّر من او را از زحمت مراجعه به كتب و جستجوى در آن انبوه منابع بى نياز ساخته ام.

روش كار

من در كشّاف عبارت است از: مرتّب كردن حرف اول و دوم نام شهرها و جاها بر حسب حروف هجأ، سپس دنبال كردن آن نام به ترتيبى كه

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 443

مؤلّف ذكر كرده است. البتّه در صورتى كه مؤلّف دسترسى داشته، ما به تعريف مختصرى بسنده كرده، سپس آن را به طورى كه در كتب بلدان و رحله ها و برخى از كتابهاى انساب و لغتنامه ها آمده، ضبط و معرّفى مى كنيم.

اميدوارم كه توانسته باشم در تحقيق كتاب منتقله با معرفى شهرها و جاها فايده لازم را رسانده باشم، اگر از عهده كار بخوبى بر آمده باشم، اين همان چيزى است كه مى خواسته ام و اگر نه راه را براى كسانى كه مايل به انجام كار به نحو شايسته ترى باشند و به حدّ نهايى برسانند، گشوده ام و رضاى خداوند هدف نهايى ما و توفيق از اوست.

محمّد مهدى سيد حسن خرسان

نجف اشرف/ 21 ربيع الاوّل سال 1388 ه.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 444

باب الف

آبه:

به باى موحده نام چهار جا است:

1- نام شهركى است كه فاصله آن تا شهر ساوه حدود پنج ميل و بين رى و همدان قرار گرفته است؛ مردمانش شيعه مذهب اند، از آن جمله وزير ابو سعد منصور بن حسين و برادرش ابو منصور محمد، اهل آبه مى باشند، توده مردم آن را آوه مى گويند.

2- نام روستايى از روستاهاى اصفهان.

3- از روستاهاى مصر در نواحى بهنسى، بخش كوهستانى.

4- شهركى در آفريقاست، به گمانم كه مقصود مؤلّف، نخستين اينها باشد.

آبسنه:

از نواحى بلخ كه در اوّل باب با نام (ابته) و در ضمن همان باب به نام (ابسنه) آمده است كه در منابع و مصادر به هيچ يك از اين دو نام برخورد نكردم.

آثا:

جزء سرزمين مغرب. با اين كه مؤلّف، نام كسى را در آن جا ذكر نكرده است امّا هم در اوّل و هم در وسط باب آورده است.

آمد:

به كسر ميم، نام شهرى قديمى كه داراى دژ محكمى بوده كه با سنگ ساخته شده است، خود شهر در نقطه مرتفعى ساخته شده است كه در كنار آن كوهى برافراشته به بلنداى صد قامت آدمى، شهر درهاى ورودى دارد و هر درى داراى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 445

ايوان مرتفعى است كه بين آن و دژ، فضاى بازى ديده مى شود. ورود دجله بيشتر قسمتهاى شهر را احاطه كرده و دور شهر چون هلال ماه قرار گرفته است و اين رود از چند چشمه نزديك سرچشمه مى گيرد.

آمل:

به ضمّ ميم و لام، بزرگترين شهر دشت (گرگان) طبرستان است كه فاصله آن تا سارى هشت فرسخ و تا رويان دوازده فرسخ و تا چالوس نيز دوازده فرسخ مى باشد. و نيز نام شهر مشهورى در غرب جيحون، بين راه بخارا و مرو است كه بدان آمل زم، آمل شط، آمل مفازه، آمل جيحون و آمو و آمويه نيز مى گويند و تمام اينها نام يك شهر بوده كه تاتارها آن را ويران ساخته اند اما آن كه در كتاب آمده همان آمل طبرستان است.

ابلّه:

به ضم حرف اوّل و دوّم و تشديد و فتح لام، نام شهرى است در كنار دجله بزرگ بصره، در زاويه خليجى كه وارد شهر بصره مى شود، آن شهر پيش از بصره بوده و در آن جا اسلحه خانه هايى براى جنگجويان و سران سپاه وجود داشته است. اصمعى مى گويد: بهشت دنيا سه تا است: غوطه دمشق، نهر بلخ و نهر ابله.

و باغ و بستانهاى دنيا نيز پنج تا است: ابله، سيراف، عمان، اردبيل و هيت.

ابهر:

به فتح، بعد سكون، و فتح هاوراء آخر، نام كوهى در حجاز است، البتّه آن جايى كه در كتاب مورد بحث است اين نيست بلكه شهر مشهورى بين قزوين و زنجان و همدان از نواحى كوهستانى است. عجمها آن را اوهر مى گويند و نيز ابهر نام شهركى در نواحى اصفهان است.

أثال:

به ضم حرف اوّل و تخفيف دوم و در آخر الف و لام، نام چند جاست:

1- نام كوه بنى عبس است كه ما بين آن و بركه آبى كه بر سر راه مسافرين بصره به مدينه قرار گرفته، سه ميل فاصله است.

2- نام دژى در نواحى عبس نزديك سرزمين بنى اسد است.

3- نام محلى است سر راه حجّاج بين غمير و بستان ابن عامر.

4- نام آبى است نزديك غمازه كه چشمه آب قبيله بنى تميم است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 446

5- نام روستايى در دشت مربوط به قبيله بنى سعد است.

6- و نام رودى است كه به رود ستاره، معروف به قديد مى ريزد و به سمت وادى خيام امّ معبد جريان دارد.

احجار الزّيت:

از نواحى مدينه نزديك زوراء، همانجا كه محل نماز طلب باران بوده و امروز در داخل مدينه قرار دارد. از آن سبب به اين نام موسوم شده است كه روى سنگهاى آن جا روغن فروشان، مشگهاى خود را مى انداختند. و در آن جا بود كه بين محمد نفس زكيّه و انبوه سپاه دشمن جنگ در گرفت و محمد (رض) كشته شد.

اخسيكث:

از سرزمين ترك، به فتح اول و بعد سكون و كسر سين بى نقطه و ياى ساكن و كاف وثاى سه نقطه. بعضى آن را با تاى دو نقطه نقل كرده اند نام شهرى است در ماوراء النّهر؛ قصبه بزرگى كنار رود چاچ بر روى زمين هموار، كه فاصله آن تا جبال حدود يك فرسخ است و از زيباترين شهرهاى ماوراء النّهر مى باشد.

اذربيجان (آذربايجان):

به فتح اوّل و سكون ذال و فتح راء و كسر باى موحده و ياى ساكنه و جيم، الف و نون، نام بلوكى است كه حدود آن در مشرق برذعه تا غرب زنجان و از شمال به شهرهاى ديلم و جبل و طرم مربوط مى شود. از مشهورترين شهرهايش شهر تبريز است و قديمى ترين شهرش مراغه است.

أرّان:

از نواحى كاشان، به فتح اول و تشديد راء و الف و نون، مؤلّف آن را به اين دليل مشخص كرده است كه با اران اشتباه نشود، اين ارّان نام ولايت وسيعى است كه ما بين آن و آذربايجان رودى به نام رس جريان دارد و شامل چندين شهر از جمله گنجه، برذعه، شمكور، بيلقان و غيره است.

ارّجان:

به فتح و تشديد راء، سپس جيم و الف و نون، نام شهر بزرگى است از نواحى فارس، آب و هوايى خشك و برّى و مرطوب دريايى دارد، بخشى جلگه و قسمتى كوهستانى است و تا دريا فاصله اندكى دارد.

أردبيل:

به فتح اول و سكون دوم، فتح دال و كسر باء و سكون ياء و لام از معروفترين شهرهاى آذربايجان و پيش از اسلام قصبه اى از آذربايجان بوده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 447

اردن:

از نواحى شام، به ضمّ اوّل و سكون دوم و ضمّ دال مهمله و تشديد نون، نام ناحيه گسترده اى است از جمله، غور، طبريّه، عكا، صور و مابين آنها و امروز اسم كشور عربى اسلامى هاشمى است كه خداوند آن را از نقشه هاى شوم دشمنان مصون دارد. مؤلف، نام كسى را از طالبيّون ذكر نكرده است كه بدانجا منتقل شده باشد.

إرمينيه:

به كسر حرف اول و گاهى مفتوح مى خوانند، سكون حرف دوم و كسر ميم و سكون يا و كسر نون و ياى مخفّف مفتوح؛ نام بيابانى وسيع و عظيم در ناحيه شمال يك مرزش شهر برذعه تا باب الابواب و مرز ديگرش تا بلاد روم و كوه قبق است، كوچكتر از تفليس و نواحى آن و بزرگتر از خلاط و نواحى آن مى باشد. مؤلّف نام كسى از طالبيّون را نقل نكرده است كه بدانجا رفته باشد.

استاق افزون:

از روستاهاى رى، من در كتابهاى مرجعى كه در اختيار داشتم به چنين نامى برخورد نكردم.

استراباذ:

به فتح اوّل و سكون دوّم و فتح تا و را و الف و باء و الف و ذال نقطه دار، توده مردم آن را استراباد با دال بى نقطه مى خوانند. شهر معروفى از نواحى طبرستان بين سارى و گرگان است و نيز نام ناحيه اى در سواد (بين بصره و كوفه) به نام كرخ ميسان و هم دهكده اى از دهات شهر نسا از نواحى خراسان مى باشد.

اسروشنه:

از نواحى فرغانه به فتح اوّل و سكون دوم و ضم راء و سكون واو و شين نقطه دار مفتوح و نون و هاء- آن طورى كه سمعانى ضبط كرده است-. بعضى گفته اند: اشروسنه، شين را پيش از سين آورده اند، نام شهرى در ماوراء النّهر از شهرهاى هياطله بين رود سيحون و سمرقند است.

اصطخرى گويد: آن نام سرزمينى است و در آن جا شهرى و يا جايى به اين نام وجود ندارد.

أسوان:

از نواحى مغرب، به ضم اول و سكون حرف دوم، واو، الف و نون بعضى بدون همزه نقل كرده اند؛ نام شهر بزرگى و ناحيه اى در انتهاى صعيد و اوّل

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 448

سرزمين نوبه (سودان فعلى) در شرق رود نيل است و امروز جزء كشور مصر مى باشد.

اصبهان:

كه اصفهان نيز ضبط مى شود، به فتح همزه، بيشتر و مشهورتر از كسر همزه است. و به كسر همزه نيز گفته شده است [!] نام شهرى است مشهور در ايران، و قبلا نام تمام سرزمينى بوده است كه شهر آن به نام اولاجى بوده و بعدها شهر مركزى يهوديه شد، و لفظ اصبهان معرّب سباهان [سپاهان به معنى لشكر و سپاه بوده و يا مركب از «اصبه» به معنى شهر و «هان» يعنى سواران كه بر روى هم به معنى شهر سواران و شجاعان است.

اصطخر:

از نواحى فارس، به كسر حرف اوّل و سكون خاى نقطه دار، مى گويند كه قصبات فارس پنج تاست كه بزرگترين و مهمترين آنها اصطخر است.

اطرابلس:

از شهرهاى مغرب، به ضمّ باء و لام و سين بى نقطه، شهرى است در انتهاى سرزمين برقه و اوّل سرزمين افريقيه از بلاد غرب، مؤلّف نام كسى از طالبيّون را در آن جا نياورده است.

اطرابلس:

شهر مشهورى در ساحل درياى شام ما بين لاذقيّه و عكا. بعضى اين نام را بدون همزه مى خوانند، مؤلّف نام كسى از طالبيّون را در آن جا نقل نكرده است.

افرنجه :

نام امّت بزرگى است كه شهرهاى بزرگ و كشورهاى پهناور زيادى دارند، آنان نصارى هستند، در شمال اندلس به سمت مشرق تا روميه ادامه دارد، و پايتخت آنها شهر نوكرده (نوكبرده) است كه شهر بزرگى است و آنها حدود صد و پنجاه شهر دارند كه مؤلّف نام كسى از طالبيّون را در آن جا نقل نكرده است.

اقساس:

نام روستايى در كوفه و همچنين ناحيه اى به نام اقساس مالك

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 449

منسوب به مالك بن عبد هند. مؤلّف نام كسى از طالبيّون را در اين شهر ذكر نكرده است و ما نام برخى را در مستدرك خود آورده ايم.

اقلام:

از نواحى مغرب، نام كوهى در نواحى فاس نزديك شهر سبته است.

أندلس:

به ضم دال و فتح آن، با ضم لام و غالبا با الف و لام همراه است و گاهى حذف مى كنند، نام جزيره بزرگى است كه بخشى از آن آباد و بخشى باير است و به مسافت يك ماه راه در بيست و چند منزل مى باشد.

أنسلام:

از نواحى مغرب، به آدرس و مشخّصات اين محل برخورد نكردم.

انطاكيه:

به فتح اول و سكون دوّم و ياى مخفّفه، نام شهرى است كه در حال حاضر مركز شهرهاى مرزى شام محسوب مى شود، شهرى است، سرسبز و خرّم، خوش منظر، زيبا و پر خير و بركت ما بين آن و شهر حلب يك شبانه روز راه است.

أهواز:

حرف آخرش، زاء است و اصلش احواز جمع حوز است كه فارسى زبانها تغيير داده اند، نام هفت ناحيه ما بين بصره و شيراز است كه هر ناحيه اسم مخصوصى دارد و اهواز جمع آنها است و به مردم تمام اين شهرها خوز- منسوب به خوزستان- گويند و خوزنام قديمى اهواز در روزگاران فارسهاست.

أيذج (ايذه):

با ذال نقطه دار مفتوح و جيم: نام قصبه و شهرى بين خوزستان و اصفهان است و آن بزرگترين شهر اين ناحيه مى باشد. در آن جا پلى وجود دارد كه از جمله شگفتيهاى عالم است. و نيز ايذج نام روستايى از روستاهاى سمرقند است.

ايلاق:

حرف آخرش قاف است، نام شهرى از شهرهاى چاچ متصل به كشور تركيه است حدود ده فرسخ تا چاچ فاصله دارد و در بالاى چاچ قرار گرفته است، در كوههاى آن جا معدنهاى طلا و نقره وجود دارد و به فرغانه متصل است.

(ايلاق شهركى از نواحى نيشابور و نام روستايى در بخارا نيز مى باشد.)

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 450

باب باء

بابرين:

اين نام در آغاز باب آمده است و بعدها مؤلف آن را در ضمن باب ذكر نكرده است.

باخمرى:

نام جايى در اطراف كوفه از سمت واسط است و قبر ابراهيم بن عبد الله بن حسن بن حسن آن جاست كه اصحاب منصور دوانيقى او را كشتند.

بادنك اذنه:

از نواحى طبرستان، مؤلف آن را در اوّل باب بدون اضافه آورده است اما در ضمن باب با اضافه ذكر كرده و چيزى در تعريف آن علاوه بر آنچه گفتيم نياورده است و ما نيز در كتب بلدان آن را نيافتيم.

باز دشت:

مانند بادنك از نواحى طبرستان است.

باسيان:

به كسر سين و ياء و الف و نون، نام روستاى بزرگى در خوزستان است كه به وسيله رودى به دو بخش تقسيم شده است و در آن جا مصب آبهاى چندين هور است كه در دو قسمت جنوبى سرزمين خوزستان واقعند و در قرن چهارم به صورت نهرهايى به سمت خليج فارس مى رفته و در سمت جنوب از دورق سرچشمه مى گرفتند و كنار باسيان به دريا مى ريختند.

بتومش:

در فهرست شهرهايى كه در آغاز باب آمده، همين طور ضبط شده است اما در داخل باب ذكر نشده و مؤلّف محل آنرا تعيين نكرده است و من نيز در جايى برخورد نكردم.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 451

بتوما:

ما نتوانستيم مشخّصات دقيق اين محلّ را پيدا كنيم، امّا (باب توما) به نام يكى از دروازه هاى دمشق آمده كه وقتى يزيد بن ابى سفيان دمشق را فتح كرد در آن جا منزل كرد و همچنين (بتم) نام دژى در بلاد فرغانه و كوههايى كه به آنها بتم اول و بتم اوسط گفته مى شود و تمام آبهاى بخارا و سمرقند و تمام صغد از بتم اول و اوسط سرچشمه مى گيرند، آيا مقصود مؤلّف يكى از اينهاست؟ احتمال دارد كه باء، حرف جرّ باشد، نه جزء كلمه، در اين صورت نام محلى دور دست در جزيره خواهد بود، زيرا كه اين محلّ در حرف باء ذكر شده، در صورتى كه بايد در حرف تاء ذكر مى شد، (دقّت كن).

البجّه:

از نواحى شام. مؤلّف اين طور نوشته است و ليكن از مؤلّف جاى تعجّب است زيرا كه (البجّه) به فتح و تشديد نام شهرى بين شيراز و اصفهان است و آن جايى كه از نواحى دمشق است به نام (بج حوران) است- دقّت كن-.

بحرين:

نام مجموعه اى از شهرهاى ساحلى اقيانوس هند ما بين بصره و عمان كه شهر مركزى آن هجر است، و امروز جزء امارات خليج عربى [!] است.

بحيره:

از نواحى مغرب. مؤلّف اين گونه معرفى كرده است، اما احتمال دارد مقصود وى (بحيره اريغ- بر وزن احمر) باشد، كه به درياى مغرب اتّصال دارد، بندرگاهى براى كشتيهاست و تا دشت فاس يك منزل فاصله دارد. در فهرست شهرهاى اوّل باب اين نام آمده، اما مؤلّف دوباره آن را ذكر نكرده است.

بخارا:

به ضمّ اوّل از بزرگترين و مهمترين شهرهاى ماوراء النّهر است.

فاصله اش تا جيحون دو روز راه و تا سمرقند هفت روز است.

براهان:

به تخفيف راء، نام قلعه اى است در نواحى همدان كه به آن فردجان نيز مى گويند.

برباط:

از نواحى مغرب، نام بيابانى در اندلس از اراضى شذونه است و بعضى گفته اند نام شهرى در آن جاست.

بربر:

نامى است شامل قبايل متعدّدى در سلسله جبال مغرب است كه از برقه شروع مى شود تا انتهاى مغرب، قسمت بالاى اقيانوس، و از سمت جنوب تا

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 452

شهرهاى سودان امتداد دارد. و آنها گروهها و قبايل بى شمارى هستند و اين جاها به نام همان قبايل كه در بلاد مغرب سكونت دارند نامگذارى شده است و آنها عبارتند از: هواره، امتاهه، ضريسه، صنهاجه، كتامه، مطماطه، مزاته، غمارة، مكناسه، برغواطه، زواوه، صدينه، مصموده، لمطه و ديگران.

برذعه:

گاهى با دال بى نقطه نيز خوانده اند؛ نام شهرى است در انتهاى آذربايجان و بعضى گفته اند: همان شهر ارّان است كه شهرى بزرگ به وسعت يك فرسنگ در يك فرسنگ بوده و بعد ويران شده است.

برس:

از نواحى كوفه معروف به بيشه برس، ناحيه اى از سرزمين بابل و آن جا در كنار كاخ نمرود بن كنعان بوده است. ابن عبد الحق در قرن هشتم مى گويد:

امروز نام روستايى در نزديكى كوفه است. و تا امروز نيز قريه اى با اين نام وجود دارد كه در كنار آن خرابه هاى كاخ مزبور ديده مى شود.

برسم:

از نواحى طبرستان.

برسنين:

از روستاهاى رى. هنوز موفّق به تعيين حدود آن نشده ام.

برقان:

به فتح حرف اوّل و بعضى نيز به كسر خوانده اند؛ نام روستايى در شرق جيحون كنار ساحل است كه تا گرگان دو روز راه فاصله دارد و نيز اسم روستايى از روستاهاى گرگان و نام جايى در بحرين است و چون مؤلّف اين نام را جز در فهرست شهرهاى اوّل باب نياورده است ضرورتى براى تعيين حدود آن نديدم.

بروجرد:

به فتح اوّل و ضمّ دوّم و بعد سكون و كسر جيم و سكون راء و دال بى نقطه: نام شهرى است بين همدان و كرخ، شهرى است داراى برج و بارو و پرخير و بركت.

بست:

از نواحى سجستان به ضم حرف اوّل؛ شهرى است كه بين سجستان، غزنين و هرات واقع شده و از بلاد حارّه پر از رودها و باغهاست.

بسطام:

از نواحى نيشابور، به كسر اوّل و سكون سين، نام شهر بزرگى در قومس كنار جاده نيشابور، دو منزل بعد از دامغان. مؤلف جز در فهرست شهرهاى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 453

اوّل باب از آن نام نبرده است.

بصره:

نام شهر مشهور و بزرگى در عراق از نواحى جنوبى است و در مرز عراق واقع است.

بصيره:

از نواحى مغرب در انتهاى مغرب نزديك سوس بوده كه امروز خراب شده است.

بطايح:

از نواحى حجاز كه در كتابهاى بلدان و تاريخ بطاح آمده است، جمع بطحاء نام دشت مكه ما بين دو ناحيه كوهستانى است.

بطحان:

به ضمّ اول و سكون دوم، به طورى كه محدّثين نقل كرده اند- و به فتح اول و كسر دوّم- به گفته اهل لغت نام بيابانى در اطراف مدينه، يكى از سه بيابان: عقيق، بطحان و قناة مى باشد.

بطحه:

به نظر من از نواحى حجاز است، مؤلف نام كسى از طالبيّون را در آنجا نقل نكرده است.

بطيحه:

نام زمين پهناورى بين بصره و واسط كه، داراى روستاهاى بهم پيوسته و سرزمين آبادى است.

بعلبكّ: مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى ؛ ص453

فتح اوّل و بعد سكون و فتح لام و باء و كاف مشدّد، نام شهرى است با فاصله سه روز مسافت تا دمشق، داراى بناهاى عجيب و آثار مهمّ و كاخهايى با پايه هاى مرمرى كه در دنيا نظير ندارد.

بغداد:

مدينة السلام، كه از مراكز مهم دنيا و مهمترين شهر و پايتخت كشورهاى اسلامى بوده است، اما امروز تنها پايتخت عراق است.

بلبيس:

از نواحى مغرب؟ با تكرار باء و سكون لام، ياء و سين بى نقطه، نام شهرى است كه با فسطاط مصر ده فرسخ فاصله دارد، و كنار جاده شام قرار گرفته است.

بلخ:

نام شهر معروفى است در خراسان از مهمترين و پر آوازه ترين و با خير و بركت ترين شهرهاست. تا ترمذ دوازده فرسنگ فاصله دارد. و به رود جيحون، نهر بلخ مى گويند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 454

بند نيجين:

نام شهر مشهورى است در سمت نهروان در ناحيه كوهستانى از نواحى بغداد، ممكن است از نواحى مهر جانقذق محسوب شود و آن از جاهايى است كه ساختمانهاى پراكنده دارد امّا نخلستانهايش بهم پيوسته است.

بورش رود:

مؤلّف، نام كسى را از طالبيّون در آن جا ذكر نكرده و حدود آن را نيز مشخّص نكرده چنان كه ما نيز موفّق نشديم حدود آن را پيدا كنيم.

بيانه:

از نواحى دور دست مغرب: نام قصبه اى بزرگ در ناحيه قبره است داراى برج و بارو و پوشيده از درختان و پر از نهرها در فاصله سى ميلى شهر قرطبه واقع شده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 455

باب تاء

تاهرت:

از نواحى مغرب، به فتح هاء و سكون راء و تاى دو نقطه نام دو شهر روبروى هم، در انتهاى مغرب است كه به يكى تاهرت قديم و به ديگرى تاهرت جديد مى گويند؛ با مسيله شش منزل فاصله دارد و بين تلمسان و قلعه بنى حماد قرار گرفته است.

تبينه:

از نواحى مصر، من موفّق به تعيين حدود آن نشدم. اين احتمال كه تصحيف تبسه به فتح اول و كسر دوم و تشديد سين باشد كه نام شهر مشهورى در افريقاست، ضعيف است و مؤلّف اين احتمال را كه آن جا از نواحى مصر است ردّ مى كند.

تجه:

به گمان من، تجينه به ضم اوّل و دوّم و سكون نون و ياى مفتوحه و هاء باشد نام شهرى در اندلس است كه نسبت بدانجا را تجنى مى گويند.

تجند:

نام رودى است كه اصطخرى و ابن حوقل از آن ياد كرده و گفته اند كه از آبهاى زايد هرات فراهم مى آيد. و «لسترنگ» در گفتارش راجع به شهر سرخس بدان اشاره كرده و گفته است كه آن نظير رود قسمت راست يعنى رود شرقى مشهد است كه امروز به آن تجند مى گويند و بعدها با همان نام باقى ماند و اين موضع نيز از جاهايى است كه در فهرست اوّل باب آمده و دوباره نامى از آن برده نشده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 456

تجن:

من به اين نام در كتب بلدان برخورد نكردم و مؤلف نيز مشخّصات آن را تعيين نكرده، بلكه جز در فهرست اوّل باب نامى از آن به ميان نياورده است.

تركستان:

نام جامعى است براى تمام شهرهاى ترك و اولين مرز آن از طرف مسلمانها، فاراب است. لسترنگ، در تعريف آن حرفهاى زيادى زده است، به كتاب «بلدان الخلافة الشرقيّه» مراجعه كنيد.

تركمان:

نام طايفه اى در اقليم خراسان است و شايد مقصود مؤلّف، محل سكونت آنها باشد و چون بجز در اول باب، اين نام را نياورده صحبت از محل سكونت آنها را بى فايده مى دانم.

ترمذ:

از بزرگترين شهرهاى مشهور كنار رود جيحون از نواحى صغانيان است و آقاى لسترنگ در بلدان الخلافة الشرقيه آن را توصيف كرده مراجعه شود.

ترنجه:

شهركى بين آمل و سارى از نواحى طبرستان است.

تستر:

از مهمترين شهرهاى خوزستان بلكه بزرگترين شهر خوزستان است عربى شده شوشتر مى باشد و از شمال اهواز شصت ميل فاصله دارد. آقاى مقدّسى توصيف كاملى از آن كرده، مراجعه كنيد.

تفرش:

از نواحى قم است و رود آوه از آن جا سرچشمه مى گيرد.

تفليس:

نام شهرى در ارمنستان قديم بوده و به آن ارّان نيز مى گويند. و مردم آن جا ارمنى و غير ارمنى همگى به زبان ارمنى صحبت مى كنند و پادشاه آن جا ارمن بوده كه گروهى از مسلمانان را در آن جا به قتل رسانده است. تفليس نام مركز گرجستان است كه امروز گورگيا گفته مى شود.

تلمسين:

از نواحى مغرب، مؤلّف چنين توصيف كرده است در حالى كه من در كتب بلدان به اين نام برخورد نكردم. آرى تلمسان موجود است و به احتمال قوى تصحيفى روى داده و تلمسان نام دو شهر مجاور در مغرب است كه يكى قديمى و ديگرى جديد است مثل دو شهر فسطاط و قاهره كه در مصر هستند.

تنيس:

مؤلّف آن را مشخّص نكرده است، آن نام جزيره اى در درياى مصر نزديك خشكى بين فرما و دمياط است، كه فرما در مشرق آن قرار گرفته است. و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 457

احتمال دارد كه تصحيف (تنس) به فتح دو حرف اول و دوم با تخفيف و سين مهمله باشد كه در انتهاى افريقا از سمت مغرب با وهران هشت منزل فاصله دارد و تامليانه در سمت جنوبى چهار روز راه است، شهرى است كه دور آن ديوارى دارد با برج و بارو و داخل آن دژى است كه به سختى بالاى آن مى توان رفت به خاطر استحكاماتى كه دارد تنها كارمندان دولت ساكن آن جا هستند.

توج:

از نواحى مغرب است، مؤلّف در تعريف اين شهر چنين گفته است امّا ما با مراجعه به كتب بلدان توج به فتح اول و تشديد حرف دوم و فتح دوم و سوم يافتيم كه بعضى بازاء خوانده اند نام شهرى در فارس نزديكى كازرون است كه به گرماى شديد و فراوانى خرما شهرت دارد. عضد الدّوله عربهايى را كه از شام آورده بود، در آن جا ساكن كرد. توج دوباره در آغاز قرن ششم به ويرانه اى مبدّل شد.

اين مطالب كجا و معرّفى مؤلف كه از شهرهاى مغرب است كجا؟ و چون مؤلّف نام كسى از طالبيّون را در آن جا ذكر نكرده است، به اشتباه او يقين حاصل نكردم.

توده بشت:

بر حدود آن دست نيافتم و مؤلف نيز آن را بجز در اول باب- آن جا كه نام جاها را آورده- جاى ديگرى نقل نكرده است.

تيجان:

اين جا را نيز مثل محل قبلى فقط نام برده و مجهول است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 458

باب ثاء

ثنيه:

به معنى هر نوع گردنه در كوههاى قابل رفت و آمد است و غالبا مضاف به يك اسم علم مى باشد. به طور مثال، گفته مى شود: ثنية الوداع، ثنية الرّكاب، ثنية العقاب، ثنية المرار و مانند اينها. و چون مؤلّف مقصود خود را از اين نام مشخّص نكرده به طور قطع نظرى درباره آن نمى توان داد، و آنچه از طالبّيون نام برده در طبريّه بوده اند چنان كه در تهذيب الانساب شيخ شرف عبيدلى نيز همين طور نقل شده است بنا بر اين احتمال دارد مقصود مؤلف از ثنيه، ثنية العقاب باشد چون آن جا در مرزهاى شام نزديك مصيصه مشرف بر غوطه دمشق قرار دارد كه هر كه از حمص به سمت دمشق مى رود از آن جا مى گذرد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 459

باب جيم

جبل:

نام شهرهاى معروف به عراق عجم يعنى ما بين اصفهان تا زنجان و قزوين و همدان و دينور و قرمسين و رى و ما بين اينها از شهرهاى بزرگ و قصبات مهم است و مؤلف در اوّل باب آن را نام نبرده است بلكه در اثناء باب اسامى واردين از طالبيّون را بدان جا آورده است.

جحفه:

به ضم حرف اول و سكون دوم و بعد فاء، روستاى بزرگى در جاى بلندى بر سر راه مدينه است. در چهار منزلى مكّه قرار دارد و جحفه يكى از ميقاتهاى حاجيان است كه در سه و يا چهار ميلى آن جا غدير خم قرار گرفته و پيامبر خدا (ص) پس از بازگشت خود از حجّت الوداع در آن جا فرود آمد و از مردم براى امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع) بيعت گرفت و فرمود: هر كس را كه من مولاى اويم پس اين على مولاى او است، بار خدايا هر كه او را دوست بدارد، دوستش دار، و هر كه او را دشمن دارد دشمنش بدار! و يارى كن هر كه او را يارى كند، و خوار ساز هر كس كه او را خوار سازد. و خداوند در اين باره بر آن بزرگوار آيه شريفه اى در قرآن نازل فرموده است كه تا روز قيامت تلاوت مى شود و آن آيه اين است: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 460

جدّه:

به ضم اول و تشديد دوّم، نام شهرى در ساحل درياى يمن است و لنگرگاه مكه بوده و تا مكه سه شب راه فاصله دارد (مطابق نقل زمخشرى) امّا حازمى مى گويد ما بين آنها يك شبانه روز راه است و مهمترين لنگرگاه دريايى و هوايى حجاز است.

جذوع:

از نواحى مدينه، اين اسم در كتابهاى جغرافيا نيامده است. حتّى در تاريخ مدينه كه سمهودى درباره نواحى مدينه و لنگرگاهها، آباديها و بخشهايى كه بعدها اضافه شده و چراگاهها، كوهها و قلعه ها و ... فراهم آورده است نيز ذكر نشده است. آرى در تاريخ قم آن جا كه از احمد بن على بن جعفر صادق (ع) سخن به ميان آمده مى گويد محل سكونت وى در روستايى از روستاهاى مدينه به نام جذوع است و از اين رو فرزندان وى را جذوعى مى گويند.

جرجرايا:

به فتح هر دو جيم و سكون راى اوّل و فتح راى دوّم، نام شهرى است از نواحى نهروان اسفل بين واسط و بغداد از جانب مشرق، شهر آبادى بوده امّا با ويرانى قسمتهاى مختلف نهروان آن جا نيز ويران شده است.

جرمغان:

از نواحى نيشابور.

جره:

از روستاهاى شيراز، محل آبادى است بالاى تپّه اى پر از درخت خرما (آن طورى كه مقدسى توصيف كرده است). اما ياقوت حموى مى گويد: توده مردم اسم آن جا را «كره» مى نامند، و از طرفى مى نويسد: جره نام ناحيه اى است در شيراز. بعيد نيست جايى را كه مؤلّف منتقلة الطالبيه در قرن پنجم ذكر كرده است نام شهرى باشد كه بعد گسترش يافته و در زمان ياقوت حموى يعنى قرن هفتم به ناحيه اى تبديل شده است.

جزيره:

عربها شهرهاى بين دو رود بالا را جزيره ناميده اند، و منطقه جزيره از طرف شمال تا سلسله جبالى كه سرچشمه آبهاى فرات و دجله در آن جاست ادامه دارد و جزيره به سه بخش تقسيم مى شود كه هر بخشى متعلّق به يك قبيله

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 461

عربى است و در روزگار كسراها ساكن آن جا شده اند و مشهورترين شهرهايش؛ موصل، آمد ورقّه است و در انتهاى بخش ديگر اين دشت شهر دمشق است كه شامل ديار قبيله مضر و ديار قبيله بكر است. و اين نام از اسمهايى است كه تنها در فهرست اول باب ذكر شده است.

جنبلآء:

با دو ضمه و حرف دوّم ساكن محلّى در امتداد قصبه و شهركى بين واسط و كوفه است.

جنديشاپور:

در روزگار ساسانيان مركز خوزستان بوده و به دليل مدرسه پزشكى كه طبيب نصرانى بختيشوع تأسيس كرده بود به شهرت خود باقى ماند. از آن جهت جنديشاپور گفته اند كه منسوب به بانى خود شاپور است كه گروهى از سپاهيانش را مقيم آن جا كرد و در هشت فرسخى شمال غربى شوشتر بين راه دزفول قرار دارد و رهگذر آثارى را كه امروز شاه آباد گفته مى شود و از بقاياى همان شهر قديمى است مشاهده مى كند.

جوزجان:

نام ناحيه غربى از دشت بلخ است كه از آبادترين نواحى در قرون وسطى بوده، ما بين مرو رود و بلخ قرار دارد و يحيى بن زيد بن على بن حسين (ع) در آن جا به قتل رسيده است و مؤلّف آن را ذكر نكرده و اين نام را فقط در اول باب آورده است.

جيرفت:

با كسر جيم و سكون ياء و فتح راء و سكون فاء و تاء دو نقطه، اسم شهرى است در آستان كرمان، شهر بزرگ و مهمّى بوده و بعدها خراب شده و جز ناحيه اى به نام جيرفت از آن باقى نمانده است، اما خرابه هاى جيرفت معروف به شهر دقيانوس است. ياقوت حموى، ابن حوقل و ديگران آن را توصيف كرده اند.

جيلان (گيلان):

ناحيه اى از نواحى رى است. مؤلف اين چنين معرفى كرده است و ما در حاشيه صفحه 109 كتاب، گفتيم كه اين تعريف باعث تعجّب است بدان جا مراجعه كنيد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 462

باب حاء

حاجين:

از نواحى مغرب، من در كتب بلدان به اين نام برخورد نكردم.

حاير:

بعد از الف، ياء مكسور و راء. محل قبر امام حسين (ع) است از آن رو به اين نام خوانده اند كه در ايام متوكل عباسى جريانها و حوادثى، از قبيل ويرانى و شخم زدن و آب بستن، بر اين قبر مقدس گذشت، وقتى كه آب به موضع قبر شريف رسيد يك جا جمع شد و سرگردان ماند و به دور خود پيچيد، بدين جهت، حاير گفتند، شرح و تفصيل آن در كتب تاريخ آمده است، مراجعه شود.

حبشه:

كشور حبشيها در شمال آفريقاى شمالى كه از طرف شمال به سودان مصر و اريتره و از غرب نيز به سودان و از جنوب به شرق آفريقا و سومالى و از شرق نيز به سومالى محدود مى شود.

حجاز:

به كسر اوّل و زاى آخر: سلسله كوههايى است كه در حدّ فاصل دشت تهامه و نجد ادامه دارد. و جغرافى نويسان در تعيين حدود آن اقوال زيادى دارند كه بايد به آنها مراجعه شود.

حرّان:

با تشديد راء و آخرش نون. نام شهرى قديمى است كه تا «رها» يكروز و تا «رقّه» دو روز راه است و محل سكونت حرّانيان صابئى است كه ارباب ملل و نحل از آنها نام مى برند. و نيز نام روستايى از روستاهاى حلب است، و باز نام روستايى در غوطه دمشق مى باشد، چنانچه حرّان بزرگ و حرّان

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 463

كوچك نام دو روستا در بحرين، متعلق به بنى عامر است كه اين دو مقصود مؤلّف نيستند چون از طالبيون كه نام برده كسى به آن جا وارد نشده بلكه تنها در حرّان اوّلى بوده اند و احتمال بودن آنان در دوّمى و سوّمى ضعيف است.

حرّه:

نام هر سرزمين پر سنگ تيره خاكسترى است كه گويى با آتش سوزانده اند، اين قبيل سنگها در سرزمينهاى عربى زياد است بويژه در اطراف مدينه كه در هر جا به همان جا منسوب است و مقصود در اين جا حرّه واقم است و آن جايى است كه رويداد مشهور به وقعه حرّه آن جا اتفاق افتاد وقتى كه يزيد بن معاويه سپاهى را به سركردگى مسرف بن عقبه به مدينه فرستاد و مردم مدينه در حره واقم با سپاه وى مصاف دادند و در نتيجه گروه زيادى- از جمله جعفر اصغر پسر محمد بن حنفيّه و ديگر طالبيّون را سپاه يزيد- به قتل رساندند، كه مؤلّف آنها را نام نبرده و ما در مستدرك آورده ايم.

حريطين:

از نواحى مغرب، در منابعى كه در دسترس بود به اين نام برنخوردم و مؤلّف به همين مقدارى كه اشاره شد، معرفى كرده است.

حلب:

با حركت اول و دوم، نام شهر مشهورى است در سوريه، شهر پهناور و پر خير و بركت است، قبلا قصبه و مركز سپاه قنسرين بوده و بازار وسيع بازرگانى داشته است.

حلاباذ:

در حاشيه صفحه 119 كتاب گذشت كه چنين محلّى وجود ندارد، و همين قدر كه لازم بود در آن جا آورديم مراجعه شود.

حمص:

به كسر اوّل و سكون دوم و صاد آخر، نام شهر مشهور و بزرگى است در سوريه ما بين دمشق و حلب در نيمه راه تا جنوب شرقى از مرز اراضى آن فاصله است، به خوشى آب و هوا شهرت دارد و در دشت وسيعى سبز و خرّم قرار دارد و به همين نام شهرى نيز در اندلس وجود دارد و آن شهر اشبيليه است كه آن را به اين نام مى خوانند و ابن عبدون در شعر خود بدان اشاره دارد:

آيا به خاطر دارى آن روزگارى را كه من هرگز آن را فراموش نكرده ام؟ و آن دوستى و محبّتى را كه با صفا و صميميّت همراه بود،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 464

و ياد دارى آن شبى را كه در سرزمين حمص و حجا بيتوته كرديم، در حالى كه مهريّه عقد ازدواجمان شراب بود؟!

حوز:

اين نام جز در فهرست نيامده و كتابهاى بلدان نيز نامى از اين محل و از حوزه كه در ذيل مى آيد، به ميان نياورده اند.

حوزه:

اين نام نيز در كتب بلدان نيامده است و آنچه را كه درباره تعيين حدود آن گفته اند كه از نواحى شام است به گمان قوى بايد از موارد خطاى مؤلّف باشد. و نام صحيح آن «حوره» است همان طورى كه در معجم الكبرى آمده است، آنجايى كه بيابانهاى اشعر را نام برده مى گويد: دو حوره است يكى حوره شام و يكى حوره يمن و هر دو از آن قبيله بنى كلب بن كثير است كه عبد الملك در زمان خلافت خود در حوره شام منزلى داشت به نام ذو الحماط، چون آن محل پر از درختان حماط بود، و در همين حوره شام محمد بن جعفر طالبى در روزگارى كه با ابن مسيّب مبارزه مى كرد در بخش سرزمينهاى بنى دينار، نزول مى كرد. و دو حوزه نيز در اطراف مدينه وجود دارد كه منشأ اشتباه مؤلّف نسبت يكى از آنها به شام است. او گمان كرده است يكى از آنها از نواحى شام است در صورتى كه چنين نيست.

حيره:

به كسر حاء و سكون ياء و پس از آن راء و هاء، نام شهرى در سه ميلى كوفه است كه محل سكونت پادشاهان عرب در زمان جاهليّت بوده و پايتخت سلسله منذر و خورنق نيز به فاصله يكى ميلى در سمت مشرق آن قرار دارد. نام اين محل در كتاب، فهرست اول باب آمده است امّا دوباره مؤلّف آن را ذكر نكرده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 465

باب خاء

خافور:

از نواحى مغرب است. در منابعى كه در اختيار داشتم موفق به تعيين حدود آن نشدم.

خبيص:

از نواحى كرمان با نام خبيص مأكول، نام شهرى در حدود پنجاه ميلى شرق كرمان و مرز استان كرمان از طرف بيابان است و آن در كناره كوير بزرگى واقع شده، داراى درختان خرماى فراوان و آب قنات است. بعضى مى گويند هرگز باران در داخل شهر نباريده و تنها در اطراف آن مى بارد. ميجر سايكس در خبيص قبرى را ديده كه تاريخ آن مربوط به سال 173 ه بوده است.

خجنده:

با ضم خاء و فتح دوم و بعد نون و دال مهمله و هاء؛ نام شهر مشهورى در ماوراء النّهر در ساحل سيحون است و آن نخستين شهر از شهرهاى فرغانه از طرف غرب است كه بين آن تا سمرقند ده روز راه فاصله است و كوهى سر سبز در كنار آن قرار دارد و در وسط كوه رودى جارى است. ابن فقيه براى يكى از اهالى آن جا را چنين توصيف كرده است:

شهرى را در مشرق و مغرب سر سبزتر از خجنده نديده ام.

خراسان:

شامل شهرهاى زيادى است كه آغاز آن پس از عراق، قصبه جوين و بيهق است و آخرين حدش از طرف هند، طخارستان و غزنه و سجستان است البته اينها جزو خراسان نيستند. از مهمترين شهرهاى خراسان: نيشابور، مرو،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 466

هرات، بلخ، طالقان، نسا، ابيورد و سرخس است، درباره حدود دو شهر اوّل و شهرهاى تابعه اختلاف است، امّا خراسان امروز، استانى از استانهاى ايران است و مركز آن شهر مشهد، يعنى جايى است كه قبر امام على بن موسى الرّضا (ع) آن جا واقع شده است و مؤلف كتاب نام آن جا را نياورده و اين اشتباه نابخشودنى است و من نام جماعتى از طالبيون را كه مؤلف آنان را نام نبرده بود، در مستدرك آوردم.

خلص:

به فتح اوّل و سكون دوم و سپس صاد مهمله، نام محلى با چاههاى زياد بين مكه و مدينه و نام بيابانى است كه در آن دهكده ها و نخلستانها وجود دارد، كه مؤلف جز در فهرست از آن نام نبرده است.

خليص:

مصغّر كلمه بالا «خلص» نام دژ و روستايى بين مكه و مدينه كه به مكه نزديكتر است، داراى درختان خرما و گودال آب بزرگى است كه حاجيان در آن جا استراحت مى كنند.

خوار الرّى:

به ضم حرف خاء و باراء آخر نام شهر بزرگى در اطراف رى كه ما بين آن و سمنان در مسير خراسان قرار دارد، مهمترين شهر در ناحيه شرقى رى بوده و به خاطر اين كه با خوارى كه در فارس در ناحيه حفرك است اشتباه نشود آن جا را خوار رى مى گفتند.

خوارزم:

حرف اوّلش بين ضمه و فتحه و الفش نازك و تند تلفظ مى شود: نام ناحيه اى بزرگ و گسترده است كه مركز آن جرجانيه در سمت غربى رود جيحون و مركز دوم آن نيز در بخش شرقى رود جيحون قرار دارد.

خورزن:

نام كوهى جلو دروازه همدان كه از سنگ آن شيرى تراشيده اند و مردم همدان تصور مى كنند كه آن شير طلسمى براى حفظ ايشان از آفات است.

ياقوت در ذيل همدان اين مطالب را ذكر كرده بدان جا مراجعه شود.

خوزستان:

به ضم اوّل و پس از آن واو ساكن و زا و سين مهمله و تاى دو نقطه و نون آخر. نام تمام شهرهاى خوز و سرزمين پهناورى است كه مشتمل بر شهرهاى بزرگى چون: اهواز، شوشتر، جنديشاپور، دزفول، شوش، حويزه، دورق، رامهرمز،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 467

ايذه، و شهرهاى لرستان و ديگر شهرها مى باشد.

خيبر:

به معنى دژ، نام محلّى در هشت منزلى مدينه در سمت شام بوده كه هفت قلعه داشته و متعلّق به يهود بوده است و در اطرافش مزارع و نخلستانهاى زيادى وجود داشته كه پيامبر (ص) با يهود آن جا جنگيد و خداوند آن جا را براى پيامبرش به دست پسر عمّش امير المؤمنين على (ع) فتح كرد. پيامبر (ص) پس از آن كه پرچم را به دست مردانى داد و آنها موفق نشدند، آنگاه فرمود: فردا پرچم را به دست مردى مى دهم كه خدا و رسولش او را دوست مى دارند و بر نمى گردند تا اين كه خداوند خيبر را به دست او فتح كند، مردم انتظار مى كشيدند تا اين كه پيامبر، امام على (ع) را كه چشم درد بود از مدينه طلبيد (و از آب دهانش به چشم او كشيد و شفا يافت) و پرچم را به وى داد و خداوند فتح بزرگى را به وسيله او نصيب مسلمين فرمود.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 468

باب دال

دامغان:

نام شهر بزرگى بين رى و نيشابور است و مؤلّف جز در فهرست اول باب از آن نام نبرده است.

دبيل:

از نواحى آذربايجان كه مركز ارمنستان اسلامى در زمانهاى قديم بوده و به نامهاى دوين، يا توين نيز مى خواندند. در قرن چهارم از اردبيل بزرگتر و هم مرز ارّان بوده، اطرافش ديوار و سه دروازه داشته كه هر سه به طرف معبد، باز مى شدند.

دسكره:

به فتح اول و سكون دوم و فتح كاف، به طورى كه در معجم ياقوت آمده، نام قريه بزرگى در نواحى شاهرود، و مانند شهر كوچكى است در كنار رود مذكور و همچنين نام روستايى بين راه خراسان نزديك شهر ابان به نام دسكره شاه بوده چون هرمز پسر اردشير بابكان مدّت زيادى در آن جا سكونت داشت از اين رو منسوب به اوست و ايرانيان در آن جا آثار تاريخى دارند، و بعد از شهر نهروان قرار داشته است و دسكره نام دهكده اى است مقابل ناحيه جبل كه ابن زيّات وزير، از آن جا بوده و نيز نام روستايى در خوزستان است. و چون مؤلّف آن را مشخّص نكرده بلكه غير از فهرست اوّل باب در جاى ديگر نام نبرده، ما نيز نتوانستيم آن را مشخّص كنيم.

دليس:

از نواحى طبرستان بخش چالوس، در كتاب مرجع مربوط به شهرها

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 469

اين نام را نديدم، البته حدود چالوس مشخص شده است كه در پنج فرسخى مغرب ناتل واقع است و ناتل در دشتى نزديك دريا در پنج فرسخى غرب آمل قرار دارد، و آنچه را كه بعضى نوشته اند: چالوس در هشت فرسخى رى واقع شده، بى ترديد خيالبافى و اشتباه است.

دمشق:

به كسر دال، فتح ميم سپس شين و قاف، نام شهر مشهور و مركز شام و در حقيقت به سبب ساختمانهاى مجلّل و شهرتى كه دارد و پاكيزگيش بهشت شام است. صنوبرى در آن باره مى گويد:

دنيا دمشق را براى ساكنين آن جا آراسته پس جز دمشق، لازم نيست كه ديگر جاهاى دنيا را ببينى!

دمياط:

به كسر اول و سكون دوم و يا و طاى بى نقطه، نام شهرى قديمى است ما بين تنيس و مصر در زاويه درياى روم و رود نيل.

ديار بكر:

نام يكى از سه ديارى است كه سرزمين جزيره از آنها فراهم آمده و عبارتند از: ديار مضر، ديار ربيعه و ديار بكر. و حدود آن از سمت غربى دجله، شهرهاى كوهستانى مطل در قسمت بالاى نصيبين تا دجله و از آنجمله قلعه كيفا و آمد و ميافارقين است كه تمام اينها را در قسمت بالاى دجله و يا در قسمت شمالى آن ديار بكر مى گويند و شهر آمد مركز اين ديار است.

ديلم:

نام قبيله اى است كه سرزمين خويش را به نام خود نام گذارى كرده اند و آنها در كوههاى نزديك گيلان كه مركز شهرهايشان رودبار است سكونت دارند، ديلم ناحيه كوهستانى مطل، بالاى سرزمينهاى ساحلى قرار دارد كه اين سرزمينها را گيلان مى گويند و بنا به گفته مقدّسى ناحيه ديلم مشتمل بر تمام اين نواحى بوده است.

دينور:

به كسر اول- بعضى به فتحه خوانده اند- و يا، نون و واو، سپس راى مهمله، نام شهرى است از نواحى جبل نزديك قرميسين- كرمانشاهان- كه فاصله آن تا همدان بيست فرسخ و نيم است. دينور در سده چهارم مركز فرماندارى كوچك مستقلّى بود منسوب به بدر بن حسنويه كردى كه از فرمانروايان پر فضيلت

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 470

بوده است. ابن كثير شامى در ج 11 تاريخ خود (ص 353) شرح حال او را آورده و كارهاى خير فراوانى را از او نقل كرده و اضافه كرده است كه وى در سال 405 از دنيا رفته و در حرم امام على (ع) دفن شده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 471

باب ذال

ذو المروه:

نام محلى است بين ذى خشب و وادى القراء در هشت منزلى مدينه پيامبر (ص) بدان جا وارد شد و نماز صبح را در آن جا گذارد، قبيله جهينه از دشت و كوهستان خدمت آن حضرت رسيدند و از اين كه مردم زيادى برايشان وارد شده و به زور آبهاى آن جا را تصرّف كرده اند، نزد پيامبر (ص) شكايت كردند- به طورى كه در كتاب وفاء سمهودى آمده است- آنحضرت آبها را بين ايشان تقسيم كرد و از بين خودشان گواهانى گرفت. امّا در سنن ابى داوود آمده است كه آن بزرگوار آبها را ما بين قبيله بنى رفاعه كه آنها نيز از جهينه بودند تقسيم كرد.

به نظر من، اين كه مؤلّف در ذيل اين نام بعضى از طالبيّين را نام برده و نوشته است كه قبيله جهينه آنان را در ذى المروه كشتند، اين عمل آنان به

پاداش احسانى بوده كه پيامبر (ص) به ايشان فرموده بود!

ذوالمروه:

تصور مى كنم از نواحى بخارا باشد، آن طورى كه مؤلف نوشته و در هر دو نسخه آمده است، و چون در كتب مرجع مربوط به بلدان، چنين اسمى در نواحى بخارا نبود، بى شك اشتباه شده و شايد تصحيف «مزرين» به فتح اول و سكون دوم و راء و ياى دو نقطه و نون آخر از روستاهاى بخارا باشد!

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 472

باب راء

رامهرمز:

در سمت شرقى اهواز واقع شده و تا اهواز سه روز راه است، از آغاز به اين نام معروف شده است چون منسوب به هرمز نوه اردشير بابكان است كه در آن جا مى زيست- و آن طورى كه مقدسى نقل كرده است- رامهرمز، كتابخانه مشهورى- همانند كتابخانه بصره- داشته كه در آن جا تدريس و تحقيق مى شده و به وسيله ابن سوار ايجاد شده بود.

رامويه:

تصوّر نمى كنم كه نام روستايى از سرزمين ترك باشد، مؤلّف در صفحه 168 كتاب، همين طور معرّفى كرده است، امّا اين جانب در پانوشت قول مؤلّف را بعيد دانسته و تعيين حدود صحيح آن را آورده ام، مراجعه شود.

راوند:

به فتح واو و سكون نون و دال آخر، شهركى در نزديكى كاشان و اصفهان.

رحبه:

به فتح راء، محل وسيعى را گويند كه در بين خرابه ها قرار گرفته باشد.

رحبه ها به تعداد زيادى هستند كه از طريق نسبت آنها به قبايل و اشخاص مشخّص مى شدند. از آنجايى كه مؤلّف مورد نظر خود را مشخص نكرده، به احتمال قوى مقصودش رحبه مالك بن طوق است كه مشهورترين رحبه ها است كه در صورت اطلاق، ذهن آدمى به آن منتقل مى گردد، و اين رحبه بالاى فرات، ما بين رقّه و عانه واقع شده، مالك بن طوق در زمان خلافت مأمون آنرا احداث

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 473

كرده است و تا قرقيسيا شش فرسنگ فاصله دارد.

رخّان:

بنظرم در سرزمين مغرب باشد، به ضمّ حرف اول و تشديد دوّم و نون آخر از روستاهاى مرو، به طورى كه در مراصد آمده است، شش فرسنگ با مرو فاصله دارد، به اين ترتيب اين جا كجا و مغرب كجا؟! و اين كه مؤلّف بعضى از طالبيّون را نام برده و گفته است در رخّان كشته شده اند و قاتل آنان ابو السّاج بوده است، اين خود نظر او را بعيد مى نمايد، زيرا كه ابو السّاج همان ديوداد پسر ديو دست از سران سپاه ترك است كه خلفاى عباسى را يارى دادند و تا زمان متوكّل و حتى روزگار مقتدر در كارهاى دولتى دخالت داشتند، ديوداد و همچنين پسرش محمّد پستهاى مختلفى را عهده دار بودند كه در تمام اين مدّت علويّون از دست آنان در اذيّت بودند كه اين جا جاى ذكرش نيست.

رخج:

به تشديد حرف دوّم- بعضى به سكون آن خوانده اند- و جيم آخر، نام دهكده اى است از نواحى سجستان و نيز نام شهرى از نواحى كابل، چون مؤلّف هيچ يك از آن دو را مشخّص نكرده است براى ما نيز تعيين قطعى ممكن نيست جز اين كه احتمال دارد منظور مورد دوّم باشد، زيرا كه طالبيّون مورد ذكر در آن جا از اولاد جعفر مولتانى هستند و تمام فرزندان اين شخص در آن نواحى بوده اند و شايد گفتار شيخ شرف عبيدلى مؤيد اين مطلب باشد كه از جعفر مولتانى نام مى برد آنگاه مى گويد: وى بازماندگانى در سند و رخج دارد.

رسّ:

به فتح حرف اوّل و تشديد دوّم، نام كوهى است، نزديك به ذى الحليفه در يك منزلى مدينه و در پشت آن كوه، زمينى است كه آن را قاسم بن ابراهيم طباطبا خريدارى كرد و مدّت زيادى در آن جا پنهانى زيست تا وقتى كه در سال 246 ه از دنيا رفت.

رملة:

يعنى يك دانه شن، نام شهرى در فلسطين و مركز آن است و مركز سپاه مسلمين بوده است فاصله آن تا بيت المقدّس دوازده ميل و بعضى گفته اند هيجده ميل است و يكى از ناحيه هاى فلسطين نيز مى باشد.

روذراور:

از نواحى همدان، به ضم اول و سكون دوم و ذال نقطه دار، و را و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 474

الف، واو مفتوحه و راء آخر، نام روستايى است در نزديكى نهاوند از نواحى جبل فاصله آن تا نهاوند و همدان هفت فرسخ و درست در بين نهاوند و همدان واقع است.

رويان:

از نواحى طبرستان، به ضمّ اوّل و سكون دوّم، و ياء و نون آخر، شهر بزرگى است از شهرهاى بخش كوهستانى طبرستان كه در سمت غربى آن واقع شده است بطورى كه از ابو الفداء نقل شده بدان جا شارستان نيز مى گويند، اما ياقوت مى گويد: رويان قصبه مركزى است در ناحيه كوهستانى طبرستان، همان طورى كه آمل مركز بخش جلگه اى آن است. سلسله جبال رويان به كوههاى رى متّصل است.

رىّ:

به فتح اول و تشديد دوم، شهر مشهورى از معروفترين و مهمترين شهرهاى اسلامى است و پس از بغداد آبادترين شهرهاى مشرق بشمار مى آيد، و زمانى به نام محمّديه خوانده مى شد و اين شهرت در آغاز خلافت عبّاسيان برقرار بود، چون محمد مهدى در روزگار خلافت پدرش منصور مقيم آن جا بود و پسرش هارون نيز در آن جا به دنيا آمد و در نواحى جبال بزرگترين دار الضّرب بود تا آن جا كه روى بسيارى از سكّه هاى دوران عباسى نام «محمّديه» زده شده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 475

باب زاء

زاور:

بخشى از دشت ديلم است- آن طورى كه مؤلّف معرّفى كرده است- امّا آنچه در كتب جغرافيا آمده، چنين است: پس از واو مفتوحه حرف راء، نام روستايى از روستاهاى عراق است كه نهر زاور، بدان منسوب است و متّصل به عكبراء مى باشد.

از سمعانى نقل كرده اند: نام قريه اى از قراء اشتيخن صغد است، اين دو محل كجا و آنچه مؤلف نوشته است كجا! (دقت كن).

زباله:

به ضم حرف اوّل، محل معروفى بين راه مكه، ميان واقصه و ثعلبيّه قرار دارد مسافرينى كه از كوفه به طرف مكّه مى روند در آن جا منزل مى كنند.

زبيد:

بخشى از يمن، به فتح اوّل و كسر دوم، و ياء، نام رودخانه اى است كه به درياى احمر مى ريزد و در آن جا شهر مشهور زبيد واقع است كه محمد بن زياد فرماندار مأمون عباسى در يمن در سال 204 ه آن را بنا كرد.

زنجان:

به فتح اول و سكون دوم و جيم و نون آخر، شهر بزرگ و مشهورى كه در نزديكى ابهر و قزوين در حدود پنجاه ميلى سمت شمال غربى ابهر واقع است، و مؤلّف نام زنجان را جز در فهرست اول باب نياورده و نام كسى از طالبيون را كه آن جا وارد شده باشند نيز نقل نكرده است امّا ما نام بعضى را كه وارد آن جا شده و در آن جا مقيم شده اند آورده ايم.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 476

زوينه:

به نظرم كه از نواحى شام باشد، و من در كتابهاى مهم جغرافى بر مشخّصات و حدود زوينه برخورد نكردم.

زيتون:

نام شهرى در سرزمين مغرب است، مؤلّف چنين گفته است، اما ياقوت و ديگران گفته اند: عين زيتونه در آفريقاست. آيا مقصود مؤلّف همين است و يا مقصودش روستايى است كه در غرب نيل بخش صعيد است؟ معلوم نيست!

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 477

باب سين

سابور (شاپور):

از نواحى فارس، شهرى است كه تا شيراز بيست و پنج فرسنگ فاصله دارد به بزرگى اصطخر فارس، امّا آبادتر و پر جمعيت تر و با مردمانى ساده تر- آن طورى كه از ابن حوقل نقل شده است- امّا مقدّسى مى گويد: اين شهر در روزگار وى يعنى نيمه دوم قرن چهارم، در هم ريخته و اطرافش خراب شده و از اعتبار افتاده است و مردمش پراكنده شده و كازرون رونق آن را از بين برده است.

ساريه:

از نواحى طبرستان، بعد از الف، راء سپس ياء و هاء، آن را سارى نيز مى گويند شهرى در طبرستان به فاصله سه فرسنگ تا دريا، دومين مركز طبرستان در شرق آمل است.

سامراء:

نام ديگر سرّمن رأى، نام شهر مشهورى در عراق است، شرح آن خواهد آمد و ما به پيروى از مؤلّف كتاب با هر دو نام آورديم كه در فهرست اوّل باب، با هر دو نامش آورده و سپس دوباره در خود باب همان طور نقل كرده است جز اين كه كسى از طالبيّون را در آن جا نام نبرده است.

سبته:

از نواحى مغرب، به فتح اول- بعضى گفته اند: به كسر اول- نام شهر معروفى است از مهمترين شهرهاى مغرب و بندر آن جا بهترين بندر دريا است كه در مقابل جزيره اندلس واقع است.

ستاره:

به كسر اول و آخرش حروف راوها، روستايى در نواحى بزره در

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 478

قسمت غربى آن متصل به جبله است و وادى ستاره را وادى لحف مى خوانند.

مؤلّف جز در فهرست اوّل باب از آن نام نبرده است.

سجستان:

به كسر اول و دوم و سين دوّم و تاى دو نقطه و نون آخر، نام ناحيه بزرگ و ولايت پهناورى است، شهرستان آن زرنج با هرات ده روز راه فاصله دارد، در جنوب هرات قرار گرفته و قوم غزو تيمور آن جا را ويران ساختند.

سدان:

از نواحى هند، اين نام در فهرست باب و همچنين در ضمن باب آمده است و مؤلّف نام كسى از طالبيّون را در آن جا نقل نكرده است تا ما درباره اين نام تحقيق كنيم و از طرفى در كتابهاى بلدان نيز نام سدان از نواحى هند نيامده است. احتمال قوى دارد كه اين اسم محرّف سندان به كسر سين باشد كه در آن باره گفته اند: مركز شهرهاى هند است- دقّت كن!-

سرمدانى:

اين نام در فهرست اوّل باب آمده است و من در كتابهاى مرجع آن را نيافتم و چه بسا كه در اين اسم نيز تحريفى روى داده باشد و در اصل سرمد بوده كه از نواحى حلب است، يا سرمارى كه نام روستايى در فاصله سه فرسنگى بخارا است و يا نام ولايت پهناورى بين تفليس و خلاط است.

سريف:

از نواحى مصر، اين نام تنها در فهرست اول باب آمده و من نيز از كتابهاى جغرافيا نتوانستم حدود آن را مشخّص كنم.

سرين:

تثنيه سر، نام شهركى است از شهرهاى مرزى يمن هم مرز حجاز نزديك مكّه و جده در ساحل دريا كه برخى از طالبيّون در آن جا فرمانروايى داشتند و مؤلّف از بعضى نام برده است.

سرمن رأى:

به ضم اوّل و گاهى مفتوح خوانده اند، نام شهر مشهورى است كه معتصم عبّاسى آنرا ما بين بغداد و تكريت بنا كرد و در آن جا قبور جمعى از طالبيّون است كه در آن جا اقامت داشتند و مؤلّف از ذكر آنها غفلت كرده است.

بالاتر از همه و محترمترين آنها امام ابو الحسن على الهادى فرزند امام محمد بن على بن موسى بن جعفر (ع) و دو فرزندش امام حسن عسكرى (ع) و حسين است كه همواره سرمن رأى به بركت قبر اين بزرگواران كه از همه جا به قصد زيارت

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 479

آن ها مى آيند آبادان است.

سلباباد:

از نواحى طبرستان، مؤلّف چنين معرفى كرده و جز در فهرست اوّل باب از آن نام نبرده است، و من در كتب جغرافيا به اين نام برخورد نكردم.

سماك:

به نظرم از نواحى شام باشد، مؤلف در صفحه 173 اين چنين معرّفى كرده، امّا جاى بسى تعجّب است چون اين اسم نام محلى نيست بلكه لقب همان فرد طالبى است كه اسم برده يعنى حمزة بن احمد بن عبد الله بن محمد بن عمر اطرف و همين حمزه به ابو يعلى نسب شناس معروف است و داراى كتابى در علم انساب مى باشد و چنان كه در تهذيب الانساب شيخ شرف عبيدلى آمده به سماك نيز معروف است و بنا بگفته لباب الانساب ابن فندق بيهقى و كتاب عمده و كتابهاى ديگر، سماكى نيز مى گويند كه ما نيز در جاى خودش مثل كلمه حراب بايد تذكر مى داديم، غفلت كرديم، زيرا در (حراب) نيز از مؤلّف چنين مطلبى گذشت كه او گمان برده بود نام محلى است در حالى كه اين طور نبود و ما در حاشيه كتاب صحيح آن را آورديم، اين بود كه دوباره در كشّاف تكرار نكرديم. [!]

سند:

به كسر اول و سكون دوم و دال آخر، ولايتى است ما بين هند و كرمان و سجستان كه مركزش منصوره مى باشد.

سودان:

مؤلّف كتاب، نه حدود آن را تعيين كرده و نه كسى از طالبيّون را در آن جا نام برده است امّا ما به نام برخى از طالبيّون كه در سودان بوده اند برخورد كرديم و در مستدرك نام برديم و آن جايى را كه مورد نظر ماست سودان مشهور است كه شامل سرزمين گسترده و دور دست آفريقا، محدود به صحراء، و خليج گينه و درياچه كونگو است و از سه بخش تشكيل مى شود؛ سودان شرقى، سودان ميانه و سودان غربى، امروز چندين حكومت جمهورى در آن جا فراهم آمده كه در اين جا شرح همه آنها ممكن نيست و همين طور تعيين قطعى جاهايى كه طالبيّون آن جا بوده اند نيز امكان ندارد.

سورا:

از نواحى كوفه، به ضم حرف اول و سكون دوّم، سپس راء و الف، بر

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 480

وزن بشرى نام محلّى از سرزمين بابل است كه پايين شهر حلّه قرار دارد و داراى رودى است كه منسوب بدان جا است، و نيز نام قصبه اى در نزديكى فرات است.

سوس بالا:

از شهرهاى مغرب، به ضم اول و سكون دوم و سين آخر، شهرى است در مغرب كه روميان آن را قمونيه گويند، و بعضى گفته اند ناحيه اى است كه مركز آن طنجه است.

سوس پايين:

از نواحى مغرب، ناحيه اى است كه شهر مركزى آن طرقله است و در قرن هفتم شهركهاى كوچكى در آن جا بوده از جمله شهرى به نام تارودانت بود و آن در آستانه سوس قرار داشت كه مردم سوس آن جا اجتماع مى كردند، فاصله سوس پايين و سوس پايين تر دو ماه راه بود كه اين قصبه امروز در جنوب مراكش است.

سويقه:

جايى در انتهاى سرزمين يمن، مصغّر ساق و نام چند جا در كشورهاى مختلف است و همچنين نام سرزمين درازى نظير ساق پاى انسان است. و در كشورهاى عربى سويقه جايى در نزديكى مدينه است كه آل على بن ابى طالب (ع) در آن جا سكونت دارند- در كتابهاى: المعجم، المراصد و ديگر كتابها چنين آمده است- و محلّ مورد نظر مؤلّف نيز همانجاست، در صورتى كه از تعريف مؤلّف بر مى آيد كه در انتهاى سرزمين يمن قرار دارد و اين توهّمى است كه براى او پيش آمده است!

سهرورد:

از نواحى آذربايجان، به ضم اوّل و سكون دوّم و فتح راء و واو، و سكون راء آخر و دال بى نقطه، نام شهرى است در نزديكى زنجان در بخش كوهستان.

سيب:

در بخش شط دجله از نواحى نهروان، به كسر اوّل و سكون دوّم، روستايى است در ناحيه كوفه كه از دو قسمت سيب بالا و سيب پايين تشكيل يافته است، و سيب نام رودى در بصره است كه در اطراف آن روستاهاى زيادى وجود دارد و نيز نام محلّى در خوارزم است و سيبى كه آب رودخانه صرصر از آن مى گذرد يعنى مازاد آب رود عيسى و رود ملك وقتى كه زياد مى شود بدان سمت

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 481

جارى مى شود و اصطخرى آن را رود صرصر، ناميده، به احتمال زياد، مورد نظر مؤلّف نيز همين مورد اخير است.

سيراف:

به كسر اول وفاء آخر نام شهر بزرگى در ساحل درياست كه در قديم مركز هند بوده است و نيز پايتخت اردشير خرة از نواحى فارس بوده است كه در دامنه كوه بسيار مرتفعى قرار دارد، تا بصره هفت روز راه است و در بزرگى و اهميّت نظير شيراز بوده است و از زمانى كه جزيره قيس آباد شده آن جا يكى از بنادر هند گرديد و فرمانروايى سيراف از بين رفت و آخرين چيزى كه باعث ويرانى آن جا شد اين بود كه ركن الدّوله خمار تكين فرمانرواى جزيره قيس بدان جا حمله برد. ياقوت، در قرن هفتم موقعى كه ويرانه اى بوده و جز مسجد جامع با ديوارهايى از ساج چيزى نمانده بود، آن را ديده است.

سيرجان:

از نواحى كرمان، به كسر اول و سكون دوم و بعد راء و جيم و نون آخر، نام شهرى است بين كرمان و فارس كه در روزگار ساسانيان از شهرهاى بزرگ و تا اواسط قرن چهارم همواره مركز استان مسلمان نشين كرمان بوده است، تا موقعى كه بخش جنوبى ايران زير سلطه آل بويه قرار گرفت، آنها آستاندارى به نام ابن الياس براى آن سامان تعيين كردند و او به دليل نامعلومى مركز ايالت را به بردسير- شهر كرمان فعلى- منتقل كرد و بعد تمام ادارات دولتى را از سيرجان بدانجا برد، از اين رو سيرجان از اهميت افتاد امّا با اين همه آباد و پر جمعيّت بوده و از بزرگترين شهرهاى كرمان به شمار مى آيد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 482

باب شين

شاش (چاچ):

از نواحى تركستان- آن طورى كه مؤلّف معرفى كرده است- نام شهرى در ماوراء النّهر، در ساحل سيحون، در امتداد شهرهاى تركستان است و مركز آن «بنكث» تا غرب فرغانه گسترش دارد.

لسترنج، مى گويد: به شهر چاچ، بنكث، نيز مى گويند و اين روال نام بسيارى از شهرهاى ماوراء النّهر است كه هر كدام دو نام: ايرانى و تورانى دارند و اضافه مى كند كه خرابه هاى تاشكند قديم، جاى شهرى است كه عربها آن را «شاش» و ايرانيها «چاچ» مى نامند.

شالوس (چالوس):

از نواحى ديلم، به ضم لام و سين آخر، نام شهرى در جبال طبرستان به فاصله يك روز راه يعنى پنج فرسنگ از غرب ناتل مى باشد.

شام:

به فتح حرف اوّل و سكون همزه و يا فتح آن و لهجه نوع سوم آن بدون همزه و بدون مد، مى باشد، نام اول آن سوريه بوده و حدود آن در طول از فرات تا عريش و از عرض از كوههاى طى تا بحر روم مى باشد و در آن جا از شهرهاى بزرگ، حلب، منبج، حماة، حمص، دمشق و بيت المقدس، و در سواحل آن، عكا، صور و عسفلان قرار دارد.

شانه:

از نواحى مغرب، به طورى كه در مراصد الاطّلاع آمده است: شانه و بياض نام دو روستا در مصر است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 483

شاهى:

از نواحى كوفه است. ياقوت در معجم مى گويد: به نظرم نام محلى است در نزديكى قادسيّه. و در مراصد نيز چنين آمده است.

شغانيان (چغانيان):

ناحيه اى است كه از طرف جنوب هم مرز با جيحون است، عربها آن را صغانيان مى گويند، و به فارسى، چغانيان ضبط شده است. در صفحه 195 كتاب آنچه لازم بود نوشته شده، مراجعه شود.

شكّى:

به فتح حرف اوّل و تشديد دوّم- به طورى كه اصمعى نقل كرده است- اما ديگران آن را با قاف «شقّى» خوانده اند، نام ولايتى در ارمنستان است و پوستهاى شكى مشهور، منسوب به آن جا است، بالاى رود كر نزديكى تفليس واقع شده و مؤلّف جز در اوّل باب آن را ذكر نكرده است.

شمشاط:

به كسر اول و سكون دوم و شين و طاء آخر: نام شهرى است در روم كنار ساحل فرات شرقى (ارسناس) كه ابن سرابيّون آن را رود شمشاط مى نامد مى گويند، ياقوت حدود آن را از شرق به بالويه (بالوى جديد) و از غرب به خرتبرت (اخربوط جديد) و يا دژ زياد تعيين مى كند. شمشاط غير سميساط مصغّر و با سين مهمله است كه آن نام شهرى در ساحل فرات در بخش يمن شمالى است و بالاترين شهر از آن سه شهرى است كه بالاى رقه قرار دارند يعنى: بالس، جسر منبج و سميساط. اما اين كه مؤلّف گفته است: «شمشاط و بعضى مى گويند:

شميشاط» چنين چيزى را هيچ يك از جغرافى دانان ننوشته اند و به گمانم كه اين مطلب اشتباهى است از طرف مؤلّف، چون كسى را كه چنين حرفى زده باشد، نيافتم، گمان مى كنم كه وى شمشاط و سميساط را ديده و تصور كرده است كه هر دو نام يك محلّ است و توجّه به تفاوت آنها در نام و موقعيّت هر كدام نكرده است!

شنده:

من موفّق به تعيين اين محل نشدم، چون در هيچ يك از كتابهاى مرجع به چنين نامى برخورد نكردم، آرى در كتب جغرافيا نام شندوخ و شندويد و شندان آمده است كه احتمال دارد آنچه در كتاب منتقله است اشتباه و غلط چاپى باشد، چون تنها يك مورد در فهرست اول باب اين نام ذكر شده است بنا بر اين

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 484

تعيين قطعى آن غير ممكن است.

شهرزور:

از نواحى بغداد، به فتح اول و سكون دوم و راى مفتوحه و به دنبال آن زاء و واو ساكن و راء، قصبه بزرگى بين كوهستان ميان اربيل و همدان واقع شده و اين شهر در چهار منزلى شمال غربى دينور مى باشد.

شهرستان:

به فتح اوّل و سكون دوم و سپس راء و سين مهمله و تاء و نون آخر، نام چندين محلّ است كه مهمتر از همه شهر مركزى آن ناحيه است، چون كلمه شهر فارسى همان مدينه و ستان نيز همان ناحيه است، از جمله نام محلى در سرزمين فارس است كه بعضى گفته اند: آن جا پايتخت شاپور بوده است و شهر جى در ناحيه اصفهان و نام شهركى در خراسان نزديك شهر نسا، به فاصله سه ميل- به طورى كه ياقوت گفته- و يا سه روز راه- آن طورى كه در كتاب مراصد آمده است- در بين راه نيشابور به خوارزم واقع شده است و گروهى از دانشمندان از جمله شهرستانى متوفى حدود 549 ه صاحب ملل و نحل و نهاية الأقدام و كتابهاى ديگر به آن جا منسوبند.

شيراز:

به كسر اوّل و زاء آخر نام شهر بزرگ مشهور و معروفى است كه مركز آستان فارس و در وسط اين استان قرار گرفته است، همان طورى كه آن را از جمله شهرهايى دانسته اند كه عربها مركزيّت دادند و مسلمانان در جاى آن شهر هنگام فتح مسلمين- وقتى كه عربها شهر اصطخر را فتح كردند- اردو زدند.

جغرافى دانان عرب و فارس در وصف شيراز و آنچه بر آن گذشته است سخنها گفته اند، و گروهى از علما و شعرا بدان جا منسوبند.

شيروان:

بخش اول اين نام مثل شيراز است، سپس واو و الف و نون: نام روستايى در نزديكى مجكث از نواحى بخاراست و اين محل غير از شروان است چون شروان در ارمنستان، بعد از رود كر و بالاتر از درياى قزوين، منتهى اليه سلسله جبال قفقاز قرار دارد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 485

باب صاد

صدار:

بر وزن غراب از نواحى وادى القرا است و بعضى گفته اند: از نواحى مدينه است. سمهودى مى گويد: شايد اين همان جايى است كه معروف به صداره است و در وادى روحاء مى باشد.

صدّينه:

با تشديد از نواحى مغرب است، اين محل در سخنان ابن حزم در صفحه 499 كتاب الجمهره ضمن مطالبى راجع به خاندان بربر در اندلس، آمده است، و نام فرمانروايان ثغر را برده و گفته است از جمله آنان بنو هذيل اند كه از تيره بنى رزين نبودند بلكه از قبيله مديونه بنى عبدوس و از تيره سرته از اهالى صدينه بودند.

صعده:

از نواحى يمن، به فتح حرف اوّل و سكون دوّم، نام منطقه آبادى است در يمن تا صنعاء شصت فرسنگ، و تا خيوان شانزده فرسنگ فاصله دارد.

صعيد:

از نواحى مصر، به فتح حرف اوّل و كسر دوّم، سرزمين گسترده بزرگى است كه در آن جا چندين شهر است از جمله أسوان اوّلين شهر آن جا از طرف جنوب است و بعد از آن؛ قوص، قفط، اخميم و بهنسا قرار گرفته و صعيد سه بخش است: صعيد بالا كه يك طرفش أسوان و آخرش نزديك اخميم است و صعيد دوّم از اخميم تا بهنسا است و صعيد پايين از بهنساء تا نزديكى فسطاط است.

صعرا:

به گمانم از نواحى حجاز باشد، مؤلف جز در فهرست اوّل باب از آن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 486

نام نبرده و من نيز در مراجع جغرافيائى كه در دسترس بود آن را نيافتم.

صغد:

از نواحى ماوراء النّهر، به ضم اول و سكون دوم و آخرش دال مهمله، بعضى نيز بجاى صاد، سين نوشته اند؛ نام اقليمى است كه شامل زمينهاى سرسبز ما بين رود جيحون و سيحون مى باشد. صغد يكى از بهشتهاى چهارگانه دنيا بشمار مى آمد و در روزگار سامانيان به نهايت اوج خود رسيده بود و مهمترين شهرهايش سمرقند و بخارا بوده است.

صنعاء:

در سرزمين يمن و پايتخت كشور يمن است. جغرافيدانان در تعريف آن مطالب زيادى نوشته و از تمدّن و تاريخ آن به تفصيل سخن گفته اند.

صنهاجه:

از نواحى مغرب است و به نام قبيله هايى از قبايل بربر از جمله قبايل: طوارق، سكان الهقار، ملثمون و ديگران ناميده شده است. ابن خلدون در تاريخ خود به تفصيل درباره آنها صحبت كرده است.

صور:

از نواحى شام، به ضم حرف اول و سكون دوم و آخرش راء، نام شهرى است مشهور و كاملا استوار و مشرف بر درياى شام كه همچون كف دستى نسبت به ساعد به داخل دريا گسترده شده و دريا از همه طرف آن را محاصره كرده جز يكى از چهار سمتى كه دروازه ورودى از آن طرف است.

صيداء:

از نواحى شام، به فتح اول و سكون دوم و دال ممدوده كه مردم آن جا به قصر مى خوانند، شهرى است در ساحل درياى شام از نواحى دمشق و در شرق صور و در فاصله شش فرسنگى آن قرار دارد.

صيمره:

به فتح اوّل و سكون دوّم سپس ميم و راء مفتوحه و پس از آن هاء، نام دو موضع است يكى در بصره بر دهانه رود معقل و از چند دهكده تشكيل شده است و ديگرى شهرى است كه بين ديار جبل و خوزستان در بخش مهرگان قذف مى باشد.

صين (چين):

به كسر اول و آخرش نون، كشورى است در ناحيه درياى مشرق مايل به سمت جنوب و قسمتهاى شمالى آن به تركستان مى رسد، اما چين امروز نام دو جمهورى در آسياى شرقى است كه جمعيّت آن دو، بالغ بر 490 مليون تن مى باشد كه بنوشته المنجد، سى ميليون از آنها مسلمانند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 487

باب ضاد

ضرائمه:

به ضم اوّل قلعه اى است در يمن از قلاع ويمه، مؤلّف جز در فهرست اوّل باب از آن نام نبرده است.

ضغاث:

از نواحى يمن، روستايى از روستاهاى صنعاء است. و من در مراجع جغرافيايى كه در اختيارم بود به اين نام برخورد نكردم.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 488

باب طاء

طالقان:

از نواحى خراسان، شهرى است ما بين مرو رود و بلخ كه فاصله آن تا مرو رود سه منزل راه است.

طائف:

پس از الف، همزه مكسوره و پس از آن فاء است، نام شهرى در جنوب شرقى مكّه است كه در قديم وج مى گفتند و از ييلاقات مردم مكّه است، چون در بالاى كوه غزوان قرار گرفته و گردنه اى دارد كه براى كسى كه از طرف مكه مى رود يك روز و براى كسى كه بر مى گردد نصف روز راه است، سه شتر با بار در رديف مى توانند در آن راه حركت كنند و از آن رو نام آن جا را طائف گفتند كه اطرافش را ديوارى گرفته و قلعه و دژى بود، از آن بنى ثقيف. ابو طالب فرزند عبد المطّلب (ع) در آن باره مى گويد:

ما از سرزمين خود هر قبيله اى را باز مى داريم چنان كه بنى ثقيف از شهر خود طائف جلوگيرى كردند گروهى به آنها حمله كردند تا ايشانرا غارت كنند اما آنها با شمشيرهاى برهنه در مقابل آنان ايستادند.

و قبر حبر امّت عبد الله بن عبّاس متوفّى به سال 68 ه در آن جا است و من شانزده سال قبل كتابى را در تاريخ و زندگانى علمى و سياسى ابن عباس در چهار مجلد نوشته ام و تصوّر مى كنم كه جامعترين كتاب درباره او باشد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 489

طبرستان:

به فتح اوّل و دوّم و كسر راء و سكون سين مهمله و تاء مفتوحه و نون آخر، شامل سرزمين گسترده و شهرهاى زيادى است كه بيشتر كوهستانى و معروف به كوههاى البرز است كه در راستاى ساحل جنوبى بحر قزوين (بحر خزر) در شرق و شمال قومس امتداد دارد. و مركز طبرستان، آمل است، مورّخان و جغرافى دانان عرب و ديگران

نوشته اند كه به آن مازندران نيز مى گويند.

طبريّه:

از نواحى شام، شهركى است واقع در كناره درياچه معروف به همان نام و از نواحى اردن در سمت غور است و فاصله آن تا دمشق سه روز راه است و فاصله آن تا بيت المقدس نيز به همين اندازه است، شهرى است از طول گسترده امّا كم پهنا تا آن جا كه به كوه كوچكى مى رسد و آخرين ساختمان در پاى كوه قرار دارد و داراى چشمه هاى آب گرمى است كه براى استحمام و استشفاء مردم بدان جا مى روند.

طبس:

از نواحى خراسان، به فتح اول و دوّم، نام دو شهر است كه هر دو به همين نام خوانده مى شوند و هر دو در خطّه قهستان است، از اين رو بسيارى از جغرافى دانان عرب را مى بينيم كه به صيغه تثنيه ذكر مى كنند و طبسين مى گويند و با اضافه يكى از آنها به خرما و ديگرى به عنّاب آن دو را مشخّص مى كنند و گاهى نيز طبس خرما را طبس گيلكلى به نام فرمانرواى آنجا ابو الحسن گيلكلى فرزند محمد خوانده اند كه از سلسله گيلان و زمامدار آن جا بوده است، بخاطر كاردانى و عدالتش به او منسوب گشته است. به اين طبس كه در كناره كوير بزرگى قرار دارد طبس عنّاب هم مى گويند و طبس مسينان، يعنى طبس دوم در پنجاه ميلى شرق بيرجند قرار دارد.

طرابلس:

از نواحى شام، به فتح اوّل و پس از الف، باء و لام مضموم و سين مهمله قرار دارد نام شهرى است در شام در ساحل دريا و امروز بر حسب تقسيمات ادارى، اين بخش تابع استان شمالى لبنان است كه از شمال بيروت نود كيلومتر فاصله دارد.

طنجه:

از نواحى مغرب، به فتح اوّل سپس سكون و جيم مفتوح و پس از آن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 490

هاء، نام شهرى است در كنار درياى مغرب مقابل جزيره خضراء از جمله دشت پهناورى در سرزمين بربر كه تا سبته يك روز راه فاصله دارد و امروز بندرى است كه در دهانه جبل طارق قرار دارد.

طوس:

به ضمّ طاء، شهرستانى است در ده فرسخى نيشابور مشتمل بر دو شهر يكى طابران و ديگرى نوقان كه در اطراف آنها بيش از هزار روستا وجود دارد و در آن جا قبر امام على بن موسى الرّضا (ع) است كه مأمون عباسى آن حضرت را در كنار قبر پدرش هارون الرشيد دفن كرد و دعبل خزاعى در اشعار خود به آن دو قبر اشاره كرده مى گويد:

اگر خواستى به خاطر آرزوى نهايى دين و آيينت جايى اقامت كنى در طوس، كنار قبر آن بزرگوار (امام هشتم (ع)) اقامت كن در طوس دو قبر وجود دارد: يكى قبر بهترين مردم و ديگرى قبر بدترين مردم و اين خود مايه عبرتى است! نه آن پليد را از قرب جوار آن بزرگوار سودى است، و نه آن بزرگوار را از مجاورت آن پليد زيانى است.

طولان:

از نواحى رى، هم در فهرست اول باب و هم در ضمن باب اين نام آمده، امّا مؤلّف كسى از طالبيّون را در آن جا نام نبرده است شايد به همان اسامى كه در رى نقل كرده، بسنده كرده است.

طيّبه:

نام ديگر مدينه منوّره است كه بعدها با عنوان مدينه خواهد آمد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 491

باب ظاء

ظمام:

در حاشيه صفحه 222 اشتباه مؤلّف كتاب را در اين مورد ياد آور شدم و گفتم كه صحيح «طمام» بدون نقطه است، مراجعه شود.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 492

باب عين

عبّادان (آبادان):

به فتح اوّل و تشديد دوّم، شهرى است در خليج فارس كه بيش از بيست ميل از ساحل خليج فعلى فاصله دارد كه در حال حاضر به خاطر پالايشگاه نفتى كه در آن ايجاد شده مشهور است و لوله هاى نفتى زيادى از مسجد سليمان به مسافت 137 ميل بدان جا ختم مى شود و از مهمترين منابع نفتى معروف ايران است، مؤلّف كسى از طالبيّون را در آن نام نبرده است.

عدن:

با حركت فتحه اول و دوم و نون آخر، شهرى است در ساحل درياى جنوبى يمن، بندر عمومى مهمى است براى تجارت مردمى كه در نواحى هند هستند و به روشنى از عدن لاعه، كه روستايى در نزديكى صنعاء است و نخستين محلى است كه دعوت فاطميّون در قرن سوم هجرى از آن آغاز شد، متفاوت است و شايد مقصود مؤلّف همين عدن باشد و چون كسى از طالبيّون را در آن جا نام نبرده، به طور قطع نمى شود مقصود مؤلّف را مشخّص كرد.

عراق:

جغرافى دانان قديم، شهرهاى بين النّهرين را به دو اقليم تقسيم كرده اند: يكى اقليم پايين جنوبى كه مشتمل بر شهرهاى بابل قديم است و عراق ناميده اند و ديگرى بخش شمالى بالا كه به آن جزيره گفته اند. حدود عراق در زمانهاى مختلف تغيير يافته است، امّا امروز، از طرف شرق به ايران و از شمال به تركيه و از غرب به سوريه و كشور اردن هاشمى محدود و از جنوب هم مرز سعودى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 493

و كويت و خليج عربى [!] است.

عريض:

بر وزن زبير مصغّر عرض، نام بيابانى است در مدينه و به خاطر نزديكى به قنات آب معروف به شام مدينه است.

عسكر:

نام چندين محل است كه بيشتر آنها نسبتا مشهورند مانند عسكر ابى جعفر منصور يعنى همان دار السلام (بغداد)، عسكر رملة كه محلى در رمله است و عسكر زيتون از نواحى نابلس و عسكر سامرا كه منسوب به معتصم عباسى است گويا بخشى از آن محلّ سكونت بوده، و همانجا است كه امروز حرم عسكريّين- امام هادى و امام عسكرى (ع)- است و از آن رو بدان جا منسوب گشته اند كه در آن جا اقامت داشته و در آن جا مدفون شده اند، و نيز مانند عسكر مكرم و عسكر مصر و عسكر نيشابور و عسكر مهدى و ديگر عسكرها و چون مؤلف كتاب مشخّص نكرده مقصودش كدام يك از اينها است، اظهار نظر قطعى ممكن نيست.

عقيق:

به فتح اول و كسر دوم و دو قاف با يائى در وسط، نام هر سيلگاهى است كه آب زمين را شكافته و به صورت رود در آورده باشد و كم به كم وسعت يافته است و در سرزمينهاى عربى چند جا به اين نام هست كه شايد مشهورتر از همه عقيق مدينه باشد كه از عرصه تانقيح ادامه دارد. بعضى گفته اند در آن جا دو عقيق وجود دارد آن كه بزرگتر است از پشت حره تا قصر مراحل و عقيق كوچكتر، از پايين قصر مراجل تا آخر عرصه ادامه دارد. سمهودى در بيان حدود و گستردگى آن مطالب زيادى نقل كرده است، مراجعه شود.

عكبرا:

به ضم حرف اول و سكون دوم و فتحه باء، به مد و قصر خوانده شده است، نام شهركى است از نواحى دجيل كه تا بغداد ده فرسخ فاصله دارد، و شيخ مفيد، آموزگار امّت، محمد بن محمد بن نعمان عكبرى متوفى 413 ه بدانجا منسوب است.

عمان:

به ضم حرف اول و تخفيف دوم و نون آخر ناحيه اى است عربى در

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 494

ساحل بحر يمن در شرق هجر مشتمل بر چندين شهر، امروزه يكى از حكومتهاى خليج به شمار مى رود كه مركز و پايتخت آن شهر مسقط است و عمّان به فتح و تشديد دوم، شهرى است در سمت شام كه مركز بلقاء بوده است و امروز پايتخت اردن هاشمى است و چون با حركت ضبط نشده و مؤلف كتاب نيز آن را تعيين نكرده و تنها در فهرست از آن نام برده است از اين رو راهى براى تعيين آن وجود ندارد.

عمه:

در ص 225 كتاب، آنچه كه مربوط به اين نام است، گذشت، مراجعه شود.

عيص:

به كسر عين، دامنه اى است از دامنه هاى كوهستانى مدينه در كنار دريا از نواحى ذى المروه به فاصله چهار شب راه تا مدينه و يك شب تا ذى المروه.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 495

باب غين

غزنه بلخ:

به فتح اول و سكون دوّم سپس نون به نام غزنين، نام شهر بزرگ و ولايت پهناورى است در سمت خراسان و مرز بين خراسان و هندوستان است، و در آخر قرن چهارم هجرى چون پايتخت سلطان محمود غزنوى بوده از شهرت زيادى برخوردار بوده است و امروز از توابع افغانستان مى باشد.

غزّه:

از نواحى شام، به فتح اول و دوم و تشديد حرف دوم نام شهرى در منتهى اليه شام از سمت مصر است تا عسقلان از نواحى فلسطين دو فرسنگ و يا كمتر فاصله دارد و در سمت غربى آن واقع است و هاشم جدّ پيامبر (ص) در آن جا از دنيا رفته است از اين جهت غزّه هاشم مى گويند، ابو نواس مى گويد:

آنان از محلّ «رأس فطرس» منتقل شدند. و از بيت المقدّس ديدار كردند در حالى كه سواره در جستجوى «غزه هاشم» بوده و به جانكاه فرار نيازى نداشتند.

غفاريه:

در ناحيه مصر، يكى از روستاهاى قسمت شرقى مصر، در ص 227 مطالبى درباره آن گذشت مراجعه فرماييد.

غور:

از ناحيه حجر، به فتح اول و سكون دوّم و راء آخر، معنى اصلى اين لغت جايى از زمين است كه فرو رفته و پايين افتاده باشد، بعضى گفته اند هر

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 496

جايى كه سيل برده و آب سيل فرو رفته باشد آنجا را غور گويند و غورها فراوانند، از جمله غورتهامه، غور اردن و غور عماد. مؤلف نام كسى از طالبيّون را در آن جا نبرده و حدود آن را تعيين نكرده است.

غيل:

گمان مى كنم از نواحى يمن باشد، به فتح اول و سكون دوم و لام آخر، شهرى در جلگه يمن است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 497

باب فاء

فارس:

ولايت پهناور و قلمرو گسترده اى در جنوب ايران و مشتمل بر پنج ناحيه است:

1- ناحيه اردشير خره كه مركز آن شيراز است.

2- شاپور

3- ارجان

4- اصطخر

5- دارابجرد، كه شهرهاى اين ناحيه چهار تا بوده و به نام همين ناحيه موسوم است.

فاس:

از شهرهاى مغرب، شهر مشهورى در دشت مغرب است و يكى از چهار شهر پادشاهى مغرب است كه ادريس دوم حسنى در سال ... بنا كرده است.

فخّ:

به فتح اول و تشديد دوم، بيابانى است در مكه، و در آن جا حادثه خونينى كه در ناروايى و زشتى نظير حادثه كربلا بود، اتّفاق افتاد، در آن جا حسين بن على بن حسن مثلّث حسنى در روز ترويه سال 179 ه با گروهى از اهل بيت خود به شهادت رسيد، و عجيب است كه مؤلّف از نام اين حسين فراموش كرده و ما او را با ديگر شهداى فخ كه وى از ذكر نامشان غفلت كرده بود،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 498

آورديم. درباره اين شهدا گفته اند:

كشتگان فخّ كه تندباد سر و پا و ابدان لطيفشان را همه شب چون ابرهاى باران زا به اين طرف و آن طرف مى كشيد تا جايى كه استخوانى از آنها بجا بماند، اگر محمد (ص) حضور داشت از ايشان دفاع مى كرد و هرگز خوار نمى گذاشت.

فخم:

از نواحى ديلم است، من در كتابهايى كه در اختيار داشتم به اين نام برخورد نكردم.

فدك:

با حركت اول و دوم و كاف آخر، نام روستايى در حجاز است تا مدينه دو روز راه فاصله دارد- بعضى گفته اند: سه روز- و اين سرزمين از چيزهايى است كه خداوند به پيامبرش بخشيده است چون بدون لشكر كشى و پيكار در حال صلح در اختيار پيامبر قرار گرفته است. در آن جا چشمه اى پر آب و نخلستان زيادى وجود داشت، پيامبر هم آن را به دخترش فاطمه زهرا عليها سلام داد و پس از وفات رسول خدا از آن حضرت گرفتند. خليفه اى آن را مى گرفت و خليفه ديگر باز پس مى داد تا زمان متوكّل عبّاسى كه معروف به دشمنى با علويون بود وى كسانى را فرستاد كه درختان آن جا را قطع كردند و آب آن جا را نابود كردند، در نتيجه به صورت بيابان بى آب و علفى در آمد.

فرازاد:

از نواحى رى، روستايى است نزديك تهران كه به آن فرحزاد مى گويند.

فرش:

از نواحى مدينه، به فتح اول و سكون دوم و شين آخر كه همراه با نام قبايل مى آيد، در بيست و دو ميلى مدينه واقع شده است. كثير بن عبّاس همواره ساكن آن جا بود.

فرضه مود:

از نواحى ديلم، به ضم اول و سكون دوم، و ضاد معجمه و هاء، بخشى از رود ثلمه است كه آب فراوانى دارد و كشتيها در آن آمد و شد دارند و از آن آب استفاده مى كنند، و بخشى از آن لنگرگاه كشتى هاست. من در مراجع موجود به اين نام برخورد نكردم.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 499

فرع:

به ضم اول و سكون دوم و عين آخر، بعضى گفته اند به ضم اول و دوّم، نام روستايى است از نواحى ربذه، قسمت راست سقيا به فاصله هشت منزلى مدينه در مسير مكه كه در آن جا تلّى، نخلستانها و آبهاى فراوانى وجود دارد.

فرغانه:

از شهرهاى ماوراء النّهر، به فتح اول و سكون دوم و غين معجمه مفتوحه پس از آن الف و نون، نام شهرى بزرگ و ناحيه اى گسترده و وسيع در امتداد شهرهاى تركستان در پنجاه فرسنگى سمرقند از ولايت خجنده است كه امروز جزء شهرهاى تركستان روسيه مى باشد.

فروان:

از نواحى هندوستان، به فتح اوّل و آخرش نون، نام شهركى در نزديكى غزنه است، و امروز يكى از شهرهاى افغانستان در پايين گذرگاه ما بين هند كوش و تركستان افغانستان واقع است. مركز ضرّابخانه اى بوده كه به نام امير منصور بن نوح سامانى سكّه مى زدند.

فريم:

از نواحى طبرستان، به كسر اول و دوم، موضعى است در سلسله جبال ديلم بعضى گفته اند در يك منزلى سارى قرار دارد و آن شهرى با برج و باروست.

فسا:

از نواحى فارس، به فتح اول و الف مقصوره، شهرى است در چهار منزلى شيراز تا كازرون هشت فرسنگ فاصله دارد.

فشابويه:

از روستاهاى رى، آن طورى كه در كتابهاى جغرافى آمده است، صحيح آن فشاويه است كه بشاويه هم مى گويند. از جمله روستاهاى رى در زمانهاى قديم بوده همچون ورامين، روده، قوسين، ديزه و ديگر روستاها، (امّا امروز روستايى با اين نام وجود ندارد).

فشاور:

در فهرست اوّل باب و در داخل باب به اين شكل ضبط شده است، مؤلّف حدود آن را تعيين نكرده و من نيز در كتابهاى جغرافيا به اين نام برخورد نكردم، احتمال دارد كه محرّف (فشارود) باشد، نام رودى است كه روستاى شاخن از نواحى مؤمن آباد در يك منزلى مشرق بيرجند كنار آن واقع شده و همواره از جنوب شرقى قاين سه روز راه فاصله داشته است.

فلامه رودباد:

از نواحى ديلم تنها در فهرست اوّل باب اين نام آمده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 500

فومه:

در كتابهاى جغرافيا به اين نام برخورد نكردم، احتمال دارد كه تحريف شده (فوعه) به ضمّ اوّل باشد كه نام روستاى بزرگى از نواحى حلب است.

فيد:

نام روستايى است در صحرا، به فتح اول و سكون دوم و دال مهمله و شهركى است در نيمه راه مكه به كوفه كه در وسط آن قلعه اى است با دروازه آهنى و ديوارى كه دور تا دور آن را احاطه كرده است مردم كالاهاى اضافى خود را به رسم امانت در آن جا مى گذارند تا بر مى گردند. اين شهرك در نزديكى اجأ، يكى از دو كوه قبيله طىّ قرار دارد.

فيّوم:

از نواحى مصر، به فتح حرف اول و تشديد دوم و بعد واو ساكن و ميم، نام ولايتى در سمت غربى مصر تا فسطاط چهار روز راه فاصله دارد و امروز يكى از مراكز مهمّ مصر است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 501

باب قاف

قاسان (كاشان):

در صفحه 259 آنچه مربوط به اين نام بود گذشت مراجعه شود.

قاين:

پس از الف، ياء است و آخرش نون، نام شهرى است در نزديكى طبس، بين نيشابور و اصفهان. بعضى گفته اند: آن جا مركز قهستان بوده، اما شهر كوچك فشرده اى است و دژ مرتفعى دارد، ناصر خسرو علوى، جهانگرد معروف، وقتى كه در سال 444 ه از آن جا ديدارى داشته مى گويد: قلعه اى است با برج و بارو، داراى مسجد جامعى با بنيانى بزرگ كه ايوان مرتفعى دارد و من در خراسان بزرگتر از آن را نديده ام.

قدس:

نام بيت المقدس است، شهرى كه در نزد همه ملتهاى يهود، نصارا و مسلمين محترم است به اين نام معروف است بزرگترين اثر اسلامى در آن جا مسجد الاقصى و قبة الصّخره است.

قراثا:

در صفحه 239 مطالب مربوط به اين محل گذشت.

قرقيسياء:

از نواحى شام، به فتح اول و سكون دوم و قاف دوم و ياء ساكن و سين مهمله مكسوره و ياء دوم و الف كشيده، نام شهرى در مصبّ خابور و فرات، يك طرفش رود خابور و طرف ديگرش رود فرات، بالاى دشت مالك بن طوق حدود دويست ميل پايين تر از رقه واقع است.

قرميسين:

در فهرست اوّل باب اين نام نيامده است. به فتح اول و سكون

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 502

دوم و كسر ميم و ياء و سين مكسوره و ياء دوم ساكن و نون آخر، معرّب كرمانشاهان يعنى همان شهر معروف كه نزديك دينور بين همدان و حلوان در سر راه عراق است.

قزوين:

به فتح اول و سكون دوم و كسر واو و ياء ساكن و نون آخر، نام شهر مشهورى است كه تا رى 27 فرسخ و تا ابهر 12 فرسخ فاصله دارد و ما بين آن با ديلم كوهى فاصله است. لسترنج، در توصيف آن حرفهاى زيادى زده و گفته هاى جغرافى دانان عرب و ديگران را نقل كرده است، مراجعه شود.

قسطنطينيه:

به ضم اوّل و سكون دوم و فتح طاء، سپس نون ساكنه و طاء مكسوره و يا و بعد نون و ياء خفيفه و هاء. نام شهر استانبول تركيه در آسياى صغير، در دو طرف بغاز بسفر از شهرهاى قديمى است كه يونانيان قديم آن را بنا كرده اند و بعدها پايتخت امپراطورى بيزانس شد و مسلمانان آن را فتح كردند و همواره مقرّ حكومت اسلامى در سراسر دوران خلافت سلاطين آل عثمان بود تا اين كه با ايجاد جمهورى ترك در سال 1923 آنكارا جاى آن را گرفت.

قصر ابن هبيره:

منسوب به بنيانگذارش يزيد بن عمر بن هبيره فزارى غطفانى فرمانرواى عراق از طرف مروان حمار آخرين پادشاه مروانى است، كه آن جا را ساخت امّا زنده نماند تا به پايان برساند؛ سفاح عباسى وقتى كه به خلافت رسيد وارد آن جا شد و سقف كاخهاى آن جا را تكميل كرد و بر بناهاى آن افزود و به نام جدش هاشم، هاشميّه ناميد كه نام جدّش جاويد بماند اما مردم هميشه به همان اسم اوّلش مى خواندند و او مى گفت: تعجّب مى كنم كه نام ابن هبيره از زبان مردم نمى افتد! اين بود كه آن جا را ترك گفت و بجاى آن شهر هاشميّه اى را كه تا امروز آثارش باقى است بنا كرد. و قصر ابن هبيره بزرگترين شهر ما بين بغداد و كوفه بوده است و آن در بالاى رودى بود كه از سورا سر بر مى آورد و به آن نهر ابى رحى مى گفتند. اوّلش از بالاى قصر شروع مى شد و به سورا در پايين قصر مى ريخت. موقعى كه ستاره شهر حلّه طلوع كرد و آوازه اش در آغاز قرن

ششم هجرى همه جا پيچيد، ستاره اقبال شهر ابن هبيره، يا قصر ابن هبيره، غروب

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 503

كرد. به طورى كه تعيين محل قصر مذكور دشوار شد، اگر چه بعضى نقشه هاى جغرافيايى آن را به صورت خرابه هاى زيادى، در چند ميلى شمال خرابه ها و آثار گسترده بابل قديم، نشان مى دهند.

قلزم:

به ضم اول و سكون دوم و بعد زاى مضموم و ميم، نام شهرى است بر ساحل درياى احمر آن جا كه مصبّ رود نيل است و تا مصر سه روز راه فاصله دارد.

قم:

به ضم اوّل و تشديد ميم، شهرى است از شهرهاى مشهور اسلامى در عراق عجم در سمت شمالى كاشان با فاصله دوازده فرسنگ و تا ساوه هم همان قدر فاصله دارد. و امروز مشهورترين حوزه هاى علمى در ايران است، كه در آن جا آرامگاه بانو فاطمه دختر امام موسى بن جعفر (ع) واقع است.

قهر:

به فتح اول و راء آخر محلى است در پايين حجاز كه از طرف طائف بعد از نجد قرار دارد.

قهندز:

از نواحى هرات، در اصل نام قلعه اى و يا دژى در وسط شهر بوده، عربى شده كهندز به معنى قلعه قديمى است و در اثر كثرت استعمال در مورد دژهاى داخل شهرها بكار برده مى شود و در جاهاى زيادى وجود دارد كه به هر يك از آنها منسوب مى باشد؛ در سمرقند، بخارا، بلخ، مرو، نيشابور و جاهاى ديگر. و كمتر شهرى از شهرهاى خراسان و ماوراء النّهر است كه خالى از (قهندز) دژ كهنه باشد، و مؤلف مقصود خود را با گفتن قهندز: از نواحى هرات، تعيين كرده است.

قيروان:

به فتح قاف و سكون يا و فتح راء و پس از واو، الف و نون، نام شهر بزرگى در آفريقا در كشور تونس است كه به نام مسجد جامعش مشهور است و در روزگار سلسله اغالبه به اوج عظمت خود رسيد.

قيقعان:

نام كوهى از كوههاى مكه است كه اطراف مكه را همچون كوه ابو قبيس، فاضح، محصب، ثور، حراء، ثبير و ديگر كوهها احاطه كرده است. مؤلف كتاب جز در فهرست اوّل باب از آن نام نبرده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 504

باب كاف

كابل:

از شهرهاى هند، پس از الف باى مضمومه و لام، از نواحى مرزى طخارستان، و نام سرزمينى بوده است در ادامه هندوستان، اما امروز پايتخت افغانستان است و كنار رود كابل واقع شده. رود كابل از مازاد رود اندس (رود مهران) كه هندوس نيز ناميده شده، تشكيل شده است و اين رود از تلاقى دو جويبارى كه از كوههاى هندوكش سرچشمه مى گيرند فراهم مى آيد.

كازرون:

از نواحى فارس، به فتح زاء و آخرش نون. نام شهرى است در فارس ما بين دريا و شيراز كه تا شيراز سه روز راه است، در نيمه دوم قرن چهارم هجرى، وقتى كه شهر شاپور- بزرگترين شهرهاى دشت شاپور- ويران شد، آوازه اش بالا گرفت به حدى كه درباره آن گفته اند: دمياط عجم!

كاشان:

مؤلّف، آن را در فهرست اول باب ذكر نكرده اما با سه عنوان در صفحه 260 آمده است. و كسى از طالبيّون را در آن جا نام نبرده است و در ذيل كلمه قاسان، آنچه لازم بود نوشتيم مراجعه شود.

كدراء:

از شهرهاى يمن، شهرى است در بالاى دشت سهام و پايين برع در جنوب غربى آن و در دو منزلى زبيد كه حسين بن سلامه- سلامه، نام مادر وى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 505

بوده- در حدود سال 400 هجرى آن را بنا كرده است اما امروز ويرانه اى بيش نيست.

كرمان:

به فتح اول و سكون دوم و نون آخر و گاهى كسره داده اند، اما فتح كاف مشهورتر است نام ولايتى پهناور و مشهور و ناحيه اى آباد است كه ما بين فارس و مكران و سجستان و خراسان قرار دارد، در طرف مشرق آن مكران و در غرب آن سرزمين فارس و شمالش كوير خراسان و جنوبش درياى فارس است و در سمت سيرجان فرو رفتگى به سمت فارس به شكل آستينى وجود دارد، امّا در طرف دريا برآمدگى است.

كرميد اوحيه طرح:

به چنين نامى در كتابهاى جغرافياى مرجع برخورد نكردم.

كشانيه:

به فتح اوّل و تخفيف دوم، شهرى است در سمت شمال بيابان صغد سمرقند كه تا سمرقند 12 فرسخ فاصله دارد و آبادترين شهرهاى صغد است و مردمش مرفّهتر از ساير شهرهاى صغد مى باشند.

كشّ:

به فتح اول و تشديد دوّم، به آن شهر سبز (مدينة الخضراء) نيز مى گويند، چون بيابانها و اطرافش سرسبز است. بسيارى از بزرگان از جمله ابو عمرو كشى صاحب رجال مشهور بدان جا منسوب است، تيمور لنگ در اواخر قرن هشتم در آن جا متولّد شد و در همان جا نيز از دنيا رفت، آوازه آن دوباره بر زبانها افتاد، تيمور در اين شهر كاخ سفيد- آق سراى- را بنا كرد و مدتها در آن جا اقامت داشت و در عصر وى شهرت زيادى پيدا كرد. مؤلّف جز در فهرست اوّل باب نامى از آن به ميان نياورده است.

كوفه:

از شهرهاى مشهور اسلامى در بخش بالاى ضلع غربى فرات، سعد بن ابى وقاص پس از جنگ قادسيّه آن را بنا كرد و امام امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع) در سال 36 ه، پس از جنگ جمل وارد آن جا شد و در تمام مدت خلافت خود آن جا را مركز خلافت قرار داد، همان طورى كه بنى عباس نيز مدّتى آن جا را پايتخت خود قرار دادند و مركز تمدّن اسلامى بوده است تا اين كه در

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 506

ادامه تاريخ علمى آن، امروزه شهر علمى نجف، مركز نشر انوار دينى و فكرى جهان اسلام گرديده است.

كيساباد:

از روستاهاى رى است. در فهرست اوّل باب چنين آمده و در اثناى باب كياباد، نام برده شده است و من نتوانستم بدانم كدام يك از آنها صحيح است.

كينوس:

به اين نام در مراجع جغرافيائى دست نيافتم و احتمال دارد كه اين كلمه تحريف كلمه «كيسوم» باشد كه نام روستايى از روستاهاى دور افتاده سميساط است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 507

باب لام

لور:

از نواحى كوفه، آنچه مربوط به اين شهر بود در حاشيه صفحه گذشت مراجعه شود.

(لور)، (لتما):

آنچه لازم بود درباره اين دو نام در حاشيه صفحه گذشت، مراجعه شود.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 508

باب ميم

مامطير:

از نواحى طبرستان، به سكون ميم دوّم و پس از آن طاء مكسور و در آخر يا و راء، شهركى است در اطراف طبرستان نزديك آمل به يك فاصله بين سارى تا آمل قرار دارد، و تا دريا شش فرسنگ فاصله است و امروزه روى خرابه هاى آن شهر بار فروش جديد [بابل ساخته شده است.

(ماوراء النّهر) بلخ:

رود جيحون قديم حد فاصل بين اقوام فارس و ترك يعنى ايران و توران بود و آنچه در شمال جيحون بود يعنى سرزمينهاى پشت جيحون را عربها ماوراء النّهر- يعنى ماوراى رود جيحون- مى خواندند و بر حسب اصطلاح نويسندگان عرب قرون وسطى، به آن سرزمين هياطله مى گفتند چون كه اين نام را بر همه مردم و سرزمينهاى تورانى ماوراى جيحون اطلاق مى كرده اند.

مبرز:

از نواحى ديلم، در فهرست اول باب ذكر نشده و در مراجعى كه در دسترس من بود به آن دست نيافتم.

متيجه:

از سرزمين نواحى مغرب، نام ناحيه اى است واقع در دشت ميانه كوه اطلس و ساحل در جزايرى (100 كيلومتر در 15 كيلومتر)، منطقه سرسبزى مى باشد و از جمله شهرهاى آن، فنزاره است همانجايى كه ابن تومرت با عبد المؤمن فرزند على ملاقات كرد و او را به همراهى و يارى خود براى نهى از منكر و خاموش ساختن آتش بدعتها دعوت كرد و او نيز قبول كرد و در تبليغ و نشر

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 509

دعوتش از او حمايت كرد و از پرتلاشترين ياران وى بود.

مداين:

نامى است كه عربها بر دو پايتخت كنار هم يعنى قطيسفون موسوم به تيسفون و سلوكيّه اطلاق مى كنند و مورّخان مسلمان به هفت شهر با اسامى معروف، مداين مى گويند هر چند كه در تلفظ نام آنها اختلاف نظر دارند، از جمله؛ شهر بهرسير تصحيف به اردشير (يعنى شهر خوب پادشاه اردشير) و يك فرسخ پايين تر از آن، ساباط است كه همواره بقاياى طاق كسرى در آن جا سرپاست و اين طاق پهن ترين طاق در دنيا بشمار مى آيد كه با آجر ساخته شده است بدون اين كه براى تقويت آنها پايه اى قرار دهند، پهناى طاق بيست و پنج و اندى متر و ارتفاع آن از كف ايوان سى و هفت متر مى باشد و در نزديكى آن قبر صحابى بزرگوار سلمان فارسى (رض) واقع شده و در اطراف قبرش شهركى است كه امروز به نام شهر سلمان پاك ناميده مى شود، و قبر حذيفة بن يمان نيز آن جا است، نام اين شهر تنها در فهرست آمده است.

مدينه:

به فتح ميم، نام چندين جا است كه تمام آنها به كسى منسوب است، مشهورترين آنها مدينه منورّه يكى از حرمين شريفين و از مراكز وحى و دار الهجره پيامبر (ص) است. سمهودى، (94) اسم براى مدينه منوره از جمله طيبه نقل كرده كه قبلا گذشت و آنچه را كه سخاوى و سمهودى در تاريخ مدينه نوشته اند شايسته مراجعه براى استفاده در اين زمينه است.

المذار:

به فتح ميم و راء آخر، نام شهرى است در ناحيه ميسان، بين راه واسط و بصره كه از مذار تا بصره چهار روز راه است و ساختمان آباد و مجلّلى روى قبر عبيد الله بن امام على بن ابى طالب (ع) در آن جا است و وى به همراه مصعب بن زبير بود- موقعى كه مصعب براى پيكار با مختار ثقفى قيام كرد- و در اين نبرد عبيد الله كشته شد و كسى قاتل او را نشناخت، بعضى مانند مسعودى، ابن قتيبه و ديگران گفته اند اصحاب مختار او را نمى شناختند و كشتند. نام اين شهر فقط در فهرست باب آمده و نام كسى از طالبيّون آن جا نام برده نشده است.

مراغه:

به فتح ميم و غين معجمه، در روزگار مغول مركز آذربايجان بوده

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 510

است و در هفتاد ميلى جنوب تبريز كنار رود صافى واقع شده است. در دوران مغول از اهميّت زيادى برخوردار بوده و در بيرون شهر مراغه، رصد خانه بزرگ ايلخانى قرار دارد كه فيلسوف و منجّم ايرانى خواجه نصير الدين طوسى به امر هلاكو ساخته و كتاب مشهور خود زيج ايلخانى را در اين باره تأليف كرده است.

مرج:

از نواحى مغرب، در صفحه 29 آنچه مربوط به اين محل بود گذشت، مراجعه شود.

مرند:

به فتح ميم و نون ساكن از شهرهاى مشهور آذربايجان، در مشرق خوى و تا تبريز دو روز راه فاصله دارد، در كنار رودى از بخشهاى سمت راستى رود خوى واقع شده است، مؤلّف آن را در فهرست اوّل باب آورده و دوباره ذكرى از آن به ميان نياورده است.

مرّالحلان:

از نواحى ديلم، (در فهرست اول باب چنين آمده است) و در صفحه 318 «من جيلان» نوشته شده است كه من به هيچ يك از اين دو نام در كتابهاى جغرافيا برخورد نكردم.

مروه:

در سرزمين حجاز، نام كوهى در مكه است كه سعى از صفا بدانجا ختم مى شود و شروع سعى از آن جاست چنان كه در آيه مباركه «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ» آمده است و تصوّر نمى كنم كه مقصود مؤلّف آن جا باشد، زيرا كه آن جا جزء مكّه و در وسط بازار مى باشد و اطراف آن را شهر احاطه كرده است و احتمالا مقصود وى روستايى است به نام ذو المروه كه در وادى القرى واقع است.

مرو:

نام شهر مروشاهجان است كه به خاطر آن كه به مرو رود- كه بعدا خواهد آمد- اشتباه نشود، به مرو بزرگ مشهور است، از مشهورترين شهرهاى خراسان بوده است و جغرافى دانان سخنان زيادى در تعريف و توصيف آن گفته اند، بخصوص ياقوت حموى كه در آن جا سه سال اقامت داشته و مطالب

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 511

كتاب خود معجم البلدان را جمع آورى مى كرده، چون مرو در آن زمان به خاطر گنجينه هاى كتابش مشهور بوده است، از جمله كتابخانه عزيزيّه كه حدود دوازده هزار كتاب داشته و همين طور كتابخانه كماليّه كه اين هر دو كتابخانه در مسجد جامع شهر بودند و از جمله كتابخانه نظام الملك كه در مدرسه نظام الملك بود، و همچنين كتابخانه شرف الملك نيز در مدرسه وى بود و دو كتابخانه از سمعانى ها و كتابخانه اى در مدرسه عهديّه و كتابخانه مدرسه خاتونيّه و كتابخانه مجد الملك و كتابخانه ضميريّه در خانقاه دراويش. آرامگاه سلطان سنجر آخرين پادشاه سلاجقه متوفى 552 در آن جاست، مرو در جنگ تاتار ويران شد و هر چه داشت به غارت بردند و

بعدها مثل همه شهرهايى كه آنها فتح مى كردند از رونق افتاد.

مرورود:

از شهرهاى خراسان، بالاتر از مرو شاهجان با فاصله پنج روز راه، حدود 160 ميل تا رود مرغاب، كه مرو بالا و مرو كوچك نيز مى گويند.

مريسه:

از سرزمين مصر، به فتح اوّل و كسر و تشديد راء و ياء ساكنه و سين مهمله، روستايى است در مصر و نام ولايتى از نواحى صعيد است، مؤلّف نام كسى از طالبيّون را در آن جا ننوشته است.

مسّانه:

از نواحى مغرب، به فتح اوّل و تشديد دوّم و سپس الف و نون، از نواحى اكشونيه از بخش استجه اندلس مى باشد.

مصر:

نام شهرى بوده است كه در جهت پهنا از اوّل تا آخر در ميان دو كوه بى آب و علف نه چندان بلند و از هر جهت شبيه به هم قرار گرفته است كه يكى از آنها در ساحل شرقى نيل به نام مقطم و ديگرى در ساحل غربى نيل واقع است و رود نيل مابين اين دو كوه از شهر اسوان تا آخر و تا فسطاط جريان دارد. و گاهى تمام آن نواحى را مصر مى گفتند و امروز نام جمهورى متحده عربى مصر مى باشد.

مصّيصه:

از شهرهاى شام، به كسر اول و كسره و تشديد دوّم و ياء ساكنه و صاد دوّم و هاء آخر، بعضى به تخفيف هر دو صاد خوانده اند، نام شهرى است در ساحل جيحان از مرزهاى شام ما بين انطاكيه و شهرهاى روم نزديك طرسوس از جمله مرزهايى كه قديم مسلمانها را با هم مربوط مى ساخت و همچنين نام

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 512

روستايى در دمشق نزديك بيت لهيا است.

مضيق:

از نواحى يمن است. اين نام در كتابهاى جغرافيا موجود است؛ روستايى از روستاهاى لحف آره، ما بين مكّه و مدينه است. بعضى گفته اند: نام جايى در وسط شهر زباء بنت عمرو و شهرهاى خانوقه و قرقيساء است كه هيچ كدام از اينها در يمن نيست.

معدن النّجه:

در مراجعى كه در اختيار بود به اين نام دست نيافتم و مؤلّف كسى از طالبيّون را در آن جا نام نبرده تا از روى نقل وى آن را مشخّص كنيم.

معلين:

مؤلف آن را در فهرست اوّل باب ذكر كرده است، اما من در كتابهاى جغرافيا به اين نام برنخوردم.

مغرب:

نامى است كه جغرافى دانان قديم بر بلاد بربر و يا افريقاى صغير كه مشتمل بر بلاد غرب طرابلس، تونس، الجزاير و مراكش بوده، اطلاق مى كردند و آن را تقسيم مى كردند از طرف غرب به مغرب دور- كه از شرق به تلمسان از غرب به ساحل اقيانوس اطلس از شمال به سبته و از جنوب به مراكش محدود است- و مغرب اوسط- كه از غرب به وهران، از شرق به حدود سرزمينهاى بجايه، معروف به قطر و جزاير نو، محدود است- و مغرب نزديك، كه به افريقيا مشهور است و در منطقه وسيعى قرار دارد كه اندكى از شهرهاى تونس را نيز در بر مى گيرد. اما مغرب امروز نام دولت مهمّى است كه پايتخت آن رباط است و از شهرهاى بزرگ آن؛ مراكش، فاس، مكناس، دار بيضاء و ديگر شهرها مى باشد.

مفتح:

به فتح اول و سكون دوم و تاء و حاى مهمله: نام روستايى بين بصره و واسط از نواحى بصره است.

لسترنج مى گويد كه جاى صحيح آن را به دست نياورده است، هر چند كه از اهميّت زيادى برخوردار بوده تا آن جا كه نام آن بر دجله غلبه كرده و آن را دجله مفتح مى گويند.

مقابر قريش:

مؤلّف در فهرست اوّل باب آن را ذكر كرده است اما دوباره در ضمن باب نياورده است و نام گروهى از طالبيّون را كه آن جا بوده اند و يا در

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 513

آن جا دفن شده اند و مهمتر از همه امام ابا ابراهيم موسى كاظم (ع) و نواده اش امام ابو جعفر محمّد جواد (ع) را كه قبر آنها امروز از عتبات مقدسّه اى است كه مسلمانان براى زيارت و تبرّك بدان جا مى روند، فراموش كرده است.

مكناسه:

به كسر اوّل و سكون دوّم و نون، الف، سين و هاء، كه بدان مكناس نيز مى گويند، نام شهرى در مغرب از بلاد بربر در دشت بزرگى است كه در حدود چهارده منزلى مراكش به سمت غرب- آن طورى كه در «المشترك» ياقوت آمده- و به طرف شرق- به طورى كه در «مراصد» نقل شده- قرار گرفته است. به مكناسه زيتون معروف است و امروز شهر بزرگى در مغرب اقصى است كه در غرب فاس به فاصله 35 ميلى واقع شده است.

مكران:

به ضم اوّل و سكون دوم و راء مفتوحه و در آخر نون: نام سرزمين پهناور و خطّه بزرگى در ساحل خليج فارس است كه از غرب به كرمان و از شمال به سجستان و از جنوب به دريا محدود است، جغرافى دانان سابق، شهرهاى زيادى را در مكران نام برده اند كه مركز آنها بنجبور است كه امروز به پنج كور معروف است و امروزه مكران در بلوچستان قرار گرفته كه منطقه اى در جنوب غربى پاكستان غربى است.

مكّه معظّمه:

خداى متعال آن جا را به وسيله بيت الحرام بزرگ داشته و كعبه مسلمين و قبله نمازگذاران را در آن جا قرار داده است، مسلمانان از همه جاى دنيا هر سال براى انجام فريضه حج بدانجا مى روند و از ويژگيهاى مخصوصى برخوردار است كه كتابهاى فقه و حديث عهده دار ذكر آن ويژگيها هستند و مورّخان و جغرافى دانان داستانها در تاريخ آن نقل كرده اند كه در اين جا گنجايش ذكر آنها نيست و در جاى مناسب بايد نقل شود.

ملتان:

به ضمّ اول و سكون دوم و تا و نون آخر، كه بيشتر با واو (مولتان) مى نويسند: در قديم نام شهرى در هندوستان نزديك غزنه بالاتر از يكى از جويبارهاى رود سند هند بوده است امّا امروز شهرى در پاكستان است.

ملحاص لخانه:

در صفحه 288 آنچه مربوط به اين نام بود، گذشت به آن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 514

جا مراجعه شود.

منبج:

از ناحيه حلب، به فتح اول و سكون دوم و با و جيم: شهر قديمى بزرگ و پهناورى بوده كه از آن جا تا فرات سه فرسنگ و تا حلب ده فرسخ فاصله بوده است در سمت شمال شرقى حلب كه امير ابو فراس حمدانى شاعر، فرمانرواى آن جا بوده است و روميان او را اسير گرفته و با خود به قسطنطنيه بردند.

منجوران:

به فتح اول و سكون دوم و جيم و واو و راء و نون آخر، نام روستايى در دو فرسنگى بلخ است.

منصوره:

مؤلف آن را فقط در فهرست اول باب آورده و چندين جا را به اين نام خوانده از جمله محلّى را در سرزمين سند كه مركز سند دانسته است، و از جمله نام خوارزم قديم و نام شهرى نزديك قيروان در افريقا و شهرى بين دمياط و قاهره و نيز شهرى در يمن، از آن رو امكان تعيين مقصود اصلى غير ممكن است.

موصل:

به فتح ميم و كسر صاد: نام شهر مشهور پهناور قديمى در ساحل غربى دجله كه خرابه هاى نينوا نزديكى آن قرار دارد و روزى پايتخت ديار ربيعه بوده و امروز يكى از استانهاى مهم عراق است و شايد از نظر وسعت و شهرت، دومين شهر پس از بغداد باشد.

موقان:

ما بين ديلم و جيل، مؤلّف كتاب در فهرست اول باب آن را ذكر نكرده است و تنها در ضمن باب آورده و نام كسى را نيز در آن جا نقل نكرده است.

مهجم:

از نواحى يمن، به فتح اول و سكون دوم و جيم مفتوحه و ميم آخر، نام شهرى و ولايتى از نواحى زبيد يمن است كه فاصله آن تا زبيد سه روز راه است و بيشتر مردم آن جا از قبيله خولان مى باشند.

مهريجرد:

از روستاهاى يزد از نواحى اصفهان، مؤلّف نام كسى از طالبيّون را در آنجا ذكر نكرده است.

ميّا فارقين:

به فتح اول و تشديد دوم و فاء و بعد الف و راء و قاف مكسور و ياء و نون، مشهورترين شهر در ديار بكر، جهانگرد بزرگ ناصر خسرو كه در سال

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 515

438 ه از آن جا ديدار كرده است و همچنين ياقوت در معجم خود مطالب زيادى راجع به آن گفته اند، مراجعه كنيد.

ميلاص:

از نواحى مغرب، اسكله كوچكى در ساحل شمالى جزيره صقليه و در مشرق مسينى است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 516

باب نون

ناسور:

از نواحى مدينه، در مراجع موجود به اين نام دست نيافتم.

نجران:

به فتح اوّل و سكون دوم و نون آخر، نام چندين جاست كه مشهورترين آنها نجران يمن از جاهاى پر آبادى يمن شمالى است كه در هشت منزلى شرق صنعاء واقع است و در آن جا قبيله هاى يام از تيره همدان و حاشد ساكنند و هم اكنون قبايل نجران به مواجد، جشم و مذكر معروفند و داستان اصحاب اخدود مربوط به آن جا و كعبه نجران نيز منسوب بدان است و قبيله ربيعه در آن جا بوده اند و كشيشهاى بزرگى در آن جا ساكن بوده اند از جمله سيد و عاقب كه با گروهى نزد پيامبر اسلام (ص) آمدند و پيامبر آنها را به مباهله خواند و خود با امير المؤمنين و فاطمه و حسن و حسين (ع) بيرون آمد، نصارى همين كه آن چهره هاى تابناك را ديدند از مباهله خوددارى كردند و خداى متعال در اين باره آيه مباهله را نازل فرمود كه تا روز قيامت تلاوت مى شود، و آن آيه اين است:

«فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ». مقصود مؤلف همين جا است، چون نسب شناسان به صراحت

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 517

نوشته اند كه طالبيّونى را كه مؤلف نام برده است در همين نجران بوده است.

نريمين:

از روستاهاى نهر. در مراجع موجود به اين نام برخورد نكردم.

نسيمين:

از نواحى مغرب، به اين نام نيز مثل نريمين دسترسى نيافتم.

نصيبين:

به نظرم از نواحى كوفه باشد و آنچه مربوط به اين نام بود در صفحه 327 گذشت، مراجعه شود.

نوبه:

از شهرهاى مغرب، به ضم اوّل و سكون دوم و باء، نام سرزمين وسيع و پهناورى گسترده اى در شمال شرقى افريقا و در جنوب مصر است كه با مصر، درياى سرخ و صحراى ليبى و نواحى خرطوم هم مرز است.

نهر اسهلان:

از نواحى مغرب، مؤلّف در فهرست اول باب آن را نياورده است و در صفحه 324 مطالبى راجع به آن گذشت، مراجعه شود.

نهروان:

از نواحى بغداد، سه نهروان در منطقه وسيعى بنام نهر معروف به نهروان هستند: يكى نهروان بالا معروف به قاطول و يكى نهروان وسط معروف به تامرا كنار بعقوبه، و ديگرى نهروان پايين كه از جسر تا خود شهر را شامل است و معروف به جسر نهروان مى باشد.

نهروان، در قديم نخستين منزلگاه در جاده خراسان بوده اما امروز از جاده دور افتاده و در جهت شمال گذرگاه بعقوبه قرار دارد و اين راهى است كه همواره مورد استفاده بوده و امروز هم از بغداد به خانقين و از آن جا به ايران رفت و آمد مى شود.

نيشابور:

به فتح اول، مردم عرب، نيسابور مى گويند، شهر بزرگى در قلمرو خراسان است جغرافى دانان عرب، ناحيه خراسان را به چهار بخش تقسيم مى كردند و هر بخشى را به نام يك شهر از چهار شهر بزرگ مى خواندند كه در دوره هاى مختلف هر كدام از آنها به تنهايى و يا به صورت جمعى مركز يك اقليم بودند. و آن چهار شهر عبارتند از: نيشابور، مرو، هرات و بلخ. و در روزگار طاهريان، آنان پايتخت را به نيشابور منتقل كردند و آن جا را مركز همه آن اقليم

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 518

قرار دادند و آن در تمام چهار ناحيه بزرگترين شهر در منتها اليه غربى آن جا بود.

نيشابور تاريخ گسترده اى دارد، از آن جا جمعى از علماء از جمله حاكم ابو عبد الله ابن ربيع نيشابورى صاحب مستدرك- بر صحيح بخارى و صحيح مسلم- و تاريخ نيشابور و كتب ديگر، برخاسته اند.

نيل:

از ناحيه كوفه، به كسر اول با همان لفظ نيل كه جامه ها را رنگ مى كنند نام شهركى در نواحى كوفه نزديك حلّه بنى مزيد است كه رودى از انشعابات فرات بزرگ آن را دو نيم كرده است و آن جا مركز حكومت مزيديّه- پيش از بناى حله- بوده است و در كنار رود نيل چهار صد قريه پر از ساكنين بوده و هم اكنون نيز جدولى در اطراف حلّه به اين نام موجود است.

نينوى:

از نواحى موصل، به كسر اوّل و سكون دوم و فتح نون و واو، نام روستايى است كه قبر حضرت يونس بن متى (ع) در آن جا است و خرابه هاى نينوى، در مقابل موصل قسمت شرقى رود دجله بفاصله دو كيلومتر از ساحل به چشم مى خورد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 519

باب واو

وادى الحجارة:

ابن حزم در ضمن سخنان خود درباره فرمانروايان خاندان بربر از آن نام برده و مى گويد: «فرمانروايان ... از تيره هوتوته بنو الفرج در وادى الحجاره اند» و دكتر مونس در حاشيه «حلة السّيراء» در شرح حال ابو بكر محمد بن عيسى بن مزين- مورّخ اندلسى- مى گويد: «و مدينة الفرج همان وادى الحجاره است». و در جاى ديگر از رازى نقل مى كند: «كه روستاى فحص البلوط در جنوب غربى اوريط (وادى الحجارة) قرار دارد». بنا بر اين نام شهرى از شهرهاى اسلامى اندلس است كه در (1060 م) اسپان، آن جا را فتح كرد و امروز در اسپانيا واقع است.

وادى القرى:

محلى بين مدينه و شام از نواحى مدينه به فاصله شش و يا هفت روز راه است.

واسط:

نام چند جا است كه مشهورتر از همه واسط عراق است و به اين نام از آن جهت موسوم شده است كه بين كوفه و بصره و اهواز قرار دارد و تا هر كدام از اين شهرها پنجاه فرسخ فاصله دارد و در دو طرف دجله واقع شده است كه جسر سفن دو قسمت شهر را بهم مربوط مى كند، و تاريخ مفصّلى دارد، همواره ويرانه هاى واسط در نزديكى شط حى- بخش تابع استان كوت عراق- به چشم مى خورد. مديريت باستان شناسى عراق در سال 1936 م تا سال 1942 م

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 520

حفاريهايى را در خرابه هاى واسط به عمل آورده و استاد فؤاد، كتاب نتايج حفاريهاى واسط را (چاپ چاپخانه فرنسى در قاهره سال 1952 م) منتشر ساخته است.

ودان:

بر وزن فعلان از ريشه ود، نام سه محل است: يكى بين مكّه و مدينه كه روستاى مهمى در ناحيه فرع به فاصله هشت ميلى ابواء نزديك جحفه است.

دوّمى نام كوه مرتفعى بين مند و دو تيره قبيله: طىّ كه أجأ و سلمى است. و سوّمى نام شهرى در جنوب افريقا است كه تا «زويله» از سمت افريقا ده روز راه است مؤلف جز در فهرست اول باب آن را ذكر نكرده است از اين رو به طور قطع نمى شود مشخّص كرد كه مقصودش كدام يك از اينها است.

ورامين:

از نواحى رى، به فتح واو و ميم مكسور و يا و نون، شهركى از نواحى رى بين راه اصفهان است.

وشنانه:

من نتوانستم از مراجعى كه در اختيار داشتم حدود آن را مشخّص كنم، امّا از نواحى مغرب است.

ولهاصة:

اينجا نيز نامشخّص است.

وليلى:

از سرزمين نواحى مغرب، شهرى است باستانى از بناهاى مردم قديمى مغرب به نام مرطانيّون كه توده مردم آن را قصر فرعون مى نامند در سه كيلومترى شمال شرقى شهر حضرت ادريس كه مشتمل بر خرابه هاى قصر ادريس اكبر مؤسّس دولت ادارسه قرار دارد و شهر ادريس در حدود بيست كيلومترى غرب فاس واقع است.

ونك:

به فتح واو و سكون بعدى، از روستاهاى رى. مؤلّف جز در فهرست اوّل باب آن را ذكر نكرده است.

ويمه:

از روستاهاى دماوند از نواحى رى، به فتح اول و بعضى گفته اند به كسر واو و سكون يا و فتح ميم، شهركى در كوههاى بين رى و طبرستان است و در مقابل آن قلعه فيروزكوه از نواحى دماوند قرار دارد كه در وسط كوهها واقع شده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 521

باب هاء

هرات:

به فتح هاء، شهر بزرگ مشهورى از مهمترين شهرهاى خراسان است كه در آن باغهاى فراوان و آب هاى زيادى وجود دارد كه امروز جزء افغانستان مى باشد.

همدان:

با حركت ها و ميم و دال و نون آخر كه عربها (همذان) مى گويند، شهرى بزرگ و زيباى كوهستانى است در جنوب غربى ايران كه بسيارى از بزرگان بدان جا منسوب اند و آرامگاه ابن سينا در آن جا است.

هند:

شبه جزيره اى در جنوب آسيا است كه سلسله جبال هيماليا آن را از تبّت جدا مى كند و در سال 1945 م به دو كشور پاكستان و جمهورى هند تقسيم شد.

هوسم:

به فتح اول و سكون دوم و سين مهمله، از نواحى كوهستانى پشت طبرستان است.

هيت:

به كسر هاء و تاى آخر بنا بر آنچه در كتب معجم و مراصد آمده، به نام بنيانگذارش هيت بن بندى ناميده اند، بعضى گفته اند كه هيت آخرين تغييراتى است كه در نام (اد) و يا (إت)، نام قديمى بابلى اين شهر، رخ داده است كه به معنى قير مى باشد و بعدها به صورت كلمه (اهدقيرا) عبرى و يا (هد) و (هيد) نبطى تغيير يافته و سپس هيت شده نام امروزى شهرى است كه جغرافى دانان عرب به اين نام مى شناسند و آن، شهرى است كنار فرات بالاتر از شهر انبار كه

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 522

نخلستانهاى زيادى دارد و جاى پر بركتى است و چشمه هاى قير و چشمه هاى آب معدنى شفابخش براى بعضى بيماريها دارد، و امروزه مركز ناحيه اى به همين اسم (هيت) در استان دليم است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 523

باب ياء

يزد:

به فتح ياء و سكون زاء و دال مهمله؛ نام شهرى در ما بين نيشابور، شيراز و اصفهان از نواحى فارس در منطقه اصطخر است.

يمامه:

نام شهر بزرگى در اواسط جزيره عربى است، در زمانهاى پيشين جاهليّت، آن حدود محل سكونت قبايل جديس بوده و در آن جا روستاها و قلعه ها و چشمه ها و نخلستانهايى وجود داشته است و نام اوليّه اش «جوا» بوده كه بعدها به نام يمامه ناميدند، و يمامه همان زرقاء است كه در دور انديشى ضرب المثل است. تبّع چشمان زرقاء را در آورده و بر دروازه جوا او را به دار آويخت از اين رو آن منطقه را به نام وى خواندند.

يمن:

با حركت حروف اول و دوم از حكومتهاى قديمى عرب كه داراى شوكت و عظمتى بوده است، كه دور تا دور آن را دريا از مشرق تا جنوب فرا گرفته و از دو طرف به سمت مغرب دور مى زند. ما بين يمن و بقيه جزيره، يك خطّى كه از درياى هند تا درياى يمن كشيده شده و پهنايش در خشكى از سمت شرق گسترده است، فاصله مى باشد.

ينبع:

به فتح ياء و سكون نون و باء مضمومه و عين مهمله، نام دژ و روستايى است در سمت راست كوه رضوى قرار دارد- براى كسى كه از مدينه بيرون شود و به سمت دريا برود- به فاصله يك شب راه تا رضوى مى باشد و امروز بندر كوچك

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 524

و شهرى در كناره غربى جزيره است و وسيله ارتباط تجارى بين مدينه، سويس، قصير و قنه مى باشد.

در اين جا آنچه را كه راجع به معرّفى شهرها و جاهايى كه طالبيّون انتقال يافته اند و من مى خواسته ام در اين «كشاف» بيان كنم با تكيه بر منابع مورد توجّه همچون كتابهاى مرجع جغرافيائى و پاره اى از كتابهاى سفرنامه، و لغت و تاريخ- به پايان رسيد و اين كشاف خلاصه اطلاعات من و آن مقدارى است كه براى خواننده درباره معرفى موقعيت آن شهرها و جاها- هر چند به صورت تقريبى- ممكن بود سودمند افتد.

و سپاس خداى را كه توفيق آغاز و انجام اين كار را مرحمت فرمود.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 525

استدراك

1- در پاورقى شماره 63 صفحه 154 به خاطر درهم ريختگى و تشويش زيادى كه در كتابهاى نسب شناسى راجع به نسب عراقى اولاد زيد، وجود داشت باعث ايهام و اشكالاتى گرديد، چون اقوال در اين باره مختلف و به شرح ذيل به پنج قول مى رسد:

أ- على بن حسين بن محمد بن حسين بن عيسى بن زيد شهيد. اين قولى است كه شيخ شرف عبيدلى در تهذيب الأنساب و ابن طقطقى در كتاب اصيلى نوشته و در نسخه اصل نيز همين طور است.

ب- على بن حسين

بن زيد شهيد. اين قول ابن فندق بيهقى در بخش القاب و انساب كتاب لباب الانساب است.

ج- على بن حسين بن على بن محمد بن عيسى بن زيد شهيد. اين قولى است كه ابن عنبه در كتاب عمده نقل كرده و در قسمتى از صفحه 82 مشجر كشّاف آمده است.

د- على بن محمد بن عيسى بن زيد شهيد. عميدى اين مطلب را در جاى ديگرى از صفحه 82 مشجر كشّاف نقل مى كند.

ه- على بن حسين بن عيسى بن زيد شهيد. اين قول را نيز عميدى در صفحه 80 مشجر خود نقل كرده و عصامى مكى نيز در صفحه 174 جلد چهارم كتاب

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 526

سمط النّجوم بر اين عقيده است.

امّا آنچه هم اكنون به نظر من صحيح مى رسد، حذف اين حاشيه و تصحيح نسبى است كه در آن صفحه متن و صفحات بعد نقل شده، مطابق آنچه در قول شيخ شرف و ابن طقطقى آمده است و در نسخه اصل نيز موجود است.

2- در سطر آخر صفحه 155 گذشت كه نويسنده كتاب اين قول را به پيروى از شيخ شرف عبيدلى ترجيح داده بود كه نام پدر على مرعش عبد الله (به صورت مكبّر) است و در نسخه اصل همين طور بود و قاضى مرعشى نيز در كتاب مجالس خود بر همين عقيده است. امّا تحقيقات ثابت مى كند كه نام وى، عبيد الله (به صورت مصغّر) مى باشد، آن طورى كه در كتاب عمده و ديگر كتابها آمده است.

3- در سطر 11 صفحه 160 آنچه را كه نويسنده كتاب از قول ابن ابى جعفر نقل كرده است، در كتاب تهذيب

وى، نبود بلكه آنچه در آن جا ذكر شده است:

احمد بن محمد بن عبد الله رأس المذرى است و او نيز در قم بوده است.- پس دقت كن!-

4- در ص 251 آمده است: « (سماك) حمزة بن احمد ...» اين مطلب از نويسنده كتاب بعيد است زيرا كه سماك نام محلى نيست بلكه آن شهرت حمزة ابن احمد نامبرده است كه به لقب سماكى و سماك مشهور بوده، بنا بر اين اين تصوّر مؤلّف كه آن نسبت به جايى است بى مورد است و چنين مطلبى درباره حراب نيز از نويسنده، قبل از آن بيان شده بود.

5- به پاورقى شماره 7 صفحه 255 اين مطلب نيز افزوده شود: شايد مقصود آن شهرى باشد كه در خوزستان واقع است و به نام شوش معروف و قبر دانيال پيامبر (ع) نيز در آن جا است.

6- به پاورقى شماره 42 صفحه 395 نيز افزوده شود: به احتمال قوى اين همان متيجه باشد كه در آغاز باب آمده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 527

آية اللّه العظمى سيّد شهاب الدّين مرعشى نجفى قدّس سرّه

كشف الارتياب (در مقدّمه لباب الانساب بيهقى)

اشاره

(مشتمل بر شرح حال 200 تن از نسب شناسان قرن اوّل تا پانزدهم هجرى)

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 529

پيشگفتار مترجم

چون پايان ترجمه كتاب «منتقلة الطالبيّة» و تمهيد آن براى طبع و نشر با نهايت تأسف مصادف شد با رحلت علّامه فقيه، نسّابه قرن، آية اللّه العظمى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى قدس سرّه الشريف، لذا بر آن شديم كه كتاب «مهاجران آل ابو طالب» را با نوشتار ايشان تكميل و تزيين كنيم تا به نوبه خود از ايشان كه براستى يكى از مفاخر اسلام و آيتى از آيات عظام و خاتم علماى انساب بود، تجليلى كرده باشيم. از اين رو مقدمه جامع ايشان را بر كتاب «لباب الانساب» ضميمه كرديم كه خود كتابى مفيد در شرح حال دويست تن از مشاهير علماى اين فن از اوايل قرن اول تا قرن پانزدهم است و آخرين آنها، خود معظم له مى باشد. و اما شرح تفصيلى زندگى آن مرحوم را بايد در مقدمه كتاب «مسلسلات» به قلم فرزند برومند ايشان حجة الاسلام آقاى حاج سيد محمود حسينى مرعشى نجفى و «أعيان الشيعه» علامه امين و «ريحانة الادب» مدرس خيابانى و معارف الرّجال شيخ محمد حرز الدين نجفى و «علماء معامرين» خطيب تبريزى و كتاب «آئينه دانشوران» ريحان يزدى مطالعه كرد.

براستى اين مقدمه محققانه با مقدمه و تعليقات علامه سيد حسن خرسان درباره علم نسب و اصطلاحات خاص اين فن، كتاب «مهاجران آل ابى طالب» را جامعيّتى بخشيده كه خواننده را از مطالعه هر كتاب ديگر بى نياز مى كند.

الحمد للّه اوّلا و آخرا

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 530

مقدمه مولف

سپاس خداى را كه آفريدگار آسمانها و زمين، و ايجاد كننده اوّلين و آخرين است و درود بر بزرگترين سفيران مقرّب او، پيشتاز پيامبران و فرستادگانش، سرور و

پيامبر ما، محبوب دلها و شفيع گناهانمان، ابو القاسم محمد بن عبد اللّه، درود خدا بر او و تمام خاندان او باد كه نور افشانهاى هدايتند براى همه مخلوقات و چراغهاى نورانى اند در تيرگيهاى ظلمات و گرفتاريها.

بارى، بر كسى كه توجه دارد و آگاه است، پوشيده نيست كه از جمله مهمترين و بالاترين علوم، يكى علم شريف نسب است، و دانشمندان اسلام و بزرگان حديث و تاريخ، كوشيده اند تا در اين رشته والاى علمى، صدها، بلكه هزارها كتاب تأليف كنند.

خلاصه آن كه مقام اين رشته، از والاترين و برترين مقامات است. از اين رو، خامه زبدگان فضيلت در اطراف اين موضوع به گردش افتاده و از آن خامه ها، كتابها و نوشته هاى فراوان و تأليفات و رساله هاى بسيارى به رشته تحرير در آمده است.

چند سال قبل، درباره طبقات نسب شناسان از قرن اوّل هجرى، تا اين زمان يعنى قرن پانزدهم كتابى را در چند مجلّد فراهم آوردم، و تو اى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 531

خواننده گرامى! از ميزان زحمتى كه در راه جمع آورى و پرداخت آن تحمل كردم چيزى مپرس!

ليكن افسوس كه دانشمندان اين رشته مهم علمى از ميان رفتند و به رحمت خدا پيوستند. ولى من كسانى از آخرين دانشمندان علم نسب را درك كردم و از نفسهاى پاك ايشان بهره بردم. دريغا بر فقدان بزرگان و رجال علم نسب!

از دانشمندان اين عصر اين اميد را دارم كه در تربيت و پرورش جوانان پرتلاش، بكوشند تا آنان نيز به جمع آورى كتابهاى «مشجّر» و «مبسوط» همّت گمارند.

گرچه بيماريهاى متوالى و گرفتارى در سختيها و دردها مرا در بستر افكنده و زمينگير ساخته

است، با اين همه، پروردگار كريم مرا به نشر چند كتاب از فرهنگهاى اين رشته موفق فرمود كه همگى از مدارك اوّليه علم نسب مى باشد، همچون كتاب المجدى ابن صوفى (از بزرگان قرن پنجم)، و كتاب الفخرى نوشته سيد ابو طالب مروزى (متوفاى پس از سال 614 ه. ق.)، و كتاب الشّجرة المباركة از امام فخر الدين رازى صاحب تفسير كبير (متوفاى 606 ه. ق)، و كتاب سراج الانساب سيّد جمال الدين عبد الرّحمن كيا، گيلانى حسنى از دانشمندان قرن دهم، و كتاب الاسديّة از سيد سراج الدين محمد قاسم حسينى مختارى عبيدلى، نسب شناس سبزوارى از بزرگان قرن دهم، و چند كتاب ديگر.

از مهمترين و ارزشمندترين و سودمندترين كتابهايى كه در اين رشته تأليف شده است، كتاب لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب اثر علامه ذوالفنون، شيخ حجة الدّين، ابو الحسن على بن ابى القاسم بيهقى (متوفّاى سال 565 ه. ق.) است، كه مطالب منحصر بفرد و مفيدى را در آن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 532

گرد آورده و به يادگار نهاده است كه در ديگر كتابها موجود نيست. اجر و پاداش وى با خداست.

متأسفانه، نسخه هاى خطى اين كتاب شريف، بسيار اندك بود به طورى كه دست علاقمندان و شيفتگان اين علم به آن نمى رسيد و در داخل كتابخانه ها خاك روى آنها نشسته بود. پر از غلطهاى روشن و موهومات فراوان.

تا اين كه توفيق الهى، يارى كرد، و به اهتمام ميوه دل و جگر گوشه ام حجة الاسلام حاج سيد محمود حسينى مرعشى دام علاه و زيد فى ورعه وتقاه متولى موقوفه كتابخانه عمومى اين جانب در شهر مقدس قم و تصحيح

فاضل ارجمند، حجة الاسلام سيد مهدى رجائى اصفهانى دام مجده و فاق سعده به چاپ و نشر آن موفق شديم؛ بنا بر اين اجر آن دو در تحمّل اين زحمات و مشقّات با خداى متعال. و سپاس خدا را كه از نظر تأليف و نشر در نوع خود بى نظير، و برجسته تر از ديگر كتابها فراهم شد.

بارى، بعضى از فضلا از من خواستند و اصرار ورزيدند كه رساله اى را در شرح زندگانى مؤلف بنويسم و چون چاره اى جز پذيرش خواسته آنها و قبول پيشنهادشان نداشتم، از اين رو شروع به تنظيم اين نوشتار كردم و نام آن را كشف الارتياب فى ترجمة صاحب لباب الانساب و الاعقاب و الالقاب نهادم.

اينك بر آنم كه به خاطر عظمت اين علم، در مقدمّه اين كتاب، نام دويست تن از دانشمندان مشهور اين علم و زبدگان ايشان را از آغاز قرن اول، تا قرن پانزدهم، با رعايت اختصار- براى اهميت زيادى كه دارند- بياورم، و با استمداد از توفيقات خداوند كريم مطلب را آغاز مى كنم.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 533

قرن اوّل

1- ابو يزيد، عقيل بن ابى طالب بن عبد المطّلب بن هاشم،

برادر مولايمان امير المؤمنين (ع)، كه ده سال از آن حضرت بزرگتر بود. وى در شمار نخستين حاملان علم ادب و داراى مقام شامخى در علم نسب و مردى حاضر جواب به شمار مى رفت.

بيان كوبنده و منطق برّان عقيل بيانگر مقام علمى اوست، وى نسب شناس ترين فرد قريش بود و داناتر از همه به تاريخ و رويدادهاى تاريخى آنها. او در اين رشته بر همه مقدم بود و سخنورانى، همچون هشام بن محمد بن سائب كلبى و نظاير او به وى اقتدا مى كردند، بنا بر اين فضيلت

سبقت از آن اوست.

صفدى در كتاب نكت الهميان خود مى گويد: «عقيل گليمى داشت كه آن را در مسجد رسول خدا (ص) مى گسترد. مردم علاقمند براى فرا گرفتن علم نسب و تاريخ عرب به گرد او جمع مى شدند. او از همه مردم حاضر جواب تر و در ايراد سخن از ديگران آماده تر و بليغتر بود».

كسانى كه مردم در مسائل علم نسب، به داورى نزد آنها مى رفتند و قول آنان را مى پذيرفتند چهار نفر بودند: عقيل بن ابى طالب، مخرمة بن نوفل زهرى، ابو جهم بن حذيفة العدوى، و حويطب بن عبد العزّى العامرى.

از جمله دلايل مهارت عقيل، در علم انساب عرب، به طورى كه معروف

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 534

است مطلبى است كه ابو نصر بن سهل بن عبد اللّه بخارى در كتاب سرّ السّلسلة نقل كرده است كه: «امير المؤمنين (ع) به عقيل بن ابى طالب كه داناترين فرد قريش به انساب بود، فرمود: برايم زنى را خواستگارى كن كه از اولاد دليران عرب باشد، تا فرزندى دلير، به دنيا آورد و او ام البنين فاطمه كلابيّه را انتخاب كرد، و از آن بانو، حضرت عباس و برادرانش به دنيا آمدند».

عقيل با برادرش امام على بن ابى طالب (ع) جريانهايى دارد كه مورخان و تذكره نويسان آنها را در كتابهاى خود نقل كرده اند. از جمله داستانى است كه ابراهيم بن هلال ثقفى در كتاب الغارات نقل كرده است، و آن نامه اى است كه پس از غارت اطراف عراق توسط ضحّاك بن قيس فهرى، به على (ع) نوشته است؛ مى گويد: نامه عقيل بن ابى طالب به برادرش- موقعى كه اطّلاع يافت، مردم كوفه

آن حضرت را تنها گذاشته و فاصله گرفته اند-: «به بنده خدا على امير المؤمنين (ع) از عقيل بن ابى طالب؛ سلام بر تو، همانا من و تو خداى را سپاس مى گوييم كه جز او خدايى نيست. بارى، خداوند نگهدار تو از هر بدى و حافظ تو از هر ناروايى است، به هر حال به قصد انجام عمره به سوى مكه حركت كردم، در بين راه عبيد اللّه بن سعد بن ابى سرح را ديدم كه با حدود چهل جوان از فرزندان آزادشدگان از سمت قديد مى آمدند.

در سيماى آنان، زشتكارى را خواندم، و به ايشان گفتم: اى فرزندان تبهكاران! به كجا مى رويد؟ آيا از عداوتى كه داريد مى خواهيد به معاويه بپيونديد؟ و خداوند هميشه از شما ناراضى بوده است؛ شما مى خواهيد نور خدا را خاموش سازيد و بر خلاف دستور او عمل كنيد، و سخنان درشتى ميان ما ردّ و بدل شد. وقتى به مكه رسيدم از مردم آن شهر شنيدم كه ضحاك بن قيس، حيره را غارت كرده و هر چه خواسته از اموال آن جا را با خود برده، سالم و بدون درگيرى برگشته است، پس اف به زندگى در روزگارى كه ضحّاك بر تو گستاخى كند،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 535

در حالى كه او فرومايه اى بيش نيست!

وقتى كه از اين جريان مطّلع شدم پنداشتم كه پيروان و يارانت تو را تنها گذاشته اند. برادر! نظر خودت را براى من بنويس، اگر مرگ را انتخاب كرده اى كه من با برادر زادگان و برادرانت نزد تو بياييم، تا وقتى كه زنده بودى با تو زنده باشيم و اگر- در راه خدا- مردى، ما

هم با تو بميريم.

به خدا سوگند كه من دوست ندارم پس از تو در دنيا لحظه اى بمانم و به خداوند بزرگ سوگند ياد مى كنم كه پس از تو زندگى بر من ناگوار و ناپسند است.

و سلام و رحمت و بركات خدا بر تو باد.»

سپس امام (ع) نامه اى در پاسخ او نوشت و او و فرزندانش را از رفتن به كوفه معاف داشت. و از او كمال قدردانى را كرد .

عقيل قضاياى مهمى نيز با معاويه- پس از ديدار با وى- دارد كه شايد اين جريان پس از شهادت امام امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع)، اتفاق افتاده باشد.

از جمله، نقل كرده اند، وقتى كه عقيل نزد معاويه آمد، معاويه او را احترام كرد و مقرّب شمرد و دين او را ادا كرد، آن گاه روزى به وى گفت: به خدا قسم كه على پاس تو را نداشت، زيرا او از تو بريد و با تو صله رحم نكرد و به تو بى توجّهى كرد.

عقيل در پاسخ او گفت: «به خدا سوگند كه على بخشش و عنايت زيادى روا داشت و صله رحم كرد و خويشاوندى را پاس داشت و به خدا حسن ظن داشت، در حالى كه تو نسبت به خدا بدگمان بودى، او امانت خدا را حفظ كرد و حال رعيّتش را اصلاح كرد، در زمانى كه شما خيانت كرديد و به تبهكارى پرداختيد و ستم ورزيديد، خاموش باش! من باكى از تو ندارم، و او از آنچه تو مى گويى مبرّا بود».

عقيل فضايل و مناقب فراوانى دارد، از جمله حديثى است كه شريف عمرى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 536

در كتاب المجدى

از استاد نسّابه اش، دندانى، مرفوعا از پيامبر (ص) نقل مى كند كه به عقيل بن ابى طالب فرمود: من تو را به دو دليل دوست دارم: يكى به خاطر خودت، و يكى به خاطر ابو طالب كه او تو را دوست مى داشت.

صدوق در كتاب امالى خود با اسناد از ابن عباس نقل مى كند و مى گويد:

على (ع) به رسول خدا (ص) عرض كرد: «آيا شما عقيل را دوست مى داريد؟

فرمود: آرى، به خدا قسم من او را به دو دليل دوست دارم: يكى به خاطر خودش و يكى به خاطر آن كه ابو طالب او را دوست داشت ...». از جمله آثار محبّت پيامبر (ص) به عقيل آن است كه بنا به نقل طبرى، منزلى را كه در آن به دنيا آمده بود به او بخشيد.

بر اساس نقل عسقلانى، عقيل در زمان خلافت معاويه، پس از نابينايى از دنيا رفت. و بعضى گفته اند: پيش از واقعه حره، در اوايل خلافت يزيد، در گذشت.

ابن ابى الحديد مى گويد: عقيل در سال پنجاه هجرى در زمان خلافت معاويه در سن نود و شش سالگى در مدينه از دنيا رفت و قبرش در بقيع زيارتگاه است، وى فرزندان و اولادى داشته كه به آنها عقيلى مى گفتند و تمام آنها از نسل فرزندش محمد بن عقيل بودند و از ساير فرزندانش كسى باقى نمانده است.

درباره شرح حال عقيل بن ابى طالب به كتابهاى طبقات ابن سعد، تهذيب و الاصابه ابن حجر، معارف ابن قتيبة، الغارات ابو اسحاق ثقفى، المجدّ ابن حبيب، البيان و التبيين جاحظ، مقاتل الطّالبيّين ابو الفرج اصفهانى، انساب الاشراف بلاذرى، الاعلام زركلى، المجدى شريف عمرى، الفخرى قاضى مروزى، الشجرة المباركة،

امام فخر رازى و برخى كتابهاى ديگر مراجعه كنيد.

2- ابو محمّد سعيد بن مسيّب بن حزن بن ابى وهب مخزومى قرشى،

عالم، فقيه، نسب شناس، تاريخدان و محدّث بود. در رجال كشى (ج 1، ص 335) از امام زين العابدين على بن الحسين (ع) منقول است كه فرمود: سعيد بن مسيّب داناترين مردم است به آثار گذشته و فهيمترين ايشان است به اوضاع روزگار خود.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 537

و از امام صادق (ع) روايت است كه سعيد بن مسيّب و قاسم بن محمد بن ابى بكر و ابو خالد كابلى از اصحاب مورد اطمينان على بن الحسين (ع) بودند.

فضل بن شاذان مى گويد: «در آغاز امامت على بن حسين (ع) جز پنج تن كسى نبود، از جمله سعيد بن مسيّب كه به دست امير المؤمنين (ع) تربيت شده بود». و او را از خواص اصحاب امام زين العابدين (ع) نام برده اند.

ابن عنبه در كتاب العمدة در شرح حال جعفر بن محمد بن عمر بن على (ع)، ملقّب به ابله مى گويد: «مبرّد در كتاب الكامل از پدرش جعفر نقل كرده است كه: من نزد سعيد بن مسيّب بودم او از نسب من پرسيد، پاسخ دادم، از مادرم پرسيد، گفتم: كنيزى بود. و گويا من در نظر او كوچك آمدم، و نزد او زياد مى رفتم و مى نشستم تا اين كه روزى سالم بن عبد اللّه بن عمر بن خطّاب آمد.

وقتى كه از نزد او رفت، پرسيدم اين كه بود؟ گفت: مگر او را نمى شناسى؟ آيا چنين كسى را از قبيله شما ممكن است نشناسند؟ اين سالم بن عبد اللّه بود.

گفتم: مادرش چه نام داشت؟ گفت: كنيزى بود! بعد از او قاسم بن محمد بن ابى بكر

آمد، گفتم: اين كه بود؟ سعيد گفت: اين سؤال، از سؤال اوّلت عجيبتر است! اين قاسم بن محمد بن ابى بكر بود. گفتم: مادرش كيست؟ گفت: كنيزى بود.

پس از چند روزى على بن حسين (ع) آمد، گفتم: اين كيست؟ گفت: اين كسى است كه هيچ مسلمانى را نسزد كه او را نشناسد، اين على بن حسين (ع) است. گفتم: مادرش كيست؟ گفت: كنيزى. گفتم: من ديدم آن روز از آن پاسخى كه دادم گويا در نظرت كوچك شدم، آيا الگوى ما نبايد اينان باشند؟

سعيد بن مسيّب گفت: براستى او ابلهى است كه بر عكس نامش طالب نهايت هوش و ذكاوت است».

سعيد بن مسيّب دو سال پس از خلافت عمر به دنيا آمد، و به سال نود و چهار در زمان خلافت وليد، در سن 75 سالگى- به نقل واقدى- در گذشت. در نقل تاريخ وفات وى اختلاف است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 538

ابن سعد در طبقات و ابن حاتم در الجرح و التّعديل و ابو نعيم در حلية الاولياء و ابن حجر در التّهذيب و ديگران از او ياد كرده اند. و در پيرامون شخصيت وى به رواياتى كه در كتاب اختيار معرفة الرّجال شيخ طوسى- قدس سرّه- آمده نيز مراجعه كنيد.

3- دغفل بن حنظلة بن زيد بن عبدة

بن عبد اللّه بن ربيعة بن عمرو بن شيبان بن ذهل بن عكابة بن صعب بن على بن بكر بن وائل سدوسى ذهلى شيبانى بصرى.

وى نسب شناس عرب بود، به طورى كه در نسب شناسى ضرب المثل بوده و مى گفتند: «فلانى نسب شناستر از دغفل است». او با ابوبكر درباره نسب داستانى دارد كه بيهقى در اوايل كتابش آن را از

مجمع الامثال ميدانى نقل كرده است. دغفل در زمان حيات پيامبر (ص) زندگى مى كرد، اما از آن حضرت چيزى را نقل نكرده است.

دغفل، بعدها در زمان خلافت معاويه نزد وى رفت. معاويه راجع به انساب عرب و نجوم از او سؤالاتى كرد، چون ديد مرد عالمى است، گفت: دغفل! اين همه مطالب را از كجا به خاطر سپرده اى؟ گفت به وسيله دلى آگاه و زبانى پرسان حفظ كردم، كه آفت علم، فراموشى است. معاويه گفت: نزد يزيد برو و علم انساب مردم، و نجوم و ادبيات عرب را به او بياموز.

دغفل در روز دباه (ملخ ريزان) غرق شد و مرد، اين قضيه در سال 65 هجرى اتفاق افتاد. وى كتابهايى داشته است از جمله كتاب التّشجير كه همدانى از اين كتاب در صفحه 158 كتاب الاكليل ياد كرده، و كتاب التّظافر و التّناصر كه در سال 1302 هجرى در استانبول به چاپ رسيده است.

جاحظ در البيان و التّبيين و در كتاب الحيوان، و ابن قتيبه در المعارف و عيون الاخبار و ابن دريد در اشتقاق و مسعودى در مروج الذّهب و ابن حزم در الجمهره و ياقوت در المعجم و ابن حجر در الاصابة و التّهذيب و زركلى در الاعلام و ابن حبيب در المحبّر و ديگران در كتابهاى خود نام او را آورده اند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 539

4- حويطب بن عبد العزّى بن ابى قيس بن عبدود

بن نصر بن مالك بن حسل ابن عامر بن لوئى قرشى عامرى.

وى به شعر و اخبار و انساب آگاهى داشت و يكى از چهار تنى بود كه در انساب داورى مى كرد، مردم در علم نسب قضاوت را نزد او مى بردند. حويطب در جنگ

بدر و صلح حديبيه با مشركان بود؛ پس از فتح مكه مسلمان شد و در نبرد حنين و طائف حضور داشت. از او نقل مى كنند كه گفته است: «با مشركان در جنگ بدر حاضر بودم، عبرتها ديدم، فرشتگان را مشاهده كردم كه مى جنگيدند و در بين آسمان و زمين حركت مى كردند و به كسى نگفتم.» ابوذر او را در صلح حديبيه مسلمان كرد.

حويطب در آخر خلافت معاويه در مدينه از دنيا رفت. و بعضى گفته اند وى در سال 54 و يا سال 53 ه. در سن 120 سالگى درگذشت.

بلاذرى در انساب الاشراف و ابن عبد البرّ در الاستيعاب و ابن قتيبه در المعارف و طبرى در كتاب تاريخ خود و مصعب در نسب قريش و جاحظ در البيان و التّبيين و ابن حبيب در المحبّر و ديگران او را نام برده اند.

5- ابو جهم عامر و يا عمير و يا عبيد بن حذيفة

بن غانم بن عامر بن عبد اللّه بن عبيد بن عويج بن عدى بن كعب قرشى عدوى.

جاحظ او را به قرشى عارف به شعر و اخبار و انساب توصيف كرده است.

ابن حزم در اول كتاب الجمهره خود مى گويد: ابوبكر و ابوجهم بن حذيفه عدوى و جبير بن مطعم بن عدى از داناترين مردم به انساب بودند. سپس مى گويد: به اين دليل اين سه تن را نام برديم كه بيشتر در علم انساب مهارت داشتند. مؤلف گويد: وى نيز يكى از كسانى بود كه مردم در علم نسب و روزگاران و تاريخ قريش، قضاوت او را قبول داشتند، وى از بزرگان قريش بود كه در علم نسب مهارت داشت و از صحابه پيامبر (ص) و پيران قريش بود. ابو جهم در سال فتح مكه اسلام

آورد در ميان قريش احترام داشت و او را بر خود مقدّم مى شمردند. وى و پسرانش افرادى نيرومند و با اراده بودند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 540

حويطب در حدود سال هفتاد هجرى از دنيا رفت.

بكرى در سمط اللآلى و ابن حجر در الاصابه و ابن عبد البرّ در الاستيعاب و ابن عبدربه در العقد و مصعب، در نسب قريش و طبرى در كتاب تاريخ خود، و ديگران از او ياد كرده اند.

6- ابو صفوان مخرمة بن نوفل بن اهيب بن عبد مناف

بن زهرة بن كلاب بن مرّه قرشى زهرى، مادرش رقيه دختر ابو صيفى بن هاشم بن عبد مناف.

وى مردى نسب شناس، بصير و آگاه و يكى از چهار نفرى است كه مردم در علم نسب اختلافاتشان را به نزد او مى بردند. از انساب قريش زبيرى نقل كرده اند كه مردم علم نسب را از او و پسرش مسوّر بن مخرمه، مى آموختند.

در كتاب الاعلام آمده است: وى صحابيى عالم به انساب بود و پس از فتح مكه اسلام آورد و از بزرگان تابعين و راويان شعر عربى قديم، و از جمله مخضرمين بوده است، و نيز از جمله كسانى بود كه حدود منطقه حرم را در مكه تعيين كردند.

ابو صفوان تقريبا شصت سال پيش از هجرت به دنيا آمد و در زمان خلافت عثمان بينايى اش را از دست داد و به سال 54 ه. در سن 115 سالگى در مدينه از دنيا رفت.

بلاذرى در فتوح البلدان و ابن قتيبه در المعارف و جاحظ در البيان و التّبيين و ابن سعد در طبقات و ابن عبد البر در الاستيعاب و صفدى در نكت الهميان و ابن هشام در سيره و ديگران از او نام

برده اند.

7- جبير بن مطعم بن عدى بن نوفل بن عبد مناف بن قصى قرشى نوفلى،

ابو محمد و يا ابو عدى مدنى.

وى از بزرگان قريش و عالم به انساب بود و نيز يكى از آن كسانى بود كه در اختلاف نسب، قضاوت را به نزد او مى بردند، عثمان و طلحه در قضيّه اى براى حل

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 541

اختلاف به او مراجعه كردند. او نخستين كسى است كه در مدينه جامه گشاد «طيلسان» پوشيد.

جاحظ در كتاب البيان و التّبيين از او نام برده و وى را از جمله نسب شناسان بر شمرده است.

شيخ طوسى در رجال خود او را در زمره اصحاب رسول خدا (ص) آورده است.

استاد بزرگوار ما، مامقانى در رجال خود و كشى به اسناد خويش تا امام صادق (ع) نقل كرده اند كه مردم پس از قتل امام حسين (ع) از دين برگشتند جز سه تن: ابو خالد كابلى، يحيى بن ام طويل و جبير بن مطعم.

حافظ نسب شناس شيخ موفق الدين ابو محمد عبد اللّه بن احمد بن محمد بن قدامة بن نصر مقدسى حنبلى در كتاب التّبيين فى انساب القرشييّن نقل كرده است: «جبير از دانشمندان و بزرگان قريش بود و مردم از او علم نسب مى آموختند». نقل كرده اند كه وى از همه كس به نسب قريش و نژاد عرب آشناتر بود.

جبير در سال 58 و به قولى 59 و به قولى 56 هجرى از دنيا رفت.

8- نخّار بن اوس،

وى مردى سخنور و نسب شناسى ماهر بود و او- به گفته ابن كلبى مطابق نقل الاصابه- از بزرگترين دانشمندان عرب در علم انساب بوده است.

در زمان حيات پيامبر (ص) به دنيا آمد و در سال 60 ه. از دنيا رفت. كتابى در امثال داشت

كه جاحظ در كتاب الحيوان از آن ياد كرده است.

شرح حال نخّار را ابن حزم در الجمهره و ابو الفرج اصفهانى در الاغانى و زبيدى در تاج العروس و زركلى در الاعلام و ديگران نقل كرده اند.

9- ابو كلاب و رقاء بن اشعر لسان الحمّره.

از بزرگترين نسب شناسان و مردى سخنور و دانا بود، در جاهليت به دنيا آمد و ظهور اسلام را درك كرد.

ابن دريد در كتاب الاشتقاق و ابن نديم در الفهرست و ابن قتيبه در المعارف

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 542

و ديگران از او نام برده اند. او كتابى در امثال داشته است كه جاحظ در الحيوان آن را ياد كرده و داستانى دارد كه ابو الفرج در كتاب الأغانى باز گفته است.

10- خبيب بن عبد اللّه بن زبير اسدى؛

وى چنان كه در مآخذ آمده از جمله علمايى به شمار مى آمد كه كتابهاى قديمه را مطالعه كرده بودند. او به نسب قريش اهميت ويژه اى مى داد. وى بزرگترين اولاد عبد اللّه بن زبير بود. از پدرش و كعب الاحبار و عايشه روايت كرده و زهرى و پسرش زبير و ديگران از او روايت كرده اند. خبيب در سال 93 ه. از دنيا رفت. مصعب در كتاب نسب قريش خود و بخارى در تاريخ كبير و ابن حجر در التّهذيب و ابن ابى حاتم در الجرح و التّعديل و ابن قتيبه در كتاب المعارف شرح حال او را نقل كرده اند.

11- مثجور بن غيلان ضبى؛

اصل وى از بصره، و مردى سخنور و عالم به انساب بوده است.

جاحظ در كتاب الحيوان از او نام برده و مى گويد: «وى كتابى در انساب تأليف كرده كه در آن زمان بين مردم رايج بوده است.»

ابن دريد نيز در كتاب الاشتقاق و ابن حزم در الجمهره و زبيدى در تاج العروس و زركلى در الاعلام و ديگران از او نام برده اند. وى در حدود سال 85 ه. از دنيا رفت.

12- زيد بن كيّس نمرى؛

وى- آن گونه كه جاحظ در كتاب الحيوان ياد كرده- به احتمال قوى در صدر اسلام مى زيسته و كتابى در انساب تأليف كرده است.

ابن قتيبه نيز در كتاب المعارف و ابن نديم در الفهرست و جاحظ در كتاب البيان و التّبيين و ديگران از او نام برده اند.

13- عبد اللّه بن عمرو بن كوّاء يشكرى؛

وى در صدر اسلام يكى از بزرگترين دانشمندان نسب شناس به شمار مى آمد. عبد اللّه با على (ع) در جنگ صفّين حاضر بود. پس از داستان حكميّت به حروراء رفت و يكى از سران خوارج شد. و به قول اصحّ در سال 80 ه. از دنيا رفت.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 543

14- حارث بن عبد اللّه اعور همدانى؛

كه از بزرگان علماى تابعين و مردى فقيه بوده است، علم فرائض را از امير المؤمنين على (ع) آموخت؛ نسب شناس زمان، و آگاه به شخصيّت مردم و عالم در رجال حديث بوده است.

حارث از جمله اصحاب صميمى امير المؤمنين (ع) بود و او كسى است كه امام (ع) در قصيده معروفش با مطلع: «يا حار همدان من يمت يرنى» او را مخاطب قرار داده است.

ابن داوود مى گويد: حارث فقيه ترين مردم و از همه كس حسب شناس تر بوده و بيشتر از همه مردم، فرائض را از على (ع) آموخت. ابن حبّان گويد: حارث در تشيّع غلو داشته است. حارث در سال 65 ه. در گذشت.

15- نجّار بن اوس بن حارث بن سعد بن هذيم بن قضاعه،

وى نسب شناس ترين فرد زمان و سرآمد عصر خويش بود.

در فهرست ابن نديم آمده است كه هشام بن محمد كلبى از قول پدرش نقل مى كند: نسب معد بن عدنان را از نجّار بن اوس، فرا گرفتم. و او از كسانى كه من ديده و شنيده ام بيشتر حافظ انساب بود.

سويدى در كتاب سبائك الذّهب نقل كرده است كه نجّار بن اوس در علم نسب سرآمد همه عرب بود. وى در سال 60 ه. از دنيا رفت.

16- ابو ثعلبه، عبد اللّه بن ثعلبة بن صعيب عذرى مدنى؛

وى از جمله علماى مشهور انساب در صدر اسلام بود، مردم از همه جا براى آموختن انساب نزد وى مى آمدند، و پيامبر (ص) براى او دعا كرد و در زمان فتح مكه دست بر سر و صورت او كشيد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 544

قرن دوّم

17- ابو عبد اللّه بن محمد بن اسحاق بن ياسر مطّلبى؛

از جمله سران مدنى ايشان و صاحب كتابى در سيره بوده است.

وى مردى حافظ، اخبارى، نسب شناس و علامه بوده، از انس روايت مى كرده و از مقبرى و اعرج روايت شنيده است.

ابن عماد در كتاب شذرات به نسب شناسى او تصريح مى كند. و كتاب سيره او شرحهاى زيادى دارد. وى به نقل كتاب شذرات در سال 151 ه. از دنيا رفته است.

يغمورى در كتاب نور القبس مى گويد: «وى در سال 154 ه. ق. از دنيا رفت و آرامگاهش در قبرستان خيزران واقع در شرق شهر بغداد است».

18- شريف ابو عبد اللّه محمد بن ابراهيم طباطبا بن اسماعيل ديباج بن ابراهيم غمر بن حسن مثنّى بن امام حسن مجتبى (ع)؛

نسب شناس علوى معروف به ابن طباطبا.

وى در دهم جمادى الثانى سال 199 ه. ق. در كوفه به دعوت بر «الرّضا من آل محمد» (ع) و عمل به كتاب و سنت قيام كرد.

19- كميت بن زيد اسدى مضرى كوفى؛

نسب شناس و شاعر. وى از دانشمندان علم نسب و شعراى آل رسول (ص) مى باشد، و داراى قصايدى بلند در

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 545

مدح و رثاى اهل بيت (ع) است.

ابن عكرمه ضبّى مى گويد: «اگر كميت شعر نمى سرود، براى زبان عربى، بيانگر و براى بيان، زبانى نبود».

يكى از بزرگان مى گويد: «كميت داراى ده خصلت بود كه در هيچ شاعر ديگرى يافت نمى شد: خطيب قبيله اسد، فقيه شيعه، حافظ قرآن كريم، قويدل، نويسنده اى خوشخط، نسب شناس، اهل مجادله، نخستين كسى كه در شيعه مناظره كرد، و تيراندازى كه در قبيله اسد بى نظير بود، و جنگجويى دلير و بخشنده».

بعضى گفته اند: در هيچ كسى علم و دانش عرب و مناقب و نسب شناسى به اندازه كميت جمع نبود. هر كسى را كه كميت صحيح النّسب مى دانست، مردم ديگر نيز او را مى پذيرفتند، و هر كس را كه او صحيح النّسب نمى دانست، از نظر مردم نيز صحيح النّسب نبود.

از ابو جعفر، امام باقر (ع) روايت كرده اند كه به كميت فرمود: «تا وقتى كه به طرفدارى ما سخن مى گويى به تاييد روح القدس مؤيّد هستى» و نيز فرمود: «تا وقتى كه از ما دفاع كنى، روح القدس با تو است».

علّامه اردبيلى در جامع الرّواة و سيد على خان در الدرجات الرّفيعة و استاد ما سيد امين در اعيان الشيعة و ديگران شرح حال او را آورده اند.

كميت در سال 60 ه. به دنيا آمد و

در روزگار مروان بن محمد، سال 126 ه. به وسيله سپاهيان يوسف بن عمر به شهادت رسيد.

20- ابو مخنف لوط بن يحيى بن سعيد بن مخنف بن سليم ازدى عامدى كوفى.

وى مردى نسب شناس، مورّخ و عالم به علم رجال بود. از قصعب بن زهير، مخالد بن سعد و جابر بن يزيد جعفى روايت مى كرد.

ابو مخنف كتابهاى فراوانى دارد از جمله: كتاب الدرّة، الجمل، صفّين، نسب عدنان، نسب بنى تميم، نسب قريش، و كتاب مقتل الحسين كه به نام

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 546

وقعة الطّف چاپ شده و طبرى در تاريخ خود از اين كتاب زياد نقل كرده است و خداوند بر من منّت نهاد كه از يكى از فضلا درخواست كردم تا آنچه را كه طبرى در جاهاى مختلف تاريخ خود از مطالب آن كتاب نقل كرده است، در يك جلد جمع كند و اين كتاب چاپ و نشر شد، و شيخ از اين كتاب در رجال خود و همچنين نجاشى از آن نام برده اند.

ابن نديم از يكى از دانشمندان نقل كرده است كه ابو مخنف در تاريخ و فتح عراق و اخبار مربوطه به آن بر ديگران برترى داشته و وى از اصحاب امير المؤمنين (ع) بوده است.

ابو مخنف در سال 158 و به قولى سال 157 و به قولى سال 151 ه. از دنيا رفت.

21- خالد بن طليق بن محمد بن عمران خزاعى.

وى قديمترين نسب شناس در عصر عباسى است، مهدى خليفه عباسى در سال 166 ه. او را به عنوان قاضى بصره تعيين كرد.

كتابهاى المآثر، المتزوّجات، المنافرات و البرهان از اوست.

22- ابو هلال، لقيط بن بكير بن نضر محاربى؛

وى از اهل كوفه و مردى زاهد، عالم به علم انساب و اخبار و اشعار عرب بوده است.

از جمله شاگردان وى ابن اعرابى است. كتابهاى النّساء، السّمر، الحراب و اللّصوص و كتاب اخبار الجن از اوست. ابو هلال در سال 190 ه. درگذشت.

23- ابو محمد عبد اللّه بن محمد بن عمارة بن قداح انصارى؛

نسب شناس، اصل وى از مدينه بود ولى در بغداد مى زيست ابن سعد در طبقات او را از علماى بزرگ نسب شناسى زمان خود مى شمارد. و از جمله شاگردان وى، مصعب زبيرى، ابن سعد و عمر بن شبّه است.

كتاب نسب الأنصار كه يكى از مصادر اساسى ابن سعد در تاريخ انصار

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 547

است از اوست. ابو محمد در اواخر قرن دوّم هجرى از دنيا رفت.

24- ابو نضر محمد بن مالك بن سائب بن بشر بن عمرو بن حارث

بن عبد العربى بن مرّة بن عامر بن نعمان بن عامر بن عبدود بن عوف بن كنانة بن غدرة بن زيد الكلاب بن رفيدة بن كلب بن زيد كلبى كوفى؛ نسب شناس شيعى، محدّث ثقه و مفسّر عاليقدر، كه يكى از اصحاب مولايمان امام باقر (ع) و پدر هشام بن محمد كلبى مى باشد.

ابن خلكان در كتاب وفيات الاعيان مطلبى دارد كه خلاصه اش اين است:

ابو النّضر اهل كوفه و صاحب تفسير و علم نسب است، وى در اين دو رشته علمى پيشواى ديگران بود. پسرش هشام از وى روايت كرده و داستانى با فرزدق شاعر دارد، مراجعه كنيد.

به گفته ابن نديم در فهرست، وى در جمع آورى نسب به بهترين نسب شناس در هر قبيله اعتماد ورزيده و از او گرفته است. هشام بن محمد مى گويد: «پدرم به من گفت: نسب قريش را از ابو صالح آموختم و او از عقيل بن ابى طالب فرا گرفته بود و گفت: نسب كنده را از ابو كناس كندى كه داناترين فرد بود گرفتم و نسب معد بن عدنان را از نجّار بن اوس عدوانى آموختم كه از همه افرادى كه ديده و شنيده بودم با حافظه تر بود.

و نسب اياد را از عدى بن رثاث ايادى فرا گرفتم كه درباره قبيله اياد عالم و آگاه بود.» هشام مى گويد: «نسب ربيعه را از پدرم و از خراش بن اسماعيل عجلى فرا گرفتم».

صفدى در كتاب الوافى بالوفيات شرح حال او را آورده است كه خلاصه آن چنين است: ابو نضر كوفى اخبارى، علامه و صاحب تفسير است. وى از ابو صالح باذام و اصبغ بن نباته و گروهى ديگر روايت كرده است، و در تفسير، آيتى نمونه بود با دانشى فراوان. ابو نضر در سال 146 ه. ق. در كوفه از دنيا رفت.

25- ابو الحكم عوانة بن حكم بن عوانه كلبى

از مردم كوفه است؛ وى مورّخ دوران اموى و عالم به انساب و اشعار قديم عرب و اخبار عربها بود. ابو عبيده، اصمعى، هيثم بن عدى، مدائنى و هشام بن محمد كلبى و ديگران از او نقل

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 548

كرده اند و كتاب تاريخ و سيره معاويه و بنى اميه از اوست.

وى پيش از سال 90 ه. به دنيا آمد و در سال 147 يا سال 158 ه. از دنيا رفت.

مرزبانى در كتاب المقتبس، قفطى در إبناه الرّواة، صفدى در نكت الهميان، زبيدى در طبقات النّحوييّن و اللّغويين، ابن نديم در الفهرست و ديگران از او نام برده اند.

26- ابو صالح باذام؛

غلام امّ هانى دختر ابو طالب كه به كنيه اش مشهور بود.

وى محدّث، راوى و مفسّر قرآن كريم و نسب شناس بوده و در تفسير از عبد اللّه بن عباس روايت مى كرد و در علم نسب از قول عقيل بن ابى طالب نقل مى كرد.

قبلا از فهرست ابن نديم روايت محمد بن سائب كلبى از قول او گذشت كه نسب قريش را از وى آموخت.

علّامه استاد ابو محمد حسن صدر الدين در كتاب خود تأسيس الشّيعة الكرام از كتاب الكافئة فى إبطال توبة الخاطئة پس از نقل حديثى به سند ابان بن عثمان از اجلح و او از ابو صالح، از ابن عباس و ... مى گويد:

اين حديث صحيح الاسناد، واضح الطريق و جليل الرّواة است.

ابو صالح از شيعيان ثقه بود، و پس از سال يكصد هجرى از دنيا رفت.

27- ابن عدى زارع؛

وى پسر ابو حرى حسن بصرى نسب شناس است.

شريف عمرى در كتاب المجدى از او نام برده و در شرح حال عبد الرّحمن بن محمد بطحانى از قول استادش شيخ شرف عبيدلى مى گويد: من در مشجّره ابن عدى زارع نسب شناس يعنى ابن حرى بصرى چنين يافتم.

ابن طباطبا در المنتقلة، و ابن عنبه در العمدة نام او را آورده اند.

28- احمد بن محمد بن حميد جهنى

نسب شناس؛ كه وى به نقل متأخّران معاصر منصور عباسى بوده است و خطيب بغدادى مطالب زيادى را از او نقل كرده است.

29- ابو كناس كندى؛

كه داناترين فرد در نسب شناسى و اخبار عرب بود قبلا گفتيم كه ابن نديم در الفهرست در شرح حال هشام بن محمد كلبى مى گويد:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 549

پدرش محمد، نسب قبيله كنده را از ابو كناس كندى فرا گرفت و او داناترين فرد بود.

30- خراش بن اسماعيل شيبانى عجلى؛

مكنّى به ابو رعشن، يكى از نسب شناسان است. هشام بن محمد كلبى نسب قبيله ربيعه را از پدرش و از خراش بن اسماعيل عجلى فرا گرفت.

بنا به نقل فهرست ابن نديم، خراش كتابى در اخبار قبيله ربيعه و انساب ايشان دارد.

31- سحيم بن حفص جعفى؛ ابو يقظان

نسب شناس، اسمش عامر بود و ملقّب و مشهور به سحيم.

وى مردى عالم، عارف به شرح احوال و وقايع و تحوّلات روزگاران و عالم به اخبار و انساب و آثار و معايب بود، و در روايتش مورد اطمينان و نخستين كسى بود كه در نسب كتاب نوشت. پس از وى هشام بن محمد در اين زمينه تأليف كرد.

كتابهاى خلق تميم، نسب خندق و اخبارها و النسب الكبير كه مشتمل بر نسب تيره هاى قبيله كنانه اسد بن خزيمه است، تأليف اوست.

ابو نصر بخارى در سرّ السّلسلة، عبيدلى در التّهذيب و شريف عمرى در المجدى از او روايت كرده اند.

سحيم در سال 190 ه. از دنيا رفت.

32- عبد اللّه بن عقيل بن محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عقيل بن ابى طالب رضى اللّه عنهم

-.

به طورى كه ابن عنبه در العمدة و جمال الدين عبد اللّه افطسى گرگانى در تعليق خود بر بحر الانساب نقل كرده اند وى مردى عالم، فاضل و نسب شناس بود.

33- على بن كيسان كوفى؛

از مشاهير علماى نسب شناس. كتاب انساب العرب قاطبة را در نسب شناسى تأليف كرده است. علّامه سيد محسن امين عاملى در كتاب اعيان الشيعة مى گويد: احمد بن محمد اشعرى در كتاب خود التعريف فى الانساب و خلاصه آن به نام اللّباب كه پيرامون نسب شناسى است كه از آنها روايت كرده، نام ابن كيسان كوفى را آورده و از او مطلب نقل كرده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 550

قرن سوّم

34- ابو منذر هشام بن محمد بن سائب كلبى؛

نسب نامه او در شرح حال پدرش ضمن بزرگان قرن دوم، گذشت.

وى در احاطه به انساب عرب و هاشميون و مردم قريش نمونه بود، و از جمله اصحاب امام صادق (ع) بوده و شرح حال مفصلى دارد كه در بيشتر كتابهاى سيره و زندگينامه ها آمده است.

ابن خلّكان در وفيات الأعيان مى گويد: «هشام از داناترين افراد به علم نسب بوده و كتابهايى دارد از جمله الجمهرة فى الانساب (كه اخيرا به بهترين شكل چاپ شده) و كتاب المنزل فى النّسب كه بزرگتر از كتاب الجمهرة است و كتاب الموجز فى النّسب و كتاب الفريد كه براى مأمون در علم انسان تأليف كرده است و كتاب الملكوكي كه براى جعفر بن يحيى برمكى در علم نسب نوشته و كتاب الاوائل و كتاب نسب الخيل فى الجاهلية و الاسلام و كتاب الأصنام و كتاب مثالب العرب و كتابى در امثال و كتاب انساب البلدان و كتاب الألقاب و كتابها و نوشته هايى ديگر در فنون مختلف دارد كه با ذكر همه آنها سخن بدرازا مى كشد.»

وى به سال 204 ه. در زمان خلافت مأمون و به قولى در سال 206 ه.

در گذشت. درباره شرح حال ابو منذر

به كتاب وفيات الاعيان ابن خلكان، تاريخ بغداد خطيب، طبقات الحفّاظ ذهبى، الاستيعاب ابن عبد البر اندلسى، كتاب

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 551

رجال شيخ ما نجاشى و كتاب الانساب سمعانى، و كتاب تبصير المنتبه بتحرير المشتبه ابن حجر عسقلانى و كتاب الفرج بعد الشدّة از تنوخى و كتاب تهذيب التهذيب ابن حجر مراجعه كنيد.

و همچنين به كتابهاى: معجم الادباى ياقوت، الاغانى ابو الفرج اصفهانى، شمس العلوم و دواء كلام العرب من الكلوم ابو سعيد نشوان حميرى يمانى نسب شناس و مراتب النحويين ابو الطيّب عبد الواحد بن على لغوى نحوى عسكرى حلبى و كتاب تاريخ التّراث العربى، و كتاب الفهرست شيخ الطايفه (شيخ طوسى) و كتاب الرّجال ابن داوود حلّى، رياض العلماء ميرزا عبد اللّه افندى، روضات الجنّات محقق خوانسارى، منهاج المقال استرابادى، تنقيح المقال مامقانى، ريحانة الادب مدرّس خيابانى، اعيان الشيعه سيد امين و ديگر كتابهاى شرح حال مراجعه شود.

35- ابو عبد اللّه مصعب بن عبد اللّه بن مصعب بن ثابت بن عبد اللّه بن زبير بن عوام؛

ابو عبد اللّه زبيرى نسب شناس و محدّث مشهور، عمو و استاد زبير بن بكّار است كه از او مطالب زيادى را نقل كرده است.

ابن عماد در شذرات از او نام برده و پس از شرح نسب وى مى گويد:

«نسب شناس اخبارى است كه از مالك و گروهى ديگر مطالبى را فرا گرفته بود». زبير مى گويد: «عمويم مصعب در جوانمردى، علم، شرف، بيان و قدر و منزلت از همه قريش بالاتر بود، وى نسب شناس قريش بود، هشتاد سال عمر كرد و مردى ثقه بود».

برادر زاده اش و احمد بن ابى خيثمه، ابراهيم حربى، صالح بن جزره، موسى بن هارون، محمد بن موسى بربرى، يعقوب بن يوسف مطوعى و عبد اللّه بن

احمد بن حنبل و ابوالقاسم بغوى از او روايت كرده اند.

از عبّاس بن مصعب بن شبر نقل كرده اند كه گفت: «مصعب بن عبد اللّه را در بغداد ديدم؛ وى از همه مردم قريش در علم نسب داناتر بود».

يحيى بن معين مى گويد: «وى نسب را از واقدى آموخت، و از جمله كتابهاى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 552

او كتاب النّسب الكبير و نسب قريش مى باشد كه قديمترين كتاب درباره نسب است بزرگان نسب شناس به قول او اعتماد ورزيده اند. كتاب اخير او چندين بار در قاهره و بيروت و جاهاى ديگر به چاپ رسيده است.»

مصعب در سال 156 ه. به دنيا آمد و در دوم شوال سال 233 ه. به نقل كتاب فهرست ابن نديم- از دنيا رفت. ابن نديم مى گويد: «او نود و شش سال عمر كرد». بنا بر اين تولدش در سال 137 ه. خواهد بود. ابن نديم اين مطلب را از ابن ابى خيثمه، شاگرد مصعب نقل كرده است.

اما از تاريخ بغداد خطيب چنين بر مى آيد كه وفات وى در دوم شوال سال 236 ه. در بغداد اتفاق افتاده و عمر او هشتاد سال بوده است. بنا بر اين ولادت مصعب در سال، 156 ه. در مدينه منورّه بوده است. و اللّه العالم.

بخارى در التّاريخ الكبير، سمعانى در الانساب، ذهبى در ميزان الاعتدال، ابن حجر در التّهذيب، خطيب در تاريخ بغداد، ابن سعد در الطبقات، زركلى در المعجم، كحّاله در معجم المؤلفين، و ديگران از او نام برده اند.

36- زبير بن بكار،

ابو بكر بن عبد اللّه بن مصعب بن ثابت بن عبد اللّه بن زبير بن عوام بن خويلد اسدى قرشى، ابو عبد اللّه

مدنى.

به طورى كه از كتابهاى سيره و تاريخ بر مى آيد وى عالم محدّث، فقيه، نسب شناس و قاضى مكّه و مدينه منورّه بوده است.

وى به انساب قبايل عرب و نسلهاى هاشمى احاطه داشته و علم نسب را از جمعى از ايشان نقل مى كرد؛ از جمله از على بن عبد العزيز جحمى نسب شناس اندلسى و نيز از جرجانى كلبى قطيلى اندلسى، و از عمويش مصعب بن عبد اللّه و محمّد بن حسن مخزومى و محمد بن ضحّاك بن عثمان، روايت مى كرد.

عبد اللّه بن شبيب ربعى، احمد بن يحيى بن ثعلب، محمّد بن احمد بن براء و ديگران از او روايت كرده اند، و ابو عبد اللّه احمد بن سليمان طوسى كتاب نسب را بر او قرائت كرده است.

وى چندين كتاب دارد از جمله: اخبار العرب و ايّامها، نسب قريش و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 553

اخبارها، نوادر اخبار النّسب، الاختلاف و كتاب اللّغة براى موفق، يعنى موفقيات در اخبار كه به نام الموفق بالله خليفه عبّاسى تأليف كرده است، و استاد ما اربلى در كتاب كشف الغمّه مطالب زيادى از آن بازگو مى كند.

و كتبى به نامهاى ازواج النبى صلى اللّه عليه و آله، المدنيّين، النّحل و المفاخرات از اوست.

وى در سال 172 ه. در مدينه به دنيا آمد و در مكه به سال 242 ه. امر قضاوت را به عهده گرفت و در سال 256 ه. در همان جا از دنيا رفت.

راجع به شرح حال وى به كتابهاى تاريخ بغداد خطيب، طبقات الحفّاظ ذهبى، تنقيح المقال استاد مامامقانى، شذرات الذّهب ابن عماد، انساب سمعانى، ريحانة الادب مدرس خيابانى تبريزى، نور القبس يغمورى، الاغانى ابو

الفرج اصفهانى، سير اعلام النبلاء ذهبى و ديگر كتابها و رساله ها مراجعه كنيد.

37- ابو الحسن زيد الشبيه

پسر على بن الحسين، ذى الدمعة بن زيد شهيد بن امام سيد الساجدين (ع) نسب شناس محدث، شاعر فقيه.

شيخ مفيد در كتاب ارشاد روايتى نقل كرده است كه دليل بر فضيلت و مقام وى در نزد امام هادى (ع) است. در شرح حال امام (ع) مى گويد: محمد بن على نقل كرده است كه زيد بن على بن حسين بن زيد نقل كرد و گفت: مريض بودم، پزشك از در وارد شد و خدمتگزار امام ابو الحسن (ع) در همان لحظه به همراه كيسه اى- كه همان دارو، عينا داخل كيسه بود- در آمد و گفت: ابو الحسن (ع) به تو سلام مى رساند و مى گويد: اين دارو را در چند روز چنين و چنان مصرف كن، گرفتم و مصرف كردم و بهبودى يافتم.

مى گويم: اين حديث را جمعى از زيد الشبيه نقل مى كنند، از جمله: ابو سهل فضل بن ابى طالب جعفر بن عبد اللّه بن زبرقان واسطى بغداد (252- 180 ه.).

مطابق كتاب تهذيب التّهذيب حافظ بن حجر عسقلانى (م 852 ه.) ترمذى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 554

از وى روايت مى كند و همچنين قديمترين مورخ مورد اطمينان ابوالفضل احمد بن طاهر بن طيفور خراسانى بغدادى مشهور به ابن طيفور صاحب كتاب بلاغات النّساء (م 280 ه.) در كتاب خود بغداد صفحه 110 از وى نقل مى كند.

زيد از عيسى بن عبد اللّه بن محمد بن عمر بن على (ع) روايت مى كند كه وى داراى چند كتاب است، از جمله كتاب المقتل يا المقاتل، و آن طورى كه ابن عنبه در كتاب

العمدة نقل مى كند، كتاب مبسوطى در علم نسب دارد. پيرامون شرح حال زيد به كتابهاى: المجدى شريف عمرى، الفخرى ابو طالب مروزى، شجره مباركه فخر الدين رازى، عمدة الطّالب ابن عنبه، مستدرك الوسائل استاد اساتيد ما، نورى و ديگر كتابها مراجعه كنيد.

38- شريف حسين،

نقيب عموم علويان ابن ابى الغنائم احمد محدّث (م 260 ه.) پسر ابو على امير حاج محدّث بن يحيى محدّث، ابو الحسن (م 207 يا 209 ه.) در بغداد فرزند زيد شهيد بن سيد الساجدين (ع).

وى نخستين كسى است كه نقابت علويان را تأسيس كرد و اولين كسى است كه عهده دار منصب نقابت شد و كتاب مشجّرى را در نسب به نام الغصون فى آل ياسين نوشت.

نسب شناس جمال الدين قاسمى در كتاب شرف الأسباط مطلبى به اين عبارت نوشته است: «سيد حسين سمرقندى در كتاب تحفة الطالب بمعرفة من ينسب الى ابى طالب مى گويد: نخستين كسى كه نقابت طالبيان را عهده دار شد، سيّد حسين نسب شناس نقيب بن احمد محدّث بن عمر بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد است. توضيح آن كه حسين نسب شناس ياد شده وقتى كه نزد المستعين باللّه عباسى حضور يافت از او خواست تا فردى از خود علويان را حاكم برايشان قرار دهد كه از وى فرمان ببرند و او نيز مقام و منزلت ايشان را بشناسد ...»

استاد ما در علم نسب حجة الاسلام سيد رضا غريفى نجفى صائغ، مى گويد:

«شريف حسين نسب شناس و فرزندانش ساكن بغداد بودند، و ورود وى از حجاز به عراق در سال 251 ه. در زمان المستعين باللّه خليفه عباسى بوده است، لكن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص:

555

پدران حسين از آغاز انقراض حكومت اموى، در كوفه سكونت داشته اند.»

عبيدلى در كتاب تذكره مطلبى را به اين عبارت نوشته است: «شريف حسين نخستين كسى است كه نقابت همه طالبيان عراق را در زمان المستعين عهده دار بود و به قولى نخستين فردى كه متولى نقابت طالبيان شد، ابو قيراط علوى حسينى جعفرى بود. و اللّه العالم».

39- ابو الحسين يحيى عقيقى

فرزند ابو محمد حسن مدنى پسر جعفر حجّت بن عبيد اللّه اعرج بن ابى عبد اللّه حسين اصغر بن امام سيد السّاجدين (ع).

وى در احاطه به انساب طالبيان آيتى از آيات پروردگار سبحان بود، و بنا به تصريح كتابهاى علم انساب، نخستين كسى است كه به گردآورى انساب آل ابو طالب پرداخته است.

نسب شناسانى كه در تراجم مطلبى نوشته اند او را به عظمت و احترام فراوان نام برده اند، مانند شريف عمرى در المجدى و مروزى در الفخرى و امام فخر الدين رازى در الشجرة المباركة و ديگر دانشمندان نسب شناس.

يكى از متأخران مى گويد: «وى امير مدينه و داراى مناقب، يكى از علماى خاندان پيامبر (ص)، فاضل، راستگو، فصيح، بليغ، محدّث و عارف به اصول و فروع عرب و داستانها و سرگذشتها و حافظ انساب عرب و وقايع مكه و مدينه و اخبار آنها بود. از اين رو نسّابه لقبش دادند، و كسى پيش از او انساب عرب را جمع آورى نكرده بود و همگى دنباله رو او بودند و او فرزانه روزگار خود و داراى مراتب بلندى از فضايل و يكى از راويان و حاملان حديث بود.»

از امام على بن موسى الرضا (ع) روايت كرده است. وى داراى چندين كتاب است از جمله كتاب كبير در نسب- بنا به نوشته المجدى

و ديگران- و از كتاب شمس العلوم نشوان نسب شناس حميرى يمانى بر مى آيد كه اين كتاب در دسترس وى بوده و استفاده زيادى از آن برده است.

شيخ الطّايفه- شيخ طوسى- در كتاب الفهرست از او نام برده و پس از شرح نسب وى مطالبى به اين عبارت دارد: «وى كتابى به نام نسب آل ابى طالب (ع)

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 556

دارد. احمد بن عبدون از قول ابو بكر دورى از ابو محمد بن اخى طاهر، از جدش يحى بن حسن- رضى اللّه عنه- و نيز ابو على بن شاذان از قول ابن ابى طاهر از قول جدش ما را از اين كتاب خبر داده اند. وى كتابى به نام مسجد النّبى دارد گروهى از قول تلعكبرى از اين كتاب نام برده اند. و نيز كتابى به نام «المناسك» از قول حضرت على بن حسين (ع) دارد كه احمد بن محمد بن موسى از قول ابن عقده از اين كتاب نام برده است.»

مى گويم: ما كتاب نسب عقيقى را به طريق خويش تا شيخ طوسى نقل مى كنيم و از شيخ طوسى نيز تا مؤلّف نامبرده در فهرست- همان طورى كه اشاره كرديم- مى آوريم. در علم نسب شيخ شريف ابو الحسن عبيدلى در التّهذيب و ابو نصر بخارى در سر السلسلة از وى (عقيقى) روايت مى كنند.

و مى گويم: عقيقى، كتابهايى در علم نسب و ديگر رشته هاى علمى دارد از جمله: كتاب اخبار الفواطم و كتاب اخبار الزينبات كه خداوند ما را موفق به طبع و نشر آنها بدارد. اين كتاب فوايد زيادى دارد از آن جمله تعيين وفات بانويمان عقيله قريش ام كلثوم زينب كبرى، آن

جا كه- به طور خلاصه- مى گويد: آن بانو در شامگاه شب يك شنبه نيمه رجب سال 63 ه. از دنيا رفت.

المزى نيز شرح حال وى را در كتاب تهذيب الكمال در شرح حال امام موسى بن جعفر (ع)، و ابن عنبه در العمدة و فاضل معاصر زركلى در كتاب الاعلام خود آورده اند.

عقيقى در محرم سال 214 ه. در مدينه منوره به دنيا آمد و در سال 277 ه. ق. در مكه از دنيا رفت.

40- علّان شعوبى ورّاق؛

اصلش فارسى (ايرانى) بود كه بدان افتخار مى كرد، شعوبى به برامكه پيوست و در زمان هارون در كتابخانه بيت الحكمه نسخه بردار بود، وى نسب شناس بوده و بويژه به آشنايى با صفات نكوهيده عرب اهتمام خاصى داشت. وى در اوايل قرن سوّم در گذشت.

41- هيثم بن عدى بن عبد الرحمن ثعلبى؛

مورّخ و نسب شناس و اديب بود

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 557

پيش از سال 130 ه. در كوفه به دنيا آمد و در سال 206 يا 207 ه. از دنيا رفت.

42- محمد بن فراس بن محمد بن عطاء ابو فراس نسب شناس؛

هشام بن محمد كلبى از قول او روايت مى كند: وى كتابى در نسب دارد كه ابن ماكولا در كتاب الاكمال آن را نام برده است. محمد، ظاهرا در نيمه اول قرن سوّم هجرى از دنيا رفته است.

43- محمد بن عبد اللّه سعيد حنبصى،

همدانى او را در كتاب الاكليل (1/ 5- 6) توصيف كرده به اين ترتيب كه وى بزرگترين نسب شناس و مورّخ تاريخ قديم حميرى بوده و شاعرى از معاصرانش او را چنين ستوده كه از همه نسب شناسان عرب بالاتر بوده و گويى سبقت را از همگان ربوده است. وى كتابى در نسب حمير دارد و تا سال 295 ه. زندگى مى كرده است.

44- محمد بن صالح بن مهران،

معروف به ابن نطّاح؛ اصلا اهل بصره مى باشد. وى مورّخ عالم به علم نسب و ناقل حديث بوده است. وى در بغداد مى زيست و در سال 252 ه. از دنيا رفت.

45- احمد بن عبد اللّه بن عقيل بن محمد

بن عبد اللّه بن محمد بن عقيل بن ابى طالب؛ سيّدى شريف و فاضل و عهده دار نقابت در شهر نصيبين بود و نسّابه اى بود كه در نسب چندين كتاب تأليف كرده است.

ابن عنبه در كتاب العمدة و ابن طباطبا در المنتقلة و شريف عمرى در المجدى، ص 313 از او ياد كرده اند.

46- ابو طاهر احمد بن عيسى مبارك بن عبد اللّه بن محمد بن عمران بن عمر بن على بن ابى طالب (ع).

وى مردى عالم، فقيه، محدّث و نسب شناس بود. كتابى در نسب دارد و ابو نصر بخارى در سر السلسلة از وى روايت كرده است.

شريف عمرى در كتاب المجدى ص 294 از وى نام برده و مى گويد:

«ابو طاهر احمد بن عيسى شريف، جليل القدر، زاهد نسب شناس عالم و ملقب به فنفنه بوده است.»

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 558

امام فخر الدين رازى در كتاب الشّجرة المباركة، ص 191 مى گويد: «احمد دانشمند نسب شناس فقيه ملقّب به فنفنه، كه به خاطر تفنّنش در علوم به اين لقب مشهور شد.»

قاضى مروزى در كتاب الفخرى ص 175 مى گويد: «احمد فقيه، محدّث، عالم نسب شناس، شاعر كه به خاطر تفنّن در علوم، ملقّب به فنفنه بوده است».

ابن عنبه نيز در كتاب العمدة و ابو الفرج در مقاتل الطالبيين و ابن طباطبا در منتقلة الطالبيّه از وى ياد كرده اند.

47- ابو عبد اللّه احمد بن محمد بن احمد بن ابراهيم طباطبا

بن اسماعيل ديباج بن ابراهيم بن حسن بن حسن بن على (ع)، كه از دانشمندان و فضلاى اهل بيت (ع) و شاعرى نسب شناس بود و در علم نسب كتابهايى داشت. ابو نصر بخارى در كتاب سرّ السّلسلة و مروزى در الفخرى، ص 112 از او نام برده اند، وى را فرزندانى بوده جملگى از سادات بزرگوار كه در ميان آنها دانشمندانى در علم نسب و شعر وجود داشته است.

48- ابو عبيده معمّر بن مثنّى تميمى بصرى

از تيم قبيله قريش بوده نه از تيم رباب، وى برده ايشان بوده است.

وى از دانشمندان مشهور نسب شناس و در نحو و اشعار و اخبار عرب عالم بوده است.

ابو العباس مبرّد گويد: «اصمعى سراينده ترين فرد در شعر و مضامين شعرى بود و ابو عبيده نيز همچنان بوده، امّا در علم نسب بر او برترى داشته است.»

وى چندين كتاب دارد از جمله: كتاب غريب القرآن، مجاز القرآن، مقاتل الاشراف، الشعر و الشّعراء، الجمل و صفّين، مقتل عثمان، محمد و ابراهيم پسران عبد اللّه بن حسن بن حسن عليه السلام، و نيز كتابى در انساب داشته است كه ابن ابى الحديد از آن ياد كرده است.

از هشام بن عروه، ابو عمرو بن علاء، ابو الوليد بن دأب روايت كرده اند. و ابو عثمان بكر بن محمد مازنى، ابو حاتم سهل بن محمد سجستانى، ابو عبيد قاسم بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 559

سلام، عمر بن شبّه نمرى و على بن مغيره اثرم از او روايت كرده اند.

ابو معمّر، در سال 110 ه. ق. در بصره به دنيا آمد و در سال 208 ه. از دنيا رفت.

49- ابو الحسن اكبر محمد بن يحيى

نسب شناس پسر حسن بن جعفر، حجّت بن عبيد اللّه بن حسين اصغر بن امام على زين العابدين (ع)، دانشمند نسب شناس.

امام فخر الدين رازى در كتاب شجره مباركه و قاضى مروزى در الفخرى ص 58 و ابن عنبه در العمدة از او نام برده اند، وى پدر علامه نسب شناس حسن افوه دندانى است.

50- محمد بن عبيد اللّه بن حسين اصغر بن على زين العابدين (ع)؛

معروف به جوانى نسب شناس، وى مردى بزرگوار و بخشنده بود. جوانيه نام روستايى در نزديكى شهر مدينه است كه فرزندان وى به آنجا منسوبند. محمد در سنّ سى و دو سالگى از دنيا رفت. وى فرزندانى داشته كه در ميان آنها دانشمندان بزرگ، محدّثان و نسب شناسانى بوده اند كه در آينده برخى از آنها را نام خواهيم برد.

شريف عمرى در كتاب المجدى، ص 195 و قاضى مروزى در الفخرى، ص 58 و امام فخر الدين رازى در كتاب شجره مباركه، ص 148 از او نام برده اند.

51- ابو على حسن بن ابراهيم بن عبد اللّه

رأس المذرى بن جعفر بن عبد اللّه بن جعفر بن محمد بن حنفيه، دانشمند فاضل نسب شناس.

شريف عمرى در كتاب المجدى، ص 228 و قاضى مروزى در الفخرى، ص 167 از او ياد كرده اند و ابو على محمد حرّانى مى گويد: «او مردى فقيه و نسب شناس بود». و همچنين امام فخر الدين رازى در كتاب الشجرة المباركة، ص 182 و ابن طباطبا در كتاب المنتقله، ص 121 از او نام برده اند. در كتاب المنتقله آمده است: «ابو الحسن نسب شناس» كه جاى دقّت است.

52- حسين بن احمد محدّث بن عمر بن يحيى بن حسين ذى الدّمعه

فرزند زيد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 560

شهيد، ابو عبد اللّه سيد شريف جليل القدر، والامقام، فقيه شاعر محدّث.

وى داراى فضائل فراوانى بوده است، به سال 251 ه. در زمان المستعين بالله او را از حجاز به عراق طلبيدند و در آن جا نقابت نقيبان ديگر طالبيّون را عهده دار شد.

وى نخستين كسى است كه كتاب انسابى را به صورت مشجر نوشت و آن را الغصون فى آل ياسين ناميد، و تمام نسب را جمع كرد. ابن دينار، نسب شناس كوفى فاضل بر كتاب مشجّر وى حاشيه نوشته است.

شريف عمرى در كتاب المجدى و قاضى مروزى در الفخرى و رازى در الشجرة المباركة و ابن مهنّا عبيدلى در التذكرة و ابن عنبه در العمده از او ياد كرده اند؛ مراجعه كنيد.

53- ابو يعلى حمزة بن احمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر أطرف

بن على بن ابى طالب (ع) وى ملقّب به المرشد بالله و سمّاك دانشمندى فاضل، نسب شناس و داراى تأليف بوده و كتابى در نسب داشته است. شيخ شريف در التّهذيب و شريف عمرى در المجدى و ديگران از او روايت كرده اند.

54- ابو بكر سليمان بن حاجب عبدى؛

نسب شناس و اخبارى. صفدى در كتاب الوافى بالوفيات از او ياد كرده است. وى چندين كتاب داشته است از جمله كتاب: النّسب الكبير، مناكح آل مهلّب، اسماء فحول الشّعرا، و اتّفاق اسماء القبائل و المبايعات من الانصار. ابو بكر پيش از سال 300 ه. از دنيا رفته است.

55- ابو على حرّانى،

محمد بن ابراهيم بن عبد اللّه بن جعفر اعرج بن عبد اللّه بن جعفر كه در واقعه حرّه كشته شد. وى فرزند محمد بن حنفيّه پسر امام على بن ابى طالب (ع) است. نسب شناسى جليل القدر و ثقه و صاحب كتاب مبسوط در علم نسب مى باشد.

شريف عمرى در كتاب المجدى، ص 228 از او نام برده و مى گويد: وى مبسوطى داشته است كه بدان عمل مى كرد و مى پنداشت كه دستنوشته على (ع) را ديده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 561

قاضى مروزى در الفخرى، امام فخر الدين رازى در الشجرة المباركه و مسعودى در مروج الذّهب نيز از او نام برده اند. مسعودى در ضمن بيان اولاد امير المؤمنين (ع) مى گويد: «و در ميان كسانى كه در نسب ايشان كتاب نوشته اند، از جمله كتاب ابو على جعفرى قابل ذكر است».

مى گويم: وى برادر حسن بن ابراهيم است كه قبلا شرح حالش گذشت.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 562

قرن چهارم

56- محمد بن على بن اسحاق بن عباس بن اسحاق

فرزند امام موسى كاظم (ع)؛ وى مردى دانشمند، فاضل و نسب شناس بوده و معروف به ابن مهلوس مى باشد.

ابو نصر سهل بن بخارى آن جا كه سيد عبد العظيم حسنى (ع) را معرّفى و توصيف مى كند از او نام مى برد. او داراى كتابى در علم نسب است.

مسعودى در مروج الذّهب در ضمن شرح حال كسانى كه در انساب اولاد امير المؤمنين (ع) كتاب نوشته اند، از او ياد مى كند و مى گويد: «وى كتابى در اين باره دارد». علامه اردبيلى در جامع الرّواة نيز همين طور از او ياد كرده است و استاد بزرگوار ما مامقانى در تنقيح المقال و ديگران در كتابهاى خود از او

نام برده اند.

مى گويم: بنى المهلوس خانواده بزرگى در عراق مى باشند. ابن مهلوس در سال 316 ه. متولد و در سال 399 ه. از دنيا رفته است.

57- سيد على بن احمد عقيقى

فرزند على بن محمد بن جعفر حجة بن عبيد اللّه اعرج بن حسين اصغر فرزند سيد الساجدين، امام على بن الحسين (ع)

وى از بزرگترين دانشمندان حديث و نسب و تاريخ در سده چهارم بوده است. شيخ در كتاب رجال خود او را نام برده و مى گويد: «ابن ابى طاهر از او

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 563

روايت مى كند». مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى ؛ ص563

خ در فهرست مى گويد: «او چندين كتاب دارد از جمله المدينة، المسجد، بين السّجدتين، النّسب و ديگر كتابها ...» تا آن جا كه مى گويد: «اين مطالب را از قول احمد بن عبدون، از قول شريف ابو محمد حسن بن محمد بن يحيى، به نقل از على بن احمد عقيقى نقل مى كنم.»

شيخ ابو على حائرى در رجال خود، و مامقانى در تنقيح المقال و مولى محمد بن مولى على شريف لاهيجى نجفى نيز در كتاب خير الرجال فى بيان احوال الرّجال كه در اسانيد كتاب من لا يحضره الفقيه فراهم آمده است، از او ياد كرده اند.

مى گويم: مقصود از ابو محمد حسن كه از عقيقى مورد ذكر روايت كرده است، همان نواده شريف نسب شناس يحيى عقيقى عبيدلى مشهور به ابو الحسن صاحب كتاب اخبار الزّينبات است كه قبلا شرح حالش گذشت.

58- نسب شناس معروف شيخ ابو الفرج على بن حسين

بن محمد بن احمد بن هيثم بن عبد الرّحمن بن مهران بن عبد اللّه بن مروان بن محمد بن مروان بن حكم بن ابى العاص كاتب اصفهانى.

وى در تاريخ مردمان و انساب و شرح حال اشخاص عالم بوده و شعر نيكو مى سروده است. ولى امتياز او در روايت اخبار و آداب بوده و از اساتيد زيادى روايت

كرده است.

چندين تأليف دارد از جمله: الأغانى، در چند جلد، مقاتل الطّالبيّين كه در نوع خود بى نظير است و بسيارى از زندگينامه نويسان همچون شريف عمرى و ديگر متأخران به اين كتاب اعتماد كرده اند. بيشتر صاحبان كتب تراجم از او نام برده اند.

ابو الفرج در سال 284 ه. به دنيا آمده و در سال 357 يا 356 از دنيا رفته است.

59- شيخ ابو نصر سهل بن عبد اللّه

بن داوود بن سليمان بن ابان بن عبد اللّه

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 564

بخارى؛ نسب شناس مشهور كه در علم نسب روايات زيادى نقل كرده است و در كتابهاى نسب شناسى به آنها اعتماد كرده و استناد مى جويند. ابو الحسن أشنانى، ابن خداع، و ابو الحسن عبيدلى و ديگران از او روايت مى كنند.

قاضى ابو على محسن تنوخى در كتاب نشوار المحاضرة چنين مى گويد:

«ابو نصر بخارى نسب شناس، كامل مردى است از نسب شناسان بغدادى معروف به ابن بخارى، نسب شناس طالبيّون. وى مرجع نقيبان طالبى در شناخت و تشخيص درستى انساب خويش و نادرستى مدّعيان دروغين اين نسب بوده است. او واقعا عارف به انساب ايشان و از سرشناسان اين دانش است». ابن نجّار گويد: «وى در آخر ماه محرم سال 357 ه. از دنيا رفت».

مى گويم: مقصود تنوخى از ابن نجّار، مؤلف مشهور و صاحب حواشى تاريخ بغداد است، وى كتابهايى دارد كه مشهورترين آنها سرّ السّلسلة العلويّة است كه در نجف اشرف چاپ شده و رساله ادعياء فى النّسب الشريف كه خداوند مرا توفيق استنساخ آن را داد و هم اكنون در مجموعه كتابهاى نسب، نگهدارى مى شود. و كتاب القلائد نيز از اوست.

در كتابهاى المجدى، الفخرى، الشجرة المباركه، عمدة الطالب

و ديگر كتابها از بخارى مطالب زيادى نقل شده است و سخن وى حجت است و او در اين باره سخنان منحصر بفردى دارد. خطيب در تاريخ بغداد، ج 9، ص 122 شرح حال او را آورده است.

60- شريف سيد ابو محمد حسن معروف به ابن اخى طاهر

بن محمد بن يحيى بن حسن بن جعفر حجة بن عبيد اللّه اعرج بن حسين اصغر فرزند امام سيّد السّاجدين (ع).

نجاشى در كتاب رجال خود مى گويد: «وى از جدش، يحيى بن حسن و ديگران روايت كرده و كتابهاى المثالب و الغيبة از اوست.» تا آن جا كه مى گويد: «وى در ماه ربيع الاول سال 358 ه. ق. در بغداد از دنيا رفت و در خانه خودش در سوق العطش، دفن شد».

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 565

شريف عمرى، در المجدى، ص 203 مى گويد: «شريف ابو محمد حسن بن محمد بن يحيى بن حسن بن جعفر حجّت معروف به دندانى، كتاب جدّش را روايت كرده است. وى مردى محدّث و فاضل بود و در سوق العطش بغداد اقامت داشت. استاد ما ابن ابى جعفر- خدايش بيامرزد- او را ديده بود و قسمتى از كتاب يحيى بن حسن را در علم نسب از وى براى ما نقل كرد. ابو القاسم بن خداع نسب شناس مصرى- خدايش بيامرزد- و ابو محمد حسن معروف به ابن اخى طاهر نيز او را ديده بودند».

و نيز قاضى مروزى در الفخرى، امام رازى در الشجرة المباركة، ابن عنبه در العمدة، استاد ما شيخ صدوق در خصال، حافظ ذهبى در كتاب المغنى، خطيب بغدادى در تاريخ بغداد، ابن حجر عسقلانى در لسان الميزان، علامه اردبيلى در جامع الرّواة، فاضل زركلى در الاعلام و

ديگران از او ياد كرده اند.

مى گويم: بعضى از مؤلّفان به جاى دندانى به غلط زندانى و بعضى رندانى نوشته اند كه هر دو غلط است و درستش همان دندانى با دو دال مهمله است، به خاطر اين كه دندانهاى جلوش نمودار بود به اين نام شهرت يافت. همان طورى كه در بعضى افراد نيز نمودار است!

61- شريف ابو محمد حسن طبرى مرعشى

پسر ابو القاسم حمزة بن على مرعشى فرزند عبد اللّه بن محمد بن حسن بن حسين اصغر فرزند امام زين العابدين (ع).

وى از بزرگان و فقهاى شيعه است، مردى فاضل و ديندار، نسب شناس و اديب و داراى فضيلت و محاسن زياد بود. تلعكبرى از وى روايت كرده است، اولين بار در سال 328 ه. از او مطالبى شنيده و براى نقل تمام كتابها و رواياتش از او اجازه داشته است.

نجاشى مى گويد: «وى به بغداد آمد و اساتيد ما در سال 356 ه. او را ديده اند».

شريف عمرى در كتاب المجدى، ص 209 مى گويد: «ابو محمد حسن، فقيه

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 566

محدّث صاحب كتاب مبسوط فرزند حمزة بن على مرعشى پسر عبد اللّه بن محمد بن حسن بن حسين اصغر است. اين خاندان را بيت المرعش مى گفتند».

ابن عنبه در العمده و عميدى در مشجره او را با عنوان نسب شناس محدّث توصيف كرده اند. وى فرزندانى داشته و داراى تأليفاتى بوده است؛ از جمله:

كتاب مبسوط- به نقل شريف عمرى-، كتاب المفتخر، كتاب الغنية، كتاب الجامع، كتاب المرشد، كتاب الدّر و كتاب تباشير الشّيعة.

ابو محمد در سال 358 ه. از دنيا رفت.

قاضى مروزى در الفخرى، رازى در الشّجرة المباركة، شيخ در الفهرست، علّامه حلّى در الخلاصة، شيخ ما ميرزا

حسين نورى در المستدرك، سيد على خان مدنى در الدرجات الرفيعة، استاد ما مامقانى در تنقيح المقال علامه اردبيلى در جامع الرّواة، علامه سيد جعفر بحر العلوم در تحفة العالم و ديگران نام او را آورده اند.

62- ابو الفتح شبل بن تكين نسب شناس مصرى.

ابن ماكولا او را به عنوان نسب شناس بزرگ توصيف كرده است. وى كتابى در نسب داشته كه در كتاب الاكمال خود مطالب زيادى را از آن نقل مى كند. ابو الفتح در سال 342 ه.

در گذشت.

63- احمد بن حباب بن حمزة بن غيلان حميرى؛

وى از عبد اللّه بن جعفر بن در ستويه (متوفّاى سال 347 ه.) مطالبى نقل كرده است. او كتابى در علم نسب دارد كه ابن ماكولا در كتاب الاكمال خود از آن نقل مى كند.

64- ابو القاسم طاهر بن يحيى نسب شناس،

فرزند حسن بن جعفر حجّت بن عبيد اللّه بن حسين اصغر فرزند امام سيد السّاجدين (ع). دانشمند، محدث، نسب شناس، بزرگ حجاز و سرورى والامقام بوده است.

امام رازى در الشجرة المباركة، ص 148 مى گويد: «ابوالقاسم طاهر، دانشمند، محدث، نسب شناس و بزرگ حجاز، وى از بزرگان سادات بود. شريف عمرى در كتاب المجدى، ص 204 و قاضى مروزى در الفخرى، ص 58 نيز اين چنين از او ياد كرده اند.»

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 567

ابو الحسن در التّنبيه و الاشراف از او روايت كرده مى گويد: «و آنچه ما از آل ابو طالب نام برديم از كتاب انساب ايشان بود كه طاهر بن يحيى بن حسن بن جعفر حجّت از قول پدرش نقل كرد.»

و نيز در كتاب مروج الذّهب درباره كسانى كه درباره اولاد امير المؤمنين (ع) كتاب نوشته و بهتر از كتاب زبير بن بكار است مى گويد: كتابى است كه او از طاهر بن يحيى علوى حسينى در مدينة النّبى (ص) شنيده است. و ابن عنبه نيز از او با احترام و تجليل در كتاب العمده خود نام مى برد، مراجعه كنيد.

65- شريف ابو الحسن، محمد بن حسن علوى؛

كه از عبد العزيز بن يحيى جلودى (متوفاى سال 332 ه.) روايت كرده، و شريف فاضل ابو على موضح نسب شناس عمر بن على بن حسين بن عبد اللّه بن محمد صوفى از اولاد عمر اطرف فرزند امام امير المؤمنين (ع) از او روايت مى كند.

66- شريف ابو على عمر بن على بن حسين بن عبد اللّه بن محمد صوفى

فرزند يحيى بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف پسر امام امير المؤمنين (ع).

وى استاد شريف عمرى است. عمرى در كتاب المجدى، ص 284 مى گويد: «شريف فاضل در علم نسب و طب و شجاعت، استاد من و استاد پدرم ابو على عمر بن على بن حسين بن عبد اللّه بن صوفى مردى بود بيانگر نسب مردمان، وى از كوفه به بصره آمد و مهمان ما شد و من مقدارى از علم نسب را نزد او خواندم».

سپس در وصف دلاورى او مى گويد: «و گروهى از اصحاب ما نقل كردند كه ابو على نسب شناس موضّح به دست خود و بتنهايى با شمشير شيرى را كشته است.»

وى از شيخ ابو جعفر صدوق، ابو القاسم حسن بن محمد سكونى و از محمد بن حسن علوى روايت مى كند. نويسندگان تراجم از قبيل: ابن عنبه در العمدة و ديگران شرح حال او را آورده اند.

67- ابو الحسين احمد بن عمران بن موسى اشنانى بصرى؛

يكى از علماى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 568

مشهور است. وى نسب شناس و اهل بصره بوده است، و با ابو نصر بخارى مكاتباتى درباره نسب داشته است.

شريف عمرى در المجدى از او روايت كرده و مى گويد: «ابو الحسن اشنانى نسب شناس بصريّون، در زمان خود، و فراهم آورنده شجره نامه آنهاست. ابن طباطبا در كتاب المنتقله، و ديگران از او روايت كرده اند.»

68- ابو عبد اللّه اصفهانى احمد بن ابى جعفر محمد بن احمد بن ابراهيم طباطبا

بن اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع). شاعر عالم، فاضل نسب شناس.

ابن مهنّا عبيدلى در كتاب التذكره از او نام برده است.

69- حسين بن جعفر بن حسين بن جعفر بن احمد بن محمد بن اسماعيل

بن محمد بن عبد اللّه باهر بن سيد السّاجدين (ع). معروف به ابن خداع، نسب شناس مصريها. وى مردى فاضل و عالم و فقيه و پر حديث، و مورد اعتماد و در علم نسب سر آمد بوده است.

شريف عمرى در المجدى، ص 146 مى گويد: «شريف نسب شناس ابو القاسم حسين ... صاحب كتاب مبسوط در مصر فرزندانى داشته و من فرزند فرزند او را در مصر ديدم كه فرد شريف و پرهيزگار بى نظيرى بود. ابوالقاسم نسب شناس با فضيلتى بوده است. وى بخش گزيده اى از احاديث را جمع كرد و در علم نسب سرآمد و مورد اعتماد بود».

ابو الغنائم بن شريف حسنى بصرى- خدايش بيامرزد- نقل كرد كه پدرش او را گويا در بغداد ديده و اخبار آل ابى طالب را با تعيين تاريخ نوشته است. و خداع نام زنى است كه چون، جدش حسين بن جعفر را در حجاز تربيت كرد، به اسم او مشهور شد. ابن عساكر در تاريخ دمشق مى گويد: «وى از اهل دانش و دين و فضيلت بوده و كتابى در علم نسب تأليف كرده است».

مى گويم: كتاب وى در نسب، المعقّبين ناميده شده است. او در سال 310 ه. ق. به دنيا آمد و پس از ترك بغداد به سال 347 ه. در مصر از دنيا رفت.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 569

70- ابو عمر عثمان بن حاتم بن منتاب تغلبى كوفى

نسب شناس؛ ابو عمر دانشمند و عالم بزرگى در علم رجال و معروف به نجاشى است (به طورى كه از نوشته سعدان بن مسلم در شرح حال وى بر مى آيد). وى از محمد بن عبده كه از جمله اساتيد وى بوده است روايت مى كند و علماى

انساب نيز از وى روايت مى كنند.

ابن مهنّا عبيدلى در تذكرة الانساب مى گويد: «نجاشى صاحب كتاب الدّارجين و المنقرضين است».

استاد ما مامقانى در رجال خود از او نام مى برد.

منتاب، به ضم ميم و سكون نون و فتح تاى دو نقطه و الف و باء موحّده است.

71- محمد بن علاء بن جعفر ملك ملتانى

بن ابى عبد اللّه محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف فرزند امام امير المؤمنين (ع).

امام رازى در كتاب الشجرة المباركة، ص 195 مى گويد: «محمد ابو جعفر فاضل نقيب نسب شناس، داراى چندين كتاب در علم نسب است و تمام بازماندگانش در هراتند».

72- ابو الحسن محمد بن على بن ابى طالب (ع)،

محمد بن على بن اسحاق بن عباس بن اسحاق بن امام موسى الكاظم (ع).

وى مردى عالم، فاضل و نسب شناس بوده است. ابو نصر بخارى از او روايت كرده است و در وصف او مى گويد كه عالم به انساب بوده و با ابن ابى السّاج و ابو سلمه دوستى داشته و داراى كتابى در علم نسب مى باشد.

مسعودى در مروج الذهب او را در ضمن كسانى كه درباره اولاد امير المؤمنين (ع) كتاب نوشته اند، نام برده است.

صاحب رياض العلماء در كتاب خود مى گويد: «سيد ابو الحسين بن مهلوس علوى موسوى از بزرگان علما و شخصيّتها و از جمله معاصران شيخ مفيد بوده است و نجاشى از وى روايت مى كند. و او نيز از محمد بن بشير معروف به ابو الحسين

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 570

سوسنگرى روايت مى كند».

مى گويم: وى به ابن مهلوس شهرت دارد، و مهلوس لقب جدوى اسحاق بن عباس است كه قبلا نام وى گذشت.

73- محمد بن على معروف

به ابن معيّة بن حسن بن حسين بن اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن (ع)، ابو جعفر معروف به ابن معيّه نسب شناس صاحب كتاب المبسوط. وى شريف، عالم و محدّث بوده است.

شريف عمرى در كتب المجدى، ص 70 مى گويد: «على بن معيّه تعدادى فرزند داشته است از جمله، شريف محدّث نسب شناس صاحب كتاب المبسوط.

ابن عبده از او كسب حديث كرده است و او ابو جعفر محمد بن على معروف به ابن معيه است كه در نسل وى نسب شناسى منقرض شد».

به طورى كه از المجدى بر مى آيد شيخ شرف ابو الحسن عبيدلى در كتاب التهذيب از او روايت كرده است. خاندان ابن معيه

ساداتى بزرگوارند و از آن جمله است نسب شناس تاج الدين ابن معيه، كه نامش خواهد آمد.

74- ابو الحسن محمد بن قاسم تميمى سعدى بصرى.

ابن نديم در الفهرست از او ياد كرده و مى گويد: «يكى از دانشمندان نسب در زمان ما همين شخص است. وى كتابهايى دارد از جمله: الأنساب و الأخبار، اخبار الفرس و انسابها و المنافرات بين القبائل اشراف العشائر و أقضية الحكام بينهم فى ذلك».

صدوق نيز در خصال از او نام برده و در باب دوازدهم حديثى را آورده و در ذيل آن مى گويد: حسن بن عبد اللّه بن سعيد عسكرى براى ما از ابو الحسن نسّابه محمد بن قاسم تميمى سعدى نقل كرد ...»

و نيز سيد ضامن بن شدقم نسب شناس در كتاب تحفة الازهار و سيّد محسن عاملى در اعيان الشّيعه و سيد بن طاووس در كتاب اليقين بامرة امير المؤمنين، و ديگران از او روايت كرده اند.

وى در سال 400 ه. از دنيا رفت.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 571

75- محمد بن هارون مهلّبى ازدى نسب شناس.

ياقوت حموى مى گويد: «وى داناترين خلق خداى تعالى به انساب و ايام مردم است. با اين كه من او را زمانى ديدم كه پير مردى فرتوت و سالخورده شده بود ولى از همه كسانى كه ديده بودم به نسب قبيله نزار و يمن داناتر، و در مذهب تشيّع بسيار متعصّب بود. او در جيرفت از شهرهاى كرمان سكونت داشت.»

76- علّامه نسب شناس حسن بن احمد بن يعقوب بن يوسف مفدا بن داوود

بن سليمان ذى الدّمنة بن عمرو بن حارث بن ابى جيش، منقذ بن وليد ... تا آخر آنچه صاحب كتاب الاكليل در جلد دهم آورده است، وى مشهور به همدانى بكيلى ارحبى صنعانى و ملقّب به لسان اليمن بوده است.

وى مردى فاضل، اديب و نسب شناس بوده و از عده اى از مشايخ از جمله محمد بن اوسانى حميرى و ابرهى حميرى و احمد بن محمد اغر شهابى، لبخى، فيروزى، مدانى حارثى، سلمه حيوانى، و خضر بن داوود مكى روايت كرده است.

وى چندين تأليف دارد از جمله كتاب الحيوان، كتاب القوى، سرائر الحكمة اليعسوب فى آلات العرب و اخبار الابطال و الشّجعان، المسالك و الممالك باليمن، كتاب الرّيح، كتاب صفة جزيرة العرب و كتاب الاكليل كه از بهترين كتابهايى است كه درباره معاريف يمن و انساب و اولادشان نوشته شده است. و آن مجموعه اى است علمى درباره معارف، انساب و شرح احوال، كه چند جلد از آن چاپ شده است.

كتابهاى الايام، الجوهرتين العتيقتين من البيضاء و الصفراء، الدّامغة و چندين كتاب ديگر كه در الاكليل نام برده از او است و اكثر آنها از بين رفته و جز اسمى از آنها باقى نمانده است.

اين بود مطالبى كه درباره او به دست آمده و ما به تاريخ ولادت

او در كتابهاى تراجم و معجمهاى موجود دست نيافتيم ولى به احتمال قوى در اواخر دهه هفتم از قرن سوم هجرى به دنيا آمده است. همچنين تاريخ وفات او ناشناخته است

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 572

اما تا سال سيصد و پنجاه و شش، يا سيصد و شصت زنده بوده و از بزرگان و مشاهير قرن چهارم هجرى است.

77- ابوالقاسم حسين بن على بن حسين بن على بن محمد بن يوسف بن بحر؛

معروف به وزير مغربى.

به طورى كه عسقلانى در لسان الميزان نقل كرده است، پدرش از وزراى حاكم عبيدى فرمانرواى مصر بوده است و در سال 400 ه. كه حاكم پدرش را به قتل رساند، ابو القاسم حسين كه سى ساله بود از آن جا به رمله گريخت، سپس وارد مكه شد و مدّتى در آن جا زندگى كرد و بعد از قضايايى كه در آن جا اتفاق افتاد به عراق فرار كرد و به وزارت شرف الدولة ابن بويه رسيد و به جاى ابو على مؤيد الملك نشست، و در آخر عمرش سفرى به ديار بكر كرد و در آن جا وزير سلطان احمد بن مروان شد و تا هنگام مرگ نزد وى ماند و پيكرش را مطابق وصيت او به نجف اشرف برده در آن جا به خاك سپردند.

اما نسبت وى به مغرب تنها به خاطر يكى از اجدادش يعنى ابو الحسن على بن محمد بود كه با او مغربى مى گفتند و او يا منسوب به ولايتى در غرب بغداد بوده و يا به بلاد مغرب نسبت داشته است، (خدا بهتر مى داند).

وى چندين كتاب از تأليف و تصنيف دارد، از جمله مختصر اصلاح المنطق، ادب الخواص، المأثور فى ملح ربّات الخدور، الايناس

بعلم الانساب- كه اين كتاب چاپ شده است-، كتاب اختيار شعر المتنبّى، اختيار شعر البخترى و اختيار شعرأبى التّمام و نيز كتابى در تفسير و ديوان شعر، و چندين كتاب ديگر.

بيشتر صاحبان تراجم و كتب رجالى مانند ارشاد الاريب الى معرفة الاديب، تاريخ ابن اثير، الاشارة الى من نال الوزارة، رجال نجاشى، شذرات الذّهب، فحول البلاغة، كامل ابن اثير، لسان الميزان، معجم الادباء، فيات الاعيان و ديگران شرح حال او را آورده اند، مراجعه كنيد.

مى گويم: ابو القاسم وزير مغربى در سال 370 ه. در مصر به دنيا آمده و در ماه رمضان سال 418 ه. از دنيا رفته است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 573

قرن پنجم

78- شريف نجم الدين ابو الحسن على بن ابى الغنائم محمد؛

معروف به ابن مهلبيه نسب شناس فرزند ابو الحسن على بن محمد ملقطة الاعور بن ابى عبد اللّه محمد بن ابى الحسين احمد اصغر ضرير بن على بن محمد صوفى پسر يحيى صالح بن عبد اللّه بن محمد بن عمر اطرف بن الامام امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع).

وى صاحب كتاب المجدى است.

و چون اين جانب شرح حال مستقلّى براى ايشان نوشته و رساله اى درباره حالات او به نام رسالة المجدى فى حياة صاحب المجدى فراهم كرده ام و اين رساله در آغاز كتاب المجدى در سلسله منشورات كتابخانه عمومى اين جانب چاپ شده است، از اين رو در اين جا به اختصار مى گويم:

وى از گروهى از بزرگان علم نسب و ديگر علوم از جمله پدرش علّامه نسب شناس ابوالغنائم محمد صوفى عمرى و نسب شناس مشهور سيد ابو الحسن محمّد ملقّب به شيخ شرف عبيدلى روايت كرده است.

و از شريف نسب شناس ابو عبد اللّه حسين بن طباطبا

و شيخ ابو على بن شهاب عكبرى و شيخ ابو عبد اللّه حمويه و شريف ابو على عمر مشهور به موضّح نسب شناس و ابو الحسن على بن سهل تمار و شريف ابو الحسين محمد بن محمد، و ابو الحسين محمد بن ابى الفرج و ابو على قطان مقرى و شيخ ابو عبد اللّه حسين بن احمد بصرى و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 574

شيخ ابو السّرايا بن جصّاص موفى و شيخ ابو نصر بخارى و شريف نسّابه ابو الحسن زيد نقيب ابن كتيله و شيخ ابو على حسين بن دانيال نيلى بصرى، و شيخ صالح قيسى شاعر بصرى، و ابو اليقظان عمار سيوفى مصرى و شيخ ابو عبد اللّه عمرى نسّابه بغدادى و شيخ ابو الحسين بن قاضى همدانى و شيخ ابو مخلّد بن جنيد كاتب كتابى موصلى، و شريف نسب شناس ابن خداع مصرى و شيخ ابو محمد عويدى زاهد و از ديگر بزرگان روايت كرده است.

و سيد تاج الشرف نقيب علوى، و نوه اش علامه نسب شناس سيد جعفر و علامه سيد ابو محمد حسن موسوى هروى و ديگران نيز از او روايت كرده اند.

وى چندين كتاب دارد از جمله: كتاب المبسوط فى الانساب، كتاب المشجّر، الشّافى، العيون و المجدى فى انساب الطالبييّن كه از بهترين كتابهاى علم نسب است، و فوايد بسيار و نكات مهمى را در بر دارد، دانشمندان در كتابهاى خود از اين كتاب مطالب زيادى نقل كرده اند.

مؤلف در بغداد با شريف مرتضى ملاقات كرده و در صفحه 125 كتاب المجدى جريان ديدار خود را نقل مى كند.

هر كس مايل است به شرح و تفصيل احوال وى آشنا گردد به

رساله اين جانب كه پيرامون احوال ايشان نوشته ام مراجعه كند.

79- شريف ابو الحسن محمد ملقب به شيخ شرف عبيدلى

فرزند ابو جعفر محمد بن ابى الحسن على جزار بن حسن بن ابى الحسن على- كه در سامراء كشته شد- فرزند ابراهيم بن ابى الحسن على صالح بن عبيد اللّه أعرج بن حسين اصغر فرزند امام سيد الساجدين (ع).

وى از نسب شناسان مشهور و قول او در اين علم حجت است، از جمله مشايخ و اساتيد سيد رضى و سيد مرتضى و شيخ ابو الحسن عمرى صاحب المجدى است، كه خود مى گويد: «از جمله ايشان استادم ابو الحسن نسّابه مصنّف، شيخ شرف است، وى به سن نود و نه سالگى رسيد».

مادرش فاطمه كبرا دختر ابو العباس احمد بن على بن ابراهيم بن محمد بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 575

حسن جوانى بن عبيد اللّه اعرج است كه نامش گذشت.

او در علم نسب تأليفات مختصر و مفصل دارد از جمله كتاب نهاية الاعقاب كه بيهقى از آن در كتاب اللّباب خود مطالب زيادى نقل مى كند و در مواردى كه او پذيرفته و يا مردود مى داند بر او اعتماد كرده و او را نسابه بغداد، شيخ شريف ناميده است. صفدى در كتاب الوافى بالوفيات پس از نقل نسب وى چنين مى گويد: «شيخ الشرف ابو الحسن علوى حسينى نسب شناس بغدادى داراى تصانيف زيادى است و اشعارى دارد، وى از بغداد به موصل رفت و دوباره به بغداد بازگشت، و كتاب الدّرايات را از صاحب الاغانى روايت كرده است.

قاضى مروزى در الفخرى و امام فخر الدين رازى در الشجرة المباركة و ابن عنبه در العمده از او نام برده اند. وى بنا به نقل كتاب اللّباب،

در سال 338 ه.

متولد، و بنا به نوشته كتاب الوافى بالوفيات در سال 437 ه. از دنيا رفته است.

80- سيد جليل شيخ شرف، ابو حرب محمد بن حسن بن حسين

بن على احدوثة بن محمد اصغر بن حمزه تفليسى پسر على دينورى بن حسن بن حسين بن حسن افطس بن على اصغر فرزند امام سيد السّاجدين (ع). وى همان ابو حرب است كه بين دانشمندان علم نسب معروف و قولش حجّت و سند مى باشد.

مروزى در الفخرى، ص 84 چنين مى گويد: «شيخ شرف نسابه بغدادى اديب، جمال الدّين ابو حرب محمد».

امام رازى در كتاب الشجرة المباركة، ص 178 مى گويد: «سيد اديب شاعر شيخ شرف معروف به ابن دينورى خليفه نقيب. خليفه او را نزد سلطان غزنه ابراهيم بن مسعود بن محمود (غزنوى) فرستاد، وى در آن جا از دنيا رفت و فرزندانى دارد».

ابن عنبه در كتاب العمدة مى گويد: «وى در بغداد سكونت داشت، از آن جا به بلاد عجم مسافرت كرد و شرح احوال تعدادى از بلاد را جمع آورى كرد و به سال 487 ه. در غزنه از دنيا رفت».

صاحب كتاب اللّباب نيز در كتابش و عبيدلى در التذكره او را نام مى برند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 576

خلاصه، عظمت وى بالاتر از آن است كه گفته شود. گاهى از وى با نام حرب، و شيخ شرف- به طور مطلق- و يا مقيد به ابو حرب و با قيد افطسى و گاهى نيز با عنوان دينورى ياد مى كنند. البته بايد گفت اين دانشمند غير از شيخ شرف عبيدلى است كه قبلا نام برديم.

صاحب اللّباب درباره اين سيد بزرگوار مى گويد: «وى نسب شناس بغداد بود، وليكن نسخه اى را كه من از اللّباب ديدم در دو مورد

با نسخه هاى العمده متفاوت بود: يكى اين كه نام پدر ابو حرب را محسن- به صورت اسم فاعل- نوشته بود بر خلاف العمدة كه- همان طورى كه گفتيم- حسن، ضبط كرده است؛ و دوم، نام پسر على احدوثه را حسن- به صورت مكبّر- ضبط كرده بود، بر خلاف العمدة همان طورى كه گفتيم- «حسين» به صورت مصغّر، آورده است. و در يك نسخه خطى كه من از العمده ديدم، نام پدر ابو حرب را همان طورى كه در اللّباب و الفخرى و الشجرة المباركة آمده، محسن، ضبط كرده بود.»

81- ابو معمر يحيى،

مشهور به ابن طباطبا فرزند ابو طالب محمد بن قاسم بن على بن محمد بن احمد بن ابراهيم طباطبا بن اسماعيل ديباج بن ابراهيم عمر بن حسن مثنّى پسر امام حسن مجتبى (ع).

ابن انبارى در صفحه 441 كتاب النّزهة درباره وى مى نويسد: «وى اهل ادب و بزرگوارى بود، و نسب طالبيان تا زمان وى به او ختم مى شود، وى از على بن عيسى ربعى و از ابوالقاسم ثمانينى علم نسب را آموخت. و شيخ ما شريف ابو السّعادات هبة اللّه بن على بن محمد بن حمزه علوى حسنى نحوى معروف به ابن شجرى نيز از او فرا گرفت. ابو معمر در ماه رمضان سال 478 ه. در زمان خلافت المقتدى بأمر اللّه عباسى از دنيا رفت.»

ابن حجر عسقلانى در لسان الميزان، ج 8، ص 276، ابن عماد حنبلى در شذرات الذهب، ج 3، ص 269، خطيب بغدادى در تاريخ بغداد، سيد محمد مرتضى زبيدى مصرى صاحب تاج العروس در تعليقات خود بر مشجر كشاف، ياقوت حموى در معجم الادباء و خير الدين زركلى در الاعلام و

نيز كحّاله در

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 577

معجم المؤلفين و ديگران از او نام برده اند.

82- ابراهيم بن ناصر بن ابراهيم بن عبد اللّه بن حسن بن ابى حسين على شاعر

فرزند ابو الحسن محمد بن قاسم بن على بن محمد بن احمد بن ابراهيم طباطبا بن اسماعيل ديباج بن ابراهيم عمر بن حسن مثنى فرزند امام حسن مجتبى (ع) ابو اسماعيل، سيد، امام، عالم، شاعر و نسب شناس.

امام رازى در صفحه 22 الشجرة المباركة مى گويد: «سيد عالم پرهيزگار نسب شناس، ابو اسماعيل ابراهيم بن ناصر بن ابراهيم بن عبد اللّه بن حسن كه قبلا از او ياد كرديم. چندين كتاب در نسب دارد از جمله كتاب غاية المعقّبين.»

قاضى مروزى در صفحه 113 الفخرى مى گويد: «سيّد عالم پرهيزگار نسب شناس مقيم اصفهان، صاحب كتاب غاية المعقّبين معروف به ابو اسماعيل طباطبايى».

ابن عنبه در العمدة و عبيدلى در تذكرة الانساب از او نام برده اند وى غير از آنچه گذشت، كتابى به نام المنتقله در علم نسب دارد كه اخيرا در نجف چاپ شده است و كتاب ديوان الانساب و كتاب مجمع الانساب و الالقاب از اوست.

83- احمد بن ابى عبد اللّه حسين بن على مرعشى

بن عبد اللّه بن محمد بن حسن بن حسين اصغر بن امام سيد السّاجدين (ع).

وى نسب شناسى فقيه، زاهد و پرهيزگار بوده است كه ابتدا در شيراز و سپس در طبرستان به مقام نقابت علويان رسيد.

قاضى مروزى در صفحه 76 كتاب الفخرى و امام رازى در صفحه 170 كتاب الشجرة المباركة و ابو الحسن عبيدلى در التّهذيب از او نام برده اند و عبيدلى با عنوان نقيب جبل از او ياد كرده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 578

84- حسين بن ابى طالب محمد بن قاسم بن على بن محمد بن احمد

بن ابراهيم طباطبا بن اسماعيل ديباج بن ابراهيم غمر بن حسن مثنّى پسر امام حسن (ع) مكنّى به ابو عبد اللّه معروف به ابن طباطبا (نسب شناس) سيد شريف فاضل اديب شاعر و نسب شناس.

شريف عمرى در صفحه 74 المجدى از او ياد كرده مى گويد: «اين شيخ شريف نسب شناس فاضل ابو عبداللّه حسين بن محمد ابو طالب بن قاسم را من ملاقات كردم و نزد او قرائت كردم و درباره انساب با او مكاتبه داشتم».

و در جاى ديگر مى گويد: «از موصل نامه اى به استادم ابو عبد اللّه حسين بن محمد بن قاسم بن طباطبا مقيم بغداد نوشتم و از او مسائلى درباره نسب پرسيدم ...»

قاضى مروزى در صفحه 112 كتاب الفخرى مى نويسد: «شريف اديب فاضل عالم نسب شناس بغداد معروف به ابو عبد اللّه بن طباطبا پيشواى اين فنّ در زمان خود، حسين ...»

رازى نيز در صفحه 31 كتاب الشجرة المباركة مى نويسد: «سيد ابو عبد اللّه نسب شناس اديب شاعر فاضل، حسين بن محمد بن قاسم معروف به ابن طباطبا، در ماه ذيقعده سال 380 ه. به دنيا آمد و در ماه ربيع الاول

سال 449 ه. از دنيا رفت».

خطيب در تاريخ بغداد، مى گويد: «وى ميان مردم معروف و ممتاز به علم نسب و شناخت ايّام و تاريخ مردم بود. وى از ادب و شعر بهره اى داشت».

ابن عنبه نيز در العمده، ابن جوزى در المنتظم، صفدى در الوافى بالوفيات و ابن شهر اشوب در معالم الاولياء از او نام برده اند: و كتابهاى: تهذيب الانساب مسمى به بحر الانساب به صورت مبسوط و كتاب الكامل فى النسب و الانساب به صورت مشجره، و جريده نيشابور از اوست.

85- محمد بن ابى القاسم على بن محمد

- نقيب مقابر قريش- فرزند محسن بن يحيى صوفى بن جعفر فرزند امام على الهادى (ع).

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 579

وى مردى عالم، فاضل، نسب شناس و به نقل شريف عمرى در المجدى، عهده دار نقابت مشهد مقابر قريش بوده است.

86- يحيى بن ابى عبد اللّه حسين، الموفق باللّه

بن ابى حرب اسماعيل خوارزمى فرزند ابوالقاسم زيد كياكى (عالم سالوس) بن ابى محمد حسن بن جعفر بن ابى محمد حسن بن ابى جعفر محمد بن جعفر بن عبد الرّحمن شجرى بن قاسم بن حسن بن زيد فرزند امام حسن (ع)، مكنّى به ابو الحسين معروف به كيا ملقب به الرّاشد بالله.

قاضى مروزى در صفحه 150 كتاب الفخرى مى گويد: «وى دانشمندى فاضل و شاعرى عظيم الشأن بوده است. مردم در سال 446 ه. در ديلم با او بيعت كردند، او يكى از پيشوايان زيديّه و از بزرگان اهل بيت و در چندين علم از علوم اصول و فروع و حديث و شعر مهارت داشته و از معاصران سيد مرتضى بزرگوار و نقيب رى بوده است».

او استاد صاحب كتاب المنتقله است كه در كتاب خودش از او مطالبى را نقل مى كند و ابن مهنا عبيدلى در كتاب التذكره او را در شمار علماى انساب آورده است و كتاب انساب آل ابى طالب از اوست.

87- على بن ابى طالب، احمد بن قاسم بن احمد بن جعفر بن احمد

بن عبيد اللّه بن محمد بن عبد الرحمن شجرى بن قاسم بن حسن بن زيد بن حسن (ع).

قاضى مروزى در صفحه 151 كتاب الفخرى از او ياد كرده و مى گويد:

«فقيه دانشمند، فاضل نقيب، نسب شناس در آمل و طبرستان، المستعين باللّه، ابو الحسن على، كه مردم در ديلم با وى به عنوان امام بيعت كردند. و او در سال 472 ه. از دنيا رفت».

رازى در صفحه 566 كتاب الشجرة المباركة مى گويد: «سيد عالم نسب شناس، فقيه، نقيب آمل، ملقب به (المستعين باللّه) على ...»

ابن طباطباى نسب شناس در كتاب المنتقله از او روايت مى كند و با عنوان سيد امام نسب شناس، المستعين

باللّه على بن ابى طالب احمد- مورد ذكر- از وى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 580

ياد مى كند. موقعى كه المستعين باللّه در سال 463 ه. به اصفهان رفته با وى ملاقات كرده و مسائلى در انساب از او پرسيده است كه آنها را از قول وى در كتاب خود نقل مى كند.

88- ابو الحسين يحيى بن محمد بن احمد ابى جعفر

زبارة بن محمد اكبر بن عبد اللّه مفقود بن حسن مكفوف بن حسن افطس بن على اطهر اصغر فرزند امام سيد السّاجدين (ع).

وى مردى دانشمند فقيه، متكلم نسب شناس و عابد بود، از مدينه به نيشابور نقل مكان كرد و در آن جا ساكن شد و پيرامون امامت و واجبات شرعى كتاب نوشته و داراى تأليف است.

ابن عنبه در العمده و عميدى در مشجّرة از او روايت كرده اند و مروزى در الفخرى و ديگران از او نام برده اند.

89- ابو عمر يوسف بن عبد البر نمرى قرطبى اندلسى.

محدثى حافظ، مورّخ، آشنا به علم رجال و انساب، فقيه و نحوى بود.

وى داراى نوشته هايى است: از جمله كتاب الاستيعاب كه يك بار به طور مستقل در حيدر آباد دكن به چاپ رسيده و يك بار ديگر در حاشيه الاصابه در قاهره چاپ شده است، و كتاب القصد و الأمم در تعريف و شناخت اصول عرب و عجم. درباره اش گفته اند كه آن را از مهمترين كتابهاى علم نسب فراهم كرده است.

ابو عمر در سال 368 به دنيا آمده و در سال 463 ه. از دنيا رفته است.

90- سيد ابو طالب يحيى صاحب الأمالى معروف به ابو طالب هارونى.

وى فرزند حسين احول بن هارون اقطع بن حسين بن محمد بن هارون بن محمد بطحانى بن قاسم بن حسين- فرمانرواى مدينه- پسر زيد بن امام حسن بن مجتبى (ع) است.

ابو طالب از فقها و محدّثان و ادبا و از علماى مشهور نسب در زمان خود بوده است.

وى تأليفاتى دارد از جمله: كتاب الامالى كه از مشهورترين و مهمترين كتابهاست و سيد بن طاووس در اقبال از آن روايت مى كند، و كتاب اسامى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 581

الامهات در نسب، كه كتابى است در نوع خود مهم و كم نظير، سيد بن طاووس در اقبال از اين كتاب مطلب نقل مى كند و علّامه نسب شناس سيد احمد بن محمد بن مهنّا بن على بن مهنّا عبيدلى در كتاب خود تذكرة النسب از آن در بسيارى جاها روايت مى كند و لفظ «مها» را رمز نام اين كتاب قرار داده است؛ مراجعه كنيد.

ابو طالب هارونى در سال 424 ه. در گرگان از دنيا رفت. گروه زيادى از دانشمندان، مانند صاحب العمده و صاحب الحدائق الورديّة و

صاحب تاريخ اليمن و صاحب اعلام العرب از او نام برده اند و بعضى از آنها گفته اند كه در سال 330 ه. به دنيا آمده است.

و از جمله آثار او كتاب الافادة فى تاريخ السّادة است كه نسخه اى از آن در كتابخانه برلين موجود بوده و بعد آن را به كتابخانه توسجن در آلمان انتقال داده اند، و كتاب النّحرير و شرح آن، در بيان مبانى فقهى يحيى هادى يكى از پيشوايان زيديّه.

91- شريف ابوالقاسم على حرّانى بن محمد بن على

بن على بن محمد بن احد بن عيسى بن زيد شهيد بن الامام سيد السّاجدين (ع)، محدّث و مفسّر و قارى قرآن مجيد و نسب شناس.

وى از نقاش و ديگران كسب علم كرد و گروهى ديگر از جمله: ابو معشر طبرى، احمد بن فتح موصلى و ابو على حسن بن قاسم واسطى، در شهر حرّان از شهرهاى شام به تعليم خواندن قرآن كريم اشتغال داشت. وى كتابى در مشجّرات شام و قدس شريف دارد. حرّانى در شوال سال 433 ه. از دنيا رفت.

شيخ جزرى در كتاب خود طبقات القراء ج 1، ص 572 از او نام برده است، مراجعه كنيد.

مى گويم: من از افاضات او در مشجرات الشام استفاده كرده ام.

92- علامه نسب شناس سيد اسماعيل بن حسن بن محمد،

ابو المعالى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 582

حسينى نقيب نيشابور، مردى بود فاضل و مورد وثوق.

احمد بن حسين بن احمد پدر مفيد عبد الرحمن نيشابورى رازى و نيز ابو سعيد محمد بن احمد جدّ ابو الفتوح مفسّر از وى روايت مى كنند.

سيد اسماعيل كتابهايى دارد از جمله انساب الطّالبية، شجون الاحاديث و زهرة الحكايات كه سيد امين عاملى در كتاب اعيان الشيعه و استاد ما طهرانى در الذّريعه از او ياد كرده اند، مراجعه كنيد.

93- نسب شناس ابو الغنائم عبد اللّه بن ابى محمد حسن،

قاضى دمشق، ابن ابى عبد اللّه محمد بن حسن صالح بن حسين احول بن عيسى بن يحيى حسين ذى الدّمعة بن زيد فرزند امام سيد الساجدين (ع).

وى مردى عالم فاضل نسب شناس و يكى از حافظان زيديه بوده و براى به دست آوردن انساب، دور دنيا را گشته و مدّتى قاضى دمشق شد و براى فرا گرفتن حديث و نسب به طبرستان، رى، زنجان، تبريز و آمد سفر كرد و با بزرگان و علويان در شهرهاى خراسان، فارس، عراق، شام، مصر و مغرب ملاقات كرد و در انساب ايشان بررسى كاملى به عمل آورد. وى كتابهايى دارد، از جمله كتاب مبسوطى در نسب به نام نزهة عيون المشتاقين الى وصف سادة الميامين، در ده مجلد.

نويسندگان كتابهاى تراجم و احوال مانند عبيدلى در كتاب التذكره، قاضى مروزى در الفخرى، امام فخر الدين رازى در الشجرة المباركة، شريف عمرى در المجدى، ابن عنبه در العمده و استاد ما امين عاملى در اعيان الشيعه و ديگران از او ياد كرده اند.

94- علامه ابو محمد على بن احمد بن سعيد بن حزم بن غالب بن صالح

بن خلف بن معدان بن سفيان بن يزيد فارسى آزاد شده يزيد ابو سفيان بن حرب قرشى (از طريق ولأ) كه به ابن حزم ظاهرى اندلسى معروف است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 583

وى از بزرگان فقه، حديث، نسب و كلام عصر خود بوده است، نزد جماعتى از بزرگان زمان خود، از جمله ابو عمر احمد بن حسين، يحيى بن مسعود، ابو خيار مسعود بن سليمان ظاهرى، يونس بن عبد اللّه قاضى و عبد اللّه بن ربيع تميمى و ديگران قرائت كرده است. و جماعتى از بزرگان عصر نيز از وى روايت كرده اند از جمله پسرش

ابو رافع كه علم او را در مشرق زمين نشر داد و ابو عبد اللّه حميدى و سريج بن محمد بن سريج مقبرى و وزير ابو محمد بن مغربى ذهبى در تذكرة الحفّاظ و ابو حامد غزالى و ديگران از او ياد كرده اند.

وى تأليفات زيادى در علوم مختلف دارد، از جمله كتاب إبطال القياس و الرّأى و الاستحسان و التقليد و التّعليل، الاجماع و مسائله على ابواب الفقه، الاحكام فى اصول الاحكام، الاخلاق و السّير، اسماء الخلفا و الولاة و ذكر مددهم، اسماء الصّحابة و الرّواة، اسماء اللّه تعالى، اصحاب الفتيا و اظهار تبديل اليهود و النّصارى للتوراة و الانجيل، الامامة و السّياسة در تقسيم روش و مراتب اخلاق و زندگى خلفا، الامامة و المفاضلة، الايصال الى فهم الخصال، جمل فتوح الاسلام بعد رسول اللّه جمهرة انساب العرب (اين كتاب چندين بار به طبع رسيده است)، الفصل فى الملل و الاهواء و النّحل، القراآت المشهورة فى الامصار، كشف الالتباس ما بين الظّاهريّة و اصحاب القياس، المجلّى، المحلّى بالاثار فى شرح المجلّى بالاختصار (كه در چند جلد به چاپ رسيده است.)، معرفة الناسخ و المنسوخ، نقط العروس فى تواريخ الخلفا و ديگر كتابها و رساله ها كه ابن خلكان و ياقوت در كتابهاى خود نام برده اند.

ابن حزم در آخر ماه رمضان سال 384 ه. در شهر قرطبه يكى از شهرهاى اندلس به دنيا آمد و در ماه شعبان سال 456 ه. از دنيا رفت.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 584

قرن ششم

95- شريف جعفر بن هاشم بن ابى الحسن على؛

نسب شناس فرزند ابو الغنائم محمد بن على بن محمد بن محمد بن احمد بن محمد صوفى بن يحيى بن عبد اللّه بن محمد بن

عمر اطرف پسر على بن ابى طالب (ع).

وى مردى عالم، فاضل و نسب شناس بود؛ و از جدش شيخ ابو الحسن على عمرى صاحب المجدى روايت كرده، و ابن كلبون يعنى محمد بن عبد السّميع بن محمد بن كلبون (متوفاى سال 643 ه. در بغداد) نيز از او روايت كرده است.

ابن عنبه در كتاب العمدة به چند واسطه از او روايت مى كند. روايت وى از استادش شيخ نقيب تاج الدّين محمد بن معيه حسنى و او از علم الدين مرتضى بن عبد الحميد بن فخار بن معدّ موسوى، و او از قول پدرش و او از جدش و او از عبد الحميد بن تقى حسينى، از ابن كلبون عباسى، از جعفر بن هاشم، از جدش ابو الحسن على بن محمد عمرى، از پدرش ابو الغنائم محمّد بوده است.

شريف جعفر مورد ذكر را عميدى در مشجّر خود به نسّابه توصيف كرده و استاد ما عاملى او را در كتاب اعيان الشيعه ياد كرده است.

96- شريف نسب شناس علم الدين، ابو الحسن مرتضى بن عبد الحميد بن فخّار موسوى

نسب شناس.

علّامه ابن فوطى در كتاب مجمع الآداب ج 4 ص 625 پس از آن كه او را نام

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 585

مى برد مى گويد: «به خط خود آن نسب شناس چنين ديدم ...»

و نيز در همين مجلّد، ص 603، درباره او مى گويد: «وى عارف به علم انساب بوده، كتابهاى زيادى را به خط خود حاشيه زده و من خود او را نديدم اما به خط او از مجموعه اى كه از آن وى بوده چنين خواندم: مرا سيد بزرگوار نقيب، عالم، صفى الدين محمد بن على بن طقطقى خبر داد ...»

مى گويم: جماعتى از جمله شريف نسب شناس، تاج

الدّين محمد بن معيه حسنى و ديگران از او روايت مى كنند.

97- شريف سناء الملك اسعد عبيدلى اعرجى مشهور به جوّانى

منسوب به جوّان مثل حرّان، به فتح جيم و تشديد و فتح واو و پس از آن، الف ساكن سپس نون؛ نام قريه اى از قراى مدينه منوّره است. وى فرزند على بن معمر بن عمر بن على بن حسين بن احمد بن على بن ابراهيم بن احمد بن حسين بن محمد جوّانى بن عبيد اللّه اعرج بن حسين اصغر پسر امام سيد الساجدين (ع) است.

وى مردى نحوى، فقيه، لغوى، نسب شناس، اديب و از جمله بزرگان موصل بوده و بعدها به مصر رفت و ساكن آن جا شد. وى به طورى كه در خطط مقريزى ج 1، ص 21 آمده به سال 492 ه. در موصل به دنيا آمد.

حافظ سيوطى در كتاب بغية الوعاة او را ياد كرده و مى گويد: «به وى ابو المبارك مى گويند، از ابوالقاسم بن قطاع در مصر حديث كرده و پسرش محمد نيز از او روايت كرده و صريحا مى گويد: او نسب شناس بوده است. وى كتابهايى در نسب دارد كه دانشمندان از آنها مطالبى را نقل مى كنند و مورد اعتماد آنان است».

98- شريف جليل ابو على محمد جوّانى

- قاضى مصر- ابن سناء الملك اسعد قاضى نحوى كه شرح حال وى قبلا گذشت و گفتيم كه نسبش به امام سيد السّاجدين (ع) مى رسد.

وى در تاريخ، نسب، فقه، ادب و شعر علّامه زمان خود بوده است. گاهى از او به ابن اسعد و گاهى به محمد بن اسعد و گاهى نيز به شريف جوّانى، و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 586

شريف محمد جوّانى و به تعبيرهاى ديگر، ياد مى كنند. وى از مشهورترين دانشمندان و ماهرترين آنان در علم نسب بوده، به گفته او اعتماد ورزيده

و آن را سند مى دانند، و مطالب زيادى را از او نقل مى كنند. او فقيه تاريخ دان، محدث، نسب شناس و رجالى بوده است.

علّامه مورخ رجالى نسب شناس شيخ جمال الدين ابو حامد محمد بن علم الدين، ابو الحسن على بن ابو الفتح محمود بن احمد حموى محمودى مشهور به ابن صابونى (متوفاى سال 680 ه) از وى در كتاب تكملة إكمال الإكمال فى أنساب الرّجال، ص 10 (چاپ مجمع علمى عراق) ياد كرده و درباره او مى گويد:

«شريف نقيب عالم نسب شناس، در شب چهارشنبه آخر ماه جمادى الأولى به سال 525 ه. به دنيا آمد و در سال 588 ه. در مصر از دنيا رفت، در نزد پدرش و فقيه ابوالقاسم عبد الرّحمن بن جباب، و ابو طاهر عبد المنعم بن موهوب واعظ، و اديب ابو عبد اللّه محمد بن ابراهيم كيزانى قرائت كرده است».

وى از فقيه ابو محمد عبد اللّه بن رفاعة بن غدير فرضى و ديگران روايت كرده و در اسكندريه، حافظ ابو طاهر سلفى را ديده و از جدّم امام ابو الفتح محمود روايت شنيده و جدم نيز از او استماع روايت كرده است. بنا به نقل بسيارى از اساتيد ما وى به دمشق و حلب رفته و در آن جا نقل حديث كرده است. وى شعر نيكو مى سروده و در علم انساب تأليفات خوبى دارد.

ذهبى نيز در كتاب تاريخ الاسلام از او ياد كرده و در وفيات ذيل حوادث سال 588 درباره او مى نويسد: «وى در سال 525 ه. به دنيا آمده و نزد پدرش تحصيل كرده است.» سپس مى گويد: «مدّتى در مصر، نقابت اشراف را عهده دار بوده و كتاب

طبقات الطّالبيّين، كتاب تاج الانساب و منهاج الصّواب و ديگر كتابها را فراهم كرده و در عصر خود علامه نسب بوده است».

مى گويم: از جمله آثار وى كه ذهبى از آن ياد نكرده، بلكه مقريزى در الخطط نام برده عبارتند از كتاب النّقط لمعجم ما اشكل من الخطط او الخط كه نسخه خطى آن در كتابخانه ملى پاريس به شماره (4798) به همراه تعدادى رساله

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 587

در يك مجموعه موجود است. و كتاب الجوهر المكنون فى معرفة القبائل و البطون كه انساب عربها و هاشميان را در آن نام برده و بيشتر متأخران از آن مطالبى را نقل مى كنند و اين كتاب را نويرى خلاصه كرده و در نهاية الارب ضميمه كرده و از مؤلف با عنوان فاضل و بزرگوار ياد كرده است؛ به جلد دوّم، صفحه 272 مراجعه كنيد. و كتاب الروضة الانسية بفضل مشهد السّيدة النفيسة و كتاب التحفة الشريفة و الهدايا المنيفة درباره نسب پيامبر (ص). در اين كتاب، اولاد و عموها و جنگهاى پيامبر و ديگر مطالب مربوطه را نوشته است، و نسخه كتاب در كتابخانه خديويه مصر به طورى كه در فهرست چاپى سال (1308 ج 7 ص 407) آمده موجود است و نسخه ديگرى نيز در كتابخانه برلين به شماره (9511) ثبت شده است. و كتاب تحفة الانساب در علم نسب، كه يك نسخه از اين كتاب- به طورى كه در ج 5، ص 330 فهرست آمده- در كتابخانه از هريه مى باشد. و كتاب نزهة القلب المعنّا فى نسب آل المهنّا كه ابن مرتضى نسب شناس اين كتاب را به وى نسبت داده

است.

مى گويم: شرح حال وى در چندين كتاب آمده است، از جمله: صفدى در كتاب الوافى بالوفيات و ابن حجر عسقلانى در لسان الميزان ج 5، ص 74 و ابن تغرى بردى در النجوم الزاهرة ج 1، ص 42 و عماد اصفهانى كاتب در الخريده خريدة مصر ج 1، ص 117-.

قفطى در إنباه الرّواة، ج 2، ص 34 و نيز در كتاب المحمدون من الشعراء، كه نسخه خطى آن در كتابخانه ملى پاريس به شماره (3335) در كارت شماره 15 موجود است، از او نام برده است.

و شيخ قطب الدين موسى بن محمد يونينى (متوفاى 826 ه.) در كتاب خود (ج 3، ص 443) و ابن المرتضى نسب شناس مشهور در كتابش، و فاضل معاصر اسماعيل پاشا بغدادى در هدية العارفين، ج 2، ص 103 و فاضل معاصر زركلى در الاعلام، ج 6، ص 245 و ديگران از او ياد كرده اند.

قابل توجه است كه در كتابخانه كوبربلى از كتابخانه هاى استانبول، يك

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 588

نسخه از كتاب جمهرة نسب قريش از نسب شناس، زبير بن بكار، موجود است كه در پشت كتاب چنين آمده است: «به نقل ابو عبد اللّه زبير بن بكار زبيرى، به نقل احمد بن سليمان طوسى از وى و نقل ابو بكر بن شاذان از او، و نقل ابوذر عبد بن احمد هروى از او، و به نقل احمد بن عمر عذرى معروف به ابن دلانى از وى، و روايت محمد بن ابى نصر حميدى از وى، به نقل على بن حسين بن عمر موصلى، و به روايت شيخ ابو عبد اللّه محمد بن ابراهيم بن ثابت

كنانى از وى، و به نقل محمد بن شريف قاضى كامل ذى الحسبين، اسعد بن على جوّانى نسب شناس از او ...»

از اين عبارات بر مى آيد كه از جمله اساتيد محمد بن اسعد، همان شيخ ابو عبد اللّه محمد بن ابراهيم بن ثابت كنانى (متوفّاى سال 562) است كه اين نسخه، در سال 558 نزد جوّانى خوانده شده، و آن را گروهى نزد وى خوانده اند و به خط وى گزارشها نوشته شده، و اين نسخه خطى در آن كتابخانه به شماره (1141) نگهدارى مى شود.

99- شريف نسب شناس ابو جعفر محمد موسوى هارونى

نسب شناس نيشابورى فرزند على بن هارون بن ابى جعفر محمد بن هارون بن ابى جعفر محمد مناهكى بن جعفر وقار بن محمد بن احمد بن هارون فرزند امام موسى كاظم (ع).

وى نسب شناس، فقيه جليل القدر، مورّخ، عالم در فن رجال و فردى شايسته بود.

علامه ابو سعد عبد الكريم بن محمد شافعى مروزى در كتاب التّحبير فى المعجم الكبير، ج 2 چاپ ارشاد درباره او چنين مى گويد: «علوى فاضل عارف به انساب، كه در شناخت انساب مرجع ديگران بوده و به ادبيات آگاه بود. وى در تشيّع و گرايش به شيعه غلوّ داشته و حديث زيادى شنيده بود. من او را در نيشابور ديده بودم، او اجازه نقل حديثى برايم نوشت و يادآور شد كه روز شنبه سوّم ماه صفر سال 483 در نيشابور به دنيا آمده است. وى در واقعه غز و حمله به نيشابور در شوال سال 549 كشته شد.».

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 589

مى گويم: ابو جعفر، تأليفات زيادى دارد از جمله كتاب نهاية الاعقاب و الانساب كه دو نسخه از آن كه يكى خطى

و موقوفه در كتابخانه عمومى ما و ديگرى در كتابخانه امام على بن موسى الرّضا (ع) در خراسان- آن طورى كه در فهرست آن آمده است، وجود دارد، و كتاب نسب العلويّون نيشابور و كتاب نسب سادة ملوك بلخ و ديگر كتابها.

صاحب عمدة المطالب از كتابها و افادات وى بهره گرفته و بيهقى او را در كتاب خود ياد كرده و صفدى در الوافى بالوفيات و فاضل معاصر دكتر ناجى معروف در كتاب عروبة العلماء المنسوبين الى البلدان الأعجمية كه در سال 1396 در عراق به چاپ رسيده از او نام برده و تعريف مى كند و امام رازى در الشجرة المباركه، ص 101 و قاضى مروزى در الفخرى، ص 22 از او ياد كرده اند.

100- شريف ابو القاسم على، مشهور به قاضى صابر الونكى رازى

فرزند محمد بن نصر بن مهدى بن محمد بن على بن عبد اللّه بن عيسى بن احمد عقيقى پسر عيسى غضارة بن على بن حسين اصغر فرزند امام سيد السّاجدين (ع).

وى در روستاى ونك از روستاهاى شميران به دنيا آمد و قاضى آن جا بود، فضل و علم زيادى داشته و در علم انساب شاخص بود، در آن ديار مرجع بوده و جمع زيادى از وى استفاده كردند، از آن جمله؛ نسب شناس مجد الدّين محمد بن محمد بن مانكديم حسينى، وى مى گويد: «من او را در رى ديدم و در انجمن او حاضر شدم، و او نيز نزد ما مى آمد و در علم انساب بين ما چند ماهى از سال 526 مذاكراتى بود، و در آن جا از دنيا رفت، و در ونك دفن شد، آرامگاهش زيارتگاه است و به آن تبرك مى جويند.»

شيخ ابو الحسن بيهقى در اوايل كتاب خود،

درباره وى مى گويد: «در رى، سيد نسب شناس ابو القاسم ونكى حسينى» و بعد در فصل نسب شناسان علوى چنين مى گويد: «نسب شناس رى، قاضى صابر ونكى ابو القاسم على بن محمد بن نصر بن مهدى؛ نامبرده را من ديده ام و در رى همسايه ما بود، و من اين علم را از او آموختم».

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 590

101- شريف ابو جعفر مهدى حسينى مرعشى ساروى

فرزند اسماعيل بن ابراهيم، معروف به ناصر بن ابى حرب، ابراهيم بن حسين كه معروف به اميرك، فرزند ابراهيم بن على مرعشى بن عبد اللّه بن محمد بن حسن بن حسين اصغر فرزند امام سيّد الساجدين (ع) بود.

«وى مردى عالم، فاضل نسب شناس و محيط به اين علم بود. او در دهستان به دنيا آمد، در گرگان بزرگ شد، و در سارى از شهرهاى مازندران اقامت گزيد. از ابو يوسف عبد السّلام بن يوسف قزوينى در بغداد، و از ابو الحسين احمد بن محمد بن احمد بن جعفر ثقفى در كوفه، و از دانشمندان ديگر بلاد رواياتى شنيد. ابو سعد سمعانى صاحب كتاب الانساب و ديگران از قول وى روايت كرده اند. ولادت وى در ماه صفر سال 462. و وفاتش در ماه رمضان سال 539 ه. بوده است».

اين بود آنچه ابن اثير در كتاب اللّباب ج 3، ص 125 نقل كرده است.

صاحبان كتب رجال او را از دانشمندان نسب شناسى دانسته و از او استفاده كرده و به قول او اعتماد و استناد كرده اند.

102- ابو على جلال الدين كبير، عبد الحميد بن عبد اللّه تقى،

نسب شناس فرزند اسامة بن عدنان بن اسامة بن شمس الدين احمد بن على بن ابى طالب محمد بن عمر بن يحيى بن حسين نسب شناس، پسر احمد بن عمر بن يحيى بن حسين ذى الدّمعة بن زيد بن الامام سيد الساجدين (ع).

وى مردى جليل القدر، فاضلى برجسته، نسب شناسى محقق و پاكيزه اى شايسته بود كه در ضبط اصول و تحقيق در فروع بهره زيادى داشت، اخبارى مذهب و جامع انساب و اخبار بود.

در زمان كودكيش به خراسان سفر كرد، و پنج سال در آن جا ماند و به تحصيل علم

پرداخت، و از همان زمان، به مرتبه اى از علم انساب رسيد و چون وارد عراق شد، عهده دار ديوان نسب گشت و به جاى پدرش نشست و انساب را ضبط كرد و كتابهاى مشجّرات را نوشت.

ابن انجب مى گويد: «عبد الحميد نسب شناس چندين بار به بغداد آمد، كه

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 591

آخرين مرتبه آن در سال 597 ه. بود».

شمس الدين محمد بن تاج الدين على، معروف به ابن طقطقى از او نام برده و مى گويد: «علم نسب به او پايان گرفت. وى دانشمند، فاضل و محدّثى شايسته بوده و از بزرگان سادات و از اكابر علماى شيعه به شمار مى آمد. او از سيد اجلّ فضل اللّه راوندى و در نسب از ابن كلبون عباسى نسب شناس، به نقل از جعفر بن هاشم بن ابى الحسن عمرى از طريق جدش ابو الحسن على بن ابى الغنائم عمرى روايت مى كند. و سيد فخار بن معد موسوى (متوفاى سال 630) در كتاب الحجة على الذّاهب الى تكفير ابى طالب كه در سال 594 بر او قرائت كرده، و همچنين محمد بن جعفرى مشهدى در كتاب المزار الكبير در ذى القعده سال 580 از وى روايت مى كنند.

كتابهايى از جمله ازهار الرّياض المريعة در علم نسب از اوست، وى در سال 522 ه. به دنيا آمده و در سال 597 ه. از دنيا رفت، پيكرش را به نجف بردند و در آن جا دفن كردند.

103- شيخ ابو الحسن احمد بن محمد بن ابراهيم؛

از قبيله اشعرى و زادگاه و مسكنش يمن بود. شيخ نسب شناس مورّخ نجم الدّين، عمارة بن ابى الحسن على حكمى يمانى در كتاب تاريخ يمن، ص 1، چاپ مصر از

او نام برده و از او تعريف كرده و از قول او روايت كرده است. و درباره او و نسب شناس شيخ نزار مكّى چنين مى گويد: «كسى از آن دو تن آشناتر به ايام و نسب و اشعار مردم نبوده است». و از ايشان مطالبى درباره نسب نقل كرده است. و همچنين مورّخ شيخ عمر بن على بن سمرة جعدى يمانى در كتاب طبقات فقهاء اليمن، ص 184، چاپ مصر از او ياد كرده و از وى تعبير به «شيخ فقيه نسب شناس» مى كند. وى از تأليف كتاب الطّبقات، در سال 586 فراغت يافته است.

مى گويم: اين مرد بزرگوار شيعه مذهب، چندين كتاب در علم نسب دارد، از جمله كتاب اللّباب فى الأنساب كه خلاصه كتاب ديگر او به نام التّعريف بالانساب مى باشد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 592

نسخه اى قديمى از كتاب اللّباب در نزد ما موجود است كه در اوّل آن بصراحت نوشته است كه آن كتاب خلاصه چندين كتاب مانند: الاكليل همدانى و كتابهاى بلاذرى و ابن حبيب و ابن اسحاق و الجمهرة و الملوكى و جمهره زبيرى و ديگران است. و از كتاب اللّباب نسخه ديگرى در كتابخانه مصر، در بخش تاريخ به شماره (945) موجود مى باشد؛ مراجعه كنيد.

حافظ سيوطى در كتاب بغية الوعاة، چاپ قاهره، ص 154 از او نام برده و چنين مى نويسد: «خزرجى درباره او مى گويد: وى فقيه و عالم به احكام دين، حسابدان الغوى، نحوى، مورد اعتماد، ديندار و نسب شناس بود؛ در علوم مختلف كتاب نوشته و اللّباب فى الانساب و مختصر فى النّحو و ديگر كتابها از اوست.»

كاتب چلپى در كشف الظنون (ج 1، ص

420 و ج 2، ص 1540) از او نام برده و پس از ذكر نام و نسب او چنين مى گويد: «متوفاى سال (550 ه) كتابهاى انساب را در كتابش خلاصه كرده و بر شرح حال رجال مشهور بسنده نموده و پس از خلاصه كردن، نام آن را اللّباب نهاده است».

مى گويم: در سال تشرفم به زيارت آستانه رضويه، يعنى سال 1354 ه نسخه اى از كتاب مزبور را در كتابخانه مولا امام رضا (ع) ديدم. اين كتاب را از چندين كتاب در انساب- همان طورى كه خود در مقدمه كتاب مى گويد-: مانند كتاب احمد بن جابر نسب شناس كه در چهل جلد است و كتاب الاكليل همدانى نسب شناس و ديگران، خلاصه كرده است.

اسماعيل پاشا بغدادى در كتاب هدية العارفين ج 1، ص 85 نيز از او نام برده و صريحا مى گويد: «وى نسب شناس بوده است».

104- شريف آدم طائفى حسنى پسر على بن محمد بن زيد

بن عبد اللّه بن حسن بن عبد اللّه بن حسن مكفوف ينبعى كه او فرزند على بن حسن مثلّث بن حسن مثنّى فرزند امام حسن مجتبى (ع) است.

علامه بيهقى صاحب كتاب لباب الانساب از او ياد كرده و پس از تعريف زياد مى گويد: وى از معاصران است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 593

بارى، وى ابتدا ساكن طائف بود و به اولاد او سادات طايفى و گاهى سادات آدمى مى گويند و بيشتر بازماندگان او در نواحى بيهق و نيشابور، بيزه، سبزوار و جوين هستند و توجه داشته باشيد كه نسب بيشتر حسنى ها كه در آن ديار زندگى مى كنند به او مى رسد.

سيد امين در كتاب اعيان الشّيعة از او نام برده و تعريف زيادى كرده است آن گاه گفته: وى

نسب شناس و شيعه بوده است.

105- ابو على حسن بن على بن محمد بن ابراهيم بن احمد قطّان مروزى بخارى؛

سيوطى در كتاب البغيه از قول ياقوت نقل مى كند: «وى مردى فاضل و عالم به لغت و ادب، طبّ و علوم پيشينيان كه امروز متروك گشته، بوده است و استاد بزرگ و محترمى بوده كه به بسيارى از علوم احاطه داشته و امتياز او در علم پزشكى بود؛ و در هر رشته اى نوشته اى دارد كه بازمانده و نوشته هاى او بين مردم مرو، مشهور است.» تا آن جا كه مى گويد: «وى تصنيفاتى دارد؛ از جمله العروض، مشجر نسب آل ابى طالب و كتب ديگر. تولدش در مرو، به سال 465 ه.

بوده است سپاه غز در زمان اشغال مرو او را با جمع ديگرى دستگير كردند او به دشنام ايشان پرداخت و آنها به دهانش خاك مى كردند، تا اين كه در سال 548 ه. در دهه دوم ماه رجب از دنيا رفت.» و بيهقى نيز تاريخ وفات او را در تاريخ الحكماء ص 156، چاپ دمشق، همين طور نوشته است.

ظهير الدين بيهقى در كتاب تاريخ الحكماء، ص 156 درباره او مى گويد:

«عين الزّمان حسن قطّان مروزى از شاگردان اديب ابو العباس لوكرى بود، وى طبيب، حكيم، مهندس و اديب بود، طبع شعر داشت، و داراى تصنيفاتى است، از جمله كتاب كيهان سياحت، در هيئت، كتابى در عروض و كتاب الدّوحه در انساب و رسائلى در طب. بيشتر معالجات وى از راه كم خوردن و خوب خوردن بود، و چه بسا مريض را از خوردن غذايى كه خاصيت دارويى دارد منع مى كرد تا چه رسد به خوردن غذا».

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 594

مى گويم: بيهقى در لباب الانساب از كتاب الدوحه

مطالب زيادى نقل كرده و همچنين به اين كتاب اعتماد و اطمينان داشته است. و نيز نسب شناس مروزى در كتاب خود الفخرى و ديگران مطالب زيادى از آن كتاب نقل كرده اند.

106- شيخ مشهور به ابن فندق بيهقى على بن ابى القاسم زيد

بن محمد بن ابى على حسين بن ابى سليمان بن ايوب بن حسن بن احمد بن عبد الرّحمن بن حسن بن عبد الرّحمن بن عبيد اللّه بن عمر بن حسن بن عثمان بن ايوب بن خزيمة بن محمد بن عمارة بن خزيمة بن ثابت ذى الشهادتين صحابى رسول خدا (ص). وى صاحب كتاب اللّباب فى الانساب يعنى همين كتاب است . شرح حال ابن فندق به طور مفصل در پايان همين رساله خواهد آمد.

107- علامه موفق الدين ابو محمد عبد اللّه بن احمد بن محمد بن قدامة بن مقدام بن نصر جماعيلى دمشقى.

وى مردى فقيه، مفسّر، محدّث، اصولى، اديب، شاعر و نسب شناس بوده و در بيشتر علوم دست داشته است و از اساتيد زمان خود بوده است.

از گروهى از مشايخ عصر خود، از جمله: هبة اللّه دقّاق، ابن بطّى، سعد اللّه بن نصر بن سعيد دجاجى، شيخ عبد القادر گيلانى، ابن تاج القرّاء، ابن شافع، ابو ذرعه، يحيى بن ثابت، مبارك بن خضير و ديگران استفاده كرده است. و جمع زيادى از بزرگان آن عصر از جمله برادر زاده اش شيخ شمس الدّين عبد الرحمن مقدسى و ابراهيم بن عبد اللّه مقدسى، جمال الدين عبد اللّه بن عبد الغنى مقدسى دمشقى، عبد الرحمن بن سالم انبارى، ابن دبيثى، ضياء الدّين مقدسى، ابن خليل، منذرى، عبد العزيز بن طاهر بن ثابت بن خياط مقرى و ديگران از قول او روايت كرده اند.

وى در علوم مختلف اسلامى تأليفاتى دارد از جمله: المقنع فى فقه الحنابلة، العمدة در فقه حنبلى براى شخص مبتدى، الكافى در فقه حنابله، النغنى در فقه،

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 595

چند مجلّد مطبوع، مختصر الهداية، روضة النّاظر در اصول فقه، مختصر علل الحديث، قنعة الأريب فى الغريب، البرهان فى مسألة

القرآن، مسألة الغلو، كتاب التّوابين فى الحديث، تحريم النّظر فى كتب اهل الكلام، لمعة الاعتقاد الى سبيل الرّشاد، التبيين فى انساب القرشيّين كه چندين بار به چاپ رسيده است، و كتاب الاستبصار فى نسب الانصار و ديگر كتابها.

وى در روستاى جماعيل، يكى از روستاهاى نابلس فلسطين در ماه رمضان سال 541 ه. به دنيا آمد و در روز عيد فطر سال 620 ه. در منزل خودش در دمشق از دنيا رفت و جنازه اش را به كوه قاسيون بردند و در آن جا دفن كردند.

108- علامه حافظ، تاج الاسلام، ابو سعد عبد الكريم بن حافظ تاج الاسلام

معين الدين ابى بكر محمد بن علامه ابى المظفّر بن محمد بن عبد الجبار بن احمد بن محمد بن جعفر تميمى سمعانى مروزى.

وى از جمله مشاهير علما در علم نسب و براى كسب علوم بسيار علاقمند و كوشا بود، به بيشتر شهرها جهت كسب علوم متداوله در آن روزگار، مسافرت كرد.

سبكى مى گويد: «وى به نقل حديث و شنيدن روايت توجه خاصى داشت مسافرتهاى زيادى كرد، بسيارى از شهرهاى خراسان، اصفهان، ماوراء النّهر عراق، حجاز، شام و طبرستان را در نورديد و از بيت المقدس موقعى كه در دست نصارا بود ديدن كرد و دوبار سفر حج رفت».

وى ضمن مسافرتهايش از جمعى از دانشمندان مشهور استفاده علمى برده است، همان طورى كه ابن نجار مى گويد: «از كسى شنيدم كه تعداد استادهاى وى به هفت هزار تن مى رسد و اين تعداد استاد را هيچ كس نداشته است». وى در نيشابور از ابو عبد اللّه فراوى و زاهر شحامى و در اصفهان از حسين بن عبد الملك خلال و سعيد بن ابى الرّجاء و در بغداد از ابوبكر محمد بن عبد الباقى انصارى و

در كوفه از عمر بن ابراهيم علوى استفاده كرده است.

و از عموى بزرگ خود، ابو محمد حسن بن ابى المظفّر سمعانى و عموى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 596

كوچكش ابوالقاسم احمد بن منصور سمعانى استفاده برده است. و گروهى از علماى مشهور نيز از او استفاده برده اند از جمله فرزند وى عبد الرّحيم مفتى مرو، ابو الفتح محمد صائغ و ابو روح عبد المعزّ بن محمد هروى.

ابو سعد، تصنيفات و تأليفاتى در علوم مختلف دارد كه اسامى آنها را ابن نجّار به خط خود وى نقل كرده است: الذّيل على تاريخ الخطيب، تاريخ مرو، ادب الطّلب، الاسفار عن الاسفار، الاملاء و الاستملاء، معجم البلدان، معجم الشّيوخ، تحفة المسافر، الهداية، عزّ العزلة، الادب و استعمال الحسب، المناسك الدّعوات، الدّعوات النّبوية، غسل اليدين، افانين البساتين، دخول الحمّام، الأنساب و ديگر كتابهايى كه او بر شمرده و شمار آنها زياد است.

از بهترين كتابهاى وى كه من از آن استفاده كرده ام، كتاب مشهور وى:

الانساب است كه چندين مرتبه در چند جلد به چاپ رسيده است، چاپ اوّل در يك جلد پر حجم، چاپ دوم در چند جلد، توسط نظام ملك حيدر آباد دكن و چاپهاى سوم و چهارم از انتشارات بيروت. ابن اثير اين كتاب را خلاصه كرده و مستدركى بر نواقص آن كتاب، به نام اللّباب نوشته است و حافظ سيوطى نيز اللّباب را خلاصه كرده است كه آن خلاصه نيز در قاهره به چاپ رسيده است.

ابو سعد، در شعبان سال 506 متولد و در سال 562 در مرو وفات يافته است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 597

قرن هفتم

109- شريف بزرگوار سيّد قريش ابو محمد علوى حسينى مدنى،

يعنى ابن سبيع بن مهنّا

بن سبيع بن مهنّا ابو عمارة بن ابى هاشم داوود بن امير ابو احمد قاسم بن عبيد اللّه ابو على بن طاهر ابوالقاسم بن يحيى نسب شناس ابو الحسين بن حسن بن جعفر حجّت بن عبيد اللّه اعرج بن حسين اصغر فرزند امام سيد السّاجدين (ع).

وى از جمله مشاهير عصر خود در تمام علوم بويژه در علم شريف نسب و كنيه اش ابو محمد بود و در بغداد سكونت داشت.

سيد محمد مرتضى زبيدى واسطى در كتاب تاريخ عروس ج 4، ص 338 از او نام برده و چنين مى گويد: «ابو محمد مدنى در بغداد از ابو الفتح بن بطى و ابن نقور و ديگران استفاده كرده است».

ابن صابونى نيز در كتاب تكملة اكمال الاكمال ص 326 از او نام برده و پس از توصيف وى به نسب شناسى مى گويد: «وى در بغداد از ابو الفتح محمد بن عبد الباقى بطّى و ابو طالب بن حضير و ابو بكر بن نقور و على بن ابى سعيد خباز و ابو محمد عبد اللّه بن احمد بن خشاب و ديگران حديث شنيده و از ايشان روايت كرده است و چندين بار به من اجازه نقل حديث داده و تولدش در ماه شعبان سال 541 ه. در مدينة الرّسول بوده است.»

حافظ ابو عبد اللّه محمد بن نجار از او نام برده و از روى خط وى نقل كرده

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 598

است كه در سال 539 به دنيا آمده و در شب جمعه بيست و پنج ذى الحجه سال 620 از دنيا رفته و در حرم امام كاظم (ع) دفن شده است.

مورّخ ابن دبيشى نيز

از او نام برده و مى گويد كه او خود از وى حديث شنيده و از قول او نقل كرده است. و همچنين حافظ ذهبى در كتاب تاريخ اسلام از او ياد كرده و وفات او را سال 620 ه ذكر كرده است.

صفدى در كتاب الوافى بالوفيات؛ ج 6 پس از شرح نسب مطالبى دارد كه خلاصه آن چنين است: وى از مردم مدينه منوره بوده و در كودكى به بغداد آمد و ساكن آنجا شد تا وقتى كه در سال 620 از دنيا رفت، وى كتابهايى دارد از جمله كتاب فضل العقيق و التّختّم به.

مى گويم: در كتابخانه ظاهريه دمشق كتابى خطى درباره فضيلت اهل كوفه تأليف شريف ابو عبد اللّه محمد بن على بن حسن بن عبد الرحمن حسنى موجود است كه بر اين سيد خوانده شده و در پايان آن اجازه اى به خط وى به اين شرح آمده است: «تمام اين بخش و ما بعد آن را تا آخر كتاب در نزد شيخ صالح ابو طالب مبارك بن على بن خضر صيرفى در چندين جلسه خواندم كه آخرين جلسه در روز سه شنبه دهم رجب سال 560 ه. بود. و همسرم و فرزندانم از جمله محمد، آمنه و فاطمه و دوستم فتوح بن جعفر بن طوزى عجان آن را همراه من شنيدند. و اين روايت را به نقل از حافظ ابو الغنائم محمد بن على بن ميمون نرسى معروف به أبى، از مصنّف كتاب، شريف ابو عبد اللّه محمد بن على بن حسن بن عبد الرّحمن حسنى از اساتيدش، نقل كرده و قريش بن سبيع بن مهنّا علوى حسينى مدنى، با حمد خدا و صلوات

و سلام بر سيد ما محمد، پيامبر و خاندان او نوشته است.»

در كتابخانه عمومى و موقوفه اى ما نسخه اى عكسى از اين كتاب موجود است، و از اين اجازه به دست مى آيد كه از جمله كسانى كه ابو محمد علوى از قول آنها روايت كرده شيخ ابو طالب مبارك بوده است.

اوصاف وى را ابن عبد البر در كتاب الاستيعاب و ابن سعد در المختار من طبقات الحنفيّة و ابن عنبه در العمده و عميدى در مشجّره و ديگران نقل كرده اند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 599

110- شريف عزّ الدين ابو القاسم احمد نسب شناس حسينى حلبى مصرى

نقيب اشراف فرزند محمد بن عبد الرّحمن بن حسن بن ابى المحاسن زهرة بن حسن بن ابى الحسن زهرة بن ابى المواهب على بن ابى سالم محمد بن محمد حرّانى بن احمد بن محمد صوفى ابن حسين حجازى بن اسحاق مؤتمن پسر امام جعفر صادق (ع).

ذهبى در كتاب العبر از او ياد كرده و گفته كه او حافظ و مورّخ بوده است. و ابن سيد النّاس، در پاسخهاى خود به مسائل ابن ايبك مى گويد: «سيّد امام حافظ نسب شناس.» تا آن جا كه مى گويد: «و نيز از پدرش نقل كرده است و فرزندان زيادى داشت. ابن ظاهرى و ديگران از او روايت كرده اند.» تا آن جا كه مى گويد:

«وى نقابت سادات اشراف و نظارت بر موقوفات مربوط به آنان را عهده دار بود، و آثار نيكو، و محبّت و قلب ستوده اى داشت، وى عالم به انساب سادات بوده و به ضبط احوال ايشان پرداخته است».

سپس مى گويد: «وى در شب سه شنبه ششم محرم سال 695 ه. وفات يافت». سيد امين نيز در كتاب اعيان الشيعه از او ياد كرده و

مى گويد: «وى نسب شناس مشهورى بوده است».

و همچنين مورخ شيخ جمال الدين يوسف اتابكى در كتاب منهل الصافى.

ص 145 از او نام برده است.

همين طور علامه نسب شناس لغوى سيد محمد مرتضى زيبدى در كتاب تاج العروس ج 3، ص 249 از او نام برده و صريحا مى گويد كه وى نسب شناس بوده است. و اضافه مى كند: «ما انساب او را در مشجّر بتفصيل نقل كرده ايم».

مى گويم: شريف عز الدّين از خاندان بنى زهره است كه معروف به فضل، ادب و نسب شناسى بوده و گروهى در ميان ايشان به داشتن نبوغ معروف مى باشند، از جمله: عالم و فقيه توانا سيد علاء الدين ابو الحسن على بن ابى ابراهيم، محمد بن ابى على حسن بن ابى المحاسن زهرة، و برادرش عالم سيد بدر الدين محمد، و پسرش سيد ابو طالب احمد شهاب الدّين، و سيد عزّ الدين

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 600

ابو محمد حسن. و ايشانند كه مولانا علامه حلّى اجازه مفصلى برايشان نوشته و در بين كتابها به اجازه بنى زهره معروف مى باشد.

از همين خاندان جليل است: سيد دانشمند مشهور، نقيب شهر حلب، ابو ابراهيم محمد بن جعفر بن ابى ابراهيم محمد بن ابى على حسن بن ابى المحاسن در سلسله نقباى اشراف.

از آن جمله است علامه نسب شناس سيد ابو طالب احمد امين الدّين ابو عبد اللّه محمد بن ابى ابراهيم محمد بن ابى على حسن بن ابى المحاسن زهره (متوفاى سال 794 ه.).

111- شريف نسب شناس عزيز الدين اسماعيل مروزى ازورقانى

فرزند حسين بن محمد بن حسن بن احمد ابى على شريف، نزيل مرو. وى نخستين كسى است از اين خاندان كه به مرو منتقل شد و

در آن جا فرزندانى داشت. مادرش ام احمد، دختر على بن حسن بن جعفر زكى است. (نقل از: اللباب).

بنا به آنچه در لباب آمده، وى فرزند محمد بن عزيز معروف به عزيزى پسر ابو جعفر حسين بن محمد ابو جعفر اطروش مقيم شهر مقدس قم كه معروف به ابن مسكان است و وى پسر على بن حسن زاهد- كه پسرانش نقيبان قم بوده اند- ابن حسين طواّف بن على ابو الحسن حارض- يا خارص- بن محمد ديباج بن الامام ابى عبد اللّه الصادق (ع) مردى علامه، نسب شناس، پر سفر، مورد اعتماد محدّث و فقيه بوده است.

بيشتر مورّخان و نسب شناسان از او ياد كرده اند.

سيوطى در بغية الوعاة، ص 194 به نقل از ياقوت مى گويد: «وى از همه مردم به علم نحو، لغت، فقه، شعر، اصول، انساب و نجوم داناتر، خوشخوى، سخى طبع و دوستدار غريبان بود، تنها كسى بود كه در شهر مرو علوم مختلف را نزد وى مى خواندند. وى با گستردگى علميش، متواضع بود، هيچ غريبى بر كسى جز او وارد نمى شد و هيچ كسى جز از او استفاده نمى كرد، وى در قضاوت، خوش برخورد بود، من خودم با او مجالست كردم و ديدم چنان است كه مى گفتند:

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 601

او را زيارت كردم، ديدم تمام مردم در يك مرد خلاصه شده و روزگار در يك ساعت و تمام فضيلتها در يك خانه فراهم آمده است.

است.

وى ادبيّات را نزد مطرزى و فقه را نزد فخر بن طيان حنفى و حديث را نزد ابو مظفّر سمعانى خوانده، و از گروهى حديث شنيده و كتابهاى زيادى در انساب تصنيف كرده است.

او در شب دوشنبه بيستم جمادى الآخر سال 572 ه به دنيا آمده است.»

خلاصه آن كه اين مرد از عجايب روزگار (در رشته نسب شناسى). بوده، تمام نوشته ها و جرائد مرو و بيشتر شهرهاى عراقين (عراق عرب و عجم) را جمع آورى كرده و در مرو قضاوت مى كرد. گاهى از او به نام شريف از ورقانى و گاهى مروزى و گاهى شريف ابو البركات و گاهى شريف اسماعيل قاضى و نيز مشهدى ياد مى كنند، نبايد تصور شود كه اينها نام چند نفر بوده است.

وى چندين كتاب نوشته است از جمله الفخرى فى انساب الطالبيّين- كه به خواهش فخر الدين رازى تأليف كرده است- و از اين كتاب بر مى آيد كه وى در علم كلام، حديث و تفسير، از جمله شاگردان رازى بوده است همان طورى كه رازى نيز علم نسب را نزد وى قرائت كرده است. و ما خداى تعالى را سپاس مى گوييم كه در اين ايّام موفق به چاپ و نشر آن كتاب با كمال دقت در تصحيح آن با اشراف فرزند گرامى ام حجة الاسلام حاج سيد محمود مرعشى، و بحمد اللّه فوق انتظار انجام گرفت.

از جمله كتاب بحر الانساب فيما للسبطين من الاعقاب كه دو مجلّد است، جلد اوّل درباره اولاد امام حسن (ع) و جلد دوم درباره اولاد امام حسين (ع) و هر جلدى در 35 دفتر با قطع بزرگ، نسخه اى از آن در كتابخانه زاويه ناصريه در «درعه» در ديار مغرب موجود بوده. و به نظر من همان نسخه از راه وراثت به حاج محمد جاه ناصرى مقيم قاهره انتقال يافته است- و اللّه اعلم.

فاضل معاصر فقيد سيد حسن قاسم

نسب شناس مصرى در نوشته خود به

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 602

داعى ياد آورد شده است كه وى به نسخه اى از آن كتاب دست يافته كه تاريخ كتابت آن سال 702 ه. مى باشد.

و از جمله آثار وى، پى نوشتى است بر سرّ الأنساب بخارى، كتاب حظيرة القدس فى النّسب در شش مجلد، كتاب بستان الشّرف در بيست مجلد، غنية الطالب فى نسب آل ابى طالب، الموجز فى النّسب، زبدة الطالبية، خلاصة العترة النّبوية فى انساب الموسوية، و المثلث فى النّسب، كتاب ابى الغنائم دمشقى مشجر، الطّبقات و وفق الاعداد فى النّسب و ديگر آثار.

وفات ابو طالب اسماعيل پس از سال 614 ه. است زيرا كه ياقوت در معجم الأدبأ بصراحت ملاقات خود را با اين سيد در همين سال در شهر مرو نقل كرده است.

گروه زيادى از شرح حال نويسان مانند ابن فوطى در تلخيص مجمع الآداب فى معجم الالقاب، ج 1 از بخش اول، ص 406، صفدى در الوافى بالوفيات ج 9 ص 108، شيخ نسب شناس مورّخ ابو عبد اللّه محمد بن طيّب بن عبد السلام قارى حسينى در كتاب لمحة البهجة العلية فى بعضى اهل النّسبة الصقليّه چاپ مغرب، از او نام برده اند.

نسب شناس مشهور سيد ضامن شد قم حسينى مدنى در كتاب تحفة الازهار، علامه شيخ على كاشف الغطاء نجفى از اساتيد روايت ما در كتاب الحصون المنيعة فى طبقات الشيعة، فاضل معاصر دكتر ناجى معروف در كتاب عروبة العلماء المنسوبين الى البلدان الاعجمية ج 2، ص 266 چاپ تهران و ديگران از او ياد كرده اند.

تفصيل شرح حال اين بزرگوار را در رساله ما؛ الضّوء البدرى فى

حياة صاحب الفخرى كه با كتاب الفخرى فى الانساب از همين شخص به چاپ رسيده بخوانيد.

112- شريف عبد الحميد بن ابى على فخار بن معد بن فخار موسوى حلى حائرى

و او پسر احمد بن محمد بن ابى الغنائم محمد بن حسين شبثى بن محمد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 603

حائرى بن ابراهيم مجاب بن محمد عابد فرزند امام موسى الكاظم (ع).

وى نسب شناس جليل القدر و فقيه برجسته و در علم نسب عالمترين مردم زمان بوده و در ساير علوم نيز دست داشته است، و نقابت مشهد شريف غروى (نجف) و كوفه را بر عهده داشته است.

سيد محمد مرتضى زبيدى در كتاب تاج العروس ج 3، ص 206 مى گويد:

«عبد الحميد نقيب نسب شناس از اساتيد ابو العلاء فرضى است».

اين سيد شريف از گروهى روايت كرده است، از جمله پدرش علامه نسب شناس سيد شمس الدّين فخار بن معد- آن طورى كه جوينى حموى شاگرد وى نقل كرده- در فرائد السّمطين مى گويد: «سيد امام نسب شناس زمان جلال الدين عبد الحميد ... از پدرش امام شمس الدّين شيخ شرف فخار بن معد روايت مى كند.» و نيز از علامه سيد مجد الدّين على بن حسن عريضى و از علامه شيخ يحيى بن محمد بن فرج سوراوى- كه اين راوى و ابن عريضى نام برده از ابن شهراشوب نقل كرده اند- به طورى كه سيد عبد الحميد مورد بحث در اجازه خود براى سيد عبد الكريم بن طاووس در پشت كتاب المجدى فى انساب الطالبيّين ابن صوفى نوشته است، مراجعه شود.

شريف عبد الحميد كتابهايى در علم نسب نوشته كه حسن بن سليمان بن خالد حلى در كتاب مختصر البصائر خود مطالبى را از آنها نقل مى كند. و شاگردش سيد احمد

بن محمد بن مهنّا عبيدلى در تذكرة الانساب از آن روايت كرده است.

وى در سال 619 ه. از دنيا رفت.

مى گويم: صاحب كشف الظّنون در جلد سوّم، صفحه 1069 مى نويسد:

«طبقات ثعلبى از شخصيت دينى عبد الحميد بن فخار بن احمد بن محمد موسوى نسب شناس (متوفاى سال 619 ه.) است كه در مجلد بزرگى پيش از اسنوى نوشته است.»

ليكن مطلب بر صاحبان الكشف و الهداية اشتباه شده آنجا كه از عبد الحميد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 604

توصيف به ثعلبى كرده اند با اين كه وى شريف فاطمى است، كه گاهى از او به «نيلى» و گاهى نيز به «حلّى» تعبير مى شود، اما ثعلبى نيست مگر اين كه توصيف به ثعلبى به اعتبار مادرش باشد كه وى از ثعلبى ها بوده است! و همچنين امر بر صاحب الكشف مشتبه شده كه از عبد الحميد با لقب علم الدين ياد كرده است. اين لقب مال پسرش مرتضى علم الدين است.

113- شريف على بن محمد بن رمضان بن على بن عبد اللّه بن مفرج

بن موسى بن على بن قاسم بن محمد بن قاسم رسى بن ابراهيم طباطبا ابن اسماعيل بن ابراهيم غمر بن حسن مثنّى پسر امام حسن مجتبى (ع).

وى علامه نسب شناس جليل القدر و بزرگوارى بود؛ نقابت علويان را در نجف و كربلا و حلّه عهده دار بوده و كتابهاى مشجّرى در نسب دارد.

علامه نسب شناس ابن عنبه داوودى در كتاب العمدة، ص 180 چنين مى نويسد: «نقيب نقيبان، تاج الدّين على بن محمد بن رمضان نامبرده، معروف به ابن طقطقى، مقدرات با او مساعد شد و بقدرى از اموال و باغ و زمين زراعتى فراهم كرد كه قابل شمارش نبود!»

«از جمله رويدادهاى عجيبى كه براى او رخ داد اين

بود كه در آغاز كار اراضى زيادى از املاك دولتى را زراعت كرد، وى در آن موقع رياست سرزمين فرات را بر عهده داشت و محصول غله را در خانه اى انبار كرد كه هنوز ناتمام بود و علاوه بر پرداخت حساب دولت مقدار قابل توجهى از غلات براى او مانده بود، قحطى سختى بين مردم افتاد، نقيب تاج الدين شروع كرد به فروختن غله ها، ابتدا با اموال معامله كرد و بعد در برابر آبروى مردم و سپس در برابر املاك غله مى داد، به طورى كه آن ترقى و گرانى، ضرب المثل شده بود، مردم مى گفتند: گرانى ابن طقطقى به اين خاطر كه هيچ كس چيزى براى فروش نداشت، جز او!»

«در گوشه اى از همان خانه سردابى زده بود كه از آن جا غله را بيرون مى آورد شبى براى رسيدگى وارد سرداب شد، متوجه شد كه چندين برابر اندوخته خود را فروخته است دستور داد تا راهروهاى آنجا را بررسى كنند، ديدند غله ها در جاى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 605

خود است و دانه ها از آنجا پراكنده مى شود و خواست تا آنجاها را ببندد نتوانست و پس از فروش اندكى- همان طورى كه عادت در چنين مواردى بر اين روال است- غلات تمام شد!»

كار او بالا گرفت تا اين كه به سلطان آباقا خان بن هلاكو نوشت تا صاحب ديوان را بر كنار كند و او را به جاى وى بگمارد، و به سلطان اموال زيادى وعده داد و ابراز علاقه عجيبى كرد. نامه به دست وزير شمس الدين جوينى برادر صاحب ديوان عطا ملك افتاد، كاغذى برداشت و چنين نوشت:

كم لى انبه منك

مقلة نائم يبدى سباتا كلّما نبهته

فكانك الطّفل الصغير بمهده يزداد نوما كلما حركته

چه بسيار اتفاق افتاد كه چشم خفته و خواب آلوده تو را بيدار كردم و هر چه من آن را بيدار مى كردم، باز خوابش مى برد! گويى كه تو كودك خردسالى در ميان گهواره اى كه هر چه آن را حركت دهند، بيشتر خوابش مى برد!

«نامه نقيب را نيز بهمراه اين كاغذ نزد برادرش فرستاد و صاحب ديوان را آماده ساخت و او تصميم گرفت كه گروهى را شبانه به سراغ صاحب ديوان بفرستد و اين گروه حمله بردند، و تا جايى رفتند كه گمان مى كردند مخفيگاه اوست، نقيب به آنها دستور داد صاحب ديوان را دستگير كرده و نزد او ببرند، اما صاحب ديوان همان لحظه بيرون شد و به سمت آن جا روانه گشت، و آن گروه را دستگير كرده و فرمان قتل آنها را صادر كرد و بر اموال، املاك و ذخاير نقيب مسلّط شد».

مى گويم: عبد الرزاق بن فوطى نقل كرده، مى گويد: «در سال 672 نقيب تاج الدّين بن رمضان بن طقطقى در بيرون حصار بغداد به قتل رسيد، گروهى از مردم حله بر او شوريدند و با شمشيرها او را زدند تا كشته شد ...»

114- شريف علّامه فخار بن معد موسوى حائرى.

قبلا شرح نسب وى در ضمن شرح حال پسرش شريف عبد الحميد گذشت. وى از فقهاى بزرگ روزگار

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 606

خود و علامه نسب شناس و مورّخ در اصول و فروع و جامع فضائل بزرگى و شرف بود، و خانواده فخار از بزرگترين خانواده هاى شريف بودند و به آنها خاندان آل فخار مى گفتند.

وى در نسب از استادش عبد الحميد بن تقى حسينى

نسب شناس- كه در پيش شرح حال او گذشت- و از پدرش معد بن فخّار و نيز از ابن ادريس حلى و شاذان بن جبرئيل قمى و يحيى بن بطريق- صاحب العمدة- و ديگران روايت كرده است.

پسرش عبد الحميد بن فخار و پدر علامه حلّى و سيد رضى الدين على و جمال الدين احمد پسران طاووس و صاحب شرايع- محقق حلى- و شيخ شمس الدّين عيينى و سيد بن زهره و ابن ابى الحديد شارح نهج البلاغه از او روايت كرده اند.

وى كتابهايى دارد از جمله: كتاب الحجة على الذّاهب الى تكفير ابى طالب، الرّوضه فى الفضائل و المعجزات و المقياس فى فضائل بنى العباس. از وى شرح حال مفصلى در بيشتر كتابهاى رجال و انساب آمده است.

115- ابو طاهر محمد بن عبد السّميع بن محمد بن كلبون عباسى بغدادى،

علّامه اى جليل القدر و نسب شناس كه در تنظيم شجره انساب مهارت داشته است، وى از خانواده اى معروف به نسب شناسى و تنظيم شجره انساب مى باشد.

ابن عنبه در كتاب العمده در ضمن سلسله روايت خود تا شريف عمرى نام وى را مى برد.

و شمس الدين محمد بن طقطقى نيز در ضمن اسامى كسانى كه انساب را به صورت مشجّر در آورده اند از او نام برده و مى گويد: «از جمله كاردانان ايشان ابن عبد السّميع خطيب نسب شناس است كه كتاب الحاوى را به صورت مشجر در بيش از ده جلد در قطع متوسّط درباره انساب مردم نگاشته و در نامه اى كه به يكى از خلفا نوشته به خط خود او چنين خواندم: اين بنده از مشجّرات و انساب و اخبار آنقدر فراهم كرده ام كه يك شتر جوان آن را نمى تواند ببرد.»

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 607

وى

در 25 شعبان سال 643 ه. در بغداد از دنيا رفت و جنازه اش به حرم حضرت على (ع) در نجف برده شد.

116- سلطان ملك اشرف عمر بن ملك مظفر يوسف بن ملك منصور عمر بن رسول؛

اصلا از تركمان غسانى و سومين پادشاه ال رسول يمن مى باشد. از آن رو به ايشان آل رسول مى گويند كه منسوب به فرستاده اى است به نام محمد بن هارون ابو الفتح بن رستم.

ملك اشرف، خود مى گويد كه نسب ايشان به جبلة بن ايهم مى رسد، بنا بر اين ايشان- به گفته خزرجى در العقود اللّؤلؤية- از نژاد عربند. وى مورّخى نسب شناس و مدعى پزشكى بود.

خزرجى نيز در العقود اللّؤلؤية مى گويد: «ملك اشرف در روزگار فرمانروايى خود به تحصيل علم پرداخت تا آن جا كه در تعدادى از فنون سرشناس شد و در ديگر علوم نيز دست داشت و كتابهاى زيادى تأليف كرد و فقه و حديث و نحو را خواند، امّا در انساب و طب به مقام بالايى رسيد و در علم هيئت كتاب نوشت».

مى گويم: اما توجه خاص او به علم انساب و فضيلت او در اين علم از كتابهايى كه تأليف كرده، آشكار مى شود. وى كتاب طرفة الاصحاب فى معرفة الانساب را نوشته كه كتاب ارزشمندى در نوع خود، و مشتمل بر اصول انساب عرب از قبايل غسّان و عدنان مى باشد و در سال 1369 ه. در دمشق به چاپ رسيده است. و كتاب تحفة الآداب فى التّواريخ و الانساب و جواهر التيجان كه در كتاب طرفه از آن مطالبى نقل شده است.

نواده اش ملك افضل در رساله خود از رساله اى به نام بغية ذوى الهمم تأليف جدش ملك اشرف، در علم انساب مطالبى نقل كرده است و از كتابها و رساله هايش نام

مى برد از جمله الجامع در پزشكى و كتاب ديگرى در اسطرلاب، اللباب در علم انساب، جواهر التّيجان و التبصرة در علم نجوم المغنى در دامپزشكى و ديگر كتابها. ملك اشرف در شب سه شنبه بيست و سوم ماه محرم سال 696 ه

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 608

از دنيا رفت.

مى گويم: كتاب الطرفة را اين جانب از قول محقق تيزبين شيخ عبد الواسع واسعى يمانى صاحب مزيل الحزن فى تاريخ اليمن و الدر الفريد فى الاسانيد از قول اساتيد روايى خود به اسنادى كه به مؤلف كتاب، ملك اشرف منتهى مى گردد، روايت مى كنم.

ابو مخرمه محمد بن طيب بن عبد اللّه بن احمد حميرى شيبانى در تاريخ عدن، فاضل معاصر اسماعيل پاشا در هدية العارفين، ج 1، ص 788، فاضل معاصر خير الدّين زركلى در كتاب الاعلام، ج 5، ص 232، فاضل معاصر عمر رضا كحاله (متوفاى سال 1409 ه. ق) در كتاب معجم المؤلفين ج 8 ص 6 و ديگران از او نام برده اند. و مى گويم: ميان ملك اشرف و حاكم با امر اللّه از آل عباس در مصر و ابونمى شريف مكه و عز الدّين جماز اعرجى امير مدينه و زين الدين كتبغا سلطان مصر، مكاتبات و مناظرات و مراسلاتى بوده است كه از آنها معلوم مى شود، اين مرد در علم انساب و پزشكى نابغه بوده و در زمان او پيرامون مدح و نكوهش افراد به او مراجعه مى كردند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 609

قرن هشتم

117- سيد شريف تاج الدين ابو عبد اللّه محمد

مشهور به ابن معيّه پسر جلال الدين ابو جعفر قاسم بن فخر الدين حسين بن جلال الدين قاسم بن زكى الدّين ابى منصور حسن نقيب بن

زكى الدّين «رضى الدّين» محمد بن ابى طالب حسن بن محسن بن حسين قصرى بن محمد بن حسين خطيب كوفه، ابن على معروف به ابن معيّة بن حسن بن حسين بن اسماعيل ديباج بن ابراهيم غمر بن حسن مثنّى بن امام ابى محمد الحسن المجتبى (ع).

علامه جهان در علم نسب، اعجوبه روزگار در احاطه به انساب علويان، كه مردى فقيه، محدث، اصولى و مفسّر بوده است.

وى از جمعى از علماى عامه و خاصه روايت دريافت كرده و نقل مى كند، از جمله: شيخ عبد العزيز بن جماعه، و تاريخ اجازه وى مربوط به سال 754 ه. است.

و از پدرش علّامه ابو جعفر قاسم و از علامه حلّى و پسرش فخر المحققين و سيد رضى الدّين حسينى آوى شهيد و سيد على بن عبد الكريم بن طاووس حسينى روايت مى كند. و از قاضى تاج الدين ابو على محمد بن محفوظ و سيد علم الدين مرتضى بن سيد جلال الدّين عبد الحميد و شيخ صفى الدين محمد بن سعيد و شيخ نجم الدين ابو القاسم عبد اللّه بن جلال مطالبى را نقل مى كند.

و همچنين از سيد جمال الدين يوسف بن ناصر بن حمّاد حسينى و سيد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 610

جلال الدين جعفر بن على و سيد صفى الدين محمد بن حسن بن ابى الرّضا علوى راوندى كاشانى و سيد صفى الدّين محمد ابى الحسن موسوى و جلال الدين محمد بن شمس الدين محمد بن احمد كوفى هاشمى و سيد كمال الدين حسن بن محمد آوى روايت مى كند.

و از شيخ امين زين الدين جعفر بن على بن يوسف بن عروه حلّى و شيخ مهذّب الدّين

محمود بن يحيى بن محمود بن سالم شيبانى حلى و سيد ناصر الدين عبد المطلب بن پادشاه الحسينى الخزرى، صاحب كتابهاى فراوان. و از شيخ كمال الدين على بن حسين بن حماد واسطى و سيد فخر الدين احمد بن على بن غرفة الحسينى و سيد مجد الدين ابى الفوارس محمد بن على اعرج الحسينى. و از سيد ضياء الدين برادر سيد عميد الدين پسران خواهر علامه حلّى و شيخ شمس الدّين محمد بن غزال مصرى كوفى. و از شيخ على بن احمد مزيدى حلى، همان كسى كه شاگردى او را نيز كرده است، و سيد عز الدين حسن بن ابى الفتح بن دهّان حسينى و شيخ جمال الدين احمد بن محمد بن حداد، و شيخ شمس الدين محمد بن على و شيخ قوام الدين محمد بن رضى الدّين على بن مطهر و ديگران روايت كرده است.

و گروهى نيز از او آموخته و روايت مى كنند؛ از جمله استاد ما شهيد اول و اجازه اى نيز از او دارد كه علامه مجلسى در جلد اجازات بحار نقل كرده است، و در اجازه شهيد به يكى از شاگردانش، از ابن شريف با اين عبارت تمجيد كرده است: «سيد عالم سعيد نسب شناس، اعجوبه زمان در تمام فضائل و آثار، تاج الدين ابو عبد اللّه محمد بن معيّه حسينى طاب ثراه».

شهيد نيز در مجموعه خود مى گويد: «قاضى تاج الدّين نقل مى كند: وقتى كه پدرم به من اجازه مى داد، به من كاغذى داد و گفت: بنويس، وقتى كه قلم را به دست گرفتم، گفت دست نگهدار، تو نمى دانى قلمت تو را به كجا مى برد.

سپس اضافه كرد: استاد من وقتى كه مى خواست

به من اجازه نقل حديث دهد همين كار را كرد و استادم به من همين حرف را زد و اين بزرگوار چندين بار به

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 611

من اجازه داد و به پسرم ابو طالب محمد و ابو القاسم على در سال 776 ه. پيش از مردنش اجازه نقل روايت داد و دستخط وى در نزد من گواه اين مطلب است ...» و از جمله شاگردان ايشان صاحب كتاب عمدة الطالب، ابن عنبه داوودى است.

وى دوازده سال همراه استادش ابن معيه بوده و از او استفاده مى كرده و درباره او در كتاب العمده مى گويد: «علم انساب در زمان وى به او ختم شد.» تا آنجا كه مى گويد (خلاصه گفتارش): «در شهرهاى عراق نسب شناسى نماند مگر اين كه از او بهره ها برد.»

و نيز از جمله شاگردانش سيد على بن عبد الحميد حسينى نسب شناس است وى داماد ابن معيه بود كه با يكى از دخترانش ازدواج كرد و بدون اولاد از دنيا رفت.

از جمله كسانى كه در اواخر عمر ابن معيه از وى روايت كرده اند، اولاد استاد ما شهيد اوّل، يعنى شيخ ابو طالب محمد، شيخ ابو القاسم على و ام حسن بانوى اساتيد دختر شهيد است و از وى اجازه نامه اى به خط خود دارند كه استاد ما شيخ حر عاملى آن را ديده است، همان طورى كه از مجموعه شهيد قبلا نقل كرديم.

از قلم شريف آثار گرانبهايى تراوش كرده است از جمله: كتاب هداية يا نهاية الطالب فى نسب آل ابى طالب كه علامه نسب شناس سيد ضامن بن شدقم در كتاب تحفة الازهار خود بصراحت از آن

نام برده است، و همچنين صاحب عمدة الطالب آن را نام برده و مى گويد دوازده مجلّد است.

و كتاب تذييل الاعقاب فى الانساب و الثمرة الظّاهرة من الشجرة الطّاهرة در چهار جلد، و كتاب سبك الذّهب فى شبك النّسب در انساب كه من نسخه اى از آن را در كتابخانه علامه شيخ على بن محمد رضا نواده شيخ اكبر كاشف الغطاء نجفى ديده ام.

و كتاب الرجال در دو مجلد، و كتاب اخبار الامم در تاريخ، بيست و يك جلد و كتاب كشف الالتباس فى نسب آل عباس و رساله الابتهاج فى علم الحساب. و كتاب منهاج العمّال فى ضبط الاعمال و كتاب الحدود الزّينبيّة و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 612

الفلك المشحون فى انساب القبائل و البطون و كتابهايى ديگر در فقه، حساب، انساب و ديگر فنون.

مى گويم: معيّه- به ضم ميم، فتح عين بى نقطه و ياء دو نقطه در پايين و مفتوح بر وزن سميّه- بر تاج الدين و ديگر افراد اين خاندان اطلاق مى گردد، زيرا جدّ ايشان ابو القاسم على، مادرش زنى به نام معيّه بوده است- آن طورى كه من از استاد سيد رضا موسوى نسب شناس بحرانى نجفى مشهور به ابن صائغ (متوفاى 1339 ه.) شنيدم- و اين زن از خاندان انصار و از مردم بغداد بود.

ابن معيّه در هشتم ماه ربيع الثانى سال 776 ه. در شهر حلّه از دنيا رفت و پيكرش را به نجف اشرف بردند و در اطراف حرم شريف به خاك سپردند آن طورى كه در مجموعه شهيد اول به نقل از وى آمده است- شرح حال او را بيشتر تذكره نويسان علم رجال و نسب آورده اند؛

مراجعه كنيد.

118- شريف نسب شناس سيد امين الدين يا عز الدّين،

ابو طالب احمد بن ابى عبد اللّه محمد بن ابى ابراهيم محمد بن ابى على حسن بن ابى المحاسن زهرة بن حسن بن ابى الحسن زهرة بن ابى المواهب على بن ابى سالم محمد بن محمد حرّانى بن احمد بن محمد صوفى ابن حسين حجازى بن اسحاق مؤتمن پسر امام جعفر صادق (ع).

وى محدّث، فقيه، مفسّر، نسب شناس، مورّخ و عالم به علم رجال بود.

حافظ ابن حجر عسقلانى در كتاب الدّرر الكامنة فى اعيان المأة الثامنة شرح حال او را آورده است كه خلاصه آن چنين است: «وى در ماه رجب سال 717 به دنيا آمد و در ماه صفر سال 794 ه. از دنيا رفت».

شيخ فخر الدين بن علّامه حلى در اجازه نامه خود به وى چنين مى نويسد:

«اجازه دادم به مولايم آقاى طاهر اعظم، مفخر خاندان طه و ياسين، سرور آل ابى طالب و شرف خانواده نبوّت، فخر عترت علوى، امام اعظم، افضل علماى عالم، اعلم فضلاى بنى آدم، امين الدين ابى طالب، احمد بن محمد بن زهره حسينى». و تاريخ آن در 24 ربيع الاول سال 756 ه. است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 613

سيد نسب شناس بدر الدّين حسن بن على بن حسن بن على بن شدقم حسينى مؤلف كتاب زهر الرّياض و زلال الحياض در شرح حال علما از وى روايت كرده است.

نواده اش، نسب شناس سيد ضامن بن شدقم بن حسن حسينى مدنى در كتاب تحفة الازهار خود از او روايت كرده و او را بسيار ستوده و در مديحت او سخن را به درازا كشانده است.

و نيز استاد ما سيد محسن امين در كتاب اعيان الشيعه

خود از او ياد كرده كه خلاصه آن چنين است: وى از بزرگان سادات فاضل و از علماى برجسته آل عترت بوده و در علم نسب دست داشته و از جمله اساتيد استاد ما شهيد اوّل بوده است.

119- سيد شريف ابو الفضل، احمد بن محمد بن مهنّا

بن حسن بن محمد بن مسلم بن مهنّا بن ابى العلاء مسلم بن ابى على محمد بن محمد اشتر بن عبيد اللّه بن على بن عبيد اللّه بن على بن عبيد اللّه بن حسين اصغر بن الامام سيد السّاجدين (ع).

وى علامه اى بزرگوار و نسب شناسى ماهر، و از فضيلت ادب بهره مند بود و در علم نسب دستى قوى داشت. نزد علامه نسب شناس ابو القاسم على بن عبد الحميد بن فخار بن معد موسوى قرائت كرده است.

عبد الرزّاق بن فوطى او را ياد كرده و از كتاب غاية الاختصار وى بر مى آيد كه ابن فوطى نزد وى شاگردى و از او روايت كرده است.

كتابهاى: الدوحة المطلّبية كه براى شريف عبد المطّلب بن شمس الدّين على نقيب بن مختار علوى حسينى تأليف كرد، و تذكرة الانساب يا التذكرة فى الانساب المطهّرة كه نسخه اى از آن در كتابخانه امام رضا (ع) موجود است و يك نسخه خطى نيز در كتابخانه عمومى و موقوفه ما نگهدارى مى شود، و كتاب وزير الوزراء و ديگر كتابها از وى است. وى در سال 675 ه. از دنيا رفت.

120- سيد شريف نقيب عبد المطلّب بن نقيب شمس الدّين على بن نقيب

ابى على حسن بن شمس الدين على بن عميد الدين محمد بن عدنان بن عبد اللّه عمر مختار بن ابى العلاء مسلم بن ابى على محمد بن محمد اشتر بن عبيد اللّه ثالث بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 614

على محدّث بن عبيد اللّه بن على صالح بن عبيد اللّه بن حسين اصغر پسر امام سيد السّاجدين (ع).

وى مردى عالم، فاضل و نسب شناس بود؛ خاندان بنى المختار از بزرگترين خانواده هاى محترم هستند و آنان به مقام نقابت نقيبان در

عراق نيز رسيدند. و شيخ محمد بن على گرگانى يكى از شاگردان علامه كتاب غاية البادى فى المبادى خود را به نام وى نوشته است و يك نسخه از اين كتاب در كتابخانه امام رضا (ع) ثبت است.

وى در آغاز كتاب مى گويد كه كتاب نامبرده را براى كسى نوشته است كه هرگاه معانى را ياد كنند وى محور و چرخ آن و اگر عدالت را نام ببرند او سرآمد و بلكه پادشاه آن است و يا تمام فضائل را بخواهند او گوهر و درّ نهفته آن است و يا اخلاق و صفات پسنديده را بجويند اوست كه از پستان آن شير خورده است و يا خوبيها را طالب باشند او اهل خوبى بوده و نيكى همه به او ختم مى گردد و يا از نسبش بجويند او استوانه نسب عترت و مولى الاعظم و مخدوم اعظم سيد نقباى عالم ... است.

و نيز عبد الرزّاق بن فوطى در معجم الاداب از او نام برده و او را توصيف و تجليل كرده و مى گويد: «وى از كتابهاى انساب آگاه و در همه علوم و آداب دست داشته است و استاد ما سيد امين عاملى نيز در اعيان الشيعه از او ياد كرده است؛ مراجعه كنيد.»

وى در سال 707 ه. از دنيا رفته است.

121- شريف سيد ابو جعفر محمد بن تاج الدين ابو الحسن على

معروف به ابن طقطقى علوى، نسب شريف وى قبلا در شرح حال پدرش- در قرن هفتم- گذشت.

وى در تمام فنون، علّامه بوده؛ مورخ و نسب شناس برجسته و سرپرستى نقابت علويان را بر عهده داشته است.

وى كتابهايى دارد از جمله: الفخرى فى الآداب السلطانيّة و الدول الاسلامية، كه به چاپ رسيده است و آن را

به والى موصل تقديم كرده و از نوشتن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 615

آن در سال 701 در موصل فارغ گشته است؛ كتاب تجارب السلف و اصيلى در انساب به صورت مشجّر، معروف به مشجّر اصيلى كه آن را براى اصيل الدّين حسن بن خواجه نصير الدين طوسى نوشته است، و دو نسخه خطى از آن نزد ماست، و يك نسخه عكس گرفته در كتابخانه عمومى موقوفه ما موجود است. از خداوند متعال توفيق مى خواهيم كه ما را در طبع و نشر آن يارى كند كه آن بهترين كتاب در نوع خود و مشتمل بر فوايد مهمّى از شرح احوال و تاريخ وفاتهاست، و كتاب الغايات نيز از اوست.

ابن طقطقى در سال 660 به دنيا آمده و در سال 709 و به قولى 702 ه. از دنيا رفته است. علامه قاضى نور اللّه حسينى مرعشى شهيد در كتاب مجالس المؤمنين و عبد الرّزاق بن فوطى در مجمع الآداب و استاد ما امين عاملى در اعيان الشيعه و ديگران در كتابهايشان نام او را آورده اند.

122- علامه كمال الدين ابو الفضل عبد الرّزاق بن احمد بن محمد

معروف به ابن فوطى بغدادى.

وى عالمى فاضل، مورخ، محدّث و نسب شناس بوده، بر گروه زيادى از مشاهير روزگار سرآمد شد، او كتاب مقامات را نزد موفق الدين ابو الفضل عبد القاهر بن محمد بن فوطى خوانده است.

نزد شيخ محقق خواجه نصير الدين طوسى شاگردى كرده و از او روايت نموده است، و در خزانه كتاب رصد خانه اى كه خواجه در مراغه- از شهرهاى ايران- بنا كرده بود، بهمراه وى بوده و از آن كتابخانه استفاده زيادى كرده است، زيرا در آنجا چهارصد هزار كتاب در علوم مختلف

اسلامى وجود داشته است.

بعدها به بغداد رفت و كتابدار كتابخانه مدرسه مستنصريه شد كه در آنجا هشتاد هزار جلد كتاب بوده و بيشتر عمر خود را در اين دو كتابخانه به سر برد و به خط خودش چندين كتاب ارزشمندى را كه در آن كتابخانه ها بوده استنساخ كرد.

وى براى كسب معارف و علوم از اساتيد حلّه مانند آل طاووس و آل مهنّا و ديگر علماى حلّه سفرى بدانجا كرد تا اين كه به گفته ذهبى در تذكره يكى از

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 616

علماى برجسته اى شد كه براى كسب علوم و معارف از همه جا نزد او مى آمدند.

ذهبى مى گويد: «ابن فوطى، دانشمند برجسته و استوار، محدث حافظ مفيد، مورّخ جهان و فرد فوق العاده عراق بوده است. و صاحب كتاب غاية الاختصار او را به فاضل و علّامه، توصيف كرده است.»

وى تأليفات زيادى در معارف و علوم مختلف دارد كه ذهبى آنها را در كتاب تذكره نام برده است، از جمله كتاب ارزشمند وى مجمع الاداب كه بر اساس معجم اسماء در معجم القاب مرتب كرده است و گاهى از اين كتاب به نام تلخيص مجمع الآداب تعبير مى كنند و در چند مجلد در دمشق چاپ شده است؛ و كتاب در رالا صداف فى غرر الاوصاف و كتابهاى الدرر النّاصعة فى شعراء اهل المأة السّابعة، التّاريخ على الحوادث، النسب المشجر، تذكرة من قصد الرّصد، بدائع التّحف فى ذكر من نسب من العلماء الى الصنائع و الحرف، الحوادث الجامعة و التجارب النّافعة الواقعة فى المأة السّابعة و ديگر كتابها.

ابن فوطى در روز هفدهم محرم سال 642 ه. در بغداد به دنيا آمد و

در سال 723 ه. از دنيا رفت.

123- شريف عبد اللّه بن ابى الحسن محمد مجد الدّين بن محمد علم الدين

بن ناصر بن محمد بن ابى الغنائم معمر بن ابى على عمر بن هبة اللّه تقى بن ناصر بن ابى الحسين زيد بن ناصر بن زيد الاسود بن حسين بن على كتلة بن يحيى بن يحيى بن حسين ذى الدّمعة بن زيد فرزند امام على زين العابدين (ع).

وى نسب شناس بوده و ابن عنبه در كتاب عمدة الطالب از او ياد كرده است.

124- شريف فخر الدين ابو المظفر محمد علوى بن على اشرف

بن محمد بن جعفر بن ابى القاسم هبة اللّه بن على بن حسن بن ابى القاسم بن محمد بن على بن محمد بن عبد اللّه بن حسن افطس بن على اصغر فرزند امام سيد الساجدين (ع).

ابن فوطى در كتاب مجمع الآداب فى معجم الالقاب از او نام برده و پس از نقل نسب او، خلاصه گفتارش چنين است: «من به سال 707 ه. در تبريز

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 617

خدمت او رسيدم. وى در عمارت مخدوم رشيد مقيم بود، براى من به خط خود، از اشعارش دفترى نوشت، او را از سال تولدش پرسيدم گفت: در سال 677 ه. در بغداد به دنيا آمده است. وى در نسب كتابى نوشته و در نزد نقيب آن را خوانده است، او را ديوانى است بسان بستانى در بيش از ده مجلد ...»

و نيز سيد امين عاملى در كتاب اعيان الشيعه، ابن عنبه در عمدة الطالب و عميدى در مشجر الكشّاف شرح حال او را آورده اند.

125- نسب شناس بزرگ شريف شمس الدين، ابو المحاسن محمد بن على

بن حسن بن حمزة بن ابى المحاسن محمد بن ناصر بن على اصم بن حسين بن اسماعيل بن حسين بن احمد بن اسماعيل بن حسين منتوف بن احمد بن اسماعيل ثانى بن محمد بن اسماعيل فرزند امام صادق (ع).

حافظ ابن حجر عسقلانى در صفحه 61 جلد چهارم الدرر الكامنة نيز نسب او را به همين ترتيب آورده است.

مى گويم: صحيح آن است كه بين احمد صاحب الشامة و اسماعيل ثانى واسطه اى وجود ندارد و سخن ابن حجر قابل توجه نيست، زيرا وى از علم نسب آگاهى ندارد، و پندارهاى واضحى در عبارات او موجود است كه بر مراجعانش پوشيده نيست.

خلاصه،

ابو المحاسن آيتى از آيات الهى در احاطه به علم نسب و تاريخ بوده است به طورى كه در كتاب الدّرر آمده است وى در سال 715 ه. به دنيا آمده و در آخر ماه شعبان سال 765 ه. از دنيا رفته است.

وى از گروهى روايت مى كند؛ از جمله: محمد بن ابى بكر بن احمد بن عبد الدائم و ابو محمد بن ابى تائب و ميدومى كه در مصر از او رواياتى را شنيده است.

شمس الدين تأليفاتى دارد از جمله كتاب العرف الذّكى فى النّسب الزّكى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 618

كه درباره نسب علويان نوشته شده، و كتاب الاكتفاء فى الضّعفاء و تذكرة العشرة يعنى صحاح، موطّأ و مسند شافعى و ابو حنيفه، و ذيل تذكرة الحفاظ ذهبى، و كتاب ترتيب كتاب الاطراف مزّى.

ابن فهد مكى در لحظ الالحاظ، صفحه 150، و سيوطى در ذيل تذكرة الحفاظ صفحه 364 از او نام برده اند از جمله تأليفات وى- بطورى كه شيخ محمد زاهد كوثرى در مقدمه ذيل تذكرة الحفاظ آورده است، كتاب الامتثال بما فى مسند احمد من الرّجال ممّن ليس فى تهذيب الكمال است.

و نيز از جمله تأليفات وى حاشيه بر كتاب العبر ذهبى است، و تعليقى نيز بر ميزان الاعتدال ذهبى دارد كه بسيارى از مطالب نادرست مؤلّف را در آن جا خاطرنشان كرده و نام جمعى را نيز بر آن افزوده است. و رساله اى در آداب ورود به حمام به نام الالمام دارد.

وانگهى پوشيده نماند كه وى جد سادات نقيبان شام است و از او فرزندانى باقى مانده، از جمله سيد على ابو القاسم نقيب دمشق.

و آنچه از برخى

كتابهاى نسب به دست مى آيد اين است كه نخستين كسى كه از خانواده او به مقام نقابت شام رسيده سيد ناصر است كه نامش در سلسله اجداد سيد شمس الدين آمد.

سيد محمد مرتضى زبيدى در تاج العروس شمس الدين را با عنوان حافظ نسب شناس و قاضى توصيف كرده است.

و نيز علامه شيخ ابو عبد اللّه شمس الدين محمد بن ابى بكر ناصر الدين شافعى (متوفّاى سال 842 ه.) در كتاب الرّد الوافر على من زعم انّ من سمّى ابن تيميه كافر صفحه 28 درباره وى مى گويد: «امام عالم عفيف حافظ ناقد ...»

126- شريف ادريس حسنى حمزى يمانى ابن على بن عبد اللّه بن حسن

بن حمزة بن سليمان بن على بن حمزة بن ابى هاشم حسن بن عبد الرحمن.

شوكانى در كتاب البدر الطالع مطالبى دارد كه خلاصه اش چنين است: وى مردى مورّخ و نسب شناس و علامه اى ذوفنون بوده، مدّتى كارگزار سلطان يمن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 619

جنوبى ملك مظفر رسولى شد، سپس او را ترك گفت، وى مؤلف كتاب كنز الاحبار فى الاخبار در چهار مجلد است كه آن را بر حسب سالها مرتب كرده و رويدادهاى هر سالى را با توجه خاصى به شرح حال رجال زيدى مذهب و سران ايشان، ذكر كرده و در سال 713 تأليف آن را به پايان رسانده است. وى كتابى در فضائل فاطمة الزّهراء (ع) و ديگر كتابها دارد. تا آنجا كه مى گويد: وفات وى در سال 714 ه. بوده است. (اين بود مطالب البدر الطّالع، مراجعه كنيد.)

مى گويم: حمزية گروهى از سادات يمن اند كه نسب ايشان به جعفر زكىّ فرزند امام على الهادى (ع) مى رسد، و از جمله ايشانند خاندان حوثى كه دانشمندان بزرگى

هستند. و از آن جمله است سيد ابراهيم بن عبد اللّه (متوفّاى بعد از سال 1200 ه.) مؤلّف كتاب نفحات العنبر بفضلاء اليمن الذّين فى القرن الثانى عشر (به شرح حال وى تا صفحه 17 از جلد اول كتاب نيل الوطر مراجعه كنيد).

و مى گويم: حمزى مذكور در اين جا از اولاد جعفر فرزند امام هادى (ع) نيست، نبايد غفلت شود؛ زيرا حمزى در كتابهاى مربوط به يمن برد و خاندان اطلاق مى شود.

استاد علامه ما در نقل طرق زيديّه سيد محمد بن محمد بن يحيى بن زباره حسينى يمانى صنعانى در كتاب ملحق البدر الطّالع فى اعيان القرن السّابع، صفحه 52، چاپ قاهره، به اين عبارت از او نام مى برد: اين سيد، علامه و در فنون مختلف وارد و نسب شناس بوده- تا آنجا كه مى گويد- وى مؤلف كتاب كنز الاحبار فى الأخبار است.

127- على بن عبد الحميد بن فخار بن معد بن فخار بن احمد

بن محمد بن ابى الغنائم محمد بن حسين شبتى بن محمد حائرى ابن ابراهيم مجاب بن محمد عابد پسر امام موسى كاظم (ع) ملقب به علم الدين مرتضى كه فردى علامه، فقيه، اديب و نسب شناس بوده است.

علامه عبد الرّزاق بن فوطى در كتاب مجمع الآداب خود مى گويد: «وى عارف به علم انساب بوده و به خط خود بر كتابهاى زيادى حاشيه نوشته است، و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 620

من به خط خود او در مجموعه اى از او كه سيد بزرگوار نقيب عالم صفى الدين محمد بن على بن طقطقى مرا بدان راهنمايى كرد، اين اشعار را خواندم:

طلاب العلى لا رغبة فى المكاسب تفرق مابينى و بين الحبائب

رعى اللّه قلبا لا يزال متيّماببيض المعالى لا بسود الذوائب

و من

طلب العلياء أطلع دونهاصباح المنايا فى دياجى الغياهب»

طالبان مراتب بلندى را ميلى به كسب و تجارت نيست، بين ما و كرمهاى شبتاب فاصله است خداوند آن دلى را مشمول عنايتش فرمايد كه همواره شيفته درخشش مقامات معنوى است نه دلبسته گيسوان سياه. و هر كه طالب مقام و مرتبه بالاست بايد مراتب پايين از بامداد آرزوها تا تاريكيهاى قبر- را پشت پا زند.

وى از پدرش، نسب شناس زمان، جلال الدين عبد الحميد- كه در نسب شناسان قرن هفتم نام وى گذشت- از جدش فخار روايت مى كند.

و نيز نسب شناس، تاج الدين محمد بن قاسم بن معيه از وى روايت مى كند:

(به طورى كه او خود در اجازه نامه اش به شمس الدين محمد بن احمد بن ابى المعالى موسوى نقل كرده است).

شهيد در كتاب اربعين، ص 26 چنين مى گويد: «حديث پنجم، حديثى است كه سيد علامه، نسب شناس، فخر سادات، تاج الدّين ابو عبد اللّه محمد بن سيد عالم جلال الدين ابى جعفر قاسم بن حسين بن قاسم بن حسن بن معيه ديباجى در نيمه شوال سال 753 ه در شهر حلّه، از استادش، سيد بزرگوار، نسب شناس، علم الدين مرتضى، على بن عبد الحميد بن فخّار موسوى از قول پدرش و از جدش، نقل كرد ...»

وى تا سال 705 زنده بوده و كتابهايى دارد، از جمله الانوار المضيئة فى احوال الامام المهدى (ع) و الدّر النّضيد فى مراثى الامام الشهيد و ديگر كتابها.

استاد ما، نورى در كتاب مستدرك خود و سيد امين عاملى در اعيان الشيعه و محقق خوانسارى در روضات و ديگران شرح حال او را آورده اند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص:

621

128- علامه ابو سليمان داوود بن ابى الفضل محمد بناكتى

متوفّاى سال 731 ه. نسب شناس، مورّخ ثقه مشهور.

وى تأليفاتى دارد از جمله: كتاب روضة اولى الالباب فى معرفة التّواريخ و الانساب كه در اين كتاب از پدرمان آدم ابو البشر شروع كرده و رويدادها و انساب را از زمان خود تا سال 712 ه. نقل كرده و آن را با نام سلطان علاء الدين ابو سعيد بن سلطان محمد اولى بيوخان بن سلطان ارغون خان مغول آغاز كرده است.

اين كتاب در نوع خود، بسيار سودمند و مأخذ مهم و مصدر اصلى كتاب جامع التواريخ رشيد الدين فضل اللّه طبيب است، من نسخه ناقصى از آن را ديدم كه بيانگر اطّلاعات بسيار منظّمى است درباره انساب.

در كتابخانه سلطان نظام شاه ملك حيدر آباد دكن نسخه كاملى از آن به شماره 494 در بخش تاريخ موجود است كه 379 صفحه دارد.

ناگفته نماند كه صاحب كشف الظّنون از اين كتاب با نام روضة اولى الالباب فى تاريخ الاكابر و الانساب نام مى برد، اما نام درست آن همان است كه گفتيم.

فاضل اسماعيل پاشا در هدية العارفين، ج 1، ص 360 از او ياد كرده و مى گويد: «وى از شعراى دربار سلطان غازان خان بوده و ديوان شعرى دارد و كتاب روضة اولى الالباب فى تاريخ الاكابر و الأنساب، از اوست».

129- سلطان ملك افضل عباس بن على ملك مجاهد بن داوود

بن يوسف بن عمر بن على بن رسول كه نام وى محمد و مشهور به رسول بوده است، از آن جهت كه خليفه عباسى او را به عنوان سفير به شام و مصر فرستاد، وى از اولاد جبلة بن ايهم مى باشد.

او از فضلاى ملوك و پادشاهان است، مردى محدّث، فقيه، نسب شناس، مورّخ، اديب، مفسر، كاتب، شاعر، پادشاهى

زيرك و بيدار و دور انديش، والا همّت و هوشيار، عارف به علوم ستاره شناسى، نحو، ادبيات، لغت و انساب و سيره عرب و پادشاهان بوده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 622

وى تأليفات نيكويى دارد از جمله: نزهة العيون فى تاريخ طوائف القرون. مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى ؛ ص622

رجى مى گويد: «كسى نظير اين كتاب و بر اين منوال ننوشته و كتاب بسيار سودمندى است».

از جمله كتاب العطا يا السّنية فى المناقب اليمنيّة كه مشتمل بر طبقات فقهاى يمن و بزرگان و پادشاهان و وزيران آن ديار است.

و از جمله كتاب نزهة الابصار فى اختصار كنز الاخبار، تلخيص تاريخ ابن خلّكان، بغية ذوى الهمم فى انساب العرب و العجم و انساب الاشراف فى بلاد اليمن.

در روز عيد فطر سال 1368 ه. در شهر مقدس قم كتابى از او درباره انساب قبائل عرب ديدم كه در آخر آن مختصرى از انساب بنى اسرائيل آمده بود. آن را در روز چهارشنبه ششم جمادى الثانى سال 773 ه. به پايان رسانده و از جدش ملك اشرف- كه قبلا نامش گذشت- روايت مى كند.

وى در روز جمعه، بيست و يكم ماه شعبان سال 778 ه. از دنيا رفت.

سيد حسنى مغربى فاسى در كتاب العقد الثمين ج 5، ص 94 از او نام برده و مى گويد وى نسب شناس بوده است؛ زركلى در الاعلام ج 4، ص 36 و فاضل چلپى در كشف الظّنون ج 2، ص 1142 و سخاوى در الاعلان بالتّوبيخ لمن ذمّ التّاريخ، ص 134 و فاضل اسماعيل پاشا در هدية العارفين ج 1، ص 437 و ديگران از او ياد كرده اند.

مهاجران آل

ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 623

قرن نهم

اشاره

شريف نسب شناس سيد عزّ الدّين ابو طالب حمزه دمشقى بن احمد بن على بن محمد بن على بن حسن بن حمزة بن محمد بن ناصر بن على بن حسين منتوف بن احمد بن اسماعيل ثانى ابن محمد بن اسماعيل فرزند امام صادق (ع).

فقيه، نسب شناس، مورّخ، متكلم و عالم به علم رجال.

حافظ سيوطى در كتاب نظم العقيان فى اعيان الاعيان، ص 106، چاپ نيويورك، از او ياد كرده و پس از بيان نسب وى خلاصه گفتارش چنين است:

وى در حدود سال 820 ه. به دنيا آمده و در نزد تقىّ بن قاضى شهبه و ديگران علم فقه آموخت و بر امثال و اقران خود فائق آمد.

از حافظ ابن حجر عسقلانى حديث آموخته و بر بعضى از نوشته هاى او تقريظ نوشته است. او علاقمند و حريص بر آموختن بود، كتابهايى را تأليف كرده است، از جمله: فضائل بيت المقدس و الايضاح شرح بر تحرير التّنبيه نووى، و استدراك بر خبايا الزّواياى زركشى. به نام بقايا الخبايا، الاوائل و المنتهى فى وفيات اولى النّهى، التّتمات على المهمّات، الألغازفى الفقه و الذّيل على طبقات ابن قاضى شهبه. ابو طالب در روز يكشنبه دوازدهم ربيع الآخر سال 874 ه. از دنيا رفت.

مى گويم: وى كتابهايى در انساب دارد از جمله: اشرف الانساب كه من نسخه اى از آن را به خط نواده اش در دست استادم (در علم نسب) سيد رضا

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 624

موسوى بحرانى غريفى نجفى صائغ ديدم.

131- شريف سيد حسن بدر الدّين مشهور به بدر،

نسب شناس فرزند محمد ناصر الدّين بن ايّوب نجم الدين بن حسين حصن الدّين بن ادريس نسب شناس پسر عبد اللّه بن محمد بن قاسم بن يحيى

بن يحيى بن ادريس بن ادريس مقيم مغرب فرزند عبد اللّه محض بن حسن مثنى پسر امام حسن مجتبى (ع).

وى مردى نسب شناس، علامه، محدّث، فقيه، مورّخ، شاعر و عالم به علم رجال بود.

سخاوى در كتاب الضوء اللامع، ج 3، ص 123 از او ياد كرده، و پس از نقل نسب وى، خلاصه گفتارش چنين است: «وى از وادى آشى مغربى و ميدومى مطالبى آموخت.» تا آن جا كه مى گويد: «وى تأليفاتى دارد از جمله:

كتابى خواندنى در آداب حمام كه دانشمندان آن زمان مانند بلقينى، غمارى و ابن مكين و ديگران بر آن تقريظ نوشته اند. گروهى از جمله برادر زاده اش، بدر الدين حسن بن محمد ناصر الدين بن ايوب نسب شناس از او دانش آموخته اند.» سپس مى گويد: «وى عارف به انساب اشراف بود، و مى گفت كه مادرش علوى حسينى است كه استاد ما- يعنى ابن حجر- نسب آن بانو و نسب وى را آورده است، و نيز مى گويد: مادر پدرش به نام صفيه خاتون دختر خليفه المستمسك باللّه محمد بن حاكم عباسى بوده است».

مى گويم: اين صورت نسب كه از قول او نقل كرديم با آنچه كه سيد مرتضى زبيدى صاحب تاج العروس در تعليقاتش بر كتاب بحر الانساب عميد الدين نجفى آورده، متفاوت است، به شرح حال برادر زاده اش سيد بدر الدين مراجعه كنيد.

وانگهى از سخن ابن حجر در الأنباء به دست مى آيد كه سيد حسن بدر الدّين مورد بحث نوه دخترى سيد نسب شناس حسن بن على بن سليمان حسنى است؛ (مراجعه كنيد). سيد حسن بدر الدين در زمان خودش به سيد نسب شناس معروف بوده است.

در كتابخانه ظاهريّه شام از نوشته هاى او كتاب

نزهة القصاد فى شرح

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 625

الاقتصاد لكفاية العقاد موجود است كه متنى منظوم درباره عقايد شهاب الدّين احمد بن عماد بن يوسف (متوفاى سال 808 ه) مى باشد.

وانگهى در فهرست كتابخانه ظاهريه، نام ايشان، حسين- به صورت مصغّر- و سال وفاتش 866 ه ضبط شده است، و اين با آن چه از سخاوى نقل كرديم موافق نيست، و ليكن در اين كه ايشان از بزرگان قرن نهم است ترديدى نيست.

و نيز فاضل مورخ اسماعيل پاشا بغدادى در كتاب هدية العارفين ج 1، ص 286 از او ياد كرده و خلاصه گفتارش درباره او چنين است: «مشهور به شريف نسب شناس و مهمان نواز بود، و تأليفاتى دارد از جمله: كتاب الجوهر المكنون فى القبائل و البطون و كتاب نفائس الدّرر فى فضائل خير البشر ...»

فاضل معاصر عمر رضا كحّاله متوفّاى سال 1408 ه. در كتاب معجم المؤلفين ج 3، ص 276 نام او را آورده است.

132- شريف سيد ظهير الدين بن نصير الدين بن على بن كمال الدين ابى المعالى

بن علّامه ذوفنون صاحب شمشير و قلم سيد قوام الدّين صادق، مشهور به مير بزرگ حسنى مرعشى بن كمال الدين احمد بن على مرتضى بن عبد اللّه بن محمد بن ابى هاشم بن ابى الحسن على نقيب طبرستان بن ابى عبد اللّه محمد بن ابى محمد حسن بركه- يادكه- ابن على مرعشى بن عبد اللّه بن محمد بن ابى محمد حسن بن حسين اصغر متوفّاى سال 157 ه. و مدفون در بقيع، پسر امام زين العابدين (ع).

علامه، مورّخ، نسب شناس، رياضى دان، و عالم در علم حساب و رجال.

تأليفات ارزنده و آثار مفيدى دارد، از جمله كتاب تاريخ طبرستان، كه در آن خاندان

والا و جد خويش مير بزرگ را نام برده و شرح سلطه آنان را بر طبرستان آورده است، و كتابى است در نوع خود ارزشمند، خوش عبارت، و خوش لفظ، مورد اعتماد مورّخان و نسب شناسان كه چندين بار در پترسبورگ و سه بار در تهران و جاهاى ديگر به چاپ رسيده است. در اين كتاب از گروهى از جمله پدرش سيد نصير الدين و ديگران روايت مى كند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 626

از جمله آثار وى كتاب تاريخ گيلان و ديلم است كه به اهتمام مستشرق؛ رابينو (متوفاى سال 900 ه) در رشت به چاپ رسيده است.

شرح حال وى در كتاب ريحانة الادب ج 4، ص 12 علّامه ميرزا محمد على خيابانى تبريزى و در آثار الشيعه، علّامه شيخ عبد العزيز جواهرى نجفى، و در الحصون المنيعة علّامه شيخ على بن محمد رضا بن موسى بن شيخ اكبر كاشف الغطاء و كتاب التّدوين فى جبال شروين اعتماد السّلطنه و مجالس المؤمنين علامه قاضى نور اللّه مرعشى شهيد، و در كتاب حبيب السّير و ديگر كتابها آمده است.

133- شريف سيد بهاء الدّين على بن غياث الدّين عبد الكريم بن عبد الحميد حسينى علوى حلّى نيلى،

نسب شريف وى به زيد شهيد فرزند امام سيد السّاجدين (ع) مى رسد.

وى مردى فقيه، نسب شناس، مورّخ، عالم به علم رجال، زاهد، پرهيزگار و ثقه بوده است. صاحبان كتب سيره، او را نام برده اند و از او تمجيد زيادى به عمل آورده اند، از جمله فاضل اسماعيل پاشاى بغدادى در كتاب هدية العارفين، ص 72، چاپ استانبول از او ياد كرده است.

عبارت وى چنين است: «اصل وى از نيل و ساكن نجف، معروف به نسب شناس شيعه اماميه بوده و در حدود سال 800 ه زنده

بوده است. كتابهاى الانصاف فى الرد على صاحب الكشاف، الانوار البهيّه فى الحكمة الشّرعيه، إيضاح المصباح لاهل الصلاح، الدرّ النّضيد فى تعازى الامام الشّهيد، سرور اهل الايمان فى علامات ظهور صاحب الزّمان، الجزاف من كلام صاحب الكشاف و السّلطان المفرّج عن اهل الايمان از اوست.»

علامه ميرزا عبد اللّه افندى اصفهانى در كتاب رياض العلماء و سيد امين عاملى در اعيان الشيعه و علامه خوانسارى در روضات الجنّات و علامه ميزا محمد على خيابانى تبريزى در ريحانة الادب نام او را آورده اند.

محدّث قمى، حاج شيخ عباس در كتاب الكنى و الالقاب ج 2، ص 94، پس از تمجيد زيادى از او مى گويد: «وى از جمله شاگردان فخر المحققين و شهيد اوّل

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 627

بوده، و از جمله كسانى است كه شيخ حسن بن سليمان حلى و ابن فهد حلى صاحب كتاب العدّه، از وى كسب علم كرده است».

134- شريف نسب شناس، احمد بن على بن حسين بن على بن مهنّا

بن عنبه اصغر بن على بن عبد اللّه بن محمد- كه از حجاز به عراق آمده بود- فرزند يحيى بن محمد بن داوود بن موسى ثانى پسر عبد اللّه بن موسى جون بن عبد اللّه محض بن حسن مثنى فرزند حسن مجتبى (ع).

وى علامه جليل القدر، نسب شناس، ثقه، پرهيزگار، فقيه، محدث و اديب بود. داماد سيد تاج الدين بن معيّه نسب شناس بوده است و در نزد وى دوازده سال شاگردى كرده و علم نسب و ديگر علوم را از او آموخته است.

احمد بن على از بزرگان علماى اماميه و در تمام علوم و فنون برجسته بوده است.

وى در سال 736 ه. براى انجام فريضه حج راهى حجاز شد و در

حجاز با شريف محمد بن محمود بن احمد بن رميثه در مكه ملاقات كرد، سپس در سال 776 ه. سفرى به ديار فارس كرد و وارد اصفهان شد، و در آن جا با نقيب شريف الدين حيدر بن محمد بن حيدر بن اسماعيل بن على بن حسن بن على بن شرفشاه بن عباد بن ابى الفتوح بطحانى حسنى ديدار كرد.

آن گاه در زمان امير تيمور گوركانى به سمرقند رفت و در آن جا با شريف علم الدّين عبد اللّه بن مجد الدين محمد بن نقيب علم الدّين على بن ناصر بن محمد بن معمر حسينى از بنى كتيله ملاقات كرد.

سپس در سال 776 ه. به هرات رفت و آن گونه كه خود در كتاب عمدة الطالب مى گويد قبر عبد اللّه بن معاوية بن عبد اللّه بن جعفر طيّار را زيارت كرد.

وى كتابهايى دارد از جمله كتاب عمدة الطّالب فى نسب آل ابى طالب كه در سال 814 ه بنا به درخواست جلال الدين حسن بن عميد الدين على بن نقيب نسب شناس ابو محمد حسينى نوشت، و اين كتاب تا كنون چندين بار در هند، نجف اشرف، قاهره، ايران و جاهاى ديگر به چاپ رسيده است و مختصر آن به نام

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 628

تحفة الطالب و كتاب بحر الانساب فى نسب بنى هاشم، مشجّر مى باشد و كتاب التحفة الجماليّة فى الانساب به فارسى كه نسخه خطى آن در كتابخانه عمومى وقفى ما موجود است. و كتاب الفصول الفخرية فى اصول البريّة و عمدة الطالب الكبرى كه به چاپ نرسيده است و يك نسخه كامل خطى و يك نسخه عكسى

از آن در كتابخانه عمومى موقوفه ما موجود است.

احمد بن على حدود سال 748 ه. به دنيا آمد و در هفتم صفر سال 828 ه.

در سن نزديك به هشتاد سالگى در شهر كرمان از دنيا رفته است.

شرح او را بسيارى از مورّخان و دانشمندان رجال و نسب شناسان آورده اند.

وى از شريف ابو الحسن عمرى به طريقى كه خود در پايان كتاب العمده نقل كرده (يعنى از استادش، تاج الدين ابن معيّه، از استادش علم الدين مرتضى. ابن جلال الدين عبد الحميد بن شمس الدين فخار بن معد موسوى و او از پدرش، از جدش از سيد جلال الدين، عبد الحميد بن تقى حسينى، از ابن كلبون عباسى از جعفر بن هاشم بن ابى الحسن عمرى نسب شناس و او از جدش شريف عمرى) روايت مى كند.

سيد امين عاملى در اعيان الشيعه و شيخ على كاشف الغطاء در الحصون المنيعة و مدرس خيابانى در ريحانه و ديگران از او نام برده اند.

135- شريف سيد حسن بن عبد بن احمد ركن الدين حسينى نسب شناس،

نقيب اشراف، وى علامه جليل القدر، نقيب، نسب شناس، برجسته در علم انساب و مشجّر نويس.

وى در نسب شناسى، كتاب الانساب را به صورت مشجر نوشته است، و در آن كتاب نسب اهل بيت و خلفاى بنى عباس و بنى فاطمه مصر و بعضى از قرشيها را مشجر كرده است.

اين كتاب در پنج فصل است: فصل اول در رابطه با تفاوت بين مشجّر و مبسوط؛ دوم در كيفيّت ثبوت نسب از نظر نسب شناسان؛ سوم، درباره طعن، قدح و غمز (از اصطلاحات نسب)؛ چهارم در اوصاف كسى كه عالم به علم نسب

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 629

است؛ پنجم در شرح حال جمعى

از نسب شناسان مشهور. و آخرين كسى را كه نام برده است، شريف ابو الحسن عمرى مؤلف كتاب المجدى فى انساب الطّالبيّين است.

او اين كتاب را براى فرزندش تأليف كرده و در مقدمه كتاب مى گويد:

«بارى من اين كتاب را براى فرزند گرامم مولى نقيب طاهر ماجد فاخر مرتضى؛ افتخار آل عبا، سيد سادات اشراف، تاج آل عبد مناف، برگزيده آل سيد المرسلين ابو طيّب طاهر نوشتم، خداوند از آن كتاب بهره مندش سازد».

و در آخر كتاب چنين آمده است: «نوشته حسن بن عبد بن احمد حسينى نسب شناس، مشهور به سيد ركن الدين نقيب اشراف در محرم سال 873».

و نسخه خطى اين كتاب در كتابخانه رضوى موجود است و يك نسخه خطّى ديگر و يك نسخه عكسى نيز در كتابخانه عمومى وقفى ما نگهدارى مى شود.

136- علامه نسب شناس، ابوالفضل محمد كاظم بن ابى الفتوح اوسط بن ابى اليمين

سليمان بن تاج الدّين احمد ملقب به ملك العلماء بن جعفر بن حسين بن على بن محمد بن هارون بن جعفر بن عبد الرّحمن بن حسين بن صفى الدين احمد بن ابى المعالى اسحاق، مشهور به مؤيد بالبراهين بن ابراهيم عسكرى ابن موسى ثانى ابى الحسن بن ابراهيم فرزند امام موسى الكاظم (ع).

وى در علم نسب مهارت داشته و براى جمع آورى انساب به شهرهاى زيادى از جمله يمن، مكه مكرمه و شام سفر كرده است و در غوطه دمشق با سيد ابراهيم كامل بن موفق الدين احمد موسوى ملاقات كرده و ميان ايشان مباحثاتى در علم نسب و ديگر علوم اتفاق افتاده است.

ابوالفضيل دختر زاده سيد محمد بن فخر الدين بن حجب بن نظام اسمر از اولاد سيد ضياء الدين سامى بن هبة اللّه بن على بن على بن على

بن حمزة بن اسماعيل بن ابراهيم بن حمزة بن جعفر بن ابراهيم اصغر است؛ وى آثارى دارد از جمله كتاب النفحة العنبريّه فى انساب خير البريّة كه يك نسخه خطى و يك نسخه عكسى از آن در كتابخانه عمومى موقوفه ما موجود است. زادگاه وى در شهر دهلى هندوستان

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 630

بوده است.

ابو الفضيل در كتاب نامبرده اش مى نويسد: «نخستين كسى كه از نياكان وى به زمين دهلى پا نهاد، سيد تاج الدّين احمد بن جعفر در سال 609 ه بود؛ توضيح آن كه سلطان شهاب الدّين وقتى كه بابل، غزنه، طوس و بلخ را متصرف شد، بنده اى را به سيصد هزار دينار خريد و نام او را شمس الدين نهاد و دستور داد تا او را تربيت كردند و پس از آن كه بخوبى تربيت شد، دخترش را به همسرى او درآورد. بعدها سلطان شهاب الدين از دنيا رفت و كار سرزمين هند به شمس الدّين استوار شد و او مردى خوش اخلاق بود؛ شبى پيامبر (ص) را در خواب ديد كه دارد حوض معروف به حوض شمسى را حفر مى كند، وقتى كه از خواب بيدار شد ديد كه از همان محل آب مى جوشد و پيامبر (ص) را در خواب ديد كه به او دستور مى دهد تا از خمس غنائم هندوستان زمينى بخرد و آن را به سادات اختصاص دهد، او آن را خريد و اكنون همان زمين مشهور به «سهى» است.»

به نصير الدّين پادشاه غزنه نوشت كه از خاندان طالبيّون كسى كه عهده دار آن گردد به هند بفرستد، در نتيجه، چهار مرد به دهريد آمدند: سيد تاج الدين،

سيد ضياء الدين، سيد محمد مشهور به كيسدوار و سيد على بخارى كه سلطان شمس الدين على، دخترش را به سيد تاج الدين نامبرده، تزويج كرد و او را ملقّب به ملك العلماء و مكنّى به صدر العالم و تاج الملّه كرد.

137- ابو العباس سيّد احمد شهاب الدين، ابن على ابو هاشم

بن سيد ابى المحاسن محمد شمس الدين حسينى دمشقى كه بقيه نسب وى تا اسماعيل فرزند امام صادق (ع) در ضمن بيان رجال قرن هشتم در شرح حال جدش ابو المحاسن نامبرده گذشت، بدانجا مراجعه كنيد.

شهاب الدين احمد از جمله بزرگان فقه، حديث، رجال، ادب، تاريخ و نسب زمان خود، و جدش معروف به حافظ شمس الدين ابو المحاسن دمشقى بود و هر دوى آنان از خاندان بزرگ شام و نقابت اشراف در اين خاندان بودند.

سخاوى در التّبر المسبوك، ص 106 مى نويسد: «شهاب الدين احمد در سال

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 631

782 ه به دنيا آمد، وى از ابو هريرة بن ذهبى و ابن صديق و ابى العباس بن عبد الحق و ابو اليسر بن صائغ و زينب دختر محمد بن عثمان كردى و افراد بسيار ديگرى روايت شنيده و نقل كرده و فضلا نيز از او روايت شنيده اند و او رئيس مؤذنان مسجد جامع دمشق بود.

«شهاب الدين در ماه ربيع الاخر و به قولى در آخر ماه صفر سال 848 از دنيا رفت و در كنار قبر پدرش در گورستان باب توما به خاك سپرده شد، و پسرش علامه حمزه عز الدّين به جاى پدرش در سمت رياست مؤذّنان قرار گرفت».

مى گويم: سخاوى در ذيل التّبر المسبوك نقل كرده و مى گويد: «وى نسب شناس و جامع انساب اشراف، بويژه

اشراف دمشق و بلاد مصر و حجاز بوده است».

و نيز مى گويم: گروهى از اين خاندان، در فنون علمى از جمله نوابغ و بزرگان علم بودند كه ما در مشجّره مخصوص اين خاندان در كتاب مشجّرات آل رسول اللّه (ص) نام برده ايم، مراجعه كنيد كه آنجا مركز انبوه علم است.

138- شيخ احمد شهاب الدين ابو العباس بن ابى بكر بن معدان يمانى

اديب، فقيه، محدث، نسب شناس، صاحب خطّ خوش و زيبا.

سخاوى در جلد اول از كتاب الضّوء اللّامع، ص 263 او را ياد كرده و تمجيد بسيارى نموده و مى گويد: «وى منشى ديوان سلطانى گرديد».

خزرجى در تاريخ يمن، ضمن وقايع سال 800 ه از او ياد كرده است، مراجعه كنيد. وى اطلاعات كاملى از انساب عرب و سلسله قبيله ها، بخصوص انساب هاشميّون داشته است. و در كتابهاى انساب مطالب زيادى از قول او نقل كرده اند.

139- سيد محمد بن جعفر حسينى

كه در اصل اهل مكه بوده و در هندوستان به دنيا آمده و در آن جا مى زيست، نسبش به سادات مكه مى رسد.

وى دانشمندى فاضل، محدّث، عارف سالك، نسب شناس آگاه و از اقطاب سلسله معروف به جشتيّه بوده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 632

صاحب خزينة الأصفياء ج 1، ص 402 از او نام برده و تمجيد فراوانى درباره او كرده و مى گويد: «وى از بزرگان خلفاى عارف، مشهور به شيخ نصير الدّين محمود، مشهور به چراغ دهلى بوده است». تا آنجا كه مى گويد: «سلطان بهلول لودى از مريدان سيد و مخلصان او بود، و اين سيّد در سال 891 ه. از دنيا رفت و آرامگاهش در بيرون شهر دهلى در (سرهند) مزار مشهورى است».

وى تأليفات نيكويى دارد، از جمله: بحر الانساب كه در اين كتاب انساب و اولاد علويان و ذرارى ائمه طاهرين (ع) را گرد آورده و نسب سيد محمد را به تفصيل نقل كرده و انساب بيشتر سادات هند را آورده است. و كتاب بحر المعانى در عرفان، كه در اين كتاب مطالبى بر مذاق اين قوم نقل كرده كه مايه شگفتى خواننده است، و ديگر

كتابها.

140- علامه نسب شناس، سيد على ابو الحسن،

نقيب بحرين، پسر سيد ماجد بن محمد نقيب بحرين، كه در اصل اهل مدينه بوده و معروف به عبدلى رفاعى بحرانى است.

وى مردى دانشمند و فاضل و نسب شناسى ماهر و برجسته بوده است.

چندين كتاب در علم نسب نوشته از جمله: كتاب الزّبدة فيما عليه من ذرارى السّبطين العمدة كتابى است كه در آن انساب اولاد امام حسن و امام حسين (ع) را به صورت مشجّر در آورده است و نسخه عكسى آن كتاب در كتابخانه عمومى وقفى ما موجود است، اصل نسخه نيز در كتابخانه سليمانيه استانبول محفوظ مى باشد. و كتاب العدّه فى المختار من الزبدة و العمده، از اين كتاب نيز يك نسخه عكسى در كتابخانه عمومى وقفى ما موجود است.

وى در مقدمه اين كتاب مى گويد: «من از آغاز جوانيم همواره سرگرم مطالعه كتابهاى انساب- اعم از مبسوط و مشجّر- بودم و مطالب پراكنده را در اين باره جمع مى كردم كه خود از بزرگترين خدمات به خاندان پاك پيامبر است ... در اوايل اين سال با بركت، مشجرى فراهم كرده و آن را زبدة الانساب ناميدم كه پيش از آن مشجر ديگرى به نام عمدة الاحباب فى الانساب فراهم كرده بودم، اين دو مشجر را

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 633

از مشجر ابن فخار- قدس سرّه- و از مشكاة سيد حميدى- قدس سرّه- و از كفاية النّقباء سيد بزرگ تاج الدين رفاعى برگرفته بودم، و خطوط آن مشجرات را در مشجّر فراهم شده نوشتم و نسب پاك خويش و سلسله خاندان نورانى خود را نيز به آنها ملحق كردم و اين مشجّر مختصر را از آن دو كتاب خلاصه نمودم

...»

سيد على مورد ذكر در سال 848 ه در سن 98 سالگى از دنيا رفت.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 634

قرن دهم

141- شريف جليل القدر سيد عبد اللّه معروف به ابن محفوظ

بن حسن بن على بن محفوظ بن قاسم بن عيسى بن على بن على بن محمد بن محمد بن هبة اللّه بن محمد بن محمد بن مبارك بن مسلم بن على بن حسن بن حسين بن حسن صنّوجة بن محمد بن اسماعيل بن محمد بن اسماعيل فرزند امام جعفر صادق (ع).

وى مردى نسب شناس، ثقه، محدث، فقيه، مورّخ امامى در قرن دهم بوده، در فن شجره نويسى انساب مهارت داشته و در احاطه به انساب علويّون بزرگوار، ورزيده بود.

وى تأليفات مهم و رسائلى درباره انساب سادات هاشميون دارد از جمله:

حاشيه بر عمدة الطالب و رساله اى در نسب مرعشى ها، كه نسخه اى از كتاب عمدة الطالب الوسطى، ابن عنبه داوودى نسب شناس به خط اين سيد بزرگوار نزد ما موجود است و در آخر آن شجره نامه سادات مشهور به آل صنّوجه، نيز به خط وى آمده است.

در آخر آن نسخه چنين مى نويسد: «نوشتن اين كتاب توسط بنده محتاج گنهكار و نيازمند به درگاه خداوند بخشنده بى نياز، عبد اللّه بن حسن بن على بن محفوظ حسينى كه فعلا به سادات آل ابى جبل و پيش از اين به بنى تمام شهرت داشته از نسل حسن صنّوجة بن محمد بن اسماعيل پسر امام جعفر صادق (ع) در روز

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 635

چهاردهم ماه رجب سال 973 ه پايان گرفت، خداوند او و والدينش را بيامرزد».

و در پشت كتاب نيز به خط خودش چنين نوشته است: «مقابله و تصحيح اين كتاب- جز

آنچه به چشم نيامد و به فكر نرسيد- از روى كتابى كه استنساخ شده بود، انجام گرفت و آن كتاب نيز با نسخه صحيحى مقابله شد، در روز جمعه 17 ماه رجب سال 973 ه.»

از اين رساله چنين بر مى آيد كه ابن محفوظ پاورقى و اضافاتى بر كتاب تاج الدين بن معيّه استاد داوودى نوشته است.

بارى، از اين سيد بزرگوار در زبان نسب شناسان به ابن محفوظ نسب شناس تعبير مى شود و ما كتابهاى نسب را از وى با سند خود نقل كرده و به او مى رسانيم و ابن محفوظ خود از صاحب العمده با واسطه ميرزا حسين بن مساعد كرمانى- كه در آينده شرح حال او خواهد آمد- روايت مى كند (توجه كن).

مى گويم: وى نيز كتابهايى دارد از جمله: رساله عمدة الطّالبيّين در شجره نسب علامه سيد محمّد مريخ، كه از تأليف آن در نوزدهم ماه رجب سال (973) فراغت يافته، و كتاب تذييل انساب المجدى و رساله اى درباره نسب واليان حويزه، و رساله اى در نسب آل طباطبا، و رساله اى درباره زيد شهيد و حاشيه بر كتابهاى: فقيه و تهذيب.

142- علامه بزرگوار، شريف حسين بن مساعد بن حسين بن مخزوم

بن ابى القاسم بن عيسى بن حسين بن محمد بن عبد الحميد كرمانى حسنى حائرى.

وى مردى نسب شناس، ثقه، فقيه، محدّث، دانشمند بسيار بزرگ و مرجع امور شرعى در ايران بود، در زبان نسب شناسان گاهى از او به ابن مساعد و گاهى كرمانى، نام برده مى شود، چنان كه گاهى به صاحب عمدة الطالب نيز كرمانى مى گويند.

خلاصه آن كه، عظمت ميرزا حسين بالاتر از آن است كه بيان شود، وى بيش از صد و بيست سال عمر كرد. او از صاحب عمده روايت مى كند و

ابن محفوظ نيز از وى نقل روايت مى كند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 636

بارى من در شهر قم، مشجّره اى از سادات تفرش افطسى ديدم كه به تصحيح اين مرد بزرگ و سيد محمد بن كمونه مورد تصديق و تصحيح قرار گرفته بود و تاريخ نوشته به ماه محرم الحرام سال 917 ه. مى رسيد.

نظر استاد بزرگوارم سيد محمّد رضا بحرانى صائغ نسّابه نجفى اين بود كه روايت ابن مساعد از صاحب العمده بدون واسطه است.

مى گويم: ابن مساعد تأليفاتى دارد از جمله تحفة الابرار فى مناقب ابى الائمة الأطهار عليهم السلام. مؤلف بزرگوار مطالب اين كتاب را از كتابهاى بزرگان علماى عامّه نقل كرده و اين كتاب از جمله منابع «بحار الانوار مولانا مجلسى است» و علامه كفعمى نيز از آن روايت مى كند. مؤلّف آن را در سى فصل مرتب كرده است.

از جمله آثار وى تعليقات جالبى بر عمدة الطالب است كه آنها را در يك جلد تدوين كرده، و من در نجف اشرف در كتابخانه علامه شيخ عبد الرّضا آل علّامه شيخ راضى نجفى نسخه اى از تمام عمده را به خط ابن مساعد و تعليقات و حواشى او ديدم و در آخر كتاب نسب وى و تاريخ تحرير كتاب 29 ربيع الاول سال 893 ه. آمده بود. و در آخر آن نيز يادآور شده بود كه آن را از روى نسخه اى نوشته كه به خط مؤلف كتاب بوده است، و از نوشتن آن در اول ماه رمضان سال 812 ه. يعنى شانزده سال پيش از وفات صاحب العمده فارغ شده است.

ابن مساعد به زيارت مشهد الرّضا (ع) مى رفته و در سال 917 ه. وارد

سمنان شده و در آنجا سادات را جمع كرده و نسبشان را نوشته است. وى اشعار زيادى در مدايح اهل بيت (ع) دارد كه بخشى از آنها را علامه معاصر سيد عبد الرّزاق ابن كمونه نجفى در كتاب خود منية الراغبين آورده است؛ مراجعه كنيد.

143- شريف سيد احمد بن محمد بن عبد الرّحمن كياى گيلانى نسب شناس

از جمله سادات آل كيا كه سلاطين گيلان و طبرستان بوده اند.

وى در گيلان به دنيا آمد، بعدها مدتى مقيم نجف اشرف شد، مردى فاضل دانشمند و درياى موّاجى بود.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 637

كتاب سراج الانساب را در انساب علويان به تقاضاى شاگرد نسب شناسش سيد جليل، سراج الدين مير محمد قاسم بن نظام الدين حسن مختارى حسينى سبزوارى عبيدلى كه نسبش به حسين اصغر فرزند امام سيد السّاجدين (ع) مى رسد، به فارسى تأليف كرد و در سال 976 ه تأليف آن پايان گرفت.

خلاصه آن كه وى از اساتيد و قهرمانان علم نسب و از جمله معتمدان اصحاب بويژه در علم نسب بوده است.

مى گويم: كتاب سراج الانساب وى اخيرا در سلسله انتشارات كتابخانه عمومى وقفى ما به بهترين شكل با نظارت فرزند عزيزم حجة الاسلام سيد محمود مرعشى به چاپ رسيده است.

144- سيد شريف مير على حسينى مرعشى

پسر هداية اللّه بن علاء الدّين حسين بن نظام الدّين على بن قوام الدّين محمد بن علاء الدين حسين بن نظام الدين على بن قوام الدين بن محمد مرتضى بن على بن كمال الدين بن محمد بن مرتضى بن مير على كبير بن كمال الدّين بن قوام الدّين صادق بن كمال الدّين احمد بن على المرتضى بن عبد اللّه بن محمد بن ابى هاشم بن ابى الحسن على بن ابى عبد اللّه محمد بن ابى محمد حسن بن على مرعشى بن عبد اللّه بن محمد بن حسن بن حسين اصغر پسر امام على زين العابدين (ع).

سيد عالم فقيه، محدث، اديب مدرس نسب شناس، از جمله علماى دولت شاه طهماسب اول و معروف به خليفه سلطان بود، وى جد سلطان العلماء

سيد حسين داماد شاه عباس صفوى بوده است. و كتابى در فقه تا باب اجاره و كتاب ديگرى در نسب دارد.

شرح حال او را علامه سيد امين عاملى در اعيان الشيعه ج 42، ص 201 آورده است.

145- شريف نسب شناس مشهور، سيد محمد قاسم مختارى عبيدلى سبزوارى

پسر سيد نقيب نظام الدين حسن بن سيد نقيب جلال الدين ابراهيم بن نقيب نقيبان شمس الدين على ابى القاسم پسر نقيب عبد المطّلب بن نقيب النّقباء

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 638

جلال الدّين ابراهيم بن نقيب عميد الدين عبد المطّلب بن نقيب شمس الدين على بن نقيب النّقباء تاج الدين حسن بن شمس الدين على بن نقيب عميد الدين ابى جعفر محمد بن ابى نزار عدنان نقيب حرم امير المؤمنين (ع)، پسر عبد اللّه بن عمر مختار بن ابى العلاء بن مسلم احول بن ابى على محمد بن محمد اشتر بن عبيد اللّه ثالث بن على بن عبيد اللّه ثانى بن على صالح بن عبيد اللّه اعرج بن حسين اصغر فرزند امام زين العابدين (ع).

وى در بين متأخران از مشهورترين نسب شناسان است و در اين علم شريف كتابها و رساله ها دارد. وى علم نسب را از جمعى از جمله پدر علامه اش و سيد سراج الدين احمد كياى گيلانى نجفى صاحب كتاب سراج الانساب و ديگران فرا گرفت.

از جمله تأليفات او، تعليقه اى است بر عمدة الطالب كه به چاپ نرسيده و در نزد ما يك نسخه از كتاب عمده است كه آن را در حواشى آورده ايم و مشتمل بر فوايد سودمند و تحقيقات ارزشمندى مى باشد، و كتاب كبير در نسب و كتاب اسديّه كه آن را به نام شريف مير اسد اللّه مرعشى مشهور به

شاه مير (متوفاى 963 ه.) در انساب سادات نوشته و كتاب مختصرى است و خداوند ما را موفق به چاپ و نشر اين كتاب، و آثار ارزشمند ديگر فرمود.

گواهيهاى او را به درستى برخى از مشجرات به خط شريف خود وى در كتابخانه استاد بزرگوارمان نسب شناس سيد رضا صائغ موسوى غريفى بحرانى نجفى مشاهده كردم.

146- شريف سيد حسن بن نور الدين على بن حسن بن على بن شدقم

بن ضامن بن محمد بن عرمة بن نكيتة بن توبة بن حمزة بن على بن عبد الواحد بن مالك بن شهاب الدين حسين بن امير ابى عمارة المهنّاى اكبر فرزند امير ابى هاشم داوود بن قاسم بن عبيد اللّه بن طاهر بن يحيى نسب شناس پسر حسن بن جعفر بن حجة بن عبيد اللّه اعرج بن حسين اصغر فرزند امام سيد الساجدين (ع).

وى علامه اى از بزرگان علماى شيعه، نقيبى از نقباى مدينه منوّره و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 639

نسب شناس برجسته در علم نسب، اديب و شاعر ماهرى بود. نزد پدرش تحصيل كرده و همه علوم را از او آموخت.

نواده اش ضامن بن شدقم در تحفة الازهار مى گويد: «آقاى سيد حسن نزد پدرش تحصيل كرد، تا بدانجا كه جامع كمالات شد، و چون پدرش نقيب در سال 960 ه از دنيا رفت، نقابت به او واگذار شد، امّا وى پس از اندكى استعفا داد و در سال 962 ه. راهى دكن گرديد. شاه آنجا حسين نظامشاه پسر برهان نظامشاه بود، پس از آن كه كار او بالا گرفت، به شيراز رفت و تا سال 964 ه. به كار علماى آنجا مشغول بود تا اين كه به خراسان رفت و در آنجا با شاه طهماسب ملاقات كرد، و حسين

نظامشاه كسى را نزد وى فرستاد و درخواست كرد كه به آنجا برود- چون او كار وى را سامان داده بود- سيد نيز قبول كرد.

وقتى كه به نزديكى دكن رسيد، شاه با لشكريان خود از او استقبال كرد و او را گرامى داشت و خواهرش فتحشاه را كه پدرش برهان نظامشاه در زمان حيات پدر سيد حسن، سيد على نقيب، براى او نامزد كرده بود، به ازدواج او در آورد. و براى سلطان نظامشاه فتوحاتى پيش آمد تا اين كه پس از يازده سال سلطنت كشته شد، و پسرش مرتضى نظامشاه بجاى او نشست، و به خاطر خردساليش امور مملكت را مدت كمى به سيد مورد ذكر سپردند و بعد اجازه رفتن زيارت حج گرفت و در سال 976 ه. با همسر هنديش به مدينه باز گشت.»

وى تأليفاتى دارد از جمله: كتاب زهر الرّياض و زلال الحياض در چند جلد كه دو نسخه خطى و عكسى آن در نزد ما موجود است، و كتاب الجواهر النضّاميه من كتاب خير البرّية.

وى در سال 932 ه در مدينه منوره به دنيا آمد و در چهاردهم ماه صفر سال 998 در شهر دكن از دنيا رفت و پيكرش را به مدينه منوره بردند و در آنجا به خاك سپردند.

147- شريف ابو عبد اللّه حسين سمرقندى بن عبد اللّه بن حسين بن عزّ الدين

بن عبد اللّه بن علاء الدين بن احمد بن ناصر الدين بن جمال الدّين بن حسين بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 640

تاج الدّين بن سليمان بن غياث بن ابراهيم بن يونس بن حيدر بن اسماعيل بن احمد بن حسين بن موسى مبرقع پسر امام جواد (ع).

نسب وى را سيد ضامن بن شدقم در كتاب تحفة

الازهار چنين نقل كرده است ولى احتمال دارد بين نام حسين و موسى مبرقع قسمتى افتاده باشد.

وى عالمى بزرگ، اديب، نسب شناس ماهر در اين فن بوده و داراى كتابهايى است از جمله تحفة الطّالب فى نسب آل ابى طالب كه به چاپ رسيده است.

ابو عبد اللّه در سال (996 ه) دار فانى را وداع گفت.

148- شريف جمال الدين جعفر بن شهاب الدّين احمد نسّابة

بن محمد بن على بن حسن مهنّا داوودى موسوى حسنى.

مردى عالم فاضل بزرگوار، نسب شناس بوده، علم نسب را نزد پدرش خواند و از وى اجازه گرفت و كتاب موسوم به عمدة الطالب فى مناقب ابى طالب را در سال 860 ه. با وى مقابله كرد.

از جمله كتابهاى وى المبسوط است كه آن را با شاگردش جعفر بن ابراهيم موسوى در سال 911 ه مقابله كرد.

149- شريف ابو الفتح جلال الدين حسن بن سيد محى الدين على

معروف به عبد القادر بن جمال الدين جعفر نسب شناس- قبلا شرح حالش گذشت، صاحب كتاب مبسوط در نسب- فرزند شهاب الدين احمد نسب شناس داوودى موسوى حسنى.

وى علامه اى جليل القدر بود و در علم نسب مهارت داشت. كتاب عمدة الطالب فى مناقب آل ابى طالب كه در شرح حال پسرش جعفر گفته شد كه در سال 860 آن را با وى مقابله كرده، از اوست.

150- شريف محى الدين عبد القادر نسابه،

به نام على بن جمال الدين جعفر نسب شناس پسر شهاب الدّين احمد داوودى موسوى جسنى.

وى دانشمندى جليل القدر و نسب شناسى متبحّر در علم نسب بود.

151- شريف شمس الدين ابو على محمد نسب شناس عميدى حسينى نجفى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 641

فرزند ابو العباس احمد بن ابى تغلب عميد الدين على كه نسب شريفش به زيد شهيد مى رسد.

وى از بزرگان علماى انساب بوده است و كتاب مشجر كشّاف از اوست كه با تعليقات سيد مرتضى زبيدى صاحب تاج العروس، در حواشى آن در مصر به چاپ رسيده، و در اين كتاب مطالبى را از تحفة الطالب، ابن عنبه نقل مى كند؛ مراجعه كنيد.

152- شريف سيد ابو العباس احمد لاله، موسوى

فرزند شمس الدين محمد زاهد پسر ابو محمد على بن نور الدين احمد علوى بن ابى اسحاق ابراهيم بن اسماعيل برهان الدين بن شمس الدين محمد بن نور الدين على بن ابى الحسن يحيى بن ابى عمران موسى بن بدر الدين حسن بن شرف الدّين موسى بن امير ابو القاسم، نقيب محدّث جعفر جمّال بن محمد اكبر بن ابراهيم اكبر بن محمد يمانى ابن عبيد اللّه فرزند امام موسى كاظم (ع).

وى علامه، فقيه، محدث، نسب شناس و مورخ بود.

درباره او همين قدر بس كه علّامه نسب شناس سيد تاج الدّين بن محمد بن حمزه صادقى حلبى نسب شناس از آل زهره در اجازه خود به سيد عبد اللّه شهاب الدين فرزند سيد احمد لاله (مورد ذكر) چنين مى نويسد: «مرحوم مبرور، منتقل به جوار ملك غفور، شيخ امام عالم عامل فاضل كامل، مرشد واصل، صالح ناصح، ناسك سالك، زاهد تائب آئب، مجاهد صالح قائم، پرهيزكار متشرّع پيشواى اهل حقيقت، شيخ اصحاب طريقت، مقتداى ارباب شريعت، نقيب نقابت هاشميان و حبيب جامعه طالبيان، و رقيب نسب شناس قرشيان، صاحب مرتبه و نسب، بزرگ عالمان نسب، گسترنده مشجرات و مشجر كننده مبسوطات. (تا آنجا كه مى گويد) ابو العباس احمد

...»

علامه حافظ حسين كربلائى در كتاب روضات الجنات صورت اجازه نامه سيد تاج الدين را به سيد شهاب الدين عبد اللّه پسر سيد ابو العباس احمد (مورد بحث) به طور كامل نقل كرده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 642

وى مى گويد: «سيد احمد دو مرتبه به حج رفت و در سال 912 در روستاى لاله از روستاهاى «سرد رود» از توابع تبريز در گذشت و در همان جا دفن شد، و آرامگاه وى زيارتگاه مردم است، وى علم و طريقت را از پدرش سيد محمد (متوّفاى 893) و از سيد عبد اللّه بزرش آبادى و ديگران كسب كرد. وى تأليفاتى در علم نسب دارد.»

از سيد احمد فرزندانى باقى ماند از جمله پسرش، علامه سيد شهاب الدّين عبد اللّه، كه شرح حالش خواهد آمد، و سيد محى الدين محمد (متولد سال 889 ه.

و متوفاى سال 915 ه.) كه قبرش در لاله است و سيد سراج الدّين قاسم (متوفاى سال 961 ه.) كه اين هر سه از قول پدرشان سيد احمد لاله مطالبى را نقل مى كنند.

153- شريف سيد شهاب الدين عبد اللّه بن احمد لاله موسوى

كه شرح حالش گذشت و نسب وى به امام موسى بن جعفر (ع) مى رسد.

وى علّامه دانشمند ماهر، مدرس خطيب و نسب شناس عارف بود؛ علم نسب و فقه و حديث را از پدرش آموخت و جمعى از بزرگان عامه و خاصه از وى روايت مى كنند.

حافظ حسين كربلايى در كتاب روضات الجنات خود، صورت اجازه نامه سيد تاج الدّين بن محمد بن حمزه علوى صادقى حلبى از آل زهره را براى اين سيد نقل كرده، تاريخ اين اجازه روز جمعه بيستم شوال سال 912 در شهر تبريز مى باشد و همچنين صورت

اجازه شيخ ابراهيم سلماسى شافعى را براى او كه در تاريخ 907 صادر شده آورده است.

تا آنجا كه مى گويد: «سيد عبد اللّه در روز چهارشنبه بهنگام عصر در يازدهم ذيقعده سال 886 ه به دنيا آمد و در شب شنبه هفدهم رمضان سال 947 در روستاى لاله از دنيا رفت و او را در كنار قبر پدرش به خاك سپردند».

154- شريف سيد عبد الواسع بن محمد بن زين العابدين بن باقر

بن يحيى بن باقر بن زين العابدين بن محمد بن تاج الدين حسين بن على بن مرتضى بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 643

سراهنگ بن على بن اسماعيل بن ابى جعفر محمد بن اسماعيل بن ابى على حسن بن ابى على محمد ابهرى ابن عبد اللّه دردار بن احمد «يا عبد العظيم» بن عبد اللّه بن على شديد بن حسن امير بن زيد فرزند امام حسن مجتبى (ع).

وى از جمله مشاهير اين علم شريف بوده است، من به خط وى مجموعه اى را ديدم كه در آن انساب سادات كيا در گيلان و سادات مرعشى نياكان ما در طبرستان، و سادات سيفى در قزوين و سادات هزار جريب و نسب خاندان خودش آمده بود. و من صورت نسب وى را از خط شريف خودش گرفتم كه تاريخ آن سال 930 ه. و سال وفاتش سال 945 ه. مى باشد.

فرزندانى از ايشان بجا ماند، از جمله سيد جمال الدّين محمد و سيد شرف الدّين على و ديگران.

در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى تهران مجموعه اى به شماره 1125 در بخش كتابهاى خطى وجود دارد، و در آن ميان كتاب سر الأنساب بخارى به خط اين سيد بزرگوار موجود است؛ مراجعه كنيد.

155- علامه سيد جمال الدين گرگانى

فرزند عبد اللّه بن محمد بن حسن حسينى، شارح كتاب تهذيب الوصول الى علم الاصول علامه حلّى، كه وى از شرح اين كتاب- به طورى كه در الذّريعه آمده است- در اواسط ربيع الثانى سال 929 ه. فراغت يافته است، و او بر كتاب بحر الانساب و ديگر كتابها حواشى دارد.

در كشف الحجب شرح حال وى آمده است؛ سيد امين عاملى در اعيان الشيعه نيز شرح

حال او را آورده است؛ مراجعه كنيد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 644

قرن يازدهم

156- شريف سيد محمد شفيع مرعشى

فرزند رحمة اللّه بن ابى الحسن بن قوام الدّين محمد بن عبد القادر بن قوام الدين بن تاج الدّين حسن بن نظام الدين بن قوام الدّين بن محمد بن مرتضى بن على بن ابى المعالى كمال الدين بن قوام الدين صادق بن كمال الدين احمد بن على مرتضى بن عبد اللّه بن محمد بن ابى محمد هاشم بن ابى الحسن على بن ابى عبد اللّه محمد بن ابى محمد حسن بن على مرعشى بن عبد اللّه بن محمد بن ابى محمد حسن بن حسين اصغر پسر امام سيد السّاجدين (ع).

وى مردى فقيه، نسب شناس، مورّخى جليل القدر و مشهور بود.

در سال 1016 ه. در اصفهان به دنيا آمد و در سال 1095 از دنيا رفت.

او داراى كتابهاى نفيس و آثار ارزشمندى است، از جمله: كتاب بحر الفوائد در تاريخ و انساب، اين كتاب را فاضل معاصر شيخ عمر رضا كحاله در معجم المؤلفين ج 10، ص 209 نام برده است.

157- شريف سيد محمد يمانى نقوى

مشهور به ابن بحر الاهدل موسوى پسر طاهر بن حسين بن ابى الغيث عبد الرّحمن بن ابى القاسم محمد بن على بن ابى بكر شعاع بن على ايبع بن احمد بن احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن حسن بن يوسف بن حسن بن يحيى بن مسلم بن عبد اللّه بن حسين بن على بن قاسم بن ادريس

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 645

ابن جعفر بن الامام على الهادى (ع).

فاضل معاصر شيخ عمر رضا كحاله در كتاب معجم المؤلفين ج 10 ص 97 درباره او مى نويسد: «مورّخ و نسب شناس بوده، از جمله آثار وى تحفة الدّهر در نسب اشراف بنى

بحر و نسب كسانى كه از مردم آن زمان كه نسب و سيره شان ثابت شده است و كتاب بغية الطّالب فى ذكر اولاد على بن ابى طالب (ع)، مى باشد نسخه اى عكسى از اين كتاب در كتابخانه عمومى موقوفه ما وجود دارد.

وى در سال 1083 ه از دنيا رفته است.

مى گويم: صاحب هدية العارفين تاريخ وفات او را سال 1086 ه. نوشته است. براى شرح حال او به كتاب خلاصة الاثر محبّى ج 3، ص 478 و كتاب ايضاح المكنون ج 1 صفحات 188 و 247 مراجعه كنيد.

158- شيخ بزرگوار ميرزا على اصغر بن محمد جعفر نسب شناس خراسانى،

وى نسب شناس، موثق و محيط به اين فن و آيتى در شجره نويسى و اطلاع از خاندانهاى فاطمى بوده، در شهرها گردش كرده و نوشته ها و مشجّرات را مطالعه كرده است.

كتاب تذييل عمدة الطالب و حاشيه بر انساب مشجّرى كه به سيد بزرگوار سيد غياث الدين منصور حسينى شيرازى بانى مدرسه منصوريه شيراز- يعنى جد سيد عليخان حسينى مدنى شارح صحيفه- منسوب است از اوست.

خلاصه آن كه ميرزا على اصغر از جمله مراجع بود و من در سالى كه براى عتبه بوسى به مشهد ثامن الائمه مولانا امام رضا (ع) مشرّف شدم، آن كتاب مشجر را در آن جا ديدم و در حاشيه آن خط ميرزا على اصغر موجود بود.

و از جمله چيزهايى كه به خط شريف ايشان ديدم صورت نسب سادات بيزه باباى موحده و ياى دو نقطه و بعد زاى نقطه دار- نام روستايى از روستاهاى سبزوار بود، اين سلسله سادات حسنى نسب هستند كه از حلّه بدانجا انتقال يافته اند و تاريخ ختم آن شجره پاك در ايام تشريق سال 1096 ه. مى باشد.

به خط مرحوم پدرم به

نقل از استادش ديدم كه وى- يعنى ميرزا على اصغر-

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 646

در سال 1098 ه. از دنيا رفته است. و بعضى از اسناد ما در روايت نسب به اين مرد بزرگ مى رسد.

اولين بار من اين مشجر شريف نامبرده را در ماه جمادى الثانى سال 1354 ه ديدم و اين در همان سالى بود كه پهلوى بى دين پادشاه وقت ايران به آن آستانه مقدّسه هجوم آورد و مسلمانان را كشت و دانشمندان را به اسارت برد در مسجد جامع خون جارى كرد. انگيزه قتل عام اين بود كه مسلمانان براى رفع بدعت و جلوگيرى از مصيبت بى حجابى زنان و تغيير لباس اسلامى به لباس فرنگى و شدايد و مصائبى فراوان ديگر در آن مسجد شريف تحصن كرده بودند كه ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم.

159- شريف سيد ضامن بن شدقم بن على نسب شناس

فرزند نقيب مدينه منوره، حسن بن على حسينى مدنى كه شرح نسب وى ضمن بيان حال جدش گذشت، وى نسب شناس جهانگرد و اهل مطالعه و تحقيق و نقد و بررسى بود و از مشهورترين دانشمندان نسب بود كه به وى اعتماد و استناد مى كردند.

او از داييش سيد محسن بن حسن شدقمى و سيد عبد الرّضا بن شمس الدين ابن على حسينى ساكن بصره روايت مى كند و آن گونه كه در كتاب تحفه آمده در فقه شاگرد سيد بن محمد بن جويبر حسينى بوده است.

وى كتابهايى نوشته است، از جمله مشهورترين كتاب وى تحفة الازهار و زلال الانهار فى نسب اولاد الائمّة الاطهار در سه جلد، كه يك نسخه عكسى آن به خط شريف خود مؤلف نزد اين جانب است. و نسخه هايى

از اين كتاب در كتابخانه ها و در دانشگاه تهران نسخه اى كامل به خط شريف وى موجود است كه فاضل معاصر سيد محمد مشكاة حسينى بيرجندى آنها را هديه كرده و در پشت كتاب مهر مؤلف وجود دارد.

سيد ضامن، علم نسب را از پدرش آموخت و او نيز از پدرش، من چند مشجّره را در عراق ديدم كه به مهر و گواهى وى آراسته بود.

از جمله مسافرتهاى وى يكى به ايران بوده كه در سال 1078 ه وارد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 647

اصفهان شده و يك سال در آنجا مانده است و علماى آنجا در پيرامون او گرد آمده و استفاده متقابل برده اند، سپس به عراق رفته و مشاهد مشرفه، از جمله كربلاى مقدس را زيارت كرده است. و بعد براى تكميل مراتب علمى خود دوباره به اصفهان برگشته و تا سال 1085 ه. در آنجا مانده و در طول اقامت خود در آن شهر به تأليف كتاب تحفة الازهار خويش پرداخته است.

160- سيد تقى الدين محمد حسنى شيرازى معروف به «شاه تقى»

، مردى دانشمند، فاضل، نسب شناس، صاحب علم و جلال و رياست بود. خاندان وى در شيراز به سادات نسب شناس حسنى و حسينى معروفند.

وى از بزرگان علماى عصر شاه صفى الدين صفوى بود و در نزد علامه فتح اللّه كبير بن حبيب اللّه حسينى شيرازى تحصيل كرده و با ميرزاجان شيرازى از علماى اهل تسنّن در مباحثات فلسفى مناظراتى دارد.

او در شيراز، علوم معقول و منقول را تدريس مى كرد و بيشتر فضلا در درس او حاضر مى شدند و از علم او بهره مى بردند، مير شريف بن نور اللّه مرعشى (متوفاى 992 ه.) پدر علامه شهيد قاضى نور اللّه مرعشى

شوشترى شهيد و مولى سعيد حبيب اللّه از شاگردان او هستند.

وى دو پسر داشت: سيد قوام الدين حمزه و ابو الولى پسران سيد تقى الدّين محمد مذكور، و برادرى داشت به نام مير غياث الدين مشهور به ميران حسينى كه از بزرگان علماى عصر شاه طهماسب و نقيب نقيبان بود، و بعدها در آخر سلطنت شاه طهماسب به مقام صدارت رسيد.

از اين خاندان شريف است مير مهدى شيخ الاسلام كه در سال 1130 ه به دست افغانيها كشته شد. و از آن جمله مير مؤمن نسب شناس و مير معصوم بن محمد باقر بن مير مؤمن است.

سيد تقى الدين در سال 1019 ه از دنيا رفت.

گروهى از جمله علامه معاصر ابن كمونه در كتاب منية الراغبين و سيد امين عاملى در اعيان الشيعه و سيد على خان در سلافة العصر و ديگران شرح حال او را آورده اند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 648

161- شريف نسب شناس سيد ابو الحسن محمد حسنى يمانى صنعانى؛

كه محدث، فقيه، اصولى، مفسّر، متكلّم، رجالى، نسب شناس، اديب، شاعر و از بزرگان قرن يازدهم بوده است.

وى تأليفاتى دارد، از جمله: كتاب روضة الالباب و تحفة الاداب و بغية الطّلاب و نخبة الاحساب لمعرفة الانساب كه در دو نوع خود كتاب نفيسى مى باشد و من از آن استفاده زيادى برده ام و اين كتاب به همّت فرزند بزرگوارم حجة الاسلام سيد محمود حسينى مرعشى به چاپ رسيده است.

نسب مؤلف به يحيى الهادى الى الحق از ائمه زيديه مى رسد و صورت مشجر وى از اين قرار است: «سيد محمد بن عبد اللّه امام زيديه ابن على بن حسين بن عز الدّين امام زيديه (متولد سال 845 و متوفاى سال 900) كه

مادرش ماريه دختر محمد بن يحيى بن عيشان بن حسن (متولد سال 804 و متوفاى سال 891) ابن هادى لدين اللّه على از ائمه زيديّه (متوفاى سال 836) مادر شريفش فاطمه دختر محمد بن ابراهيم بن قاسم بن حسن بن يحيى بن احمد بن يحيى بن يحيى- كه پسر مؤيد بوده و مؤيديه به او منسوبند- ابن جبرئيل بن امير مؤيّد بن احمد مهدى بن امير شمس الدين يحيى بن احمد بن يحيى عالم كامل بن يحيى- مادر گرامش فاضله به نام خاتمه- از فرزندان قاسم بن على- از ائمه زيديه- فرزند ناصر منتجب از ائمه زيديّه ابن ناصر بن حسن- مادرش علويه عباسيه- ابن حسن بن امير عالم، معتضد باللّه عبد اللّه- مادرش كلثوم دختر زيد بن ابراهيم بن محمد بن قاسم بن ابراهيم از ائمه زيديه ابن امام منتصر باللّه محمد- مادرش ام ولد روميه- ابن امام مختار لدين اللّه قاسم از ائمه زيديه كه بنى مختار به وى منسوبند، فرزند ناصر لدين اللّه احمد از ائمه زيديه- مادرش فاطمه دختر حسن بن قاسم بن ابراهيم (متوّفاى سال 325)- ابن يحيى هادى الى الحق از ائمه زيديه (متولد سال 245 در مدينه و متوفّاى سال 298) مادرش ام حسن و به قولى فاطمه دختر حسن بن محمد بن سليمان بن داوود بن حسن بن حسن بن على (ع)، كه فقه هادوى در بلاد يمن به او منسوب است. يحيى نيز فرزند حسين حافظ است- كه مادرش امّ ولد بوده- و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 649

حسين فرزند قاسم رسى از ائمه زيديه ابن ابراهيم بن اسماعيل بن ابراهيم غمر بن حسن

مثنى بن حسن مجتبى (ع)».

162- شيخ علامه ابو عبد اللّه محمد قسطمينى (قسطينى)

معروف به ابو قنفود كه نسب شناسى فاضل و مورّخ بود.

وى تأليفاتى دارد از جمله كتاب ادريسيّة النسب فى القرى و الامصار و بلاد العرب، در اين كتاب نام سادات حسنى از اولاد ادريس حسنى را كه به مغرب منتقل شده و در آنجا بازماندگان و فرزندانى داشته اند، آورده است. از تأليف اين كتاب در ماه محرم سال 1001 ه فارغ شده و يك نسخه خطى از اين كتاب در كتابخانه خديويّه مصر موجود است (آن طورى كه در جلد پنجم از فهرست كتابخانه كه در سال 1308 چاپ شده آمده است).

مؤلف در بلاد مختلف براى زيارت قبور نيكان و علويان گشته و اين كتاب را در خلال اين سفرها نوشته و در دمشق آن را به پايان رسانده است. او در اين كتاب نسب ادارسه (ادريسيان) از پادشاهان مغرب و شرح حال بزرگان و سادات ايشان را آورده است.

بارى بايد توجه داشت كه ادارسه خانواده بزرگى از علويان و اميران و عالمان و بزرگانند.

فاضل اسماعيل پاشا در كتاب هدية العارفين ج 2 ص 266 از او ياد كرده و مى گويد: وى نسب شناس بوده است.

163- سيد زين الدين على بن حسن بن شدقم حسينى حمزى مدنى نسب شناس

، محدّث، فقيه، مفسّر، اديب، متكلّم و شاعر كه در سال 1033 ه وفات يافته و داراى كتابهايى است از جمله كتاب زهرة المقول فى نسب ثانى فرعى الرّسول كه در نجف اشرف به چاپ رسيده است.

علامه سيد امين در اعيان الشيعه ج 8، ص 184 از او نام برده و سخن نواده وى سيد ضامن بن شدقم را به اين شرح نقل كرده است: «وى مردى بلند همت و پر سخاوت و بخشنده به خويشان در خفا بوده

و فقيه فاضل اديب شاعر فصيح و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 650

داراى علم و عمل و صالح پرهيزگار و ديندار و مبارز با متجاوزان و چندين محاوره و مباحثه استوار در بسيارى از علوم غريبه بوده است، به فضيلت او بسيارى از فضلاى بزرگ گواهى داده اند. وى در شهر مدينه از دنيا رفت و چهار پسر بجا گذاشت».

و نيز نسب شناس معاصر سيد احمد برادعى ينبعى حسينى در كتاب الدرر السّنية فى الانساب الحسنية و الحسينيه خود كه در جدّه به چاپ رسيده از قول وى مطالبى نقل كرده و شرح حال او را آورده است.

164- شريف نسّابه سيد حسين بن على بن حسن بن شدقم حسينى مدنى.

علامه شيخ احمد بن محمد بن على بن ابراهيم يمانى شيروانى در كتاب حديقة الافراح لازالة الاقراح خود كه در قاهره به چاپ رسيده از او ياد كرده و در صفحه 77 مطلبى دارد كه خلاصه آن چنين است: سيدى فاضل و هوشيار بود و در نگارش خلّاقيت داشت و در بيان مطالب از بسيارى پيشى گرفت.

صاحب كتاب السلافة مى گويد: در شرح حال او گفته اند كه وى از واردين به سرزمين هند است كه در آنجا درخشيد و آوازه اش پيچيد و مقامش والا شد. او قصيده اى در مدح پيامبر (ص) دارد.

165- نسب شناس سيد ناصر الدّين كمونه حسينى نجفى

فرزند حسين بن محمد بن عز الدين حسين بن ناصر الدين محمد حسينى آل كمونه نجفى.

وى از مشاهير دانشمندان عصر خويش، فقيه، محدّث، اديب و عالم در رجال و تفسير و علم نسب بود. پس از مرحوم پدرش در سال 1036 ه عهده دار نقابت علويان شد و به اصفهان آمد و نزد شاه عباس اول صفوى موسوى تقرّب يافت.

او چندين كتاب و شهاداتى در مشجره ها دارد و نيز اجازه نامه مفصّلى به مير عماد الدّين محمد حكيم، ابو الخير بن عبد اللّه يافعى داده كه تاريخ آن مربوط به سال 1071 ه مى باشد و در نجف اشرف آن را نوشته است.

سيد ناصر الدّين در دهم ماه رجب المرجّب سال 1085 ه از دنيا رفت.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 651

خاندان وى خاندان جلالت و بزرگوارى و اصالتند و معروف به «آل كمونه» مى باشند و جمعى از علما در فنون مختلف علمى از آن ميان، نوابغ بودند.

166- علامه نسب شناس شيخ ابو صالح محمد مهدى بن شيخ بهاء الدين محمد صالح

بن على فتونى نباطى عاملى نجفى؛ كه از فقهاى بزرگ در علوم فقه، رجال، تاريخ حديث و نسب بوده است.

استاد آية اللّه ابو محمد سيد حسن صدر موسوى كاظمى در كتاب تكملة أمل الآمل خود از او نام برده و درباره او چنين مى گويد: «فقيه، محدّث نسب شناس استاد اساتيد عصر، و سرآمد محدثان ديار خود كه در نزد استادش، شريف ابو الحسن عاملى به حد كمال رسيد، بحر العلوم طباطبائى از او روايت مى كند. وى كتاب مهمى به نام نتائج الاخبار در تمام ابواب فقه آن زمان دارد.»

و نيز علّامه آية اللّه، سيد محسن حسينى امين عاملى از اساتيد ما در روايت، در موسوعه بزرگ خود

اعيان الشيعه ج 10، ص 67، چاپ دوم، از او نام برده و از قول بحر العلوم و همچنين از قول علامه سيد عبد اللّه بن نور الدين جزايرى و از كتاب الّلآلى الثّمينة و الدرارى الرّزينة توصيف زيادى درباره او نقل كرده است.

و همچنين علامه استاد آية اللّه، شيخ محمد حرز الدّين نجفى در كتاب معارف الرجال ج 3، ص 79 خود درباره او چنين مى گويد: «وى در نباطيّه به دنيا آمد و در خانواده علم و شرافت و حرمت، بزرگ شد و در سالهاى ظلم ظالم احمد پاشاى قاتل شيعه در جبل عامل به عراق مهاجرت كرد و مقيم نجف شد و آنجا را محل سكونت دائمى خود قرار داد و تحقيقات خود را در آنجا تكميل كرد و از جمله علماى عامل و فقهاى محقّق گرديد و بعد نيز استاد علماى بزرگ شد.

«اساتيد ما از قول مشايخ خود كه خداوند آرامگاهشان را عطراگين كند- نقل كرده اند كه وى به مقام دو رياست علمى و ادبى رسيد و مردى پارسا و ثقه و امين و نويسنده و شاعرى برجسته بود از وى اشعار زيادى نقل كرده اند بنا بر اين او شاعر عالمان و عالم شاعران، فقيه نقّاد، محقق جامع ضابط والامقام بوده و با نهايت احترام و بزرگداشت از او نام برده اند و قلم نويسندگان و دانشمندان به

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 652

بهترين صورت و كاملترين نوع از او ياد كرده است.

«او داراى استقبال شعرى فراوانى است كه از جمله پاسخى است بر قصيده كرّاريّه كه سراينده آن شيخ محمد شريف بن فلاح نجفى كاظمى (متوفاى سال 1200 ه.)

است و از كتاب خطّى نتائج الافكار فى منتخبات الاشعار شيخ محمد على بن شيخ بشارة آل موحى با قصيده اى حائيّه استقبال كرده است».

تا آنجا كه مى گويد: «وى نزد پسر عمويش شيخ ابو الحسن شريف عاملى فتونى ساكن نجف، صاحب كتاب ضياء العالمين خطّى درباره امامت (متوفاى سال 1138 ه) تحصيل كرده است. و اما اجازات وى: او با اجازه روايتى شيخ محمد رضا شيرازى و مولا محمد شفيع گيلانى از طريق مجلسى و از پسر عمويش ابو الحسن شريف و از ميرزا مهدى شهرستانى حائرى روايت مى كند.

«اما شاگردانش: سيد محمد مهدى بحر العلوم طباطبائى نجفى (متوفاى سال 1312 ه.) و شيخ اكبر شيخ جعفر كاشف الغطاء نجفى (متوفّاى سال 1227 ه.) و مولا سيد شبر بن سيد محمد بن ثنوان حويزى نجفى- كه به وى اجازه اجتهاد و اجازه روايت داده است- و سيد ميرزا مهدى بن سيّد ميرزا ابو القاسم شهرستانى حائرى (متوفاى سال 1216) نزد او تحصيل كرده اند.

«اما راويان از وى، عبارتند از: ميرزا ابو القاسم قمى صاحب كتاب قوانين، ميرزا مهدى موسوى خراسانى، سيد محمد مهدى بحر العلوم نجفى، شيخ ملا مهدى نراقى و آغا محمد على هزار جريبى و ديگران.

«وى آثار خوبى دارد از جمله: الانساب مشجّر، نتائج الاخبار كه حاوى ابواب فقه است، و رساله اى در اثر ناپذيرى آب قليل و منظومه اى در تاريخ وفاتها و مواليد ائمه معصومين (ع) با اين مطلع دارد:

احمدك اللهم بارئ النّسم مصلّيا على رسولك العلم

وى در حدود سال 1183 ه. از دنيا رفت و فرزندى به نام شيخ احمد از او باقى ماند.»

مى گويم: كتاب نسب او را من ديدم و در اوّل آن

چنين آمده است: «وقتى

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 653

كه به زيارت امام حسين (ع) مشرف شدم، كتابى در علم انساب به نام حدائق الالباب فى معرفة الانساب به دستم افتاد كه مشجر بود و استفاده از آن براى خوانندگان مشكل، از اين رو يكى از بزرگان از من خواست تا كتابى سهل الوصول براى استفاده از گنجهاى اندوخته آن تأليف كنم كه پرده از روى اسرار آن بردارد ... و اين كتاب از دو بخش تشكيل شده است: بخش اوّل درباره پدران سبطين (امام حسن و امام حسين) و بخش دوم درباره فرزندان سبطين (ع).»

من اين نسخه كتاب را در روز جمعه شانزدهم صفر الخير سال 1339 ه. در كتابخانه استاد ما مرحوم شيخ على بن محمد رضا آل كاشف الغطاء در نجف اشرف ديدم و از آن استفاده زيادى بردم.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 654

قرن دوازدهم

167- شريف سيد ابراهيم بن سيد ضامن بن شدقم بن على بن حسن (نقيب مدينه منوره)

حسينى مدنى.

وى در علم نسب مهارت داشته، براى گردآورى انساب طالبيون به جهانگردى پرداخته، و از پدرش سيد ضامن- شرح حالش در ضمن احوال بزرگان قرن يازدهم گذشت- كسب علم كرده است.

او در شب هيجدهم ماه ذى الحجة سال 1058 ه. ق. در مدينه منوره به دنيا آمد. چند رساله در علم نسب دارد كه پدرش سيد ضامن در تحفة الازهار و سيد امين عاملى در اعيان الشيعه، و ديگران در كتابهاى خود نام برده اند.

168- شريف شبر بن محمد بن ثنوان بن عبد الواحد بن احمد بن على

بن حسان بن عبد اللّه بن على بن حسن بن سلطان محسن بن سلطان محمد بن فلاح بن هبة اللّه بن حسين بن على مرتضى بن عبد الحميد نسب شناس فرزند فخّار بن معدّ بن فخار بن احمد بن ابى الغنائم محمد بن حسين شبتى بن محمد حائرى بن ابراهيم مجاب بن محمد عابد فرزند امام موسى كاظم (ع).

وى علامه، نسب شناس، فقيه و محدّث بود و از جمعى روايت مى كند از جمله: شيخ كاظم شريف عميدى، سيد نصر اللّه حائرى مدرس شهيد- كه تاريخ روايتش سال 1154 ه. است- و سيد رضى الدين بن محمد بن على بن حيدر

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 655

موسوى عاملى مكّى كه با اجازه روايتى به تاريخ سال 1155 ه. از وى روايت مى كند.

كتابها و رساله هايى دارد از جمله: رساله اى در نسب سيد على خان بن سيد خلف مشعشعى و رساله اى در نسب سيد محمد بن فلاح مشعشعى و كتاب الجنة البريّة فى احكام التّقية كه در شعبان سال 1165 ه. به پايان رسانده است. و كتاب تنبيه الكرام فى ترجيح القصر على التّمام فى المواطن الاربعة، رساله اى در اطعمه و

اشربه، رساله اى در الجمع بين الفاطميّين، رساله اى درباره الجزيرة الخضراء، رساله اى در حرمة التمتّع بالفاطميات، رساله اى در حرمة الاذان الثالث فى يوم الجمعة، رسالة الخمس، و رساله حجّة الخصام فى الخروج و القيام للمهدى من اولاد الامام للأمر بالمعروف و النهى عن المنكر و الجهاد، و حواشى بر اصول كافى و فهرست وسائل الشيعه و تعليقاتى بر مجمع البحرين.

وى در اول ماه ربيع الاول سال 1122 ه در حويزه به دنيا آمد و در سال 1187 ه. در نجف اشرف از دنيا رفت و قبرش در حجره اى است به نام وى نزديك باب طوسى يكى از درهاى صحن شريف علوى.

169- سيد عبد الكاظم بن محمد صادق بن عبد الحسين بن محمد باقر

بن اسماعيل بن عبّاد، يعنى عماد الدين محمد بن حسن بن جلال الدّين بن مرتضى بن حسن بن شرف الدين حسين بن عماد شرف بن عباد بن حسين بن محمد بن حسين بن ابى الحسن محمد بن ابى على محمد بن ابى عبد اللّه حسين بن على برطلّة بن حسن افطس بن على اصغر فرزند امام سيد السّاجدين (ع).

وى از بزرگان مورخين و نسب شناسان بوده است. در بيست و هشتم ذى الحجّه سال 1095 ه به دنيا آمد و در بيست و يكم شوال سال 1154 ه از دنيا رفت، و در صحن شريف نجف اشرف به خاك سپرده شد.

مشجره سادات خاتون آبادى افطسى را در سال 1139 ه. حاشيه زده و در آن باره از مشجرات نسب و تأليفات نسب شناسان استفاده كرده است.

170- شريف سيد نصير الدين محمد بن جمال الدين بن علاء الدين

بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 656

محمد بن ابى المجد مرعشى حسينى.

وى از نسب شناسان بزرگ قرن دوازدهم بوده، علم نسب را از پدرش كه فقيه و محدث و نسب شناس (متوفّاى 1081 ه.) بود فرا گرفته است و او پدر قوام الدين مجد المعالى نسب شناس است.

171- شريف محمد كاظم بن حسن عميدى معروف به شريف عميدى

حسنى حسينى عريضى نجفى حائرى.

اين دانشمند، نسل بعد از نسل هاشمى نبوده بلكه از طرف مادرش كه علويّه عريضى بوده و جده مادريش كه حسينى اعرجى و جده پدريش كه حسنى بوده اند شريف لقب گرفته است، و به خاطر نسبت جده مادريش كه از آل عميدى بوده، به وى عميدى گفته اند.

شاگردش سيد شبّر مشعشعى موسوى كه قبلا شرح حالش گذشت او را با اوصاف ثقه جليل القدر، عالم بزرگ، هوشيار، نسب شناس، استاد و مورد اعتماد ما و ... توصيف كرده است.

در بعضى از حواشى وى بر كتابهاى نسب به خط خودش چنين آمده است:

«نوشته كمترين مخلوق محمد كاظم شريف حسنى حسينى عريضى، شامگاه جمعه شانزدهم ماه رجب الاصبّ از ماههاى سال 1164 ه در مشهد غروى نجف-». وى دستخطى بر مشجره سادات آل حجوج دارد.

172- شريف محمد خان بن امير صف شكس خان حسينى مرعشى

كه مردى فقيه، جليل القدر و علامه نسب شناس بود.

وى در تمام فنون مانند نسب، فقه، حديث، كلام و امامت كتاب نوشته است و از نديمان خاص سلطان عالمگير شاه ملك هند (متوفاى سال 1118 ه.) از اولاد تيمور لنگ بوده و در زمان پادشاهى بهادر شاه ملك هند از دنيا رفت. سيد امين عاملى در اعيان الشيعه شرح حال او را آورده است.

173- شريف محمد بن قوام الدين بن محمد بن جمال الدين بن علاء الدين

بن محمد بن ابى المجد مرعشى حسينى.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 657

وى مردى حكيم متكلم و نسب شناس بوده است، از جمله كتابهاى وى كتاب اغاثة اللّهفان فى مقتل الغريب العطشان است. او در سال 1200 ه از دنيا رفت.

اين سيد شريف نواده شريف سيد نصير الدين محمد مرعشى حسينى است كه قبلا در همين طبقه نام برده شد و شرح نسب شريف وى در شرح حال پدرش شريف قوام الدين خواهد آمد.

174- شيخ ابو الحسن بن مولى محمد طاهر بن عبد الحميد بن موسى

بن على بن معتوق بن عبد الحميد فتونى عاملى نباطى اصفهانى. در اصفهان به دنيا آمده و در نجف اشرف از دنيا رفته است، مادرش خواهر- يا دختر- علامه مير محمد صالح خاتون آبادى است و مير محمد صالح، داماد مولانا علامه مجلسى دوم است و شيخ ابو الحسن شريف جد مادرى استاد ما صاحب جواهر مى باشد.

وى از بزرگان علم حديث و نسب است. از جمعى مانند محدث كاشانى و محقق خوانسارى و مجلسى و صاحب وسائل و جزايرى و ديگران روايت مى كند.

اين بزرگوار تأليفاتى دارد كه مشهورترين آنها تفسير مرآة الانوار و مشكاة الاسرار است كه مقدمه آن به چاپ رسيده و آن را به غلط به شيخ عبد اللّطيف كازرونى نسبت داده اند، و رساله اى در رضاع و رساله اى در استخاره با تسبيح و قرآن شريف و رساله اى در تنزيه قميّين و الفوائد الغرويّة و الدّرر النجفيّة و شرح بر كفايه سبزوارى و شريعة الشّريعة و كتاب شرح مفاتيح فيض كاشانى از اوست.

و همچنين ضياء العالمين فى بيان امامة الائمه و تهذيب حدائق الالباب فى الانساب و نسخه اى در مجموعه خطى حاوى رسائل در نسب و شرح صحيفه

و كتاب حقيقت مذهب اماميه از تأليفات اوست.

شيخ مورد ذكر در فقه، اصول، رجال، انساب و حديث، علامه بوده، اصلا از جبل عامل بود و در اصفهان به دنيا آمد، سپس به نجف اشرف رفت و در آنجا سرگرم افاده و استفاده بود تا وقتى كه در سال 1138 ه اجلش فرا رسيد.

175- علامه سيد محمد خليل ميرزا پسر علامه سلطان داوود ميرزا

فرزند

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 658

علامه نواب داوود ميرزا فرزند علامه نواب ميرسيد محمد خان مرعشى مشهور به شاه سليمان دوم (متوفا به سال 1177 ه.) در مشهد الرّضا. وى پسر علامه ميرزا عبد اللّه بن علامه ميرزا محمد شفيع وزير متولى تمام موقوفات كشور ايران در دولت صفويه، فرزند سيد رحمة اللّه بن ابى المحسن بن قوام الدين، محمد بن عبد القادر بن قوام الدين محمد بن عبد القادر بن قوام الدين محمد بن نظام الدين على بن قوام الدين محمد بن تاج الدين ابى محمد حسن (حسين خ ل) ابن مير مرتضى خان پادشاه كشور طبرستان، فرزند مير سيد على خان سلطان طبرستان پسر سيد كمال الدّين احمد سلطان طبرستان و صاحب جنگهاى مشهور با امير تيمور كه در روضة الصفا شرح آن آمده است وى فرزند سيد الملوك و السلاطين سيد قوام الدّين صادق مشهور به مير بزرگ مرعشى- بنيانگزار دولت مرعشيّه در طبرستان و نواحى آن كه آرامگاهش امروزه در شهر آمل از شهرهاى مازندران زيارتگاه مشهورى است و امير تيمور گوركانى آن را بنا كرده است- ابن سيد كمال الدين ابى الصادق احمد نقيب مرعشى فرزند امير ابو احمد عبد اللّه نقيب بن امير تاج الدين محمد نقيب، بن ابى هاشم نقيب- زاهد، صائم،

قائم، و شاعر- فرزند ابو الحسن شريف على نقيب- زاهد محدث شاعر- ابن ابى عبد اللّه الحسين- صائم قائم محدث شاعر نقيب- ابن ابى الحسن على- نقيب نسب شناس، سرپرست يتيمان و بيوه زنان طالبى- ابن نقيب ابو الحسن على مرعشى كه تمام مرعشيهاى اطراف دنيا از هند و عراق و سوريه و حجاز و ايران و تركيه و افريقا به او مى رسند و قبرش در شهر مرعش زيارتگاه است.

اين سيد بزرگوار فرزند شريف زاهد عبد اللّه نقيب ابن ابى الحسن محمد اكبر محدث، فقيه شاعر- فرزند صاحب المعالى، و مفاخر و كرامات ابى الحسن محدّث است كه آرامگاهش در ارض روم زيارتگاه است، پسر شريف بزرگوار متولى صدقات جدش امير المؤمنين (ع)، ابو عبد اللّه حسين اصغر (متوفاى 157 ه. در مدينه و مدفون در بقيع). وى فرزند امام همام مولانا سيد السّاجدين و زين العابدين (ع) است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 659

سيد محمد خليل علّامه محدث، مورّخ نسب شناس شاعر و رياضيدان بوده در اصفهان به دنيا آمده و به دستور پدرش در سال 1192 ه. از آنجا به كشور هند رفته و در شهر مرشد آباد از شهرهاى بنگاله ساكن شده تا وقتى كه در سال 1220 ه. از دنيا رفت و در آنجا سادات جليل القدر و بزرگانى از وى به يادگار مانده اند.

وى تأليفات خوبى دارد كه مشهورترين آنها كتاب مجمع التواريخ است كه فاضل مورخ معاصر ميرزا عباس اقبال آشتيانى آن را چاپ و نشر كرده است و آن كتاب بسيار نفيسى است كه در آن نام جمعى از سادات مرعشى را ذكر كرده است كه آنها

قيام كردند و پس از فتنه افغانها و تسلّطشان بر سرزمين ايران به سلطنت رسيدند، مانند سيد احمد شاه مرعشى و سيد محمد خان مرعشى مشهور به شاه سليمان دوم و امثال ايشان و جريان شهادت گروهى از سادات بزرگوار را به دست آن گروه ستمگر نقل كرده است.

از جمله تأليفات وى حاشيه بر تفسير بيضاوى و نيز حواشى بر تحرير اقليدس و بر شرح تذكره در هيئت و بر عقايد صدوق است. و كتاب بزرگى درباره انساب سادات مرعشى و خاندان گرامى ايشان و يك ديوان شعر دارد.

بارى، سيد محمد خان جد سيد محمد خليل در نهم صفر سال 1163 ه. به سلطنت رسيد و جلوسش در مشهد الرّضا بود، و در آنجا سكّه زد و در يك طرف سكه اين كلمات نوشته شده بود: «لا إله الّا اللّه، محمد رسول اللّه عليّ و آله» و در اطراف آن نام ائمه (ع) و در طرف ديگرش اين شعر بود:

زد از لطف حق سكه كامرانى شه عدل گستر سليمان ثانى

وى مشهور به شاه سليمان بود، چون مادرش دختر شاه سليمان صفوى بود و سيد محمد خان از علما بوده و مناظراتى در حضور نادر شاه دارد كه در دشت مغان با علماى روم و بخارا و ديگر دانشمندان عامه تشكيل شد.

پدر مؤلّف يعنى سلطان داوود ميرزا از مشهد الرّضا (ع) براى كمك خواهى از پادشاه هند براى پدرش سيد محمد خان به هند رفت و اين مسافرت پس از خلع وى از سلطنت و پيروزى شاهرخ ميرزا نواده نادرشاه بر وى بود. پدر مؤلّف در سال

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 660

1204

ه. در مرشد آباد هند از دنيا رفت.

نواّب ميرزا داوود جد اعلاى مؤلّف متولّى مشهد الرّضا (ع) بود كه از سال 1092 ه. براى چند سالى از طرف صفويه به توليت رسيد و در سال 1121 ه. در اصفهان از دنيا رفت و آرامگاهش در آنجاست.

176- شيخ جليل مولى محمد حسين كتابدار،

فرزند مولى محمد على خادم نجفى كه از علماى نسب در سده دوازدهم و كتابدار كتابخانه مولانا امير المؤمنين (ع) در نجف اشرف بوده است.

وى كه خدايش بيامرزد شخص پر مطالعه و پر فيض بوده و روى بيشتر كتابهاى آن كتابخانه شريف افادات و فوايد ايشان به خط خودش آمده است. و حاشيه مفصلى بر عمدة الطالب دارد كه تدوين نشده و در حواشى كتاب عمده نوشته شده است و متن كتاب نيز دستخط ايشان است و نوشتن حواشى و متن را در سال 1095 ه. به پايان رسانده و آن كتاب هم اكنون در كتابخانه عمومى موقوفه ما موجود است.

پدر وى مولى محمد على از خادمان حرم شريف على (ع) در نجف اشرف بود و همچنين ساير خانواده ايشان از عموها و داييهايش و ايشان خانواده بزرگوار و محترمند.

از اين شيخ با عنوان نسب شناس كتابدار- به خاطر توقيعاتش- ياد مى كنند چون در همه جا «محمد حسين كتابدار» آمده است. فاضل معاصر شيخ جعفر محبوبه در جلد اول از كتاب ماضى النجف و حاضرها، ص 102 از او ياد كرده است.

177- شريف قوام الدين مجد المعالى بن نصير الدين محمد بن جمال الدين

بن علاء الدين محمد بن ابى المجد بن محمد بن عبد الكريم بن عبد اللّه بن عبد الكريم بن محمد بن مرتضى بن على بن كمال الدين ابى المعالى بن قوام الدين صادق بن كمال الدين احمد بن على مرتضى بن عبد اللّه بن محمد بن ابى محمد هاشم بن ابى الحسن على بن ابى عبد اللّه محمد بن ابى محمد حسن بن على مرعشى بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 661

عبد اللّه بن محمد بن ابى محمد حسن بن

حسين اصغر فرزند امام على زين العابدين (ع).

وى از بزرگان فقها و علماى رجال، محدّثان و نسب شناسان بوده و مدّتى عهده دار نقابت علويان بود. و او از جمعى از جمله پدرش علامه نسب شناس نصير الدين محمد- كه در ضمن بزرگان طبقه قبلى نام برديم- كسب علم كرده است.

داراى آثار مفيد و كتب نفيسى در علوم مختلف از جمله كتاب نفى الريب عن نشأة الغيب فى اثبات المعاد الجسمانى است. وى در سال 1140 ه از دنيا رفت.

فاضل معاصر عمر رضا كحّاله در كتاب معجم المؤلفين ج 8، ص 124 از او نام برده و ما بخشى از شرح حال او را در الّلآلى المنتظمة كه ضميمه جلد اول كتاب احقاق الحق شهيد قاضى نور اللّه مرعشى تسترى چاپ شده، نقل كرده ايم.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 662

قرن سيزدهم

179- نسب شناس بزرگ، شيخ ثقه حاج ملا محمد نجف كرمانى

ساكن مشهد الرّضا (ع) وى نسب شناس، محدث، لغوى، شاعر متكلم ثقه، استوار، بزرگوار و اخبارى مشرب بود.

در شهر كرمان به دنيا آمد و چون بزرگ شد به منظور تحصيل علم در مشهد مولانا امام رضا (ع) ساكن گشت، تا وقتى كه فردى برجسته و سرامد گرديد، و در سال 1292 ه در مشهد از دنيا رفت.

وى تأليفات معتبرى دارد: از جمله كتاب خلاصة الانساب كه انساب قريش را از علويان و غير علويان در آن جمع كرده است، و كتاب غناء الاديب فى فهم مغنى اللبيب، حاشيه اى بر مغنى و كتابى در شرح خطبه معروف حضرت زهرا عليها السلام در مسجد و كتاب شرح دعاى كميل و كتاب شرح دعاى جوشن كبير و كتاب شرح دعاى صباح منسوب به مولانا على عليه السلام

و كتاب جامع الاحاديث در اخبار و پاورقى بر عمدة الطّالب.

قبر شريفش در يكى از صحنهاى حرم امام رضا (ع) در كنار قبر صاحب وسائل- بر حسب وصيت خود ايشان- قرار دارد.

مورّخ جليل اعتماد السلطنه در كتاب المآثر و الاثار، ص 173، او را در رديف دانشمندان معاصر دولت سلطان ناصر الدين شاه قاجار آورده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 663

مى گويم: پدرم مرحوم سيد شمس الدين محمود حسينى مرعشى مى گويد:

«نسب شناس كرمانى مشهدى به زيارت مشاهد ائمه عراق رفته و مدتى را در نجف اشرف مانده و من خود مقدارى از كتاب عمده و شبك النسب بخارى، و قسمتهايى از كتاب المجدى و كتاب شيخ شرف و كتاب النفحة العنبريه را نزد وى خواندم و بعضى كتب مشجره را از روى مجموعه ايشان تصحيح كردم و اجازه اى از مرويات و مسموعات و مقروّات ايشان را در علم نسب دريافتم و همچنين اجازه نامه اى در نقل حديث از ايشان دارم، خداوند به ايشان جزاى خير دهد.»

از جمله تأليفات وى- به طورى كه در كتاب شرح حال دانشمندان خراسان، مولى عبد الرحمن فارسى شيرازى آمده است- كتابهاى خلاصة العروض، الحديقه فى علم القافيه، كشف الغوامض فى شرح الفرائض، شرح بر شرايع و جامع الاحاديث و ديگر كتابهاست. مى گويد: وى در كرمانشاه به دنيا آمد و نود سال عمر كرد و قبرش در يكى از رواقهاى حرم حضرت رضا (ع) است.

مى گويم: مشهور بين تذكره نويسان اين است كه وى اهل كرمان بوده ولى آنچه از كتاب مولى عبد الرّحمن فارسى استفاده مى شود اين است كه وى از اهالى كرمانشاه است (دقت كن).

چند مشجّره به خط

شريف ايشان ديده ام، از جمله شجره نامه خاندان محترم ماست كه در آن ابتدا نام جدم علامه نسب شناس سيد شرف الدين على، سيد الاطّباء حسينى مرعشى نجفى (متوفاى 1316 ه.) را ذكر كرده است و مى گويد: هر دو از يكديگر روايت نقل مى كنند به اين ترتيب به اصطلاح اهل درايه، اجازه روايت ما بين آنها «مدبجه» بوده است.

و من خود از اين شيخ بزرگوار به دو واسطه كتابهاى نسب، مشجّرات و حديث را نقل مى كنم، يعنى: از پدرم علامه نسب شناس سيد شمس الدين محمود حسينى مرعشى (متوفاى 1337 ه.) و او از پدرش سيد الاطباء و ايشان از حاج ملا محمد نجف مورد ذكر و شيخ محمد نجف از علامه شيخ عبد الرحمن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 664

شيخ الاسلام در مشهد رضوى (متوفاى سال 1292 ه.) كه در توحيد خانه از بيوتات حرم شريف رضوى (ع) دفن شده است.

فاضل اسماعيل پاشا نيز نام ايشان را در كتاب هدية العارفين، ج 2، ص 380 و استاد ما تهرانى در الذّريعه و بعضى از معاصران در كتابهايشان آورده اند.

180- سيد ابو الربيع سليمان بن محمد بن عبد اللّه بن محمد بن على

بن موسى علوى علمى شفشاونى مشهور به حوات نسب شناس.

محمد بن محمد مخلوف در كتاب شجرة النور الزكيه راجع به وى مى گويد:

«شريف علامه، زبان ادبا و افسر اذكيا، نقيب اشراف و شجره انصاف كه رياست در ادب و مهارت در علوم عربيت و لغت و ايام عرب به وى منتهى مى شود. وى از بزرگانى كسب علم كرده است از جمله: محمد بن طيب قادرى و عبد القادر بوخريص و شيخ يازغى و جنوى و تاودى. و شيخ كوهن و مدغرى نيز از او

استفاده كرده اند». تا آخر آنچه در شرح حال وى نوشته است به صفحه 379 از كتاب شجرة النّور الزّكية فى طبقات المالكية مراجعه كنيد.

مى گويم: وى تأليفات ارزشمندى در نسب و ادب دارد از جمله: كتاب السّر الظّاهر فى من احرزبفاس الشرف الباهر كه در فاس مغرب به چاپ رسيده است، و كتاب البدور الضّاوية فى التعريف بالسّادات اهل الزّاوية الدّلائية، در يك جلد و كتاب قرة العيون فى الشّرفاء القاطنين بالعيون و كتاب الروضة المقصودة فى مآثر بنى سودة در يك جلد و كتاب نفى المنكر فى من زعم حرمة السكّر و كتابى درباره خاندان وى «آل حوات» و كتاب ثمرة انسى فى التعريف بنفسى كه زندگى خود را از آغاز تا سكونتش در شهر فاس شرح كرده است و كتاب انساب آل البيت و الائمة كه در سال 1206 ه. آن را به پايان رسانده و نسخه اى از آن به خط مغربى در كتابخانه رباط در مراكش موجود است. و ديگر كتابها كه تعدادى از آثار ايشان در كشور مغرب به چاپ رسيده است.

مى گويم: در كتاب الشجره تولّد وى در حدود سال 1160 ذكر شده و به طورى كه در بعضى كتابها آمده، وفاتش در روز سه شنبه، نوزدهم صفر سال

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 665

1231 بوده است.

فاضل معاصر نسب شناس مصر، حسن قاسم در كتاب خود از او ياد و به او اعتماد كرده و مطالب زيادى را از او آورده است. و فاضل عمر رضا كحاله در معجم المؤلفين ج 4، ص 275 و زركلى در الاعلام ج 3، ص 198، نام وى را آورده اند.

181- سيد محمد بن ابى الفتح بن اسحاق بن محمد شاه مير بن عبد اللّه

بن على بن

محمد باقر بن على بن اسد اللّه بن زين الدين على بن شمس الدين محمد بن ميرمانده مبارز الدين بن جمال الدين حسين بن نجم الدين محمود بن احمد بن حسين بن ابى المفاخر بن على بن احمد بن ابى طالب بن ابراهيم بن يحيى بن حسين بن ابى على محمد بن ابى يعلى حمزة بن ابى الحسن على بن ابى القاسم حمزة بن على مرعش بن عبد اللّه بن محمد بن ابى محمد حسن بن حسين اصغر فرزند امام على زين العابدين (ع).

وى فاضل، اديب، شاعر و نسب شناس بوده و در حدود سال 1207 ه.

به دنيا آمده است.

كتاب تكملة الرسالة الاسماعيلية فى انساب المرعشية از اوست و كتاب تحفة المقلد را به امر مؤلّفش سيد محمد مجاهد به نظم آورده است.

نام وى در معجم المؤلفين و خلاصة الذهب و عقود التمائم آمده است؛ مراجعه كنيد.

182- سيد قاسم بن حسين بن كمال الدين بن حسن بن سعيد بن ثابت

بن يحيى بن دروش بن عاصم بن حسن بن محمد بن على بن سالم بن على بن صبرة بن موسى بن على خوارى بن حسن امير بن جعفر خوارى فرزند امام موسى كاظم (ع).

وى سيدى شريف و فاضل و عالم و نسب شناس بوده و حاشيه اى بر كتاب حدائق الانساب شيخ ابو الحسن شريف فتونى به خط خودش نوشته و نسخه اى از آن كتاب نزد بستگانش هم اكنون در نجف موجود است.

مى گويم: اعضاى اين خاندان از خانواده هاى شريف هستند و در بين آنها

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 666

فضلا و علمايى وجود دارند از جمله فاضل مورّخ معاصر سيّد عبد الرزّاق موسوى صاحب تأليفات مشهور همانند تاريخ زيد شهيد، است.

183- علامه سيد احمد بن محمد حسينى اردكانى

ساكن يزد كه مردى فقيه، محدّث، متكلم، نسب شناس و معاصر سلطان فتحعلى شاه قاجار بوده است.

او تأليفاتى دارد: كتاب شجرة الأولياء به فارسى درباره انساب اولاد ائمه (ع) كه آن را به گونه مشجر به نام محمد زمان خان حاكم شهر يزد از جانب فتحعلى شاه نوشته و آن را به نام مهدى منتظر روحى فداه و عجل اللّه تعالى فرجه الشريف آغاز كرده از تأليفات اوست و نسخه اى از آن در كتابخانه عمومى موقوفه ما نگهدارى مى شود.

از آن جمله است كتاب سرور المؤمنين فى احوال امير المؤمنين (ع) و فضائله در ده جلد كه آن را به دنبال چند جلد ديگر در مناقب ساير ائمّه (ع) و به نام شاهزاده محمد ولى ميرزاى قاجارى حاكم شهر يزد، نوشته و كتاب ترجمه مجلدات عوالم كه در سال 1238 ه آن را به پايان رسانده است، و كتاب فضائل الشيعه.

در بعضى از تذكره ها

آمده است كه وى مخالف شيخ احمد احسائى بوده و موقعى كه شيخ احمد وارد يزد شد همه علما از او استقبال كردند غير از اين سيد.

فاضل معاصر كحّاله در معجم المؤلفين ج 2، ص 80 و استاد ما تهرانى در دو كتاب خودش: الذريعه و نقباء البشر و فاضل معاصر در كتاب المنية از او نام برده اند.

184- سيد عبد الفتاح بن ضياء الدين محمد بن صادق بن طاهر بن على

فرزند حسين خليفه سلطان مرعشى حسينى، شرح كامل نسب شريفش در ذيل نام فرزندش سيد ابراهيم خواهد آمد.

او عالمى محدث، متكلم، زاهد و پارسا بود، نزد پدرش و ديگر علماى اصفهان به قرائت پرداخت و پس از تصرّف اصفهان به دست لشكر افغان به آذربايجان رفت و در تبريز سكنى گزيد و از چهره هاى اشراف و علماى آن شهر شد، در همانجا ازدواج كرد و خاندانى بزرگوار، فهيم و فاضل از سادات مرعشى را

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 667

بنيان نهاد، او در زمان سلطنت فتحعلى شاه قاجار در راه دفاع از كشورش در برابر روسها بسيار جهاد كرد. در كتاب تاريخ ثريا نام او در زمره اعيان تبريز آمده و مؤلّف مى گويد: «من به زيارت او با نفسهاى پاك و مقدسش نائل آمدم».

او آثارى دارد از جمله: حاشيه اى بر شرح لمعه، حاشيه بر تفسير بيضاوى، تعليقاتى بر كتب (اربعه)، كتابى بزرگ در نسب، رساله اى در مبحث امامت در پاسخ به سؤالى كه در اين مورد از او شده بود، رساله اى در شرح حال خاندان فاطمى خودش و تعليقاتى بر كتاب المجدى فى الانساب. احوال او را سيد محسن امين در اعيان الشيعة، ج 28، ص 67 شرح كرده است.

185- ابراهيم بن عبد الفتاح بن ضياء الدين محمد بن صادق بن طاهر

بن على بن الحسين خليفه سلطان بن رفيع الدين محمد بن شجاع الدين محمود بن مير على صدر بن هداية اللّه بن علاء الدين حسين بن نظام الدين على بن قوام الدّين مير بزرگ بن علاء الدين حسين بن مرتضى بن على بن كمال الدين بن قوام الدين صادق بن كمال الدّين احمد بن على مرتضى بن عبد اللّه بن ابى محمد هاشم

بن ابى الحسن على بن ابى عبد اللّه حسين بن على مرعشى بن عبد اللّه بن محمد بن حسن بن حسين اصغر فرزند امام زين العابدين (ع).

وى عالمى جليل القدر والامقام و پارسا بود، صاحب قدم استوار در فقه و ادب و شعر و نسب، در نزد پدرش درس خوانده و از او و صاحب مفتاح الكرامه روايت مى كند.

او از جمله علمايى بود كه براى مبارزه با روسها و دفاع از كشور ايران در زمان سلطنت فتحعلى شاه با سيد محمد مجاهد پسر صاحب رياض قيام كرد.

داراى تأليفاتى است از جمله: رساله اى در نسب خاندان شريف خويش و حواشى بر عمدة الطالب و ديگر كتابها.

وى از ميرزا ابو القاسم بن محمد حسن گيلانى قمى صاحب قوانين نقل روايت مى كند. شرح حال او را سيد محسن عاملى در كتاب اعيان الشيعه ج 5، ص 307 آورده است.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 668

مى گويم: اين شريف جليل القدر مورد بحث، چندين دختر فاضله داشته كه يكى از آنها همسر علامه شريف سيد ابراهيم جد ما بوده است. و قبر شريف ابراهيم بن عبد الفتاح- به طورى كه گفته اند- در كربلاى مقدس است و بعضى مى گويند: در قبرستان تخت فولاد، مشهورترين قبرستان اصفهان، است. خدا مى داند.

وجه امتياز بين اين سيد ابراهيم و دامادش كه جدّ ماست اين است كه سيد ابراهيم مورد بحث را خليفه سلطانى مى گفتند و از اين رو بعضى آنها را با هم اشتباه كرده اند، توجه كنيد.

186- سيد محمد بن محمد بن عبد الرزّاق حسينى زبيدى

ملقب به مرتضى، ابو الفيض حسينى واسطى. وى علامه در علم لغت و حديث و رجال و انساب بوده و اصلا اهل واسط عراق مى باشد.

در سال

1145 ه در بلگرام هند به دنيا آمد، در زبيد يمن بزرگ شد و از آنجا به حجاز رفت و پس از سال 1167 ه به مصر مهاجرت كرد و مقيم آنجا شد و در سال 1205 ه. از دنيا رفت.

وى نزد سيد احمد بن محمد بن مقبول اهدل و ديگران در زبيد تحصيل كرده و سيد عبد الرحمن عيدروس در مكه به او اجازه داده است.

چندين تأليف دارد از جمله: تاج العروس فى شرح القاموس كه در سال 1181 ه. آن را پايان رسانده و كتاب اتّحاف السّادة المتقين بشرح احياء علوم الدين غزالى و بلغة الغريب فى مصطلح آثار الحبيب و نشوة الإرتياح فى بيان حقيقة الميسر و القداح و تنبيه العارف البصير على اسرار الحزب الكبير كه شرحى است بر حزب البر ابو الحسن شاذلى و جذوة الاقتباس فى نسب بنى العباس، و روض العطار فى نسب السّادة آل جعفر الطيّار و عقد الجواهر المنيفة فى ادلّة مذهب ابى حنيفة، و نيز حاشيه اى بر مشجر كشاف عميدى و ديگر كتابها دارد.

فاضل زركلى در الاعلام و استاد ما شيخ عباس قمى در الكنى و الالقاب و فاضل معاصر در المنية و مدرس خيابانى در ريحانة الادب و ديگران در كتابهايشان از او ياد كرده اند.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 669

قرن چهاردهم

187- علامه استاد آية اللّه سيد محمد مهدى بن سيد على

بن محمد بن على بن اسماعيل بن محمد غياث بن على معروف به مشعل غريفى ابن احمد مقدس مشهور به حمزه شرقى بن هاشم بن علوى عتيق حسين بن حسين بن حسن بن عبد اللّه بن عيسى بن خميس بن احمد بن ناصر بن على بن سليمان بن جعفر بن موسى

بن محمد بن على بن على بن حسن بن محمد بن ابراهيم مجاب بن محمد عابد بن موسى كاظم بن جعفر صادق بن محمد باقر بن على زين العابدين بن حسين شهيد بن على بن ابى طالب عليه و عليهم السلام.

وى اديب، دانا، فاضل، مورّخ، خطيب، شاعر، نسب شناس، رياضيدان، محدّث و يكى از اساتيد من در علم نسب بود كه مشجرات علويان را جمع آورى كرده برادر نسب شناسش سيد رضا ايادى نيز در اين كار قابل ستايش است.

او از گروهى از اساتيد و بزرگان روايت و نزد آنان تحصيل كرده، از جمله شيخ محمد طه نجف، سيد ابو القاسم صفوى اصفهانى، سيد ابو تراب خوانسارى و سيد محمد كاظم طباطبائى يزدى و شيخ حسين بن زين العابدين مازندرانى حائرى و سيد محمد على شاه عبد العظيمى، و شيخ عبد الهادى شليله بغدادى و شيخ عبد اللّه بن محمد شومان عاملى و شيخ على بن غلامعلى بهبهانى و شيخ على بن حسن قطيفى صاحب كتاب انوار البدرين فى علماء البحرين، و سيد رضا بن محمد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 670

هندى و شيخ محمد حرز الدين نجفى، و سيد محسن قزوينى حلى نجفى و سيد مصطفى نخجوانى و سيد عبد اللّه بن اسماعيل غريفى بهبهانى از سران مشروطه و پسر عمويش سيد عبد اللّه بن ابى القاسم بلادى و شيخ عبد اللّه مامقانى و سيد عدنان غريفى پسر عمويش ساكن خرمشهر و برادرش سيد رضا صائغ نسب شناس.

وى چندين تأليف و تصنيف در علوم مختلف به شعر و نثر دارد از جمله:

احوال صحابه، منظومه اى در سلسله نسب خود، الاشهر الحرم فيما وقع على

سادات الحرم، الانصاف فى علم الحديث، باب الفرج كه منظومه اى است درباره حجت منتظر (ع)، البضاعة المزجاة، التحفة المنظومة و التّراجم. و برگردان به عربى كتاب بدر مشعشع محدث نورى، التّهذيب للنفس، الدّرة النجفيه فى رد الصّوفية و الكشفية، الدّرة النضيدة فى شرح القصيدة، ديوان شعر در دو جلد، الرشحات درباره عقايد، الرّغائب فى ايمان ابى طالب، الرق المنشور فى شرح الكتاب المسطور، الزلزلة و الصاعقة على الغالية و المارقة، الشجى و الشجن فى المظلومين من آل الحسين و الحسن، شوارع الرّواية الى مشارع الدّرايه در سه جلد، الصحيفة العلوية، الصّرخة المهدويّة الكبرى و الصغرى، عين الفطرة و عيان النظرة فى الرد على من غالى فى العترة، غاية الكمال فى نسب آل سليمان و آل كمال، الغرة النّبوية و الدّرة المرتضويّة (دو قصيده)، الفائده العائده، القول الصحيح فى شرح الكلام الفصيح، كشف الحيرة فى ظهور صاحب الطلعة المنورّة فى الغيبة، كشف السّتر عن وجه صاحب الامر قصيده اى داليه است درباره غيبت، الكشكول، الكلمة الاخلاقية، الكلمة الباقية فى العترة الهاديه در رد براباحه ايها، كلمة الحق الفارقة بين الخالق و الخلق منظومه اى است كلامى، كلمة السّوى فى رد من ضل و غوى در رد برنصارى، كلمة الصدق در رد بر نصارى، كلمة الفصل فى رد اصحاب العجل منظومه اى است درباره امامت، لمحة البصر و لحظة النّظر فى ملتقطات من الصّحاح السّت، المحاضرات المذهبيّه، المحجة المهدويّة فى اثبات حجية الرسالة الرضويّة، مختصر در سه جلد اين همان شوارع الرواية است، مفتاح الغيب و مصباح الوحى درباره استخاره به قرآن كريم، منتهى المأمول فى علم الاصول، النّتائج در مباحث

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 671

مهم

اصول فقه، النّفوس الزكيّة من العترة العلوية، الولاية الكبرى نظير كتاب مواقع النجوم محدّث نورى است و هداية المضلّ درباره امامت.

سيد محمد مهدى در ماه رجب سال 1299 ه- به طورى كه برادرش سيد رضا صائغ غريفى در كتاب شجره طيبه گفته- در نجف به دنيا آمد. و اواخر عمر ساكن بصره شد و در آنجا مريض شد و در حال بيمارى به وطنش بازگشت و در هفتم ذى الحجة سال 1343 ه. از دنيا رفت و علامه شيخ باقر قاموسى بر او نماز خواند و در يكى از حجره هاى غربى صحن شريف علوى چسبيده به باب الفرج با پسر عمويش سيد عدنان دفن شد.

راجع به شرح حال وى به كتاب نقباء البشر، مصفى المقال، الذّريعه، اعلام زركلى، معجم المؤلفين، اعيان الشّيعه، معارف الرجال و جز اينها مراجعه كنيد.

188- سيد جليل القدر حسين بن احمد بن حسين بن اسماعيل بن زين الدّين

معروف به زينى بن محمد براق بن على بن يحيى بن ابى الغنائم بن محمد بن فضائل ابن احمد بن مرجان بن احمد بن محمد بن على بن حسين بن محمد بن على بن حسين برسى ابى عبد اللّه- ساكن كوفه- ابن عبد الرحمن بن قاسم بن محمد بطحانى فقيه ابن قاسم بن حسين امير بن زيد جواد بن امام ابى محمد حسن زكى مجتبى سبط رسول اللّه (ص)، ابن الامام امير المؤمنين (ع).

اين چنين با دستخط شريف خود ايشان به صورت نسب شريفش تا امام مجتبى (ع) در پشت پاورقى كه وى بر كتاب نفحة العنبرّيه ابو اليمانى زيدى نسب شناس نوشته، برخوردم.

اين شريف جليل القدر، از جمله اعجوبه هاى روزگار در آشنايى به انساب علويان بود و در دو علم نسب و تاريخ از نوابغ

عصر ما بشمار مى رفت. مردى پر حافظه، هوشيار، داراى اطلاع فراوان، با سخاوت، صاحب قلم روان و بين مردم به سيد حسّون براقى مشهور بود.

وى مردى فقيه، مفسّر، عالم به علم رجال، محدّث و گرد آورنده انساب بود.

در آغاز كار اهل كسب و تجارت بود و بعد آن را ترك گفت و به تحصيل علم

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 672

پرداخت و به مقامات عاليه رسيد، بخصوص در رشته تاريخ و نسب كه احاطه و تتبّع زيادى به آثار علما و علويان و قبايل عرب داشت.

به دليل علاقه زيادى كه به علم نسب داشته تنها به شنيده ها و نوشته هاى در كتابها اكتفا نكرد، بلكه به مسافرت و گردش در شهرهاى عجم و عرب بخصوص در نواحى فرات پرداخت و نام قبور علويان را كه در نواحى حله سيفيه پنهان بود، نوشت و بعضى از آثار قديمه را از نزديك مشاهده كرد.

خلاصه اين كه وى آيتى از آيات خداى تعالى در احاطه به علم نسب بود و مرحوم پدرم چيزهاى عجيبى از حافظه و احاطه علمى وى نقل مى كرد.

جمعى از جمله علامه حاج ملا خليل رازى نجفى و علامه شيخ محمد طه نجف و پدرش علامه سيد احمد براقى و ديگران از وى روايت كرده اند و گروه زيادى از وى استفاده كرده اند، از جمله پدرم علامه سيد شمس الدين محمود حسينى مرعشى متوفّاى 1338 ه. علم نسب را از وى آموخته و تعدادى از كتابهاى اين رشته مانند كتاب عمدة الطالب، المجدى، الفخرى، المنتقله و ديگر كتابها را نزد وى خوانده است و اجازه اى از وى در نقل اين كتابها دارد كه من

خود آن را ديده ام و نزد من بود، ولى متأسفانه از بين رفته است، در آن از اساتيد خود تا قدماى نسب شناس را ياد كرده بود و من از طريق پدر علامه ام از وى روايت مى كنم.

از جمله شاگردان او در علم نسب علامه محترم سيد مهدى و برادرش علامه سيد رضا موسويان بحرانى غريفى نجفى هستند كه از وى استفاده كرده و كتابهاى انساب را نزد وى خوانده و بهره زيادى از او برده اند.

ولادت وى در سال 1261 ه در نجف اشرف بوده و در روز اول ماه رجب سال 1332 ه در آنجا از دنيا رفته و در خانه خودش در محله براق يكى از محلات نجف اشرف- بر حسب وصيّتش- دفن گرديده است. از ايشان چند فرزند گرامى باقى مانده است.

حسين بن احمد تأليفات زيادى دارد كه بالغ بر نود مجلد مى شود كه من

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 673

بسيارى از آنها را به خط شريف ايشان ديده ام، از جمله: كتابهاى: تاريخ الكوفة كه كتاب خوب و پرفايده اى است و دوبار به چاپ رسيده است كه نوبت اوّل آن در سال 1356 ه. بود، بهجة المؤمنين فى أحوال الاوّلين و الآخرين كه به چاپ نرسيده است و رساله اى در تاريخ مسجد حنّانه و مسجد ثويه و تحقيقاتى راجع به اين دو محل، عقد اللّؤلؤ و المرجان فى تحديد ارض كوفان، قلائد الدّرر و المرجان فيما جرى فى السّنن من طوارق الحدثان، الجوهرة الزّاهرة فى فضل كربلاء و من فيها من العترة الطّاهرة، اليتيمة الغروية فى الارض المباركة الزكيّة، النّخبة الجلية فى احوال الوهابيّة و كتاب بنى امية و كتاب

قريش، اكبر المقال فى مشاهير الرّجال، منبع الشّرف فى مشاهير علماء النّجف، تغيير الاحكام فى من عبد الأصنام، كشف النّقاب فى فضل سادة الانجاب، الهاوية فى تاريخ يزيد بن معاويه، معدن الانوار فى النّبى و آله الأطهار، السّر المكنون فى الغائب المصون، ارشاد الامّة فى جواز نقل الاموات الى مشاهد الائمه، كشف الأستار فى اولاد خديجة من النّبى المختار و رساله اى در تاريخ حيات شيخ مفيد و رساله اى در سهو و نسيان و كتاب جلاء العين فى الاوقات المخصوصة بزيارة الحسين (ع)، الدّرة البهيّة فى تاريخ كربلاء و الغاضرية، منتخب تاريخ قم، مختصر حدائق الوردية فى ائمة الزيديّه و كتابى در تعيين محل دفن آل رسول، السّيرة البراقية فى الرّد على النفحة العنبرية، بهجة الايمان در اصول عقايد، بقعة البهيّة فى التّاريخ الكوفه الزكية كه اين كتاب تاريخ مختصرى است غير از تاريخ بزرگ كوفه، و حاشيه بر كتاب بحر الانساب عميد الدين حسينى نجفى نسب شناس و كتاب مشجره آل رسول، كه كتاب بزرگى است. علاوه بر اينها وى بر بيشتر كتابهاى انساب حاشيه نوشته و من تعدادى از مشجرات را به خط شريف وى ديده ام، متأسّفانه بيشترين تأليفات وى هنوز به چاپ نرسيده است.

189- علامه نسب شناس سيد رضا معروف به صائغ بحرانى غريفى

پسر على بن محمد بن على بن اسماعيل بن محمد غياث بن على بن احمد بن هاشم بن علوى بن حسين بن حسن بن عبد اللّه بن عيسى بن خميس بن احمد بن ناصر بن

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 674

على بن سليمان بن جعفر بن موسى بن محمد بن على ضخيم بن ابى على حسن بن محمد حائرى ابن ابراهيم بن مجاب بن محمد عابد

بن امام موسى الكاظم (ع).

وى يكى از خوبان زمان و اعجوبه اى از شگفتيهاى روزگار در علم انساب خاندان رسول (ص) و اولاد بتول (ع) بود. علم نسب را از پدرش علامه بزرگوار سيد على غريفى و از سيد حسّون براقى نجفى آموخت.

سيد رضا در روز عيد غدير سال (1296 ه.) در نجف اشرف به دنيا آمد و در روز بيست و ششم رجب سال (1339 ه.) از دنيا رفت و در صحن شريف علوى نزديك باب القبله از درهاى صحن مبارك دفن شد.

گروهى، از جمله حقير مؤلف اين رساله، سيد شهاب الدين حسينى مرعشى نجفى از وى كسب علم كرده و بهره زيادى برده ام. چون وى از دست رنج خود زندگى مى كرد و در منزلش به ريختگرى مشغول بود از اين رو معروف به سيد رضا صائغ شد.

جد وى سيد احمد بن هاشم نخستين كسى است از اين خانواده كه به نجف اشرف مهاجرت كرده است، و چون به محل ابيض، محله اى نزديك به ديوانيه رسيد، دزدها سر راه او را گرفتند و مى خواستند او و اعضاى خانواده اش را لخت كنند، سيد از خود و خانواده اش دفاع كرد و نزاع در گرفت و جريان به قتل و كشتار انجاميد، در نتيجه سيد چند تن از دزدان را كشت تا اين كه خود و همسر و يك پسرش در آنجا كشته شدند و همانجا دفن گرديدند و قبرش زيارتگاه مؤمنان شد و از قبر وى چندين كرامت ظاهر شده كه معروف و مشهور است.

اين بزرگوار از خاندانى است كه اساس آن خاندان بر تقوا و فضيلت نهاده شده و جمعى از ايشان نوابغ بودند؛ از جمله:

پدرش سيد على كه از دانشمندان بزرگ نجف اشرف بوده و منظومه جالبى در علم نجوم و ديوان شعرى دارد كه اكثر اشعارش در مدايح و مراثى آل پيامبر (ص) است. ولادت ايشان سال (1296) و وفاتش سال (1302 ه.) بوده است.

از جمله نوابغ نياكان وى، علامه سيد حسين غريفى مشهور به علامه، بيانگر

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 675

عصاره عصر خود و ديگر اعصار و غريفى منسوب به روستايى از روستاهاى بحرين است.

سيد رضا صائغ، چندين اثر دارد از جمله كتابى است در مشجره خاندان خويش تا محمد عابد كه اين كتاب را بنا به خواهش زعيم عاليقدر آية اللّه سيد محمد بهبهانى از مشهورترين علماى ايران در آن زمان نوشته و كتاب الشجرة النّبوة و ثمرة الفتوه و كتاب الشجرة الطّيبة فى الارض المخصبته كه يك نسخه خطى از اين كتاب در كتابخانه عمومى موقوفه ما موجود است و مشجرات زيادى درباره خاندان علوى از ايشان را ديده ام كه تمام آنها دستخط شريف خود ايشان است؛ و از وى فرزندان بزرگوارى بجا مانده است.

190- سيد ميرزا مهدى خان حسينى افطسى معروف به بدايع نگار،

فقيه محدث، مفسّر، متكلم، رياضيدان، اصولى، فيلسوف و نسب شناس.

وى فقه و اصول را از استاد علامه شيخ عبد النّبى نورى از اساتيد روايتى ما و همچنين از علامه آغا حسين نجم الدّين از اساتيد روايى ما و از علامه شهيد شيخ فضل اللّه نورى آموخت، و فلسفه و علوم عقلى را از علامه حاج ميرزا ابو الحسن جلوه طباطبايى و از علامه زنوزى و ديگران، و رياضيات و نجوم را از حاج ميرزا عبد الغفار خان نجم الممالك، و نسب را از علماى اين فن آموخت.

وى در ابتداى كار از جمله رجال و اعيان و اشراف عصر خود بود و به خاطر شكسته نفسى تا آخر عمرش معمّم نشد و در دو زبان فارسى و عربى شعر مى گفت. ديوان فارسى وى به چاپ رسيده است.

از آثار قلم شريف وى چندين نوشته و كتاب است: از جمله كتابهاى بدائع الاحكام در فقه فارسى مختصر، بدائع الانوار فى ترجمة سابع ائمة الاطهار- يعنى امام موسى كاظم (ع)-، بدائع الكلام فى علم الكلام و بدائع الانساب درباره نسب جمعى از سادات بزرگوار و محل دفن ايشان. و از جمله فوايدى كه من از محضر ايشان بردم تعيين نسبت امام زاده داوود بود، كه وى نسب ايشان را به زيد بن حسن مجتبى (ع) رساند. اين امام زاده همان است كه قبر شريفش نزديك فرحزاد

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 676

در اطراف تهران قرار دارد.

از جمله آثار وى كتابهاى بدائع العروض، الزّبر و البينّات، الرمل، الجفر، الرحلة الحجازية و حاشيه اى بر عمدة المطالب و كتابى در فقه بر اساس مذاهب پنجگانه است. اكثر اين كتابها به چاپ رسيده است.

من چندين بار با ايشان در تهران و قم مقدس، ملاقات داشتم و ايشان را ماهر و درياى علم يافتم، و در علوم غريبه اطلاعات زيادى داشت. خاندان وى خانواده بزرگوارى، دانش، فضيلت، ورع و تقوا و از جمله سادات تفرش و حسينى نسب اند. از وى اجازه نقل حديث دارم و ايشان نيز از اساتيد نامبرده خود و محدث نورى و ديگران روايت مى كرد.

191- سيد عبد الحسين بن على بن محمد بن ثابت

بن ناصر بن ابراهيم بن اسماعيل بن مبارك بن بدر الدين بن احمد نقيب- در نجف- ابن محمد نقيب بن عز

الدّين حسين نقيب بن ناصر الدين محمد حسينى از اولاد كمونه، كه تمام سلسله نسب وى تا امام سيد الساجدين (ع) در ضمن شرح حال نسب شناس معاصر سيد عبد الرزّاق آل كمونه خواهد آمد.

اين سيد بزرگوار، فقيه، اصولى، پرهيزگار و با تقوا بود. در صحن شريف علوى (ع) نماز جماعت مى خواند و مؤمنان از اهل علم و ديگران به او اقتدا مى كردند. وى از خاندان آل كمونه است كه ساداتى بزرگوار بودند و در حرم مقدس علوى در نجف اشرف خدمت مى كردند. نسب شريف ايشان به حسين اصغر بن امام سيد السّاجدين (ع) مى رسد.

ايشان فقه و اصول و حديث، تفسير و رجال و نسب را از جمعى بزرگان نجف اشرف آموخت؛ از جمله: علّامه حاج ميرزا حبيب اللّه گيلانى- اصول را از وى آموخت- و علامه شيخ محمد حسين كاظمينى صاحب هداية الانام- فقه را از وى آموخت- و علامه حاج شيخ زين العابدين مازندرانى حائرى و علامه مولى لطف اللّه لاريجانى و ديگران.

پدر يا جدش از نجف به بروجرد مهاجرت كرده و در آن جا ساكن شده و

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 677

ازدواج كرده بود و سيد عبد الحسين در آن جا به دنيا آمده و پس از رسيدن به سنّ بلوغ در سال 1298 ه به نجف اشرف مهاجرت كرد و در آن جا سرگرم افاده و استفاده شد.

وى آثار و تأليفات گرانقدرى دارد، از جمله: كتاب بزرگى است در علم نسب كه نسب علويان را در آن جا آورده و خاندان خويش- آل كمونه- را در آن ذكر كرده است و در سال 1316 ه. اين كتاب را

به پايان رسانده است. من اين كتاب را نزد ايشان ديدم و استفاده كردم. همچنين رساله اى در تحقيق ابواب مسائل مهم معاملات و رساله اى در احكام مساجد و مشاهد و تفسير آيه نور دارد و رساله اى در تحقيق ماهيت بيع، و رساله اى در نجاست چيزى كه با شبهه محصوره تلاقى كند، و رساله اى در تحقيق معانى استحاله، و رساله اى در معناى جمع بين صلاتين كه باعث اسقاط اذان مى شود، و رساله اى درباره اصل برائت، و رساله اى در تعادل و تراجيح و رساله اى در شرح خطبه امام حسين (ع) و رساله عمليه فارسى و رساله اى در اصول عقايد و حاشيه بر رساله شيخ محمد حسين كاظمينى.

192- نسب شناس، سيد عبد الرزّاق بن حسن بن ابراهيم بن اسماعيل

بن ابراهيم بن اسماعيل بن مبارك بن بدر الدّين بن احمد نقيب- در نجف اشرف- ابن عزّ الدين حسين نقيب بن ناصر الدين محمد حسينى بن حسين بن نقيب محمد امير محسن بن عبد الجبّار بن اسماعيل بن عبد المطّلب بن على بن فاخر سوزائى بن اسعد بن محمد بن على بن احمد بن على بن احمد بن محمد بن محمد اشتر بن عبيد اللّه بن على بن عبيد اللّه بن على بن عبيد اللّه اعرج بن حسين اصغر فرزند امام سجاد عليه السّلام.

مادرش دختر علّامه فقيه شيخ محمد بن شيخ عبد اللّه مظفّر نجفى متوفاى سال 1322 در اول ماه ربيع الاول است.

وى در سال 1334 در نجف اشرف به دنيا آمد و در وطن خود بزرگ شد و نزد جمعى از علماى فاضل، ساير فنون علمى را آموخت از جمله نزد علامه شيخ

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 678

محمد رضا بن علامه شيخ هادى آل

كاشف الغطاء، سطح اصول، و علامه فقيه سيد حسين حمامى سطح و خارج فقه و اصول، و علامه سيد محسن طباطبائى حكيم قدس سرّه- خارج فقه و دائيش، علامه فقيه، شيخ محمد حسن مظفر خارج فقه و علامه فقيه اصولى شيخ آقا ضياء الدين عراقى خارج اصول را خواند.

سيد عبد الرزاق، چندين كتاب تأليف كرده است، از جمله: معجم الأنساب در دو جلد، كه جلد اول آن را به نام نجوم السحر فى انساب البشر و جلد دوّم را به نام عقود التّمائم فى انساب بنى هاشم، (در چند بخش) نام نهاد، خلاصة الذهب فى مشجرات النّسب در چهار جلد، منية الراغبين فى طبقات النّسابين در دو جلد، موارد الاتّحاف فى نقباء الاشراف، النّفحات القدسيّة فى الانوار الفاطمية، بغية الرّاغبين فى وصف السّادة الميامين، وقايع الغرييّن، الحوادث المريبة و الفتن العضيبة، قلائد المقول فى فرائد المنقول، مشاهد العترة الطّاهرة، و كتاب توضيح تبصره علامه و تقريرات آقا ضياء الدين عراقى، الدّرة المكنونة فى بنى كمونة، البراهين الزاهرة فى فضل العترة الطاهرة، النور المبين فى امّهات المؤمنين و كتاب العدل الاجتماعى فى الاسلام. اينها كتابهايى بود كه نام آنها را در منية الراغبين ديدم و شرح حال ايشان را نيز بعينه از اين كتاب نقل كردم.

ايشان در اين سالهاى اخير در نجف اشرف از دنيا رفت و در همانجا دفن شد.

وى از قول من در كتابهاى نسب خود روايت مى كند كه در نجف اشرف در اين باره استجازه كرد و من اجازه مفصّلى را به طرقى كه در اختيار داشتم، تا آخرين كتابها، به ايشان دادم و بعدها نيز از من درباره نقل احاديث شريفه منقول از

ائمه (ع) اجازه گرفت.

193- علامه سيد على بن محمد بن مجد الدين ابراهيم بن عبد الفتاح مرعشى

معروف به سيد الحكماء و سيد الاطباء ... و بقيه نسب ايشان در ضمن شرح حال جدش سيد ابراهيم بن عبد الفتاح مرعشى حسينى گذشت.

اين سيد شريف بزرگوار از نوابغ زمان و عجايب دوران در فقه، اصول، حديث، رجال، تاريخ، نسب، جفر، رمل، مثلثات و اوفاق بود.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 679

اطلاعات وسيعى در علوم شمسى و قمرى و زحلى داشت و مبتكر دندان مصنوعى بود. در روزگار جوانى در سرزمين هند گردش كرده و فنون عجيبى را از مرتاضها و ديگران آموخته بود.

وى از گروهى از آن جمله فاضل اردكانى حائرى و حاج ميرزا محمد حسن شيروانى و مولى لطف اللّه لاريجانى و ديگران روايت مى كند.

در سال 1316 ه. در تهران از دنيا رفت و پيكرش را به نجف منتقل كردند و در آخر وادى السلام نزديك مقام مهدى (ع) در محوطه اى معروف به مقبره سادات به خاك سپردند.

اولاد بزرگوارى از خود به جا گذاشت كه عبارتند از: علامه حاج ميرزا جعفر افتخار الحكماء، صاحب تعليقات بر قانون شيخ، و حاج سيد محمد معروف به معظّم السّادات كه ساكن شهر مرند بوده و در آن جا اولادى دارد و از بزرگان سادات بوده است. و علامه سيد اسماعيل شريف الاسلام از علماى تهران و از شاگردان برجسته علامه شهيد شيخ فضل اللّه نورى و پدر اين جانب، علّامه آية اللّه سيد شمس الدّين محمود و پدر همسرم سيد ابراهيم تاجر كتبى در تهران و سيد عبد الغفار و سيد عبد السّتّار و بازماندگان ايشان در شهر مرند از بلاد آذربايجان مى باشند.

آقا سيد على چهار همسر داشت كه

عبارتند از مخدّره فاطمه خانم، دختر علامه حاج ملا شريف شيروانى صاحب كتاب صدف اللآلى كه مادر سيد جعفر افتخار الحكماء است دوم: بتول خانم دختر لقمان الممالك از اطبّاى مشهور ايران در تهران. سوم: مخدره مكرمه فاضله مدرّسه، شمس شرف طباطبائيه دختر حاج سيد محمد بن سيد عبد الفتاح بن علامه آية اللّه، حاج ميرزا يوسف طباطبائى از مشهورترين شاگردان وحيد بهبهانى كه شاعر در مرثيه او چنين مى گويد:

ميرزا يوسف آن ملاذ انام آنكه در اجتهاد بود تمام

روحش از چاه تبن برون آمدسوى مصر بهشت كرد خرام

بهر تاريخ او به من عربى گفت «بالخلد حجة الاسلام»

(بالخلد حجة الاسلام- مطابق حروف ابجد- 1242 ه. ق مى شود).

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 680

چهارم: زهرا كه خاله اطباى معروف: لقمان الدّوله ادهم، اعلم الملك و ديگران است.

آقا سيد على آثار علمى فراوانى دارد كه كتابهاى چاپ شده وى عبارت است از: قانون العلاج در معالجه وبا و طاعون و ديگر بيماريها.

هركس مايل باشد از شرح زندگانى وى اطلاع پيدا كند بايد به كتابهاى ريحانة الادب علامه ميرزا محمد على خيابانى تبريزى و اعيان الشيعه سيد امين، و معارف الرجال شيخ محمد حرز الدّين نجفى و به نوشته فاضل معاصر دكتر محمود نجم آبادى صاحب تاريخ طب ايران در مجله جهان پزشكى و طبقات النّسابين از تأليفات ما مراجعه كند.

وى مكاتبات و مباحثاتى با فضلاى عصر خود داشت از جمله: علامه فاضل شيخ محمد عبده مصرى كه پس از بهبودى از يك بيمارى طولانى قصيده اى براى وى نوشت و به خاطرم مى رسد كه بيت اول از آن قصيده غراء چنين است:

صحّت بصحتّك الدّنيا من العلل يابن

الوصىّ امير المؤمنين على

اى پسر امير المؤمنين على، وصى پيامبر (ص) با سلامتى تو معايب دنيا اصلاح شد.

194- علامه آية اللّه، سيد شمس الدين محمود بن علامه سيد على

بن علامه حاج سيد محمد بن علامه سيد ابراهيم بن عبد الفتاح بن ضياء الدّين.

وى پدر اين جانب، علامه، فقيه، اصولى، محدث، مفسّر، متكلّم، حكيم و نسب شناس مشهور، رياضيدان، عالم به علم حساب و علم رجال و متبحر در علوم غريبه و امور عجيبه و ديگر چيزها است.

وى ادبيات را از پدرش علامه و حاج ميرزا فخر الدين برادر علامه فاضل شربيانى و علامه سيد ميرزا طالقانى نجفى و ديگران آموخت.

در فقه و اصول تربيت شده نزد جماعتى از جمله شيخ عباس كبير آل كاشف الغطاء و آخوند ملا محمد كاظم خراسانى و سيد محمد تقى قزوينى و ديگران بود.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 681

در جلسات مذاكره علّامه مهذّب مولى حسين قلى همدانى سالك مشهور حاضر مى شد و در تهذيب نفس از شاگردان وى بود.

وى كتابهاى نفيس و سودمندى را تأليف كرد، از جمله: السلاسل الذّهبية فى الانساب العلويّة، حاشيه بر منطق حاشيه ملا عبد اللّه، حاشيه بر قوانين و ترجمه اخبار الاستنطاق و كتاب هادم اللذات در مواعظ و كتاب هيئت و كتاب هندسه و رساله طاووسيّه در شرح حال علماى بنى طاووس كه با كتاب مهج الدّعوات سيد بن طاووس- چاپ اوّل- به طبع رسيد و رساله اى در نشانه هاى قبله.

مادر بزرگوار ايشان، بى بى شمس شرف طباطبائيه دختر علامه حاج سيد محمد معروف به حاج آغا تبريزى ابن علامه سيد عبد الفتاح بن علامه حاج ميرزا يوسف طباطبائى (متوفاى سال 1242) است كه قبلا شرح حالش گذشت.

اين بانوى بزرگوار از

جمله نوابغ عصر ما در علم و ادب و تقوا بود و من خود چند ورق و چند وصيت نامه به امضاى ايشان و امضاى شمس شرف طباطبائى ديدم و پدرم به خاطر مادرش معروف به تبريزى بود با وجود اين كه ايشان و جمعى از نياكان ايشان، ولادت، مسكن و مدفنشان در نجف بوده است.

ولادت والد اين جانب علامه در سال 1279 و وفات ايشان در نجف اشرف روز سيزدهم صفر سال 1338 ه. اتفاق افتاد و در وادى السلام در قسمت معروف به قبور سادات به خاك سپرده شد.

195- علّامه مورّخ، دانشمند ماهر در علم نسب، سيد ابو عبد اللّه جعفر بن محمد بن جعفر بن راضى

بن حسن حسينى عبيدلى اعرجى بغدادى كاظمى پشت كوهى ابن مرتضى بن شرف الدين بن نصر اللّه بن زرزور بن ناصر بن منصور ابى الفضل موسى عماد الدين بن ابى الحسن محمد بن ابى على، حسن بن رجب بن طالب بن عمار بن مفضل بن محمد صالح بن احمد البن بن محمد اشتر بن عبيد اللّه بن على بن عبيد اللّه بن على صالح بن عبيد اللّه بن حسين اصغر فرزند امام على بن الحسين زين العابدين (ع).

وى نسب شناسى جليل القدر آيتى از آيات بارى در اين علم شريف بود از

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 682

گروهى از جمله پدرش علامه سيد محمد نسب شناس اعرجى- به طورى كه خود در تأليفاتش نقل كرده- كسب علم كرد. و نزد گروهى از جمله: سيد على آل عطيفه حسنى بغدادى كاظمى- به طورى كه در كتاب مناهل خود نوشته- علم ادبيات عرب را خواند، و نزد سيد محمد بن احمد بن حيدر بن ابراهيم حسنى از خاندان رميثه شريف مكه كه فقيه نسب

شناسى بود، تحصيل كرد و روايات زيادى از وى نقل مى كند و از جمله اساتيد اجازه او مى باشد.

از جمله اساتيد وى، آقا اسد اللّه بن عبد اللّه بن محمد جعفر بن آقا محمد على صاحب مقامع است كه مطالب زيادى را با اجازه از او نقل مى كند و او نيز از شيخ حسن بن اسد اللّه صاحب مقابيس و آقا اسد اللّه نيز از سيد پدر ابو عبد اللّه جعفر مورد ذكر، و از سيد حسن بن محسن بن حسن بن مرتضى بن شرف الدين اعرجى و او از پدرش، از سيد مهدى و آقا اسد اللّه از پدرانش يكى پس از ديگرى تا مى رسد به وحيد (با طرق معروفه خودش).

وى داراى تأليفات زيادى است از جمله كتاب: مناهل الضرب در انساب عرب كه يك نسخه خطى از آن در كتابخانه عمومى موقوفه ما موجود است، الدّر المنتظم فى انساب العرب و العجم، رياض الاقحوان فى نسب قحطان و عدنان، ضياء العين فى مقتل الحسين، الاساس فى نسب النّاس، الصّراط الابلج فى نسب بنى اعرج كه يك نسخه خطى از آن نزد ما در كتابخانه عمومى موقوفه موجود است، جواهر المقال فى فضائل الآل، الحدائق النّضرة فى احوال العترة، معالم اليقين فى شرح اصول الدين، اطباق النّور فى اجلاء غياهب كتاب المنصور، الدّر المنثور فى انساب المعارف و الصدور، عبر اهل السلوك فى تداول الدنيا بين الملوك، الطّود الشامخ فى ذكر المشايخ، در شرح حال اساتيد روايت خود و اسانيد آن بخصوص در علم نسب، البحر الزّخار فى نسب ملوك القاجار، شقايق النّعمان فى نسب ملوك آل عثمان، معارج السالكين، زاد المسافرين، الدّرر البهيّة فى

البطون الأعرجية، ينابيع العبرة فى انساب شهداء العترة، درة القماس فى اسماء الأفراس كه كتابى درباره انواع اسبهاست و نجوم الهدى فى شرح قطر النّدى در علم نحو.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 683

وى فرزندان زيادى دارد كه اكثر آنها از دختر غلام رضا خان والى پشت كوه است. ايشان در سال 1276 ه در كاظميه به دنيا آمد و در سال 1332 ه از دنيا رفت.

196- علامه عبد الحفيظ بن محمد طاهر بن ابى المعالى عبد الكبير

بن ابى البركات مجذوب بن ابى الوفاء عبد الحفيظ بن ابى مدين بن ابى المفاخر احمد بن ابى السادات محمد بن ابى المسعود عبد القادر بن ابى الحسن على بن ابى المحاسن يوسف بن الجد الفهرى الفاسى.

وى اطلاعات زيادى در علم انساب داشت و تأليفاتى دارد از جمله كتاب:

رياض الجنّة در شرح حال اساتيد و كسانى كه به او اجازه نقل روايت داده اند، و كتابى در علم انساب درباره نسب خانواده هاى مشهور كه در حقيقت معجم الانساب است.

197- سيد عبد الحى كتانى ادريسى حسنى فاسى بن عبد الكبير

بن ابى المفاخر محمد بن عبد الواحد بن احمد بن عبد الواحد بن عمر بن ادريس بن عبد الحى على بن قاسم بن عبد العزيز بن محمد بن قاسم بن عبد الواحد بن على بن محمد بن على بن موسى بن ابى بكر بن محمد بن عبد اللّه بن هادى بن يحيى بن عمران بن عبد الجليل بن يحيى بن يحيى بن محمد بن ادريس بن ادريس بن عبد اللّه محض بن حسن مثنّى فرزند امام حسن بن على بن ابى طالب (ع).

اين مرد از مشاهير علم انساب بوده است و كتابخانه وى مشتمل بر تمام كتابهاى اين رشته بود و در اطلاع بر علم انساب مهارت داشت، وى در سال 1302 ه. به دنيا آمد.

او تأليفاتى داشت از جمله: فهرس الفهارس كه در دو جلد به چاپ رسيده، و كتاب اليواقيت الثمينة فى الاحاديث القاضية، بظهور سكّة الحديد و وصولها الى المدينة كه در الجزاير به چاپ رسيده است، و كتاب المظاهر السّامية فى النّسبة الشريفة الكتانيه، در يك جلد بزرگ، و رساله اى در تحقيق راجع به اين كه نسب صنهاجه به حمير مى رسد، و كتاب

التّراتيب الادارية فى الحكومة الاسلاميه، كه

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 684

در اين كتاب اداره امور قضائى و فتوايى، مالى و لشكرى و ديگر چيزها در زمان پيامبر (ص) و پس از آن را در دو مجلد گردآورده است، و ديگر كتابها.

198- علامه سيد عبد اللّه موسوى بحرانى بلادى

سوم فرزند سيد ابوالقاسم بن سيد عبد اللّه بلادى دوم معروف به علم الهدى پسر سيد على بن محمد كبير بن سيد عبد اللّه اوّل فرزند علوى ملقّب به عتيق حسين بن حسن بن عبد اللّه بن عيسى بن خميس بن احمد بن ناصر بن على بن سليمان بن جعفر بن موسى بن محمد بن على بن على بن حسن بن محمد بن ابراهيم مجاب بن محمد عابد بن موسى الكاظم (ع).

وى فقيه، اصولى، محدث، نسب شناس و از خاندان علم و فضيلت بوده است. او در نزد گروهى از اساتيد و بزرگان به تحصيل پرداخته و از آنها روايت كرده است كه خود اسامى استادها و مشايخش و شاگردانش را به تفصيل در كتاب السحاب الّلآلى (ج 1، ص 150- 145) آورده است.

از جمله اساتيد وى شيخ عبد الهادى شليله بغدادى، سيد محمد بحر العلوم صاحب البلغة، مولى فتح اللّه شيخ الشريعه اصفهانى، سيد محمد كاظم طباطبائى يزدى و مولى محمد كاظم آخوند خراسانى و ديگران هستند.

سيد بحرانى در سال 1326 ه پس از آن كه به مقامات عاليه علم، فضل و كمال رسيد از نجف اشرف به موطن خويش- بوشهر- مراجعت كرد. وى از اساتيد اجازه حديث اين جانب است كه در روز سه شنبه ششم ماه شعبان سال (1356) اجازه نامه را نوشتند.

وى تأليفاتى دارد كه بالغ

بر هفتاد كتاب و رساله به عربى و فارسى مى شود از جمله كتابهاى: الاجازات، الاصول الثّلاثة، الرّجال، السّحاب الّلآلى فى المطالب العوالى، كشكول، الغصن الثالث كه شاخه اى از كتابش: الغيث الزّابد درباره نسب مؤلف و هم شهريهاى او است كه به چاپ رسيده است، الغيث الزّابد فى ضبط ذرّية محمد العابد كه مشجره اى است درباره نسب مؤلّف تا امام كاظم (ع) كه در سال 1316 به چاپ رسيده، الأبرار در شرح حال خود وى و اساتيدش و مظهر الانوار فى احوال الائمة الأطهار.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 685

سيد بحرانى روز پنجشنبه دوم جمادى الثانى سال 1219 به دنيا آمد و در سال 1372 ه. در بوشهر از دنيا رفت.

راجع به شرح حال وى به كتابهاى: اعيان الشيعه، نقباء البشر، الذّريعه مصفى المقال، السّحاب الّلآلى و به نوشته هايى كه دستخط شريف ايشان در نزد اين جانب است، مراجعه كنيد.

199- علامه فقيه سيد حسين طباطبائى بروجردى

بن على بن احمد بن على نقى بن جواد بن مرتضى بن محمد بن عبد الكريم بن مراد بن شاه اسد اللّه بن جلال الدّين امير بن حسن بن مجد الدّين بن قوام الدّين بن اسماعيل بن عباد بن ابى المكارم بن عباد بن ابى المجد بن عباد بن على بن حمزة بن طاهر بن على بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابراهيم طباطبا بن اسماعيل ديباج بن ابراهيم غمر بن حسن مثنّى ابن الامام الحسن المجتبى (ع).

فقيهى از فقهاى عصر خود و عالم در علم رجال، اديب و نسب شناس بود و در نزد جمعى از اساتيد زمان درس خوانده است كه بيشترين تحصيلاتش در اصفهان بوده است و در

نزد گروهى از علماى مشهور آن جا تحصيل كرد، از جمله ميرزا ابو المعالى كلباسى، سيد محمد تقى مدرّس، سيد محمد باقر درچه اى، ملا محمد كاشانى و جهانگير خان قشقايى.

سپس به نجف اشرف رفت و در حوزه درس آخوند ملا محمد كاظم خراسانى به مدت ده سال، حضور يافت و در درس شيخ الشريعه اصفهانى بحث و تحقيق مى كرد.

بعدها به وطن و زادگاهش شهر بروجرد بازگشت و در خلال اين مدّت به حج بيت اللّه الحرام رفت.

و در بيست و ششم ماه صفر سال 1364 ه. ايشان با اعضاى خانواده راهى قم شد و در آنجا اقامت فرمود تا وقتى كه يكى از زعماى دينى زمان خود شد و گروهى از افاضل و بزرگان را تربيت كرد.

وى چندين تأليف دارد كه هنوز اكثر آنها چاپ نشده است؛ از جمله: جامع

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 686

احاديث الشّيعة و حاشيه بر كفاية الاصول، حاشيه بر نهايه شيخ، حاشيه بر مبسوط شيخ، تجديد اسانيد الكافى، رسالة فى بيوت الشيعة من العلماء، اسانيد كتاب التّهذيب و من لا يحضره الفقيه و الاستبصار و رجال الكشى و الخصال و الامالى و علل الشّرائع، تعليقة على كتاب عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، اصلاح رجال الشيخ و الاستدراك عليه، رساله اى در سند صحيفه سجاديه و رفع اشكال از آن و كتاب الطّبقات و التّذكرة درباره انساب خاندان خويش.

آية اللّه بروجردى- قدس سرّه- در اواخر ماه صفر سال (1292) در شهر بروجرد به دنيا آمد و در بامدادان پنجشنبه سيزدهم شوال سال (1380) در شهر قم از دنيا رفت و طبق وصيت خود ايشان در مدخل مسجد

اعظم به خاك سپرده شد.

درباره شرح حال ايشان به كتابهاى: نقباء البشر، اعيان الشّيعه، ماضى النجف و حاضرها، گنجينه دانشوران، گنجينه دانشمندان و علماى معاصرين و ديگر كتابها مراجعه كنيد.

مهاجران آل ابوطالب/ ترجمه محمد رضا عطائى، ص: 687

قرن پانزدهم

اشاره

در اين قرن جمعى از دانشمندان ظهور كردند، از جمله:

200- اين دعاگوى رنجور، دستخوش بيماريها و رنجها ابو المعالى سيد شهاب الدّين حسينى مرعشى نجفى،

واره مشمول عنايت خدا باد!.

از آن جايى كه شرح حال اين جانب گسترده است، اگر بخواهيم تمام آنها را نقل كنيم، سخن به درازا مى كشد، از اين رو علاقمندان را به مقدمه كتاب مسلسلات ارجاع مى دهيم كه اين كتاب به قلم فرزند برومند و ميوه دلم حجة الاسلام حاج سيد محمود حسينى مرعشى نجفى نوشته شده است.

و همچنين به كتاب اعيان الشّيعه علّامه امين و به كتاب ريحانة الأدب علّامه مدرّس خيابانى و به كتاب معارف الرّجال علّامه شيخ محمد حرز الدّين نجفى و كتاب علماء معاصرين علّامه حاج ميرزا على خيابانى خطيب تبريزى، مراجعه نمايند.

و همين طور به كتاب آئينه دانشوران (به زبان فارسى) مرحوم سيد على رضا مشهور به ريحان يزدى، و ديگر كتابها، رساله ها و مقالات رجوع كنند.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109